شعر پاک

🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

تندیس شعرپاک

کلام بزرگان

همه قبیله ی من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

« سعدی »

تازه ترین نظرات

سحر فهامی در شروران اشک

هزاران درود مرسی از توجهتون عزیز 🥰🥰🥰🥰🥰

سحر فهامی در شروران اشک

هزاران درود بر شما سپاسگزارم از همراهی و حضور ارزشمندتان 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سحر فهامی در معلم

هزاران درود دوست گرامی مرسی که همراهید الهی همییییشه شاد و سرافراز و پیروز باشید

سحر فهامی در معلم

درودها استاد بزرگ مرسی از شعرتون 😁😁😁😁😂😂 بله بارها کمر درد را شکسته ام قبلا هم در

حمید گیوه چیان در شعری برای هیچکس

درود بر شما دوست بزرگوار و گرانمهر از آشنایی با حضرتعالی بسیار خرسندم. سپاس که وقت گرانبهایتان

مشاهده تمام نظرات و نقدها

کاربران دارای اشتراک

ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

آرزو بزن بیرانوند

امیر وحدتی "یگانه"

محمد رضا شرعی ( شبگرد )

آمار سایت

اعضا تایید شده: 1772

تعداد اشعار: 26497

تعداد مطالب: 2869

تعداد کل نظرات و نقدها:146203

حاضرین در سایت

علی میلادی

حمید گیوه چیان

متولدین امروز

شعرپاک تولد این عزیزان را تبریک می‌گوید:

ارشیا فارسی

عبدالرضا فاطمی

لیست اشعار خسرونامه

عنوان شعر	خوانش	نظرات
بسم اللّه الرحمن الرحیم : بنام آنکه گنج جسم و جان ساخت	178
در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم : ثنایی کان ورای عقل و جانست	88
در فضیلت امیرالمؤمنین ابوبكر صدّیق : امام اهل دین سلطان اوّل	89
در فضیلت امیرالمؤمنین عمر فاروق : چراغ جنّت و شمع دو عالم	114
در فضیلت امیرالمؤمنین عثمان بن عفّان : جهان معرفت دریای عرفان	97
در فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام : سپهر معرفت خورشید انور	86
در فضیلت امیرالمؤمنین حسن علیه السلام : امامی کو امامت را حسن بود	107
در فضیلت امیرالمؤمنین حسین علیه السلام : امامی کافتاب خافقینست	101
در فضیلت امام ابوحنیفه : جهان را هم امام و هم خلیفه	77
در فضیلت امام شافعی : کسی کو ابن عمّ مصطفی بود	87
سبب نظم كتاب : الا ای کارفرمای معانی	130
آغاز داستان : الا ای بلبل دستان زننده	79
... آغاز داستان : کنیزی بود قیصر را در ایوان	116
... آغاز داستان : کنیزک را چو وقت مرگ آمد	102
در مدح خواجه سعدالدّین ابوالفضل : خدا را آنکه محبوب و حبیبست	105
در پرداختن این داستان : الا ای جوهر قدسی کجایی	87
دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن : الا ای پیک باز تیز پرواز	84
گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن : بدایه گفت دل بر خود نهادم	79
پاسخ دادن هرمز دایه را : چو از دایه سخن بشنود هرمز	83
دگر بار رفتن دایه پیش هرمز : بگل گفتا که رفتم بار دیگر	87
خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ : الا ای قمری مست خوش آواز	84
آغاز عشقنامۀ خسرو و گل : الا ای درّ دریای معالی	96
زاری هرمز در عشق گل پیش دایه : چنین گفت آنکه بحری بود در گفت	118
رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن بارباب : چو دایه آن دو دلبر را چنان دید	114
خواستگاری شاه اصفهان از گل : چنین گفت آن سخن سنج سخندان	117
طلب كردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز برسولی : الا ای فاخته خوش حلقی آخر	106
رسیدن نامۀ گل بخسرو و زاری كردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان : الا ای منطق طیر معانی	104
نامه نوشتن گل بخسرو در فراق و ناخوشی : الا ای خوش تذرو سبز جامه	110
رفتن خسرو بطبیبی بر بالین گلرخ : الا ای سبز طاوس مقدّس	98
بیمار گشتن جهان افروز خواهرشاه اصفهان و رفتن هرمز بطبیبی بربالین و عاشق شدن او بر هرمز : الا ای شهسوار رخش معنی	101
بیمار گشتن جهان افروز ... : یکی چابک کنیزک داشت کوچک	85
... بیمار گشتن جهان افروز : چه گلرخ دایه را جان داده میدید	113
عشرت كردن گل و خسرو باهم : شبی خوشتر ز نوروز جوانی	117
دفن كردن گل دایه را و رفتن با خسرو بروم : الا ای شاخ طوبی شکل چونی	119
رفتن خسرو و گل بباغ : ز شهرآرای چون بگذشت یک ماه	117
صفت جشن خسرو : نشسته شاه رومی همچو جمشید	69
نواختن مطرب : درآمداِکدشی دوشیزه ناگاه	79
غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن : می جان پرورم ده در صبوحی	127
در صفت چنگ : یکی پیری که او در پشت خم داشت	95
در صفت دف : یکی صورت درآمد ماه پیکر	92
در صفت نی : یکی طاوس فر بگرفته ماری	95
در صفت بربط : بتی خوشبوی همچون مشک بویا	79
آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را : الا ای روشنایی بخش بینش	103
رشك حسنا در كار گل و قصد كردن : چنین گفت آنکه استاد جهان بود	98
بازگردیدن بسر قصه : الا ای کبک کهسار معانی	90
آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل : چنین گفت آن حکیم نغز پاسخ	94
بازگفتن حُسنا مكر خود با خسرو : فغان برداشت آن مسکین مکّار	92
نامه نوشتن قیصر بشاه سپاهان : بگفت این و دبیری را بفرمود	73
لشكر كشیدن قیصر و خسرو بجانب سپاهان : چو خود بر لوح زنگاری قلم زد	113
رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان : برامد نالهٔ کوس از در شاه	121
رفتن خسرو بدریا بطلب گل : شه القصه ز پیش او بدر شد	87
از سر گرفتن قصّه : الا ای مرغ پیش اندیش چالاک	91
آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو : چو از خسرو شه قیصر خبر یافت	86
رسیدن خسرو و جهان افروز و یاران بكوه رخام و دیدن پیر نصیحت گو : چو بگذشتند ازان دریای خونخوار	91
وداع هرمز پیر را و رفتنش بجانب روم : بآخر خسرو از وی ره نشان خواست	87
از سر گرفتن قصّه : الا ای طوطی طوبی نشین خیز	95
آگاهی یافتن خسرو از گل : چوصبح پرده در از پرده دم زد	269
آغاز نامۀ گل بخسرو : بصدره نامهیی آغاز کردم	231
در صفت موی : الا ای موی مشکین رنگ آخر	124
از سر گرفتن قصه : الا ای هدهد زرّین پر عشق	95
رسیدن نامۀ گل بخسرو : الا ال عندلیب شاخ بینش	102
آمدن فرّخ بترکستان بطلب گل : بگفت این وز پیش شاه برخاست	270
آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ : بشب فرخ چو مرد کاروانی	299
رزم خسرو با شاپور : بآخر کار حرب آغاز کرد او	93
رسیدن خسرو و گل باهم و رفتن بروم : زمانی بود گل چون ماه در میغ	102
باز رفتن بسر قصّه : الا ای پیک راه بی نهایت	106
سپری شدن کار خسرو : چنین گفت او که کرد از وی روایت	125
نامۀ خسرو بشاپور : بنام آنکه جان را زونشان نیست	121
از سر گرفتن قصّه : الا ای ترجمان نفس گویا	88
در وفات قیصر و پادشاهی جهانگیر : چنین گفت آنکه پیر راستان بود	118
در خاتمت کتاب گوید : الا ای شاهباز ساعد شاه	81

ناحیه کاربری

ثبت نام در شعرپاک

کتابخانه

صور خیال در شعر فارسی

بیان و معانی

هنر مقدس

مکتب های ادبی

مشاهده تمام کتاب‌ها

سخن دل

این منم، شاعرِ یک نسلِ پَلاسیده و زرد
حاصلِ واکنشِ “تجربه” با عنصرِ درد

فاتحِ زخمیِ یک جنگِ اَسَفبار و کثیف
وارثِ جمجمه ی مانده ی از صحنِ نبرد

کودکی گمشده در کوچه ی امیالِ بعید
نوجوانی که پس از مرگِ “جوانی”، شده مرد

دلقکی ملعبه ی دستِ سیاست زدگان
مهره ای در وسطِ صفحه ی یک تخته ی نرد

خیره ام از پسِ یک پنجره بر جبرِ سفر
شاهدِ رفتنِ مغزی که شد از جامعه طرد

مثلِ دریا شده این محبسِ تنگِ خفقان
بسکه خون می چکد از دیده ی هر فرد به فرد

رد شد آب از سر و دیگر خفه شد فکرِ عقیم
روی اندیشه ام اینک نه غبار است و نه گَرد

نسلِ من سوخت ولی در دلِ خاکسترِ آن
آتشی هست که هرگز نشود ساکت و سرد

« حمید گیوه چیان »

تازه ترین نقدها

معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…

سلام و سپاس مجدد

طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…

سلام مجدد خیلی خوشحالم که هستی ، سلامتی و در کنار خانواده به فضل الهی

معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…

سلام و عرض ادب این شعر شاید تاریخ سرودنش به ده سال قبل برمی گرده اولآ

طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…

سلام رابعه دوم دختر شاعرم اولا : در تعجبم چرا تا به امروز این شعر را

مهدی محمدی در رویا

خواهش می کنم. متقابلا سپاس و تشکر فراوان دارم. تابنده باشید به مهر و قلمتان

مشاهده تمام نظرات و نقدها

آرشیو

ویدئو

فایل صوتی

کانال تلگرام