🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار متفرقات
عنوان شعر خوانش نظرات
شمارهٔ ۱ - مثنوی رزمیه (کذا) (قندهارنامه) : برازنده تاج و تخت و کلاه 115
شمارهٔ ۲ - قطعه (در) تاریخ : چون به الهام الهی، گرداند 137
شمارهٔ ۳ : گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را 109
شمارهٔ ۴ : سرگرانی مانع است از آمدن تیر ترا 76
شمارهٔ ۵ : تا نگیرم بوسه از لب گلعذار خویش را 125
شمارهٔ ۶ : آتش افروز جنون شد دامن صحرا مرا 85
شمارهٔ ۹ : بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام 99 2
شمارهٔ ۷ : چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ 96
شمارهٔ ۸ : پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟ 76
شمارهٔ ۱۰ : نیست ظرف راز عشق او حریم سینه را 89
شمارهٔ ۱۱ : سر به دیوار ندامت می زند تدبیر ما 84
شمارهٔ ۱۲ : کام خود از کوشش امید می گیریم ما 71
شمارهٔ ۱۳ : تا ز زیر سنگ می آید برون مجنون ما 63
شمارهٔ ۱۴ : ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را 122
شمارهٔ ۱۵ : (سپندی شد عقیق صبر در زیر زبان ما را 71
شمارهٔ ۱۶ : یکی صد شد ز گلچین برگ عشرت گلشن ما را 98
شمارهٔ ۱۷ : فروغ عارضت پروانه سازد شمع بالین را 71
شمارهٔ ۱۸ : به خودسازی بدل کن ای سیه دل خانه سازی را 68
شمارهٔ ۱۹ : ز هجران که دارد لاله داغی دلسیاهی را؟ 68
شمارهٔ ۲۰ : نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما! 93
شمارهٔ ۲۱ : بزم عشق است میا از در عادت به درون 85
شمارهٔ ۲۲ : جان من رفتن ازین سینه بی کینه چرا؟ 98
شمارهٔ ۲۳ : گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا 84
شمارهٔ ۲۴ : نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا 102
شمارهٔ ۲۵ : تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟ 80
شمارهٔ ۲۶ : رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما 95
شمارهٔ ۲۷ : صیقلی می شود از زخم زبان سینه ما 93
شمارهٔ ۲۸ : رنگ بر روی گل آید ز وفاداری ما 80
شمارهٔ ۲۹ : زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا 68
شمارهٔ ۳۰ : (مده ز دست درین فصل جام صهبا را 84
شمارهٔ ۳۳ : غافل مشو ز رتبه شوق بلند ما 76
شمارهٔ ۳۹ : هر نگه صد کاسه خون می خورد 88
شمارهٔ ۳۱ : اسیر ساخت به یک خنده نهان ما را 60
شمارهٔ ۳۲ : در زیر بار مهره گل نیست دست ما 74
شمارهٔ ۳۴ : قانع به جرعه نیست لب میگسار ما 62
شمارهٔ ۳۵ : تا کی به شعله ای نزند جوش داغ ما؟ 81
شمارهٔ ۳۶ : (مردانه ازین خرقه سالوس برون آ 78
شمارهٔ ۳۷ : از نغمه عشاق چه ذوق اهل هوس را؟ 90
شمارهٔ ۳۸ : بلبل به ثنای تو گشوده است زبان را 86
شمارهٔ ۴۰ : چه غم از کشمکش ماست جهان گذران را؟ 66
شمارهٔ ۴۳ : گر ز روی خود براندازی نقاب 82
شمارهٔ ۴۴ : گل رخسار او در عالم آب 57
شمارهٔ ۵۰ : خاکساری مشرب و افتادگی دین من است 78
شمارهٔ ۴۱ : لعل از کان بدخشان، گوهر از عمان طلب 82
شمارهٔ ۴۲ : چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب 68
شمارهٔ ۴۵ : (ای لعل تو جان بخش ترا ز عیسی مشرب 79
شمارهٔ ۴۶ : (حاجت از خاک مراد در میخانه طلب 62
شمارهٔ ۴۷ : هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست 78
شمارهٔ ۴۸ : سجده گاه بوسه من نقش پای او بس است 64
شمارهٔ ۴۹ : شیوه ما گرد جانان بی خبر گردیدن است 66
شمارهٔ ۵۱ : چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟ 72
شمارهٔ ۵۲ : خوش آن شبی که کنم مست دیده بانش را 79
شمارهٔ ۵۳ : سرشته اند به دیوانگی سرشت مرا 115
شمارهٔ ۵۴ : ز ناز بوسه لب دلستان نداد مرا 58
شمارهٔ ۵۵ : نمی کشد دل غمگین به صبحگاه مرا 68
شمارهٔ ۵۶ : سلاح جوهر ذاتی است شیرمردان را 90
شمارهٔ ۵۷ : ز جلوه تو حیاتی است خاکساران را 64
شمارهٔ ۵۸ : بهار مایه غفلت بود گرانان را 72
شمارهٔ ۶۱ : چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را 87
شمارهٔ ۵۹ : به دست شانه مده زلف عنبرین بو را 83
شمارهٔ ۶۰ : چه نسبت است به روی تو روی آینه را؟ 76
شمارهٔ ۶۲ : گذشت عمر و نگردید پخته طینت ما 65
شمارهٔ ۶۳ : باقی به حق، ز خویش فنا می کند ترا 70
شمارهٔ ۶۴ : کو باده تا به سنگ زنم جام عقل را؟ 75
شمارهٔ ۶۵ : (از رحم بر زمین نزد آسمان مرا 82
شمارهٔ ۶۶ : کو عشق تا به هم شکند هستی مرا؟ 83
شمارهٔ ۶۷ : عیدست مرگ دست به هستی فشانده را 79
شمارهٔ ۷۴ : در غلط می افکند هر دم سپند بزم را 80
شمارهٔ ۶۸ : مجنون کند فریب نگاهت غزاله را 64
شمارهٔ ۶۹ : غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است 102
شمارهٔ ۷۰ : آن که صد شیوه به آن چشم سخنگو داده است 93
شمارهٔ ۷۱ : لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است 102
شمارهٔ ۷۲ : سبزه خط تو راه دل آگاه زده است 80
شمارهٔ ۷۳ : داغ مشکینم که ناف لاله ها را سوخته است 96
شمارهٔ ۷۵ : دل به دام زلف آن مشکین کمند افتاده است 67
شمارهٔ ۷۶ : بخت ما چون بیدمجنون سرنگون افتاده است 164
شمارهٔ ۷۷ : تا خیال عارضش در دیده مأوا کرده است 94
شمارهٔ ۷۸ : بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است 69
شمارهٔ ۷۹ : از خمار خواب خوش یوسف به زندان آمده است 87
شمارهٔ ۸۰ : گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده است 62
شمارهٔ ۸۱ : آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است 84
شمارهٔ ۸۲ : هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست 65
شمارهٔ ۸۳ : چشم ما طرفی کز آن رخسار آتشناک بست 81
شمارهٔ ۸۴ : بس که تند و تلخ و خشم آلود آن بدخو نشست 55
شمارهٔ ۸۵ : بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست 66
شمارهٔ ۹۲ : پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست 95
شمارهٔ ۸۶ : خوشدلی فرش است در هر جا شراب و ساز هست 102
شمارهٔ ۸۷ : در محبت جز تهیدستی متاعی باب نیست 84
شمارهٔ ۸۸ : (آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست 85
شمارهٔ ۸۹ : ذوقی از حرف محبت بی صفای سینه نیست 93
شمارهٔ ۹۰ : تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت 56
شمارهٔ ۹۱ : در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافت 111
شمارهٔ ۹۳ : به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایت 86
شمارهٔ ۹۴ : هر کجا قامت دلدار به دعوی برخاست 74
شمارهٔ ۹۵ : تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست 74
شمارهٔ ۹۶ : پیش ارباب خرد رسم تکلف باب است 72
شمارهٔ ۹۷ : پیش اشکم که خروشنده تر از سیلاب است 79
شمارهٔ ۹۸ : چشمت از گوشه میخانه بلاخیزترست 77
شمارهٔ ۹۹ : در شکست دل ما سعی نه از تدبیرست 74
شمارهٔ ۱۰۰ : فکر دنیای دنی کار خدانشناس است 69
شمارهٔ ۱۰۱ : چاره خاک نشینان به قضا ساختن است 76
شمارهٔ ۱۰۲ : تا به کام است فلک، خار گل پیرهن است 61
شمارهٔ ۱۰۳ : شور دریای وجود از سر پرشور من است 81
شمارهٔ ۱۰۴ : اشک از گرمی آه دل من گلگون است 94
شمارهٔ ۱۰۵ : نامه لاله که داغ جگرش مضمون است 67
شمارهٔ ۱۰۶ : یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است 68
شمارهٔ ۱۰۷ : روزگاری است که پایم ز چمن کوتاه است 67
شمارهٔ ۱۰۸ : اشک خالی کن دلهای غم اندوخته است 45
شمارهٔ ۱۰۹ : راحت و محنت عالم به هم آمیخته است 119
شمارهٔ ۱۱۰ : دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است 80
شمارهٔ ۱۱۱ : جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت 72
شمارهٔ ۱۱۲ : دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت 95
شمارهٔ ۱۱۳ : (دلم ز سینه به آن زلف تابدار گریخت 69
شمارهٔ ۱۱۴ : مرا گشایش خاطر ز دامگاه بلاست 77
شمارهٔ ۱۱۵ : سیاه روی کتاب از ورق شماری ماست 75
شمارهٔ ۱۱۶ : ترا که پنبه گوش شعور سیماب است 101
شمارهٔ ۱۱۷ : زبان شانه درازست بر سر عالم 63
شمارهٔ ۱۱۸ : دل آرمیده بود گفتگو چو هموارست 111
شمارهٔ ۱۱۹ : ستاره سحر عشق چشم بیدارست 83
شمارهٔ ۱۲۰ : ترا که خط بناگوش ابجد نازست 58
شمارهٔ ۱۲۱ : کلام تلخ جبینان حلاوت آمیزست 88
شمارهٔ ۱۲۲ : تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است 77
شمارهٔ ۱۲۳ : سخن بلند چو گردد به وحی مقرون است 88
شمارهٔ ۱۲۴ : ز ناله ام در و بام قفس نگارین است 56
شمارهٔ ۱۲۵ : هزار گرگ هوس در کمین عصمت توست 66
شمارهٔ ۱۲۶ : حیرتکده چشم مرا خواب ندیده است 65
شمارهٔ ۱۲۷ : بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است 61
شمارهٔ ۱۲۸ : اندیشه ز مستی نکند هر که شرابی است 72
شمارهٔ ۱۲۹ : ارباب همم را چه غم از بی پر و بالی است؟ 84
شمارهٔ ۱۳۵ : زاهدان را گوشه خلوت بس است 64
شمارهٔ ۱۳۶ : ای دل بی درد، آزادی بس است 95
شمارهٔ ۱۳۰ : جز گوشه میخانه مرا جای دگر نیست 72
شمارهٔ ۱۳۱ : جز نام تو بر لوح دلم هیچ رقم نیست 72
شمارهٔ ۱۳۲ : ارباب حیا را لب نانی ز جهان نیست 78
شمارهٔ ۱۳۳ : در چشم و دل پاک ز دنیا خبری نیست 80
شمارهٔ ۱۳۴ : هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت 78
شمارهٔ ۱۳۷ : در چشم پاکبازان آن دلنواز پیداست 123
شمارهٔ ۱۳۸ : سرکشم ز ابر بهاری گذشته است 107
شمارهٔ ۱۳۹ : غم پوشش برونم را گرفته است 109
شمارهٔ ۱۴۰ : ای که گفتی نگاه خیره تو 81
شمارهٔ ۱۴۲ : شنیدم آنقدر از دوستان تلخ 74
شمارهٔ ۱۴۱ : زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ 80
شمارهٔ ۱۴۳ : زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد 103
شمارهٔ ۱۴۴ : سرو را از جلوه مستانه از جا می برد 80
شمارهٔ ۱۴۵ : عقل را از مغز بیرون داغ سودا می برد 68
شمارهٔ ۱۴۶ : قسم به شمع تجلی که پرتوش ازلی است 117
شمارهٔ ۱۴۷ : ترا که برق بلا خوشه چین خرمن نیست 88
شمارهٔ ۱۴۸ : خیال طره او در دل خراب گذشت 90
شمارهٔ ۱۴۹ : مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت 111
شمارهٔ ۱۵۰ : ترخنده از عرق به می ناب زد رخت 84
شمارهٔ ۱۵۱ : هستی نماند و در سر پوچ آرزو بجاست 63
شمارهٔ ۱۵۲ : ز اهل سخن مپرس مقام سخن کجاست 89
شمارهٔ ۱۵۳ : ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست 7597 1
شمارهٔ ۱۵۴ : چون غنچه گر زبان تو با دل موافق است 65
شمارهٔ ۱۵۵ : موج خطر سفینه اهل توکل است 79
شمارهٔ ۱۵۶ : یعقوب بد نکرد که در هجر چشم باخت 310
شمارهٔ ۱۵۷ : امروز حسن خط به رخ او مسلم است 84
شمارهٔ ۱۵۸ : نرمی حصار عافیت جان روشن است 92
شمارهٔ ۱۵۹ : ناخن به سینه ریزی حسن هلال ازوست 67
شمارهٔ ۱۶۰ : تا عارضت ز آتش می برفروخته است 77
شمارهٔ ۱۶۱ : زلفت که همچو شام غریبان گرفته است 89
شمارهٔ ۱۶۲ : از سرد مهری آتش شوقم فسرده است 76
شمارهٔ ۱۶۳ : در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است 70
شمارهٔ ۱۶۴ : خال تو ریشه در شکرستان دوانده است 63
شمارهٔ ۱۶۵ : دل بی خیال طایر شهپر بریده است 62
شمارهٔ ۱۶۶ : از پسته تو شور ملاحت چکیده است 104
شمارهٔ ۱۶۷ : آتش ز شرم خوی تو تا سر کشیده است 65
شمارهٔ ۱۶۸ : دارد سری به کاکل او هر سری که هست 98
شمارهٔ ۱۶۹ : (در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست 73
شمارهٔ ۱۷۰ : عشق ترا به رونق ما احتیاج نیست 43
شمارهٔ ۱۷۱ : بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست 66
شمارهٔ ۱۷۲ : در گلشن وجود ره بوالفضول نیست 77
شمارهٔ ۱۷۳ : بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت 70
شمارهٔ ۱۷۴ : از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت 74
شمارهٔ ۱۷۵ : تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟ 90
شمارهٔ ۱۷۶ : رخساره گلرنگ تو گلزار بهشت است 61
شمارهٔ ۱۷۷ : رخسار تو شاداب تر از لاله طورست 74
شمارهٔ ۱۷۸ : می بی نمک صحبت احباب حرام است 68
شمارهٔ ۱۷۹ : آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است 87
شمارهٔ ۱۸۰ : از وصل، ملال دل خرم نمکین است 71
شمارهٔ ۱۸۱ : روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست 97
شمارهٔ ۱۸۲ : (راه سخنم معنی بسیار گرفته است 70
شمارهٔ ۱۸۳ : 116
شمارهٔ ۱۸۴ : از خموشی هر که سر در جیب فکرت می برد 95
شمارهٔ ۱۸۵ : ناله بلبل به بال شیون ما می پرد 97
شمارهٔ ۱۸۶ : تا به برگ سبز، خط او چمن را یاد کرد 74
شمارهٔ ۱۸۷ : کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد 72
شمارهٔ ۱۸۸ : ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد 64
شمارهٔ ۱۸۹ : بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد 89
شمارهٔ ۱۹۰ : می چسان مغز من آتش روان را پرورد؟ 53
شمارهٔ ۱۹۱ : بر گل رخسار او تا زلف پیچ و تاب زد 75
شمارهٔ ۱۹۲ : من کیم تا دست امیدم به آن دامن رسد؟ 71
شمارهٔ ۱۹۳ : بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد 74
شمارهٔ ۱۹۴ : تا دل از زلفش جدایی کرد از جان سیر شد 77
شمارهٔ ۱۹۵ : از فضولی چشم بستم خار و گل همرنگ شد 58
شمارهٔ ۱۹۶ : دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد 63
شمارهٔ ۱۹۷ : وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد 64
شمارهٔ ۱۹۸ : هر قدر نقاش نقش او به دقت می کشد 66
شمارهٔ ۱۹۹ : شوربختم، دل به آن کنج دهانم می کشد 88
شمارهٔ ۲۰۰ : خط ظالم از گل رخسار او کین می کشد 91
شمارهٔ ۲۰۱ : داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد 67
شمارهٔ ۲۰۲ : هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد 70
شمارهٔ ۲۰۳ : زخم گستاخم لب تیغ شهادت می مکد 91
شمارهٔ ۲۰۴ : از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند 68
شمارهٔ ۲۰۵ : شد بهار و غنچه ما همچنان در خاک ماند 85
شمارهٔ ۲۰۶ : یادگار عشق داغی در دل دیوانه ماند 85
شمارهٔ ۲۰۷ : رفت ایام جوانی، شوق در جانم نماند 122
شمارهٔ ۲۰۸ : روز قسمت چون ادا فهمی به ابرو داده اند 72
شمارهٔ ۲۰۹ : وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کرده اند 71
شمارهٔ ۲۱۰ : فتنه و آشوب از هر سو به من رو کرده اند 82
شمارهٔ ۲۱۱ : زهر در پیمانه کردم انگبین پنداشتند 198
شمارهٔ ۲۱۲ : نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرند 74
شمارهٔ ۲۱۳ : پنبه از بی طالعی ناخن به داغم می زند 73
شمارهٔ ۲۱۴ : ناله ام ناخن به داغ عندلیبان می زند 57
شمارهٔ ۲۱۵ : روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند 81
شمارهٔ ۲۱۶ : اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند 102
شمارهٔ ۲۱۷ : گه لب لعلش دهد دشنام و گه تحسین کند 92
شمارهٔ ۲۱۸ : می گذارد کفش هر کس پیش پای میهمان 69
شمارهٔ ۲۱۹ : روح را با تن شکم پرور برابر می کند 83
شمارهٔ ۲۲۰ : میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم 79
شمارهٔ ۲۲۱ : ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد 79
شمارهٔ ۲۲۲ : کدامین سینه مجروح مهمان تو می گردد؟ 76
شمارهٔ ۲۲۳ : دل عاشق به جنت قانع از دلبر نمی گردد 69
شمارهٔ ۲۲۴ : کسی تا کی برای رزق دل بر آسمان بندد؟ 81
شمارهٔ ۲۲۵ : خطش خورشید را در دامگاه هاله می آرد 68
شمارهٔ ۲۲۶ : ز آب تیغ او هر بیجگر سربرنمی آرد 61
شمارهٔ ۲۲۷ : نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ 133 1
شمارهٔ ۲۲۸ : خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد 65
شمارهٔ ۲۲۹ : (غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد 80
شمارهٔ ۲۳۰ : ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد 88
شمارهٔ ۲۳۱ : خوشا دردی که مهرم از لب خاموش بردارد 74
شمارهٔ ۲۳۲ : چه زنگ از خاطر من دیده نمناک بردارد؟ 99
شمارهٔ ۲۳۳ : برای دیگران صد گل گشایش بر جبین دارد 79
شمارهٔ ۲۳۴ : مگر شمشیر او امروز آب تازه ای دارد؟ 60
شمارهٔ ۲۳۵ : خوش آن آزاده کز منت به خاطر بار نگذارد 75
شمارهٔ ۲۳۶ : کسی چون چشم ازان رخسار آتشناک برگیرد؟ 99
شمارهٔ ۲۳۷ : گه تبسم از لبش، گاهی سخن گل می کند 65
شمارهٔ ۲۳۸ : نشأه دیوانگی تکلیف باغم می کند 63
شمارهٔ ۲۳۹ : داغ عاشق سازگاری کی به مرهم می کند؟ 58
شمارهٔ ۲۴۰ : چشم مستت سرمه را بیهوشدارو می کند 59
شمارهٔ ۲۴۱ : با دلم آتش نگاهی دستبازی می کند 81
شمارهٔ ۲۴۲ : (دود دل را اشک چشم تر تلافی می کند 78
شمارهٔ ۲۴۳ : چند حرف بوسه او بر لب جان بشکند؟ 76
شمارهٔ ۲۴۴ : رهروان چون بر میان دامان استغنا زنند 113
شمارهٔ ۲۴۵ : حق پرستانی که از عشق خدا دم می زنند 87
شمارهٔ ۲۴۶ : یکه تازان جنون چون روی در هامون کنند 84
شمارهٔ ۲۴۷ : چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود 72
شمارهٔ ۲۴۸ : یاد ایامی که رویش را بهار شرم بود 67
شمارهٔ ۲۴۹ : چشم من دایم سپند آتش رخساره بود 97
شمارهٔ ۲۵۰ : شمع دل را روشنی در وقت خاموشی بود 56
شمارهٔ ۲۵۱ : در جنون عقل از سر دیوانه بیرون می رود 86
شمارهٔ ۲۵۲ : بی تو گر ساغر زنم خون در رگم نشتر شود 65
شمارهٔ ۲۵۳ : دل سیاه ارباب غیرت را ز منت می شود 64
شمارهٔ ۲۵۴ : گنج در ویرانه من مار ارقم می شود 70
شمارهٔ ۲۵۵ : کی دل دیوانه من رام آهو می شود؟ 70
شمارهٔ ۲۵۶ : عافیت می خواهم از گردون، ملالم می دهد 69
شمارهٔ ۲۵۷ : عشوه ها از طالع ناساز می باید کشید 88
شمارهٔ ۲۵۸ : آنچه آن روی لطیف از سایه مژگان کشید 80
شمارهٔ ۲۵۹ : خوش بهاری می رسد فکر می و ساغر کنید 82
شمارهٔ ۲۶۰ : گل نشکفته من در چمن هرگز نمی خوابد 94
شمارهٔ ۲۶۱ : خیال زلف او در دیده خونبار می زیبد 89
شمارهٔ ۲۶۶ : امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل 81
شمارهٔ ۲۶۲ : ز شور بلبلان گل از هوای خود نمی افتد 51
شمارهٔ ۲۶۳ : مصفا چون شود دل در غبار تن نمی گنجد 77
شمارهٔ ۲۶۴ : شکوه خامشی در ظرف گفت و گو نمی گنجد 72
شمارهٔ ۲۶۵ : ز راه چشم، غم در جان غم فرسود می پیچد 60
شمارهٔ ۲۶۷ : چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می گردد 72
شمارهٔ ۲۶۸ : ز می هرگاه روی یار عالمسوز می گردد 92
شمارهٔ ۲۶۹ : به کوی عشق زاهد دشمن ناموس می گردد 69
شمارهٔ ۲۷۰ : به درویش از تهیدستی گوارا مرگ می گردد 89
شمارهٔ ۲۷۲ : زمین خشک، گلزار از می گلفام می گردد 75
شمارهٔ ۲۷۵ : ز فکر قامتی در دل خرامان شعله ای دارم 66
شمارهٔ ۲۷۷ : کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان 68
شمارهٔ ۲۷۱ : کم و بیش جهان در نیستی همسنگ می گردد 76
شمارهٔ ۲۷۳ : (جنون از نشأه هشیاری من ننگ می گیرد 91
شمارهٔ ۲۷۴ : قضا تا نسخه کفر از خط جانانه می گیرد 77
شمارهٔ ۲۷۶ : نشد قسمت که چندان چشم شوخ او به ما سازد 74
شمارهٔ ۲۷۸ : نفس را یاد رویش شعله بی باک می سازد 64
شمارهٔ ۲۸۲ : نه لاله (است) این که پای بیستون را در حنا دارد 76
شمارهٔ ۲۷۹ : تماشای تو از دل سینه ها را پاک می سازد 89
شمارهٔ ۲۸۰ : نفس را صافی از کلفت خراش سینه می سازد 76
شمارهٔ ۲۸۱ : بدآموز قفس در آشیان مسکن نمی سازد 67
شمارهٔ ۲۸۳ : که می گفت از دل یاقوت دود عنبرین خیزد؟ 69
شمارهٔ ۲۸۴ : صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد 82
شمارهٔ ۲۸۵ : کشد در خاک و خونم گر غباری در من آویزد 70
شمارهٔ ۲۸۶ : ز دندان ریختن حرص کهنسالان فزونتر شد 70
شمارهٔ ۲۸۷ : ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد 105
شمارهٔ ۲۸۸ : جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد 73
شمارهٔ ۲۸۹ : رهین منت درمان شدن آسان نمی باشد 50
شمارهٔ ۲۹۰ : چه لذت دیدن رخسار آن مه پاره می بخشد 83
شمارهٔ ۲۹۱ : همان خشک است مژگان گر به خوناب دگر غلطد 78
شمارهٔ ۲۹۲ : گل از شرم رخ او خون به روی خویشتن مالد 74
شمارهٔ ۲۹۳ : کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟ 75
شمارهٔ ۲۹۵ : اگر ملک دو عالم را کند یک کاسه اقبالش 68
شمارهٔ ۲۹۴ : به قتل من چنان تیغش به استعجال می آمد 80
شمارهٔ ۲۹۶ : گرانخوابی که آه سرد را مهتاب می داند 70
شمارهٔ ۲۹۷ : دل سودایی من یار را اغیار می داند 58
شمارهٔ ۲۹۸ : گرفتار محبت دوست از دشمن نمی داند 67
شمارهٔ ۲۹۹ : دلم در سینه درس ناله مستانه می خواند 101
شمارهٔ ۳۰۰ : حجاب بی زبانم رخصت گفتار می خواهد 76
شمارهٔ ۳۰۱ : طبیب پست فطرت خلق را رنجور می خواهد 135
شمارهٔ ۳۰۲ : شود رد خلایق هر که را الله می خواهد 93
شمارهٔ ۳۰۹ : (یک ادای نمکین در همه عمر نکرد 75
شمارهٔ ۳۰۳ : خوشا دردی که هر مو بر تن من در خروش آید 85
شمارهٔ ۳۰۴ : ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید 91
شمارهٔ ۳۰۵ : به لب از شوق صدره بیش جان نامه می آید 66
شمارهٔ ۳۰۶ : مگر پروانه حرفی از کنار و بوس می گوید؟ 73
شمارهٔ ۳۰۷ : (صبا در هم خبر از طره جانانه می گوید 95
شمارهٔ ۳۰۸ : آن که چشمان ترا نشأه بیهوشی داد 59
شمارهٔ ۳۱۰ : زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟ 64
شمارهٔ ۳۱۱ : گر چنین سرو ز بالای تو درهم گردد 85
شمارهٔ ۳۱۲ : اگر ابروی تو محراب نمازم گردد 56
شمارهٔ ۳۱۳ : حسن خط پرده فهمیدن مضمون گردد 74
شمارهٔ ۳۱۴ : عیب در چشم و دل پاک هنر می گردد 67
شمارهٔ ۳۱۵ : شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد 74
شمارهٔ ۳۱۶ : بوی گل مژده آشوب جنون می آرد 73
شمارهٔ ۳۱۷ : شوربختی ز دو چشم تر ما می بارد 65
شمارهٔ ۳۱۸ : هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد 79
شمارهٔ ۳۱۹ : ناله ام کاوش ازان خنجر مژگان دارد 91
شمارهٔ ۳۲۶ : داغم از خنده بیهوده خود، می ترسم 63
شمارهٔ ۳۲۸ : برو ای غیر به ما داغ محبت مفروش 76
شمارهٔ ۳۲۰ : نمک لعل تو کی چشمه حیوان دارد؟ 67
شمارهٔ ۳۲۱ : اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد 79
شمارهٔ ۳۲۲ : چمن خلد کی این لاله و نسرین دارد؟ 120
شمارهٔ ۳۲۳ : با رخت آینه خوش عیش تمامی دارد 71
شمارهٔ ۳۲۴ : خنک آن دل که ز وسواس تمنا گذرد 93
شمارهٔ ۳۲۵ : رهنوردی که مدارش به توکل گذرد 68
شمارهٔ ۳۲۷ : قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد 63
شمارهٔ ۳۳۴ : رام عاشق نشدن، کام زلیخا دادن 72
شمارهٔ ۳۲۹ : هر که شبها ز سر زانوی خود بالین کرد 62
شمارهٔ ۳۳۰ : هر کجا از خط سبز تو سخن می خیزد 82
شمارهٔ ۳۳۱ : مرغ من در بغل بیضه هم آزاد نبود 64
شمارهٔ ۳۳۲ : نکشم ناز بتی را که جفاجو نبود 68
شمارهٔ ۳۳۳ : مصر روشن ز جمال مه کنعان نشود 56
شمارهٔ ۳۳۵ : سخنی کز دهن تنگ تو برمی آید 62
شمارهٔ ۳۳۶ : خون به جوشم ز خط غالیه گون می آید 69
شمارهٔ ۳۳۷ : مگر از ناله بلبل دل ما بگشاید 91
شمارهٔ ۳۳۸ : گلی از عیش نچیدم که ملالی نرسید 72
شمارهٔ ۳۳۹ : دو دل شوم چو به زلفش مرا نگاه افتد 75
شمارهٔ ۳۴۰ : کجا دماغ تو گرم از شراب می گردد؟ 83
شمارهٔ ۳۴۱ : درین ریاض کسی خوشه اش دو سر دارد 75
شمارهٔ ۳۴۲ : کسی که کاوش عشقی درون خود دارد 79
شمارهٔ ۳۴۳ : چو دست خود به دعا می پرست بردارد 68
شمارهٔ ۳۴۴ : لبش به ظاهر اگر حرف شکرین دارد 72
شمارهٔ ۳۴۵ : شراب روز دل لاله را سیه دارد 76
شمارهٔ ۳۴۶ : ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد 68
شمارهٔ ۳۴۷ : به حسن، خیرگی ما چه می تواند کرد؟ 71
شمارهٔ ۳۴۸ : به آه سرد دل خود دو نیم باید کرد 81
شمارهٔ ۳۴۹ : ز سرنوشت قضا احتراز نتوان کرد 76
شمارهٔ ۳۵۰ : سخن چو هر دو لب او به یکدگر می خورد 59
شمارهٔ ۳۵۱ : سبکروی به صف دشمنان شبیخون زد 119
شمارهٔ ۳۵۲ : چو شبنم آن که دل خویش با صفا سازد 81
شمارهٔ ۳۵۳ : غریب کوی تو در هر کجا وطن سازد 80
شمارهٔ ۳۵۴ : دل رمیده به این خاکدان نمی سازد 62
شمارهٔ ۳۵۸ : شکسته بند قناعت مرا دهان بسته است 91
شمارهٔ ۳۵۵ : غبار خط چو به عزم نبرد می خیزد 62
شمارهٔ ۳۵۶ : به دل علاقه نداریم تا به جان چه رسد 85
شمارهٔ ۳۵۷ : مس وجود مرا درد کیمیا باشد 66
شمارهٔ ۳۵۹ : کجا به سیر چمن با رخ گشاده نشد 74
شمارهٔ ۳۶۰ : رخ تو روی نگاه از پری بگرداند 95
شمارهٔ ۳۶۱ : سحر که پرده ز رخ گلرخان براندازند 60
شمارهٔ ۳۶۲ : درست سازد اگر شیشه شیشه گر شکند 59
شمارهٔ ۳۶۳ : دلاوران که صف کارزار می شکنند 67
شمارهٔ ۳۶۴ : ترا که چتر زراندود آفتاب بود 64
شمارهٔ ۳۶۵ : ز هر نهال به قد سرو اگر زیاده بود 89
شمارهٔ ۳۶۶ : به تیغ هر که شود کشته پایدار شود 59
شمارهٔ ۳۶۷ : ز درد می دل زهاد با صفا نشود 88
شمارهٔ ۳۶۸ : محنت مردم آزاده فزونتر باشد 64
شمارهٔ ۳۶۹ : فیض در دامن صحرای جنون می باشد 79
شمارهٔ ۳۷۰ : آب بر آتش هر بی سر و پا افشاند 74
شمارهٔ ۳۷۱ : ساده لوحان که بدآموز به صحبت شده اند 87
شمارهٔ ۳۷۲ : سرزلف سخن آن روز به دستم دادند 59
شمارهٔ ۳۷۳ : نی اگر از دل پررخنه صدایی نزند 83
شمارهٔ ۳۷۴ : دل چو آرایش مژگان تر خویش کند 57
شمارهٔ ۳۷۵ : عشق چون شعله کشد اشک دمادم چه کند؟ 85
شمارهٔ ۳۷۶ : آه را یاد سر زلف تو پیچیده کند 94
شمارهٔ ۳۷۷ : خلد تسخیر دل اهل محبت نکند 78
شمارهٔ ۳۷۸ : باده ای را نپرستم که خرابم نکند 65
شمارهٔ ۳۷۹ : عاشقانی که دل از گریه سبکبار کنند 66
شمارهٔ ۳۸۰ : عشقبازان چو جلای نظر پاک دهند 70
شمارهٔ ۳۸۱ : داغ سودای ترا بر دل بی کینه نهند 88
شمارهٔ ۳۸۲ : دل به خال تو عبث چشم طمع دوخته بود 68
شمارهٔ ۳۸۳ : می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود 72
شمارهٔ ۳۸۴ : پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود 81
شمارهٔ ۳۸۵ : (چشمت که راه توبه احباب می زند 79
شمارهٔ ۳۸۶ : چون لاله هر که باده حمرا نمی زند 74
شمارهٔ ۳۸۷ : دم گر چه پیش آینه عالم نمی زند 80
شمارهٔ ۳۸۸ : ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند 75
شمارهٔ ۳۸۹ : تا چند رخ ز باده کسی لاله گون کند؟ 81
شمارهٔ ۳۹۱ : اول به ظالمان اثر ظلم می رسد 68
شمارهٔ ۳۹۰ : چندان که ممکن است کسی مردمی کند 60
شمارهٔ ۳۹۲ : در خشت خم به چشم حقارت نظر مکن 86
شمارهٔ ۳۹۳ : این ناقصان که فخر به انساب می کنند 60
شمارهٔ ۳۹۴ : تیر از فراق شست تو می کرد ناله دوش؟ 71
شمارهٔ ۳۹۵ : مژگان من ز اشک دمی بی گهر نبود 97
شمارهٔ ۳۹۶ : خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود 76
شمارهٔ ۴۰۴ : آیینه ات ز چشم بدان بی صفا شده است 64
شمارهٔ ۳۹۷ : دل روبرو به خنجر مژگان چرا شود 66
شمارهٔ ۳۹۸ : آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود 82
شمارهٔ ۳۹۹ : عمرم به تلخکامی مل خرج می شود 93
شمارهٔ ۴۰۰ : ای سنگدل عقیق تو بدنام می شود 70
شمارهٔ ۴۰۱ : از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود 74
شمارهٔ ۴۰۲ : هر کس که از رخ تو نظر آب می دهد 69
شمارهٔ ۴۰۳ : گل بوی بی وفایی ارواح می دهد 62
شمارهٔ ۴۰۷ : به جای قطره باران به کشت طالع ما 76
شمارهٔ ۴۰۸ : تبسمی پی دشنام تلخ در کارست 69
شمارهٔ ۴۰۵ : عاشق عنان به چرخ مقوس نمی دهد 106
شمارهٔ ۴۰۶ : هرگز کسی ز قافله دل نشان ندید 76
شمارهٔ ۴۰۹ : چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟ 75
شمارهٔ ۴۱۰ : مرا در آتش بی رحمی عتاب مسوز 75
شمارهٔ ۴۱۱ : نسیم از چمن و مشک از ختن گوید 78
شمارهٔ ۴۱۲ : رونق ز لاله زار تو خط سیاه برد 55
شمارهٔ ۴۱۳ : گفتار او غم از دل ناکام می برد 80
شمارهٔ ۴۱۴ : تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟ 92
شمارهٔ ۴۱۵ : تنها نه کار من به نگاه نخست کرد 66
شمارهٔ ۴۱۶ : کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟ 67
شمارهٔ ۴۱۷ : تا عشق هست ناله به فریاد می رسد 61
شمارهٔ ۴۱۸ : جان چون کمال یافت به جانانه می رسد 79
شمارهٔ ۴۱۹ : از بس ادب که یافت دل ما ادیب شد 96
شمارهٔ ۴۲۰ : آخر غبار خط تو گرد کساد شد 70
شمارهٔ ۴۲۴ : گردنکشی مکن که ضعیفان به آه سرد 68
شمارهٔ ۴۲۱ : خالش بلای جان ز خط مشکبار شد 53
شمارهٔ ۴۲۲ : بال و پر محیط ز موج آشکاره شد 70
شمارهٔ ۴۲۳ : آثار عشق در دل چون سنگ من نماند 69
شمارهٔ ۴۲۵ : مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند 65
شمارهٔ ۴۲۶ : روشندلان که آینه جان زدوده اند 57
شمارهٔ ۴۲۷ : این ریش پروران که گرفتار شانه اند 84
شمارهٔ ۴۲۸ : جوش سخن من بود از جذبه مردان 51
شمارهٔ ۴۲۹ : رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟ 80
شمارهٔ ۴۳۰ : می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد 65
شمارهٔ ۴۳۱ : از دیده حیرت زده چون آب نریزد؟ 79
شمارهٔ ۴۳۲ : در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد 94
شمارهٔ ۴۳۳ : لب تشنه تو، سوخته ای نیست نباشد 62
شمارهٔ ۴۳۴ : توفیق، مرا رخت به منزل نرساند 63
شمارهٔ ۴۳۵ : ترسم که مرا عشق به مردی نرساند 74
شمارهٔ ۴۳۶ : چون حرف زند، غنچه ز گفتار بماند 59
شمارهٔ ۴۳۷ : جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند 63
شمارهٔ ۴۳۸ : کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ 83
شمارهٔ ۴۳۹ : جویای تو آسودگی از مرگ نبیند 58
شمارهٔ ۴۴۰ : تا صدق طلب خضر من آبله پا بود 64
شمارهٔ ۴۴۱ : احوال دل خسته به اغیار مگویید 96
شمارهٔ ۴۴۲ : (شکست حال پریشان ما چه فایده دارد؟ 96
شمارهٔ ۴۴۳ : کدام شوخ که با من سر عتاب ندارد؟ 96
شمارهٔ ۴۴۶ : همت عالی نظر به پست ندارد 57
شمارهٔ ۴۴۸ : ره به فروغ رخش نقاب نگیرد 87
شمارهٔ ۴۴۹ : طالع ما عیش را غم می کند 106
شمارهٔ ۴۵۰ : گریه ما دل به طوفان می دهد 67
شمارهٔ ۴۴۴ : عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد 68
شمارهٔ ۴۴۵ : خراب شو که به ملک خراب باج نباشد 89
شمارهٔ ۴۴۷ : دور قدح را مه تمام ندارد 69
شمارهٔ ۴۵۱ : نه هر دل جای سودای تو باشد 69
شمارهٔ ۴۵۲ : هر که نبرد آب خود چشمه کوثر شود 191
شمارهٔ ۴۵۳ : خار پیراهن مشو آسودگان خاک را 83
شمارهٔ ۴۶۱ : اقبال، گلی از چمن نیت خیرست 80
شمارهٔ ۴۵۴ : غم مرا در جان بی حاصل نمی گیرد قرار 66
شمارهٔ ۴۵۵ : آشیان بلبلان پر گل شد از جوش بهار 76
شمارهٔ ۴۵۶ : باز دارم نعل در آتش ز پیکان دگر 81
شمارهٔ ۴۵۷ : ای ز رویت هر نظر محو تماشای دگر 70
شمارهٔ ۴۵۸ : نوازش می کند بی حاصلان را آسمان کمتر 70
شمارهٔ ۴۵۹ : با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟ 97
شمارهٔ ۴۶۰ : درویش خامش است ز مبرم کشنده تر 64
شمارهٔ ۴۶۲ : ای دل بی تاب زاری واگذار 83
شمارهٔ ۴۶۳ : رزق نزدیکان حق آید به پای خویشتن 69
شمارهٔ ۴۶۴ : رنگ من کرده به بال و پر عنقا پرواز 54
شمارهٔ ۴۶۵ : سرو از قد تو کسب رعونت کند هنوز 95
شمارهٔ ۴۶۶ : چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش 77
شمارهٔ ۴۶۷ : مست ناز من چنین مغرور و بی پروا مباش 90
شمارهٔ ۴۶۸ : یوسف من از زلیخا مشربان دامن بکش 69
شمارهٔ ۴۶۹ : سرمه یعقوب را مالیده گرد دامنش 88
شمارهٔ ۴۷۰ : کاکل او درهم است از شورش سودای خویش 53
شمارهٔ ۴۷۱ : فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش 74
شمارهٔ ۴۷۳ : آه کان سرو گل اندام ز رعنایی ها 79
شمارهٔ ۴۷۸ : خطی که دمید گرد رخسارش 77
شمارهٔ ۴۷۲ : آن که از چاک دل خویش بود محرابش 71
شمارهٔ ۴۷۴ : موجه ای کو که ز دریا نبود ما و منش؟ 75
شمارهٔ ۴۷۵ : خرقه ای دوختم از داغ جنون بر تن خویش 84
شمارهٔ ۴۷۶ : به گوشه قفس از آشیانه قانع باش 101
شمارهٔ ۴۷۷ : از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش 59
شمارهٔ ۴۷۹ : تیغی که غمزه تو کند سایه پرورش 82
شمارهٔ ۴۸۸ : دیده از صورت پرستی بسته بود آیینه ام 69
شمارهٔ ۴۸۰ : در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش 79
شمارهٔ ۴۸۱ : هر که پیش از مرگ مرد از یک جهان غم شد خلاص 67
شمارهٔ ۴۸۲ : لاله آتش زبان افروخت در گلشن چراغ 88
شمارهٔ ۴۸۳ : هر کس که چون صدف دهن خویش کرد پاک 70
شمارهٔ ۴۸۴ : زلفت ز کجا و ز کجا سلسله مشک 77
شمارهٔ ۴۸۵ : بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل 98
شمارهٔ ۴۸۶ : گر چه زنگ خاطر تن پروران چون روزه ام 91
شمارهٔ ۴۸۷ : می تراود وحشت از بوم و بر کاشانه ام 87
شمارهٔ ۴۸۹ : من که بودم رونق کوی خرابات، این زمان 65
شمارهٔ ۴۹۰ : جلوه ای مستانه زان گلگون قبا می خواستم 95
شمارهٔ ۴۹۱ : چند زور آرد جنون بر من، گریبان نیستم 85
شمارهٔ ۴۹۲ : تیغ کوه همتم، دامن ز صحرا می کشم 85
شمارهٔ ۴۹۳ : پرده بر حسن عمل از دامن تر می کشم 61
شمارهٔ ۴۹۴ : در لباس از سینه تفسیده آهی می کشم 98
شمارهٔ ۴۹۵ : چون نظر بر روی آن دشمن مروت می کنم 63
شمارهٔ ۴۹۶ : گریه را بی طاقتی آموختن حق من است 96
شمارهٔ ۴۹۷ : نیست ناخن در کف و مشکل گشایی می کنم 68
شمارهٔ ۴۹۸ : (تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟ 74
شمارهٔ ۴۹۹ : در دل است آن کس که از نادیدنش دیوانه ایم 69
شمارهٔ ۵۰۰ : ما به زور اشک، موج از روی جیحون می بریم 70
شمارهٔ ۵۰۱ : چون به دریا روی با این دیده پر نم کنیم 72
شمارهٔ ۵۰۲ : ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم 2356 1
شمارهٔ ۵۰۳ : به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم 82
شمارهٔ ۵۰۴ : من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟ 84
شمارهٔ ۵۰۵ : به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟ 82
شمارهٔ ۵۰۶ : نمی کردم به نیرنگ خزان ترک وفاداری 144
شمارهٔ ۵۰۷ : فضای چرخ تنگی می کند بر مغز پرشورم 89
شمارهٔ ۵۰۸ : من آن رندم که راز دل ز لوح سینه می خوانم 80
شمارهٔ ۵۰۹ : بر سر خوان امل دست هوس می بندم 64
شمارهٔ ۵۱۰ : نتوان کرد به زندان بدن محصورم 68
شمارهٔ ۵۱۱ : جذبه ای کو که ازین نشأه به پرواز آیم؟ 92
شمارهٔ ۵۱۲ : گر چه خاکیم پذیرای دل و جان شده ایم 80
شمارهٔ ۵۱۳ : اگر سیاه دلم داغ لاله زار توام 105
شمارهٔ ۵۱۴ : دلی گرفته تر از غنچه در بغل دارم 68
شمارهٔ ۵۱۵ : خدنگ او نظری دوخته است بر بالم 60
شمارهٔ ۵۱۶ : شکار جذبه توفیق شد گریبانم 81
شمارهٔ ۵۱۷ : ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم 63
شمارهٔ ۵۱۸ : برون ز شیشه افلاک همچو رنگ زدیم 63
شمارهٔ ۵۱۹ : کمند زلف ترا چون به خویش رام کنیم؟ 97
شمارهٔ ۵۲۰ : به هفت آب، دهن از شراب می شویم 84
شمارهٔ ۵۲۱ : فرهادم و ثبات قدم هست پیشه ام 79
شمارهٔ ۵۲۲ : صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم 89
شمارهٔ ۵۲۳ : در کار عشق سعی چو فرهاد می کنم 68
شمارهٔ ۵۲۴ : گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم 90
شمارهٔ ۵۲۵ : کو می که اختیار خرد را به او دهم؟ 59
شمارهٔ ۵۲۶ : دل را به زلف حسن شمایل نمی دهم 81
شمارهٔ ۵۲۷ : حاشا که دل به ناز و نعیم جهان نهم 79
شمارهٔ ۵۲۸ : از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم 67
شمارهٔ ۵۲۹ : پیش قضا طلسم ز تدبیر بسته ایم 83
شمارهٔ ۵۳۰ : دام امید در ره ایام بسته ایم 64
شمارهٔ ۵۳۲ : از خط به مهربانی ما بدگمان مشو 76
شمارهٔ ۵۳۴ : گرم نصیحت دل دیوانه خودیم 68
شمارهٔ ۵۳۱ : راه نشاط بر دل دیوانه بسته ایم 66
شمارهٔ ۵۳۳ : رفتیم و کوی او به رقیبان گذاشتیم 131
شمارهٔ ۵۳۵ : چون گل پی رنگینی دستار نباشم 63
شمارهٔ ۵۳۶ : ما را به تو شد راهنما راهبر چشم 101
شمارهٔ ۵۳۷ : ما حسرت دیدار تو در سینه شکستیم 75
شمارهٔ ۵۳۸ : دلبستگیی با دل بی کینه نداریم 61
شمارهٔ ۵۳۹ : ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم 66
شمارهٔ ۵۴۰ : به کویش مشت خاکی می فرستم 75
شمارهٔ ۵۴۱ : گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن 82
شمارهٔ ۵۴۲ : مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن 79
شمارهٔ ۵۴۳ : درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من 68
شمارهٔ ۵۴۴ : از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من 78
شمارهٔ ۵۴۵ : خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من 77
شمارهٔ ۵۴۶ : نیست غیری در حریم دیده نمناک من 91
شمارهٔ ۵۴۷ : منقلب گشته است از دور فلک احوال من 69
شمارهٔ ۵۴۸ : خون ز چشم عاشقان بیگناه آمد برون 68
شمارهٔ ۵۴۹ : زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ 69
شمارهٔ ۵۵۰ : ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن 75
شمارهٔ ۵۵۱ : کجا طی راه حق با جان غافل می توان کردن؟ 68
شمارهٔ ۵۵۲ : به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدن 56
شمارهٔ ۵۵۳ : بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن 71
شمارهٔ ۵۵۴ : نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من 115
شمارهٔ ۵۵۵ : به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون 101
شمارهٔ ۵۵۶ : راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون 90
شمارهٔ ۵۵۷ : ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن 83
شمارهٔ ۵۵۸ : ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن 68
شمارهٔ ۵۵۹ : خوش است چاشنی سود در زیان دیدن 63
شمارهٔ ۵۶۳ : چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب 80
شمارهٔ ۵۶۷ : با خموشی هستی از نیکان عالم بی سخن 56
شمارهٔ ۵۶۰ : ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو 73
شمارهٔ ۵۶۱ : در مجلس شراب رخ شرمگین مجو 96
شمارهٔ ۵۶۲ : می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه 88
شمارهٔ ۵۶۴ : دستی که ریزشی نکند زیر خشت به 69
شمارهٔ ۵۶۵ : از عرق رخسار گلگون را گلستان کرده ای 71
شمارهٔ ۵۶۶ : پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی 78
شمارهٔ ۵۶۸ : ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی 65
شمارهٔ ۵۶۹ : ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی 71
شمارهٔ ۵۷۰ : دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی 88
شمارهٔ ۵۷۱ : عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای 97
شمارهٔ ۵۷۲ : بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای 69
شمارهٔ ۵۷۳ : از کجی ناخنه دیده انور گردی 78
شمارهٔ ۵۷۴ : از سخن چند چو سی پاره پریشان گردی؟ 91
شمارهٔ ۵۷۵ : کند چه نشو و نما دانه زمین گیری 67
شمارهٔ ۵۷۶ : زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی 104
شمارهٔ ۵۸۴ : محبت چون کند زورآزمایی 86
شمارهٔ ۵۷۷ : ز چهره تو چو خوشید نور می بارد 61
شمارهٔ ۵۷۸ : غافل ز سیر عالم انوار مانده ای 82
شمارهٔ ۵۷۹ : در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای 59
شمارهٔ ۵۸۰ : آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای 61
شمارهٔ ۵۸۱ : زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟ 71
شمارهٔ ۵۸۲ : ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی 93
شمارهٔ ۵۸۳ : صبر مرا حواله به سیماب می کنی 63
شمارهٔ ۵۸۵ : مرا چون نیست طالع ز آشنایی 99
شمارهٔ ۵۸۶ : باز رنگت شکسته است امروز 68
شمارهٔ ۵۸۷ : تا چو سرزلف صد شکست نیابی 72
شمارهٔ ۵۸۸ : نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی 69
شمارهٔ ۵۸۹ : بهار می گذرد، سیر گلستانی کن 62
شمارهٔ ۵۹۰ : به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن 69
شمارهٔ ۵۹۱ : یکی هزار شد از عشق ناتمامی من 59
شمارهٔ ۵۹۲ : ختم است بر خرام تو راه نظر زدن 80
شمارهٔ ۵۹۳ : اول علاج ما به نگاه کشند کن 54
شمارهٔ ۵۹۸ : دل ز مهر بوالهوس آزاد کن 78
شمارهٔ ۵۹۴ : خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن 65
شمارهٔ ۵۹۵ : تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من 86
شمارهٔ ۵۹۶ : هر نغمه طرازی نرباید دل مستان 93
شمارهٔ ۵۹۷ : ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن 60
شمارهٔ ۵۹۹ : برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او 66
شمارهٔ ۶۰۰ : نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او 80
شمارهٔ ۶۰۱ : عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او 72
شمارهٔ ۶۰۵ : مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را 75
شمارهٔ ۶۰۹ : 97
شمارهٔ ۶۱۰ : به کویش مشت خاکی می فرستم 70
شمارهٔ ۶۰۲ : می به جامم می کند چشم خمارآلود تو 73
شمارهٔ ۶۰۳ : ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو 78
شمارهٔ ۶۰۴ : ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو 71
شمارهٔ ۶۰۶ : قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو 70
شمارهٔ ۶۰۷ : یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او 59
شمارهٔ ۶۰۸ : اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو 68
شمارهٔ ۶۱۱ : گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن 82
شمارهٔ ۶۱۲ : مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن 79
شمارهٔ ۶۱۳ : درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من 57
شمارهٔ ۶۱۴ : از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من 85
شمارهٔ ۶۱۵ : خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من 60
شمارهٔ ۶۱۶ : نیست غیری در حریم دیده نمناک من 69
شمارهٔ ۶۱۷ : منقلب گشته است از دور فلک احوال من 89
شمارهٔ ۶۱۸ : خون ز چشم عاشقان بیگناه آمد برون 85
شمارهٔ ۶۱۹ : زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ 65
شمارهٔ ۶۲۰ : ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن 82
شمارهٔ ۶۲۱ : کجا طی راه حق با جان غافل می توان کردن؟ 77
شمارهٔ ۶۲۲ : به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدن 93
شمارهٔ ۶۲۳ : بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن 77
شمارهٔ ۶۲۴ : نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من 64
شمارهٔ ۶۲۵ : به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون 89
شمارهٔ ۶۲۶ : راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون 80
شمارهٔ ۶۲۷ : ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن 64
شمارهٔ ۶۲۸ : ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن 62
شمارهٔ ۶۳۳ : چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب 74
شمارهٔ ۶۲۹ : خوش است چاشنی سود در زیان دیدن 62
شمارهٔ ۶۳۰ : ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو 79
شمارهٔ ۶۳۱ : در مجلس شراب رخ شرمگین مجو 97
شمارهٔ ۶۳۲ : می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه 71
شمارهٔ ۶۳۴ : دستی که ریزشی نکند زیر خشت به 70
شمارهٔ ۶۳۵ : از عرق رخسار گلگون را گلستان کرده ای 78
شمارهٔ ۶۳۶ : پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی 68
شمارهٔ ۶۳۷ : با خموشی هستی از نیکان عالم بی سخن 64
شمارهٔ ۶۳۸ : ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی 63
شمارهٔ ۶۳۹ : ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی 73
شمارهٔ ۶۴۰ : دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی 76
شمارهٔ ۶۴۱ : عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای 77
شمارهٔ ۶۴۲ : بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای 71
شمارهٔ ۶۴۳ : از کجی ناخنه دیده انور گردی 85
شمارهٔ ۶۴۴ : از سخن چند چو سی پاره پریشان گردی؟ 75
شمارهٔ ۶۴۵ : کند چه نشو و نما دانه زمین گیری 102
شمارهٔ ۶۴۶ : زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی 73
شمارهٔ ۶۴۷ : ز چهره تو چو خوشید نور می بارد 58
شمارهٔ ۶۴۸ : غافل ز سیر عالم انوار مانده ای 61
شمارهٔ ۶۴۹ : در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای 68
شمارهٔ ۶۵۰ : آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای 63
شمارهٔ ۶۵۱ : زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟ 76
شمارهٔ ۶۵۲ : ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی 60
شمارهٔ ۶۵۳ : صبر مرا حواله به سیماب می کنی 68
شمارهٔ ۶۵۴ : محبت چون کند زورآزمایی 61
شمارهٔ ۶۵۵ : مرا چون نیست طالع ز آشنایی 61
شمارهٔ ۶۵۶ : باز رنگت شکسته است امروز 60
شمارهٔ ۶۵۷ : تا چو سرزلف صد شکست نیابی 77
شمارهٔ ۶۵۸ : نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی 84
شمارهٔ ۶۵۹ : بهار می گذرد، سیر گلستانی کن 67
شمارهٔ ۶۶۰ : به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن 93
شمارهٔ ۶۶۱ : یکی هزار شد از عشق ناتمامی من 91
شمارهٔ ۶۶۲ : ختم است بر خرام تو راه نظر زدن 98
شمارهٔ ۶۶۳ : اول علاج ما به نگاه کشند کن 74
شمارهٔ ۶۶۸ : دل ز مهر بوالهوس آزاد کن 64
شمارهٔ ۶۶۴ : خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن 111
شمارهٔ ۶۶۵ : تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من 76
شمارهٔ ۶۶۶ : هر نغمه طرازی نرباید دل مستان 100
شمارهٔ ۶۶۷ : ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن 81
شمارهٔ ۶۶۹ : برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او 98
شمارهٔ ۶۷۰ : نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او 76
شمارهٔ ۶۷۱ : عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او 107
شمارهٔ ۶۷۵ : مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را 64
شمارهٔ ۶۷۲ : می به جامم می کند چشم خمارآلود تو 77
شمارهٔ ۶۷۳ : ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو 80
شمارهٔ ۶۷۴ : ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو 98
شمارهٔ ۶۷۶ : قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو 90
شمارهٔ ۶۷۷ : یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او 66
شمارهٔ ۶۷۸ : اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو 78