![](https://sherepaak.com/wp-content/themes/shere_paak1/images/statue.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خوانش: 1221
سپاس: 7
تعداد نظر: 11
خوانش: 769
سپاس: 5
تعداد نظر: 4
بابهره گیری از آموزه های حضرت استاد ابراهیم حاج محمدی گرانمهر سروده شد.
سپاسگزار ایشانم…
چه غـم از ستم های قومِ بخیل
بخوان«حسبنا الله و نِعمَ الوکیل»
خوانش: 1532
سپاس: 11
تعداد نظر: 8
زخم این فاصله یک بار … کــــــــــــــه باور بکنی
تو مرا جای (تو) بگذار … کـــــــــــــــه باور بکنی
منظره مبهم و من با غـــــــــــــــــــــزلم درگیرم
خط بزن آینه ی تار … کــــــــــــــــــــه باور بکنی
خوانش: 1312
سپاس: 9
تعداد نظر: 16
به عبـــور نــــور مانَد غـــــزل دوبـــــاره ی من
که درخشــــد از ورای شــــب بی ستاره ی من
به تبسّم نسیمی دل خویـــش می کنـم خوش
که مگــــر خبــــر رسانــــــد ز گل بهاره ی من
خوانش: 711
سپاس: 7
تعداد نظر: 7
دل تاته
خداوندا گرفتارم تو کِردی
اسیر و دلبر و یارم تو کِردی
دل تاته بود عاشق و شیدا
خودت دانی که بیمارم تو کردی
*** *** ****
خداوندا گرفتارم تو کِردی
اسیر و زلف دلدارم تو کِردی
خوانش: 499
سپاس: 4
تعداد نظر: 6
خوانش: 613
سپاس: 9
تعداد نظر: 9
عابری پای می کشید به خاک….
.
.
.
.
.
.زندگی در سکوت،
جاری بود…..
.
.
.
.لحظه ها پشتِ هم…-برادر وار-
.
.
.باز،
.
.
.روزی و روزگاری بود….
خوانش: 1105
سپاس: 9
تعداد نظر: 8
خوانش: 1040
سپاس: 17
تعداد نظر: 29
دل غمگین من در زیر یک آوار می رقصد
نظير برگ زردي که , شده سر بار مي رقصد
میان رقصهایی بی هدف ,شبهای تنهایی
دلی که زخمها دارد به حالي زار می رقصد
خوانش: 1625
سپاس: 8
تعداد نظر: 13
کار این چـــــرخ بجــــز فتنه و آشـوب نبود
سرگذشتی که زمین داشت، چنان خوب نبود
هـر که آمد سرِ آن داشـت که سـرکوب کند
کاش در جمعِ سران، یک سـرِ سـرکوب نبود
خوانش: 1215
سپاس: 8
تعداد نظر: 16
وقتی رفتی
نگاهم تمام جاده ها را پیمود
و هنوز ،
چشم بر هیچ غریبه ای نگشود
به انتظار تو
با خود نشسته ام…
خوانش: 945
سپاس: 11
تعداد نظر: 13
در ازل پر تو حسنت ز تجلی دم زد این غزل در استقبال از غزل لسان الغیب حافظ می باشد
در پریشانی من شادی تو پرچم زد
این چه عشق است که آرام مرا بر هم زد
خوانش: 818
سپاس: 2
تعداد نظر: 3
** تقدیم به روح پرفتوح حضرت زینب(ع) و شهدای مدافع حرم ایشان
نگاه کن تو به چشمان مادری بی تاب
شکوه خم شدهی آن پدر که شد بیخواب
شکسته و غم عشق است روی پیشانیش
نگاه میکند از عمق خاطراتی ناب
خوانش: 992
سپاس: 12
تعداد نظر: 18
تعداد نقد: 3
چشم هایت چغاله ی عشقند گونه ات شیرمال سمنانی
گیسوان شرابی ات دارد طعم یک آسمان پریشانی
شانه ام تکیه گاه بی تابی در نسیم سواحل چشمت
موج می پروری به رقص تنت می توانی کمی بلرزانی
خوانش: 1049
سپاس: 6
تعداد نظر: 16
تعداد نقد: 2
در مسیــــر زندگـی افتـــــاده غم دنبـــــال من
آه از تقــدیــــر و بخت و طــالع و اقبـــال من
خورد برپاهای لنگــــم سنگ هــــای روزگار
رو به هـــــر سویی پریدم شد شکسته بال من
خوانش: 792
سپاس: 8
تعداد نظر: 13
تعداد نقد: 2
بى گمان گاهِ نه چندان دورى
من نمازى از عشق
روى يك تپه ى مُشرِف به غمت خواهم خواند…
روز خوبى كه دل آبستن يك باران است
و نوارى از نور
بر بلنداى قنوتم جاريست
و فضا از تب احساس زمين ملتهب است
وسكوت…
مثل يك دختر شيرين و لَوند
روى انديشه ي من مى رقصد…
خوانش: 1082
سپاس: 10
تعداد نظر: 9
تعداد نقد: 2
چندان که دیده در غم آل عبا گریست
یا خون دل به دامن ما کرد یا گریست
دل مبتلای آتش غم گشت تاکه سوخت
شد دیده بی فروغ از اندوه تا گریست
گه سینــــه در رثای نبی ناله کرد زار
گه دیده درعزای حسن گه رضا گریست
از داغ سینــــه ســــوز حبیبان کردگار
خیل ملک بــــه بارگــــه کبریا گریست
تنها نه جنّ و انس پریشـــان گریستند
روح الامین به عرش ازین ماجراگریست
بیگانـــه زین مصیبت عظماست بی قرار
آنجا کــــه با تمـــام وجود آشنا گریست
آری خــــــزان گلشن آل رســـــول شد
چون ابر نوبهــــــار اگر چشمها گریست.
خوانش: 998
سپاس: 5
تعداد نظر: 12
تعداد نقد: 2
آدم، نه همین آه و دم است ،فکر و خیالست
جان و شرف و بندگی و عشق وکمال است
هر کس که نگاهش نشود جلوه ی معشوق
چشمش به چکار آید و و صلش چه وصال است ؟
هرگز به شمارش نکشم دم زد نت را
در هر نفست دفتر صد سال سوال است
هشیاری و بیداری و دانشو ری ام نیست
وقتی که هنر نیست تورا کشف محال است
سوگند و نماز و غزل آه اثر کرد
د ر مذهب معشوقه ی دل بوسه حلال است
هر قلب که بی منقلب است خانه خونست
چشمی که از او اشک نجوشید ذغال است
در صورت تو نیست نشان و طرب و شوق
لبخند تو کال است و تمنّای تو لال است
خوانش: 776
سپاس: 6
تعداد نظر: 10
تعداد نقد: 2
دلِ تنگم شده معطوف٬کنون سویِ حَرَم
تا رهـایم کُند از غصه و غـم شـــاهِ کَرَم
دلـم آرام شـــود ٬ از ســَرِ آقـــائی خـود
گر کِشد دستِ نوازش زِمحبت به سَرَم
چــون که دورم زِ شمـــا ثـامنِ آلِ نَبَـوی
یادم آیــد زِ غریبیِ تــو ٬ ســوزد جــگرم
ردِّ پایَت چـو ببینم بشـــــود دل روشـن
هـــر زمـــانی به قدمــگاه بیـفتد گُذرم
دسـتْ بر سینه نَـهـَم بهـرِ سـلام ای آقـا
از سَــرِ کوهْ چــو آیـــدحَـرَمت در نظــرم
صلـواتِ خاصــّــه بیـمه کُنـــد حـــامی را
عشقتــان مایـه یِ آرامشِ من در سـفرم
شعــر من نیـست اگــر لایقِ درگاهِ شمـــا
نامِ زیبــــایِ شما هست در اینجــــا گُهَرم
دستگیــری بنمــــــــا از پدر و مـــادرِ من
شــده ایـن وِردِ زبـانم به دعـــایِ سَحـَرم
همهٔ هستیِ ما٬در دوجهــان مِهرِ شماست
غیرتان پیشِ چه کَس دستِ توسّـل ببرم
خوانش: 776
سپاس: 3
تعداد نظر: 1
تعداد نقد: 1
خوانش: 983
سپاس: 10
تعداد نظر: 19
اگر فقط چشم هایت آبی بود
آواز دریا
در رودخانه ی چشم هایم شنیدنی بود،
اگر و فقط اگر
اتاقم درختی انار داشت
به فصل چیدن
جای دستهایت بر دیوارها
پنجره می رویید
…
کلمه اگر بودم
لابد
در دستهای تو شعر می شدم
حتی اگر چشم هایم آبی نبود
خوانش: 439
سپاس: 0
تعداد نظر: 12
تا دغدغههایمان اراضی بودند … مردم ز خدای خویش راضی بودند …
با رفتن مال، دین و ایمان هم رفت … سجاده و جانماز بازی بودند …
خوانش: 1234
سپاس: 12
تعداد نظر: 28
تعداد نقد: 2
دلم را رام با طنازی ات کردی نفهمیدم
سرم را گوی چوگان بازی ات کردی نفهمیدم
مرا چون کفترِ معصوم ِ بی آزارِ سهل اندیش
اسیر پنجه ی شهبا زی ات کردی نفهمیدم
چه ساده بی نفس فریاد در ساز من افکندی
خرابم با سخن پردازی ات کردی نفهمیدم
ندانستم خیال و بینش و اندیشه سلطانست
گمم با پرچم سر بازی ات کردی نفهمیدم
نگاهم در نگاهت گشت سر گردان و بی حاصل
نظر بر نرگس شیرازی ات کردی نفهمیدم
نداری علم سحرو در طلسمم برده ای آسان
بسازم با همه ناسازی ات کردی نفهمیدم
برایم قصه نا مفهوم و طنزت تلخ و نا هنجار
مرا خرج سیاست بازی ات کردی نفهمیدم
خوانش: 764
سپاس: 9
تعداد نظر: 16