🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۹۱۰ : آن را که هست گردش چشم غزاله ای

(ثبت: 178202)

آن را که هست گردش چشم غزاله ای

در کار نیست رطل گران و پیاله ای

ما را ز کهنه و نو عالم بود کفاف

معشوق نو خطی و می دیر ساله ای

تا گل شکفته شد گرو میفروش کرد

در خانه داشت هر که کتاب و رساله ای

بگذار حرف محکمی توبه را به طاق

کاین شیشه توتیا شود از سنگ ژاله ای

بلبل چگونه مست نگردد، که می دهد

از هر گلی بهار به دستش پیاله ای

چون عندلیب قسمت من نیست از بهار

غیر از نگاه حسرت و آهی و ناله ای

می کرد داغ، سینه کان عقیق را

می داشت چون رخ تو اگر باغ لاله ای

یک هاله در بساط همه چرخ بیش نیست

ماه تراست هر خم آغوش، هاله ای

صائب چو تاک نیست غم سربریدنش

هر کس به یادگار گذارد سلاله ای

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا