🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

آخرین اشعار

تو از کجای جهانم مرا صدا کردی؟

که شرق و غرب و جنوب و شمال من شده ای!

لوپ

خوانش: 1213

سپاس: 9

تعداد نظر: 14

حسین ای شهنشاه ظالم ستیز
به پیش پیمبر تو بودی عزیز

اگر دست زهرا نوازد سرت
رسول خدا بوسه زد حنجرت

خوانش: 1046

سپاس: 6

تعداد نظر: 12

همه ی ذرّگان این هستی…،

می زده…، نازِ شستِ ساقی بود

خوانش: 697

سپاس: 2

تعداد نظر: 35

تعداد نقد: 19

دانیال حبیبی

دانیال حبیبی 25 مهر 1394

دکتر ترک اعتیادم دردهایم را که شنید

معتاد شد……….

خوانش: 1146

سپاس: 5

تعداد نظر: 6

بد نیست به دنبال مقصّــــــــــــــــــــــــر باشم
شاید که خدا خواسته شـــــــــــــــــــاعر باشم!

با زیرو بم قافیـــــــــــــــــــــــــــه ها درگیرم
در چینش آن ناشـــــــــــی و ماهــــر باشم…!

بحر طویل

خوانش: 863

سپاس: 6

تعداد نظر: 16

تعداد نقد: 1

دل شاعـــر از آن بـــی کینــه باشد
زلال و صــــاف چـــون آیینـه باشد
که روزی چنــد بـار از صبح تا شب
درخشانتر ز شمس و ماه و کوکب
به تکریـم و به تعظیـم و بـه تایید
خدا خود را در آن پا تا به سر دید!

خوانش: 922

سپاس: 9

تعداد نظر: 20

تعداد نقد: 1

تا سلامی بکنم ، باز علیکم شده ای
دوّمین سال گذشت و غزلی گم شده ای
مثل آهو که زصیدش شده آغوش رضا(ع)
نکند زائر و همخانه ی هشتم شده ای؟
یا که قاصد شدی و مثل کبوتر به ندا
دور گنبد زدی و خادم مردم شده ای؟
شاید اصلن، سر عشق ات به حسین بن علی(ع)
کربلایی شدی و تشنه ی سرگم شده ای؟
کاش میشد که بگویی ؛ سر تک بازی عشق
توی تنهایی دل ، عاشق چندم شده ای؟
یاکه گویی به همان لهجه ی نابت به مزاح
والله من ایتممیشم هی دمه سن، قم شده ای!

بداهه ایی ناقص که تقدیم به روح داداش اسمونیم "سجاد کهنسال "
به قول سلفی ها …همین الان یهویی!
خواستم اولین شعرم تو این سایت با تقدیمی به سجاد دلم باشه …
دومین سال که" سجاد کهنسال" در بین ما نیست ولی یادش همیشه در ذهن خیلی از دوستانش زنده است….
دوستان بزرگوار صلوات و فاتحه برای شادی روحش فراموش نشه …
"همین"!

بحر طویل

خوانش: 896

سپاس: 11

تعداد نظر: 13

تعداد نقد: 2

کاش در جزر و مد ثانیه ها
لحظه ای "مرگ"معما میشد
کاش در حلِ همین مسئله عشق
مانع رفتن بابا میشد

کاش آن روز نمی گفتم تا..
عمه در سینه دلِ امنی داشت
بسکه با اسم تو سیلی خوردم
کم کم این شیشه ترک بر میداشت

دوبیتی

خوانش: 940

سپاس: 15

تعداد نظر: 46

تعداد نقد: 1

مرگ آزادی
ـــــــــــــــ
دیشب، از گلدسته ها ، فـواره می زد ؛ بوی عشق

وان دو چشم سبز گوهرشـاد ، می پرهیخت ؛ غـم

بحر طویل

خوانش: 1045

سپاس: 11

تعداد نظر: 47

از مشت ما پرنده ی شادی فراری است

تقویم هایمان همه از عید , عاری است

خوانش: 752

سپاس: 11

تعداد نظر: 16

مولای من ، حال عجیبی دارم امشب

در حنجره , بغضم شده ، دیوارم امشب

خوانش: 888

سپاس: 13

تعداد نظر: 29

تعداد نقد: 2

پشت چشم ابرها ،مهتاب می بارد هنوز
قطره قطره از غمش، سیماب می بارد هنوز

حجله گاهِ نوعروسی در تب داماد سوخت
اشک خونابش چنان سرخاب می بارد هنوز

بحر طویل

خوانش: 939

سپاس: 11

تعداد نظر: 20

تعداد نقد: 7

من مي روم قسمت شود تا

يك حرف بي مقصد شود ، ما

خوانش: 981

سپاس: 11

تعداد نظر: 20

تعداد نقد: 2

سروده ای به چکامه عرب ستمکار است

به چشم من که همو عقرب است و هم مار است

مسمط مخمس

خوانش: 1253

سپاس: 11

تعداد نظر: 21

تعداد نقد: 2

روز عاشـــــــــورا کــه شد مـــــــولا شهید
در جهـــــــــان ابلیس ملعـــــــــون پر کشید

در میـــــــان لشکـــــــرش رفت و سخــــن
گفت از ســــــــودای قلــــــب خـــــویشتــن

خوانش: 829

سپاس: 9

تعداد نظر: 16

تعداد نقد: 3

در رثای فاطمه ی صغرا یا فاطمه ی عاشو را (س)

تو فاطمه ی تمام عشقی گلبرگِ گل و کلام عشقی
هستی تو همیشه دخترروز دل داده ی دین ودفترروز
هم با تو امینه هم سکینه تو لنگری و پدر سفینه
روح علویست درتو جاری جزفاطمه کیست درتو جاری
قربان تو و نگاه بابات جانم به فدای راه بابات

خوانش: 786

سپاس: 8

تعداد نظر: 12

تعداد نقد: 1

ای بـــر لب تـــو زمزمـــه ی مــاه محرّم
بنهاده ســــر از شوق بــه درگاه محرّم
از حنجر گلگـون شهیدان خدایی است
پیغــــام تو را :گـــم نکنـــی راه محرّم
بر گنبــد افلاک ملک برد و برافراخت
پرچــــم ز کف قائـــد خونخواه محرّم
با فوج ملک همدل و همراه و همآواز
شد خیـــل عــــزادار دل آگاه محرّم
این قافله درقافله آتشکده دلهاست
افروختــــه از غصه ی جانکاه محرّم
در خشک و تر عالـم و آدم زند آتش
گر شعلــه کشد از سـر نی آه محرّم
جزغنچه ی لبهای علی اصغرگلپوش
بر خنـــده نشـد باز لبـی گاه محرّم
ما خیل گدایـان سر کوی حسینیم
باشد نظر از لطـف کند شـاه محرّم.

بحر طویل

خوانش: 846

سپاس: 11

تعداد نظر: 14

تعداد نقد: 2

نبودت
زد به سرم
قلبم را
اهداء كردم…

مينا اميني
20مهرماه سال 94

خوانش: 410

سپاس: 0

تعداد نظر: 24

تعداد نقد: 4

دل شده دیوانه ی چشم غزلخوان تو
جام به وجد آمد از باده ی چشمان تو

خُم چه به جوش آمده از نفس گرم تو
دسـتِ خدا شانه بر زلف پریشـان تو

بحر طویل

خوانش: 254

سپاس: 9

تعداد نظر: 10

ای آفتـــاب روشـــن عشــــق ، وقتـــی نمی تابـــی حقیرم
چون سایـــه ای در متن غـــاری ، موهوم و تاریکی پذیرم
مثل سئوالــــی بـــی جوابـــم ، در لحظـــه های ناصبوری
یک فرصــــت از دست رفتــــه ، در وقتهـــــای ناگزیرم
در چنبــــر نازک دلیها ، احســـــاس تـردی نیستم بیش
در خودشکستم یا شکستند ، یاران از جان کرده سیرم
عمـــری است روح خسته ام را ، در پیکـری تابوت گونه
با خود به هر سو می کشانــــم ، بی انتها باشد مسیرم
از هیـــچ لبخنـــدی نیامد ، عشقــــی به پشتیبانی دل
دستی نگفـــت از مهربانـــی ، بگذار دستت را بگیرم
آزادیـــم را عقـــل حتی ، کاری عبـــث دانســـت زیرا
در پیله ی خویشــم گرفتـــار ، در دام رویاها اسیرم
در فصلهای تشنه کامی ، یک جرعه آبم کس نبخشید
چشــم انتظار لطف بـاران ، چون تکدرختی در کویرم
ویرانه جویی زار و خسته ، چون جغــدهای ناخجسته
ای بال و پـرهــای شکسته ، رخصت! بمانم یا بمیرم؟

بحر طویل

خوانش: 1027

سپاس: 6

تعداد نظر: 6

چون شدم محو تو از هر دوجهان آزادم

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

بحر طویل

خوانش: 683

سپاس: 6

تعداد نظر: 12

پاییز

باز پاییز آمد و از روی خشم
کرد برپا آتشی از برگ گل
زاغ را فرمود تا شادی کند
از سر شب تا سحر در مرگ گل

دوبیتی

خوانش: 668

سپاس: 9

تعداد نظر: 15

تعداد نقد: 5

گاهی نمی شود به دلی اضطراب داد
احساس را به خاطر مشتی عذاب داد
هم بر خطوط زلف پریشان کشید دست
هم شانه کرد و نقش و نگاری به تاب داد
آری نمی شود همه زیبایی از تو بُرد
باید به داده از تو، حساب و کتاب داد
کوهی به دوش می کشم از دردِ درک و فهم
پندار نیک نیست، کسی را خطاب داد!
پنهانترین خیال مرا سر بریده اند
با آن حقیقتی که به من یک طناب داد
هرگز نمی توان که ندانست و سر کشید
شعری که جرعه جرعه آن را شراب داد
دستی به رسم هدیه اگر ماه می دهد
باید عوض به منتی از آفتاب داد
پُر واژه بود، در شب لبریز، شعر تلخ
چشمم برای اشک جوابیّه خواب داد
روح اله اصغرپور

بحر طویل

خوانش: 1799

سپاس: 7

تعداد نظر: 4

تعداد نقد: 4

خواب دیدم که ز عشق تو جوان می میرم
ضربان در ضربان در ضربان می میرم…..
فتنه ای سبز شده پشت نگاهت حالا
"بی بصیرت" شدم و مثل "سران" می می میرم!
با قدم های خودت وارد میدان شده ای
با رجز خوانی تو مرثیه خوان می میرم…
نوح من! غرق شدم راه نجاتی بفرست
ناخدا گفت ولی در جریان می میرم….
به جهنّم! که دگر میکده ها تعطیلند…!
ساقیا مست شدم! "جامه دران " می میرم…
دست من نیست ! خدا خواسته عیسی باشی
به دمی زنده کنی …شاد از آن می میرم…
عاشق ترجمه ی چشم زلالت هستم
پر تلاطم شده ام گرچه روان می میرم
به امیدی که شود از تو نشانی پیدا
سر هر کوچه پی ات نعره زنان می میرم
گر بیایی "تو" ردیف غزل من باشی…
می زنم شعله به این شعر و عیان می میرم…

معصومه بیرانوند
دهم مهر94

بحر طویل

خوانش: 626

سپاس: 6

تعداد نظر: 13

آنان که به «شعـــر پـاک» ایمان دارند
یکپارچـــــه خصلــــت کریمان دارند
در هر وادی چـه علم باشد چه ادب
امّیـــــد به اعتلای ایـــــــران دارند.

ترجیع بند

خوانش: 819

سپاس: 5

تعداد نظر: 9

«طارق» که نوید «شعر پاک» آورده ست
ســـردفتـــر عشق را ملاک آورده ست
دامــن دامــن گل از گلستـــــان ادب
ماننــــد ستـــــاره تابناک آورده ست.

ترجیع بند

خوانش: 908

سپاس: 7

تعداد نظر: 6

شعر همين، لهجه زيباي توست
طعم گس سرخي لبهاي توست
شعر منم، مثنوي غرق خون
کوه غمي پشت سر يک جنون
درد همين شعر پر از نام توست
حاصل تاک و همه در جام توست
خرمن مويي ک شده رقص باد
آتشي افتاده به دامان عاد
خون جگر شعر مرا گفته است
زردي فصلي که به تن خفته است
بعد هدايت که کنون مرده است
شعر ببين روح مرا خورده است
حس غريبي به سرم ميزند
مثل جنون هي به تنم ميتند
افسانه پرپيچ غم موي توست
شب که چنين در به در کوي توست
عمق سياه غم من، مثل چاه
آه از اين درد جگرخواره آه
شعر مرا تا به کجا ميبري؟
تا هوس سيب حوا ميبري
وسوسه رانده شدن از بهشت
شعر مرا خط لب تو نوشت
چند قدم مانده به شاعر شدن
در هوس چشم تو کافر شدن
پشت به من کرده چرا ميروي؟
اي تب شعرم به کجا ميروي؟
تف به شعري که تو را مي سرود
ننگ به چشمي که تو را مي ستود
آدم نا آدم شعر حوا
تف شده از عرش به فرش خدا
زود برو شعر مرا ترک کن
عامل سيب چيدن من، درک کن
شاعرگي، پيشه اجداد من
شعر شده منطق اضداد من
غصه شده خانه آباد من
درد شده تيشه فرهاد من
تيغ دهيد تحفه به جلاد من
اين سر من، هديه به جلاد من
روسري ام رفته به دامان باد
شعر سمانه شده ديوان باد
شعر نگو، چشم تو ديوان شمس
روح چو درياي تو ايمان شمس
اين دو سه خط شعر مرا گوش کن
با همه ات بيت به بيت نوش کن
رايحه مرگ به بستر خوش است
خودکشي شعر در آخر خوش است.
شعر منم مثنوي غرق خون
باده زده مست و خراب از جنون

خوانش: 1342

سپاس: 7

تعداد نظر: 15

تعداد نقد: 3

ولی را نباشد به سر، خودسری

به دانا سری باشدش همسری

قصیده

خوانش: 1880

سپاس: 16

تعداد نظر: 34

تعداد نقد: 4

بیا که بی تو شده حال من خراب امروز

شراب هم ندهد روی من جواب امروز

بحر طویل

خوانش: 563

سپاس: 9

تعداد نظر: 14

در غدیر خم چه پیش آمد بگو

بر سر آئین و کیش آمد بگو

خوانش: 804

سپاس: 4

تعداد نظر: 6