![](https://sherepaak.com/wp-content/themes/shere_paak1/images/statue.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دل تاته
خداوندا گرفتارم تو کِردی
اسیر و دلبر و یارم تو کِردی
دل تاته بود عاشق و شیدا
خودت دانی که بیمارم تو کردی
*** *** ****
خداوندا گرفتارم تو کِردی
اسیر و زلف دلدارم تو کِردی
خوانش: 503
سپاس: 4
تعداد نظر: 6
خوانش: 614
سپاس: 9
تعداد نظر: 9
عابری پای می کشید به خاک….
.
.
.
.
.
.زندگی در سکوت،
جاری بود…..
.
.
.
.لحظه ها پشتِ هم…-برادر وار-
.
.
.باز،
.
.
.روزی و روزگاری بود….
خوانش: 1109
سپاس: 9
تعداد نظر: 8
خوانش: 1045
سپاس: 17
تعداد نظر: 29
دل غمگین من در زیر یک آوار می رقصد
نظير برگ زردي که , شده سر بار مي رقصد
میان رقصهایی بی هدف ,شبهای تنهایی
دلی که زخمها دارد به حالي زار می رقصد
خوانش: 1629
سپاس: 8
تعداد نظر: 13
کار این چـــــرخ بجــــز فتنه و آشـوب نبود
سرگذشتی که زمین داشت، چنان خوب نبود
هـر که آمد سرِ آن داشـت که سـرکوب کند
کاش در جمعِ سران، یک سـرِ سـرکوب نبود
خوانش: 1219
سپاس: 8
تعداد نظر: 16
وقتی رفتی
نگاهم تمام جاده ها را پیمود
و هنوز ،
چشم بر هیچ غریبه ای نگشود
به انتظار تو
با خود نشسته ام…
خوانش: 949
سپاس: 11
تعداد نظر: 13
در ازل پر تو حسنت ز تجلی دم زد این غزل در استقبال از غزل لسان الغیب حافظ می باشد
در پریشانی من شادی تو پرچم زد
این چه عشق است که آرام مرا بر هم زد
خوانش: 822
سپاس: 2
تعداد نظر: 3
** تقدیم به روح پرفتوح حضرت زینب(ع) و شهدای مدافع حرم ایشان
نگاه کن تو به چشمان مادری بی تاب
شکوه خم شدهی آن پدر که شد بیخواب
شکسته و غم عشق است روی پیشانیش
نگاه میکند از عمق خاطراتی ناب
خوانش: 996
سپاس: 12
تعداد نظر: 18
تعداد نقد: 3
چشم هایت چغاله ی عشقند گونه ات شیرمال سمنانی
گیسوان شرابی ات دارد طعم یک آسمان پریشانی
شانه ام تکیه گاه بی تابی در نسیم سواحل چشمت
موج می پروری به رقص تنت می توانی کمی بلرزانی
خوانش: 1055
سپاس: 6
تعداد نظر: 16
تعداد نقد: 2
در مسیــــر زندگـی افتـــــاده غم دنبـــــال من
آه از تقــدیــــر و بخت و طــالع و اقبـــال من
خورد برپاهای لنگــــم سنگ هــــای روزگار
رو به هـــــر سویی پریدم شد شکسته بال من
خوانش: 800
سپاس: 8
تعداد نظر: 13
تعداد نقد: 2
بى گمان گاهِ نه چندان دورى
من نمازى از عشق
روى يك تپه ى مُشرِف به غمت خواهم خواند…
روز خوبى كه دل آبستن يك باران است
و نوارى از نور
بر بلنداى قنوتم جاريست
و فضا از تب احساس زمين ملتهب است
وسكوت…
مثل يك دختر شيرين و لَوند
روى انديشه ي من مى رقصد…
خوانش: 1088
سپاس: 10
تعداد نظر: 9
تعداد نقد: 2
چندان که دیده در غم آل عبا گریست
یا خون دل به دامن ما کرد یا گریست
دل مبتلای آتش غم گشت تاکه سوخت
شد دیده بی فروغ از اندوه تا گریست
گه سینــــه در رثای نبی ناله کرد زار
گه دیده درعزای حسن گه رضا گریست
از داغ سینــــه ســــوز حبیبان کردگار
خیل ملک بــــه بارگــــه کبریا گریست
تنها نه جنّ و انس پریشـــان گریستند
روح الامین به عرش ازین ماجراگریست
بیگانـــه زین مصیبت عظماست بی قرار
آنجا کــــه با تمـــام وجود آشنا گریست
آری خــــــزان گلشن آل رســـــول شد
چون ابر نوبهــــــار اگر چشمها گریست.
خوانش: 999
سپاس: 5
تعداد نظر: 12
تعداد نقد: 2
آدم، نه همین آه و دم است ،فکر و خیالست
جان و شرف و بندگی و عشق وکمال است
هر کس که نگاهش نشود جلوه ی معشوق
چشمش به چکار آید و و صلش چه وصال است ؟
هرگز به شمارش نکشم دم زد نت را
در هر نفست دفتر صد سال سوال است
هشیاری و بیداری و دانشو ری ام نیست
وقتی که هنر نیست تورا کشف محال است
سوگند و نماز و غزل آه اثر کرد
د ر مذهب معشوقه ی دل بوسه حلال است
هر قلب که بی منقلب است خانه خونست
چشمی که از او اشک نجوشید ذغال است
در صورت تو نیست نشان و طرب و شوق
لبخند تو کال است و تمنّای تو لال است
خوانش: 780
سپاس: 6
تعداد نظر: 10
تعداد نقد: 2
دلِ تنگم شده معطوف٬کنون سویِ حَرَم
تا رهـایم کُند از غصه و غـم شـــاهِ کَرَم
دلـم آرام شـــود ٬ از ســَرِ آقـــائی خـود
گر کِشد دستِ نوازش زِمحبت به سَرَم
چــون که دورم زِ شمـــا ثـامنِ آلِ نَبَـوی
یادم آیــد زِ غریبیِ تــو ٬ ســوزد جــگرم
ردِّ پایَت چـو ببینم بشـــــود دل روشـن
هـــر زمـــانی به قدمــگاه بیـفتد گُذرم
دسـتْ بر سینه نَـهـَم بهـرِ سـلام ای آقـا
از سَــرِ کوهْ چــو آیـــدحَـرَمت در نظــرم
صلـواتِ خاصــّــه بیـمه کُنـــد حـــامی را
عشقتــان مایـه یِ آرامشِ من در سـفرم
شعــر من نیـست اگــر لایقِ درگاهِ شمـــا
نامِ زیبــــایِ شما هست در اینجــــا گُهَرم
دستگیــری بنمــــــــا از پدر و مـــادرِ من
شــده ایـن وِردِ زبـانم به دعـــایِ سَحـَرم
همهٔ هستیِ ما٬در دوجهــان مِهرِ شماست
غیرتان پیشِ چه کَس دستِ توسّـل ببرم
خوانش: 781
سپاس: 3
تعداد نظر: 1
تعداد نقد: 1
خوانش: 986
سپاس: 10
تعداد نظر: 19
اگر فقط چشم هایت آبی بود
آواز دریا
در رودخانه ی چشم هایم شنیدنی بود،
اگر و فقط اگر
اتاقم درختی انار داشت
به فصل چیدن
جای دستهایت بر دیوارها
پنجره می رویید
…
کلمه اگر بودم
لابد
در دستهای تو شعر می شدم
حتی اگر چشم هایم آبی نبود
خوانش: 443
سپاس: 0
تعداد نظر: 12
تا دغدغههایمان اراضی بودند … مردم ز خدای خویش راضی بودند …
با رفتن مال، دین و ایمان هم رفت … سجاده و جانماز بازی بودند …
خوانش: 1237
سپاس: 12
تعداد نظر: 28
تعداد نقد: 2
دلم را رام با طنازی ات کردی نفهمیدم
سرم را گوی چوگان بازی ات کردی نفهمیدم
مرا چون کفترِ معصوم ِ بی آزارِ سهل اندیش
اسیر پنجه ی شهبا زی ات کردی نفهمیدم
چه ساده بی نفس فریاد در ساز من افکندی
خرابم با سخن پردازی ات کردی نفهمیدم
ندانستم خیال و بینش و اندیشه سلطانست
گمم با پرچم سر بازی ات کردی نفهمیدم
نگاهم در نگاهت گشت سر گردان و بی حاصل
نظر بر نرگس شیرازی ات کردی نفهمیدم
نداری علم سحرو در طلسمم برده ای آسان
بسازم با همه ناسازی ات کردی نفهمیدم
برایم قصه نا مفهوم و طنزت تلخ و نا هنجار
مرا خرج سیاست بازی ات کردی نفهمیدم
خوانش: 768
سپاس: 9
تعداد نظر: 16
پروا مکن من را ببرتا عمق این طوفان
ای عطر موهایت دلیل درد بی درمان
او بر نمیگردد به آغوشی که دیگر نیست
دلخوش به گوری خلوتم درخانه ای ویران
خوانش: 1748
سپاس: 7
تعداد نظر: 12
سحر که واشود آغوش ساده ی خورشید
غزل شنیــــده شود از اراده ی خورشید
نگاه ســـــــــاده ی مهتاب می زند لبخند
به روی حضرت گل با افاده ی خــورشید
خوانش: 1125
سپاس: 10
تعداد نظر: 8
خزان به چلّه نشستم
چو عنکبوت به غاری
و تار بسته گسستم
که گل نبود و هزاری
هزار دیده شدم تار
با هزار حنجره خاموش
که با ظهور زمستان
دلم بهار نمی خواست
و یاد سبزه هم از بار دل که باره ی غم بود
به قدر ژاله ای از گونه های لاله نمی کاست
*
خزان به چلّه نشستم
چو عنکبوت به غاری
نسیم آمد و پروانه
تا که پلک گشودم
و چکّه چکّه ی قندیلهای یخ …
چه؟
بهار است؟
و صوت مبهم خفّاش بود اینکه شنودم:
بهار ، پنجره بگشود و بست
یار نیامد …
و باد قهقهه سر داد و قاصدک به دلم گفت:
هزار بار خزان را
اگر به چلّه نشستی
و تار بسته گسستی
ز من تو را خبر این است:
نوبهار نیامد.
خوانش: 865
سپاس: 5
تعداد نظر: 9
سحر به باغچه ها تا رسيد، شاعر شد
ستاره منتِ شب را كشيد، شاعر شد
دوباره پيرهن ياس از تنش افتاد
نسيم، عطر تنش را چشيد، شاعر شد
خوانش: 853
سپاس: 11
تعداد نظر: 7
تعداد نقد: 2
در هر قطره ی باران
در نسیمی که شاخه ها را می نواخت
در آواز پرنده ای عاشق
و در موج نگاهت
خدا را دیده ام …
خوانش: 843
سپاس: 15
تعداد نظر: 20