🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

آخرین اشعار


نشسته ام به امیدی ، هوای چشمانت
که جان خسته سپارم برای چشمانت
/
کنار ساحل کارون گشوده آغـوشم
که باز و بسته شود پا بپای چشمانت
/
به نام معجزه امشب چه التجاها رفت
به پای معجر مشکل گشای چشمانت
/
چه قدر شعر و غزل نذر کفتران بکنم ؟
چه قدر دانـه بریزم برای چشمانت ؟
/
غزال من غزل من ، غریب افتاده ا ست
چنین که مانده هنوز ابتدای چشمانت
/
فقـیه شهر که عمری ملامتم می کرد
چرا شده ست خودش مقتدای چشمانت؟
/
چه حاجتی به تفاعل ز خواجه ، وقتیکه
نوشته درد دلم گوشه های چشمانت
/
همیشه شعر نگاهت سرود جاشوهاست
غزل غزل ز تو از ماجرای چشمانت
/
به التـجای خدایم سپاس ها دارم
برای دین قشنگ بــهای چشمانت
/
بیا که دست نیازم در آسمان ها ماند
به استجابت ناب دعــای چشمانت

حسین دلجووو

بحر طویل

خوانش: 633

سپاس: 4

تعداد نظر: 5


شبی که ماه به عشق تو نور می پاشید
ز عرش گنبد حضرت سرور می پاشید
/
به یمن چشم قشنگت دخیل های حرم
طبق طبق شفاعت ناب حضور می پاشید
/
تمام قد همه ی کفــتران قیام شدند
همین که چشم سیاه تو تور می پاشید
/
نـماز عشق به پا شد میان صحنی که
ز آبـشار بلوغت بلور می پاشـید
/
مرا به اوج نـمازی ز عشق میبردی
اگر چه سرو بلندت غرور می پاشید
/
نوای عشق و جوانی ز خاطرات قدیم
ز گریه های بلور تو شور می پاشید
/
به بزم آ ینه و آب و عشق، دلهامان
برای قوس و قزح رنگ جور میپاشید
/
غزل غزل ز تو ابیـات ناب دلداری
به قلب خسته این نا صبور می پاشید
/
دوباره اول تیر و دوباره تیر نـگاه
هوای هرم تنی در تنور می پاشید
/
در این معامله من بیگمان کم آوردم
شبی که ماه ز چشم تو نور می پاشید

حسین دلجووو

بحر طویل

خوانش: 720

سپاس: 4

تعداد نظر: 7


می شود آیا شبی مهتاب شام من شوی؟
لحظه زیبای وصلت اختتام من شوی؟
.
میشود چون کفتری درتنگنای یک غروب
سر زده جلد هوای پشت بام من شوی؟
.
یا که گیـسو را برافشانی به تاق سینه ها
درهوای همدلی هایت به نام من شوی؟
.
تا عسل میباری از اندیشه لبهای خویش
می شود لبریز شهد جام ،جام من شوی
.
ای غزال تیز گام قـــصه های جانگداز
می شود روزی بنام عشق رام من شوی؟
.
عاقبت فرهاد گونه تیشه بر سر می زنم
تا مگر شیرین صفت محو قیام من شوی
.
یک شبی تنگم بمیران لابلای دست هات
تا مـگر پایان من باشی ، تمام من شوی

حسین دلجووو

بحر طویل

خوانش: 1269

سپاس: 6

تعداد نظر: 8


باز دیرم گشته مولا ، از همیشه ، دیرتر
باز دربند خودم ، مسدود تر ، زنجیر تر
/

روح مان پشت تب بی اعتقادی ،پیر شد
روح پیر و نبض جانهامان خدایی،پیرتر
/

بحر طویل

خوانش: 1087

سپاس: 4

تعداد نظر: 19

سَــروجانم فـدایت،یاابوالفضل
به دل باشدولایت،یاابوالفضل
دلـــــــم آتـــــــــــش گــــــــرفتــــــه ازبرایِ
اخــا،ادرک اخـــایت یاابوالفضل
منم بیمـــارِعشــقت،جانِ هستی
امیــــدِمن شـــــفایت،یاابوالفضل
بــــــرایِ یـــــاریِ دیــــــــنِ پیــــــــــــــمبر
جداشـددســتهایت،یاابوالفضل
تمـامِ چشـــم هاراخیره می کرد
جمـــــــــالِ دلـــــربایت یاابوالفضل
به جــــــانِ دشــــمنــــان افکند،لرزه
طنینِ آن صــدایت،یاابوالفضل
جوانمـــــــردان وســــــــالارانِ عـالَم
همــه،تحتِ لـوایت،یاابوالفضل
به جـــانِ کوفیــــــــانِ بی مــــــروت
همــــه،دردوبـــلایت،یاابوالفضل
ندانستندآن،بی عقل وهوشان
چراقـــــدرو بهــایت،یاابوالفضل
تمـــــامِ زنـــدگانی بــــــوده حـــــامی
به دنبالِ رضـــــایت،یاابوالفضل
نــــگاهی کُن به رویِ روسیاهان
بمیــــرم من برایـت،یاابوالفضل

بحر طویل

خوانش: 892

سپاس: 5

تعداد نظر: 8

دلِ تاریخِ عشق , خون شده از

چشم های مخوف و جانی تو

دوبیتی

خوانش: 780

سپاس: 6

تعداد نظر: 10

تعداد نقد: 1

از زمین از این دنیا
چشم او چقدر دور است
در عمیق چشمانش
یک اذان پر از شور است

توی چشم بارانیش
کهکشان ز هم پاشید
در گلوی مشک او
دجله ناگهان نالید

چهارپاره

خوانش: 1107

سپاس: 5

تعداد نظر: 15

تعداد نقد: 4

دیشب من و دل به هم صفا می کردیم
تـــا وقـــت سحـــر خدا خدا می کردیم

بـــا زمــــزمـــه ی زیـــــارت عاشــورا
در اشک سفـــر بـــه کربلا می کردیم.

ترجیع بند

خوانش: 851

سپاس: 4

تعداد نظر: 9

تعداد نقد: 2

افتخــــارم هست،عاشورائیم
عاشـــقِ عبـــاسم ومولائیـــم
درتمـــامِ عمرِمن هرروزوشب
پُرشــده ازعشقشـان،تنهائیم
بالباس مشکی ازهجرِ حسین
بانگاهی خیـس ازرســـوائیم
کوفیــان راازچه لعنت میکنم
خورده چون مُهرِگنه پیشانیم
ســاقیم،گویدشفـاعت میکند
باهمین رختِ سیه،من راضیم
سـایه یِ دستِ عـلی اصغربُوَد
دردوعــــالَم عشقم ودارائیم
لیــتنی کنت معک یاســــیدی
روزِعاشوراسـت،من زهرائیم
خــوانمت ازراهِ دوری یاحسین
قسـمتم فرما،چه وقتی راهیم
فارسی گــــویم چوازدینِ خدا
افتخــــارم این بُوَد،ایرانیــــم
هــرکه آمـددردلــش آزادگی
پابه پایش این دلِ شــیدائیم
حرفِ حق رابشنـوم ازهرکسی
بــادلم،دردســـتِ اوزندانیـم
غرقِ دریـایِ گنـه هســتم،ولی
باعنـــایاتش من عاشـــورائیم
بــــودونـــابودوتمـــامِ زندگی
کــــربلاشــد،موجبِ پیــدائیم

قالب جدید

خوانش: 1036

سپاس: 3

تعداد نظر: 7

تعداد نقد: 4

شبهایِ مُحَرم
یکی می گفـت:این شبهــاکجـائی
روان ســـــویِ کدامین راههـائی
بدوگفتــم روَم جـــائی حســینی
نبــــاشـــددرک،تــاآن رانبیــنی
روَم جـــائی دلم آســـوده گــردد
جـــــداازمَــــردُمِ آلـــوده گــردد
روَم جــائی که یـــارانی عزیـــزند
زِهــــرآلـودگی پـــاک وتمیــــزند
همان جائی که پُرازخـاطـرات ست
برایِ چــون منی،جــایِ بـرات ست
روَم جــــائی که روحـی پاک باشـد
نشــــان ازمـردمی بیــــباک باشد
روَم جـــائی که به نامِ جــواداست
مکانِ ســـجده وجـــایِ جهــاداست
روَم جـــائی که یک عاشـــق ببینم
تهی ازفاســـــدوفاســــق ببیـــنم
روَم جـائی که انســـان وصبـــورند
زِقیـــــدوبنــدِدنیـــــادرعبـــورند
روَم جائی که ذکــرِیاحســین است
برایش سینه هاپُرشوروشین ست
روَم جـــائی که نـامِ پــاکِ عبـــاس
دهدبرعاشـقان یک کــوه احساس
همانجــــاکه مصیبت هــایِ اصغــر
روان ازدیـــده ســــازداشـکِ اطهر
روَم جـائی که بهـــــرِخــــونِ اکــبر
زنندبرصـورت وبرسـیــــنه وسَـر
همانجاکه میاندارش سکینه است
تنش درکــربلاجانش مدینه است
روَم جــــائی که نامِ کــربلاهســت
برایِ کُشــته هاشـــورونـواهسـت
نـدارم گـرنفـس تاروضـه خــوانم
ولی خدمـت گـــذارِنوحـــه خـوانم
مرامـــــگذاریک دم،یـاابــالفــضل
بده یک سیـنه یِ پـاک وپُـرازفضل
تــوای حــــــامی بدهــکارِجـــوادی
هـــزاران رایکی پاســــخ نــــدادی
رفیـــــقان حـــال،محتــــاجِ دعـایم
بـرایِ ایــن جهـــــان وآن ســــرایم
بُوَدعمـــرم ســــراسرروســــیاهی
زِمـــولاخـواهشـــم باشـــد،نگاهی

خوانش: 695

سپاس: 3

تعداد نظر: 7

تعداد نقد: 2

نور عشقی ابدی جان همه پروانه اوست
طعم شیرین حقیقت ته پیمانه اوست
مردی و معرفت از شیوه مردانه اوست
جان به قربان سری که سر جانانه اوست

"این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست"

خوانش: 891

سپاس: 3

تعداد نظر: 5

ای امامِ انقلاب و خون سلام
کُشته ی لب تشنه بر هامون سلام
کُشته گشتی تانمیرد دینِ دوست
بر جهان آئینه شد آئینِ دوست
از دَمِ تیغِ تو می بارد حیات
بانگِ یارانِ تو تفسیرنجات
هرکه یک شب ساکن کوی تو شد
از خودش برگشت ، رهپوی تو شد
برسرکوی تو مردان صف به صف
تابگیرند از تو صهبای شرف
صد هزاران صادق دیر جنون
جان فدایت کرده با لبخند خون
میزبان سفره نوری هنوز
شعله بر شبهای دیجوری هنوز
تشنگی های تو در ما زنده باد
آتشت سوزنده و سازنده باد
آبِ تو، ای تشنه آبِ ساده نیست
صورتِ برجامِ گِل افتاده نیست
کیست جز تو مظهر عشقِ تمام
ای امامِ مرد های با مر ام
راه تو با پای لرزان ساز نیست
مرد شمشیر تو مشت باز نیست
هرکه گامی با توباشد همسفر
آسمانی می شود بی بال وپر
هرکسی عشق تو آ مد درسرش
سربلندی می وزد از دفترش
هرکسی مهر تو شد نور دلش
جز محبت نیست سهل و مشکلش
دل که بر بام تو یا هو می زند
با لب تو حرف با او می زند
هرکه از میخانه ات جامی گرفت
شهره شد نامش، سر انجامی گرفت
آسمان پیش قدمهای توخم
کفرو دین نقش تو را زد برعلم
پرچمت برج کلیسا را گرفت
دست تو دست مسیحا راگرفت
سرفرازان به ایمان تو مست
سالها در سنگرند و سربه دست
دشمنان خود را به کوری می زنند
حرف های سست و صو ری می زنند
انقلابت را تماشا می کنند
عشق می بینندو حاشا می کنند
لشکر دشمن پریشانی گرفت
از رها وردش پشیمانی گرفت
شد سر هستی تنی که سر نداشت
تشنه ساقی بود وکس باور نداشت
با نفس های خوش ای روح نسیم
فرقه می سوزد به وحدت می رسیم
تا گل صبح تو سر زد از وجود
هر گلی هستی زد و مستی سرود
ای به تصو یر زمان زیبا ترین
وی به نظم و نثر ما شیوا ترین
بوی اسفند تو شهر آشوب شد
آتشت بر هرکه زد محبوب شد
لاله بی رنگ تو اصلا لاله نیست
خط فرهنگ تو بی دنباله نیست
عطر گلهای خدا فصلی که نیست
لاله زار کربلا فصلی که نیست
پرچمت حاشا که افتد بر زمین
روی پیمان تو می چرخد زمین
آب از آتش نمی گردد عدم
از خروش باد دریا را چه غم
بادو طوفان موج را جان می دهد
ظاهرا بوی پریشان می دهد
اشک وآه وحسرتم بی خویشی است
نا له هایم ناله ی درویشی است

خوانش: 834

سپاس: 3

تعداد نظر: 8

 

از بَر کن ای نگار،این شعرِ غم فزا را

قصیده

خوانش: 1352

سپاس: 16

تعداد نظر: 45

تعداد نقد: 1

سلام عشق بزرگم! اجازه آیا هست

که میزبان تو باشم برای "هجرانی" ؟ ↓

لوپ

خوانش: 796

سپاس: 7

تعداد نظر: 10

روزعباس.حسین

امروزدنیاغم شود

سپید

خوانش: 807

سپاس: 5

تعداد نظر: 10

عباس…
ای تجسم عشق و احساس…
ای بامرام…
که دست دادی…
و معرفت نه…
در حیرتم…
که چگونه فرات…
قرن هاست….
حسرت بوسه تو را بر آب…
جاریست؟!

مجید مصطفوی
1/8/94

خوانش: 1046

سپاس: 5

تعداد نظر: 12

وقتی که حسین اصغر خود در میان گرفت
خون ریخت ز خورشید و دل آسمان گرفت
دور فلک استاد و زخورشید غرق خون
هم قلب کویر،زمین هم زمان گرفت
افتاد علمدار و علم هم سبو شکست
انگار که تیری دل زهرا نشان گرفت
سقای عطش تشنه لب و دجله و فرات
جوشید زغم جزر و مدی خون فشان گرفت
ماه از رخ مه گونه ی او در خسوف شد
خورشید، خطی ، عاریه از ارغوان گرفت
افتاد ز اسب آن مه رخشنده ی مولا
چون زلزله که ارگ بم و ورزقان گرفت
برق زر و زن ، نزد ددان شتر چران
مردانگی و غیرت از آن کوفیان گرفت
شاعر به نام نینوا و حسین وصف عشق کرد
آری همه عالم به نام حسین می توان گرفت

پ . ن

بحر طویل

خوانش: 436

سپاس: 6

تعداد نظر: 12

تعداد نقد: 4

از خـــرمــــن فضلـــــــت ای قتیــــل العبـــرات
یک دانـــــه برای من ز یک خوشـــــه بس است
محـــــرم به محـــــرّم چو شــــــوم ، بهر طــواف
یک گوشه از آن ضریــح شش گوشه بس است
یک قطـــــــره ی اشـــک در عـــــــزاداری تــــو
بهر سفـــــــر آخرتــــــــــم توشـــه بس است.

خوانش: 713

سپاس: 3

تعداد نظر: 7

دو عالم نقطه ی خال حسین است
تمام عشق تمثال حسین است
همینم بس اگر روزی بگویند
فلانی هم به دنبال حسین است

ندارد ابر دل یک قطره باران
که همراهی کنم با سو گواران
من از جنس کدامین سنگ بودم
که خشکم در میان چشمه ساران

ترانه

خوانش: 1200

سپاس: 6

تعداد نظر: 31

هرقدر که از محبتت کم می شد
صافی ستون کمرم خم می شد
از سلسله ی محمد قاجاری
هر خنده ی تو زلزله ی بم می شد

خوانش: 570

سپاس: 6

تعداد نظر: 8

تعداد نقد: 2

یک کاروان سـرشار عشق ، در حنجره فـریادها
در قلب تــــاریک زمان ، آزاده هـــا ، آزاد ها

این سو همان هفتاد و دو ، قلب خدایی با شرف
آن سو همه دنیایی و ، هفتـاد ها ، هشتاد ها

بحر طویل

خوانش: 1015

سپاس: 3

تعداد نظر: 14

تعداد نقد: 7

ـر داغ غــم‌فـــزای تــو مــن گــریـه می‌کنـم
سـر مـی‌نـهـم بـه پــای تـو مـن گـریـه می‌کنـم

اشـکـم امـان نـمـی‌دهد از مـاتـمـت، حـسـیـن!
در مــجــلــس عــزای تـو مـن گـریـه می‌کنـم

بحر طویل

خوانش: 785

سپاس: 5

تعداد نظر: 13

کوچکترین سرباز

ظهر بود و بی امان،امواج تف؛
می وزید و خاک، آتش می گرفت
تشنه ی وامانده در این گیرودار؛
با لب صد چاک ،آتش می گرفت
***
خاکِ داغ و های های تشنه ها
خیمه ها را درد باران کرده بود
خیمه ای را از عطش در التهاب؛
خیمه ای را شعله در جان کرده بود
***
تشنگی در اوج بیداد و فرات؛
شرمسار از کام خشک کودکان
شعر تلخ و صبر سوز«العطش»
بود جاری بر لب پیر و جوان
***
عشق مردی،اندکی آن سوی تر
در هجوم فتنه و بیداد بود
در همان حال آرزوی قلبی اش
دشمنان خویش را ارشاد بود
***
گفت:آیا هست در جمع شما؛
تا مرا در امر دین یاری کند؟
بگسلد پیوند خود را از یزید
از مرام من طرفداری کند؟
***
خار ها با تیغ های جهل خود؛
طعنه اما بر شقایق می زدند
دست های جهل با فرمان بغض؛
سنگ بر قرآن ناطق می زدند
***
عطر«هل من ناصرِ»سلطان گل ؛
با مشام خارها بیگانه بود
آن که شد سر مست از این عطر مدام؛
بلبلی از عشق گل دیوانه بود
***
بلبل شش ماهه ای لب باز کرد
تا بگوید راز خود با باغبان
با زبان بی زبانی حرف زد
از تب پرواز خود با باغبان
***
با لب خشکیده از سوز عطش
گفت :ای بابا!هوا دارت منم
یاورانت در تف و خون خفته اند
دیگر اکنون آخرین یارت منم
***
با همین قنداقه و لب های خشک
می شوم کوچک ترین سرباز تو
بلبل خود را فدای عشق کن
تا شود هم بال با پرواز تو
***
تا شود اثبات مظلومیّتت
باید این خون نامه را امضا کنم
با نثار خون خود در این زمین
دشمن دین تو را رسوا کنم
***
رفت و تیر حرمله بیداد کرد
آسمان گلرنگ شد از خون او
تا قیامت اشک باران می کند؛
شیعیان را قصه ی تیروگلو c

دوبیتی

خوانش: 830

سپاس: 7

تعداد نظر: 10

تعداد نقد: 13

" قسم به معنی لا یمکن الفــرار از عشق"
که عاشقانه سرودم گلایه وار از عشق

هوای پر زدن از کوی یار ممکن نیست
بیا مرا برهانم از این دیار …از عشق

خوانش: 932

سپاس: 5

تعداد نظر: 17

تعداد نقد: 6

هفتاد ودو واژه خونین
برزمین تفتیده ی نینوا جاری
تمام قاموسها
بی رونق شدند
……………………………….
درصحرای مغموم وپرهیاهو
آسمان شکافت
هفتادو دو مردنورانی
با ,هفتادودو ریسمان آتش
فرود آمدند
هفتادودو سرود سرخ خواندند
قلبم هفتادودو پاره شد
از آنروز نه تنها پوزه ی گرگ
منقارپرنده نیزخونین است
………………………………..
همراهان هفتادو مردنورانی همه قالبها را شکستند
لذا قالب وویرایش واژه ها با شما.
اما خواهش میکنم اگر لطف کردید ودستی به سروروی خاکی وخونین واژه ها کشیدید
یادتان نرود واژه ها خسته ی راه وخونین وزخمی از زخم سنان وتیر وخنجر غربت وتنهایی هستند
کمی مهربانترویرایش ونقد بفرمایید.یاحسین(علیه السلام).به احترامشان بایستیم.

خوانش: 763

سپاس: 10

تعداد نظر: 43

وقتی گلوی نازک او را نشان گرفت
وقتی که تیر، قدرت خود از کمان گرفت

وقتی که قطره قطره‌ی خون از گلو چکید
وقتی که خونِ گلو راه آسمان گرفت…

خوانش: 511

سپاس: 3

تعداد نظر: 8

تعداد نقد: 4

"يا عباس"

درآینــه آب نگـــا هش گــره خـــورد
برچشم بـــــــرادر چو ماهش گــره خورد
چشمش به میـان دجله تا سـوسـو زد
یک شعله تــــه چشم سیاهش گــره خورد
لــــرزید دل فرات وخشـکید عــــطش
مــرد انگی اش به جان پنا هش گــره خورد
سیرا ب شـدند جـــها نیان بی تــــاب
وقتي که شماره هــــا ی آهش گــره خورد
بشکست زمان چو قامت او بشکست
ای وای چه را حت ا لتجا هش گــره خورد
بــــد مست دلان بـــی مـــروت خفـتند
وقـــتی گـــره طــــناب را هش گــره خورد
چون باد خزان نـشاند، دامــــانه شرم
تیری که به چشم سجده گاهش گــره خورد
7/1/1384خ. صفر 1426ق

بحر طویل

خوانش: 932

سپاس: 5

تعداد نظر: 11

هستی همه را حکایت نی دیدم
در هر نفسی شکایت نی دیدم
روزی که سر بریده بر نی می رفت
رفتن همه را روایت نی دیدم

پیراهن گل دریده من خاموشم
خواب همگان پریده من خاموشم
هفتاد و دو لاله سبز شد در آتش
آتش به جنون رسیده من خاموشم

ترجیع بند

خوانش: 1194

سپاس: 6

تعداد نظر: 5

عبّـــــاس که شیـــر بیشه ی توحید است
کانـــــون صفـــــا و مرکـــز امّیـــــد است
در پهنــــــه ی بیکـــــــــران اخلاص و ولا
او مـــاه و حسین بن علی خورشید است.

ترجیع بند

خوانش: 750

سپاس: 4

تعداد نظر: 2

تا تو احساس منی ، خاطره ای درسفرم
باغی از شعری و من قافیه ای بی ثمرم
مثل شیرابه ی لبخند همیشه، شِکَری
عطشی!، حسرت یک بوسه ی اشک سحرم
من به دنبال نگاهت همه جا تشنه و مست
تو ولی سایه شدی در همه جا پشت سرم
مجلس ملی قلبم که به توپی بستند
آهِ مشروطه چی و قهوه ی فال قجَرم
یا درامی شده ام ؛در پس سریال شبی
از سکانسی به سکانسی همه جا در به درم
گفتم این بار به سیب لب تو گاز زنم
وقت دیدار و در اغوش و نوای "قَمر"م
مانده ام گریه کنم ، خنده کنم در بغلی
مثل پیدا شده در صحن حرم، درد سرم
کاش می شد که بیایی و لب صاعقه ای
روی کبریت نگاهم بزنی بی خطرم

تقدیم به تو
و دیگر هیچ…!
این غزل بعد از خواند غزل زیبای استاد بزرگوارم آقای "علی نیاکوئی لنگرودی "تو پر از قافیه و من فعلاتن فعلم "متولد شد
داغ داغ خواستم این احساس را با شما شریک باشم ….
چوب نقدتان را بر تن دلنوشته ام سرخ کنین شاید! ادم شد قلمم و مزه ی شاعری گرفت و از اَدا در اوردن در اومد!!
فعلن
"همین"!

بحر طویل

خوانش: 719

سپاس: 6

تعداد نظر: 4

تعداد نقد: 2