🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار غزلیات
عنوان شعر خوانش نظرات
غزل ۱ : آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ 139
غزل ۲ : کشیده عشق در زنجیر، جان ناشکیبا را 146
غزل ۳ : راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را 121
غزل ۴ : چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را 151
غزل ۵ : تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا 123
غزل ۶ : من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را 167
غزل ۷ : طی زمان کن ای فلک ، مژدهٔ وصل یار را 113
غزل ۸ : خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را 93
غزل ۹ : نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را 119
غزل ۱۰ : نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را 123
غزل ۱۱ : بار فراق بستم و ، جز پای خویش را 159
غزل ۱۲ : عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را 88
غزل ۱۳ : منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را 100
غزل ۱۴ : چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را 136
غزل ۱۵ : هست امید قوتی بخت ضعیف حال را 119
غزل ۱۶ : بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا 112
غزل ۱۷ : بر قول مدعی مکش ای فتنه‌گر مرا 95
غزل ۱۸ : ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا 121
غزل ۱۹ : خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را 131
غزل ۲۰ : ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را 81
غزل ۲۱ : کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا 109
غزل ۲۲ : سد حیف از محبت بیش از قیاس ما 90
غزل ۲۳ : بسیار گرم پیش منه در هلاک ما 102
غزل ۲۴ : از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما 110
غزل ۲۵ : ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما 98
غزل ۲۶ : دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها 109
غزل ۲۷ : پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب 115
غزل ۲۸ : قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب 103 1
غزل ۲۹ : شد یار به اغیار دل آزار مصاحب 109
غزل ۳۰ : گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب 99
غزل ۳۱ : مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب 170
غزل ۳۲ : ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب 136
غزل ۳۳ : کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سازت 132
غزل ۳۴ : این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست 86
غزل ۳۵ : یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 109
غزل ۳۶ : لطف پنهانی او در حق من بسیار است 106
غزل ۳۷ : در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 118
غزل ۳۸ : بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 89
غزل ۳۹ : تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 145
غزل ۴۰ : خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 100
غزل ۴۱ : عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 97
غزل ۴۲ : طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 99
غزل ۴۳ : خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان ماست 69
غزل ۴۴ : امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 94
غزل ۴۵ : یار ما بی رحم یاری بوده است 125
غزل ۴۶ : ابر است و اعتدال هوای خزانی است 89
غزل ۴۷ : در دل همان محبت پیشینه باقی است 87
غزل ۴۸ : ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 85
غزل ۴۹ : به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 95
غزل ۵۰ : گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 130
غزل ۵۱ : بهر دلم که درد کش و داغدار تست 119
غزل ۵۲ : وداع جان و تنم استماع رفتن تست 118
غزل ۵۳ : بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 94
غزل ۵۴ : ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 130
غزل ۵۵ : بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 101
غزل ۵۶ : از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 101
غزل ۵۷ : هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 96
غزل ۵۸ : بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 90
غزل ۵۹ : خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 91
غزل ۶۰ : ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 92
غزل ۶۱ : از تو همین تواضع عامی مرا بس است 95
غزل ۶۲ : آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 93
غزل ۶۳ : خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 110
غزل ۶۴ : آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 95
غزل ۶۵ : ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 125
غزل ۶۶ : مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 147
غزل ۶۷ : یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟ 115
غزل ۶۸ : بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کیست 80
غزل ۶۹ : ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 99
غزل ۷۰ : تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 124
غزل ۷۱ : مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 85
غزل ۷۲ : ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 89
غزل ۷۳ : همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست 85
غزل ۷۴ : کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 78
غزل ۷۵ : قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 88
غزل ۷۶ : باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 99
غزل ۷۷ : زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 108
غزل ۷۸ : خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 80
غزل ۷۹ : مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 134
غزل ۸۰ : وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 131
غزل ۸۱ : سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 136
غزل ۸۲ : کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست 97
غزل ۸۳ : دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 120
غزل ۸۲ : کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست 92
غزل ۸۴ : وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 125
غزل ۸۵ : جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 97
غزل ۸۶ : یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 116
غزل ۸۷ : چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 122
غزل ۸۸ : طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 86
غزل ۸۹ : تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 113
غزل ۹۰ : عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 115
غزل ۹۱ : پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 100
غزل ۹۲ : می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 83
غزل ۹۳ : بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 85
غزل ۹۴ : قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 128
غزل ۹۵ : می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 121
غزل ۹۶ : شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 111
غزل ۹۷ : تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 117
غزل ۹۸ : اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 94
غزل ۹۹ : از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 108
غزل ۱۰۰ : از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 130
غزل ۱۰۱ : رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 99
غزل ۱۰۲ : ز پیش دیده تا جانان من رفت 147
غزل ۱۰۳ : به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 119
غزل ۱۰۴ : گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 112
غزل ۱۰۵ : ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 83
غزل ۱۰۶ : گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 90
غزل ۱۰۷ : تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 150
غزل ۱۰۸ : نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 106
غزل ۱۰۹ : هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 88
غزل ۱۱۰ : هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 111
غزل ۱۱۱ : تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 108
غزل ۱۱۲ : خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 86
غزل ۱۱۳ : عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 74
غزل ۱۱۴ : باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 90
غزل ۱۱۵ : غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 109
غزل ۱۱۶ : شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 130
غزل ۱۱۷ : خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 115
غزل ۱۱۸ : دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر دارد 106
غزل ۱۱۹ : به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دارد 100
غزل ۱۲۰ : به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد 99
غزل ۱۲۱ : چشم او قصد عقل و دین دارد 133
غزل ۱۲۲ : جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 114
غزل ۱۲۳ : کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 119
غزل ۱۲۴ : خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 100
غزل ۱۲۵ : کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 84
غزل ۱۲۶ : چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 116
غزل ۱۲۷ : دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 129
غزل ۱۲۸ : تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 84
غزل ۱۲۹ : هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 93
غزل ۱۳۰ : هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 115
غزل ۱۳۱ : مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد 107
غزل ۱۳۲ : ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد 110
غزل ۱۳۳ : اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 93
غزل ۱۳۴ : خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد 119
غزل ۱۳۵ : گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 136
غزل ۱۳۶ : به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 89
غزل ۱۳۷ : دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود 113
غزل ۱۳۸ : امروز ناز را به نیازم نظر نبود 92
غزل ۱۳۹ : چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 110
غزل ۱۴۰ : ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود 137
غزل ۱۴۱ : مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 115
غزل ۱۴۲ : آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 164
غزل ۱۴۳ : بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود 111
غزل ۱۴۴ : آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 110
غزل ۱۴۵ : دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 113
غزل ۱۴۶ : با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 135
غزل ۱۴۷ : چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود 105
غزل ۱۴۸ : چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 100
غزل ۱۴۹ : دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 87
غزل ۱۵۰ : زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 105
غزل ۱۵۱ : هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 105
غزل ۱۵۲ : یک ره سؤال کن گنه بی‌گناه خود 89
غزل ۱۵۳ : مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خود 105
غزل ۱۵۴ : نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 110
غزل ۱۵۵ : ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند 99
غزل ۱۵۶ : بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 99
غزل ۱۵۷ : لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 131
غزل ۱۵۸ : خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 125
غزل ۱۵۹ : نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 70
غزل ۱۶۰ : گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 122
غزل ۱۶۱ : گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌شود 109
غزل ۱۶۲ : شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 88
غزل ۱۶۳ : شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 93
غزل ۱۶۴ : این دل که دوستی به تو خون خواره می‌کند 89
غزل ۱۶۵ : گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 173
غزل ۱۶۶ : المنةلله که شب هجر سر آمد 82
غزل ۱۶۷ : یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 103
غزل ۱۶۸ : آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 90
غزل ۱۶۹ : بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 104
غزل ۱۷۰ : ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 127
غزل ۱۷۱ : اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند 108
غزل ۱۷۲ : خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد 86
غزل ۱۷۳ : در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 114
غزل ۱۷۴ : نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 90
غزل ۱۷۵ : هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 81
غزل ۱۷۶ : غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 99
غزل ۱۷۷ : کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای باشد 129
غزل ۱۷۸ : باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 113
غزل ۱۷۹ : عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته‌اند 98
غزل ۱۸۰ : پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 86
غزل ۱۸۱ : کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید 102
غزل ۱۸۲ : کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 109
غزل ۱۸۳ : پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 117
غزل ۱۸۴ : غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 90
غزل ۱۸۵ : در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 84
غزل ۱۸۶ : هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 90
غزل ۱۸۷ : آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 84
غزل ۱۸۸ : هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 93
غزل ۱۸۹ : ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 80
غزل ۱۹۰ : دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 113
غزل ۱۹۱ : سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 84
غزل ۱۹۲ : می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 74
غزل ۱۹۳ : هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 114
غزل ۱۹۴ : آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 89
غزل ۱۹۵ : دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 105
غزل ۱۹۶ : کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 106
غزل ۱۹۷ : که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 118
غزل ۱۹۸ : شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 131
غزل ۱۹۹ : ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 110
غزل ۲۰۰ : سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 91
غزل ۲۰۱ : مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 106
غزل ۲۰۲ : چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد 76
غزل ۲۰۳ : در راسته ناز فروشان که بتانند 123
غزل ۲۰۴ : ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 75
غزل ۲۰۵ : خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان کی رسد 97
غزل ۲۰۶ : عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 74
غزل ۲۰۷ : درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد 161
غزل ۲۰۸ : دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خواهد 106
غزل ۲۰۹ : جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 90
غزل ۲۱۰ : آه شراره بارم کان از درون برآمد 111
غزل ۲۱۱ : کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 87
غزل ۲۱۲ : ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 118
غزل ۲۱۳ : یاران خدای را به سوی او گذر کنید 118
غزل ۲۱۴ : سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 65
غزل ۲۱۵ : روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 103
غزل ۲۱۶ : تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندارد 112
غزل ۲۱۷ : به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 84
غزل ۲۱۸ : چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 105
غزل ۲۱۹ : پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 95
غزل ۲۲۰ : آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 83
غزل ۲۲۱ : که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 115
غزل ۲۲۲ : روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 94
غزل ۲۲۳ : دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 93
غزل ۲۲۴ : آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 88
غزل ۲۲۵ : گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 106
غزل ۲۲۶ : جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 102
غزل ۲۲۷ : عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 87
غزل ۲۲۸ : شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 81
غزل ۲۲۹ : مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 97
غزل ۲۳۰ : دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 99
غزل ۲۳۱ : ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 75
غزل ۲۳۰ : دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 96
غزل ۲۳۲ : وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز 101
غزل ۲۳۳ : گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنوز 82
غزل ۲۳۴ : هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 92
غزل ۲۳۵ : شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 79
غزل ۲۳۶ : مغرور کسی به که درت جا نکند کس 115
غزل ۲۳۷ : ای دل به بند دوری او جاودانه باش 99
غزل ۲۳۸ : عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 104
غزل ۲۳۹ : تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش 136
غزل ۲۴۰ : ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 103
غزل ۲۴۱ : روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خویش 89
غزل ۲۴۲ : کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 115
غزل ۲۴۳ : در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 89
غزل ۲۴۴ : بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش 84
غزل ۲۴۵ : ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 93
غزل ۲۴۶ : تو و هر روز و بزم عشرت خویش 115
غزل ۲۴۷ : ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش 120
غزل ۲۴۸ : الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 80
غزل ۲۴۹ : مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 87
غزل ۲۵۰ : کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 90
غزل ۲۵۱ : با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 86
غزل ۲۵۲ : بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 117
غزل ۲۵۳ : بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 121
غزل ۲۵۴ : نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 87
غزل ۲۵۵ : تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 88
غزل ۲۵۶ : بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه حظ 104
غزل ۲۵۷ : قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 80
غزل ۲۵۸ : به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 112
غزل ۲۵۹ : شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 74
غزل ۲۶۰ : مستغنی است از همه عالم گدای عشق 95
غزل ۲۶۱ : مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 222
غزل ۲۶۲ : تو زمن پرس قدر روز وصال 101
غزل ۲۶۳ : کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 93
غزل ۲۶۴ : دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 112
غزل ۲۶۵ : تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 104
غزل ۲۶۶ : برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 88
غزل ۲۶۷ : هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 81
غزل ۲۶۸ : سحر کجاست که فراش جلوه‌گاه توام 162
غزل ۲۶۹ : ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 99
غزل ۲۷۰ : عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 131
غزل ۲۷۱ : من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می‌کردم 108
غزل ۲۷۲ : نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 98
غزل ۲۷۳ : به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 115
غزل ۲۷۴ : شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 95
غزل ۲۷۵ : این بس که تماشایی بستان تو باشم 96
غزل ۲۷۶ : بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 99
غزل ۲۷۷ : دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 90
غزل ۲۷۸ : مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم 214
غزل ۲۷۹ : آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 82
غزل ۲۸۰ : می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 97
غزل ۲۸۱ : ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 79
غزل ۲۸۲ : ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 149
غزل ۲۸۳ : مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 118
غزل ۲۸۴ : نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 88
غزل ۲۸۵ : چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم 86
غزل ۲۸۶ : در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 127
غزل ۲۸۷ : دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 94
غزل ۲۸۸ : ز کوی آن پری دیوانه رفتم 180
غزل ۲۸۹ : خوشست آن مه به اغیار آزمودم 97
غزل ۲۹۰ : از آن تر شد به خون دیده دامانی که من دارم 144
غزل ۲۹۱ : انجام حسن او شد پایان عشق من هم 87
غزل ۲۹۲ : دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 106
غزل ۲۹۳ : از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 117
غزل ۲۹۴ : ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 179
غزل ۲۹۵ : همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 502
غزل ۲۹۶ : منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 86
غزل ۲۹۷ : چون طفل اشک پرده در راز نیستم 96
غزل ۲۹۸ : در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دیدم 109
غزل ۲۹۹ : دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 112
غزل ۳۰۰ : در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 98
غزل ۳۰۱ : از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 121
غزل ۳۰۲ : جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 82
غزل ۳۰۳ : برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 127
غزل ۳۰۴ : مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 97
غزل ۳۰۵ : صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 107
غزل ۳۰۶ : کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 114
غزل ۳۰۷ : آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 87
غزل ۳۰۸ : چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم 115
غزل ۳۰۹ : دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 127
غزل ۳۱۰ : جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 128
غزل ۳۱۱ : من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌کنم 88
غزل ۳۱۲ : گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم 97
غزل ۳۱۳ : سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان می‌کنم 110
غزل ۳۱۴ : آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 137
غزل ۳۱۵ : کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 99
غزل ۳۱۶ : ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 132
غزل ۳۱۷ : نه من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز کین هم 115
غزل ۳۱۸ : دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 80
غزل ۳۱۹ : یک همدم و همنفس ندارم 124
غزل ۳۲۰ : چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا رفتم 96
غزل ۳۲۱ : در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 91
غزل ۳۲۲ : به دل دیرین بنایی بود کندم 97
غزل ۳۲۳ : به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 80
غزل ۳۲۴ : آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 115
غزل ۳۲۳ : به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 106
غزل ۳۲۵ : هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 81
غزل ۳۲۶ : من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 86
غزل ۳۲۷ : ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 76
غزل ۳۲۸ : مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 83
غزل ۳۲۹ : رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 115
غزل ۳۳۰ : مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن 121
غزل ۳۳۱ : اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 78
غزل ۳۳۲ : شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان 100
غزل ۳۳۳ : تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 115
غزل ۳۳۴ : چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم کن 108
غزل ۳۳۵ : پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 125
غزل ۳۳۶ : آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 93
غزل ۳۳۷ : ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 75
غزل ۳۳۸ : نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 70
غزل ۳۳۹ : فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 106
غزل ۳۴۰ : ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما مکن 115
غزل ۳۴۱ : زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 86
غزل ۳۴۲ : به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن 87
غزل ۳۴۳ : گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن 112
غزل ۳۴۴ : می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این 122
غزل ۳۴۵ : ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 113
غزل ۳۴۶ : ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 118
غزل ۳۴۷ : تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 128
غزل ۳۴۸ : دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو 101
غزل ۳۴۹ : آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 79
غزل ۳۵۰ : یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 90
غزل ۳۵۱ : ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای تو 104
غزل ۳۵۲ : گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 132
غزل ۳۵۳ : میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 121
غزل ۳۵۴ : دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 90
غزل ۳۵۵ : شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 106
غزل ۳۵۶ : سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 115
غزل ۳۵۷ : می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به او 79
غزل ۳۵۸ : منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 100
غزل ۳۵۹ : آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 106
غزل ۳۶۰ : با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 114
غزل ۳۶۱ : تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 90
غزل ۳۶۲ : خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 120
غزل ۳۶۳ : گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 115
غزل ۳۶۴ : هجر خدایا بس است زود وصالی بده 115
غزل ۳۶۵ : صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 99
غزل ۳۶۶ : لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 94
غزل ۳۶۵ : صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 98
غزل ۳۶۷ : گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده 86
غزل ۳۶۸ : ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 84
غزل ۳۶۹ : بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 85
غزل ۳۷۰ : در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه 90
غزل ۳۷۱ : قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 113
غزل ۳۷۲ : آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 84
غزل ۳۷۳ : سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ای 81
غزل ۳۷۴ : شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کرده‌ای 114
غزل ۳۷۵ : خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 76
غزل ۳۷۶ : مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 100
غزل ۳۷۷ : سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خوردی 90
غزل ۳۷۸ : من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی 76
غزل ۳۷۹ : چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 142
غزل ۳۸۰ : جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 140
غزل ۳۸۱ : چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 101
غزل ۳۸۲ : چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگی 106
غزل ۳۸۳ : گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 97
غزل ۳۸۴ : چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌دیدی 99
غزل ۳۸۵ : چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 140
غزل ۳۸۶ : آتشی در جان ما افروختی 184
غزل ۳۸۷ : من و از دور تماشای گلستان کسی 101
غزل ۳۸۸ : ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 82
غزل ۳۸۹ : مرا زد راه عشق خردسالی 131
غزل ۳۹۰ : خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 88
غزل ۳۹۱ : کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 82
غزل ۳۹۲ : چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 120
غزل ۳۹۳ : ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 91
غزل ۳۹۴ : از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 140
غزل ۳۹۵ : بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 115
غزل ۳۹۶ : ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 82
غزل ۳۹۷ : ای مرغ سحر حسرت بستان که داری 78