🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار دیوان اشعار
عنوان شعر خوانش نظرات
غزل شمارهٔ ۱ : صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را 119
غزل شمارهٔ ۲ : تا اختیار کردم سر منزل رضا را 75
غزل شمارهٔ ۳ : به جان تا شوق جانان است ما را 97
غزل شمارهٔ ۴ : در خلوتی که ره نیست پیغمبر صبا را 81
غزل شمارهٔ ۵ : نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیدا 69
غزل شمارهٔ ۶ : مکن حجاب وجودت لباس دیبا را 108
غزل شمارهٔ ۷ : زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را 111
غزل شمارهٔ ۸ : گر باغبان نظر به گلستان کند تو را 70
غزل شمارهٔ ۹ : کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را 72
غزل شمارهٔ ۱۰ : گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را 91
غزل شمارهٔ ۱۱ : من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را 83
غزل شمارهٔ ۱۲ : دوش به خواب دیده‌ام روی ندیدهٔ تو را 98
غزل شمارهٔ ۱۳ : نازم خدنگ غمزهٔ آن دل‌پذیر را 68
غزل شمارهٔ ۱۴ : میفشان جعد عنبر فام خود را 83
غزل شمارهٔ ۱۵ : اگر مردان نمی بردند امتحانش را 81
غزل شمارهٔ ۱۶ : چنین که برده شراب لبت ز دست مرا 85
غزل شمارهٔ ۱۷ : باعث مردن بلای عشق باشد مرا 114
غزل شمارهٔ ۱۸ : طالب جانان به جان خریده الم را 92
غزل شمارهٔ ۱۹ : تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را 84
غزل شمارهٔ ۲۰ : گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا 74
غزل شمارهٔ ۲۱ : شد وقت مرگ نوش لبی هم‌نشین مرا 51
غزل شمارهٔ ۲۲ : وقت مردن پا نهاد آن شمع بالین مرا 108
غزل شمارهٔ ۲۳ : ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا 107
غزل شمارهٔ ۲۴ : گر به تیغت می‌زند گردن بنه تسلیم را 93
غزل شمارهٔ ۲۵ : جان به لب آمد و بوسید لب جانان را 79
غزل شمارهٔ ۲۶ : ترک چشم تو بیارست صف مژگان را 117
غزل شمارهٔ ۲۷ : تا لعل تو باده داده یاران را 92
غزل شمارهٔ ۲۸ : به یک پیمانه با ساقی چنان بستیم پیمان را 84
غزل شمارهٔ ۲۹ : دادیم به یک جلوهٔ رویت دل و دین را 90
غزل شمارهٔ ۳۰ : در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را 66
غزل شمارهٔ ۳۱ : بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را 63
غزل شمارهٔ ۳۲ : من گرفته‌ام بر کف نقد جان شیرین را 77
غزل شمارهٔ ۳۳ : چنان بر صید مرغ دل فکند آن زلف پرچین را 75
غزل شمارهٔ ۳۴ : جستیم راه میکده و خانقاه را 72
غزل شمارهٔ ۳۵ : غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را 84
غزل شمارهٔ ۳۶ : هر جا کشند صورت زیبای شاه را 108
غزل شمارهٔ ۳۷ : دی به رهش فکنده‌ام طفل سرشک دیده را 87
غزل شمارهٔ ۳۸ : آن که نهاده در دلم حسرت یک نظاره را 121
غزل شمارهٔ ۳۹ : آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را 93
غزل شمارهٔ ۴۰ : کاش آن صنم آماده شدی جلوه‌گری را 80
غزل شمارهٔ ۴۱ : نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را 110
غزل شمارهٔ ۴۲ : هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا 80
غزل شمارهٔ ۴۳ : تا به مستی نرسد بر لب ساقی لب ما 75
غزل شمارهٔ ۴۴ : آمد به جلوه شاهد بالا بلند ما 87
غزل شمارهٔ ۴۵ : چون خاک می‌شود به رهت جان پاک ما 58
غزل شمارهٔ ۴۶ : خطت دمید از اثر دود آه ما 91
غزل شمارهٔ ۴۷ : چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما 79
غزل شمارهٔ ۴۸ : ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما 109
غزل شمارهٔ ۴۹ : ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما 84
غزل شمارهٔ ۵۰ : یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما 83
غزل شمارهٔ ۵۱ : اولم رام نمودی به دل آرامی‌ها 86
غزل شمارهٔ ۵۲ : پایه عمر گران‌مایه بر آب است برآب 112
غزل شمارهٔ ۵۳ : اندوه تو شد وارد کاشانه‌ام امشب 87
غزل شمارهٔ ۵۴ : دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب 93
غزل شمارهٔ ۵۵ : از جلوه حسنت که بری از همه عیب است 84
غزل شمارهٔ ۵۶ : عمری که صرف عشق نگردد بطالت است 86
غزل شمارهٔ ۵۷ : هر گه که آن خسرو زرین کمر از جا برخاست 61
غزل شمارهٔ ۵۸ : تا طرف نقاب از رخ رخشان تو برخاست 84
غزل شمارهٔ ۵۹ : بنشست و ز رخ پرده برانداخته برخاست 101
غزل شمارهٔ ۶۰ : دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست 137
غزل شمارهٔ ۶۱ : به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است 82
غزل شمارهٔ ۶۲ : آن که لبش مایهٔ حلاوت قند است 87
غزل شمارهٔ ۶۳ : یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است 168
غزل شمارهٔ ۶۴ : طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است 74
غزل شمارهٔ ۶۵ : آن که مرادش تویی از همه جویاتر است 115
غزل شمارهٔ ۶۶ : ساقی فرخنده پی تاب کفش ساغر است 98
غزل شمارهٔ ۶۷ : دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است 1662 1
غزل شمارهٔ ۶۸ : کیفیت نگاه تو از جام خوش‌تر است 89
غزل شمارهٔ ۶۹ : بار محبت از همه باری گران‌تر است 94
غزل شمارهٔ ۷۰ : از دل سخت تو کز سنگ سیه سخت‌تر است 81
غزل شمارهٔ ۷۱ : تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست 85
غزل شمارهٔ ۷۲ : ترک چشمش که مست و مخمور است 102
غزل شمارهٔ ۷۳ : تا حلقهٔ زنجیر دل آن زلف دراز است 83
غزل شمارهٔ ۷۴ : تا دیدن آن ماه فروزنده محال است 100
غزل شمارهٔ ۷۵ : مرگ بر بالین وجانان غافل است 110
غزل شمارهٔ ۷۶ : کف بر کف جانانه و لب بر لب جام است 81
غزل شمارهٔ ۷۷ : امشب ز روی مهر مهی در سرای ماست 91
غزل شمارهٔ ۷۸ : شربتی در دو لعل جانان است 70
غزل شمارهٔ ۷۹ : پیام باد بهار از وصال جانان است 112
غزل شمارهٔ ۸۰ : چنان ز وحشت عشقت دلم هراسان است 88
غزل شمارهٔ ۸۱ : شیوهٔ خوش منظران چهره نشان دادن است 64
غزل شمارهٔ ۸۲ : قاعدهٔ قد تو فتنه به پا کردن است 79
غزل شمارهٔ ۸۳ : همه جا جلوهٔ آن صاحب وجه حسن است 78
غزل شمارهٔ ۸۴ : کار من تا به زلف یار من است 82
غزل شمارهٔ ۸۵ : شب جدایی تو روز واپسین من است 82
غزل شمارهٔ ۸۶ : تو و آن قامتی که موزون است 84
غزل شمارهٔ ۸۷ : گر نه زلفش پی شبیخون است 86
غزل شمارهٔ ۸۶ : تو و آن قامتی که موزون است 87
غزل شمارهٔ ۸۸ : کسی که در سر او چشم مصلحت بین است 79
غزل شمارهٔ ۸۹ : دلم فارغ ز قید کفر و دین است 60
غزل شمارهٔ ۹۰ : قصد همه وصل حور و خلد برین است 98
غزل شمارهٔ ۹۱ : نخست نغمهٔ عشاق فصل گل این است 71
غزل شمارهٔ ۹۲ : حور تویی، بوستان بهشت برین است 99
غزل شمارهٔ ۹۳ : امشب ز رخش انجمنم خلد برین است 71
غزل شمارهٔ ۹۴ : مرا زمانه در آن آستانه جا داده‌ست 82
غزل شمارهٔ ۹۵ : یا رب این عید همایون چه مبارک عید است 89
غزل شمارهٔ ۹۶ : هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است 132
غزل شمارهٔ ۹۷ : در سینه دلت مایل هر شعلهٔ آهی است 72
غزل شمارهٔ ۹۸ : طوطی وظیفه خوار لب نوشخند تست 69
غزل شمارهٔ ۹۹ : زین حلاوتها که در کنج لب شیرین تست 85
غزل شمارهٔ ۱۰۰ : ترک کمان کشیده دو چشم سیاه تست 93
غزل شمارهٔ ۱۰۱ : گرنه خورشید فلک خاک نشین ره تست 83
غزل شمارهٔ ۱۰۲ : هر سر موی تو را پیوندی از گیسوی تست 84
غزل شمارهٔ ۱۰۳ : کیفیتی که دیدم از آن چشم نیم مست 94
غزل شمارهٔ ۱۰۴ : چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست 83
غزل شمارهٔ ۱۰۵ : قطع نظر ز دشمن ما کرد چشم دوست 99
غزل شمارهٔ ۱۰۶ : ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست 69
غزل شمارهٔ ۱۰۷ : درد جانان عین درمان است گویی نیست هست 64
غزل شمارهٔ ۱۰۸ : کفر زلفش رهزن دین است گویی نیست هست 97
غزل شمارهٔ ۱۰۹ : ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست 152
غزل شمارهٔ ۱۱۰ : خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست 83
غزل شمارهٔ ۱۱۱ : تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست 88
غزل شمارهٔ ۱۱۲ : هیچ سر نیست که با زلف تو در سودا نیست 90
غزل شمارهٔ ۱۱۳ : خوش‌تر از دانهٔ اشکم گهری پیدا نیست 74
غزل شمارهٔ ۱۱۴ : از تو ای ترک ختن لعبت چین خوش‌تر نیست 129
غزل شمارهٔ ۱۱۵ : تو و آن حسن دل آویز که تغییرش نیست 86
غزل شمارهٔ ۱۱۶ : مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست 62
غزل شمارهٔ ۱۱۷ : کس نیست کاو به لعل تو خونش سبیل نیست 82
غزل شمارهٔ ۱۱۸ : پیکی مرا به سوی تو غیر از نسیم نیست 97
غزل شمارهٔ ۱۱۹ : بر سر راه تو افتاده سری نیست که نیست 97
غزل شمارهٔ ۱۲۰ : یار اگر جلوه کند دادن جان این همه نیست 90
غزل شمارهٔ ۱۲۱ : من کیم، پروانهٔ شمعی که در کاشانه نیست 88
غزل شمارهٔ ۱۲۲ : ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست 79
غزل شمارهٔ ۱۲۳ : وصل تو نصیب دل صاحب نظری نیست 99
غزل شمارهٔ ۱۲۴ : غمش را غیر دل سر منزلی نیست 74
غزل شمارهٔ ۱۲۵ : گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت 72
غزل شمارهٔ ۱۲۶ : پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت 88
غزل شمارهٔ ۱۲۷ : سر بیمار گر آن چشم دل آزار نداشت 118
غزل شمارهٔ ۱۲۸ : دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت 82
غزل شمارهٔ ۱۲۹ : دلم به کوی تو هر شام تا سحر می‌گشت 74
غزل شمارهٔ ۱۳۰ : چندی از صومعه در دیر مغان باید رفت 107
غزل شمارهٔ ۱۳۱ : عید مولود علی را تا شه والا گرفت 94
غزل شمارهٔ ۱۳۲ : یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت 87
غزل شمارهٔ ۱۳۳ : کی دل از حلقهٔ آن زلف دو تا خواهد رفت 85
غزل شمارهٔ ۱۳۴ : هر جا سخنی از آن دهان رفت 76
غزل شمارهٔ ۱۳۵ : روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت 69
غزل شمارهٔ ۱۳۶ : رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت 80
غزل شمارهٔ ۱۳۷ : امروز ندارم غم فردای قیامت 127
غزل شمارهٔ ۱۳۸ : هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت 85
غزل شمارهٔ ۱۳۹ : ای فتنهٔ هر دوری از قامت فتانت 112
غزل شمارهٔ ۱۴۰ : ای آب زندگانی یک نکته از دهانت 110
غزل شمارهٔ ۱۴۱ : عهد همه بشکستم در بستن پیمانت 66
غزل شمارهٔ ۱۴۲ : ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت 81
غزل شمارهٔ ۱۴۳ : مدام ذکر ملک این کلام شیرین باد 79
غزل شمارهٔ ۱۴۴ : تا پرده ز صورتش برافتاد 69
غزل شمارهٔ ۱۴۵ : دل در اندیشهٔ آن زلف گره گیر افتاد 113
غزل شمارهٔ ۱۴۶ : فریاد که رفت خونم از یاد 101
غزل شمارهٔ ۱۴۷ : تا دلم در خم آن زلف سیه‌نام افتاد 91
غزل شمارهٔ ۱۴۸ : بر دوش تو تا زلف زره‌پوش تو افتاد 69
غزل شمارهٔ ۱۴۹ : در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد 70
غزل شمارهٔ ۱۵۰ : در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد 110
غزل شمارهٔ ۱۵۱ : تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد 65
غزل شمارهٔ ۱۵۲ : دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد 79
غزل شمارهٔ ۱۵۳ : لعل تو به سر چشمهٔ زمزم نتوان داد 66
غزل شمارهٔ ۱۵۴ : روزی که خدا کام دل تنگ دلان داد 80
غزل شمارهٔ ۱۵۵ : مصوری که تو را چین زلف مشکین داد 66
غزل شمارهٔ ۱۵۶ : همان که چشم تو را طرز دل‌ربایی داد 81
غزل شمارهٔ ۱۵۷ : مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد 71
غزل شمارهٔ ۱۵۸ : ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد 72
غزل شمارهٔ ۱۵۹ : هر سر که به سودای خط و خال تو افتد 86
غزل شمارهٔ ۱۶۰ : فرخنده شکاری که ز پیکان تو افتد 74
غزل شمارهٔ ۱۶۱ : نظر ز روی تو صاحب نظر نمی‌بندد 92
غزل شمارهٔ ۱۶۲ : کسی به زیر فلک دست بر قضا دارد 96
غزل شمارهٔ ۱۶۳ : آخر این نالهٔ سوزنده اثرها دارد 194
غزل شمارهٔ ۱۶۴ : ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد 72
غزل شمارهٔ ۱۶۵ : جهان عشق ندانم چه زیر سر دارد 69
غزل شمارهٔ ۱۶۶ : کسی ز فتنهٔ آخر زمان خبر دارد 73
غزل شمارهٔ ۱۶۷ : خداخوان تا خدادان فرق دارد 74
غزل شمارهٔ ۱۶۸ : آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد 115
غزل شمارهٔ ۱۶۹ : گهی به دیر و گهی جلوه در حرم دارد 76
غزل شمارهٔ ۱۷۰ : هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد 70
غزل شمارهٔ ۱۷۱ : کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد 89
غزل شمارهٔ ۱۷۲ : چراغی کاین همه پروانه دارد 67
غزل شمارهٔ ۱۷۳ : هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد 96
غزل شمارهٔ ۱۷۴ : گر نه آن زلف سیه قصد شبیخون دارد 81
غزل شمارهٔ ۱۷۵ : این چه تابی است که آن حلقهٔ گیسو دارد 75
غزل شمارهٔ ۱۷۶ : غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد 106
غزل شمارهٔ ۱۷۷ : مهره توان برد، مار اگر بگذارد 104
غزل شمارهٔ ۱۷۸ : کسی پا به کوی وفا می‌گذارد 88
غزل شمارهٔ ۱۷۹ : دل نام سر زلف ترا مشک ختا کرد 100
غزل شمارهٔ ۱۸۰ : دوش زلف سیهت بنده‌نوازیها کرد 84
غزل شمارهٔ ۱۸۱ : شبی که دل به برم یاد زلف دلبر کرد 65
غزل شمارهٔ ۱۸۲ : نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد 86
غزل شمارهٔ ۱۸۳ : چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد 66
غزل شمارهٔ ۱۸۴ : از بناگوش تو هر شب گله سر خواهم کرد 98
غزل شمارهٔ ۱۸۵ : بیدادگر نگارا تا کی جفا توان کرد 203
غزل شمارهٔ ۱۸۶ : نه حسرت وصالش از دل به در توان کرد 104
غزل شمارهٔ ۱۸۷ : زلف پر چین تو مشاطه شبی شانه نکرد 59
غزل شمارهٔ ۱۸۸ : هر گه که ناوکی ز کمانت کمانه کرد 79
غزل شمارهٔ ۱۸۹ : ای خوشا رندی که رو در ساحت می‌خانه کرد 110
غزل شمارهٔ ۱۹۰ : نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان می‌کرد 95
غزل شمارهٔ ۱۹۱ : ساقی بده رطل گران، زان می که دهقان پرورد 75
غزل شمارهٔ ۱۹۲ : تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد 73
غزل شمارهٔ ۱۹۳ : تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد 111
غزل شمارهٔ ۱۹۴ : نرگس مست تو راه دل هشیاران زد 98
غزل شمارهٔ ۱۹۵ : چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد 71
غزل شمارهٔ ۱۹۶ : هر که افتادهٔ آن جنبش قامت باشد 59
غزل شمارهٔ ۱۹۷ : هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد 61
غزل شمارهٔ ۱۹۸ : هر کس که به جان دسترسی داشته باشد 74
غزل شمارهٔ ۱۹۹ : هر دلی کز عشق ماهی اندرو راهی نباشد 80
غزل شمارهٔ ۲۰۰ : خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد 83
غزل شمارهٔ ۲۰۱ : نفس نامسلمانم از گنه پشیمان شد 105
غزل شمارهٔ ۲۰۲ : تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد 89
غزل شمارهٔ ۲۰۳ : هر جان که بر لب آمد، واقف از آن دهان شد 93
غزل شمارهٔ ۲۰۴ : آن که در عشق سزاوار سر دار نشد 118
غزل شمارهٔ ۲۰۵ : کو جوانی که ز سودای غمت پیر نشد 129
غزل شمارهٔ ۲۰۶ : زان غنچه‌دهان دلم به تنگ آمد 123
غزل شمارهٔ ۲۰۷ : تا خیل غمش در دل ناشاد من آمد 98
غزل شمارهٔ ۲۰۸ : ز اختران جگرم چند پر شرر ماند 77
غزل شمارهٔ ۲۰۹ : گر بدین گونه سر زلف تو افشان ماند 102
غزل شمارهٔ ۲۱۰ : با وجود نگه مست تو هشیار نماند 111
غزل شمارهٔ ۲۱۱ : هیچم آرام دل از زلف دل آرام نماند 103
غزل شمارهٔ ۲۱۲ : تا حریفان بر در می‌خانه ماوا کرده‌اند 65
غزل شمارهٔ ۲۱۳ : قتل ما ای دل به تیغ او مقدر کرده‌اند 83
غزل شمارهٔ ۲۱۴ : می فروشان آن چه از صهبای گلگون کرده‌اند 64
غزل شمارهٔ ۲۱۵ : مستان بزم عشق شرابی نداشتند 63
غزل شمارهٔ ۲۱۶ : تا به دل خورده‌ام از عشق گلی خاری چند 98
غزل شمارهٔ ۲۱۷ : ای بندهٔ بالای تو زرین کمری چند 137
غزل شمارهٔ ۲۱۸ : کاش می‌داد خدا هر نفسم جانی چند 81
غزل شمارهٔ ۲۱۹ : ای به دل ها زده مژگان تو پیکانی چند 76
غزل شمارهٔ ۲۲۰ : دادن باده حرام است به نادانی چند 94
غزل شمارهٔ ۲۲۱ : عید آمد و مرغان ره گل‌زار گرفتند 96
غزل شمارهٔ ۲۲۲ : کام من از آن کنج دهان هیچ ندادند 82
غزل شمارهٔ ۲۲۳ : خاکم به ره آن بت چالاک نکردند 100
غزل شمارهٔ ۲۲۴ : ای خوش آنان که قدم در ره میخانهٔ زدند 98
غزل شمارهٔ ۲۲۵ : بر زلف تو باید که ره شانه ببندند 109
غزل شمارهٔ ۲۲۶ : مردان خدا پردهٔ پندار دریدند 101
غزل شمارهٔ ۲۲۷ : مرا با چشم گریان آفریدند 117
غزل شمارهٔ ۲۲۸ : چینیان گر به کف از جعد تو یک تار آرند 86
غزل شمارهٔ ۲۲۹ : گر به چین بویی از آن سنبل مشکین آرند 111
غزل شمارهٔ ۲۳۰ : بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند 82
غزل شمارهٔ ۲۳۱ : چون بتان دستی به ناز زلف پر چین می‌برند 69
غزل شمارهٔ ۲۳۲ : آنان که در محبت او سنگ می‌خورند 60
غزل شمارهٔ ۲۳۳ : تشنگان ستمت زندگی از سر گیرند 71
غزل شمارهٔ ۲۳۴ : صورتگران که صورت دل خواه می‌کشند 77
غزل شمارهٔ ۲۳۵ : مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند 62
غزل شمارهٔ ۲۳۶ : زان سبب جان آفرینش جان روشن لطف کرد 75
غزل شمارهٔ ۲۳۷ : گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند 67
غزل شمارهٔ ۲۳۸ : کاشکی ساقی ز لعلش می به جام من کند 85
غزل شمارهٔ ۲۳۹ : دل نداند که فدای سر جانان چه کند 96
غزل شمارهٔ ۲۴۰ : چون دم تیغ تو قصد جان ستانی می‌کند 81
غزل شمارهٔ ۲۴۱ : زلف و خط دلکشش دام بنی آدمند 86
غزل شمارهٔ ۲۴۲ : بتان به مملکت حسن پادشاهانند 81
غزل شمارهٔ ۲۴۳ : جمعی که مرهم جگر خستهٔ منند 89
غزل شمارهٔ ۲۴۴ : ای خنده تو راهزن کاروان قند 80
غزل شمارهٔ ۲۴۵ : هر جا حدیث حسن تو تقریر می‌کنند 82
غزل شمارهٔ ۲۴۶ : هر که را که بخت، دیده می‌دهد، در رخ تو بیننده می‌کند 78
غزل شمارهٔ ۲۴۷ : آتش‌زدگان ستم آب از تو نخواهند 76
غزل شمارهٔ ۲۴۸ : گر ز غلامیش نشانت دهند 82
غزل شمارهٔ ۲۴۹ : عاشقی کز خون دل جام شرابش می‌دهند 111
غزل شمارهٔ ۲۵۰ : هر که را کار بدان چشم دل آزار بود 74
غزل شمارهٔ ۲۵۱ : دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود 95
غزل شمارهٔ ۲۵۲ : شب که در حلقهٔ ما زلف دل آرام نبود 67
غزل شمارهٔ ۲۵۳ : مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود 87
غزل شمارهٔ ۲۵۴ : قدح باده اگر چشم بت ساده نبود 73
غزل شمارهٔ ۲۵۵ : لب پیمانه اگر بر لب جانانه نبود 73
غزل شمارهٔ ۲۵۶ : آشوب شهر طلعت زیبای او بود 81
غزل شمارهٔ ۲۵۷ : همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود 94
غزل شمارهٔ ۲۵۸ : به کویش دوش یا رب یا ربی بود 82
غزل شمارهٔ ۲۵۹ : تا به رخ چین سر زلف تو لرزان نشود 85
غزل شمارهٔ ۲۶۰ : گر آن صنم ز پرده پدیدار می‌شود 89
غزل شمارهٔ ۲۶۱ : پیش من کام رقیب از لعل خندان می‌دهد 86
غزل شمارهٔ ۲۶۲ : جان سپاری به ره غمزهٔ جانان باید 55
غزل شمارهٔ ۲۶۳ : هر جا که به طنازی، آن سرو روان آید 87
غزل شمارهٔ ۲۶۴ : همه جا تیر تو بر سینهٔ ما می‌آید 76
غزل شمارهٔ ۲۶۵ : دل به حسرت ز سر کوی کسی می‌آید 73
غزل شمارهٔ ۲۶۶ : گر به کاری نزنم دست به جز عشق تو شاید 76
غزل شمارهٔ ۲۶۷ : به امیدی که وفا خواهم دید 49
غزل شمارهٔ ۲۶۸ : هر کس که دید روی تو آهی ز جان کشید 81
غزل شمارهٔ ۲۶۹ : گر در آید شب عید از درم آن صبح امید 111
غزل شمارهٔ ۲۷۰ : بگشا به تبسم لب شیرین شکربار 70
غزل شمارهٔ ۲۷۱ : ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر 88
غزل شمارهٔ ۲۷۲ : منت خدای را که خداوند بی‌نیاز 67
غزل شمارهٔ ۲۷۳ : بستهٔ زلف تو شوریده سرانند هنوز 94
غزل شمارهٔ ۲۷۴ : در سر کوی وفا با کوه کن هم گام باش 73
غزل شمارهٔ ۲۷۵ : در میکده خدمت کن بی معرکه سلطان باش 97
غزل شمارهٔ ۲۷۶ : دلا موافق آن زلف عنبرافشان باش 86
غزل شمارهٔ ۲۷۷ : آزادی اگر خواهی از عقل گریزان باش 92
غزل شمارهٔ ۲۷۸ : دلا مقید آن گیسوان پرچین باش 92
غزل شمارهٔ ۲۷۹ : ای خواجه برو بندهٔ آن زهره جبین باش 55
غزل شمارهٔ ۲۸۰ : من نمی‌گویم که عاقل باش یا دیوانه باش 162
غزل شمارهٔ ۲۸۱ : چون صبا شانه زند طرهٔ عنبربارش 80
غزل شمارهٔ ۲۸۲ : تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش 82
غزل شمارهٔ ۲۸۳ : چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش 64
غزل شمارهٔ ۲۸۴ : لب تشنه‌ای که شد لب جانان میسرش 91
غزل شمارهٔ ۲۸۵ : تویی آن آیت رحمت که نتوان کرد تفسیرش 70
غزل شمارهٔ ۲۸۶ : دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش 89
غزل شمارهٔ ۲۸۷ : گر هلاک من است عنوانش 110
غزل شمارهٔ ۲۸۸ : نه دست آن که بر آرم دل از چه ذقنش 104
غزل شمارهٔ ۲۸۹ : دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش 84
غزل شمارهٔ ۲۹۰ : خوشا دلی که تو باشی نگار پرده‌نشینش 116
غزل شمارهٔ ۲۹۱ : چه غنچه‌ها که نپرود باغ نسرینش 90
غزل شمارهٔ ۲۹۲ : تا دهان او لبالب شد ز نوش 70
غزل شمارهٔ ۲۹۳ : شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش 78
غزل شمارهٔ ۲۹۴ : ای جز می مشک بر سر دوش 52
غزل شمارهٔ ۲۹۵ : خوش آن که باده بنوشد به روی چون ماهش 83
غزل شمارهٔ ۲۹۶ : نگه داشت غزالی دل مرا به نگاهش 73
غزل شمارهٔ ۲۹۷ : دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش 70
غزل شمارهٔ ۲۹۸ : چشم عقلم خیره شد از عکس روی تابناکش 75
غزل شمارهٔ ۲۹۹ : در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش 61
غزل شمارهٔ ۳۰۰ : در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش 62
غزل شمارهٔ ۳۰۱ : کمتر فکن به چاه زنخدان نگاه خویش 59
غزل شمارهٔ ۳۰۲ : رنج بیهوده مکش، گه به حرم گاه به دیر 76
غزل شمارهٔ ۳۰۳ : چندین هزار صید فتد از قفای تو 81
غزل شمارهٔ ۳۰۴ : آن را که اول از همه خواندی به سوی خویش 82
غزل شمارهٔ ۳۰۵ : شبان تیره به سر وقت چشم جادویش 101
غزل شمارهٔ ۳۰۶ : بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق 69
غزل شمارهٔ ۳۰۷ : خاک سر راهت شدم ای لعبت چالاک 103
غزل شمارهٔ ۳۰۸ : تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل 79
غزل شمارهٔ ۳۰۹ : هر دل شیدا که شد به روی تو مایل 82
غزل شمارهٔ ۳۱۰ : در عالم عشق تو نه کفر است و نه اسلام 97
غزل شمارهٔ ۳۱۱ : من خراب نگه نرگس شهلای توام 77
غزل شمارهٔ ۳۱۲ : پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام 85
غزل شمارهٔ ۳۱۳ : تا به در میکده جا کرده‌ام 65
غزل شمارهٔ ۳۱۴ : دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زده‌ام 114
غزل شمارهٔ ۳۱۵ : تا با تو آرمیده‌ام از خود رمیده‌ام 82
غزل شمارهٔ ۳۱۶ : عمر گذشت، وز رخش سیر نشد نظاره‌ام 88
غزل شمارهٔ ۳۱۷ : آن که به دیوانگی در غمش افسانه‌ام 72
غزل شمارهٔ ۳۱۸ : چندان به سر کوی خرابات خرابم 135
غزل شمارهٔ ۳۱۹ : وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم 93
غزل شمارهٔ ۳۲۰ : از آن به خدمت میخوارگان کمر بستم 91
غزل شمارهٔ ۳۲۱ : ز تجلی جمالش از دو کون بستم 70
غزل شمارهٔ ۳۲۲ : من این عهدی که با موی تو بستم 98
غزل شمارهٔ ۳۲۳ : ساقی نداده ساغر چندان نموده مستم 73
غزل شمارهٔ ۳۲۴ : بر در می‌خانه تا مقام گرفتم 69
غزل شمارهٔ ۳۲۵ : در جلوه‌گاه جانان جان را به شوق دادم 102
غزل شمارهٔ ۳۲۶ : تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم 85
غزل شمارهٔ ۳۲۷ : در عالم محبت دانی چه کار کردم 84
غزل شمارهٔ ۳۲۸ : بر سر آتش سوزنده نشیمن کردم 85
غزل شمارهٔ ۳۲۹ : جانی که خلاص از شب هجران تو کردم 104
غزل شمارهٔ ۳۳۰ : امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم 133
غزل شمارهٔ ۳۳۱ : اگر گاهی بدان مه پاره یک نظاره می‌کردم 80
غزل شمارهٔ ۳۳۲ : به حلقهٔ سر زلف تو پای‌بند شدم 67
غزل شمارهٔ ۳۳۳ : مو به مو بستهٔ آن زلف گره گیر شدم 64
غزل شمارهٔ ۳۳۴ : به بوسه‌ای ز دهان تو آرزومندم 69
غزل شمارهٔ ۳۳۵ : یک باره گر از سبحه در انکار نبودم 78
غزل شمارهٔ ۳۳۶ : دیری است که دیوانه آن چشم کبودم 66
غزل شمارهٔ ۳۳۷ : دوشینه مهی به خواب دیدم 97
غزل شمارهٔ ۳۳۸ : دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم 110
غزل شمارهٔ ۳۳۹ : دوش از لب نوشش سختی چند شنیدم 115
غزل شمارهٔ ۳۴۰ : ای خوش آن دم که به بستان تو می‌نالیدم 76
غزل شمارهٔ ۳۴۱ : بس که دل سوختگی ز آتش هجران دارم 74
غزل شمارهٔ ۳۴۲ : بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم 101
غزل شمارهٔ ۳۴۳ : چون سر زلف تو آشفته خیالی دارم 81
غزل شمارهٔ ۳۴۴ : گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم 74
غزل شمارهٔ ۳۴۵ : به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم 94
غزل شمارهٔ ۳۴۶ : عشق بگسست چنان سلسله تدبیرم 63
غزل شمارهٔ ۳۴۷ : جنون گسسته بدانسان کمند تدبیرم 62
غزل شمارهٔ ۳۴۸ : نذر کردم گر ز دست محنت هجران نمیرم 67
غزل شمارهٔ ۳۴۹ : هر کجا دم زدم از چشم بت کشمیرم 84
غزل شمارهٔ ۳۵۰ : من بر سر کوی تو ندیدم 83
غزل شمارهٔ ۳۵۱ : تا تو به گلشن آمدی، با همه در کشاکشم 73
غزل شمارهٔ ۳۵۲ : دوش از در می‌خانه کشیدند به دوشم 111
غزل شمارهٔ ۳۵۳ : سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم 72
غزل شمارهٔ ۳۵۴ : من ساده پرست و باده نوشم 80
غزل شمارهٔ ۳۵۵ : من مست می‌پرستم، من رند باده نوشم 99
غزل شمارهٔ ۳۵۶ : ای خط تو را دایرهٔ حسن مسلم 96
غزل شمارهٔ ۳۵۷ : تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم 80
غزل شمارهٔ ۳۵۶ : ای خط تو را دایرهٔ حسن مسلم 83
غزل شمارهٔ ۳۵۸ : ای کعبهٔ مقصودم، وی قبلهٔ آمالم 81
غزل شمارهٔ ۳۵۹ : ای که می‌پرسی ز من کیفیت چشم غزالم 98
غزل شمارهٔ ۳۶۰ : مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم 76
غزل شمارهٔ ۳۶۱ : از دشمنم چه بیم که با دوست هم دمم 179
غزل شمارهٔ ۳۶۲ : نرگسش گفت که من ساقی می‌خوارانم 88
غزل شمارهٔ ۳۶۳ : تا هست نشانی از نشانم 72
غزل شمارهٔ ۳۶۴ : فدای قاصد جانان کز او آسوده شد جانم 99
غزل شمارهٔ ۳۶۵ : گر دست دهد دامن آن سرو روانم 97
غزل شمارهٔ ۳۶۶ : چون ترک تیر افکن تویی، باید به خون غلطیدنم 80
غزل شمارهٔ ۳۶۷ : حق ز رخت کرده ظهور ای صنم 87
غزل شمارهٔ ۳۶۸ : شب فراق تو گر ناله را اشاره کنم 104
غزل شمارهٔ ۳۶۹ : دامن خمیه سفر از در دوست می‌کنم 76
غزل شمارهٔ ۳۷۰ : من از کمال شوق ندانم که این تویی 84
غزل شمارهٔ ۳۷۱ : به دیر و حرم، فارغ از کفر و دینم 65
غزل شمارهٔ ۳۷۲ : زان پرده می‌گشاید دل بند نازنیم 75
غزل شمارهٔ ۳۷۳ : نه به دیر همدمم شد، نه به کعبه هم نشینم 76
غزل شمارهٔ ۳۷۴ : یارب آن نامهربانان مه دل فراگیرد ز کینم 65
غزل شمارهٔ ۳۷۵ : تا با کمان ابرو بنشست در کمینم 89
غزل شمارهٔ ۳۷۶ : چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم 101
غزل شمارهٔ ۳۷۷ : تا کفر سر زلفت زد راه دل و دینم 64
غزل شمارهٔ ۳۷۸ : امشب نگه افتاد بر آن غیرت ماهم 71
غزل شمارهٔ ۳۷۹ : گر به گل‌زار رخش افتد نگاه گاه گاهم 196
غزل شمارهٔ ۳۸۰ : غم روی تو به عالم ندهم 69
غزل شمارهٔ ۳۸۱ : بخت سیه به کین من، چشم سیاه یار هم 82
غزل شمارهٔ ۳۸۲ : تا خبردار ز سر لب جانان شده‌ایم 87
غزل شمارهٔ ۳۸۳ : ما دل خود را به دست شوق شکستیم 84
غزل شمارهٔ ۳۸۴ : تا لب می‌پرست او داد شراب مستیم 77
غزل شمارهٔ ۳۸۵ : آخر از کعبه مقیم در خمار شدیم 84
غزل شمارهٔ ۳۸۶ : تا بدان طرهٔ طرار گرفتار شدیم 106
غزل شمارهٔ ۳۸۷ : تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم 119
غزل شمارهٔ ۳۸۸ : از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم 82
غزل شمارهٔ ۳۸۹ : خواست تا زلف پریشان تو بی‌سامانیم 90
غزل شمارهٔ ۳۹۰ : توان شناخت ز خونی که ریخت بر رویم 97
غزل شمارهٔ ۳۹۱ : از بس عرق شمر نشسته‌ست به رویم 74
غزل شمارهٔ ۳۹۲ : مهر از تو ندیدم و وفا هم 76
غزل شمارهٔ ۳۹۳ : ما ز چشم تو مست یک نگهیم 103
غزل شمارهٔ ۳۹۴ : محبان را نصیب است از حبیبان 100
غزل شمارهٔ ۳۹۵ : ای که ز آب زندگی لعل تو می‌دهد نشان 109
غزل شمارهٔ ۳۹۶ : گشت فراق و وصل تو مرگ و بقای عاشقان 109
غزل شمارهٔ ۳۹۷ : به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن 99
غزل شمارهٔ ۳۹۸ : عرضه دادم در بر جانان وفای خویشتن 95
غزل شمارهٔ ۳۹۹ : شعار عشق بازان چیست، خوبان را دعا کردن 101
غزل شمارهٔ ۴۰۰ : گدایی از در می‌خانه باید دم به دم کردن 69
غزل شمارهٔ ۴۰۱ : نه از جمال تو قطع نظر توان کردن 100
غزل شمارهٔ ۴۰۲ : با آن غزال وحشی گر خواهی آرمیدن 86
غزل شمارهٔ ۴۰۳ : گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن 109
غزل شمارهٔ ۴۰۴ : بر صفحهٔ رخ از خط مشکین رقم مزن 86
غزل شمارهٔ ۴۰۵ : ز صحن این چمن آن سرو قامت را تمنا کن 91
غزل شمارهٔ ۴۰۶ : یا که دندان طمع را از لب جانان بکن 83
غزل شمارهٔ ۴۰۷ : ای پیک سحرگاهی پیغامی از و سرکن 62
غزل شمارهٔ ۴۰۸ : شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن 88
غزل شمارهٔ ۴۰۹ : گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن 76
غزل شمارهٔ ۴۱۰ : غافل گذشتی از دل امیدوار من 94
غزل شمارهٔ ۴۱۱ : نرگس بیمار تو گشته پرستار من 98
غزل شمارهٔ ۴۱۲ : دانی که چیست رشتهٔ عمر دراز من 92
غزل شمارهٔ ۴۱۳ : با رقیب آمدی به محفل من 81
غزل شمارهٔ ۴۱۴ : به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من 85
غزل شمارهٔ ۴۱۵ : گفتم که چیست راهزن عقل و دین من 83
غزل شمارهٔ ۴۱۶ : وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من 77
غزل شمارهٔ ۴۱۷ : تنگ شد از غم دل جای به من 78
غزل شمارهٔ ۴۱۸ : لبش را هر چه بوسیدم، فزون‌تر شد هوای من 77
غزل شمارهٔ ۴۱۹ : ثواب من همه شد عین رو سیاهی من 79
غزل شمارهٔ ۴۲۰ : خونم بتی ریخت کش داده بی چون 72
غزل شمارهٔ ۴۲۱ : خادم دیر مغانم، هنری بهتر از این 71
غزل شمارهٔ ۴۲۲ : زلف مسلسل ریخته، عنبرفشانی را ببین 72
غزل شمارهٔ ۴۲۳ : دل‌ها فتاده در پی آن دل ربا ببین 84
غزل شمارهٔ ۴۲۴ : حلقهٔ زلف سیاهش بر رخ انور ببین 90
غزل شمارهٔ ۴۲۵ : تابش صبح بناگوشش ببین 82
غزل شمارهٔ ۴۲۶ : مژگان مردم افکن، چشمان کافرش بین 114
غزل شمارهٔ ۴۲۷ : گر کان نمک خواهی لعل نمکینش بین 107
غزل شمارهٔ ۴۲۸ : چین زلف مشکین را بر رخ نگارم بین 91
غزل شمارهٔ ۴۲۹ : گر خون من ز شیشه بریزد به جام او 103
غزل شمارهٔ ۴۳۰ : از بس که در خیال مکیدم لبان او 60
غزل شمارهٔ ۴۳۱ : هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو 86
غزل شمارهٔ ۴۳۲ : به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو 82
غزل شمارهٔ ۴۳۳ : من بندهٔ آنم که ببوسد دهن تو 74
غزل شمارهٔ ۴۳۴ : ای فتنه دست پرور چشم سیاه تو 78
غزل شمارهٔ ۴۳۵ : ای اهل نظر کشتهٔ تیر نگه تو 69
غزل شمارهٔ ۴۳۶ : تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو 87
غزل شمارهٔ ۴۳۷ : ماه غلام رخ زیبای تو 247
غزل شمارهٔ ۴۳۸ : ساقی دل نرگس شهلای تو 71
غزل شمارهٔ ۴۳۹ : چه عقده‌هاست به کار دلم ز بخت سیاه 81
غزل شمارهٔ ۴۴۰ : آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره 159
غزل شمارهٔ ۴۴۱ : تا به چشمان سیه سرمه درانداخته‌ای 111
غزل شمارهٔ ۴۴۲ : تنها نه جا به خلوت دل‌ها گرفته‌ای 71
غزل شمارهٔ ۴۴۳ : تا به جفایت خوشم، ترک جفا کرده‌ای 104
غزل شمارهٔ ۴۴۴ : سنبل گل پوش را بر سمن آورده‌ای 103
غزل شمارهٔ ۴۴۵ : امشب ای زلف سیه سخت پریشان شده‌ای 80
غزل شمارهٔ ۴۴۶ : گر نه از کشتن عشاق به تنگ آمده‌ای 79
غزل شمارهٔ ۴۴۷ : رهزن ایمان من شد نازنین تازه‌ای 74
غزل شمارهٔ ۴۴۶ : گر نه از کشتن عشاق به تنگ آمده‌ای 94
غزل شمارهٔ ۴۴۸ : تیغ به دست آمدی و مست شرابی 105
غزل شمارهٔ ۴۴۹ : شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی 89
غزل شمارهٔ ۴۵۰ : دلم افتاد به دنبال سوار عجبی 98
غزل شمارهٔ ۴۵۱ : پرده برانداختی، چهره برافروختی 70
غزل شمارهٔ ۴۵۲ : هر مرغ کز آن گلبن نو باخبرستی 71
غزل شمارهٔ ۴۵۳ : ای صورت زیبا که به سیرت ملکستی 74
غزل شمارهٔ ۴۵۴ : کسی که دامنش آلودهٔ شرابستی 86
غزل شمارهٔ ۴۵۵ : صورتت یک باره از آدم نمود از قید هستی 118
غزل شمارهٔ ۴۵۶ : مسجد مقام عجب است، می‌خانه جای مستی 62
غزل شمارهٔ ۴۵۷ : چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی 95
غزل شمارهٔ ۴۵۸ : یک جام با تو خوردن یک عمر می‌پرستی 103
غزل شمارهٔ ۴۵۹ : با من اگر خواجه سری داشتی 79
غزل شمارهٔ ۴۶۰ : ای که هم آغوش یار حور سرشتی 100
غزل شمارهٔ ۴۶۱ : نقد غمت خریدم با صد هزار شادی 75 1
غزل شمارهٔ ۴۶۲ : سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی 72
غزل شمارهٔ ۴۶۱ : نقد غمت خریدم با صد هزار شادی 76
غزل شمارهٔ ۴۶۳ : رفتی بر غیر و ترک ما کردی 85
غزل شمارهٔ ۴۶۴ : زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی 119
غزل شمارهٔ ۴۶۵ : اگر ناصح نظر بر منظر جانان من کردی 93
غزل شمارهٔ ۴۶۶ : با آن که می از شیشه به پیمانه نکردی 74
غزل شمارهٔ ۴۶۷ : گه جلوه‌گر ز بام و گه از منظر آمدی 83
غزل شمارهٔ ۴۶۸ : دامن کشان شبی به کنارم نیامدی 92
غزل شمارهٔ ۴۶۹ : دگر فرود نیاید سرم به هیچ کمندی 91
غزل شمارهٔ ۴۷۰ : شب چارده غلامی ز مه تمام داری 95
غزل شمارهٔ ۴۷۱ : تا از مژهٔ دلکش تیری به کمان داری 72
غزل شمارهٔ ۴۷۲ : چو در میناست می، یاقوت رخشان است پنداری 101
غزل شمارهٔ ۴۷۳ : تو شکر لب که با خسرو بسی شیرین سخن داری 71
غزل شمارهٔ ۴۷۴ : این چه دامی است که از سنبل مشکین داری 81
غزل شمارهٔ ۴۷۵ : گرد مه خط سیهکار نداری، داری 70
غزل شمارهٔ ۴۷۶ : زان فشانم اشک در هر رهگذاری 67
غزل شمارهٔ ۴۷۷ : دیدم جمال قاتل در وقت جان سپاری 92
غزل شمارهٔ ۴۷۸ : من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری 79
غزل شمارهٔ ۴۷۹ : ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری 71
غزل شمارهٔ ۴۸۰ : زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری 82
غزل شمارهٔ ۴۸۱ : گفتی که وقت سحر سویت کنم گذری 98
غزل شمارهٔ ۴۸۲ : تو پری چهره اگر دست به آیینه بری 86
غزل شمارهٔ ۴۸۳ : خوشا شبی که به آرامگاه من باشی 87
غزل شمارهٔ ۴۸۴ : زندگی بی او ندارد حاصلی 79
غزل شمارهٔ ۴۸۵ : این سر که به تن دارم مست می ناب اولی 79
غزل شمارهٔ ۴۸۶ : ساقی انجمن شد، شوخ شکر کلامی 74
غزل شمارهٔ ۴۸۷ : وه که گر یک شب پس از عمری به خوابت دیدمی 84
غزل شمارهٔ ۴۸۸ : ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی 64
غزل شمارهٔ ۴۸۹ : چنین نگار ندیدم به هیچ ایوانی 85
غزل شمارهٔ ۴۹۰ : لب شیرین تو را دادند تا شکر بیفشانی 60
غزل شمارهٔ ۴۹۱ : دوشینه خود شنیدم یک نکته از دهانی 66
غزل شمارهٔ ۴۹۲ : سر راهش افتادم از ناتوانی 83
غزل شمارهٔ ۴۹۱ : دوشینه خود شنیدم یک نکته از دهانی 67
غزل شمارهٔ ۴۹۳ : من و عشق تو اگر کفر و اگر ایمانی 71
غزل شمارهٔ ۴۹۴ : گر چه آن زلف سیه را تو نمی‌لرزانی 101
غزل شمارهٔ ۴۹۵ : عشق و کمین گشادنی، ما و ز جان بریدنی 87
غزل شمارهٔ ۴۹۶ : بس که فرخ رخ و شکر لب و شیرین دهنی 68
غزل شمارهٔ ۴۹۷ : خوش آن که حلقه‌های سر زلف واکنی 70
غزل شمارهٔ ۴۹۸ : در شهر اگر تو شاهد شیرین گذر کنی 65
غزل شمارهٔ ۴۹۹ : گر جلوه‌گر به عرصهٔ محشر گذرکنی 49
غزل شمارهٔ ۵۰۰ : چون به رخ چین سر زلف چلیپا فکنی 70
غزل شمارهٔ ۵۰۱ : گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی 75
غزل شمارهٔ ۵۰۲ : جنس گران بهای خود ارزان نمی‌کنی 82
غزل شمارهٔ ۵۰۳ : گر چشم سیاهش را از چشم صفا بینی 83
غزل شمارهٔ ۵۰۴ : به شکر خنده دل بردی ز هر زیبا نگارینی 90
غزل شمارهٔ ۵۰۵ : اولین گام ار سمند عقل را پی می‌کنی 93
غزل شمارهٔ ۵۰۶ : ز وصل و هجر خود آسایش و عذاب منی 93
غزل شمارهٔ ۵۰۷ : مو به مو دام فریب دل دانای منی 93
غزل شمارهٔ ۵۰۸ : دلم که بسته تعلق به زلف پرچینی 84
غزل شمارهٔ ۵۰۹ : گل به جوش آمد و مرغان به خروش از همه سوی 75
غزل شمارهٔ ۵۱۰ : تا سراسیمهٔ آن طرهٔ پیچان نشوی 90
غزل شمارهٔ ۵۱۱ : گر به دنبال دل آن زلف رود هیچ مگوی 78
غزل شمارهٔ ۵۱۲ : کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی 76
غزل شمارهٔ ۵۱۳ : ای سر زلف تو سر رشتهٔ هر سودایی 72
غزل شمارهٔ ۵۱۴ : دوش مستانه چه خوش گفت قدح پیمایی 115
غزل شمارهٔ ۵۱۵ : خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی 99
غزل شمارهٔ ۵۱۶ : چون نرقصد جانم از شادی که جانانم تویی 103
شمارهٔ ۱ : ای بهشتی رخ طوبی قد خورشید لقا 86
شمارهٔ ۲ : بگشای گوش هوش و بیا در سرای ما 109
شمارهٔ ۳ : این چار رباعی از شه تاجور است 135
شمارهٔ ۴ : این غزل فرمودهٔ شاه است بشنو 76
شمارهٔ ۵ : شاه جم جاه کلامی که بیان فرماید 99
شمارهٔ ۶ : زیب غزل کردم این سه بیت ملک را 118
شمارهٔ ۷ : تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم 92
شمارهٔ ۸ : شاه بیت غزل بنده سه بیت از شاه است 91
شمارهٔ ۹ : یک دو بیت از شاه می‌خوانم نگارا گوش کن 89
شمارهٔ ۱۰ : مطربی زمزمه سر کرد سحر در گل‌زار 105
شمارهٔ ۱۱ : برخیز نگارا که ز فرمودهٔ خسرو 103
شمارهٔ ۱۲ : نشه‌ای داده به من دست از این مطلع شاه 112
شمارهٔ ۱۳ : دوش در میکده با آن صنم قافیه‌دان 104
شمارهٔ ۱۴ : ای خامهٔ مشک افشان چون نامه نگار آیی 106
شمارهٔ ۱۵ : بشنو ای تازه غزال این غزل تازهٔ شاه 109
شمارهٔ ۱۶ : پنج بیت از شه والاست در این تازه غزل 115
رباعی شمارهٔ ۱ : از کشت عمل بس است یک خوشه مرا 124
رباعی شمارهٔ ۲ : دوشینه فتادم به رهش مست و خراب 476 1
رباعی شمارهٔ ۳ : تا قبلهٔ ابروی تو ای یار کج است 134
رباعی شمارهٔ ۴ : فرموده خدا بزرگی آیین من است 135
رباعی شمارهٔ ۵ : این دل که به شهر عشق سرگشتهٔ تست 123
رباعی شمارهٔ ۶ : آمد مه شوال و مه روزه گذشت 149
رباعی شمارهٔ ۷ : تا دل به برم هوای دل‌بر دارد 111
رباعی شمارهٔ ۸ : زلفین سیه که در بناگوش تواند 124
رباعی شمارهٔ ۹ : از هر دو جهان مرا مقید کردند 93
رباعی شمارهٔ ۱۰ : یک عمر شهان تربیت عیش کنند 143
رباعی شمارهٔ ۱۱ : آشفته سخن چو زلف جانان خوش تر 128
رباعی شمارهٔ ۱۲ : تا دل به هوای وصل جانان دادم 133
رباعی شمارهٔ ۱۳ : گاهی هوس بادهٔ رنگین دارم 155
رباعی شمارهٔ ۱۴ : بگذار که خویش را به زاری بکشم 117
رباعی شمارهٔ ۱۵ : تا دست ارادت به تو داده‌ست دلم 141
رباعی شمارهٔ ۱۴ : بگذار که خویش را به زاری بکشم 142
رباعی شمارهٔ ۱۶ : بگذار که تا می خورم و مست شوم 141
رباعی شمارهٔ ۱۷ : تو مردمک چشم من مهجوری 141