🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۹ : داد سیل گریه من غوطه در گل بحر را

(ثبت: 171350)

داد سیل گریه من غوطه در گل بحر را

گوهر از گرد یتیمی کرد ساحل بحر را

همت سرشار از بی سایلی خون می خورد

کز گهر باشد هزاران عقده در دل بحر را

عشق دریا دل نمی اندیشد از زخم زبان

کی خلد در دل خس و خاشاک ساحل بحر را

در غریبی کی فتند از جستجو روشندلان؟

در سفر کردن به جز خود نیست منزل بحر را

قاصدان از ابر گوهربار دارد هر طرف

کی کند دوری ز خاک خشک غافل بحر را

هر کجا دفتر گشاید دیده پر شور من

از نظرها افکند چون فرد باطل بحر را

کی شود زنجیر صائب مانع شور جنون؟

موج نتواند کشیدن در سلاسل بحر را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا