شمارهٔ ۱ : مرا شاه بالای خواجه نشانده است |
115 |
|
شمارهٔ ۲ : نظام دولت بهرامیان رشید الدین |
106 |
|
شمارهٔ ۳ - در شکایت و حکمت : همه کارم ز دور آسمانی |
107 |
|
شمارهٔ ۶ : کبوتر حرم آمد ز کعبهٔ سعدا |
122 |
|
شمارهٔ ۱۶ : ما غم کس نخوردهایم مگر |
114 |
|
شمارهٔ ۴ - در شکر : من که خاقانیم به منت شاه |
86 |
|
شمارهٔ ۵ - در حکمت و پند : خاقانیا به جاه مشو غره غمروار |
106 |
|
شمارهٔ ۷ : ای در برگزیده که غواص کردهای |
99 |
|
شمارهٔ ۸ - در مدح : ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد |
121 |
|
شمارهٔ ۱۷ : نظاره کنان به روی خوبت |
122 |
|
شمارهٔ ۹ : خواجه یک هفته اضطرابی داشت |
92 |
|
شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و پند : بترس از بد خلق خاقانیا |
123 |
|
شمارهٔ ۱۱ : خاقانی ار به باره کشد دست بدتر است |
105 |
|
شمارهٔ ۱۲ - در حسب حال خود : من که خاقانیم آزاد دلم |
93 |
|
شمارهٔ ۲۱ : بشنو ای پیر پند خاقانی |
111 |
|
شمارهٔ ۲۳ : چون ز یاران رفته یاد آرم |
92 |
|
شمارهٔ ۲۴ : خوش سواری است عمر خاقانی |
106 |
|
شمارهٔ ۱۳ : شروان به باغ خلد برین ماند از نعیم |
281 |
|
شمارهٔ ۱۴ : من به ری عزم خراسان داشتم |
97 |
|
شمارهٔ ۱۵ : گفتی از شاهان تو را دل فارغ است |
96 |
|
شمارهٔ ۱۸ : چون شاه بازگشت ز ابخاز روز عید |
88 |
|
شمارهٔ ۱۹ : ای در آبدار توانی ز پیچ و خم |
82 |
|
شمارهٔ ۲۵ : زندگانی چو مال میراث است |
111 |
|
شمارهٔ ۲۰ - در مدح منوچهر شروان شاه برای بستن سد باقلانی : قطب سپهر رفعت یعنی رکاب شاه |
93 |
|
شمارهٔ ۲۲ - در هجو شهر زوری : سیزده جنس نهاده است نبی |
127 |
1 |
شمارهٔ ۲۶ - در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود : کو آنکه نقد او به ترازوی هفت چرخ |
107 |
|
شمارهٔ ۲۷ : دروغ است آنکه گوید این که در سنگ |
108 |
|
شمارهٔ ۲۸ - در مدح جمال الانام حسام الدین : دوش آن زمان که چشمهٔ زراب آسمان |
126 |
|
شمارهٔ ۲۹ - در بیان دوستی و دشمنی خلق : دوست دشمن گشت و دشمن دوست شد خاقانیا |
95 |
|
شمارهٔ ۳۰ - در مدح جلال الدین الخزاری : گفتم ای دل بهر دربان جلال |
136 |
|
شمارهٔ ۳۱ - در نکوهش حسودان : خاقانیا ز دل سبکی سر گران مباش |
118 |
|
شمارهٔ ۳۲ : خاقانیا چه مژده دهی کز سواد ملک |
129 |
|
شمارهٔ ۳۳ : نه همت من به پایه راضی است |
123 |
|
شمارهٔ ۳۴ - در هجو خواجه اسعد : خواجه اسعد چو می خورد پیوست |
96 |
|
شمارهٔ ۳۵ : گیرم که دل درست ما نیست |
113 |
|
شمارهٔ ۳۹ : به خدائی که در ره عدلش |
92 |
|
شمارهٔ ۴۱ - در ذم بیهنران : گر نشستی ورای خاقانی |
84 |
|
شمارهٔ ۵۴ : زیان تو در سود دانستن است |
110 |
|
شمارهٔ ۶۰ : به ماه چارده میماند آن بت |
94 |
|
شمارهٔ ۶۳ : هر سال اگر غلام خاقان |
102 |
|
شمارهٔ ۶۷ : وبالت نه از سر نهفتن درست |
119 |
|
شمارهٔ ۳۶ : حوری از کوفه به کوری ز عجم |
110 |
|
شمارهٔ ۳۷ : چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را |
174 |
|
شمارهٔ ۳۸ : دوستکانی داد شاهم جام دریا شکل و من |
153 |
|
شمارهٔ ۴۰ : زین اشارت که کرد خاقانی |
110 |
|
شمارهٔ ۴۲ : ای عماد الدین ای صدر زمان |
107 |
|
شمارهٔ ۴۳ - در مدح نظام الملک قوام الدین : ایا نظام ممالک قوام روی زمین |
127 |
|
شمارهٔ ۴۴ - در ذم غرور به مال : مشو خاقانیا مغرور دولت |
90 |
|
شمارهٔ ۴۵ : گرچه خاقانی از اصحاب فروتر بنشست |
104 |
|
شمارهٔ ۴۶ - در عزلت : شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است |
118 |
|
شمارهٔ ۴۷ - در موعظه و نصیحت : هم چنین فرد باش خاقانی |
125 |
|
شمارهٔ ۴۸ : من آن خاقانی دریا ضمیرم |
92 |
|
شمارهٔ ۴۹ : قبلهٔ ابدال قلهٔ سبلان دان |
123 |
|
شمارهٔ ۵۱ - در مدح صفوة الدین مادر اخستان : ای شاه بانوی ایران به هفت جد |
104 |
|
شمارهٔ ۵۰ - در حکمت : ای فتی فتوی غدرت ندهم |
125 |
|
شمارهٔ ۵۲ : تا به غربت فتاد خاقانی |
101 |
|
شمارهٔ ۵۳ : دار عزلت گزید خاقانی |
105 |
|
شمارهٔ ۵۵ : مرغکی را وقت کشتن میدوانید ابلهی |
287 |
|
شمارهٔ ۵۶ - در مدح جمال الدین موصلی وزیر : خاقانی بلند سخن در جهان منم |
110 |
|
شمارهٔ ۵۷ - در مرثیهٔ منوچهر شروان شاه : آب حیوان مجوی خاقانی |
87 |
|
شمارهٔ ۵۸ - در حماسه : من که خاقانیم عزیز حقم |
129 |
|
شمارهٔ ۵۹ - در وصول ده شتر از امیر الحاج : میر چون هفت بیت من خوانده است |
104 |
|
شمارهٔ ۶۱ - در علم و جهل : نسبت از علم گیر خاقانی |
112 |
|
شمارهٔ ۶۲ : مرد مسافر حدیث خانه کو گوید |
122 |
|
شمارهٔ ۶۴ - فیلسوف اجل افضل الدین ساوی این قطعه را در آنوقت که خاقانی به رسالت سلطان ارسلان رفته بود بدو فرستاد : کسی که از پس احمد روا بود مرسل |
105 |
|
شمارهٔ ۶۵ : گنج دانش توراست خاقانی |
94 |
|
شمارهٔ ۶۶ : شکر انعام پادشا گفتن |
89 |
|
شمارهٔ ۶۸ - در طلب جایزه : صاحبا نو به نو تحیت من |
112 |
|
شمارهٔ ۶۹ - در مدح نظام الملک قوام الدین : کسرای عهد بین که در ایوان نو نشست |
107 |
|
شمارهٔ ۷۰ - در نکوهش مقلدان : خاقانی آن کسان که طریق تو میروند |
133 |
|
شمارهٔ ۸۴ : من که خاقانیم ز هر دو جهان |
94 |
|
شمارهٔ ۸۵ : دوستی داشتم به ری که به حسن |
98 |
|
شمارهٔ ۸۹ : امن جستی مجوی خاقانی |
77 |
|
شمارهٔ ۹۳ : چو خاک سیه را دهی آب روشن |
123 |
|
شمارهٔ ۹۴ : از پی شهوتی چه کاهی عمر |
111 |
|
شمارهٔ ۷۱ - در توصیف قصر صفوة الدین بانوی منوچهر شروان شاه : حبذا قصر شمسهٔ ملکات |
120 |
|
شمارهٔ ۷۲ : خاقانیا قبول و رد از کردگار دان |
110 |
|
شمارهٔ ۷۳ : خاقانیا چو آب رخت رفت در سال |
125 |
|
شمارهٔ ۷۴ - در مدح پهلوان جهان : سلام من که رساند به پهلوان جهان |
98 |
|
شمارهٔ ۷۵ - در صفت میر گشتاسب مطرب : نظیر سعد اکبر میرگشتاسب |
119 |
|
شمارهٔ ۷۶ - در مدح شروان شاه : شاها معظما ملک الشرق خسروا |
112 |
|
شمارهٔ ۷۷ - در استغناء طبع خویش : نه معن زائده دانم نه حاتم طائی |
108 |
|
شمارهٔ ۷۸ : خطی مجهول دیدم در مدینه |
135 |
|
شمارهٔ ۷۹ - در نصیحت : خاقانیا به دولت ایام دل منه |
129 |
|
شمارهٔ ۸۰ : خاقانی از حدیث زمانه زبان ببست |
97 |
|
شمارهٔ ۸۱ : ده دهی باشد زر سخنم گرچه مرا |
135 |
|
شمارهٔ ۸۲ - در شکر باری تعالی : ای همه نیستها به صنع تو هست |
85 |
|
شمارهٔ ۸۳ : مهتر قالیان و نور مرند |
89 |
|
شمارهٔ ۸۶ - در بحث با معطل : دی جدل با معطلی کردم |
100 |
|
شمارهٔ ۸۷ - در رثاء پسر خود رشید الدین و وفات دختر : دریغ میوهٔ عمرم رشید کز سر پای |
119 |
|
شمارهٔ ۸۸ - در مدح شروان شاه : هان ای زمانه دولت شاه اخستان نگر |
89 |
|
شمارهٔ ۹۰ - در شکر : خاقانیا جوانی و امن و کفاف هست |
100 |
|
شمارهٔ ۹۱ - در رثاء دختر خویش : پیش بین دختر نو آمد من |
98 |
|
شمارهٔ ۹۲ - در بارهٔ فوت دختر خود : سرفکنده شدم چو دختر زاد |
110 |
|
شمارهٔ ۹۵ : شب که مثال مه ذیالحجه دید |
94 |
|
شمارهٔ ۹۶ : مرا اگر تو ندانی عطاردم داند |
103 |
|
شمارهٔ ۹۷ - در مدح رکن الدین محمدبن عبد الرحمن طغان یزک : میر کشور گشای رکن الدین |
129 |
|
شمارهٔ ۹۸ : مرد باید که چون هنر ورزد |
110 |
|
شمارهٔ ۹۹ : از زمانه منال خاقانی |
102 |
|
شمارهٔ ۱۰۰ : رای اقضی القضاة اگر خواهد |
99 |
|
شمارهٔ ۱۰۱ - در مدح قاضی عمربن عبدالعزیز : اقضیالقضاة عمر عبد العزیز راست |
101 |
|
شمارهٔ ۱۰۴ - در دعای مادر : مادرم کرد وقت نزع، دعا |
97 |
|
شمارهٔ ۱۰۹ : دل در طلبت چو بند گردد |
129 |
|
شمارهٔ ۱۱۰ : زندگی خفتگی است خاقانی |
101 |
|
شمارهٔ ۱۱۱ : خاقانی اگرچه راست پیوندی |
98 |
|
شمارهٔ ۱۱۶ : سر سخنان نغز خاقانی |
98 |
|
شمارهٔ ۱۰۲ : من که خاقانیم حساب جهان |
97 |
|
شمارهٔ ۱۰۳ - این قطعه را در واقعهٔ حبس خویش گفته : بهشت صدرا تا دولت تو در دربست |
119 |
|
شمارهٔ ۱۰۵ - در حماسه : چون زمان، عهد سنائی درنوشت |
151 |
|
شمارهٔ ۱۰۶ - در بارهٔ رشید الدین وطواط : نیک بد رائی با خلق جهان |
105 |
|
شمارهٔ ۱۰۷ - در مرثیه : از افق ملکت ار ستاره فرو شد |
86 |
|
شمارهٔ ۱۱۲ : سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای |
119 |
|
شمارهٔ ۱۱۳ : مبر ای خواجه آب خاقانی |
106 |
|
شمارهٔ ۱۰۸ - در مدح مجاهد الدین نظام : مدار ملک جهان بر مجاهد الدین است |
108 |
|
شمارهٔ ۱۱۴ : خاقانی را مپرس کز غم |
102 |
|
شمارهٔ ۱۱۵ - در مدح مجد الدین افتخار الاسلام : با آینهٔ ضمیر مخدوم |
97 |
|
شمارهٔ ۱۱۷ : دلت خاقانیا زخم فلک راست |
203 |
|
شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح منوچهر شروان شاه و شکایت اخستان شاه : در عجم کیست کو چو طفل عرب |
117 |
|
شمارهٔ ۱۱۹ - در مرثیهٔ امام محمد یحیی : خاقانیا به سوک خراسان سیاه پوش |
121 |
|
شمارهٔ ۱۲۰ : جفاست از تو جواب سؤال خاقانی |
119 |
|
شمارهٔ ۱۲۱ - در هنگام زیارت مدینهٔ منوره گفته و در آن خاک نهفته است : ای شفیع صد هزار امت چو خاقانی به حشر |
93 |
|
شمارهٔ ۱۲۲ : تو مار صورتی و همیشه شکرخوری |
126 |
|
شمارهٔ ۱۲۳ : شکست این دلم نادرست اعتقادی |
88 |
|
شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح اقضی القضاة عز الدین بوعمران : امام ملت چارم که آسمان ششم |
102 |
|
شمارهٔ ۱۲۵ - در استغنای طبع : شاخ دولت به نزد خاقانی |
83 |
|
شمارهٔ ۱۲۶ : خاقانیا به بغداد اهل وفا چه جوئی |
133 |
|
شمارهٔ ۱۲۷ - در مرثیهٔ امیر رشید الدین اسد شروانی : آه و دردا که شبیخون اجل |
72 |
|
شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح خاقان اعظم منوچهر شروان شاه : ولینعمتم کیست خاقان اعظم |
123 |
|
شمارهٔ ۱۳۱ : فتنه تا اندکی بود صعب است |
65 |
|
شمارهٔ ۱۳۴ : وفا جستن از خلق خاقانیا بس |
113 |
|
شمارهٔ ۱۳۵ : نیت من نکوست در حق دوست |
107 |
|
شمارهٔ ۱۴۷ : منصب تدریس خون گوید از آنک |
143 |
|
شمارهٔ ۱۵۱ - در هجو شهر زوری : شهر زوری گدا بود خاصه |
76 |
|
شمارهٔ ۱۵۴ : همه هم شهریان خاقانی |
100 |
|
شمارهٔ ۱۵۷ : شب نباشد که آه خاقانی |
107 |
|
شمارهٔ ۱۲۹ - در نکوهش زن : زخم بر دل رسید خاقانی |
116 |
|
شمارهٔ ۱۳۰ : تا تو ناز فروتران نکشی |
111 |
|
شمارهٔ ۱۳۲ - در مرثیه امام ناصر الدین ابراهیم باکوئی : از مرگ براهیم که علامهٔ دین بود |
97 |
|
شمارهٔ ۱۳۳ : سپهر مکارم صفی کز صفاتش |
150 |
|
شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح خاموشی : خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست |
95 |
|
شمارهٔ ۱۳۷ : پیشوای علما جامهٔ من |
100 |
|
شمارهٔ ۱۳۸ - در مرثیهٔ عز الدین بوعمران : جهان را آه آه از دل برآمد |
81 |
|
شمارهٔ ۱۳۹ : چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی |
106 |
|
شمارهٔ ۱۴۰ - در مرثیهٔ امام ابو عمر و اسعد : خبر برآمد کان آفتاب شرع فرو شد |
88 |
|
شمارهٔ ۱۴۱ : گر به شروانم اهل دل میماند |
94 |
|
شمارهٔ ۱۴۲ : ای روح صفات اهرمن بند |
122 |
|
شمارهٔ ۱۴۳ - در مدح مظفر الدین قزل ارسلان ایلدگز : ای تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ |
107 |
|
شمارهٔ ۱۴۴ : خدای داند معنی میان نطفه نهادن |
114 |
|
شمارهٔ ۱۴۵ : هرکه را غره کرد دولت نیز |
123 |
|
شمارهٔ ۱۴۶ - در توصیف قلم و دوات خود : دوات من ز برون جدول و درون دریاست |
92 |
|
شمارهٔ ۱۴۸ - ایضا در مرثیهٔ امام محمد یحیی و خفه شدن او به دست غزان : های خاقانی تو را جای شکر ریز است و شکر |
79 |
|
شمارهٔ ۱۴۹ - در مرثیهٔ خواجه ناصر الدین ابراهیم عارف گنجهای : خاقانیا عروس صفا را به دست فقر |
107 |
|
شمارهٔ ۱۵۰ : اندرین هفت هشت نه صدیق |
85 |
|
شمارهٔ ۱۵۲ - در تقاضای ده شتر از امیر الحاج : ای که هر دم ز تبت خلقت |
113 |
|
شمارهٔ ۱۵۳ : همه عیباند زنان و آن همه را |
105 |
|
شمارهٔ ۱۵۵ : میسزد قبلهٔ خاقانی از آن |
85 |
|
شمارهٔ ۱۵۶ : خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز |
90 |
|
شمارهٔ ۱۵۸ : تا به ارمن رسیدهام بر من |
81 |
|
شمارهٔ ۱۵۹ : هر که در قوم بردگ است امامش خوانند |
116 |
|
شمارهٔ ۱۶۵ : تارمویم به من نمود سپید |
87 |
|
شمارهٔ ۱۷۴ : دست بر پای آز نه یک چند |
126 |
|
شمارهٔ ۱۷۸ - در رثاء فرزند : وقت مردن رشید را گفتم |
95 |
|
شمارهٔ ۱۷۹ : دور دور بدی است خاقانی |
117 |
|
شمارهٔ ۱۸۰ : چون امیدم بریده نیست ز تو |
92 |
|
شمارهٔ ۱۶۰ : چون گشایند اهل همت دست خود |
125 |
|
شمارهٔ ۱۶۱ : دولت نو است و کار نو و کارکن نو است |
125 |
|
شمارهٔ ۱۶۲ - در موعظه : از بدان نیک ترس خاقانی |
101 |
|
شمارهٔ ۱۶۳ : چون به حد کوفه باز آیند حاج از بادیه |
100 |
|
شمارهٔ ۱۶۴ : خاقانی اگرچه نیک اهلی |
126 |
|
شمارهٔ ۱۶۶ : رشتهٔ کژ داشتی در سر مگر خاقانیا |
83 |
|
شمارهٔ ۱۶۷ : جوی دل رفته دار خاقانی |
102 |
|
شمارهٔ ۱۶۸ : یار مردم مار و کژدم دان کنون خاقانیا |
82 |
|
شمارهٔ ۱۶۹ : دور کمال پانصد هجرت شناس و بس |
117 |
|
شمارهٔ ۱۷۰ : بر اهل کرم لرز خاقانیا |
92 |
|
شمارهٔ ۱۷۱ - در مرثیهٔ وحید الدین عم خود : خاک بر سر پاش خاقانی و در خون خسب از آنک |
86 |
|
شمارهٔ ۱۷۲ - در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود : رفت آنکه فیلسوف جهان بود و بر جهان |
114 |
|
شمارهٔ ۱۷۳ : ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی |
103 |
|
شمارهٔ ۱۷۵ : ای شاه دو معنی را نامد به تو خاقانی |
94 |
|
شمارهٔ ۱۷۶ : ای امیر امرای سخن و شاه سخا |
112 |
|
شمارهٔ ۱۷۷ : فضل درد سر است خاقانی |
122 |
|
شمارهٔ ۱۸۱ - در جواب هجوی که در بارهٔ او گفته بودند : شنودهای دم خاقانی از مدیح کسان |
101 |
|
شمارهٔ ۱۸۲ : که گفت آنکه خاقانی سحرپیشه |
91 |
|
شمارهٔ ۱۸۳ : آسمان داند که گاه نظم و نثر |
98 |
|
شمارهٔ ۱۸۴ : خاقانیا ز عارضهٔ درد دل منال |
100 |
|
شمارهٔ ۱۸۵ : روزی میان بادیه بر لشکر عجم |
85 |
|
شمارهٔ ۱۸۷ - در تولد دختر خود : یکی دو زایند آبستنان مادر طبع |
101 |
|
شمارهٔ ۱۸۶ - بالبدیهه در مدح ابوالهیجا خاقان اکبر منوچهر بن فریدون شروان شاه : سلاطین نژادا خلیفه پناها |
91 |
|
شمارهٔ ۱۸۸ : خاقانیا به تقویت دوست دل مبند |
111 |
|
شمارهٔ ۱۸۹ - در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود : چون من خطر زدم به فراق از پی وحید |
110 |
|
شمارهٔ ۱۹۰ - در مرثیهٔ صدر الدین : جهان پیمانه را ماند به عینه |
86 |
|
شمارهٔ ۱۹۱ : نیست در ایام چیزی از وفا نایافتتر |
100 |
|
شمارهٔ ۱۹۲ : علوی دوست باش خاقانی |
84 |
|
شمارهٔ ۱۹۳ : عذر داری بنال خاقانی |
135 |
|
شمارهٔ ۱۹۷ : با در و دشت ساز خاقانی |
84 |
|
شمارهٔ ۱۹۸ : هر که خر در خلاب شهوت راند |
125 |
|
شمارهٔ ۲۱۵ : سفرهای و بر او چو سفرهٔ گل |
81 |
|
شمارهٔ ۲۱۸ : به خدائی که کرد گردون را |
105 |
|
شمارهٔ ۱۹۴ - در حق مادر خویش : ای ریزهٔ روزی تو بوده |
125 |
|
شمارهٔ ۱۹۵ : خلیفه گوید خاقانیا دبیری کن |
142 |
|
شمارهٔ ۱۹۶ : گر کهان مه شدند خاقانی |
226 |
|
شمارهٔ ۱۹۹ : مهترا بلبل انسی پس از این |
99 |
|
شمارهٔ ۲۰۰ : عیسی دورانم و این کور شد دجال من |
106 |
|
شمارهٔ ۲۰۱ - در مذمت کیمیاگری و صنعت اکسیر : علم دین کیمیاست خاقانی |
124 |
|
شمارهٔ ۲۰۲ - در تحسر مرگ رشید فرزند خود : ای خواجه حساب عمر برگیر |
106 |
|
شمارهٔ ۲۰۳ : من خدمت تو کردم و تو حق شناس نه |
93 |
|
شمارهٔ ۲۰۴ : منه غرامت خاقانیا نهاد فلک را |
91 |
|
شمارهٔ ۲۰۵ - در رثاء جمال الدین ابوجعفر محمدبن علی بن منصور اصفهانی وزیر قطب الدین صاحب موصل : جمال صفاهان نظام دوم |
109 |
|
شمارهٔ ۲۰۶ : هر کجا از خجندیان صدری است |
109 |
|
شمارهٔ ۲۰۷ - در مرثیهٔ وحید الدین پسر عم خود : جان عطارد از تپش خاطر وحید |
90 |
|
شمارهٔ ۲۰۸ : ریت حق ببر معتزلی |
102 |
|
شمارهٔ ۲۰۹ : زین خام قلتبان پدری دارم |
86 |
|
شمارهٔ ۲۱۰ - در مرثیهٔ اهل بیت خود : دل درد زده است از غم زنهار نگه دارش |
100 |
|
شمارهٔ ۲۱۱ : هر کو در نقص دید در خود |
102 |
|
شمارهٔ ۲۱۲ : جدلی فلسفی است خاقانی |
106 |
|
شمارهٔ ۲۱۴ : ای خداوند بنده خاقانی |
87 |
|
شمارهٔ ۲۱۶ : من که خاقانیم نموداری |
110 |
|
شمارهٔ ۲۱۳ - خاقانی این قطعه را به جواب فیلسوف فرستاد : گنج فضائل افضل ساوی شناس و بس |
127 |
|
شمارهٔ ۲۱۷ : خاقانیا به سائل اگر یک درم دهی |
167 |
|
شمارهٔ ۲۱۹ : چشم بر کار دوست دار چنان |
78 |
|
شمارهٔ ۲۲۰ : روز عمر آمد به پیشین ای دریغ |
106 |
|
شمارهٔ ۲۲۱ : تا به خط شط ارجیش درنگ است مرا |
94 |
|
شمارهٔ ۲۲۲ : صدت فی بغداد ظبیا قد الف |
110 |
|
شمارهٔ ۲۲۹ : مال کم راحت است و افزون رنج |
109 |
|
شمارهٔ ۲۳۰ - در هجو : ای شده ... چپ سلطان |
104 |
|
شمارهٔ ۲۳۳ : امشب من و اوحد و مید |
81 |
|
شمارهٔ ۲۳۴ : بیش بیش است فضل خاقانی |
110 |
|
شمارهٔ ۲۴۲ : آرزو بود نعمتم لیکن |
105 |
|
شمارهٔ ۲۴۶ : آه به من میرسد ز سختی و رنج |
94 |
|
شمارهٔ ۲۲۳ : باز به میدان ما فوج بلا بسته صف |
349 |
|
شمارهٔ ۲۲۴ - در هجو رشید الدین وطواط : این گربه چشمک این سگک غوری غرک |
94 |
|
شمارهٔ ۲۲۵ - در شکر عطای جاریه که پادشاه وقت به او کرده است : خسروا خاقانی عذرا سخن هندوی توست |
124 |
|
شمارهٔ ۲۲۶ : همه درگاه خسروان دریاست |
114 |
|
شمارهٔ ۲۲۷ : گه خرمی از غفلت و گه غمگنی از عقل |
98 |
|
شمارهٔ ۲۲۸ - این قطعه را ارتجالا ساخته و به دار الخلافهٔ بغداد فرستاده است : چو آسمان ورق عهد مقتفی بنوشت |
106 |
|
شمارهٔ ۲۳۱ - در مدح تاج الدین : دو گهر دان پیمبری و کرم |
127 |
|
شمارهٔ ۲۳۲ - این قطعه را در جواب قصیدهٔ رشید وطواط گفته است : ز گفتهٔ تو بجوشید طبع خاقانی |
91 |
|
شمارهٔ ۲۳۵ : در چنین علت ای طبیب مرا |
101 |
|
شمارهٔ ۲۳۶ - در شکر ایادی شمس الدین رئیس : من که خاقانیم جفای وطن |
105 |
|
شمارهٔ ۲۳۷ : خاقانیا به کعبه قسم یاد کن که من |
119 |
|
شمارهٔ ۲۳۸ : غصهٔ دل گفت خاقانی که از ابناء جنس |
110 |
|
شمارهٔ ۲۳۹ : هر خشک و تر که داشتم از غم بسوختم |
267 |
|
شمارهٔ ۲۴۰ : به مجلس کو نزیل جود خویش است |
76 |
|
شمارهٔ ۲۴۳ - در مرثیهٔ رشید الدین فرزند خود : پسر داشتم چون بلند آفتابی |
97 |
|
شمارهٔ ۲۴۴ : از عزیزان سال دل کردم |
115 |
|
شمارهٔ ۲۴۱ - در مدح اقضیالقضاة علی و آمدن به عیادت خاقانی : بخ بخ ار فاروق ثانی را کنم مدحت به جان |
139 |
|
شمارهٔ ۲۴۵ - در مرثیهٔ جمال الدین اصفهانی وزیر صاحب موصل و وحید الدین عموی خود : جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم |
95 |
|
شمارهٔ ۲۴۷ - در مرثیهٔ عمدة الدین محمد بن اسعد از ائمهٔ شافعیه : در دهر سیه سپیدم افکند |
110 |
|
شمارهٔ ۲۴۸ - در مرثیهٔ عمدة الدین : فرزند بمرد و مقتدا هم |
87 |
|
شمارهٔ ۲۴۹ : برد بیرون مرا ز ظلمت شک |
102 |
|
شمارهٔ ۲۵۰ : دلی داشتم وقتی، اکنون ندارم |
101 |
|
شمارهٔ ۲۵۱ : غم عمری که شد چرا نخورم |
100 |
|
شمارهٔ ۲۶۴ : به خدائی که در خدائی او |
111 |
|
شمارهٔ ۲۵۲ - در شکر ایادی و انعام رئیس شمس الدین والی ارجیش : رفیقا شناسی که من ز اهل شروان |
121 |
|
شمارهٔ ۲۵۳ : نه سیل است طوفان نوح است ویحک |
123 |
|
شمارهٔ ۲۵۴ : فلک خاک در میر است و من هم |
107 |
|
شمارهٔ ۲۵۵ - در طیبت : من این دو لفظ مثل سازم از کلام عوام |
107 |
|
شمارهٔ ۲۵۶ - در مرثیهٔ عماد الدین : با دلم چشم از نهان میگفت کز مرگ عماد |
92 |
|
شمارهٔ ۲۵۷ : منم که یک رگ جانم هزار بازوی خون راند |
84 |
|
شمارهٔ ۲۵۸ : چون جاه پدید آرد دشمن که بد اندیشد |
92 |
|
شمارهٔ ۲۵۹ : خواجه بد گویدم معاذ الله |
107 |
|
شمارهٔ ۲۶۰ : من که خاقانیم به هیچ بدی |
100 |
|
شمارهٔ ۲۶۱ - در مرثیهٔ اهل بیت خود : بر درد دل دوا چه لود تا من آن کنم |
96 |
|
شمارهٔ ۲۶۲ : هست او سیاه چرده و من هم سپید سر |
102 |
|
شمارهٔ ۲۶۳ : آنچه افتاد چند بار مرا |
107 |
|
شمارهٔ ۲۶۵ : منکوب طبعم آوخ و منکوس طالعم |
123 |
|
شمارهٔ ۲۶۶ - در شکر انعام رئیس شمس الدین : دی فرد و خفته بخت سوی ارمن آمدم |
120 |
|
شمارهٔ ۲۶۷ : خاقانیا نجات مخواه و شفا مبین |
99 |
|
شمارهٔ ۲۶۸ - در هجو رشید وطواط : این غر غرچه جغد دمن است |
146 |
|
شمارهٔ ۲۶۹ : چشم خونین همه شب قامت شب پیمایم |
108 |
|
شمارهٔ ۲۷۰ : خواجه بر من در نیک دربست |
110 |
|
شمارهٔ ۲۷۱ : کو نزل عاشقان که منزل رسیدهایم |
98 |
|
شمارهٔ ۲۷۲ : ز کام نهنگان برون آمدیم |
108 |
|
شمارهٔ ۲۷۳ : وقت آن است کز این دار فنا درگذریم |
813 |
|
شمارهٔ ۲۷۴ : در دو عالم کار ما داریم کز غم فارغیم |
103 |
|
شمارهٔ ۲۷۵ : ما حضرت عشق را ندیمیم |
109 |
|
شمارهٔ ۲۷۶ - در موعظه : هر که را من به مهر خواندم دوست |
111 |
|
شمارهٔ ۲۷۷ : بر اصفهان گذشتن من بود یک زمان |
365 |
1 |
شمارهٔ ۲۷۸ - در مدح عز الدین ابو عمران : دبیران را منم استاد و میران را منم قدوه |
101 |
|
شمارهٔ ۲۷۹ : یک روز بپرسید منوچهر ز سالار |
100 |
|
شمارهٔ ۲۸۰ : ز آل غانم اگرچه نفعی نیست |
118 |
|
شمارهٔ ۲۸۱ : از کمال توست خاقانی نه از نقصان که دهر |
109 |
|
شمارهٔ ۲۸۴ : خیره کشا، بد کنشا، ظالما! |
101 |
|
شمارهٔ ۳۰۷ : بر در خواجه از تظلم خلق |
103 |
|
شمارهٔ ۳۰۹ : هرچه امن و فراغت است و کفاف |
113 |
|
شمارهٔ ۲۸۲ : منم سرآمد دوران که طبع من داند |
141 |
|
شمارهٔ ۲۸۳ : یارب ز حال محنت خاقانی آگهی |
72 |
|
شمارهٔ ۲۸۵ : تا ز شروان دورم اعدا راست آسایش چنانک |
94 |
|
شمارهٔ ۲۸۶ : شب رحیل چو کردم وداع شروان را |
104 |
|
شمارهٔ ۲۸۷ : منم که همچو کمان دستمال ترکانم |
126 |
|
شمارهٔ ۲۸۸ : کمین گشادن دهر و کمان کشیدن چرخ |
99 |
|
شمارهٔ ۲۸۹ - در هجو : قسم تو ریاست از ریاست |
91 |
|
شمارهٔ ۲۹۰ - در هجو رشید وطواط : خواجه موشی است زیر بر به کمین |
114 |
|
شمارهٔ ۲۹۱ - در تعریض بر پندار رازی : زین کلک من که سحر طرازی است راستین |
109 |
|
شمارهٔ ۲۹۲ : لوریی گفت مرا در عرفات |
112 |
|
شمارهٔ ۲۹۳ : به نسبت از تو پیمبر بنازد ای سید |
104 |
|
شمارهٔ ۲۹۴ - بالبدیهه در صفت خربزه : خوان خسرو فلک مثال و در او |
108 |
|
شمارهٔ ۲۹۵ : ای پور ز خاقانی اگر پند پذیری |
110 |
|
شمارهٔ ۲۹۶ : خواجه بر استر رومی خر مصری میدید |
91 |
|
شمارهٔ ۲۹۷ : زری که نقد جوانی است گم شد از کف عمر |
111 |
|
شمارهٔ ۲۹۸ - در مرثیهٔ فلکی شروانی : عطسهٔ سحر حلال من فلکی بود |
111 |
|
شمارهٔ ۲۹۹ : آبم ببرد بخت، بس ای خفته بخت بخ |
89 |
|
شمارهٔ ۳۰۰ : من که خاقانیم این مایه صفا یافتهام |
126 |
|
شمارهٔ ۳۰۱ - در حسرت عمر گذشته : گنج عمری داشتی خاقانیا |
103 |
|
شمارهٔ ۳۰۲ : دبیر ما به صفت روبه است گوا دم او |
101 |
|
شمارهٔ ۳۰۳ - در هجو رشید وطواط : ای بلخیک سقط چه فرستی به شهر ما |
113 |
|
شمارهٔ ۳۰۴ : دیده از کار جهان دربسته به |
116 |
|
شمارهٔ ۳۰۵ - خاقانی برای دوستی اسب و این شعر را فرستاد : زهی عقد فرهنگیان را میانه |
115 |
|
شمارهٔ ۳۰۶ : راز دارم مرا ز دست مده |
104 |
|
شمارهٔ ۳۰۸ : زهر است مرا غذای هر روزه |
99 |
|
شمارهٔ ۳۱۰ : ای چرخ لاجوردی بس بوالعجب نمائی |
111 |
|
شمارهٔ ۳۳۴ - شعر قاضی تنوخی : رضیت بما قسم الله لی |
107 |
|
شمارهٔ ۳۱۱ : تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را |
93 |
|
شمارهٔ ۳۱۲ : پسر، خاندان را بود خانهدار |
89 |
|
شمارهٔ ۳۱۳ : نیک مردی کجاست خاقانی |
102 |
|
شمارهٔ ۳۱۴ - در شکایت از روزگار : اهل دلی ز اهل روزگار نیابی |
117 |
|
شمارهٔ ۳۱۵ : مدح کریمان کنم، چرا نکنم لیک |
111 |
|
شمارهٔ ۳۱۶ : سر انگشت میرزد بیبی |
96 |
|
شمارهٔ ۳۱۷ : گر به دل آزاد بودمی چه غمستی |
120 |
|
شمارهٔ ۳۱۸ : کوهکن در عشق شیرین غیرتی گر داشتی |
117 |
|
شمارهٔ ۳۱۹ : یک مشت خاکی ارچه دربند کاخ و کوخی |
105 |
|
شمارهٔ ۳۲۰ : گفتی که سپاس کس مبر بیش |
114 |
|
شمارهٔ ۳۲۲ : ابر دستا ز بحر جود مرا |
103 |
|
شمارهٔ ۳۲۳ : نیست در موکب جهان مردی |
110 |
|
شمارهٔ ۳۲۱ - شکرانهٔ صلت اسپهبد کیالواشیر : ای جهان داوری که دوران را |
113 |
|
شمارهٔ ۳۲۴ : پاکا ملکا قد فلک را |
104 |
|
شمارهٔ ۳۲۵ : طبع روشن داشت خاقانی حوادث تیره کرد |
110 |
|
شمارهٔ ۳۲۶ : اگر معزی و جاحظ به روزگار منندی |
116 |
|
شمارهٔ ۳۲۷ : گر دیده یک اهل دیده بودی |
98 |
|
شمارهٔ ۳۲۸ - در مدح عز الدین امیر یوسف سپه سالار : چون یوسف سپهر چهارم ز چاه دی |
110 |
|
شمارهٔ ۳۲۹ - در مدح علاء الدین اتسز شاه خوارزم : افاق زیر خاتم خوارزم شاهی است |
114 |
|
شمارهٔ ۳۳۰ : کیست ز اهل زمانه خاقانی |
96 |
|
شمارهٔ ۳۳۱ : رو که سوی راستی بسیج نداری |
128 |
|
شمارهٔ ۳۳۲ - در جواب مردی سروده که عنصری را بر او ترجیح داده است : به تعریض گفتی که خاقانیا |
111 |
|
شمارهٔ ۳۳۳ : صدرا تو را جلالت اسکندر است لیک |
115 |
|
شمارهٔ ۳۳۵ - در حماسه و مدح خود : شاعر مفلق منم، خوان معانی مراست |
111 |
|
شمارهٔ ۳۳۶ : بس کن از سودای خوبان داشتن خاقانیا |
130 |
|
شمارهٔ ۳۳۷ - در نکوهش بغداد : ای باغ داد و بیضهٔ بغداد مرحبا |
88 |
|
شمارهٔ ۳۳۸ : دی شبانگه به غلط تا به لب دجله شدم |
102 |
|
شمارهٔ ۳۳۹ : ای بزم تو فروخته رایات خرمی |
112 |
|
شمارهٔ ۳۵۰ : ز آب سخن بحر ارجیش را من |
93 |
|
شمارهٔ ۳۵۴ : صبح کرم و وفا فرو شد |
92 |
|
شمارهٔ ۳۴۰ - در مرثیهٔ اسپهبد کیالواشیر : چراغ کیان کشته شد کاش من |
81 |
|
شمارهٔ ۳۴۱ : خاقانیا! مسیح دما! زین خراس دهر |
109 |
|
شمارهٔ ۳۴۲ : باور نکردمی که رسد کوه سوی کوه |
111 |
|
شمارهٔ ۳۴۳ : گر از غم خلاصی طلب کردمی |
132 |
|
شمارهٔ ۳۴۴ : عالمی بس دیو رای است ارنه من |
103 |
|
شمارهٔ ۳۴۵ : اهل بایستی که جان افشاندمی |
124 |
|
شمارهٔ ۳۴۶ - در مرثیهٔ اهل بیت خود : چشمهٔ خون ز دلم شیفتهتر کس را نی |
102 |
|
شمارهٔ ۳۴۷ - در هجو رشید الدین وطواط : رشیدکا ز تهی مغزی و سبک خردی |
140 |
|
شمارهٔ ۳۴۸ - در مرثیهٔ سلطان شرق : گویند کز تبی ملک الشرق درگذشت |
120 |
|
شمارهٔ ۳۴۹ : صانعا شکر تو واجب شمرم |
126 |
|
شمارهٔ ۳۵۱ - در هجو : اهل بغداد را زنان بینی |
195 |
|
شمارهٔ ۳۵۲ : خاقانیا فرو خوان اسرار آفرینش |
85 |
|
شمارهٔ ۳۵۳ - در ترک شهوترانی : آب شهوت مریز خاقانی |
176 |
|
شمارهٔ ۳۵۵ : مرفق دهم به حضرت صاحب قصیدهای |
115 |
|
شمارهٔ ۳۵۶ : می تا خط جام آر به رنگ لب دلجوی |
116 |
|
شمارهٔ ۳۵۷ : خاقانیا ز خدمت شاهان کران طلب |
73 |
|
شمارهٔ ۳۵۸ : خاقانی است بلبل عنقا سخن ولی |
104 |
|
شمارهٔ ۳۵۹ : بس کن خاقانیا ز مدحت دونان |
109 |
|
شمارهٔ ۳۶۰ - در هجو یکی از وزرای شروانشاه : ای ظلم تو مخرب ملک یزیدیان |
129 |
|
شمارهٔ ۳۶۱ : نیست سالم دو ده ولی به سخن |
104 |
|
شمارهٔ ۳۶۲ : سعد و نحس شب سپید و سیاه |
85 |
|