🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۱۰۷ : بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من

(ثبت: 177399)

بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من

پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من

می توانم شد سپند آن روی آتشناک را

گر به گرد شمع گردیدن نمی آید ز من

از سبک جولانی عمرست بی آرامیم

در گذار سیل خوابیدن نمی آید ز من

گر چه دارد ناخن الماس دست جرأتم

سینه موری خراشیدن نمی آید ز من

شمع من گردن به امید خموشی می کشد

بر فروغ خویش لرزیدن نمی آید ز من

بادپیمایی است صائب ناله بی فریادرس

چون جرس بیهوده نالیدن نمی آید ز من

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا