🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۴۵۷ : از نگاه گرم گردد آفتابی روی او

(ثبت: 177749)

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او

وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او

همچو بوی گل که صد تو می شود از برگ خویش

بیشتر ظاهر شود از پرده نور روی او

در گریبان صبا مشتی عرق گردیده است

نکهت پیراهن یوسف ز شرم بوی او

با هزاران دست نتواند عنان دل گرفت

سرو در وقت خرام قامت دلجوی او

از گداز شرم با آن خیرگی گردد هلال

بگذرد گر آفتاب شوخ چشم از کوی او

چون صف مژگان دو عالم را کند زیر و زبر

تیغ را سازد علم چون غمزه جادوی او

می رود دایم سراسر در خیابان بهشت

هر که را زخم نمایانی است از بازوی او

می زند چون گل دو عالم موج آغوش امید

تا کجا شمشیر خواباند خم ابروی ما

نیست در دامان گل شبنم، که تا روی تو دید

از خجالت آب شد آیین بر زانوی او

چون تواند دیده صائب به گرد او رسید؟

خاک زد در دیده اختر رم آهوی او

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا