🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار مختارنامه (رباعیات)
عنوان شعر خوانش نظرات
شمارهٔ ۱ : ای پاکی تو منزّه از هر پاکی 72
شمارهٔ ۲ : در وصفِ تو، عقل، طبعِ دیوانه گرفت 79
شمارهٔ ۳ : ای هشت بهشت، یک نثارِ درِ تو 70
شمارهٔ ۴ : وصفت نه به اندازهٔ عقلِ کَهُن است 76
شمارهٔ ۵ : جان، محو شد و به هیچ رویت نشناخت 75
شمارهٔ ۶ : دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد 74
شمارهٔ ۷ : عقلی که جهان کمینه سرمایهٔ اوست 81
شمارهٔ ۹ : بر وصف تو دستِ عقل دانانرسد 82
شمارهٔ ۱۵ : هم گوهر بحر لطف بیپایانی 79
شمارهٔ ۸ : وصف تو که سرگشتهٔ او هر فلکی است 90
شمارهٔ ۱۰ : ای از تو فلک بی خور و بی خواب شده 126
شمارهٔ ۱۱ : خورشید، که او زیر و زبر میگردد 75
شمارهٔ ۱۲ : عالم که فنای محض، سرمایهٔ اوست 82
شمارهٔ ۱۳ : هر دل که ز لطف تو نشان یابد باز 78
شمارهٔ ۱۴ : هر نقطه که در دایرهٔ قسمت تست 85
شمارهٔ ۱۶ : نه عقل به کُنْهِ لایزال تو رسد 113
شمارهٔ ۱۷ : نه عقل، بدان حضرت جاوید رسد 63
شمارهٔ ۱۹ : نه لایق کوی تست سیری که بود 80
شمارهٔ ۲۴ : در وصف تو عقل و دانش مانرسد 91
شمارهٔ ۱۸ : آنجا که تویی هیچ مبارز نرسد 59
شمارهٔ ۲۰ : گر با تو به هم دگر نباشد چه بود 82
شمارهٔ ۲۱ : ای غیر تو درهمه جهان موئی نه 94
شمارهٔ ۲۲ : کس نیست که در دو کون ما دون تونیست 79
شمارهٔ ۲۳ : ای پیش تو صد هزار جان یک سرِ‌موی 86
شمارهٔ ۲۸ : بی تو به وجود آرمیدن نتوان 115
شمارهٔ ۲۵ : در معرفت تو دم زدن نقصان است 93
شمارهٔ ۲۶ : گردون زتو، بی سر و بنی بیش نبود 67
شمارهٔ ۲۷ : یک لحظه که در گفت و شنید آئی تو 94
شمارهٔ ۲۹ : از بس که در انتظار تو گردون گشت 65
شمارهٔ ۳۰ : در مُلکتِ تو نیست دویی، ای همه تو 66
شمارهٔ ۳۱ : یا رب! همه اسرار، تو میدانی تو 128
شمارهٔ ۳۲ : ذاتت ز ازل تا به ابد قائم بس 55
شمارهٔ ۳۳ : کو عقل که در ره تو پوید آخر 64
شمارهٔ ۳۷ : کو چشم که ذرّهای جمالت بیند 62
شمارهٔ ۳۸ : اسرار تو در حروف نتواند بود 83
شمارهٔ ۳۴ : ای عین بقا! در چه بقائی که نهای 73
شمارهٔ ۳۵ : در ذات تو سالها سخن راندهایم 89
شمارهٔ ۳۶ : در راه تو معرفت خطا دانستیم 79
شمارهٔ ۳۹ : ای آن که ز کفر، دین، تو بیرون آری 74
شمارهٔ ۴۱ : ای رحمت و جودِ بینهایت از تو 80
شمارهٔ ۴۲ : ای شمّهٔ لطف تو بهشت افروزی 77
شمارهٔ ۴۰ : عالم که پر از حکمتِ تو میبینم 70
شمارهٔ ۴۷ : گر دست دهد غم تو یک دم، آن به 68
شمارهٔ ۴۳ : هم بر کف ودود، مُلْک بتوانی راند 70
شمارهٔ ۴۴ : ای آن که کمال خرده دانان دانی 78
شمارهٔ ۴۵ : ای آن که به حکم، ملک میرانی تو 76
شمارهٔ ۴۶ : جان حمد تو از میانِ جان میگوید 80
شمارهٔ ۵۶ : گه تحفه به نالهٔ سحرگاه دهی 51
شمارهٔ ۴۸ : هم در بر خود خواندگان داری تو 71
شمارهٔ ۴۹ : ای گم شده دیوانه وعاقل، در تو 83
شمارهٔ ۵۰ : هم عقل ز کُنْه تو نشان میجوید 80
شمارهٔ ۵۱ : چون نیست کسی در دو جهان دمسازت 85
شمارهٔ ۵۲ : چون حاضر غایبی فغان بر چه نهم 72
شمارهٔ ۵۳ : ای خلق دو کون ذکر گویندهٔ تو 86
شمارهٔ ۵۴ : ای آن که چنانکه مصلحت میدانی 76
شمارهٔ ۵۵ : چون ذُلِّ من از من است و چون عزّ از تو 94
شمارهٔ ۵۷ : در ملک دو کون پادشاهی میکن 103
شمارهٔ ۶۰ : جانا دایم میان جان بودی تو 58
شمارهٔ ۶۲ : سی سال به صد هزار تک بدویدیم 82
شمارهٔ ۶۳ : کردم تک و پوی بی عدد بسیاری 66
شمارهٔ ۵۸ : ای در دلِ من نشسته جانی یا نه 66
شمارهٔ ۵۹ : ملکِ غم تو هر دو جهان بیش ارزد 77
شمارهٔ ۶۱ : هر قطره به کُنْهِ دُرِّ دریا نرسد 55
شمارهٔ ۶۵ : جانها چو ز شوق تو بسوزند همه 77
شمارهٔ ۶۶ : جان از طلب روی تو آبی گردد 80
شمارهٔ ۶۴ : ای خورده غم تو یک به یک چندینی 81
شمارهٔ ۶۷ : دل خون کن اگر سَرِ بلای تو نداشت 88
شمارهٔ ۶۸ : کاری که ورای کفر و دین میدانم 72
شمارهٔ ۶۹ : هرجان که طریق پردهٔ راز نیافت 67
شمارهٔ ۷۰ : از سرِّ تو هر که با نشان خواهد بود 86
شمارهٔ ۷۱ : گم گشتن خود، از تونشان بس بودم 86
شمارهٔ ۷۴ : ای عقل شده در صفت ذات تو پست 73
شمارهٔ ۷۵ : چون عفو تو میتوان مسلم کردن 62
شمارهٔ ۷۲ : بی یادِ تو دل چو سایه در خورشید است 104
شمارهٔ ۷۳ : چون مونسِ من ز عالم اندوه تو بود 66
شمارهٔ ۷۶ : گر فضلِ تو عقل را یقین مینشود 71
شمارهٔ ۷۷ : یک ذره هدایتِ تو میباید و بس 64
شمارهٔ ۷۸ : چون دردِ تو چاره ساز آمد جان را 64
شمارهٔ ۷۹ : جانا که به جای تو تواند بودن 77
شمارهٔ ۸۲ : نه در صفِ صادقان قراری دارم 65
شمارهٔ ۸۰ : من بی تو دمی قرار نتوانم کرد 74
شمارهٔ ۸۱ : چون بیخبرم که چیست تقدیر مرا 70
شمارهٔ ۸۳ : یا رب ما را راندهٔ درگاه مکن 83
شمارهٔ ۸۴ : روئی که به روز پنج ره میشوئیم 64
شمارهٔ ۸۵ : زان روز که از عدم پدید آمدهایم 70
شمارهٔ ۸۶ : یا رب چو به صد زاری زار آمدهایم 76
شمارهٔ ۸۷ : ای دایرهٔ حکم تو سرگردانی 68
شمارهٔ ۸۸ : ای آن که همه گشایش بندِ منی 65
شمارهٔ ۹۰ : ای جانِ من سوخته دل زندهٔ تو 63
شمارهٔ ۹۳ : ای یادِ تو مرهم دل خستهٔ من 61
شمارهٔ ۹۴ : یا رب غم تو چگونه تقدیر کنم 64
شمارهٔ ۸۹ : سیر این دل خسته کی شود ازتو مرا 72
شمارهٔ ۹۱ : یا رب تو مرا مدد کن از یارِی خویش 75
شمارهٔ ۹۲ : از هیبت تو این دل غم خواره بسوخت 81
شمارهٔ ۹۵ : هم حلهٔ فضل در برم میداری 61
شمارهٔ ۹۶ : ای بندگی تو پادشاهی کردن 89
شمارهٔ ۹۹ : ای در هر دم دو صد جهان پر چاره 62
شمارهٔ ۱۰۲ : یا رب! برهان زنفس دشمن صفتم 68
شمارهٔ ۹۷ : یا رب جان را بیم گنه کاران هست 64
شمارهٔ ۹۸ : گر من به هزار اهرمن مانم باز 65
شمارهٔ ۱۰۰ : جان دردو جهان کسی بجای تو نداشت 84
شمارهٔ ۱۰۱ : هم درد توام مایهٔ درمان بودست 104
شمارهٔ ۱۰۳ : تا چند تنم پردهٔ بیچارگیم 69
شمارهٔ ۱۰۷ : میآیم و با دلی سیه میآیم 90
شمارهٔ ۱۰۴ : چون جملهٔ راه، کاروان من و تست 74
شمارهٔ ۱۰۵ : کو دل که بلای روزگارِ تو کشد 60
شمارهٔ ۱۰۶ : یا رب به حجاب زین جهانم نبری 56
شمارهٔ ۱۰۸ : یا رب چو مرا ز نفسِ خود سود نبود 91
شمارهٔ ۱۰۹ : ای هفت زمین و آسمانها ز تو پُر 66
شمارهٔ ۱۱۰ : گر من زگنه توبه کنم بسیاری 70
شمارهٔ ۵ : هم رحمت عالمی ز ما ارسلناک 95
شمارهٔ ۱۱۱ : نه در بتری نه در بهی میمیرم 60
شمارهٔ ۱ : صاحب نظری که هیچ افکنده نبود 75
شمارهٔ ۲ : صدری که ز هرچه بود برتر او بود 84
شمارهٔ ۳ : صدری که ز هر دو کون، در بیشی بود 57
شمارهٔ ۴ : زان پیش که نُه خیمهٔ افلاک زدند 76
شمارهٔ ۶ : آن حسن که در پردهٔ غیبست نهان 79
شمارهٔ ۹ : ای رحمت عالمین، رحمت از تست 79
شمارهٔ ۱۰ : در امت تو اگر مطیعی نبود، 76
شمارهٔ ۱۲ : تا هست ز انگشت تو مه را راهی 77
شمارهٔ ۷ : فرماندهِ ملکِ انبیا کیست تویی 85
شمارهٔ ۸ : بر درگه حق کراست این عز که تراست 75
شمارهٔ ۱۱ : چون هست شفیع چون تو صاحب کرمی 77
شمارهٔ ۱۳ : هم چار گهر،‌ چاکر دربان تواند 97
شمارهٔ ۲ : آن بحر که در یگانگی اوست یکی 68
شمارهٔ ۱ : صدری که به صدق، صدر ثقلین او بود 77
شمارهٔ ۲ : آن پیشروی، که شرع از او نام گرفت 72
شمارهٔ ۳ : ای آن که حیا و حلم، قانون تو بود 102
شمارهٔ ۴ : صدری که گلِ طارمِ معنی او رُفت 83
شمارهٔ ۵ : ای ماه ز حسن خلق تو یافته بهر 79
شمارهٔ ۶ : ای گوهر کانِ فضل و دریای علوم 77
شمارهٔ ۱ : بحری که در آسمان زمین خواهد بود 88
شمارهٔ ۳ : گردِ تو درآمده چنین دریایی 83
شمارهٔ ۴ : یک روی به صد روی همی باید دید 85
شمارهٔ ۵ : راهی که همه سلوک وی باید کرد 104
شمارهٔ ۶ : آخر روزی دلت به درگه برسد 79
شمارهٔ ۷ : هر چیز که هست در دو عالم کم و بیش 67
شمارهٔ ۸ : عالم همه گفت و گوی خود میبیند 110
شمارهٔ ۹ : پیوسته دلی گرفته از غیرت باد! 91
شمارهٔ ۱۰ : خود را، سوی خود،‌رهگذری باید کرد 65
شمارهٔ ۱۱ : هر جان که به راه رهنمون مینگرد 107
شمارهٔ ۱۲ : یک چیز که آن نه یک و چیز است آن چیز 82
شمارهٔ ۱۳ : چیزی که دمی نه تو درآنی و نه من 90
شمارهٔ ۱۴ : آن ماه که بر هر دو جهان میتابد 73
شمارهٔ ۱۵ : چیزی که ورای دانش و تمییز است 73
شمارهٔ ۱۶ : آن کی آید در اسم، شب خوش بادت! 63
شمارهٔ ۱۷ : آن بحر که هر لحظه دگرگون آید 77
شمارهٔ ۱۸ : غوّاص در اوّل قدم از فرق کند 67
شمارهٔ ۱۹ : جایی که درو نه شیب ونه بالا بود 78
شمارهٔ ۲۰ : آن بحر که دم به دم فزون میجوشد 66
شمارهٔ ۲۱ : بحری که در او دو کون ناپیدا بود 108
شمارهٔ ۲۲ : هر دل که درین دایرهٔ بی سر و پاست 63
شمارهٔ ۲۳ : هر جان که به بحر رهنمون اندوزد 87
شمارهٔ ۲۴ : تا نفس پرستی تو را غم بیش است 74
شمارهٔ ۲۵ : هر دل که به بحرِ بینشانی افتاد 77
شمارهٔ ۲۶ : آن کل که بدو جنبش اجزا دیدم 86
شمارهٔ ۲۹ : صد قطره که یک آب نماید جمله 82
شمارهٔ ۳۱ : آن بحر که موجش گهر انداز آید 86
شمارهٔ ۲۷ : مرغی که بدید از می این دریا دُرد 118
شمارهٔ ۲۸ : هر جان که بجان نیست گرفتار او را 78
شمارهٔ ۳۰ : گه جان، دل خویش، غرق خون مانده دید 71
شمارهٔ ۳۲ : چندان که تو این بحر گهر خواهی دید 71
شمارهٔ ۳۳ : هر جان که به بحر رهنمون آید زود 66
شمارهٔ ۳۴ : معنی چو ز کل به جزو بیرون آید 104
شمارهٔ ۳۵ : آن نور که بیرون و درون میتابد 65
شمارهٔ ۳۶ : این عین مکان همان مکان است که بود 63
شمارهٔ ۳۷ : سریست برون زین همه اسرار که هست 125
شمارهٔ ۳۸ : در دریایی که نه سر و نه پا داشت 59
شمارهٔ ۳۹ : کس نیست که دریا همه او را افتاد 98
شمارهٔ ۴۰ : هر چیز که آن ز نیستی در پیوست 87
شمارهٔ ۴۲ : گاهی ز نو و گه ز کهن میگویند 81
شمارهٔ ۴۶ : آن سر عجب نه توبدانی ونه من 71
شمارهٔ ۴۱ : آن روز که آفتاب انجم میریخت 69
شمارهٔ ۴۳ : در عالم جان نه مرد پیداست نه زن 63
شمارهٔ ۴۴ : میپرسیدی که چیست این نقش مجاز 206
شمارهٔ ۴۵ : آن سیل که از قوّت خود جوشان بود 67
شمارهٔ ۴۷ : حل کردن آن نه تو توانی و نه من 90
شمارهٔ ۴۹ : کاریست ز پیری و جوانی برتر 76
شمارهٔ ۵۰ : در بند گرهگشای میباید بود 66
شمارهٔ ۵۵ : آن راز که هست در پس صد سرپوش 70
شمارهٔ ۴۸ : در بادیهای که پا ز سر باید کرد 79
شمارهٔ ۵۱ : تخمی که درو مغز جهان پنهان بود 75
شمارهٔ ۵۲ : جانی که درو تیره و روشن تو بوَد 79
شمارهٔ ۵۳ : آن قوم که دروحدت کل آن دارند 101
شمارهٔ ۵۴ : چون نور منوّرِ سُبُل یابی باز 70
شمارهٔ ۵۹ : کی پشه تواند که ثریا بیند 67
شمارهٔ ۵۶ : در حضرت حق، جمله ادب باید بود 93
شمارهٔ ۵۷ : گر تشنهٔ بحری به گهر ایمان دار 80
شمارهٔ ۵۸ : چون بحر شدی گهر میانِ جان دار 67
شمارهٔ ۶۰ : گر باخبرست مرد و گر بیخبرست 68
شمارهٔ ۶۱ : برخیز و به بحرِ عشقِ دلدار درای 55
شمارهٔ ۶۲ : بحری که همه عمر به یکدم بینی 63
شمارهٔ ۶۳ : گر تو دل خویش بیسیاهی بینی 66
شمارهٔ ۷۰ : گر پرده ز روی کار بر میداری! 101
شمارهٔ ۷۱ : تا چند کنی عزیمت دریا ساز 76
شمارهٔ ۶۴ : گردیدهوری تو دیده بر کار انداز 75
شمارهٔ ۶۵ : گرچه دل تو زین همه غم تنگ شود 56
شمارهٔ ۶۶ : در بند خیال غیر یک ذرّه مباش 73
شمارهٔ ۶۷ : تا کی خود را ز پای و سراندیشی 65
شمارهٔ ۶۸ : هر جان که به نور قدس پیش اندیش است 65
شمارهٔ ۶۹ : چون نیست ترا کار ز سودا بیرون 67
شمارهٔ ۷۲ : هر جانی را که غرق انعام بود 53
شمارهٔ ۷۳ : چون بدنامی به روزگاری افتد 62
شمارهٔ ۷۵ : ور راه ز پس قطع کنی پایانت 56
شمارهٔ ۷۶ : گر برخیزد ز پیش چشم تو منی 63
شمارهٔ ۷۴ : چون نیست، گر از پیش روی، پیشانت 71
شمارهٔ ۷۷ : آن را که به چشم کشف پیداست یقین 70
شمارهٔ ۷۸ : بنگر بنگر، ای دل! اگر مرد رهی 60
شمارهٔ ۷۹ : میپنداری که حق هویدا گردد 65
شمارهٔ ۸۵ : هان ای دل بیخبر! کجاییم بیا 75
شمارهٔ ۸۰ : هر دیده که اسرار جهان مطلق دید 60
شمارهٔ ۸۱ : تا چند ازین نقش برآورده که هست 73
شمارهٔ ۸۲ : آنجا که زمین را فلکی بینی تو 76
شمارهٔ ۸۳ : هر جان که ز حکم مرکز دوران رفت 61
شمارهٔ ۸۴ : آن سالک گرم روْ که در شیب و فراز 116
شمارهٔ ۸۶ : دل را نه ز آدم و نه حواست نسب 64
شمارهٔ ۸۷ : عشق آمد و نام کفر و ایمان نگذاشت 82
شمارهٔ ۸۸ : در عشق نماند عقل و تمییز که بود 73
شمارهٔ ۸۹ : آن دل که ز شوق نور اکبر میتافت 96
شمارهٔ ۹۰ : از بس که بدیدم ز تو اسرار عجب 77
شمارهٔ ۹۱ : یارب چه نهان چه آشکارا که تویی 61
شمارهٔ ۹۲ : هر روز به حسن بیشتر خواهی بود 76
شمارهٔ ۹۳ : جانا غمِ عشق تو بجان نتوان داد 82
شمارهٔ ۹۴ : در راه تو گم گشت دویی اینت عجب! 66
شمارهٔ ۹۵ : آن دیده که توحید قوی میبیند 90
شمارهٔ ۹۶ : جانا ز میانِ من و تو دست کراست 68
شمارهٔ ۹۷ : جانا نه یکیام نه دوام اینت عجب! 60
شمارهٔ ۹۸ : دل خستهٔ سال و بستهٔ ماه نماند 51
شمارهٔ ۹۹ : چون باز دلم غمِ ترا زقّه نهاد 53
شمارهٔ ۱۰۰ : در عشق توام شادی و غم هیچ نبود 45
شمارهٔ ۱ : ماییم که نیست غیر ما، اینْت کمال! 116
شمارهٔ ۲ : چون ما به وجود خود هویدا باشیم 63
شمارهٔ ۳ : ما را باشی بهْ که هوا را باشی 67
شمارهٔ ۴ : عمرت که میان جان و تن گرداند 77
شمارهٔ ۹ : آن چیز کزو عالم و آدم بینم 59
شمارهٔ ۵ : با خویش همیشه عشقِ خود میبازیم 60
شمارهٔ ۶ : از عالمِ بیچون به سکون باید شد 62
شمارهٔ ۷ : ماییم که جز درگهِ ما درگه نیست 77
شمارهٔ ۸ : ای آن که بلی گوی الست از مایی 78
شمارهٔ ۱۰ : ماییم که با ما نبود هیچ روا 82
شمارهٔ ۱۲ : بس سرکش را کز سر مویی کُشتم 66
شمارهٔ ۱ : صد دریا نوش کرده اندر عجبیم 69
شمارهٔ ۲ : این سودایی که میدواند ما را 73
شمارهٔ ۱۱ : با اینهمه اختلاف و تمییز که هست 75
شمارهٔ ۱۳ : گر هست دلی، ز عشق، دیوانه به است 63
شمارهٔ ۳ : زین بحر که در سینهٔ ما پیدا گشت 75
شمارهٔ ۵ : تا چشم دلم به نور حق بینا گشت 64
شمارهٔ ۶ : هر دم که دلم به فکر در کار آید 66
شمارهٔ ۷ : در قعرِ دلِ خود سفرم میباید 87
شمارهٔ ۸ : عمری به امید در طلب بنشستیم 65
شمارهٔ ۱۰ : هر گه که دلم ز پرده پیدا آید 70
شمارهٔ ۴ : دل گفت که ما چو قطرهای مسکینیم 101
شمارهٔ ۹ : آن قطره که آب جمله از دریا خورد 85
شمارهٔ ۱۱ : در عالمِ پُر علم سفر خواهم کرد 82
شمارهٔ ۱۳ : بستیم میان و خون دل بگشادیم 73
شمارهٔ ۱۵ : روزی که به دریای فنا در تازم 65
شمارهٔ ۱۸ : در عشق دل من چو پریشانی گشت 63
شمارهٔ ۱۲ : از بس که دلم در بُنِ این قلزم گشت 86
شمارهٔ ۱۴ : زان روز که ما به زندگانی مُردیم 57
شمارهٔ ۱۶ : صعب است به ذرّهای نگاهی کردن 81
شمارهٔ ۱۷ : تا عقل من از عقیله آزادی یافت 113
شمارهٔ ۱۹ : عمری به طلب در همه راهی گشتیم 86
شمارهٔ ۲۲ : زان روز که آفتاب حضرت دیدیم 69
شمارهٔ ۲۳ : از فوق، ورای آسمان بودم من 70
شمارهٔ ۲۶ : با هستی و نیستیم بیگانگیست 66
شمارهٔ ۲۷ : المنة للّه که نیم هر نفسی 78
شمارهٔ ۲۰ : روزی دو سه خانه در عدم باید داشت 60
شمارهٔ ۲۱ : ما روی ز هر دو کون برتافتهایم 89
شمارهٔ ۲۴ : چون من نه منم چه جان و تن باشم و بس 81
شمارهٔ ۲۵ : عمرم دایم ز روز و شب بیرون است 65
شمارهٔ ۲۸ : تا شاگردم به قطع استادترم 64
شمارهٔ ۳۴ : مستم ز می عشق و خراب افتاده 81
شمارهٔ ۲۹ : چیزی است عجب در دل و جانم که مپرس 103
شمارهٔ ۳۰ : ما جوهر پاک خویش بشناختهایم 82
شمارهٔ ۳۱ : امروز چو من شفیته و مجنون کیست 80
شمارهٔ ۳۲ : مرغ دل من ز بس که پرواز آورد 60
شمارهٔ ۳۳ : ما را نه به شهر و نه به منزل کاری است 71
شمارهٔ ۳۵ : زین راز که در سینهٔ ما میگردد 106
شمارهٔ ۴۰ : چون سنگ وجود لعل شد کانم را 50
شمارهٔ ۳۶ : چون مرغِ دلم زین قفسِ تنگ برفت 64
شمارهٔ ۳۷ : هر روز ز چرخ بیش میخواهم گشت 90
شمارهٔ ۳۸ : زین پیش دم از سر جنون میزدهام 68
شمارهٔ ۳۹ : من بیخبر از جان و تنم، اینت عجب! 70
شمارهٔ ۴۱ : چون وصل، غمم بر غمِ هجران بفزود 51
شمارهٔ ۴۲ : تا چند ز اندیشه به جان خواهم گشت 96
شمارهٔ ۴۳ : هرگاه که در پردهٔ راز آیم من 76
شمارهٔ ۴۴ : چندان که ز عالم پس و پیشش دیدم 65
شمارهٔ ۴۵ : خواهی که ببینی تو به پیدایی راز 68
شمارهٔ ۴۶ : اینجا شکرم مگس فرو میگیرد 80
شمارهٔ ۴۸ : دایم ز طلب کردن خود در عجبم 70
شمارهٔ ۵۱ : چون بحر وجود روی بنمود مرا 71
شمارهٔ ۴۷ : هر روز حجاب بیقراران بیش است 59
شمارهٔ ۴۹ : زان روز که دل پردهٔ این راز شناخت 78
شمارهٔ ۵۰ : در عشق مرا عقل شد و رای نماند 77
شمارهٔ ۵۲ : هر جان که چو جان من گرفتار آید 73
شمارهٔ ۵۳ : در قلزمِ توحید دو عالم کم گیر 63
شمارهٔ ۵۴ : ماییم بدین پردهٔ بیرونی در 85
شمارهٔ ۵۸ : کس را دیدی ز خود نفور افتاده 75
شمارهٔ ۵۵ : در وادی عشق بیقراری است مرا 74
شمارهٔ ۵۶ : آنجا که منم هیچکس آنجا نرسد 90
شمارهٔ ۵۷ : صد مرحله زان سوی خرد خواهم شد 61
شمارهٔ ۵۹ : عمری دل من غرقهٔ خون آمده بود 57
شمارهٔ ۶۰ : زآنروز که دل نه شادی و نه غم دید 81
شمارهٔ ۶۱ : نه سوختگی شناسم و نه خامی 63
شمارهٔ ۶۲ : آرام ز جانِ حاضرم میبینم 67
شمارهٔ ۶۶ : زان گشت دلم خراب از هر ذرّه 63
شمارهٔ ۶۷ : هر یک ز دگر یک نگران میبینم 63
شمارهٔ ۶۳ : چون بادیهٔ عشق، مرا پیش آمد 81
شمارهٔ ۶۴ : آن دم که چو بحر کل شود ذات مرا 81
شمارهٔ ۶۵ : یک قطرهٔ بحرم من و یک قطره نیم 75
شمارهٔ ۶۸ : در عشق نه پیدا و نه پنهانم من 76
شمارهٔ ۷۰ : در عالم عشق محو و ناچیز شدیم 61
شمارهٔ ۷۲ : در واقعهای سخت عجب افتادم 66
شمارهٔ ۷۵ : آن مرغ عجب در آشیان کی گنجد 72
شمارهٔ ۶۹ : در عشق وجود و عدمم یک سان است 93
شمارهٔ ۷۱ : ای بس که چه دشوار و چه آسان مُردیم 88
شمارهٔ ۷۳ : آن وقت که گفتمی که ناشاد منم 88
شمارهٔ ۷۴ : تن، سایهٔ جان رنج پروردهٔ ماست 56
شمارهٔ ۷۷ : دل سوختهٔ جمال او میبینم 68
شمارهٔ ۸۰ : بر خاک بسی نشستم از غمناکی 50
شمارهٔ ۸۱ : میآیم و بس چون خجلی میآیم 52
شمارهٔ ۷۶ : آن راز که پیوسته از آن میپرسم 77
شمارهٔ ۷۸ : ما مذهبِ عشقِ روی آن مه داریم 72
شمارهٔ ۷۹ : پیوسته حریفِ جان فزایم باید 78
شمارهٔ ۸۲ : چون چهرهٔ خورشید وَشَش روشن تافت 78
شمارهٔ ۸۳ : در محو دلم ز خویشتن مانَد باز 73
شمارهٔ ۸۹ : نقدی که مراست قیمتش هست بسی 80
شمارهٔ ۸۴ : از عشق تو آمدم به جان چتوان کرد 67
شمارهٔ ۸۵ : گه عشق تو در میان جان دارم من 62
شمارهٔ ۸۶ : چون نیست زمانی سر خویشم بی تو 76
شمارهٔ ۸۷ : چون دوست به دست روح، پیغامم داد 64
شمارهٔ ۸۸ : پیوسته دلم شیفتهٔ آن راز است 71
شمارهٔ ۹۰ : ای آن که درین حبس جهان ماندهای 84
شمارهٔ ۴ : با دانش او بیخبری داند بود 67
شمارهٔ ۹۱ : گاهی بیخود، بی سر و بی پا برویم 77
شمارهٔ ۹۲ : هر سر زدهای ز سرِّ ما آگه نیست 79
شمارهٔ ۹۳ : چندین که روی و نیک یا بد بینی 75
شمارهٔ ۹۴ : مردان می معرفت به اقبال کشند 86
شمارهٔ ۱ : آن دید بقا که جز بقا هیچ ندید 69
شمارهٔ ۲ : میپنداری که در همه کون کسی است 69
شمارهٔ ۳ : در سایهٔ فقر صد جهان، وانهمه هیچ 60
شمارهٔ ۵ : در حضرت توحید پس و پیش مدان 89
شمارهٔ ۶ : گر بر در آفتاب روشن باشم 79
شمارهٔ ۷ : عشقش به وجود متّهم کرد تو را 70
شمارهٔ ۱۱ : ای پردهٔ پندار پسندیدهٔ تو 68
شمارهٔ ۸ : این هر دو جهان عکس کمالی پندار 69
شمارهٔ ۹ : بگذر ز حس و خیال،‌ای طالب حال 79
شمارهٔ ۱۰ : هر دل که به توحید ز درویشان است 60
شمارهٔ ۱۲ : چون محرم هم نفس نهای، تو چه کنی 74
شمارهٔ ۱۷ : دل از می عشق مست میپنداری 104
شمارهٔ ۱۸ : جان شیفتهٔ الست میپنداری 69
شمارهٔ ۱۳ : شایستهٔ این هوس نهای، تو چه کنی 67
شمارهٔ ۱۴ : هیچ است همه، وسوسهٔ خاطر چند 63
شمارهٔ ۱۵ : تا چند ازین غرور بسیار تو را 67
شمارهٔ ۱۶ : این قالب اگر بلند دیدی ور پست 65
شمارهٔ ۱۹ : جانت به گُوِ تنی در افتاد و برفت 65
شمارهٔ ۲۰ : جمشید به گلخنی در افتاد و برفت 78
شمارهٔ ۲۲ : آخر ره دورت به کناری برسد 78
شمارهٔ ۲۴ : چون هستی را نیست کسی اولیتر 109
شمارهٔ ۲۶ : درویشی چیست مست و مفلس بودن 84
شمارهٔ ۲۱ : در فرع کجا مشبّهی افتاده است 58
شمارهٔ ۲۳ : هر چند که نیستی کمت خواهد بود 88
شمارهٔ ۲۵ : ای بس که دل تو بیم دارد در پیش 85
شمارهٔ ۲۷ : جز بیذاتی لایق درویشان نیست 67
شمارهٔ ۲۸ : با درویشان، «کن و مکن» نتوان گفت 53
شمارهٔ ۳۵ : در عشق مرا چون عدم محض فزود 64
شمارهٔ ۲۹ : خلقان همه در آینهای مینگرند 71
شمارهٔ ۳۰ : درها به فنا گشادهاند، اینت عجب! 102
شمارهٔ ۳۱ : تا کی غم یک قطرهٔ خوناب خوریم 73
شمارهٔ ۳۲ : دعوی وجود از سر مستی شوم است 70
شمارهٔ ۳۳ : درویشِ تو را توانگری میبایست 79
شمارهٔ ۳۴ : گر ما به هزار تک بخواهیم دوید 59
شمارهٔ ۳۶ : چون در ره این کار مرا دید فزود 91
شمارهٔ ۳۷ : از بس که در آثار نمیبینم من 88
شمارهٔ ۳۹ : نه فخر ز سرفرازیم میآید 78
شمارهٔ ۴۰ : من ماندهام و لیک بی من منییی 55
شمارهٔ ۳۸ : هیچم همه تا با خود و با خویشتنم 64
شمارهٔ ۴۱ : زان روز که در صدر خودی بنشستم 86
شمارهٔ ۴۲ : اول همه نیستی است تا اول کار 76
شمارهٔ ۴۳ : عمری به فنا بر دلم آوردم دست 76
شمارهٔ ۴۷ : ای بود تو پیوسته بنا بود آخر 65
شمارهٔ ۴ : تا نفس کم و کاست نخواهد آمد 92
شمارهٔ ۴۴ : هیچم من و در گفت و شنید آمدهام 147
شمارهٔ ۴۵ : این بیخودیی که من در آن افتادم 81
شمارهٔ ۴۶ : ای دل! دیدی که هرچه دیدی هیچ است 90
شمارهٔ ۱ : آنها که در این پرده سرایند پدید 84
شمارهٔ ۲ : هرچیز که آن برای ما خواهد بود 71
شمارهٔ ۳ : تا هستی تو نصیب میخواهد جست 76
شمارهٔ ۶ : هرگه که بدان بحر محقّق برسی 77
شمارهٔ ۷ : گر اول کار، آتش افزون گردد 82
شمارهٔ ۹ : عاشق ز کسی نکاهد و نفزاید 78
شمارهٔ ۵ : آن را که درین دایره جانی عجب است 76
شمارهٔ ۸ : فانی شده، تا بود، مشوّش نشود 71
شمارهٔ ۱۰ : چندین امل تو ای دل غافل چیست 78
شمارهٔ ۱۱ : تا کی گردی ای دل غمناک به خون 71
شمارهٔ ۱۳ : هم راه تن و هم ره جان او گیرد 81
شمارهٔ ۱۵ : دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی 73
شمارهٔ ۱۹ : تا چند به خود درنگری چندینی 93
شمارهٔ ۱۲ : ای دل همگی خویش در جانان باز 67
شمارهٔ ۱۴ : گر در هیچی مایهٔ شادی و بقاست 51
شمارهٔ ۱۶ : مرد آن باشد که هر نفس پاکتر است 83
شمارهٔ ۱۷ : آن بهٔ که زخود کرانه بینی خود را 87
شمارهٔ ۱۸ : گر مرد رهی ز ننگ خود پاک بباش 74
شمارهٔ ۲۲ : اول باری پشت به آفاق آور 67
شمارهٔ ۲۴ : عاشق شدن مرد زبون آمدنست 71
شمارهٔ ۲۵ : گر تو بر او ز تنگ دستی آئی 97
شمارهٔ ۲۶ : گر از همگی خویشتن فرد شوی 74
شمارهٔ ۲۰ : آن بهٔ که زعقل خود جنون یابی باز 85
شمارهٔ ۲۱ : گر میخواهی که بازیابی این راز 87
شمارهٔ ۲۳ : آنجا که روی به پا و سر نتوان رفت 83
شمارهٔ ۲۷ : آنرا که نظر در آن جهان باید کرد 71
شمارهٔ ۲۸ : چون نیستی تو محض اقرار بود 62
شمارهٔ ۲۹ : یا شادی دو کون غم انگار همه 119
شمارهٔ ۳۰ : گر فقر شود ای که چه خوش خواهد بود 72
شمارهٔ ۳۱ : راهی که درو پای ز سر باید کرد 68
شمارهٔ ۳۲ : آن جوهر پوشیده به هر جان نرسد 78
شمارهٔ ۳۳ : از پس منشین یک دم و در پیش مباش 114
شمارهٔ ۳۴ : تا کی باشی بی سر و بن، هیچ مباش 83
شمارهٔ ۳۸ : گر با من خویش خاک این در آئی 85
شمارهٔ ۳۹ : گاهی ز خیال دلبر آئی زنده 50
شمارهٔ ۴۱ : تا هیچ وجود و عدمت میماند 74
شمارهٔ ۳۵ : آن به که همی سوزی و پیدا نکنی 67
شمارهٔ ۳۶ : گر تو همه داری همه در آتش باش 64
شمارهٔ ۳۷ : گر بودِ خود از عشق نبودی بینی 101
شمارهٔ ۴۰ : ای مانده به جان این جهانی زنده 57
شمارهٔ ۴۶ : در عشق تو زاری وندم آوردیم 64
شمارهٔ ۴۷ : ما هر دو جهان زیر قدم آوردیم 60
شمارهٔ ۴۲ : پیوسته به چشم دل نظر باید کرد 83
شمارهٔ ۴۳ : در قرب تو گر هست دل دیوانهست 79
شمارهٔ ۴۴ : در عشق تو سودا و جنون بنهادیم 57
شمارهٔ ۴۵ : در عشق تو رازی و نیاز آوردیم 69
شمارهٔ ۴۸ : گر ما همگی خویش چون ذرّه کنیم 67
شمارهٔ ۴۹ : جانا ز غم عشق تو جانم خون شد 67
شمارهٔ ۵۳ : در بحر فنا به آب در خواهم شد 67
شمارهٔ ۵۴ : بنگر که چه غم بیتو کشیدم آخر 83
شمارهٔ ۵۵ : در عشق نشان و خبر من برسید 65
شمارهٔ ۵۶ : دل از طمع خام چنان بریان شد 81
شمارهٔ ۵۰ : تا شد دلم از بوی می عشق تو مست 74
شمارهٔ ۵۱ : با هستی خویش داوری خواهم کرد 62
شمارهٔ ۵۲ : جانا چو ره تو راه ذُلّ و عِزْ نیست 95
شمارهٔ ۵۷ : هر لحظه دهد عشق توام سرشوئی 55
شمارهٔ ۵۹ : هر لحظه ز عشق در سجودی دگرم 112
شمارهٔ ۶۰ : سر تا پایم نقطهٔ آرام کنید 73
شمارهٔ ۶۲ : وقتست که بیزحمت جان بنشینم 69
شمارهٔ ۶۳ : از ننگ وجودم که رهاند بازم 81
شمارهٔ ۶۴ : بی جان و تنم جان و تنم میباید 77
شمارهٔ ۵۸ : گفتم: ز فناء خود چنانم که مپرس 86
شمارهٔ ۶۱ : از بس که دلم به بینشان داشت نیاز 48
شمارهٔ ۱ : آن راه که راه عالم عرفان است 91
شمارهٔ ۲ : هر ذات که در تصرّف دوران است 112
شمارهٔ ۶ : گر عقل مرا مصلحت اندیش آمد 89
شمارهٔ ۸ : مائیم و نصیب جز جگر خواری نه 81
شمارهٔ ۶۵ : خوش خواهدبود، اگر فنا خواهد بود 81
شمارهٔ ۳ : چندان که نگاه میکنم حیرانی است 69
شمارهٔ ۴ : بنشین که اگر بسی گذر خواهی کرد 82
شمارهٔ ۵ : بر بوی یقین درین بیابان رفتیم 62
شمارهٔ ۷ : احوالِ جهان سخت عجیب افتادهست 65
شمارهٔ ۱۲ : ای دل هر دم غم دگرگون میخور 66
شمارهٔ ۹ : دانی که چهایم نه بزرگیم نه خُرد 72
شمارهٔ ۱۰ : مائیم در اوفتاده چون مرغ به دام 61
شمارهٔ ۱۱ : از آرزوی یقین چو مینتوان زیست 91
شمارهٔ ۱۳ : این درد چه دردیست که درمانش نیست 79
شمارهٔ ۱۴ : حالِ دلِ باژگونه مینتوان گفت 76
شمارهٔ ۱۵ : دل از همه عالم به کنار آمد باز 61
شمارهٔ ۱۷ : آن میخواهم که جایگاهی گیرم 68
شمارهٔ ۱۸ : هر روز غمی به امتحانم آمد 62
شمارهٔ ۲۰ : زانگه که بقا روی نمودست مرا 67
شمارهٔ ۲۱ : امروز منم ذوقِ خرد نادیده 78
شمارهٔ ۱۶ : دردا که بجز درد مرا کار نبود 83
شمارهٔ ۱۹ : دردا که ز خود بیخبرم باید مرد 69
شمارهٔ ۲۲ : آگاه نیم از دل و جانم که چه بود 92
شمارهٔ ۲۳ : چون عمر بشد زادِ رهم از «چه کنم» 65
شمارهٔ ۲۴ : بس رنج کشم طرب نمیدانم چیست 92
شمارهٔ ۲۷ : سرگردانی بسوخت جانم چه کنم 62
شمارهٔ ۲۸ : سبحان الله! بر صفتی حیرانم 74
شمارهٔ ۲۹ : از پای در آمدم ز سرگردانی 77
شمارهٔ ۲۵ : چون چارهٔ خویش میندانم چه کنم 68
شمارهٔ ۲۶ : دل نیست مرا، یکی مصیبت خانهست 72
شمارهٔ ۳۰ : از دنیی فانیم جوی نیست پدید 93
شمارهٔ ۳۳ : امروز منم شیفتهای حیرانی 68
شمارهٔ ۳۶ : گر برکشم از سینهٔ پرخون آهی 64
شمارهٔ ۳۱ : نه در سفرم یک دم و نی در حضرم 94
شمارهٔ ۳۲ : چندان که بدین قصه فرو مینگرم 106
شمارهٔ ۳۴ : امروز منم ز خان و از مان بیرون 80
شمارهٔ ۳۵ : گه چون مه از آرزوی حق کاستهایم 94
شمارهٔ ۳۷ : از هم نفسانم اثری نیست امروز 63
شمارهٔ ۳۸ : دل هرچه که دید خشک لب دید همه 77
شمارهٔ ۴۲ : نی کس خبری میدهد از پیشانم 81
شمارهٔ ۴۳ : هر لحظه تحیر به شبیخون آید 62
شمارهٔ ۴۵ : در بادیهٔ جهان دری بنمایید 61
شمارهٔ ۳۹ : چندان که مرا عقل و بصر خواهد بود 65
شمارهٔ ۴۰ : چندان که مرا عقل به تن خواهد بود 76
شمارهٔ ۴۱ : چون بیخبرم از آنکه تقدیرم چیست 78
شمارهٔ ۴۴ : چندان که ز هر شیوه سخن میگویم 81
شمارهٔ ۴۶ : یک بیدل و بیرأی چو من بنمایید 47
شمارهٔ ۱ : ای بلبلِ روح مبتلا ماندهای 87
شمارهٔ ۲ : ای روح! تویی به عقل موصوف آخر 70
شمارهٔ ۳ : ای مرغ عجب! ستارگان چینهٔ تست 101
شمارهٔ ۴ : گه در غم روزگار و گه در قهری 60
شمارهٔ ۴۷ : دل رفت و جگر با دل ریش آمد باز 73
شمارهٔ ۴۸ : من زین دل بیخبر بجان آمدهام 83
شمارهٔ ۵ : ای جان! چو تو از عالم بیچون آیی 69
شمارهٔ ۶ : ای روح! درین عالم غربت چونی 85
شمارهٔ ۷ : ای باز خرد! مباش گمراه آخر 69
شمارهٔ ۸ : ای جانِ شریف! ترک این دنیی گیر 68
شمارهٔ ۹ : ای بلبل روح چند باشی مگسی 75
شمارهٔ ۱۰ : بر جان و تنِ بیش بها میگریم 70
شمارهٔ ۱۱ : با ما بنشین که هر دو همدم بودیم 95
شمارهٔ ۱۲ : دل را که هزار باره در خون کشمش 68
شمارهٔ ۱۳ : ای آن که به قدر برتر از افلاکی 72
شمارهٔ ۱۴ : ای آن که در این ره صفتاندیش نهای 77
شمارهٔ ۱۹ : گر مرغِ دلت کارِ روش ساز کند 60
شمارهٔ ۲۰ : ای بس که فلک در صف انجم گردد 89
شمارهٔ ۱۵ : چیزی که توئی زین تن مسکین تو نهای 91
شمارهٔ ۱۶ : بندیش که بر زمین نهای آن که تویی 79
شمارهٔ ۱۷ : ای وهم و خیال و حسِّ تو رهزن تو 82
شمارهٔ ۱۸ : آن ذات که جسم و جوهرش اسم بود 70
شمارهٔ ۲۱ : جانی که به نورِ حق ندارد امّید 61
شمارهٔ ۲۲ : جانی که نهفت زنگ دنیی او را 59
شمارهٔ ۲۴ : گر نفس تو بسملی شود تا دانی 72
شمارهٔ ۲۳ : هر دیده که راه بینشانی نشناخت 60
شمارهٔ ۲۵ : سِرّی که به تو رسد ز خود پنهان دار 74
شمارهٔ ۲۶ : در هر دو جهان هر چه عجب داشتهای 96
شمارهٔ ۲۷ : پنهان گهریست در پسِ پردهٔ راز 61
شمارهٔ ۲۸ : از پردهٔ خود برون شدن عین خطاست 87
شمارهٔ ۲۹ : هر چند که کارهای تو بسیاریست 87
شمارهٔ ۳۱ : آنجا که فروغ عالم جان بینی 65
شمارهٔ ۳۰ : هر جان که ز حق حمایتی افتادهست 87
شمارهٔ ۳۲ : چون آینه پشت و رو شود یکسانت 58
شمارهٔ ۳۳ : هر راز که هم پردهٔ جان تو شود 70
شمارهٔ ۳۴ : تن از پی کارِ خویش سرگردان است 97
شمارهٔ ۳۵ : کردم ورقِ وجودِّ تو با تو بیان 78
شمارهٔ ۳۶ : هر سر که درین هر دو جهان داشتهاند 83
شمارهٔ ۳۷ : گاه از غم اودست ز جان میشویی 94
شمارهٔ ۳۸ : ای از تن منقلب گذر ناکرده 67
شمارهٔ ۳۹ : خوش باش که دل تمام میباز رهد 92
شمارهٔ ۴۱ : مرگ است خلاص عالم فانی را 70
شمارهٔ ۴۲ : یک یک نفست زمان تو خواهد بود 98
شمارهٔ ۱ : میپنداری که جان توانی دیدن 91
شمارهٔ ۴۰ : دانی تو که مرگ چیست از تن رستن 79
شمارهٔ ۴۳ : چون اصلِ اصول هست در نقطهٔ جان 57
شمارهٔ ۴۴ : تا مرغ دلم شیوهٔ دمساز شناخت 83
شمارهٔ ۴ : قومی ز محال در جنون افتادند 85
شمارهٔ ۶ : از ذرّه ز اندازهٔ ذرّات مپرس 48
شمارهٔ ۷ : در عقل اصول شرع از جان بپذیر 69
شمارهٔ ۲ : هرگه که تو طالب گهر خواهی بود 70
شمارهٔ ۳ : آن نقطه که کیمیای دولت آن است 75
شمارهٔ ۵ : جانهاست در آن جهان بر انبار زده 80
شمارهٔ ۸ : قسمی که ز چرخ پرده در داشتهای 71
شمارهٔ ۱۲ : دردا که دلم واقف آن راز نشد 88
شمارهٔ ۱۴ : از معنی عشق اسم میبینم و بس 66
شمارهٔ ۹ : تا عالِمِ جهل خود نگردی به نخست 88
شمارهٔ ۱۰ : نه در صفِ صاحبنظران خواهی مُرد 81
شمارهٔ ۱۱ : هر چند ز ننگِ خود خبردار نهایم 71
شمارهٔ ۱۳ : هم عقل درین واقعه مضطر افتاد 79
شمارهٔ ۱۵ : جان گرچه درین بادیه بسیار شتافت 71
شمارهٔ ۱۶ : دل در پی راز عشق، دلمرده بماند 50
شمارهٔ ۲۴ : دل او کاکح دیدار نداشت 109
شمارهٔ ۱۷ : دل بر سرِ این راه خطرناک بسوخت 114
شمارهٔ ۱۸ : دل خون شد و سررشتهٔ این راز نیافت 61
شمارهٔ ۱۹ : این دل که بسوخت روز و شب در تک و تاز 70
شمارهٔ ۲۰ : دل شیوهٔ عشق یک نفس باز نیافت 90
شمارهٔ ۲۱ : رازی که دل من است سرگشتهٔ آن 88
شمارهٔ ۲۲ : شد رنجِ دلم فَرِهْ چه تدبیر کنم 67
شمارهٔ ۲۳ : دل والِه و عقل مست و جان حیران است 80
شمارهٔ ۲۷ : هم قصّهٔ یار میبنتوان گفتن 66
شمارهٔ ۳۰ : از دست بشد تن و توانم چه کنم 77
شمارهٔ ۳۱ : در حیرانی بنده وآزاد هنوز 72
شمارهٔ ۲۵ : آن قوم که جامه لاجوردی کردند 78
شمارهٔ ۲۶ : جان معنی لطف و قهر نتواند بود 64
شمارهٔ ۲۸ : نه هیچ کس از قالب دین مغز چشید 77
شمارهٔ ۲۹ : این درد جگرسوز که در سینه مراست 116
شمارهٔ ۳۲ : تیری که ز شستِ حکمِ جانان گذرد 90
شمارهٔ ۳۳ : گاه از شادی چو شمع میافروزم 68
شمارهٔ ۳۴ : جانا! ز غم عشق تو فریاد مرا 88
شمارهٔ ۳۵ : زلفت که از او نفع و ضرر در غیب است 70
شمارهٔ ۳۶ : بیچاره دلم که راحت جان میجست 49
شمارهٔ ۳۷ : هم شیوهٔ سودای تو نتوان دانست 64
شمارهٔ ۳۸ : پای از تو فرو شد به گِلم میدانی 70
شمارهٔ ۳۹ : آنها که درین درد مرا میبینند 75
شمارهٔ ۴۰ : دل سِرّ تو در نو و کهن بازنیافت 92
شمارهٔ ۴۱ : جز درد تو درمان دل ریشم نیست 106
شمارهٔ ۴۲ : حالم ز من سوخته خرمن بمپرس 84
شمارهٔ ۴۳ : هجرِ تو هلاکِ من بگوید با تو 85
شمارهٔ ۴۴ : غم کشته و رنج دیده خواهم مردن 69
شمارهٔ ۴۵ : چون کار ز دست رفت گفتار چه سود 75
شمارهٔ ۴۶ : گر جان گویم عاشق آن دیدار است 78
شمارهٔ ۴۷ : دل رفت و نگفت دلستانم که چه بود 90
شمارهٔ ۴۸ : عمری دل این سوخته تن در خون داد 87
شمارهٔ ۴۹ : جز جان، صفت جان، که تواند گفتن 71
شمارهٔ ۵۰ : جانی که به رمز، قصّهٔ جانان گفت 70
شمارهٔ ۵۱ : در فقر، دل و روی سیه باید داشت 70
شمارهٔ ۵۲ : سرّی که دلِ دو کَوْن خون داند کرد 87
شمارهٔ ۱ : چندان که تو اسرار حقیقت خواهی 75
شمارهٔ ۲ : اول میلم چو از همه سویی بود 87
شمارهٔ ۴ : آواز آمد مرا که در جستن دوست 76
شمارهٔ ۵ : عمری چو فلک ز تگ نمیفرسودم 69
شمارهٔ ۶ : هرچند دریغ صدهزار است هنوز 86
شمارهٔ ۹ : هر دم سگ نفس با دلم باز نهد 77
شمارهٔ ۳ : ناکرده وجودم بدل اینجا چه کنم 81
شمارهٔ ۷ : گفتم که شد از نفس پلیدم، دل، پاک 78
شمارهٔ ۸ : تا با سگ نفس همنشین خواهم بود 73
شمارهٔ ۱۰ : نفسی دارم که هر نفس مِه گردد 63
شمارهٔ ۱۱ : از آتش شهوت جگرم میسوزد 81
شمارهٔ ۱۲ : خون شد جگرم ز غصّهٔ خویش مرا 78
شمارهٔ ۱۵ : گاهم ز سگ نفس مشوش بودن 73
شمارهٔ ۱۶ : این نفس کم انگاشته آید آخر 71
شمارهٔ ۱۳ : دل را که نه دنیا و نه دین میبینم 80
شمارهٔ ۱۴ : از جان سیرم ازانک تن میخواهد 83
شمارهٔ ۱۷ : چون نفس سگیست بدگمان چتوان کرد 72
شمارهٔ ۲۰ : آنجا که فنای نامداران باید 70
شمارهٔ ۲۱ : ای نفس فرو گرفته سر تا سر تو 78
شمارهٔ ۲۳ : بد چند کنی کار نکو کن بنشین 72
شمارهٔ ۱۸ : هر دل که ز سرِّ کار آگاهی داشت 72
شمارهٔ ۱۹ : آنها که مدام از پس این کار شوند 80
شمارهٔ ۲۲ : ای در غم نان و جامه و آز و نیاز 82
شمارهٔ ۲۴ : هر دل که به نفس ره به آگاهی برد 50
شمارهٔ ۲۵ : از کس چو سخن نمیپذیری آخر 103
شمارهٔ ۲۸ : مائیم به امر، پای ناآورده 59
شمارهٔ ۲۶ : ای عقلِ تو کرده مبتلای خویشت 66
شمارهٔ ۲۷ : دردا که دلی که در جهان کار نداشت 77
شمارهٔ ۲۹ : گاهی به هوس حرف فنا میخوانیم 81
شمارهٔ ۳۰ : مائیم که نه سوخته و نه خامیم 86
شمارهٔ ۳۱ : یک عاشق پاک و یک دل زنده کجاست 75
شمارهٔ ۳۲ : دردا که غرور بود و بسیاری بود 42
شمارهٔ ۳۵ : گه خلوت بینِ هفت گلشن بودم 77
شمارهٔ ۳۳ : بیچاره دلم که خویش حُرْ میپنداشت 104
شمارهٔ ۳۴ : مسکین دل من تخم طلب کاشته بود 53
شمارهٔ ۱ : هر جان که بدان سرِّ معما نرسید 92
شمارهٔ ۲ : هر دل که بجان طریق دمساز نیافت 93
شمارهٔ ۳ : سنگی که نه در فروغِ خور خواهد ماند 61
شمارهٔ ۴ : مردند همه، در هوسی، چتوان کرد 71
شمارهٔ ۵ : کو دل که بداند نفسی اسرارش 106
شمارهٔ ۶ : گر دیدهوری مرد لقا باید شد 62
شمارهٔ ۷ : چون می بتوان به پادشاهی مردن 69
شمارهٔ ۸ : ای در طلب گره گشائی مرده 75
شمارهٔ ۹ : ای همچو سگی به استخوانی قانع 91
شمارهٔ ۱۰ : ای جان تو در ذُلِّ جدائی قانع 73
شمارهٔ ۱۱ : هرگاه که سِرِّ معرفت یابی باز 63
شمارهٔ ۱۲ : چون مرغ دلم حوصلهٔ راز نیافت 53
شمارهٔ ۱۳ : ای مرد فسرده راز مینشناسی 91
شمارهٔ ۱۴ : از مال همه جهان جوی داری تو 74
شمارهٔ ۱۵ : کو عقل که قصد آن جلالت کردی 81
شمارهٔ ۱۶ : چون حوصله نیست تا خبر خواهد شد 75
شمارهٔ ۱۷ : چون بسیارم تجربه افتاد از خویش 84
شمارهٔ ۱۸ : جانا جانم غرقهٔ دریای تو بود 73
شمارهٔ ۱۹ : این کار که عشق تو مرا پیش آورد 70
شمارهٔ ۲۰ : در بادیهٔ تو منزلی میباید 69
شمارهٔ ۲۱ : گر یک دم پاک می برآید از من 63
شمارهٔ ۲۴ : چون طاقت عشق تو ندارم آخر 74
شمارهٔ ۲۵ : چون خون دلم بی تو بخوردم آخر 67
شمارهٔ ۲۷ : جان نتواند ز عشق بر جای بُدن 69
شمارهٔ ۲۲ : در عشق رخت علم و خرد باختهام 84
شمارهٔ ۲۳ : دل در طلب وصال تو جان میباخت 58
شمارهٔ ۲۶ : در قلزم عشق تو که دیار نماند 56
شمارهٔ ۲۸ : آهی که ز دست غم برآرم بی تو 68
شمارهٔ ۲۹ : هر روز ره عشق تو از سر گیرم 78
شمارهٔ ۳۰ : هر کس که ز زلف تو ندارد تابی 83
شمارهٔ ۳ : هر کز پی دنیای دنی خواهد بود 75
شمارهٔ ۱ : تا کی ز جهان رنج و ستم باید دید 95
شمارهٔ ۲ : دریاست جهان که تخت اینجا بنهد 88
شمارهٔ ۴ : دنیای دنی چیست سرای ستمی 98
شمارهٔ ۵ : چون هست جهان جایگه رسوایی 107
شمارهٔ ۶ : دود است همه جهان، جهان دود انگار 50
شمارهٔ ۷ : این دنیای غدار چه خواهی کردن 61
شمارهٔ ۸ : از شعبدهٔ جهان چه برخواهد خاست 93
شمارهٔ ۹ : دنیا که جوی وفا ندارد در پوست 105
شمارهٔ ۱۰ : دنیا چه کنی چو بیوفا خواهد بود 85
شمارهٔ ۱۱ : ای دل تَبَعِ دُنیی غدّار مشو 84
شمارهٔ ۱۲ : گر هر دو جهان فی المثل انگشتری است 100
شمارهٔ ۱۵ : یک حاجت بیدلی روا مینکنند 76
شمارهٔ ۱۸ : بویی که به جان ممتحن میآید 59
شمارهٔ ۱۹ : گه خستهٔ لن ترانیم موسی وار 57
شمارهٔ ۱۳ : ای دل ای دل غم جهان چند خوری 71
شمارهٔ ۱۴ : چون نیست درین چاه بلا دسترسیت 72
شمارهٔ ۱۶ : جان رفت و به ذوق زندگانی نرسید 68
شمارهٔ ۱۷ : هر دم که زنم چو جانم آید به لبم 62
شمارهٔ ۲۰ : هر روز درین دایره سرگشتهترم 66
شمارهٔ ۲۵ : تا کی خود را ز هجر دلبند کشم 63
شمارهٔ ۲۶ : هر دم دل من زچرخ بندی دارد 56
شمارهٔ ۲۷ : بر دل ز غم زمانه باری دارم 68
شمارهٔ ۲۱ : تا کی باشم عاجز و مضطر مانده 66
شمارهٔ ۲۲ : روزی نه که دل قصهٔ دمساز نخواند 48
شمارهٔ ۲۳ : امروز منم به جان و تن درمانده 78
شمارهٔ ۲۴ : در عشق چو من کسی نه بیچاره شود 57
شمارهٔ ۲۸ : جز بیخبری هیچ خبر نیست مرا 68
شمارهٔ ۳۰ : بگرفت ز نااهل جهانی غم ازین 66
شمارهٔ ۲ : دل را همه عمر محرمی دست نداد 67
شمارهٔ ۲۹ : با نااهلی که نان خورم خون شمرم 95
شمارهٔ ۱ : دل خون شد و کس محرم این راز نیافت 132
شمارهٔ ۳ : سرمایهٔ عالم درمی بیش نبود 85
شمارهٔ ۴ : دردا که درین سوز و گدازم کس نیست 112
شمارهٔ ۵ : کو مستمعی تا سخنش برگویم 72
شمارهٔ ۷ : چشم من دلخسته به هر انجمنی 97
شمارهٔ ۸ : چندانکه به درد عشق میپویم من 84
شمارهٔ ۹ : آنکس که غمِ کهنه و نو میداند 97
شمارهٔ ۱۰ : کی باشد و کی که من مانم و او 59
شمارهٔ ۶ : این سوز که خاست با که بتوانم گفت 78
شمارهٔ ۱۱ : آنکس که نه غم خوارگیم خواهد کرد 74
شمارهٔ ۱۲ : در پای بلا فتادهام، چتوان کرد 59
شمارهٔ ۱۳ : دردا که ز درد ناکسی میمیرم 69
شمارهٔ ۱۴ : پیوسته زبون روزگار آمدهام 62
شمارهٔ ۱۵ : یک دم دل محنت کشم آسوده نشد 73
شمارهٔ ۱۶ : ای آن که بکلّی دل و جان داده نهای 78
شمارهٔ ۱۷ : هر دل که نه در زمانه روز افزون شد 70
شمارهٔ ۱۸ : هر انجمنی، در انجمن ماندهاند 68
شمارهٔ ۲۰ : با قوّت پیل، مور میباید بود 110
شمارهٔ ۲۱ : با اهل، توان قصد معانی کردن 75
شمارهٔ ۲ : تدبیر تو چیست بغض با حب کردن 78
شمارهٔ ۱۹ : قومی که زمین به یک زمان بگرفتند 70
شمارهٔ ۲۲ : من، توبهٔ عامی، به گناهی نخرم 60
شمارهٔ ۲۳ : هرکو سخنی شنود، یکبار، از من 55
شمارهٔ ۱ : خواهی که ز پرده محرم آیی بیرون، 69
شمارهٔ ۳ : تو خسته نهیی ز عشق، ور خستهئییی 61
شمارهٔ ۴ : تا کی هنر خویش پدیدار کنی 73
شمارهٔ ۵ : بد چند کنی کار نکو کن، بنشین 90
شمارهٔ ۶ : تا بر ره خلق مینشینی ای دل 83
شمارهٔ ۷ : ای دل هر دم غمی دگرگون میخور 67
شمارهٔ ۸ : چون درد ترا تا به ابد درمان نیست 70
شمارهٔ ۹ : ای دل همه چارهٔ تو بیچارگی است 72
شمارهٔ ۱۰ : زین شیوه که اکنون دل دیوانه گرفت 72
شمارهٔ ۱۲ : اوّل دل من بر سر غوغا بنشست 73
شمارهٔ ۱۳ : در راه تعب ترک طرب باید کرد 53
شمارهٔ ۱۴ : درعالم مرگ زندگانی دور است 68
شمارهٔ ۱۱ : جانا دل من خویش به دریا انداخت 77
شمارهٔ ۱۵ : مردی چه بود رند و مقامر بودن 82
شمارهٔ ۱۶ : از جزو به سوی کل سفر باید کرد 61
شمارهٔ ۱۷ : هر پرده که بند پرده در خواهد خاست 85
شمارهٔ ۱۸ : گر دریائی ز شور بنشانندت 56
شمارهٔ ۱۹ : تا کی باشی چو آسمان در تک و تاز 66
شمارهٔ ۲۰ : گر همچو فلک سالک پیوسته شوی 82
شمارهٔ ۲۱ : هر روز مرا غمی دگر پیش آید 66
شمارهٔ ۱ : ذوق شکر از چشیدن آمد حاصل 79
شمارهٔ ۲ : فرّخ دل آن که مُرد حیران و نگفت 80
شمارهٔ ۳ : خود را به طریق چاره میباید کرد 73
شمارهٔ ۴ : امروز دلی سخن نیوش اولیتر 84
شمارهٔ ۵ : ای دل چو شراب معرفت کردی نوش 96
شمارهٔ ۶ : تا چند زنی ای دلِ برخاسته جوش 73
شمارهٔ ۷ : تا چشم ز دیدارِ جهان در بستیم 66
شمارهٔ ۸ : ای دل شب و روز چند جوشی، بنشین 86
شمارهٔ ۹ : تا کی زنی ای دل خسته جوش 81
شمارهٔ ۱۱ : گر بحرنهای، ز جوش بنشین آخر 76
شمارهٔ ۱۰ : ای دل به سخن مگرد در خون پس ازین 89
شمارهٔ ۱۲ : گر نام ونشان من توانستی بود 98
شمارهٔ ۱۴ : در فقر، سیاه پوشیم اولیتر 76
شمارهٔ ۱۳ : چون لوح دل از دو کون بستردم من 167
شمارهٔ ۱۵ : در عشق تو از بس که خروش آوردیم 120
شمارهٔ ۱۶ : هر چند که نیست هیچ از حق خالی 66
شمارهٔ ۱۷ : چون برفکنند از همه چیزی سرپوش 64
شمارهٔ ۱۸ : دل در پی راز عشق، پویان میدار 83
شمارهٔ ۱۹ : در عالم توحید به کس هیچ مگوی 102
شمارهٔ ۲۰ : تا برجایی بجای میباش و خموش! 83
شمارهٔ ۲۱ : هر چند ترا محرم اسراری نیست 93
شمارهٔ ۲۲ : تا کی به سخن زبان خروشان داری 64
شمارهٔ ۲۳ : تا چند زنی منادی، ای سر که فروش! 60
شمارهٔ ۲۴ : گر خواهی تو که وقت خود داری گوش 84
شمارهٔ ۲۵ : اجزای تو جمله گوش میباید و بس 72
شمارهٔ ۲۶ : آن به که نفس ز کارِ عالم نزنی 68
شمارهٔ ۱ : خواهی که دلت محرم اسرار آید 83
شمارهٔ ۲ : هر چند که در ره دراز استادی 93
شمارهٔ ۴ : گر میخواهی که مرد مقبول شوی 73
شمارهٔ ۵ : در راه طلب مرد بهمت باید 85
شمارهٔ ۳ : نه جان تو با سرّ الاهی پرداخت 112
شمارهٔ ۶ : ای مرد رونده مرد بیچاره مباش 350
شمارهٔ ۷ : تا مرغ دل تو بال وپر نگشاید 81
شمارهٔ ۸ : تا کی دل تو گرد جهان بر پرّد 67
شمارهٔ ۹ : تا چند نه آرام ونه بشتافتنت 64
شمارهٔ ۱۰ : از غیب گرت هست نشان آوردن 75
شمارهٔ ۱۱ : گر مرد رهی راه نهان باید رفت 89
شمارهٔ ۱۳ : رعنائی و نازکی رها باید کرد 54
شمارهٔ ۱۴ : کو راه روی که ره نوردش گویم 78
شمارهٔ ۱۲ : خواهی که به عقبی به بقایی برسی 89
شمارهٔ ۱۵ : جان را که ز تن رحیل میباید کرد 65
شمارهٔ ۱۶ : تا چند ز نیستی و هستی ای دل 87
شمارهٔ ۱۷ : جانی دگرست و جانفزایی دگرست 97
شمارهٔ ۱۸ : آن گنج که من در طلب آن گنجم 91
شمارهٔ ۱۹ : مرغ دل من که بود چون شیدایی 72
شمارهٔ ۲۰ : نه جان رهِ جان فزای خود یابد باز 93
شمارهٔ ۲۱ : وقتی است که دیدهیی به دیدار کنم 84
شمارهٔ ۲۲ : با قوّت عشق تو به جان میکوشم 69
شمارهٔ ۲۷ : نردِ هوسِ وصال میباید باخت 69
شمارهٔ ۲۸ : بنشستهای و بسی سفر داری تو 77
شمارهٔ ۲۳ : در عشق تو هردلی که مردانه بود 122
شمارهٔ ۲۴ : درعشق گمان خود عیان باید کرد 61
شمارهٔ ۲۵ : گر مرد رهی میان خون باید رفت 58
شمارهٔ ۲۶ : هر لحظه ز چرخ بیش میباید رفت 98
شمارهٔ ۲۹ : چون تو غم بیشمار خودخواهی داشت 57
شمارهٔ ۳۰ : ای آن که هزار گونه سودا داری 72
شمارهٔ ۳۱ : از بس که غم دنیی مردار خوری 72
شمارهٔ ۳۴ : کی نیک افتد ترا که بد میباشی 60
شمارهٔ ۳۶ : اوّل قدمت دولت انبوه مجوی 56
شمارهٔ ۳۲ : از دورِ فلک زیر و زبر خواهی شد 92
شمارهٔ ۳۳ : هر چند که دریای پر آب آمد پیش 70
شمارهٔ ۳۵ : ای دوست اگر تو دوستدار خویشی 96
شمارهٔ ۳۸ : تو خفته وعاشقان او بیدارند 69
شمارهٔ ۳۹ : ای پای ز دست داده در پی نرسی 104
شمارهٔ ۳۷ : ای بیخبران دلی به جان دربندید 89
شمارهٔ ۴۰ : دل بستهٔ روی چون نگار او کن 45
شمارهٔ ۴۱ : گر هست درین راه سر بهبودت 66
شمارهٔ ۴۳ : بی ره رفتن، رموز میاندیشی 66
شمارهٔ ۴۲ : هر دل که ز سِرِّ کار آگاهی یافت 71
شمارهٔ ۴۴ : گر باز نماید سَرِ یک موی به تو 100
شمارهٔ ۴۵ : یادست ازین هوس بمی باید داشت 93
شمارهٔ ۴۶ : پیوسته به دست خود گرفتاری تو 52
شمارهٔ ۴۷ : هر گاه که گوهر محبّت جویی 68
شمارهٔ ۴۸ : ای خلق چرا در تب و تفتید آخر 82
شمارهٔ ۴۹ : آن را که کلید مشکلی میباید 88
شمارهٔ ۵۰ : گه پیشرو نبرد میباید بود 81
شمارهٔ ۱ : تا هیچ پراکنده توانی بودن 80
شمارهٔ ۲ : تا تفرقه میبود به هر سوی از تو 63
شمارهٔ ۴ : نه جان صفت رضای او میگیرد 67
شمارهٔ ۳ : ای مانده ز خویش در بلایی که مپرس 70
شمارهٔ ۵ : چون نیست کسی را سر مویی غم تو 55
شمارهٔ ۶ : شد از تو جهان بیرخ آن ماه سیاه 64
شمارهٔ ۷ : بس رنج و بلا کاین دل آغشته کشید 80
شمارهٔ ۸ : هر چند که بیرون و درون خواهی دید 67
شمارهٔ ۹ : گر جان تو در پردهٔ دین خواهد بود 62
شمارهٔ ۱۰ : او را خواهی از زن و فرزند ببر 119
شمارهٔ ۱۳ : دیوانه اگر مقید زنجیرست 70
شمارهٔ ۱۴ : تا چند ترا ز پرده بیش آوردن 78
شمارهٔ ۱۷ : شایستهٔ آن کمال مینتوان شد 62
شمارهٔ ۱۱ : گر میخواهی که باشدت خوش آنجا 62
شمارهٔ ۱۲ : با عشق، وجود خود برانداخته به 80
شمارهٔ ۱۵ : پیوستن تو به یک به یک بسیاریست 67
شمارهٔ ۱۶ : آن را که بخود بر سر یک موی سر است 80
شمارهٔ ۱۸ : هر لحظه هزار مشکلم پیوسته است 92
شمارهٔ ۱۹ : نابرده می عشق، قرارت ای دل 69
شمارهٔ ۲۳ : بی فکر دلی که هست خرّم دارش 66
شمارهٔ ۲۰ : بگذر ز خیال آن و این، کار اینست 114
شمارهٔ ۲۱ : گر میخواهی که وقت خودداری گوش 73
شمارهٔ ۲۲ : ای آن که تو یک نفس خوداندیش نیی 80
شمارهٔ ۲۴ : عمری که نه در حضور جان خواهد بود 67
شمارهٔ ۲۵ : گر یک سرِ موی سرِّ جانان بینی 80
شمارهٔ ۲۶ : گر مرد رهی، روی به فریادرس آر 61
شمارهٔ ۵ : عشقش به کشیدن بلا آید راست 93
شمارهٔ ۶ : هر دل که طلب کند چنین یاری را 71
شمارهٔ ۲۷ : تا با تو، تویی بود، کجا گیری تو 70
شمارهٔ ۱ : جان سوخته سرفکنده میباید بود 58
شمارهٔ ۲ : گر جان ببرد عشق توام جان آنست 90
شمارهٔ ۳ : تا نفس بود ز سِرِّ جان نتوان گفت 71
شمارهٔ ۴ : گفتی که نشان راه چیست ای درویش 70
شمارهٔ ۷ : این کار که صد عالم پنهان ارزد 68
شمارهٔ ۹ : بهتر ز گشادگی گرفتاری من 75
شمارهٔ ۱۰ : امروز منم نه کفر و نه ایمانی 91
شمارهٔ ۱۱ : چون در ره دین نیامدی در دستم 65
شمارهٔ ۱۲ : نه دین حق و نه دین زردشت مرا 64
شمارهٔ ۸ : دل عزت خویش جمله از خواری یافت 54
شمارهٔ ۱۳ : چون من مگسم سایهٔ طوبی چکنم 71
شمارهٔ ۱۶ : ای تن دل ناموافقت میداند 64
شمارهٔ ۱۴ : ای دل نه به کفر ونه به دین خواهی مرد 75
شمارهٔ ۱۵ : خود را به محال خود دچار آیی تو 62
شمارهٔ ۱۷ : گه در وصف دین یگانهای میجویی 80
شمارهٔ ۱۸ : چون کرد شراب شرک و غفلت مستت 82
شمارهٔ ۱۹ : تا چند به فکر نفس مشغول شوی 92
شمارهٔ ۲۰ : هر دل که تمام از سردردی برخاست 71
شمارهٔ ۲۴ : ای دل اگر از کار دگرگون آیی 73
شمارهٔ ۲۱ : گر خاصه نیی تو، عام میباید بود 57
شمارهٔ ۲۲ : ای در رهِ دین و کارِ کفر آمده سُست 110
شمارهٔ ۲۳ : هر چند که رنج بیشتر خواهی برد 55
شمارهٔ ۲۵ : امروز چو جمله عمر ضایع کردی 59
شمارهٔ ۲۶ : نه در ره اقرار، قراری داری 69
شمارهٔ ۲۷ : خود را چو زخواب و خور نمیداری باز 66
شمارهٔ ۲ : می نرهانی مرا ز من، من چکنم 108
شمارهٔ ۲۸ : چون بحر، ز شوق راز جان، میجوشم 51
شمارهٔ ۲۹ : چون بحر،‌دلی هزار جوش است مرا 64
شمارهٔ ۱ : آنجا که نه جان رسید ونه تن آنجا 79
شمارهٔ ۳ : پیوسته دلم به جانت میخواهد جُست 80
شمارهٔ ۴ : چندانکه مرا میل به رفتن بیش است 84
شمارهٔ ۵ : راهی به خودم که مینماید آخر 76
شمارهٔ ۶ : گر تن گویم به خویشتن مینرود 106
شمارهٔ ۸ : از خود نتوان راه معانی کردن 80
شمارهٔ ۱۰ : جان محرم درگاه همی باید برد 62
شمارهٔ ۱۱ : گر در سفر یگانگی خواهی بود 58
شمارهٔ ۷ : تا چند به پای جان و تن خواهم رفت 70
شمارهٔ ۹ : خواهی که ز اضطرار و خواری برهی 79
شمارهٔ ۱۲ : آن را که ز حق روزفزون آید کار 77
شمارهٔ ۱۳ : در عشق دلی خراب چتواند کرد 77
شمارهٔ ۱۴ : کارتو، نکو، او بتواند کردن 79
شمارهٔ ۱۵ : عالم چو زکاف و نون توان آوردن 95
شمارهٔ ۱۹ : گر دوزخی و اگر بهشتی امروز 59
شمارهٔ ۱۶ : ای دوست ز اندوه دل ریش چه سود 69
شمارهٔ ۱۷ : تقدیر چو سابق است تعلیم چه سود 89
شمارهٔ ۱۸ : از کارِ قضا در تب و در تفت چه سود 57
شمارهٔ ۲۲ : گر مردِ حقی مخالف باطل باش 45
شمارهٔ ۲۵ : نفست چه کند چو بند نگشایندش 55
شمارهٔ ۲۷ : جانی اگر از حق خبری میداری 57
شمارهٔ ۲۰ : دی حکم حیات با اجل راندهاند 61
شمارهٔ ۲۱ : هر دل که زحکم رفته فرسوده شود 45
شمارهٔ ۲۳ : تا رخت وجودت به عدم در نکشند 64
شمارهٔ ۲۴ : آنجا که قرار کار عالم دادند 77
شمارهٔ ۲۶ : از هستی خود دمِ تولاّ چه زنیم 72
شمارهٔ ۳۰ : تا چند روی بیهده از هر سویی 59
شمارهٔ ۳۱ : بی حکم تو هیچ کار نتواند بود 47
شمارهٔ ۳ : چون مرگ در افکند به غرقاب ترا 79
شمارهٔ ۲۸ : آنها که به علم و عقل در پیشانند 89
شمارهٔ ۲۹ : تا چند کنم گناه در گردن خویش 91
شمارهٔ ۳۲ : ترسم که چو بیش ازین جهانت ندهند 58
شمارهٔ ۱ : دنیا که برای ره گذر باید داشت 88
شمارهٔ ۲ : گر مرد رهی،‌رَخْت به دریا انداز 49
شمارهٔ ۶ : عمری به هوس گذاشتی خیز و برو 88
شمارهٔ ۱۰ : تو بیخبری و تا خبر خواهد بود 84
شمارهٔ ۴ : چون هرچه بود اندک و بسیار نبود 60
شمارهٔ ۵ : دیدی تو که محنت زده و شاد بمرد 57
شمارهٔ ۷ : دانی تو که هر که زادناچار بمرد 50
شمارهٔ ۸ : چون قاعدهٔ بقای ما عین فناست 52
شمارهٔ ۹ : کارت همه چون که خوردن و خفتن بود 50
شمارهٔ ۱۵ : ای دل صفت نفس بد اندیش مگیر 56
شمارهٔ ۱۶ : چون بسیارست ضعف در ایمانت 61
شمارهٔ ۱۱ : چون مردن تو چارهٔ یکبارگی است 75
شمارهٔ ۱۲ : چون پنداری در بُنهٔ ما افتاد 89
شمارهٔ ۱۳ : بر لوحِ دلت نقشِ دو عالم رقم است 65
شمارهٔ ۱۴ : گر مرد رهی، حدیث عالم چه کنی 56
شمارهٔ ۱۷ : گفتی تو که مرگ چیست ای بینایی 61
شمارهٔ ۱۸ : ای جان سبک روح! گران سنگی چیست 79
شمارهٔ ۱۹ : در عالم محنت به طرب آمدهیی 46
شمارهٔ ۲۱ : بر هر وجهی که بستهٔ اسبابی 54
شمارهٔ ۲۲ : تا کی ز غم زیان وسودت آخر 50
شمارهٔ ۲۰ : ای آنکه همیشه نفس خشنود کنی 60
شمارهٔ ۲۳ : دردا که به درد ناگهان خواهی شد 57
شمارهٔ ۲۴ : چون قاعدهٔ وجود پنداشتن است 68
شمارهٔ ۲۹ : هر دیده که روی در معانی آورد 85
شمارهٔ ۲۵ : دل از طربِ زمانه برداشتنیست 95
شمارهٔ ۲۶ : آن چیست مرا از غم و تیمار که نیست 77
شمارهٔ ۲۷ : جانی است درین راه خطرناک شده 57
شمارهٔ ۲۸ : از عمر، تمام بهره، برداشته گیر 43
شمارهٔ ۳۰ : عشاق که قصّهٔ دل افروز کنند 48
شمارهٔ ۳۱ : هر روز ز دل بر سرِ آتش میباش 69
شمارهٔ ۳۲ : تا چند درِ فتوح جان دربندی 71
شمارهٔ ۲ : گاه از سر طاعتی برون آیی تو 62
شمارهٔ ۳۳ : هم تن ز وجودِ جان فرو خواهد ماند 66
شمارهٔ ۳۴ : گر دیدهوری جمله نکو باید دید 47
شمارهٔ ۳۵ : گر عقل تو کامل است کم خور غم خویش 67
شمارهٔ ۱ : چون نشنودی ز یک مسافر که چه بود 74
شمارهٔ ۴ : آن کس که تمام متّقی خواهد بود 60
شمارهٔ ۵ : چندان که ز مرگ میبگویم دل را 60
شمارهٔ ۶ : گر تن گویم عظیم سست افتادست 56
شمارهٔ ۷ : چون خواهد بود در کمین افتادن 59
شمارهٔ ۳ : خون شد همه جانها و جگرها همه ریش 78
شمارهٔ ۸ : گر دل بر امید رهنمون بنشیند 69
شمارهٔ ۹ : پیوسته چو ابر این دل بیخویش که هست 61
شمارهٔ ۱۰ : عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم 46
شمارهٔ ۱۱ : دیرست که جان خویشتن میسوزم 57
شمارهٔ ۱۲ : گاهی ز غم نفس وخرد میگریم 64
شمارهٔ ۱۳ : زان میترسم که در بلام اندازند 48
شمارهٔ ۱۴ : تن کیست که سرنگون همی باید کرد 55
شمارهٔ ۱۵ : گفتم شب و روز از پی این کار شوم 64
شمارهٔ ۱۶ : چون نیست طریقی که به مقصود رسم 77
شمارهٔ ۱۷ : تا کی باشم گرد جهان در تک و تاز 69
شمارهٔ ۱۸ : در هر دو جهان یک تنهای میجویم 58
شمارهٔ ۱۹ : جان رفت و ندید محرمی در همه عمر 52
شمارهٔ ۲۰ : از مال جهان جز جگری ریشم نیست 64
شمارهٔ ۲۱ : اشکم پس و پیش منزلم بگرفتهست 66
شمارهٔ ۲۲ : تا کی بینم به هر دمی تیماری 81
شمارهٔ ۲۳ : نه از تن خود به هیچ خشنودم من 64
شمارهٔ ۲۸ : آن مرغ که بود از می معنی مست 88
شمارهٔ ۲۴ : ای تن ز زمانه سر نگون مینشوی 78
شمارهٔ ۲۵ : چون نیست سری این غم بیپایان را 53
شمارهٔ ۲۶ : چون من بگذشتهام بجان زین دو سرا 59
شمارهٔ ۲۷ : امروز منم خسته ازین بحر فضول 60
شمارهٔ ۲۹ : جانا چو به نیستی فتادم برهم 58
شمارهٔ ۳۰ : گه گم شدهٔ هزار کارم داری 66
شمارهٔ ۳۱ : جز غوّاصی هوس ندارم چکنم 63
شمارهٔ ۳۴ : دیرست که دور آسمان میگردد 60
شمارهٔ ۳۵ : از واقعهٔ روز پسین میترسم 52
شمارهٔ ۳۶ : میترسم و بیقیاس میترسم من 58
شمارهٔ ۳۲ : چون دل ز طلب در ره جانان استاد 53
شمارهٔ ۳۳ : یک ذره چو آن حکم دگرگون نشود 60
شمارهٔ ۳۹ : گر هیچ ندیدم من و گر دیدم من 56
شمارهٔ ۳۷ : چون پنجه سال خویشتن را کُشتم 63
شمارهٔ ۳۸ : چون روی به پنجاه و به شصت آوردیم 72
شمارهٔ ۴۰ : دردا که جوانی ز بَرَم دور رسید 48
شمارهٔ ۴۱ : شد عقل ز دست و سخت مضطر افتاد 64
شمارهٔ ۴۲ : آن رفت که عیشِ این جهانی خوش بود 69
شمارهٔ ۴۳ : تا کی به هوس چارهٔ بهبود کنیم 45
شمارهٔ ۴۴ : دردا که ز خواب بس دل غافل ما 48
شمارهٔ ۴۹ : رفتیم و نبود هیچ کس محرم ما 61
شمارهٔ ۴۵ : افسوس که بی فایده فرسوده شدیم 503
شمارهٔ ۴۶ : جان را خطرِ روزِ پسین بایددید 71
شمارهٔ ۴۷ : تا در بُنِ بحر عشق غرقاب شدیم 49
شمارهٔ ۴۸ : دردا که ز دُردی جهان مَست شدیم 56
شمارهٔ ۵۰ : ای دل همه را بیازمودیم و شدیم 74
شمارهٔ ۵۳ : هرگز ره دین براستی نسپردیم 80
شمارهٔ ۵۶ : چون رفتن جان پاک آمد در پیش 66
شمارهٔ ۵۸ : هم کار ز دست رفت در بی کاری 67
شمارهٔ ۵۱ : گه دستخوشِ زمانه خواهیم شدن 96
شمارهٔ ۵۲ : از آز و طمع بیخور و خفتیم همه 75
شمارهٔ ۵۴ : کو تن که ز پای در فتادست امروز 73
شمارهٔ ۵۵ : از عمر گذشته عبرتی بیش نماند 64
شمارهٔ ۵۷ : دل در سر درد شد به درمان نرسید 55
شمارهٔ ۶۰ : افسوس که روزگارم از دست بشد 67
شمارهٔ ۶۱ : از گلشن دل نصیب من خار رسید 72
شمارهٔ ۶۵ : رفتم خط عشق وبندگی نادیده 55
شمارهٔ ۶۶ : کارم ز دل گرم و دم سرد گذشت 72
شمارهٔ ۵۹ : دردا که دلم را تن بَطّال بکشت 66
شمارهٔ ۶۲ : چون لایق گنج نیست ویرانهٔ عمر 46
شمارهٔ ۶۳ : امروز منم نشسته نه نیست نه هست 61
شمارهٔ ۶۴ : رفتم که بنای عمر نامحکم بود 65
شمارهٔ ۶۷ : شد عمر و دل از کرده پشیمان آمد 58
شمارهٔ ۷۱ : افسوس که ناچار بمی باید مرد 53
شمارهٔ ۷۲ : دل رفت و ز آتش طرب دود ندید 69
شمارهٔ ۷۴ : عمری که گذشت زود انگار نبود 64
شمارهٔ ۶۸ : آن شد که دلم را غمِ جانانی بود 41
شمارهٔ ۶۹ : زین شیوه که ازعمر برآوردم گرد 61
شمارهٔ ۷۰ : تن پست شد از درد اگر پست نبود 42
شمارهٔ ۷۳ : هان ای دل خسته کاروان میگذرد 71
شمارهٔ ۷۵ : بنیاد جهان غرور و سوداست همه 38
شمارهٔ ۷۶ : با این دلِ چون قیر چه خواهی کردن 38
شمارهٔ ۲ : گیرم که ترا لطف الاهی آمد 53
شمارهٔ ۷۷ : میپنداری که بیخبر بتوان زیست 33
شمارهٔ ۱ : شیر اجلت چو درکمین خواهد بود 57
شمارهٔ ۳ : چون روی تو در هلاک خواهد بودن 48
شمارهٔ ۴ : از آتش دل چو دود بر خواهی خاست 46
شمارهٔ ۵ : زان پیش که در عینِ هلاکت فکنند 45
شمارهٔ ۶ : تا کی به نظارهٔ جهان خواهی زیست 53
شمارهٔ ۸ : گر در کوهی مقیم و گر در دشتی 32
شمارهٔ ۹ : چون رفتنِ بیقیاس داری در پی 40
شمارهٔ ۱۳ : ای آنکه ز نفسِ شوم در آکفتی 42
شمارهٔ ۱۴ : بس کس که ز کوچهٔ هوس برنامد 32
شمارهٔ ۷ : گاهی به قبولِ خلق خواهی آویخت 58
شمارهٔ ۱۰ : ره بس دور است توشه بردار و برو 47
شمارهٔ ۱۱ : هر رنگ که ممکن است آمیخته گیر 58
شمارهٔ ۱۲ : گیرم که جهان به کام دیدی وشدی 60
شمارهٔ ۱۵ : قومی که به خاک مرگ سر بازنهند 52
شمارهٔ ۱۸ : ماتم زدگان عالم خاک هنوز 63
شمارهٔ ۱۹ : دنیا مطلب مباش مغرور ازو 56
شمارهٔ ۱۶ : دو چشم ز اشک خیره میباید کرد 42
شمارهٔ ۲۰ : خلقند به خاک بیعدد آورده 58
شمارهٔ ۲۱ : چون رفت ز جسم جوهر روشن ما 55
شمارهٔ ۱۷ : تا چند ز مرگِ خویش غمناک شوی 48
شمارهٔ ۲۲ : بس داغ که چرخ بر دلِ ریش کشید 47
شمارهٔ ۲۳ : دل کز سرِ عمر سرنگون بر میخاست 53
شمارهٔ ۲۴ : زین بحر که در نهاد آمد تا سر 65
شمارهٔ ۲۶ : در حبسِ وجود از چه افتادم من 56
شمارهٔ ۲۵ : بس خون که دلم اول این کار بریخت 52
شمارهٔ ۲۷ : تن از دو جهان بس که حجابی برداشت 46
شمارهٔ ۲۸ : خلقی که درین جهان پدیدار شدند 61
شمارهٔ ۲۹ : بس عمر عزیز ای دل مسکین که گذشت 43
شمارهٔ ۳۰ : دردا که جفای چرخ پیوسته بماند 33
شمارهٔ ۳۱ : ای دل دانی که کار دنیا گذریست 65
شمارهٔ ۳۳ : اجزاء زمین تن خردمندان است 47
شمارهٔ ۳۵ : لاله ز رخی چو ماه میبینم من 66
شمارهٔ ۳۷ : دی خاک همی نمود با من تندی 37
شمارهٔ ۳۲ : هر ذره که در وادی و در کهساریست 36
شمارهٔ ۳۴ : هر خاک که در جهان کسی فرسوده است 65
شمارهٔ ۳۶ : پیش از من و تو پیر و جوانی بودست 42
شمارهٔ ۳۸ : هر کوزه که بیخود به دهان باز نهم 61
شمارهٔ ۳۹ : بر بستر خاک خفتگان میبینم 125
شمارهٔ ۱ : آن ماه که از کنار شد بیرونم 56
شمارهٔ ۴۰ : هر سبزه و گل که از زمین بیرون رُست 46
شمارهٔ ۴۱ : بر فرق تو هر حادثه تیغی دگرست 33
شمارهٔ ۴۲ : ای اهل قبور! خاک گشتید و غبار 50
شمارهٔ ۴۳ : از مرگ، چو آب روی دلخواهم شد 47
شمارهٔ ۲ : ماهی که چو برق کم بقا آمده بود 47
شمارهٔ ۳ : کس بر سر جیحون رقمی جوید باز 67
شمارهٔ ۴ : پیمانهٔ خاک گشت آن چشمهٔ نوش 47
شمارهٔ ۸ : میگریم ازان مهوشم و میگریم 39
شمارهٔ ۹ : ای دل بگری بر من مسکین و مپرس 40
شمارهٔ ۵ : دردا که گلم میان گلزار بریخت 39
شمارهٔ ۶ : ماهی که چو مهر عالم آرای افتاد 46
شمارهٔ ۷ : آه از غم آن که زود برگشت و برفت 41
شمارهٔ ۱۰ : دی بر سر خاک دلبری با دل ریش 66
شمارهٔ ۱۱ : ای ماه زمین به برج افلاک شدی 53
شمارهٔ ۱۲ : ای پشت بداده رفته هم روز نخست 64
شمارهٔ ۱۴ : رفتی و مرا خار شکستی در دل 39
شمارهٔ ۱۷ : ای نور رخت خاک سیه بگرفته 43
شمارهٔ ۱۳ : بر خاک تو چون بنفشهام سر در بر 52
شمارهٔ ۱۵ : ای کرده شب باز پسین ماتم خویش 53
شمارهٔ ۱۶ : رفتی تو و خون جگریست از تو مرا 55
شمارهٔ ۱۸ : چون گریهٔ من ابر بهاری نبود 54
شمارهٔ ۲۰ : برخیز که ابر خاک را میشوید 48
شمارهٔ ۱۹ : ای محرم من کیست کنون محرم تو 47
شمارهٔ ۲۱ : از مرگِ تو هر دمی دگرگون باشم 52
شمارهٔ ۲۲ : گل بیرخ گلرنگ تو خاریست مرا 50
شمارهٔ ۲۳ : گفتم همه عمر نازنینت بینم 40
شمارهٔ ۲۵ : بی روی تو در ماه سیاهی آمد 49
شمارهٔ ۲۴ : کو کس که دل از مرگِ تو خون مینکند 49
شمارهٔ ۲۶ : ناگاه چو رخ به راه میآوردی 46
شمارهٔ ۲۷ : از ناز چه سود چون بسودی آخر 60
شمارهٔ ۲۸ : جان را چو ز رفتن تو آگاهی شد 40
شمارهٔ ۲۹ : تا خاک تو گشت غم گسارم بی تو 55
شمارهٔ ۳۰ : از کفر بتر بی تو غنودن ما را 59
شمارهٔ ۳۱ : در خاک ترا وطن نمیدانستم 73
شمارهٔ ۳۲ : تا چند کشم ز مرگ تو درد از تو 44
شمارهٔ ۳۳ : دردا که بر چون سمنت میریزد 45
شمارهٔ ۳۶ : از مرگ تو فاش گشت رازم چکنم 31
شمارهٔ ۳۹ : بس زود به مرگ کردی آهنگ آخر 41
شمارهٔ ۳۴ : ای آن که به گِل، گُل چمن پوشیدی 35
شمارهٔ ۳۵ : در ماتم تو چرخ سیه پوش بماند 48
شمارهٔ ۳۷ : ای رفته و ما را به هلاک آورده 63
شمارهٔ ۳۸ : از گریهٔ زار ابر، گل تازه و پاک 56
شمارهٔ ۴۰ : زین پس ناید ز دیدگانم دیدن 37
شمارهٔ ۴۱ : چون مردن تو از پی این زادن بود 41
شمارهٔ ۴۵ : جانا رفتم بر دل پاکم بگری 39
شمارهٔ ۴۲ : رفتی تو به خاک و یاسمن بی تو رسید 63
شمارهٔ ۴۳ : گل خندان شد ز گریهٔ ابر بهار 43
شمارهٔ ۴۴ : روزی که ز خاک من برون آید خار 58
شمارهٔ ۱ : چون جان دلم ز سیر،‌چون برق شدند 43
شمارهٔ ۲ : در عشق مرا چه کار با پردهٔ راز 38
شمارهٔ ۳ : دریای دلم گرچه بسی میآشفت 56
شمارهٔ ۴ : خون دل من که هر دم افزون گردد 50
شمارهٔ ۷ : گر دل بشناختی که من کیستمی 46
شمارهٔ ۵ : شب نیست که خون از دل غمناک نریخت 56
شمارهٔ ۹ : هر شب چو غمی ز چشم من خون ریزد 55
شمارهٔ ۶ : این شیوه مصیبت که مرا اکنون است 43
شمارهٔ ۸ : گر جان گویم جای خرابش بنماند 43
شمارهٔ ۱۰ : چون دریائی کنار من از جا خاست 62
شمارهٔ ۱۱ : هر چند که پشت و روی دارم کاری 53
شمارهٔ ۱۲ : گفتم ای چشم خواب میباید برد 46
شمارهٔ ۱۵ : ای دل ز هوای عشق کیفر میبر 38
شمارهٔ ۱۳ : آن دل که نشان غمگساری میجست 51
شمارهٔ ۱۴ : ای دل هر دم دست به خون نتوان برد 49
شمارهٔ ۱۸ : یک همنفسی کو که برو گریم من 42
شمارهٔ ۱۶ : هر سیل که از خون جگر خواهد خاست 48
شمارهٔ ۱۷ : خونی که مرا در دل و جان اکنون هست 58
شمارهٔ ۲۰ : از شرم رخت سرخی گل میبشود 48
شمارهٔ ۲۴ : تا جان دارم حلقِ من و خنجر تو 44
شمارهٔ ۱۹ : گفتم:‌دل من که خانهٔ جان اینست 37
شمارهٔ ۲۱ : ای عشق توأم در تک و تاب افکنده 59
شمارهٔ ۲۲ : تا کی ریزم ز چشمِ خون پالا اشک 42
شمارهٔ ۲۳ : چون دردِ دلم تو میپسندی بسیار 48
شمارهٔ ۲۵ : ای از رخ چون گلت گلابِ دیده 45
شمارهٔ ۲۶ : چون چشم به یارِ سیم تن میافتد 44
شمارهٔ ۳۱ : بس سیل که خاست هر نفس چشمم را 49
شمارهٔ ۲۷ : تن خاک نشین چشم یار آمده گیر 38
شمارهٔ ۲۸ : جانا!‌غم تو با تن چون مویم داشت 54
شمارهٔ ۲۹ : چون شمع، ز بس سوز، خور و خوابم شد 44
شمارهٔ ۳۰ : تا کی ز تو روی بر زمین باید داشت 46
شمارهٔ ۳۲ : زان روی که در روی تو چشمم نگریست 38
شمارهٔ ۳۵ : روزی که دل شکسته پیش تو کشم 45
شمارهٔ ۳۶ : با دل گفتم بسی زیان میبینم 30
شمارهٔ ۳۷ : از گریهٔ خود بسی نکویی دارم 45
شمارهٔ ۳۳ : آن ماه، مرا چو خاک در کوی افکند 65
شمارهٔ ۳۴ : چون ایندل غم کشم وطن در خون دید 42
شمارهٔ ۳۸ : شبرنگ خطت که رام افسونم بود 32
شمارهٔ ۳۹ : از رشک تو، کاغذین کنم پیراهن 70
شمارهٔ ۴۰ : چون هر مویم نوحه گر آید بی تو 50
شمارهٔ ۴۳ : گر دل نه چنین عاشق شیدا بودی 61
شمارهٔ ۴۱ : دل را که شد از یک نظر دیده خراب 36
شمارهٔ ۴۶ : گرچه غمم از گریستن بیرونست 46
شمارهٔ ۴۲ : اول دل من، عشق رخت در جان داشت 42
شمارهٔ ۴۴ : خونی که من از دیده به در میریزم 57
شمارهٔ ۴۵ : آن دل که دمی بی تو سر جانش نبود 64
شمارهٔ ۴۷ : چون با غم تو دل مرا تاب نماند 36
شمارهٔ ۱ : دردا که دلم بوی دوایی نشنود 47
شمارهٔ ۲ : گردل گویم به منتهایی نرسید 51
شمارهٔ ۳ : هر چیز تو را همی جمالی دگر است 43
شمارهٔ ۴ : این بادیهٔ تو را سری پیدا نه 60
شمارهٔ ۵ : عشق تو که ذرّه ذرّه تابنده بدوست 39
شمارهٔ ۶ : دردا که دلم سایهٔ اقبال ندید 46
شمارهٔ ۷ : جانم چو ز کنهِ کار آگاه نبود 46
شمارهٔ ۸ : تا خرقهٔ سروری ز سر بفکندیم 35
شمارهٔ ۱۰ : عمری به هوس نخل معانی بستم 34
شمارهٔ ۹ : چون دیده سپید شد نظر چند کنیم 54
شمارهٔ ۱۱ : عمری بدویدم از سر بیخبری 35
شمارهٔ ۱۲ : گر من فلکم به مرتبت ور ملخم 72
شمارهٔ ۱۳ : از حادثهٔ آب و گلم هیچ آمد 40
شمارهٔ ۱۴ : آن دل که سراسیمهٔ عالم بودی 36
شمارهٔ ۱۷ : زین پیش دلم بستهٔ پندار آمد 39
شمارهٔ ۱۹ : در آرزوی چشمهٔ حیوان مردم 61
شمارهٔ ۱۵ : گر قصد فلک کنم به پیشان نرسم 60
شمارهٔ ۱۶ : در حیرت و سودا چه توانم کردن 76
شمارهٔ ۱۸ : آن سالکِ گرمرو که نامش جان است 67
شمارهٔ ۲۰ : چندان که دل من به سفر بیش دَرَست 56
شمارهٔ ۲۱ : گاهی به کمال برتر از خورشیدم 56
شمارهٔ ۲۵ : جانان آمد قصد دل و جانم کرد 39
شمارهٔ ۲۲ : ای دل غم جان محنت اندیش ببین 37
شمارهٔ ۲۳ : که گفت ترا که راه اندوهش گیر 41
شمارهٔ ۲۴ : دردا که دلم به هیچ درمان نرسید 44
شمارهٔ ۲۶ : هر لحظه می یی به جان سرمست دهد 45
شمارهٔ ۲۷ : ای دل! تو چو مردان به رهِ پرخطری 53
شمارهٔ ۲۸ : هر چند که این حدیث جستی تو بسی 50
شمارهٔ ۳۰ : چون هر نفسی ز درد مهجورتری 81
شمارهٔ ۳۱ : دل در ره او تصرّف خویش ندید 42
شمارهٔ ۳۵ : ای دل بندی بس استوارت افتاد 41
شمارهٔ ۲۹ : جانی که به راه رهنمون دارد رای 50
شمارهٔ ۳۶ : هر روز به عالمی دگرگون برسی 41
شمارهٔ ۳۲ : در بادیهای که عقل را راهی نیست 47
شمارهٔ ۳۳ : ای دل! دانی که او سزاوار تو نیست 59
شمارهٔ ۳۴ : گر در همه عمر در سفر خواهی بود 37
شمارهٔ ۳۸ : گاه از مویی مشوشت باید شد 34
شمارهٔ ۴۲ : در عالم خوف روزگاری دارم 50
شمارهٔ ۳۷ : هر چند که اهل راز میباید گشت 48
شمارهٔ ۳۹ : جانا زغمت بسوختی جان، ما را 34
شمارهٔ ۴۰ : گر جان گویم برآمد و حیران شد 53
شمارهٔ ۴۳ : گر شادی تو معتبرم میآید 35
شمارهٔ ۴۴ : تا زلف تو چون کمند میبینم من 35
شمارهٔ ۴۱ : اینجا که منم، پردهٔ پندار بسی است 47
شمارهٔ ۴ : بر دل گرهی بستم و بر جان باری 39
شمارهٔ ۴۵ : ای گم شده از جای به صد جای پدید 54
شمارهٔ ۱ : تیرِ طلبِ عشق، روان، میانداز 45
شمارهٔ ۲ : تا دولت برگشته چه خواهد کردن 42
شمارهٔ ۳ : تا کی باشم گِردِ جهان در تک و تاز 47
شمارهٔ ۵ : هر چند نیم در ره او بر کاری 59
شمارهٔ ۶ : در اصل چو مقبول ونه مهمل بودم 63
شمارهٔ ۷ : گر دست دهد به زندگانم مردن 66
شمارهٔ ۹ : جانا! نظری در دل درویشم کن 81
شمارهٔ ۱۰ : عمریست که شرح حال تو میگویم 73
شمارهٔ ۸ : گفتم که اگرچه هست کارم بنظام 38
شمارهٔ ۱۱ : جانا! نه نکو نه نانکو آمدهام 41
شمارهٔ ۱۲ : نی از سر زلفت خبری میرسدم 48
شمارهٔ ۱۳ : روزی که ز خود شوی توناچیز آخر 41
شمارهٔ ۱۴ : از عشق تو در جگر ندارم آبی 36
شمارهٔ ۱۵ : گر تو سر موئی سر من داشتیی 54
شمارهٔ ۱۶ : عشق تو که همچو آتشم میآید 33
شمارهٔ ۱۸ : تا کی بی تو زاری پیوست کنم 55
شمارهٔ ۲ : جز تشنگی تو هوسم مینکند 42
شمارهٔ ۱۷ : عاشق به غم تو کار افتاده خوش است 47
شمارهٔ ۱ : جانی دارم عاشق و شوریده و مست 41
شمارهٔ ۳ : نه دل دارم نه چشم ره بین چکنم 50
شمارهٔ ۴ : امروز منم وصل به هجران داده 38
شمارهٔ ۵ : جسمی است هزار چشمه خون زاده درو 69
شمارهٔ ۶ : چون کس بنداند آنچه من دانم ازو 35
شمارهٔ ۸ : چون مرغ دلم به دام هستی در شد 61
شمارهٔ ۹ : نه بستهٔ پیوند توانم بودن 34
شمارهٔ ۷ : من این دل بسته را کجا خواهم برد 56
شمارهٔ ۱۱ : جان تشنگی همه جهان میآرد 34
شمارهٔ ۱۴ : در پرده درونِ دل ریشت بینم 37
شمارهٔ ۱۰ : ما هر ساعت ذخیرهٔ جان بنهیم 38
شمارهٔ ۱۲ : جانا! جانی عاشق روی تو مراست 39
شمارهٔ ۱۳ : در هر دو جهان گر آرزویی جویم 39
شمارهٔ ۱۵ : از چشم خوشت بسی شکایت دارم 83
شمارهٔ ۱۶ : جانا! مددی به عمر کوتاهم ده 38
شمارهٔ ۱۷ : تن زیر امانت تو خاکِ در شد 36
شمارهٔ ۲۳ : کو پای که از دست تو بگریختمی 81
شمارهٔ ۱۸ : بی چهرهٔ تو در نظری نتوان دید 52
شمارهٔ ۱۹ : هم بادیهٔ عشق تو بی پایان است 45
شمارهٔ ۲۰ : در عشق تو دل زیر و زبر باید برد 60
شمارهٔ ۲۱ : جان پیش تو بر میان کمر خواهم داشت 42
شمارهٔ ۲۲ : گر دیده به تو راه توانستی کرد 51
شمارهٔ ۲۴ : چون درد ترا من به دعا میطلبم 36
شمارهٔ ۲۵ : یا در پیشم چو شمع بنشان و بکش 65
شمارهٔ ۳۲ : گه پیش در تو در سجود آمدهام 42
شمارهٔ ۳۳ : کو کوی تو تا به فرق بشتافتمی 43
شمارهٔ ۲۶ : از خود خبرم ده که ز خود بیخبرم 51
شمارهٔ ۲۷ : خورشید رخ تو در نظر خواهم داشت 78
شمارهٔ ۲۸ : چون من به تو در همه جهانم زنده 52
شمارهٔ ۲۹ : جان رسته ازین قالب صد لون به است 69
شمارهٔ ۳۰ : چون دل غم تو به جان توانست کشید 50
شمارهٔ ۳۱ : در عشق تو از بس که جنون آرم من 56
شمارهٔ ۳۴ : جانا چو نه پنهان و نه پیدا باشی 66
شمارهٔ ۳۶ : در بند نیم ز هیچ کس میدانی 51
شمارهٔ ۴۱ : قومی که به هم میبنشینند ترا 44
شمارهٔ ۳۵ : نه غیر تو را با تو اثر میبینم 58
شمارهٔ ۳۷ : چون راه تو را هیچ سر و پایان نیست 46
شمارهٔ ۳۸ : گر دل خواهی بیا و بپذیر و بگیر 56
شمارهٔ ۳۹ : تا جاندارم گردِ تو میخواهم تاخت 41
شمارهٔ ۴۰ : ما نقطهٔ جان وقف بلای تو کنیم 35
شمارهٔ ۴۲ : چون نعره زنان قصد به کوی تو کنیم 60
شمارهٔ ۴۳ : عاشق که همه جهان به روی تو بداد 57
شمارهٔ ۴۹ : گفتم به بر سوختهٔ خویش آیی 48
شمارهٔ ۴۴ : با عشق تو ملک جاودان میچکنم 34
شمارهٔ ۴۵ : شوقی که مرا در طلب روی تو خاست 75
شمارهٔ ۴۶ : از عشق تو روی بر زمینم بنشین 36
شمارهٔ ۴۷ : نادیده ترا دیدهٔ من دل برخاست 45
شمارهٔ ۴۸ : ای تیرگی زلف توام دین افروز 68
شمارهٔ ۵۰ : ای لعل توام به حکم ایمان داده 54
شمارهٔ ۵۱ : آن غم که ز تو بر دل پرخون منست 51
شمارهٔ ۵۲ : در عشق تو نیم ذرّه سرگردانی 59
شمارهٔ ۵۴ : تا بتوانم ازان جمال اندیشم 43
شمارهٔ ۵۷ : جانا ز ره دراز میآیم من 41
شمارهٔ ۵۳ : در عشق تو عقل با جنون خواهم کرد 47
شمارهٔ ۵۵ : بی روی تو یک لحظه نمیشاید زیست 46
شمارهٔ ۵۶ : ای بس که به هر تکی دویدم بی تو 40
شمارهٔ ۵۸ : در عشق تو کارم به هوس برناید 46
شمارهٔ ۵۹ : با عشق تو دست در کمر خواهم کرد 50
شمارهٔ ۶۰ : گه نعره زن قلندرت خواهم بود 44
شمارهٔ ۶۱ : چون عاشق روی تو شدم اینم بس 50
شمارهٔ ۶۷ : تا یک نفسی دسترسم میماند 51
شمارهٔ ۶۲ : عمری دل من غرقهٔ خون بی تو بزیست 40
شمارهٔ ۶۳ : چون هست همه به روی تو آرزویم 49
شمارهٔ ۶۴ : از عشقِ تو در جهان عَلَم خواهم شد 39
شمارهٔ ۶۵ : در کوی تو چون میگذرم، اینت عجب! 51
شمارهٔ ۶۶ : چندان که ترا حجاب میخواهد بود 41
شمارهٔ ۶۸ : با روی تو ماه را منوّر ننهم 31
شمارهٔ ۱ : از بس که امید و بیم میبینم من 49
شمارهٔ ۵ : گفتم: چه کنم ز پای در میآیم 63
شمارهٔ ۶ : گفتم: دل و جان در سر کارت کردم 62
شمارهٔ ۶۹ : دیرست که در کوی تو دارم گذری 41
شمارهٔ ۷۰ : ما درد تو را به جای درمان داریم 47
شمارهٔ ۲ : اول بنگر به جانِ چون برقِ همه 37
شمارهٔ ۳ : گفتم:‌چه شود چو لطف ذاتی داری 52
شمارهٔ ۴ : گفتم:‌به غمم قیام کی بود ترا 33
شمارهٔ ۷ : گفتم: چو تو بردی سبق اندر خوبی 54
شمارهٔ ۸ : چون یار نمیکند همی یاد از من 48
شمارهٔ ۹ : تشنه بکشد مرا و آبم ندهد 51
شمارهٔ ۱۲ : با کس بنسازی همه بی کس باشی 53
شمارهٔ ۱۴ : گر روشنی جمال خودب نمائی 41
شمارهٔ ۱۰ : چون هیچ کسی ندیدهام در خوردش 36
شمارهٔ ۱۱ : هان ای دل چونی به چه پشتی ما را 60
شمارهٔ ۱۳ : سرگشتهٔ روز و شبم آنجا که منم 77
شمارهٔ ۱۵ : یک روز به صلح کارسازی میکن 60
شمارهٔ ۱۸ : هر چند نیم به هیچ رو محرم تو 53
شمارهٔ ۱۹ : گفتم که درین غمم بنگذاری تو 86
شمارهٔ ۲۱ : محجوبم و از حجاب من آزادی 97
شمارهٔ ۱۶ : نه چارهٔ این عاشق بیچاره کنی 39
شمارهٔ ۱۷ : جان در غمت از خانه به کوی افتادهست 38
شمارهٔ ۲۰ : گفتم: شب و روز از تو چرا میسوزم 49
شمارهٔ ۲۲ : چون باد ز من میگذری چه تْوان کرد 56
شمارهٔ ۲۳ : بی پیش و پسی تو و پس و پیش تراست 52
شمارهٔ ۲۶ : هر روز ز نو پردهٔ دیگر سازی 52
شمارهٔ ۲۹ : ای خون شده در غمت دل پاک همه 64
شمارهٔ ۲۴ : در عشق تو سوختم چه میسازی تو 46
شمارهٔ ۲۵ : تاکی باشم چو حلقه بر در بی تو 77
شمارهٔ ۲۷ : ای آمده از شوق تو جان بر لب من 38
شمارهٔ ۲۸ : گر در سخنم باتو سخن را چه کنی 53
شمارهٔ ۳۰ : اندهگن توییم از دیری گاه 48
شمارهٔ ۳۱ : چون هر روزیت بیشتر دیدم ناز 66
شمارهٔ ۲ : کس از می معرفت ندادست نشان 64
شمارهٔ ۴ : دل سوختگان که نفس میفرسایند 60
شمارهٔ ۱ : چندین در بسته بی کلیدست چه سود 71
شمارهٔ ۳ : چون نیست رهی به هیچ سوئی کس را 70
شمارهٔ ۵ : آنها که به عشق گوی بردند همه 50
شمارهٔ ۶ : عقلی که کمال در جنون میبیند 53
شمارهٔ ۷ : دل با غمِ عشق پای ناوُرد آخر 44
شمارهٔ ۸ : گاهی ز سلوک عقل چون نسناسیم 46
شمارهٔ ۹ : دستی که برین شاخ برومند رسد 39
شمارهٔ ۱۰ : عاشق تن خود با غم پیوست دهد 61
شمارهٔ ۱۱ : هر دل که ز ذوق آن حقیقت جان یافت 81
شمارهٔ ۱۲ : چون کس نرسد به وصل دلخواه ای دل! 61
شمارهٔ ۱۳ : ای دل ز پی دلیل نتوانی شد 42
شمارهٔ ۱۴ : اندر طلب حضرت جاوید آخر 54
شمارهٔ ۱۵ : دل گم شد و در ره الاهی اِستاد 48
شمارهٔ ۱۶ : نه هیچ کسی به زندگانیش گرفت 44
شمارهٔ ۱۷ : آن ذوق که در شکر چشیدن باشد 69
شمارهٔ ۲۱ : هم هر ساعت در ره تاریکتری 40
شمارهٔ ۲۳ : ذرات جهان در اشتیاقند همه 47
شمارهٔ ۲۴ : ای کاش ترا دیدهٔ دیدن بودی 60
شمارهٔ ۱۸ : ای مانده به زیرِ پرده! او کی باشی 37
شمارهٔ ۱۹ : چو مهرهٔ مِهر بازی ای سرو سهی 53
شمارهٔ ۲۰ : گر بندِ امیدِ وصلِ او بست ترا 61
شمارهٔ ۲۲ : گر گنج به تو رسید پنهان میدار 49
شمارهٔ ۲۵ : تا جان دارم همچو فلک میپویم 67
شمارهٔ ۲۶ : گر بشتابم نه روی بشتافتن است 47
شمارهٔ ۲۹ : تا چند غم این ره پر بیم کشیم 76
شمارهٔ ۳۰ : چون یار نمیکند دمی همدمیم 41
شمارهٔ ۳۱ : من عاشقِ زارِ روی یارم چکنم 43
شمارهٔ ۲۷ : دردا که ز بی نشان نشانم نرسید 34
شمارهٔ ۲۸ : نه دل دارم نه جان نه تن چتوان کرد 44
شمارهٔ ۳۲ : هر جان که فدای روی اونتوان کرد 36
شمارهٔ ۳۳ : دل تحفهٔ دلنواز نتوان آورد 46
شمارهٔ ۳۴ : گنجت باید به رنج خو باید کرد 47
شمارهٔ ۳۵ : دل در طلبش بجان گرفتار آمد 40
شمارهٔ ۳۹ : همچون شمعی چند گدازم چکنم 44
شمارهٔ ۳۶ : چون نیست دلم را جز ازو دلجویی 44
شمارهٔ ۳۷ : کو کس که چو بوده گشت نابوده نشد 51
شمارهٔ ۳۸ : ای دل چو حجاب و پرده در کار بسی است 63
شمارهٔ ۴۲ : ای دل به امید هم نفس چند روی 49
شمارهٔ ۴۳ : چون وصل نیامد به کسی اولیتر 61
شمارهٔ ۴۰ : درداکه قرار از دل سرمستم رفت 53
شمارهٔ ۴۱ : گفتم: جانا هیچ کسی جانان یافت 44
شمارهٔ ۴۴ : این گنبد خاکستری پر اخگر 60
شمارهٔ ۴۵ : ای بس که ز شوق چرخ دوّار بگشت 43
شمارهٔ ۵۱ : گر در طلبت ز روی تو مانم باز 49
شمارهٔ ۴۶ : هم عقل طلسم جسم و جان باز نیافت 43
شمارهٔ ۴۷ : جانا رخ چون تویی به حس نتوان دید 55
شمارهٔ ۴۸ : چون باد همی نیاید از سوی تو بر 45
شمارهٔ ۴۹ : جان نتواند هیچ سزاوار تو گشت 42
شمارهٔ ۵۰ : آواز به عشق در جهان خواهم داد 36
شمارهٔ ۵۲ : هر کو گهر وصل تو در خواهد خواست 45
شمارهٔ ۵۳ : هرگه که من از وصل تو بابی شنوم 42
شمارهٔ ۵۴ : چون وصل تو یک ذرّه نیفتاد به دست 28
شمارهٔ ۵۵ : ای کاش دلم را سر آهی بودی 61
شمارهٔ ۵۸ : حاصل ز غم عشق توام بدنامیست 46
شمارهٔ ۶۰ : گاهی ببریدی و گهی پیوستی 80
شمارهٔ ۶۱ : من بی دلم و اگر مرا دل بودی 35
شمارهٔ ۵۶ : این خود چه عجایبست کامیختهای 51
شمارهٔ ۵۷ : آنها که ز باغ عشق گل میرُفتند 50
شمارهٔ ۵۹ : نادیده ترا شرح سروپات خوش است 49
شمارهٔ ۶۲ : تا پاک نگردد دل این نفس پرست 69
شمارهٔ ۶۳ : هر دم ز تو درد بیشتر خواهم برد 57
شمارهٔ ۶۴ : در عشق تو با خاک یکی خواهم شد 45
شمارهٔ ۶۵ : جان بوی تو جست ازدل ناشاد و نیافت 70
شمارهٔ ۶۶ : زان روز که حسنت علم عشق افراخت 40
شمارهٔ ۶۷ : چون گل یابم بوی تو زو میبویم 53
شمارهٔ ۶۸ : ای جمله اشارات و رموزم از تو 54
شمارهٔ ۶۹ : هرچند که نیست در رهت دولت یافت 39
شمارهٔ ۷۰ : در عشق تودل هزار جان تاوان داد 46
شمارهٔ ۷۲ : اول ز همه کار جهان پاک شدم 47
شمارهٔ ۷۳ : مینشناسد کسی زبان من و تو 55
شمارهٔ ۷۴ : یکتا بودم دوتائی افتاد مرا 46
شمارهٔ ۷۷ : تا بی رخ یار محرمم بنشسته 44
شمارهٔ ۷۱ : چون نیست ره هجرِ ترا پایان باز 71
شمارهٔ ۷۵ : چون وصل تو تخم آشنائی انداخت 51
شمارهٔ ۷۶ : هم عمر به بوی تو به آخر بردیم 49
شمارهٔ ۷۸ : گه قصد دل ممتحنم میداری 65
شمارهٔ ۱ : نه همچو منت به مهر یاری خیزد 59
شمارهٔ ۲ : چون من به خلاف تو نکردم کاری 54
شمارهٔ ۳ : گر با غم تو مرا شماری نبود 63
شمارهٔ ۴ : ای گشته دلم بی تو چو آتشگاهی 70
شمارهٔ ۵ : از دل گرمی که در هوای تو مراست 54
شمارهٔ ۷ : گر هیچ نظر کنی به روی ما کن 49
شمارهٔ ۶ : عشق تو که همچو شمع میسوخت مرا 77
شمارهٔ ۸ : تا جان دارم سر وفا دارم من 51
شمارهٔ ۹ : تاکی نفسی از سر صد درد زدن 53
شمارهٔ ۱۰ : ناکرده به پرِّ پشهای دمسازی 46
شمارهٔ ۱۱ : خون ناخوردن به از وبالست ترا 40
شمارهٔ ۱۲ : شب نیست که دل حزین ندارم از تو 48
شمارهٔ ۱۴ : تا کی رانی از در خود دربدرم 42
شمارهٔ ۱۸ : دیوانه شدم زلف تو زنجیر کنم 83
شمارهٔ ۱۳ : در کوی تو جان گوشه نشین میدانم 70
شمارهٔ ۱۵ : چون دل ز غم عشق تو یک ره جان برد 43
شمارهٔ ۱۶ : در عشق تو من گرد جنون میگردم 87
شمارهٔ ۱۷ : گه درد توام ز پرده آرد بیرون 44
شمارهٔ ۱۹ : امروز چنین بر سر غوغای توام 44
شمارهٔ ۲۰ : جانا ره بدخویی ناساز مگیر 44
شمارهٔ ۲۱ : جانا بگذر به کوی ما یک باری 44
شمارهٔ ۲۴ : بس طیره بماندم ز طنّازی تو 46
شمارهٔ ۲۵ : تا چند من سوخته را رنجانی 42
شمارهٔ ۲۲ : دل بِهْ ز تو دمساز نیابد هرگز 49
شمارهٔ ۲۳ : گر جان گویم هست پس پردهٔ تست 59
شمارهٔ ۲۶ : نه مرهم خون خوارهٔ خود خواهی کرد 39
شمارهٔ ۲۷ : هر کاو نه به جان کناره جوید از تو 44
شمارهٔ ۲۹ : در ششدرهٔ غمم بمگداز آخر 52
شمارهٔ ۳۰ : هر لحظه همی بیشترم میسوزی 43
شمارهٔ ۲۸ : از آهِ درون کام و زبانم بمسوز 65
شمارهٔ ۳۱ : تا در دل من آتش عشقِ تو فروخت 47
شمارهٔ ۳۲ : تا کی دل و جان دردمندم سوزی 47
شمارهٔ ۳۴ : هم رهبر این عاشق گمراهی تو 50
شمارهٔ ۳۵ : گر بی تو دمی خون جگر مینخورم 44
شمارهٔ ۳۳ : من با تو بدی نکردم ای بینایی 58
شمارهٔ ۳۶ : گه راندهٔ دربدرم میداری 65
شمارهٔ ۳۷ : گاهی به بر خویشتنم میخوانی 46
شمارهٔ ۳۸ : ای عشقِ تو کیمیای سرگردانی 44
شمارهٔ ۳۹ : هر لحظه به سوی من شبیخون آری 39
شمارهٔ ۴۰ : گه با من دلخسته کنی دمسازی 53
شمارهٔ ۴۱ : ای هر نفست عزم جگرخواری بیش 43
شمارهٔ ۴۲ : گه حملهٔ عشق بر دل مجنون آر 32
شمارهٔ ۴۴ : ای در غم عشق تو رهی نیست شده 55
شمارهٔ ۴۵ : عشق تو که سر چون قلمم اندازد 57
شمارهٔ ۴۳ : در راه فکندهای مرا در تک و تاز 75
شمارهٔ ۴۶ : صد بار کشیدم و به سرباری بار 39
شمارهٔ ۴۷ : آن را که ز دریای تو گوهر بایست 50
شمارهٔ ۴۸ : در عشق تو ای خلاصهٔ زیبایی 39
شمارهٔ ۴۹ : از عشق فرو گرفتهای پیش و پسم 42
شمارهٔ ۵۰ : شرطست ز تو بی سر و بی پا که روم 76
شمارهٔ ۵۵ : گه نعره زن قلندر آیم با تو 44
شمارهٔ ۵۱ : گه عشق تو چون حلقهٔ در میبَرَدم 54
شمارهٔ ۵۲ : سودای توام به سر برون گردانید 54
شمارهٔ ۵۳ : سودای تو کارم به خطر خواهد کرد 46
شمارهٔ ۵۴ : عشق تو به هر دمم هزار افسون کرد 39
شمارهٔ ۵۶ : گاهی به خودم بار دهد مستی مست 46
شمارهٔ ۵۷ : زان بگرفته است لشکری پیش و پسم 59
شمارهٔ ۵۸ : چون داد دلم دل گسلم میندهد 65
شمارهٔ ۱ : خورشید رخت ملک جهان میبخشد 104
شمارهٔ ۲ : ای هر نفسی جلوهگری افزونت 59
شمارهٔ ۴ : گاهی به سخن قوت روانم بخشی 34
شمارهٔ ۵۹ : جان میسوزد هر نفسم تا کی ازین 37
شمارهٔ ۶۰ : چه عشوه و دم بود که دلدارنداد 54
شمارهٔ ۶۱ : هم دیده بر آن روی چو مه باید داشت 42
شمارهٔ ۳ : از بس که شکر فشاند عشق تونخست 48
شمارهٔ ۵ : ای خوش دلی هر دو جهانم غم تو 110
شمارهٔ ۶ : در هر چیزی که بود دل بستگیم 37
شمارهٔ ۷ : یک ذرّه ز عشق تو به صحرا آمد 51
شمارهٔ ۸ : در هر چیزی ترا جمالی دگرست 45
شمارهٔ ۱۰ : ای یاد تو آب زندگانی جان را 54
شمارهٔ ۹ : سرگشتهٔ تست، نُه فلک، میدانی 33
شمارهٔ ۱۱ : با جان چه کنم که عشق تو جانم بس 34
شمارهٔ ۱۲ : چون روی تو مینبینم ای شمع طراز 56
شمارهٔ ۱۳ : هر شب که نیاوری شبیخون غمت 50
شمارهٔ ۱۴ : من عاشق روی تو ز دیری گاهم 57
شمارهٔ ۱۶ : گر ماه نه زیر میغ میداشتیی 70
شمارهٔ ۱۵ : درد تو که در دلم به جای جان بود 49
شمارهٔ ۱۷ : رنج تو به صد گنج مسلم ندهم 51
شمارهٔ ۱۸ : پیوسته به جان و تن ترا خواهم خواست 39
شمارهٔ ۱۹ : ای بس که دلم بر در تو خون بگریست 44
شمارهٔ ۲۰ : دلها که به جمع آرزوی تو کنند 41
شمارهٔ ۲۴ : ای قاعدهٔ عشق تو جان افزایی 38
شمارهٔ ۲۵ : در عشق تو جان قویم میباید 34
شمارهٔ ۲۶ : گه جان مرا غرق ملاهی میدار 51
شمارهٔ ۲۱ : جانم، ز میان جان، وفای تو کند 49
شمارهٔ ۲۲ : چندان که دلم سوی تو بشتابد باز 52
شمارهٔ ۲۳ : دیرست که سودای تو در سر دارم 51
شمارهٔ ۲۷ : از بس که شدم ز عشق تو دور اندیش 35
شمارهٔ ۲۸ : کو هیچ رهی که پیش آن سدّی نیست 38
شمارهٔ ۳۰ : عشقت ز ابد تا به ازل میبینم 35
شمارهٔ ۳۵ : دوش آمد و گفت اگر دل ما داری 41
شمارهٔ ۲۹ : از خود برهان مرا که بس ممتحنم 30
شمارهٔ ۳۱ : در عشق تو اسبِ جان بسر خواهم تاخت 41
شمارهٔ ۳۲ : گه در عشقت بی سر و پا میسوزیم 44
شمارهٔ ۳۳ : افتان خیزان در ره تو میپوییم 46
شمارهٔ ۳۴ : بی روی تو چشم بر چه خواهم انداخت 69
شمارهٔ ۳۶ : ای بی سر و بن گشته جهانی از تو 52
شمارهٔ ۳۷ : گه پیش تو چون قلم بسر میآییم 43
شمارهٔ ۳۸ : جانا ز غم عشق تو سرگردانم 35
شمارهٔ ۴۴ : جانا! جانم ز قعر دریای حضور 37
شمارهٔ ۳۹ : در درد خودم چو چرخ سرگردان کن 43
شمارهٔ ۴۰ : سر با تو ببازم، کلِه من اینست 52
شمارهٔ ۴۱ : در راه تو، دل واقعهٔ مشکل خواست 51
شمارهٔ ۴۲ : هم بی دو جهان تویی و هم در دو جهان 36
شمارهٔ ۴۳ : هر روز مرا با تو حسابی دگرست 49
شمارهٔ ۴۵ : سر در سر سودای تو خواهم کردن 54
شمارهٔ ۴۷ : تاکی باشم بستهٔ هستی بی تو 46
شمارهٔ ۴۸ : دل را ز غمت بی سر و پا میدارم 50
شمارهٔ ۴۹ : هرگه که میخوری خروشی بزنی 36
شمارهٔ ۲ : دوش آمد و گفت: روز و شب میجوشی 48
شمارهٔ ۴۶ : گر من نه چنین عاشق و شوریدهامی 57
شمارهٔ ۵۰ : جانا! همه راه، بر زبانم بودی 70
شمارهٔ ۱ : دوش آمد و برگشاد صد پردهٔ راز 46
شمارهٔ ۳ : دوش آمد و دل ازو کبابی میگشت 56
شمارهٔ ۴ : دوش آمد و گفت: چندم آواز دهی 38
شمارهٔ ۵ : دوش آمد و گفت: چند تنها باشی 52
شمارهٔ ۷ : دوش آمد و گفت: خانهٔ ما آخر 62
شمارهٔ ۶ : دوش آمد و گفت: «در درون ما را باش 41
شمارهٔ ۸ : دوش آمد و گفت: ای شب و روزت غمِ من 55
شمارهٔ ۹ : دوش آمد و گفت: گردِ تو حلقه کنیم 49
شمارهٔ ۱۰ : دوش آمد و گفت: گِردِ اِعزاز مگرد 44
شمارهٔ ۱۱ : دوش آمد و گفت: مرغِ دل عاجز نیست 52
شمارهٔ ۱۲ : دوش آمد و گفت: بی یقین مینرسی 50
شمارهٔ ۱۳ : دوش آمد و گفت: خویش را دشمن باش 38
شمارهٔ ۱۴ : دوش آمد و گفت: «در بلا پیوستی 43
شمارهٔ ۱۵ : دوش آمد و گفت: روز و شب غمناکی 46
شمارهٔ ۱۶ : دوش آمد و گفت: در جنون میفکنیم 40
شمارهٔ ۱۷ : دوش آمد و صبر از دلِ درویشم رفت 64
شمارهٔ ۱۸ : دوش آمد و گفت: بی قراری شب و روز 48
شمارهٔ ۱۹ : دوش آمد و گفت: اگر وفا خواهی کرد 43
شمارهٔ ۲۰ : دوش آمد و گفت: کارِ ما خواهی کرد 59
شمارهٔ ۲۱ : دوش آمدو ره بر دل و جانم در بست 39
شمارهٔ ۲۲ : دوش آمد و گفت: حسن دنییست امشب 53
شمارهٔ ۲۳ : آن بت که دلم عاشقِ جانبازش بود 48
شمارهٔ ۲۴ : دوش از درِ دل درآمد آن بینایی 68
شمارهٔ ۲۵ : دوش از سر لطفی بنشاندست مرا 55
شمارهٔ ۲۶ : دوش از برِ خویش سرنگونم میتاخت 45
شمارهٔ ۳۳ : امشب ز پگاهی به خروش آمدهای 49
شمارهٔ ۲۷ : دل دوش ز لعلِ همچو قندش میسوخت 45
شمارهٔ ۲۸ : دی میشد و دل رها نمیکرد به کس 36
شمارهٔ ۲۹ : دوش آمد و گفت: مردمِ دوراندیش 54
شمارهٔ ۳۰ : دی گفت: کجا شدی،‌چنین میباید 39
شمارهٔ ۳۱ : دوشش دیدم چو زلف خود در تابی 42
شمارهٔ ۳۲ : امشب بَرِ ما مست که آورد ترا 49
شمارهٔ ۳۵ : دوش آمد و گفت: ای وطن بگرفته 75
شمارهٔ ۳۸ : دی گفت: حجب ز پیش برنگرفتم 48
شمارهٔ ۳ : تا روی ز زیرِ پرده بنمودی تو 51
شمارهٔ ۳۴ : دوش آمد و گفت: هیچ آزرمت نیست 59
شمارهٔ ۳۶ : دوش آمد و گفت: اگر چه کم میآیم 53
شمارهٔ ۳۷ : دی گفت: چو تو صد به زیانی سوزم 60
شمارهٔ ۱ : چون روی تو در همه جهان روی کراست 45
شمارهٔ ۲ : بی موی تونیست موی کس موئی راست 37
شمارهٔ ۴ : در کوی تو آفتاب منزل بگرفت 49
شمارهٔ ۶ : عشقت به هزار پادشاهی ارزد 39
شمارهٔ ۵ : ای واقعهٔ عشقِ تو کاری مشکل 51
شمارهٔ ۷ : ای زلفِ تو صد دامِ ستم افکنده 73
شمارهٔ ۸ : جانا غم عشقت دل و دینم نگذاشت 45
شمارهٔ ۹ : زلف و رخِ تو که قصدِ جان دارندم 45
شمارهٔ ۱۰ : ای روی چو آفتابِ تو پشت سیاه 66
شمارهٔ ۱۶ : گر در همه عمر آرزوئیم بوَد 40
شمارهٔ ۱۸ : تا حلقهٔ آن زلف مشوّش دیدم 32
شمارهٔ ۱۹ : در جنب رخت چو ماه میننماید 82
شمارهٔ ۱۱ : ای پیش تو سرو و ماه پیوسته رهی 55
شمارهٔ ۱۲ : چون ماه، به قطع، آب روی تو نداشت 42
شمارهٔ ۱۳ : گر پرده ز روی دلستان برگیری 59
شمارهٔ ۱۴ : ای گم شده درحسنِ تو هر دیدهوری 53
شمارهٔ ۱۵ : تا دیده بر آن عارضِ گلگون افتاد 41
شمارهٔ ۱۷ : ای تُرک! دلم غاشیه بر دوش تو شد 62
شمارهٔ ۲۰ : بی عشق تو زیستن دریغم آید 64
شمارهٔ ۲۱ : ای حسن تو درحدّ کمال افتاده 69
شمارهٔ ۲۳ : ای نرگسِ صفرا زده سودائی تو 46
شمارهٔ ۲۴ : لعلت که بلای دل و دین آید هم 65
شمارهٔ ۲۲ : خورشید که چرخ در نکوئیش آورد 62
شمارهٔ ۲۵ : تا روی چو آفتاب جانان بفروخت 51
شمارهٔ ۲۶ : گل را به چمن گونهٔ رخسار تو نیست 50
شمارهٔ ۲۷ : عشق رخ تو که کیمیای خطرست 44
شمارهٔ ۲۸ : گاهی ز سرِ زلفِ سیاهت ترسم 59
شمارهٔ ۳۳ : بگشاده رخ و بسته قبا میآید 46
شمارهٔ ۲۹ : کوثر که لبِ ترا ندیم افتادهست 57
شمارهٔ ۳۰ : ماهی که ز رخ یک سرِ مویم ننمود 64
شمارهٔ ۳۱ : آن ماه که سجده بُرد انجم او را 42
شمارهٔ ۳۲ : بی لعلِ لبش شکرستان میچکنم 48
شمارهٔ ۳۴ : آن روز که روی دلستان نتوان دید 88
شمارهٔ ۳۷ : دوش آمد و بنشست به صد زیبایی 46
شمارهٔ ۳۸ : از بادهٔ عشق تو خماری دارم 50
شمارهٔ ۳۵ : شرطِ رَهِ عشق چیست، درخون گشتن 45
شمارهٔ ۳۶ : ای باد به سوی زلفِ آن یار بتاز 53
شمارهٔ ۳۹ : دل، خستهٔ چشم ناوک انداز مدار 36
شمارهٔ ۴۰ : اول که به پیشِ خویشتن راهم داد 59
شمارهٔ ۴۱ : زلف تو برفت از نظرم چه توان کرد 59
شمارهٔ ۴۳ : زلف تو که بود آرزوئی همه را 52
شمارهٔ ۴۵ : جانا! ز همه جهان نشستم برتر 48
شمارهٔ ۴۶ : تا در سر زلفت خم و چین افکندی 57
شمارهٔ ۴۲ : دل دادم و ترکِ کفر ودینش کردم 49
شمارهٔ ۴۴ : دل در خم آن زلف چو زنجیر بماند 42
شمارهٔ ۴۷ : زلف تو که چون مشک به هر سوی افتاد 40
شمارهٔ ۴۸ : دل گفت: «رهِ زلف تو چون کوتاهی است» 42
شمارهٔ ۴۹ : شب نیست که جان بی تو به لب مینرسد 44
شمارهٔ ۵۰ : در زلف اگرچه جایگاهی سازی 58
شمارهٔ ۵۲ : بوئی که ز زلف مشکبوی تو رسد 57
شمارهٔ ۵۵ : گر لعل لب تو آب حیوانم داد 39
شمارهٔ ۵۷ : ای خاصیتِ لعل تو جان پروردن 47
شمارهٔ ۵۱ : زان خط که به گردِ شکر آوردی تو 60
شمارهٔ ۵۳ : چون گشت دل من از سر زلف تو مست 51
شمارهٔ ۵۴ : در عشق رخت چون رخ تو بیشم نیست 96
شمارهٔ ۵۶ : هرکاو رخ تو بدید حیران ماند 33
شمارهٔ ۵۸ : دل در سر زلف چون توحسن افروزی 36
شمارهٔ ۵۹ : مشکین رسنت چو پردهٔ ماه شود 90
شمارهٔ ۶۱ : گفتی که اگر میطلبی تدبیری 50
شمارهٔ ۶۰ : چون چشمِ تو تیرِ غمزه محکم انداخت 47
شمارهٔ ۶۲ : دل روی بدان زلفِ سرافراز آورد 37
شمارهٔ ۶۳ : گه لعلِ تو از قند دلم خواهد تافت 39
شمارهٔ ۶۴ : تا زلف ترا به خونِ دل، رای افتاد 49
شمارهٔ ۶۵ : در زلفِ تو صد حلقهٔ دیگرگون است 56
شمارهٔ ۶۶ : ای بیخبر از رنج و گرفتاری من 37
شمارهٔ ۷۲ : زلف تودگر ز دست نگذارم من 43
شمارهٔ ۶۷ : گر کشته شوم کشته به نامِ تو شوم 38
شمارهٔ ۶۸ : چون نیست ز عقل ذرّهای توفیرم 56
شمارهٔ ۶۹ : تا زلفِ زره ورت به هم تافته شد 39
شمارهٔ ۷۰ : تا در سرِ زلفت خم و تاب افکندی 53
شمارهٔ ۷۱ : چون مشکِ خط تو سایه ور میافتد 59
شمارهٔ ۷۳ : ای پردهٔ دل پرده نوازت بوده 43
شمارهٔ ۱ : هر روز سرِ زلفِ تو کاری نهدم 38
شمارهٔ ۲ : لعلت به صواب هیچ کس دم نزند 50
شمارهٔ ۳ : چشمِ سیهت که فتنهٔ آفاق است 35
شمارهٔ ۴ : هر دم به حیل زخمِ دگر سانم زن 35
شمارهٔ ۷۴ : بیچاره دلِ من که غمِ جانش نیست 46
شمارهٔ ۷۵ : گر لعلِ لبِ تو دَرِّ شهوارم داد 45
شمارهٔ ۷۶ : تا کی کمرِ عهد و وفا باید بست 62
شمارهٔ ۵ : هم زلف تو از برونِ دل در تاب است 52
شمارهٔ ۸ : دردی که ز تو به حاصلم میآید 53
شمارهٔ ۹ : تا غمزهٔ چشم رهزنت راهم زد 49
شمارهٔ ۱۳ : از زلفِ شکن بر شکنت میترسم 41
شمارهٔ ۶ : در عشقِ تو عقل و هوش مینتوان داشت 46
شمارهٔ ۷ : تا ابروی طاقِ تو کماندار افتاد 62
شمارهٔ ۱۰ : چون خطِّ رخت هست روان چندینی 62
شمارهٔ ۱۱ : زلفِ تو به هم در اوفتاده عجب است 54
شمارهٔ ۱۲ : چشمِ خوشِ تو که مذهبِ عبهر داشت 65
شمارهٔ ۲۰ : دایم گهر وصل تو میجویم باز 53
شمارهٔ ۱۴ : گر عفو کنی به لطف جرمی که مراست 55
شمارهٔ ۱۵ : از زلفِ تو دل چو در عقابین افتاد 42
شمارهٔ ۱۶ : خطّت دام است و خالت او را دانه است 49
شمارهٔ ۱۷ : گفتم: خط مشکین تو بر ماه خطاست 59
شمارهٔ ۱۸ : گفتم: «کس را روی تو و موی تو نیست 47
شمارهٔ ۱۹ : چون غمزهٔ تو جادویی آغاز نهد 44
شمارهٔ ۱۹ : چون غمزهٔ تو جادویی آغاز نهد 49
شمارهٔ ۱ : بر لب، خط فستقیش، پیوسته بماند 40
شمارهٔ ۲ : ای مورچهٔ خط! بدمیدی آخر 55
شمارهٔ ۴ : گفتم: دل من ببردی ای جادو وش! 50
شمارهٔ ۵ : گفتم: ز خط تو بوی خون میآید 51
شمارهٔ ۶ : گه در خط دلبران شیرین نگرم 44
شمارهٔ ۷ : زین خط که لعل تو کنون میآرد 63
شمارهٔ ۸ : از تیرِ غمت بسی جگر دوختهای 35
شمارهٔ ۳ : بی برگ گلش جامه قبا خواهم کرد 52
شمارهٔ ۹ : گفتی: «خطم از لبم جدا خواهد شد 47
شمارهٔ ۱۰ : ای زلفِ تو دامن قمر بگرفته 47
شمارهٔ ۱۲ : تا خط تو پشت بر قمر آوردست 44
شمارهٔ ۱۳ : چون خط تو باعث گنه خواهد شد 88
شمارهٔ ۱۱ : یا رب چه خط است این که درآوردی تو 61
شمارهٔ ۱۴ : اندیشهٔ ابروی تو پیوسته مراست 40
شمارهٔ ۱۵ : از پستهٔ تو سبزهٔ خط بر رسته است 46
شمارهٔ ۱۶ : تا خط تو بر خون جگر میخوانم 55
شمارهٔ ۲۰ : از عشقِ خط تو سرنگون میگردم 43
شمارهٔ ۱ : لعلت که خجل کرد گل رعنا را 71
شمارهٔ ۱۷ : آن پسته میان مغز چون افتادست 45
شمارهٔ ۱۸ : دوش آمد و گفت: «آمدهام حور سرشت 46
شمارهٔ ۱۹ : از خجلت خط، رخت اگر پر عرق است 66
شمارهٔ ۲۱ : خال تو که جاودان بدو بتوان دید 61
شمارهٔ ۴ : زلفِ تو سرِ درازدستی دارد 45
شمارهٔ ۷ : لعل تو براتِ کامرانی دهدم 61
شمارهٔ ۲ : چون دیده به روی تو نظر بگشاید 54
شمارهٔ ۳ : جانم که به لب از لب لعل تو رسید 54
شمارهٔ ۵ : ای کرده پسند از دو جهان چاره منت 66
شمارهٔ ۶ : بنگر که دلم چه گونه مظلوم نمود 49
شمارهٔ ۸ : چون توبهٔ تو گناه خواهد افتاد 32
شمارهٔ ۹ : زانگه که مرا سوی تو آهنگ افتاد 52
شمارهٔ ۱۰ : فرسودنِ لعلِ آبدارت بر من 49
شمارهٔ ۱۲ : دل نیست کز آن ماه برنجد هرگز 43
شمارهٔ ۱۴ : از وعدهٔ کژ دل به غمت میافتد 29
شمارهٔ ۱۵ : آنجا که سر زلف تو جانها ببرد 44
شمارهٔ ۱۱ : ای جانِ همه جهان زکوةِ لبِ تو 56
شمارهٔ ۱۳ : ای ماه به چهره یا گلی یا سمنی 52
شمارهٔ ۱۶ : آن خندهٔ خوش اگرچه پیوسته بهَست 59
شمارهٔ ۱۷ : آن دل که ز دست من کنون خواهی برد 52
شمارهٔ ۱۹ : چون گشت لبت به یک شکر ارزانی 57
شمارهٔ ۱۸ : بر شاخِ دل شکسته یک برگم نیست 44
شمارهٔ ۲۰ : زهرم آید شکرستان بی لبِ تو 42
شمارهٔ ۲۱ : چشمت که سبق به دلربائی او راست 66
شمارهٔ ۲۲ : کس مثل تو در جهانِ جان ماه نیافت 49
شمارهٔ ۲۳ : من بی سر و سامانِ تو میخواهم زیست 44
شمارهٔ ۲۴ : چون گِرد مه از مشک سیه مور آورد 41
شمارهٔ ۲۵ : زان پسته که شیرینی جان میخیزد 48
شمارهٔ ۲۷ : گفتم:‌«شکری از دهنت، درگذری 45
شمارهٔ ۲۸ : دل، مست بتی عهدشکن دارم من 45
شمارهٔ ۲۶ : در عشق دلم هیچ نمیسنجد از او 49
شمارهٔ ۲۹ : گفتم که «چنان شیفتهٔ آن دهنم 49
شمارهٔ ۳۰ : گفتم: «شکریم ده مسلمانی نیست» 43
شمارهٔ ۳۱ : گفتم که «هزار رونق افزون گیری 46
شمارهٔ ۳۲ : گفتم:‌«بردی از لب و دندان جانم 48
شمارهٔ ۳۳ : میآمد و بر زلف شکن میانداخت 35
شمارهٔ ۳۵ : عشقش ز وجودم عدمی میسازد 57
شمارهٔ ۳ : ای عقل ز شوق تو فغان در بسته 40
شمارهٔ ۴ : جانا چو برت حریر میبینم من 48
شمارهٔ ۵ : من بی سر و سامان تو خواهم آمد 51
شمارهٔ ۳۴ : ترکم همه کارم به خلل خواهد کرد 46
شمارهٔ ۱ : گفتم که «ترا عقل مه تابان گفت» 51
شمارهٔ ۲ : ای ماه! گشاده کن به وصلت گره‌ام 83
شمارهٔ ۶ : با روی تو ماه را محل نتوان یافت 53
شمارهٔ ۷ : جائی که چنان خطّ سیه رنگ آید 40
شمارهٔ ۸ : نه دل به تمنای تو در بر گنجد 47
شمارهٔ ۹ : ای عشق توام کار به جان آورده 64
شمارهٔ ۱۰ : وقت است که دل از دو جهان برگیریم 54
شمارهٔ ۱۱ : بی روی تو مه راهِ تماشا نگرفت 46
شمارهٔ ۱ : گر خورشیدی چرخ برینت نرسد 40
شمارهٔ ۲ : از درد تو ای ماهِ دل افروز آخر 50
شمارهٔ ۳ : بر خاکِ درت پای در آتش بودن 51
شمارهٔ ۹ : ای عشق رخت واقعهٔ مشکل من 41
شمارهٔ ۴ : گفتی که «ترا چو خاک گردانم پست 47
شمارهٔ ۵ : پیوسته به آرزو ترا باید خواست 46
شمارهٔ ۶ : در عشق تو جز بلا و غم ناید راست 38
شمارهٔ ۷ : از بس که تو خود به خویشتن مینازی 66
شمارهٔ ۸ : دل بی تو ز اختیار بر خواهد خاست 32
شمارهٔ ۱۳ : تا چند مرا سوخته خرمن نگری 52
شمارهٔ ۱۴ : آن است همه آرزویم عمر دراز 62
شمارهٔ ۱۰ : آن کس که ترا عزیزتر ازجان دید 64
شمارهٔ ۱۱ : گر از تو مرا کفر و اگر ایمان است 46
شمارهٔ ۱۲ : تا چند مرا خوار و خجل خواهی داشت 45
شمارهٔ ۱۵ : جانا! چو ز سر تا قدمت جمله نکوست 53
شمارهٔ ۱۶ : ای مونسِ جانِ همه کس! در من خند! 47
شمارهٔ ۱۷ : سهل است اگر کار مرا ساز دهی 53
شمارهٔ ۲۰ : بی یاد تو من سرزبان را بزنم 46
شمارهٔ ۲۱ : گفتم: «ز میان جان شوم خاک درش 63
شمارهٔ ۱۸ : بر خاک چو بادم ای دل افزای هنوز 53
شمارهٔ ۱۹ : گفتم که اگر دلِ تو یک رنگ آید 59
شمارهٔ ۲۲ : یا رب چه دمم بود که دمساز نداد 47
شمارهٔ ۲۳ : گفتم: «چو تنم ضعیف و لاغر باشد 43
شمارهٔ ۲۴ : دوش آمد و دادِ دلِ سرمستم داد 56
شمارهٔ ۲۶ : از بس که بخورد خون من بیدادی 56
شمارهٔ ۲۹ : ماهی که به قد سرو روانم آمد 187
شمارهٔ ۲۵ : گر جان خواهد از بن دندان بدهم 43
شمارهٔ ۲۷ : تا از غم تب دلش به صد درد افتاد 47
شمارهٔ ۲۸ : ماهی که دلم زو به بلا افتادست 54
شمارهٔ ۳۰ : دل در غم تو غرقهٔ خونِ جگر است 52
شمارهٔ ۱ : عشقت که به صد هزار جان ارزانی است 45
شمارهٔ ۲ : نی در ره تو گرد تو میبینم من 62
شمارهٔ ۴ : نه مرد و نه نامرد توام میدانی 43
شمارهٔ ۶ : هم بر جانم این همه غم میدانی 28
شمارهٔ ۷ : چندان که غم تو میشود انبوهم 52
شمارهٔ ۳ : بر باطل نیست گر دلم دیوانه است 48
شمارهٔ ۵ : در عشق تو پیوسته به جان میگردم 60
شمارهٔ ۸ : وقت است که بیقراری ما بینی 48
شمارهٔ ۹ : سودای ترا پشت سپه میدارم 47
شمارهٔ ۱۰ : جانا ز رهت نصیب من گردی نیست 52
شمارهٔ ۱۶ : ای عشقِ تو عینِ عالم حیرانی 49
شمارهٔ ۱۱ : زان روز که بوی پیرهن بی تو رسید 52
شمارهٔ ۱۲ : تادل دارم همدم تو باید داشت 45
شمارهٔ ۱۳ : آن راز که دل به دیده میگوید باز 51
شمارهٔ ۱۴ : ای ابر هوای عشق تو بس خون بار 56
شمارهٔ ۱۵ : از درد منت اگر خبر خواهد بود 45
شمارهٔ ۱۷ : جانا صد ره بمُردم از حیرانی 56
شمارهٔ ۱۹ : در راه تو دانش و خرد مینرسد 54
شمارهٔ ۲۰ : گر قلب نبرد بایدت اینک دل 90
شمارهٔ ۲۱ : تا دل به غمت فرو شد و برنامد 42
شمارهٔ ۱۸ : چون حسن و جمال جاودان داری تو 35
شمارهٔ ۲۲ : گاهی چو گهر ز تیغ میتابی تو 67
شمارهٔ ۲۳ : گر دل گویم ز غایت مشتاقی 43
شمارهٔ ۲۴ : جانا! ز غمت این دل دیوانه بسوخت 44
شمارهٔ ۲۵ : دل بی تو چو بی سلامتی برخیزد 38
شمارهٔ ۲۶ : دردی که ز تو رسد دوا نتوان کرد 42
شمارهٔ ۲۸ : جانا! غم تو فکند در کوی مرا 43
شمارهٔ ۲۷ : هم عاشق آن روی چو مه خواهم بود 51
شمارهٔ ۲۹ : زان روز که عشق تو به من درنگریست 38
شمارهٔ ۳۰ : بس قصّه که بر خلق شمردم ز غمت 51
شمارهٔ ۳۴ : خوش خوش بربود نیکوئی تو مرا 52
شمارهٔ ۳۶ : دوشم غم تو وداع جان میفرمود 56
شمارهٔ ۳۷ : در عشق تو خوف و خطرم بسیارست 44
شمارهٔ ۳۱ : در عشق توام هم نفس اندوه تو بس 66
شمارهٔ ۳۲ : در عشق تو من با دل پرخون چکنم 55
شمارهٔ ۳۳ : تن را که در آتش عذاب افتاده است 46
شمارهٔ ۳۵ : جانا! دل و جانم آتش افروز از تست 55
شمارهٔ ۳۸ : دل نیست که از عشق تو خون مینشود 50
شمارهٔ ۳۹ : در دست جفای تو زبون است دلم 50
شمارهٔ ۱ : خونِ من خاکی که بریزد آخر 42
شمارهٔ ۲ : بی چهرهٔ تو چشم کرادارم من 60
شمارهٔ ۴۰ : دانی تو که از حلقهٔ زلفت چونم 36
شمارهٔ ۳ : تاکی بی تو زاری پیوست کنم 47
شمارهٔ ۴ : خواهم که همی عاشق رویت میرم 51
شمارهٔ ۵ : گاه از غم تو مست و خرابم بینی 74
شمارهٔ ۶ : جانا! تو کجائی که نیازم بینی 42
شمارهٔ ۸ : در عشق تو من گرد جنون میگردم 60
شمارهٔ ۱۰ : جان سوخته پای بست آمد بی تو 42
شمارهٔ ۷ : در عشق تو راه این دل غافل گم کرد 59
شمارهٔ ۹ : در عشقِ تو رسوای جهان آمدهایم 50
شمارهٔ ۱۱ : ای شمع چگل! تاتو برفتی ز برم 39
شمارهٔ ۱۲ : در عشقِ تو برخویشتنم فرمان نیست 51
شمارهٔ ۱۳ : جانا! دل من زیر و زبر خواهد شد 60
شمارهٔ ۱۴ : تا کی طلبم ز هر کسی پیوستت 55
شمارهٔ ۱۸ : تا عشق نشست ناگهی در سر من 39
شمارهٔ ۱۹ : بی عشق نفس زدن حرام است مرا 49
شمارهٔ ۱۵ : جان گِردِ تو از میان جان میگردد 41
شمارهٔ ۱۶ : خود را ز تو بیگناه مینتوان داشت 44
شمارهٔ ۱۷ : مهری که ز تو در دل من بنهفته است 55
شمارهٔ ۲۰ : عمری به هوس در تک و تاز آمد دل 44
شمارهٔ ۲۱ : گر دل گویم به پای غم پست افتاد 52
شمارهٔ ۳ : کم گوی که ترک حرف میباید کرد 53
شمارهٔ ۲۲ : زانگه که دلم بر آن سمن بر بگذشت 67
شمارهٔ ۴ : عاشق ز همه کار جهان فرد بود 44
شمارهٔ ۲۳ : چون درد و دریغ از دل ریشم بنشد 53
شمارهٔ ۲۴ : ماهی که به حسن، عالم آرای افتاد 55
شمارهٔ ۱ : خواهی که ز شغل دو جهان فرد شوی 68
شمارهٔ ۲ : در عشق اگر جان بدهی جان اینست 61
شمارهٔ ۶ : برقی که ز سوی دوست ناگه برود 48
شمارهٔ ۵ : بس سر که به زیر تیغ خواهد بودن 69
شمارهٔ ۷ : کو جان که به چاره چارهٔ جان کنمش 40
شمارهٔ ۸ : دل را چو به دردِ عشق افسون کردم 45
شمارهٔ ۹ : دل چون دل من غم زده نتواند بود 42
شمارهٔ ۱۰ : چندان که به جهد اسب جان میرانم 45
شمارهٔ ۱۱ : بیم است که نُه پردهٔ گردون سحری 45
شمارهٔ ۱۲ : کس را چه خبر ز آهِ دلسوزِ دلم 97
شمارهٔ ۱۴ : گر مرد رهی همدم و همدردم باش 34
شمارهٔ ۱۵ : ای قوم! اگر همدم این مسکینید 59
شمارهٔ ۱۶ : اندیشهٔ عالمی مرا افتادست 50
شمارهٔ ۱۳ : در عشق، خلاصهٔ جنون از من خواه 48
شمارهٔ ۱۷ : هر لحظه دل و جان به غمی تازه درند 49
شمارهٔ ۱۹ : گر مملکت درد مسلم بکنم 44
شمارهٔ ۱۸ : برخاست دلم چنانکه در غم بنشست 54
شمارهٔ ۲۲ : چون خیل بلا ز پیش و از پس بودم 46
شمارهٔ ۲۰ : در پیشِ نظر این همه میغم ز چه خاست 58
شمارهٔ ۲۱ : دردی که مرا در دل بی درمان است 44
شمارهٔ ۲۳ : ره نیست بدان دانه کِشتند مرا 40
شمارهٔ ۲۴ : چون هست غمت غمی دگر حاجت نیست 50
شمارهٔ ۱ : ما رندان را حلقه به گوش آمدهایم 57
شمارهٔ ۲ : ما خرقهٔ رسم، از سرانداختهایم 43
شمارهٔ ۹ : چون با سرو دستار نمیپردازم 58
شمارهٔ ۱۰ : در عشق بزرگیم به خردی بدهم 58
شمارهٔ ۳ : تا دل به غم عشق تو در خواهد بود 40
شمارهٔ ۴ : زانگه که مرا عشق تودرکار آورد 36
شمارهٔ ۵ : در عشق تو دین خویش نو خواهم کرد 57
شمارهٔ ۶ : سودای توام بیدل و دین میخواهد 53
شمارهٔ ۷ : آن رفت که گفتمی من از زهد سخن 46
شمارهٔ ۸ : معشوقه نه سر،‌نه سروری میخواهد 55
شمارهٔ ۱۲ : نه در سرِ من سَرِسری بینی تو 55
شمارهٔ ۱۴ : تا چند ز زاهد ریائی آخر 55
شمارهٔ ۱۷ : گر زهد کنی سوز وگدازت ببرد 30
شمارهٔ ۱۱ : ترسابچهای که توبه بشکست مرا 43
شمارهٔ ۱۳ : تا در بُنهٔ خویش مقام است ترا 57
شمارهٔ ۱۵ : از بس که دلم بسوخت زین کاردرشت 61
شمارهٔ ۱۶ : زین دَرد که جز غصهٔ جان میندهد 37
شمارهٔ ۱۸ : خواهی که ز خود به رایگان باز رهی 50
شمارهٔ ۲۳ : دل گشت ز معصیت سیاه ای ساقی 72
شمارهٔ ۲۵ : چون گل بشکفت در بهار ای ساقی 45
شمارهٔ ۱۹ : خون شد جگرم بیار جام ای ساقی 43
شمارهٔ ۲۰ : از تفِّ دلم می به صباح ای ساقی 58
شمارهٔ ۲۱ : شمع است و شراب و ماهتاب ای ساقی 62
شمارهٔ ۲۲ : همچون من و تو علی الیقین ای ساقی 47
شمارهٔ ۲۴ : هم سبزهٔ سرمست برُست ای ساقی 43
شمارهٔ ۲۶ : تاکی شوم از زمانه پست ای ساقی 52
شمارهٔ ۲۷ : سلطان، تو، به می دهندگی ای ساقی 35
شمارهٔ ۲۹ : گل روی نمود از چمن ای ساقی 47
شمارهٔ ۳۰ : پر کن شکمی به اشتها ای ساقی 45
شمارهٔ ۳۱ : تا چند ازین بی خبران ای ساقی 60
شمارهٔ ۲۸ : تا کی گوئی ز چار و هفت ای ساقی 55
شمارهٔ ۳۲ : هرگز نه جهانِ کهنه نو خواهد شد 44
شمارهٔ ۳۳ : برخاست دلم، چوباده در خم بنشست 49
شمارهٔ ۴۰ : چون گل بشکفت ساعتی برخیزیم 43
شمارهٔ ۳۴ : وقت است که در بر آشنائی بزنیم 184
شمارهٔ ۳۵ : ترسم که چو پیش ازین کم از کم نرسیم 52
شمارهٔ ۳۶ : ای هم نفسان فعل اجل میدانید 38
شمارهٔ ۳۷ : خوش باش دلا که نیک وبد میبرسد 56
شمارهٔ ۳۸ : بر چهرهٔ گل شبنم نوروز خوشست 41
شمارهٔ ۳۹ : چون پرتو شمع بر شراب است امشب 51
شمارهٔ ۴۱ : گر سبز خطی است، گوشهای خالی گیر 35
شمارهٔ ۴۴ : چون عهده نمیکند کسی فردا را 42
شمارهٔ ۴۷ : دل گرچه ز عمر پیش خوردی دارد 47
شمارهٔ ۴۸ : روزی که بود روز هلاک من و تو 58
شمارهٔ ۴۹ : ساقی به صبوحی می ناب اندر ده 43
شمارهٔ ۴۲ : بر آب روان و سبزه ای شمع طراز 80
شمارهٔ ۴۳ : مهتاب به نور دامن شب بشکافت 132
شمارهٔ ۴۵ : ای دل چو درین راه خطرناک شوی 64
شمارهٔ ۴۶ : بر روی گل از ابر گلاب است هنوز 74
شمارهٔ ۵۰ : مائیم به عقل ناصواب افتاده 57
شمارهٔ ۵۵ : جانا گل بین جامهٔ چاک آورده 31
شمارهٔ ۵۱ : خواهی که غم از دل تو یک دم بشود 53
شمارهٔ ۵۲ : گل جلوه همی کند به بستان ای دوست 58
شمارهٔ ۵۳ : بشکفت گل تازه به بستان ای دوست 48
شمارهٔ ۵۴ : آن لحظه که از اجل گریزان گردیم 41
شمارهٔ ۵۶ : چون صبح دمید ودامن شب شد چاک 70
شمارهٔ ۵۸ : هر روز برآنم که کنم شب توبه 35
شمارهٔ ۶۱ : مهتاب افتاد در گلستان امشب 43
شمارهٔ ۶۳ : جانا! می ده که با دلی غمناکم 75
شمارهٔ ۶۴ : زهرست غم این دل غمناک همه 42
شمارهٔ ۵۷ : صبح از پس کوه روی بنمود ای دوست 48
شمارهٔ ۵۹ : می خور که فلک بهر هلاک من و تو 48
شمارهٔ ۶۰ : زان آتشِ تر که خیمه برکِشت زنند 51
شمارهٔ ۶۲ : مائیم به میخانه شده جمع امشب 53
شمارهٔ ۶۵ : این نوحه که از چنگ کنون میآید 45
شمارهٔ ۶۶ : مائیم و میی و مطربی مشکین خال 41
شمارهٔ ۶۷ : برخیز که ماه میزند خیمه ز شب 38
شمارهٔ ۶۸ : برخیز که کار ما چو زر خواهد شد 57
شمارهٔ ۶۹ : یک دم به طرب بادهٔ خوش لَوْن دهید 41
شمارهٔ ۷۰ : دل در غم همدمی بفرسود و نیافت 33
شمارهٔ ۷۲ : مخموران را پیالهٔ می در ده 32
شمارهٔ ۷۵ : ای ترک قلندری شرابی در ده 66
شمارهٔ ۷۱ : تا چند درین مقام بیدادگران 54
شمارهٔ ۷۳ : جانا! می خور که چون گل تازه شکفت 35
شمارهٔ ۷۴ : چون جلوهٔ گل ز گلستان پیدا شد 38
شمارهٔ ۷۶ : برخیز که گل کیسهٔ زر خواهد ریخت 53
شمارهٔ ۱ : بنگر ز صبا دامنِ گل چاک شده 56
شمارهٔ ۴ : از دست گلابگر گل عشوه پرست 72
شمارهٔ ۵ : با گل گفتم چو یوسفِ کنعانی 75
شمارهٔ ۴ : از دست گلابگر گل عشوه پرست 58
شمارهٔ ۷۷ : چندان که نگاه میکنم هر سوئی 59
شمارهٔ ۲ : گل بین که به غنج و ناز خواهد خندید 49
شمارهٔ ۳ : ابری که رخ باغ کنون خواهد شست 45
شمارهٔ ۶ : بلبل که به عشق یک هم آواز نیافت 73
شمارهٔ ۷ : بلبل همه شب شرحِ وصالت میخواند 52
شمارهٔ ۸ : گل بین که بر اطراف چمن مینازد 38
شمارهٔ ۹ : نی حال من و تو ماهوش میگوید 31
شمارهٔ ۱۶ : گل گفت که دست زرفشان آوردم 90
شمارهٔ ۱۰ : گل بی سر و پای خویشتن میانداخت 45
شمارهٔ ۱۱ : چون برگِ گلت بدید گلبرگِ طری 64
شمارهٔ ۱۲ : در پیش رخ تو آفتاب افسانهست 41
شمارهٔ ۱۳ : گل بین که گلابِ ابر میدارد دوست 32
شمارهٔ ۱۴ : گل گفت که رفتنم یقین افتادست 66
شمارهٔ ۱۵ : گل گفت: اگرچه ابر صدگاهم شُست 55
شمارهٔ ۱۷ : گل گفت که تا روی گشادند مرا 40
شمارهٔ ۱۸ : گل گفت که تا چشم گشادند مرا 42
شمارهٔ ۲۱ : گل گفت: که گه زخم زند صد خارم 47
شمارهٔ ۲۳ : گل گفت که چند اوفتم در پستی 63
شمارهٔ ۱۹ : گل گفت: کسم عمر به دریوزه نداد 40
شمارهٔ ۲۰ : گل گفت: ز رخ نقاب باید انداخت 42
شمارهٔ ۲۲ : گل گفت: مرا خون جگر خواهد ریخت 59
شمارهٔ ۲۴ : گل گفت: نقاب برگشادیم و شدیم 45
شمارهٔ ۲۵ : گل گفت: چنین که من کنون میآیم 50
شمارهٔ ۲۶ : گل گفت: کسم هیچ فسون مینکند 39
شمارهٔ ۲۷ : گل گفت: گلابگر چو تابم ببرد 40
شمارهٔ ۲۸ : گل گفت: که با گلابگر هر سحری 34
شمارهٔ ۲۹ : گل گفت: منم فتاده صد کار امروز 41
شمارهٔ ۳۰ : گل گفت: چو نیست هفتهای روی نشست 56
شمارهٔ ۳۱ : گل گفت ز تفِّ دل عرق خواهم کرد 45
شمارهٔ ۳۲ : گل بر سر پای غرقهٔ خون زانست 49
شمارهٔ ۳۳ : یارب صفت رایحهٔ نسرین چیست 47
شمارهٔ ۳۴ : افکند گلابگر ز بیدادگری 44
شمارهٔ ۳۷ : تاگل ز گریبان چمن سر بر کرد 41
شمارهٔ ۳۵ : بلبل به سحرگه غزلی تر میخواند 58
شمارهٔ ۳۶ : زین شیوه که اکنون گل تر میخیزد 77
شمارهٔ ۳۸ : ای گل به دریغِ عمر دل پُر خون کن 43
شمارهٔ ۳۹ : گرچه گل تر درآمدن سر تیز است 43
شمارهٔ ۴۰ : میریخت گل و ز خاک مفرش میکرد 32
شمارهٔ ۴۱ : بشکفت به صد هزار خوبی گل مست 58
شمارهٔ ۴۴ : بلبل سخنی گفت به گل آهسته 35
شمارهٔ ۴۵ : گل گفت که در خاک چرا ننشینم 47
شمارهٔ ۴۲ : غنچه که چو پسته لب شود خندانش 43
شمارهٔ ۴۳ : با گل گفتم که داد بستان و برو 81
شمارهٔ ۴۶ : بلبل به سحر نعره زنان میآشفت 65
شمارهٔ ۴۷ : در غنچه نگاه کن که چون میجوشد 32
شمارهٔ ۴۸ : چون شور ز گل در دل بلبل افتاد 43
شمارهٔ ۵۰ : با گل گفتم: چو چشم آن میدارم 51
شمارهٔ ۴۹ : گل قصّهٔ بی خویشتنی خواهد گفت 44
شمارهٔ ۵۱ : بشکفت گل و رونق شمشاد ببرد 43
شمارهٔ ۵۲ : گل از پی عمری به طلب میآید 60
شمارهٔ ۵۳ : گل عمر بسی کرد طلب پس چه کند 58
شمارهٔ ۵۴ : با گل گفتم که با چنین عمر که هست 62
شمارهٔ ۵۵ : گل بین که به صد غنج و به صدناز رسید 65
شمارهٔ ۵۶ : تا پرده ز روی گلِ تر باز افتاد 44
شمارهٔ ۵۷ : آن نقد نگر که در میان دارد گل 46
شمارهٔ ۱ : ای صبح به یک نَفَس سبق چون بُردی 30
شمارهٔ ۲ : ای صبح چو امشب تو ز اهلِ حَرَمی 37
شمارهٔ ۴ : ای صبح قدم به جایگه بایدداشت 32
شمارهٔ ۶ : ای صبح اگر دم به هوس خواهی زد 46
شمارهٔ ۳ : ای صبح بجز نام تو را صادق نیست 58
شمارهٔ ۵ : ای شب مزن از ستاره چندینی جوش 58
شمارهٔ ۸ : چون هم نفسِ همه کسی هر جاییست 48
شمارهٔ ۷ : بیهمدم اگر دمی زنی نقصان است 29
شمارهٔ ۹ : ای صبح اگر از پرده عَلَم خواهی زد 38
شمارهٔ ۱۰ : وقت است که ساقی سرِ می بگشاید 49
شمارهٔ ۱۱ : آوازِ خروس صبح در سمع افتاد 33
شمارهٔ ۱۲ : ای صبح مرو دم پراکنده مزن 36
شمارهٔ ۱۴ : ای صبح مرا به صد عذاب اندازی 36
شمارهٔ ۱۳ : ای صبح چرا اسبِ ستیز انگیزی 19
شمارهٔ ۱۶ : ای صبح اگر عزیمتِ خنده کنی 190
شمارهٔ ۱۵ : دوش از برِ من یار گریزان میرفت 16
شمارهٔ ۱۷ : ای صبح هنوز ماهتاب است، مخند 15
شمارهٔ ۱۸ : ای شب تو طریقِ زلفِ جانان داری 21
شمارهٔ ۱۹ : ای صبح دمی به خنده بگشای لبی 30
شمارهٔ ۲۰ : تا کی ز شبِ دراز گریان گردم 18
شمارهٔ ۲۱ : ای صبح! مدم، مخند و مپسند آخر 16
شمارهٔ ۲۲ : ای صبح! چو دیدی بر من سیم تنی 17
شمارهٔ ۲۳ : امشب ز دمیدن تو ترسم ای صبح 38
شمارهٔ ۲۴ : امشب که دمی هم نفس جانانم 19
شمارهٔ ۲۵ : امشب اگر از تو بی قراری نرود 17
شمارهٔ ۲۶ : امشب چه شود که لب ببندی ای صبح 19
شمارهٔ ۲۷ : ای چرخ ز دریوزهٔ تو میگریم 17
شمارهٔ ۲۸ : صبحا! ندمی تو تا که بندی نکنی 16
شمارهٔ ۲۹ : امشب بر ماست آن صنمِ جان افروز 32
شمارهٔ ۳۰ : ای صبح!‌اگر تو یاریی خواهی کرد 21
شمارهٔ ۳۱ : ای صبح! امشب علاج دیگر نبرم 15
شمارهٔ ۳۳ : ای صبح! اگر بلندیت هست امشب 19
شمارهٔ ۳۴ : ای صبح! اگر طلوع خواهی کردن 26
شمارهٔ ۳۲ : ای صبح! هزار پرده در پیش انداز 16
شمارهٔ ۳۵ : ای صبح! مخند امشب و لب بر لب باش 18
شمارهٔ ۳۶ : امشب که مرا نه تاب و نه تب بودست 15
شمارهٔ ۳۷ : ای صبح! جهان فروز عالم تو نیی 41
شمارهٔ ۳۸ : جانم به مرادِ دل رسیدست امشب 22
شمارهٔ ۳۹ : گر صبح شبی واقعهٔ من دیدی 17
شمارهٔ ۴۰ : آن شب که بود وصال جان افروزم 17
شمارهٔ ۴۲ : دوش آمد و گفت: چند جانت سوزم 21
شمارهٔ ۴۱ : دوش آن بت مستم به طلب آمده بود 32
شمارهٔ ۴۳ : چندان که به ناله میگشایم لب را 27
شمارهٔ ۴۴ : گر زلفِ بتم نیی تو ای شب بسر آی 28
شمارهٔ ۱ : بس آب که بگذشته ز سر از تو مراست 20
شمارهٔ ۲ : با عشق تو جان خویش در خواهم باخت 21
شمارهٔ ۳ : ای در سر ذرّه ذرّه سودا از تو 20
شمارهٔ ۴ : تا چند ز سودای تو در سوز و گداز 20
شمارهٔ ۵ : خونی که ز تو درجگرم میگردد 28
شمارهٔ ۶ : جان پیش رخت نثار خواهم آورد 20
شمارهٔ ۸ : در عشق تو از نفع و ضرر نندیشم 34
شمارهٔ ۷ : گه عشق توام چو شمع گرینده کند 18
شمارهٔ ۹ : جان روی دل افروزِ تُرا باید داشت 18
شمارهٔ ۱۰ : دل شمع تو شد به یک نفس مرده شود 16
شمارهٔ ۱۱ : تن جز به هوای تو قدم مینزند 17
شمارهٔ ۱۲ : ای جان و دلم به جان و دل مولایت 16
شمارهٔ ۱۳ : بر خویش بسی چو شمع بگریستهام 17
شمارهٔ ۱۴ : کارم که چو زلف تو مشوش دارم 25
شمارهٔ ۱۵ : ای رفته به آسمان نفیرم بی تو 52
شمارهٔ ۱۶ : هر لحظه در آتشِ غمم اندازی 23
شمارهٔ ۱۷ : از آتشِ عشق چون تو جان افروزی 16
شمارهٔ ۱۸ : ای کاش هزار موی بشکافتمی 17
شمارهٔ ۱۹ : آن دل که چو موم نرمم آمدبی تو 38
شمارهٔ ۲۰ : در راه غمِ تو جسم و جوهر بنماند 23
شمارهٔ ۲۱ : جان بر گرهِ زلفِ تو آموخته گیر 18
شمارهٔ ۲۲ : از بس که ز غم سوختم ای شمع طراز 28
شمارهٔ ۲۳ : تادور فتادهام از آن نادره کار 17
شمارهٔ ۲۸ : هر دل که ره چنان جمالی یابد 18
شمارهٔ ۲۹ : با دل گفتم که راه دلبر گیرم 14
شمارهٔ ۳۰ : امشب به صفت شمع دلفروزم من 38
شمارهٔ ۲۴ : دل در غم عشقِ دلفروزم همه شب 36
شمارهٔ ۲۵ : تا آتشِ عشقِ او برافروخت مرا 41
شمارهٔ ۲۶ : در عشق چو شمع من به سوزم زنده 20
شمارهٔ ۲۷ : تا روی به روی دلفروز آوردیم 30
شمارهٔ ۳۱ : خورشید ز سوزِ من سراسیمه بسوخت 34
شمارهٔ ۳۴ : چون عین بریدگی بود دوختنم 29
شمارهٔ ۳۲ : تا چند قفا ز نیک و بد خواهم خورد 21
شمارهٔ ۳۳ : زین کار که در گردنِ من خواهد بود 19
شمارهٔ ۳۵ : شمعم که خوشی میان سوزم بکُشند 18
شمارهٔ ۳۶ : شمعم که غذای من ز من خواهد بود 31
شمارهٔ ۳۷ : شمعم که چنین زار و نزار آمدهام 17
شمارهٔ ۳۸ : گر میسوزم مرا مکن چندین عیب 19
شمارهٔ ۴۲ : امروز منم عهد مصیبت بسته 20
شمارهٔ ۴۴ : در خفیه بسوختم بسی بی آتش 36
شمارهٔ ۳۹ : گفتی چه کنم تا شب من گردد روز 16
شمارهٔ ۴۰ : دانی تو که شمع را چرا افروزند 18
شمارهٔ ۴۱ : ای دل دیدی که هر که شد زنده بمُرد 26
شمارهٔ ۴۳ : مائیم ز غم سوخته خوش خوش چون شمع 15
شمارهٔ ۴۵ : چون نیست نصیبِ من بجز غمخواری 17
شمارهٔ ۴۶ : تا چند روم که این ره کوته نیست 21
شمارهٔ ۴۷ : پیوسته ز عشق جان و تن میسوزم 31
شمارهٔ ۵۲ : شمعم که حریف آتشم میآید 20
شمارهٔ ۴۸ : سر رفت به باد و من کله میدارم 20
شمارهٔ ۴۹ : چون صبح به خنده یک نفس خرسندم 31
شمارهٔ ۵۰ : شمعم که ز خود نهان فرو میگریم 18
شمارهٔ ۵۱ : ما بحرِ بلا پیش گرفتیم و شدیم 55
شمارهٔ ۵۳ : هر لحظه مرا چو شمع سوز افزون شد 18
شمارهٔ ۵۴ : داری سرِ عشق کار از سردرگیر 28
شمارهٔ ۵۷ : تا تو به بلای عشق تن در ندهی 19
شمارهٔ ۵۸ : گر هست دلت سوختهٔ جان افروز 27
شمارهٔ ۵۵ : تا هیچ چو شمعت سر و کار خویش است 32
شمارهٔ ۵۶ : گر عیاری خشک و ترت سوختنی است 16
شمارهٔ ۵۹ : ای آن که دل زندهٔ تو مُرد از تو 21
شمارهٔ ۶۰ : چون شمع به یک نفس فرو مرده مباش 22
شمارهٔ ۶۱ : آن را که درین حبسِ فنا باید مُرد 16
شمارهٔ ۶۲ : در عشق چو شمع با خطر نتوان زیست 15
شمارهٔ ۶۴ : در عشق چو شمع سوز باید آورد 47
شمارهٔ ۶۸ : از دل غم دلفروز میباید دید 17
شمارهٔ ۶۳ : چون گل به دل افروخته میباید بود 19
شمارهٔ ۶۵ : چون تن زده سر به راه میباید داشت 20
شمارهٔ ۶۶ : در شمع نگر فتاده در سوز و گداز 16
شمارهٔ ۶۷ : شمعی که ز درد او کسی باز نگفت 28
شمارهٔ ۷۱ : گفتم: شمعا! چند گدازی مگداز 16
شمارهٔ ۷۴ : ای شمع! فروختی و لاف آوردی 29
شمارهٔ ۷۶ : میپرسیدم دوش ز شمع آهسته 31
شمارهٔ ۶۹ : بس شب که چو شمع با سحر باید بُرد 17
شمارهٔ ۷۰ : شمعی که ز سوز خویش بر خود بگریست 16
شمارهٔ ۷۲ : گفتم:‌شمعا! چون همه شب در کاری 23
شمارهٔ ۷۳ : ای شمع سرافراز چه پنداشتهای 17
شمارهٔ ۷۵ : چون شمع دمی نبود خشنود از خویش 27
شمارهٔ ۷۷ : شمع از در جمع چون درآمد حالی 22
شمارهٔ ۷۸ : آتش همه با شمع جفا خواهد کرد 13
شمارهٔ ۷۹ : از روغنِ شمع بوی خون میآید 22
شمارهٔ ۸۰ : ای شمع! تُرا نیست ز سوز آگاهی 17
شمارهٔ ۸۴ : ای شمع! چو از آتش افسر کردی 16
شمارهٔ ۸۱ : ای شمع! برو که سوختن حدّ من است 16
شمارهٔ ۸۲ : ای شمع! تُرا ز سوز محروم کنند 15
شمارهٔ ۸۳ : ای شمع! تویی علی الیقین دشمنِ تو 15
شمارهٔ ۸۸ : از آه دلم کام و زبان میسوزد 22
شمارهٔ ۸۵ : ای شمع! اگرچه مجلس افروختهای 20
شمارهٔ ۸۶ : ای شمع! چو تو هیچ کس آشفته ندید 14
شمارهٔ ۸۷ : ای شمع! مگر چنان گمانْت افتادست 22
شمارهٔ ۸۹ : ای شمع! بلا در تو اثر خواهد کرد 28
شمارهٔ ۹۰ : در شمع نگاه کن که جان میسوزد 22
شمارهٔ ۹۱ : شمع است که همچو سرکشی میخندد 28
شمارهٔ ۹۳ : ای آتش شمع سوز ناساز مشو 17
شمارهٔ ۹۴ : ای شمع! دمی از دل مضطر میزن 43
شمارهٔ ۹۷ : روی تو که عقل ازو خجل میآید 23
شمارهٔ ۹۸ : چون شمع ز سوختن دمی دم نزنم 21
شمارهٔ ۹۲ : شمعی که به یک دو شب فرو میگذرد 39
شمارهٔ ۹۵ : در عشقِ تو عقل و سمع میباید باخت 14
شمارهٔ ۹۶ : ماتم زدهٔ تو جانِ سرگشتهٔ ماست 18
شمارهٔ ۹۹ : تا از سر‍ زلفت خبرم میماند 33
شمارهٔ ۱۰۵ : دل بی غم دلفروز نتوان آورد 17
شمارهٔ ۱۰۰ : من شمع توام که گر بسوزم صد بار 19
شمارهٔ ۱۰۱ : بر بوی وصال میدویدم همه سال 39
شمارهٔ ۱۰۲ : پیوسته کتاب هجر میخواهم خواند 17
شمارهٔ ۱۰۳ : در اشک خود از فرقت آن یار که بود 28
شمارهٔ ۱۰۴ : گفتم:‌جانا! عهد و قرارت این است 46
شمارهٔ ۱۰۳ : در اشک خود از فرقت آن یار که بود 25
شمارهٔ ۱۱۱ : ای آتشِ شمع بر تنِ لاغرِ او 15
شمارهٔ ۱۰۶ : دی میگفتم دستِ من و دامنِ او 33
شمارهٔ ۱۰۷ : امروز منم فتاده زان دلکش باز 16
شمارهٔ ۱۰۸ : چون نیست امید غمگسارم نفسی 24
شمارهٔ ۱۰۹ : ای شمع! کسی که چون تو آغشته بود 21
شمارهٔ ۱۱۰ : ای شمعِ جهان فروز! در هر نفسی 36
شمارهٔ ۱۱۲ : چون شمع یک آغشتهٔ تنها بنمای 16
شمارهٔ ۱ : شمع آمد و گفت: هر دم آتش بیش است 20
شمارهٔ ۲ : شمع آمد و گفت: موسی جمع منم 34
شمارهٔ ۴ : شمع آمد و گفت: جانِ من میسوزد 14
شمارهٔ ۶ : شمع آمد و گفت: تا تنم زنده بود 17
شمارهٔ ۳ : شمع آمد و گفت: جان فشان آمدهام 40
شمارهٔ ۵ : شمع آمد و گفت: این چه عذاب است مرا 20
شمارهٔ ۷ : شمع آمد و گفت: آمده جانم به لب است 23
شمارهٔ ۸ : شمع آمد و گفت: از تنِ سرکشِ خویش 16
شمارهٔ ۹ : شمع آمد و گفت: من به صد جان نرهم 18
شمارهٔ ۱۲ : شمع آمد و گفت: عزّت من بنگر: 19
شمارهٔ ۱۰ : شمع آمد و گفت: شخصم آغشته که بود 29
شمارهٔ ۱۱ : شمع آمد وگفت: در دلم خون افتاد 17
شمارهٔ ۱۳ : شمع آمد و گفت: در دلم خونم سوخت 36
شمارهٔ ۱۴ : شمع آمد و گفت: هر زمان چون قلمم 33
شمارهٔ ۱۵ : شمع آمد و گفت:‌چند سرگشته شوم 22
شمارهٔ ۱۹ : شمع آمد و گفت: چند باشم سرکش 17
شمارهٔ ۲۴ : شمع آمد و گفت: بر تن خویشتنم 28
شمارهٔ ۱۶ : شمع آمد و گفت: با چنین کار درشت 26
شمارهٔ ۱۷ : شمع آمد و گفت: چون منم دشمنِ من 16
شمارهٔ ۱۸ : شمع آمد و گفتا: منِ مجنون باری 15
شمارهٔ ۲۰ : شمع آتش را گفت که طبعی که تر است 20
شمارهٔ ۲۱ : شمع آمد و گفت: نیست اینجا جایم 19
شمارهٔ ۲۲ : شمع آمد و گفت: من نیم قلب مجاز 37
شمارهٔ ۲۳ : شمع آمد وگفت: جاودان افتادن 16
شمارهٔ ۲۵ : شمع آمد و گفت: من نیم عهد شکن 36
شمارهٔ ۲۷ : شمع آمد و گفت: نی غمم میبرسد 20
شمارهٔ ۳۰ : شمع آمد و گفت: می بر افروزندم 15
شمارهٔ ۲۶ : شمع آمد و گفت: هر دمم میسوزند 17
شمارهٔ ۲۸ : شمع آمد و گفت: جانم آتشخانه است 18
شمارهٔ ۲۹ : شمع آمد و گفت: جان نگر بر لبِ من 18
شمارهٔ ۳۱ : شمع آمد و گفت:‌چون مرا نیست قرار 29
شمارهٔ ۳۲ : شمع آمد و گفت: چند از افروختنم 18
شمارهٔ ۳۴ : شمع آمد و در آتش سرکش پیوست 45
شمارهٔ ۳۳ : شمع آمد و گفت: از چه دل خوش دارم 15
شمارهٔ ۳۵ : شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پای 28
شمارهٔ ۳۶ : شمع آمد زار زار و میگفت به راز 19
شمارهٔ ۳۷ : شمع آمد و گفت: کیست گمراه چو من 34
شمارهٔ ۳۸ : شمع آمد و گفت: آتش و گازست عظیم 20
شمارهٔ ۴۲ : شمع آمد و گفت: این کرا تاب بود 17
شمارهٔ ۴۵ : شمع آمد و گفت: اگر میسر گردد 21
شمارهٔ ۳۹ : شمع آمد و گفت: مانده در سوز و گداز 24
شمارهٔ ۴۰ : شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پا 17
شمارهٔ ۴۱ : شمع آمد و گفت: کشتهام هر سحری 20
شمارهٔ ۴۳ : شمع آمد و گفت: اگر لبم پُرخنده است 22
شمارهٔ ۴۴ : شمع آمد و گفت: بیسرم باید مُرد 15
شمارهٔ ۴۷ : شمع آمد و گفت: جان غم کش دارم 34
شمارهٔ ۴۶ : شمع آمد و گفت: زود بیرون رفتم 29
شمارهٔ ۴۸ : شمع آمد و گفت: اینهمه بیچارگیم 38
شمارهٔ ۴۹ : شمع آمد و گفت: رختِ رفتن بستم 22
شمارهٔ ۵۰ : شمع آمد و گفت: دل گرفت از خلقم 40
شمارهٔ ۵۱ : شمع آمد و گفت: این سفر افتاد مرا 17
شمارهٔ ۵۲ : شمع آمد و گفت: شهر پر خندهٔ ماست 26
شمارهٔ ۵۱ : شمع آمد و گفت: این سفر افتاد مرا 33
شمارهٔ ۵۳ : شمع آمد و گفت: دادِ من باید خواست 17
شمارهٔ ۵۴ : شمع آمد وگفت: آمدهام شب پیمای 22
شمارهٔ ۵۵ : شمع آمد و گفت: سوزِ من گر دانی 17
شمارهٔ ۵۶ : شمع آمد و گفت: یارِ من خواهد بود 20
شمارهٔ ۵۷ : شمع آمد و گفت: میفروزم همه شب 30
شمارهٔ ۵۸ : شمع‌ آمد و گفت: میروم حیران من 17
شمارهٔ ۵۹ : شمع آمد و گفت: حالتی خوش دیدم 33
شمارهٔ ۶۰ : شمع آمد و گفت: اگر تنم غم کش خاست 22
شمارهٔ ۶۱ : شمع آمد و گفت: این تن لاغر همه سوخت 19
شمارهٔ ۶۲ : شمع آمد و گفت: جان من پُردرد است 19
شمارهٔ ۶۳ : شمع آمد و گفت: آنِ عشقم همه شب 45
شمارهٔ ۶۴ : شمع آمد و گفت: بر تنِ لاغر خویش 37
شمارهٔ ۶۵ : شمع آمد و گفت: هر که مردی بودست 27
شمارهٔ ۶۶ : شمع آمد و گفت: دامنی تر داری 41
شمارهٔ ۶۷ : شمع آمد و گفت: آمدهام رنگ آمیز 15
شمارهٔ ۶۸ : شمع آمد و گفت: زاتش افسر دارم 18
شمارهٔ ۶۹ : شمع آمد و گفت: انجمنم باید ساخت 17
شمارهٔ ۷۰ : شمع آمد و گفت: پا و سر باید سوخت 18
شمارهٔ ۷۱ : شمع آمد و گفت: خویشتن میتابم 17
شمارهٔ ۷۲ : شمع آمد و گفت: بنده میباید بود 29
شمارهٔ ۷۳ : شمع آمد و گفت: کار باید کرد 18
شمارهٔ ۷۵ : شمع آمد و گفت: اگر خطا سوختمی 25
شمارهٔ ۷۴ : شمع آمد و گفت: تا مرا یافتهاند 16
شمارهٔ ۷۶ : شمع‌ آمد و گفت: بر نمیباید خاست 22
شمارهٔ ۷۷ : شمع آمد و گفت: گر بما زد پر باز 16
شمارهٔ ۷۸ : شمع آمد و گفت: در بلا باید سوخت 16
شمارهٔ ۷۹ : شمع آمد و گفت: سوز پروانه جداست 16
شمارهٔ ۸۰ : شمع آمد و گفت: کشته بنشینم نیز 24
شمارهٔ ۸۲ : شمع آمد و گفت: کشتهٔ هر روزم 20
شمارهٔ ۸۱ : شمع آمد و گفت: زخم خوردم بر سر 35
شمارهٔ ۸۳ : شمع آمد و گفت: دولتم دوری بود 25
شمارهٔ ۸۴ : شمع آمد و گفت: چون گرفتم کم خویش 17
شمارهٔ ۸۵ : شمع آمد و گفت: دوربین باید بود 23
شمارهٔ ۸۶ : شمع آمد و گفت: دائماً در سفرم 17
شمارهٔ ۸۷ : شمع آمد و گفت: اگر شماری دارم 30
شمارهٔ ۸۸ : شمع آمد و گفت: اگر بمی باید رفت 28
شمارهٔ ۸۹ : شمع آمد و گفت: کار در کار افتاد 34
شمارهٔ ۹۲ : شمع آمد وگفت: چون درآمد آتش 25
شمارهٔ ۹۴ : شمع آمد و گفت: کشتهٔ ایامم 21
شمارهٔ ۹۰ : شمع آمد و گفت: عمر خوش خوش بگذشت 19
شمارهٔ ۹۱ : شمع آمد و گفت: جمع اگر بنشینند 17
شمارهٔ ۹۳ : شمع آمد و گفت: خیز و جانبازی بین 31
شمارهٔ ۹۵ : شمع آمد وگفت: سوز جان خواهم داشت 17
شمارهٔ ۹۶ : شمع آمد و گفت: گه دلم مُرده شود 35
شمارهٔ ۹۷ : شمع آمد و گفت: جور عالم برسد 16
شمارهٔ ۱۰۰ : شمع آمد و گفت: سخت کوشم امشب 20
شمارهٔ ۹۸ : شمع آمد و گفت: از سر دردی که مراست 18
شمارهٔ ۹۹ : شمع آمد و گفت: ماندهام بیخور و خَفْت 25
شمارهٔ ۱۰۱ : شمع آمد وگفت: جان من میببرند 20
شمارهٔ ۱ : پروانه به شمع گفت: ای در سر سوز 40
شمارهٔ ۲ : پروانه به شمع گفت: چند افروزی 26
شمارهٔ ۵ : پروانه به شمع گفت: یارم باشی 28
شمارهٔ ۳ : پروانه به شمع گفت: «از روزِ نخست 36
شمارهٔ ۴ : پروانه به شمع گفت: عیدِ تو خوش است 17
شمارهٔ ۶ : پروانه به شمع گفت: من بیش از تو 15
شمارهٔ ۷ : پروانه به شمع گفت: چون خوش افتاد 16
شمارهٔ ۸ : پروانه به شمع گفت: کیفر بردیم 25
شمارهٔ ۱۲ : پروانه به شمع گفت: چندی سوزم 17
شمارهٔ ۱۳ : پروانه به شمع گفت: آخر نظری 19
شمارهٔ ۱۴ : پروانه به شمع گفت: کم سوز مرا 54
شمارهٔ ۹ : پروانه به شمع گفت: گرینده مباش 28
شمارهٔ ۱۰ : پروانه به شمع گفت: میسوزم خویش 16
شمارهٔ ۱۱ : پروانه به شمع گفت: میسوزم زار 17
شمارهٔ ۱۵ : پروانه به شمع گفت: دمسازی من 37
شمارهٔ ۱۶ : پروانه به شمع گفت: غم بیشستی 31
شمارهٔ ۱ : ای دوست بدان کاین فلک پیروزه 17
شمارهٔ ۳ : بحر کرم و گنج وفا در دل ماست 20
شمارهٔ ۴ : بگذشت ز فرق دو جهان گوهر ما 58
شمارهٔ ۱۷ : پروانه که شمع دلگشایش افتاد 18
شمارهٔ ۱۸ : چون شمعِ جمال خود به پروانه نمود 43
شمارهٔ ۲ : جبریل به پرِّ جان ما پرّیدست 19
شمارهٔ ۶ : یک قطره ز فقرِ دل سوی صحرا شد 35
شمارهٔ ۱۱ : گلهای حقیقت بنرُفتیم یکی 17
شمارهٔ ۵ : شد در همه آفاق عَلَم شیوهٔ ما 21
شمارهٔ ۷ : رفتیم و ز ما زمانه آشفته بماند 49
شمارهٔ ۸ : ای بس که به خار مژه خارا سفتیم 15
شمارهٔ ۹ : اینک جانم به پیشِ جانان شدهام 18
شمارهٔ ۱۰ : صد دُر به اشارتی بسفتیم و شدیم 15
شمارهٔ ۱۲ : چون چنگ، همه خروش میباید بود 17
شمارهٔ ۱۴ : در فقر دلم عزم سیاهی دارد 16
شمارهٔ ۱۶ : که کرد چو بازی مگسی را هرگز 16
شمارهٔ ۱۸ : گه یک نفسم هر دوجهان میگیرد 29
شمارهٔ ۱۹ : از دفترِ عشقم ورقی بنهادم 16
شمارهٔ ۱۳ : از نادره، نادر جهانیم امروز 17
شمارهٔ ۱۵ : درویشی را به هر چه خواهی ندهم 44
شمارهٔ ۱۷ : عیسی چو شرابِ لطف در کامم ریخت 17
شمارهٔ ۲۰ : آمد دلم و کام روا کرد و برفت 16
شمارهٔ ۲۵ : موج سخنم ز اوج پروین بگذشت 18
شمارهٔ ۲۱ : جمشید یقین شدم ز پیدایی خویش 23
شمارهٔ ۲۲ : رفتم که زبان را سر انشا بنماند 23
شمارهٔ ۲۳ : دل نیست که نور حق بر او تافته نیست 28
شمارهٔ ۲۴ : ای دل به سخن مثل محال است تُرا 17
شمارهٔ ۲۶ : اینها که زنظم و نثرِ خود میلافند 20
شمارهٔ ۲۷ : خورشید چو رخ نمود انجم برخاست 21
شمارهٔ ۲۹ : تا کی سخن لطیف نیکو گویم 43
شمارهٔ ۳۰ : تا روی چو آفتاب دلدار بتافت 18
شمارهٔ ۳۱ : دل میبینم عاشق وآشفته ازو 32
شمارهٔ ۳۴ : در هر سخنی که سر بدان آوردم 23
شمارهٔ ۲۸ : در وقت بیان،‌عقل سخن سنج مراست 18
شمارهٔ ۳۲ : یا رب ز خور و خفت چه میباید دید 40
شمارهٔ ۳۳ : تا بود مجال گفت، جان، دُرها سفت 18
شمارهٔ ۳۵ : بر دل ز هوا اگر چه بند است تُرا 31
شمارهٔ ۳۹ : ای خلق فرو مانده کجایید همه 56
شمارهٔ ۴۱ : هان ای دل بیدار بخفتی آخر 20
شمارهٔ ۴۲ : مرغی دیدم نشسته بر ویرانی 57
شمارهٔ ۳۶ : بس دُرِّ یقین که میبسفتم با تو 95
شمارهٔ ۳۷ : جانم دُرِ این قلزم بیپایان سفت 178
شمارهٔ ۳۸ : آن را که ز سلطان یقین تمکین نیست 49
شمارهٔ ۴۰ : دیدی که چِه‌ها با منِ شیدا کردی 41
شمارهٔ ۴۳ : عالم که امان نداد کس را نفسی 41
شمارهٔ ۴۴ : زین کژ که به راستی نکو میگردد 41
شمارهٔ ۴۵ : ماییم به صد هزار غم رفته به خاک 64
شمارهٔ ۴۶ : با زهر اجل چو نیست تریاکم روی 51
شمارهٔ ۴۷ : عطار به درد از جهان بیرون شد 44
شمارهٔ ۴۸ : گاهی سخنم به صد جنون بنویسند 45
مقدمه : بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 53