🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تویی که از افقت آفتاب می بارد
و روی شانه سبزت ثواب میبارد
خوانش: 972
سپاس: 4
تعداد نظر: 4
نیستم غافل اگر نانی به دست آورده ام
دانه را با قیمتِ جانی به دست آورده ام
خوانش: 740
سپاس: 4
تعداد نظر: 9
تو میآیی ومن دیگر نمی یابم نشانم را
چنانکه دست من گم میکند راه دهانم را
خوانش: 767
سپاس: 4
تعداد نظر: 8
می شود با نگاه بارانی ، خاک تفتیده را گلستان دید
شور لبهای خشک صحرا را ،محو در چشمه ی بهاران دید
خوانش: 517
سپاس: 3
تعداد نظر: 7
دست به دست میشوم
مانند گنجشک بی جانی
خوانش: 841
سپاس: 9
تعداد نظر: 9
دارم سخنی سنگین ،با صحبتِ آهسته
فریاد نمی زیبد ، در نزد تو شایسته
خوانش: 1038
سپاس: 3
تعداد نظر: 14
به دل وقتی خدایم بی نشان، بی نام می آید
رسول غم بدون آیه و پیغام می آید
خوانش: 697
سپاس: 7
تعداد نظر: 8
فوران اشک
خوانش: 832
سپاس: 6
تعداد نظر: 5
دشت بی پروانگی (تقدیم به استاد حاکی)
هر زمان شعرت به قلبم مثل باران می زند
خوانش: 653
سپاس: 5
تعداد نظر: 7
حال خودم ، حال خودم نیست
هوش و نفس و زندگی ام مالِ خودم نیست
قلب است ،ولی قسمت و اقبالِ خودم نیست
با لحظه نگاهی همه را ثبتِ تو کردم
جنجال ،به پا کردم و جنجالِ خودم نیست
اعجاز اگر می شود از دولتِ عشق است
پر واز اگر می کنم از بالِ خودم نیست
شعرم شده بی قا فیه و مبهم و بی وزن
حا لا چه کنم ،حالِ خودم حالِ خودم نیست
روزی که تو پیدا شدی از گم شدگانم
این سایه ی من نیست که دنبالِ خودم نیست
پیرم نشما رید که این چهره ی پُر چین
حادث شده ی روز و مه و سالِ خودم نیست
این منحنیِ پُشتم و این پای شکسته
حمّالِ تو بودست که حمّالِ خودم نیست
خوانش: 719
سپاس: 4
تعداد نظر: 7
تعداد نقد: 3
دل تاته
خداوندا گرفتارم تو کِردی
اسیر و دلبر و یارم تو کِردی
دل تاته بود عاشق و شیدا
خودت دانی که بیمارم تو کردی
*** *** ****
خداوندا گرفتارم تو کِردی
اسیر و زلف دلدارم تو کِردی
خوانش: 495
سپاس: 4
تعداد نظر: 6
مشاعره ی حضرت استاد صباغ کلات و مهربانو
چنانت دوست می دارم ؛ که پای از سر نمی دانم
خوانش: 1032
سپاس: 17
تعداد نظر: 29
دل غمگین من در زیر یک آوار می رقصد
نظير برگ زردي که , شده سر بار مي رقصد
میان رقصهایی بی هدف ,شبهای تنهایی
دلی که زخمها دارد به حالي زار می رقصد
خوانش: 1619
سپاس: 8
تعداد نظر: 13
در ازل پر تو حسنت ز تجلی دم زد این غزل در استقبال از غزل لسان الغیب حافظ می باشد
در پریشانی من شادی تو پرچم زد
این چه عشق است که آرام مرا بر هم زد
خوانش: 812
سپاس: 2
تعداد نظر: 3
در مسیــــر زندگـی افتـــــاده غم دنبـــــال من
آه از تقــدیــــر و بخت و طــالع و اقبـــال من
خورد برپاهای لنگــــم سنگ هــــای روزگار
رو به هـــــر سویی پریدم شد شکسته بال من
خوانش: 786
سپاس: 8
تعداد نظر: 13
تعداد نقد: 2
آدم، نه همین آه و دم است ،فکر و خیالست
جان و شرف و بندگی و عشق وکمال است
هر کس که نگاهش نشود جلوه ی معشوق
چشمش به چکار آید و و صلش چه وصال است ؟
هرگز به شمارش نکشم دم زد نت را
در هر نفست دفتر صد سال سوال است
هشیاری و بیداری و دانشو ری ام نیست
وقتی که هنر نیست تورا کشف محال است
سوگند و نماز و غزل آه اثر کرد
د ر مذهب معشوقه ی دل بوسه حلال است
هر قلب که بی منقلب است خانه خونست
چشمی که از او اشک نجوشید ذغال است
در صورت تو نیست نشان و طرب و شوق
لبخند تو کال است و تمنّای تو لال است
خوانش: 770
سپاس: 6
تعداد نظر: 10
تعداد نقد: 2