🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

آخرین اشعار

عطر گلزار تنش حال و هوایی دارد
طرح چشمان قشنگش چه خدایی دارد

من عاشق به تو وابسته ام و میدانم
حیف روح از بدنم قصد جدایی دارد

خوانش: 1283

سپاس: 5

تعداد نظر: 18

بی رقیه آمده زینب به دیدارت حسین
عفو کن بر خواهر محزون و غمدارت حسین
من نکردم کوتهی در حق نیکو دخترت
تشت خونین آمد و آن راس خونبارت حسین

بحر طویل

خوانش: 943

سپاس: 4

تعداد نظر: 7

گرچه احساست پر از گلبرگ های ســــــــاده است
چشم هایت واقعن یک شعر فوق العـــــــــاده است

تا نگاهم میکنی احســـــــاس من گـــــــــل می کند
موج موهایت به جان آسمـــــــان افتـــــــــاده است

غزل مثنوی

خوانش: 1178

سپاس: 4

تعداد نظر: 10

حامد نصیری

نهان

حامد نصیری 05 آذر 1394

چشم بستم که ز تو قصد نهان دارم و بس
ورنه با دیدن تو سنگ به لب می آید

مهر از شرم نگاهت به افق برد پناه
ماه از خجلت خویش است که شب می آید

دوبیتی

خوانش: 477

سپاس: 4

تعداد نظر: 6

با همین شعر می توان گم کرد

پا به پایت هراس فردا را

چهارپاره

خوانش: 1209

سپاس: 6

تعداد نظر: 9

جهــــــــــــان می توانـد تنت را بگیرد
اگر آه مـــــــــــــــــن دامنت را بگیرد

چه سخت است از بخت بد آتش کین
شبی شعلــــــه اش خرمنت را بگیرد

خوانش: 1139

سپاس: 6

تعداد نظر: 12

عسل رادمنش

توهم

عسل رادمنش 04 آذر 1394

شبی که صورت مهتاب بین غم گم شد
دوباره سینه ی دریا پر از تلاطم شد

شکست قلب تمام پرنده ها وقتی
کسی شبیه مترسک دلیل گندم شد

خوانش: 707

سپاس: 10

تعداد نظر: 10

می کنم نظم پریشان را ز چشمانت سوال
شایداز آن بینش روشن بگیرم اعتدال
هر چه کتمانت کنم فریاد و جدانم تویی
هر چه رد کردم تو را بیرون نرفتی ازخیال
لحظه ای طوفانی و یکدم نسیم نا فذی
لاله ی دشت جنوبی یا گل سرخ شمال
رعد و برق ات شعله زد دشت شب خاموش را
با کر و با کور شا ید داشتی جنگ و جدال
وای از تفهیم کر فریاد از تصویر کور
سخت ناسازست تفسیر سخن با لفظ لال
داغ خور شید از تو یخ زد قلب یخ آتش گرفت
گشت مرداب از نگاه نافذت آب زلال
من سرود وصل میخوانم اگر چه در فراق
من هنوزم ماه می بینم به تصویر هلال
گوشمالی می دهی من را به جرم عاشقی?
به به از لطفت که لذت می بردم از گوشمال

خوانش: 839

سپاس: 5

تعداد نظر: 5

از روی نی نوای تو شد سوره ای غریب
افتاد در گلوی تو دلشوره ای غریب

سهم خدا شدی که تو را مژده داده بود
آن شب که خنده می زدی از کوره ای غریب

خوانش: 849

سپاس: 4

تعداد نظر: 9

دست از سر این شاعر دیوانه ات بردار
دست از سرِ این شاعر دیوانه ی بر،دار

(روی تمام مرد هایت شرط می بندم

خوانش: 992

سپاس: 6

تعداد نظر: 13

کجایی ای فرشــته خو؟ کجــایی مـاهِ بی همتا؟

که دل بی تو فغان دارد، چه گـویم از دلِ شیدا؟

خوانش: 1461

سپاس: 13

تعداد نظر: 28

جمعه ی ظهور می رسد
من در این حقیقت بزرگ شک نمی کنم
آرمان مهدویّت بلیغ را
بر یخ ملاحظات حک نمی کنم
*
واژه واژه
حرف حرف
روی پرده های دیده و دلم نوشته ام:
من به جنگ دیوهای شرق و غرب می روم
خود اگر چه آدمی ولی
رهنمون به عشق می شود فرشته ام
*
مثل خشک مغزها
نان به نرخ روز خوارهای فتنه زاد
با خیال باطل شکوه دین مباد
واقعیت همیشه سبز را نمی کشم
آب در الک نمی کنم
*
با یقین سبز خویش
می روم به پیش
در مسیر جمکران معرفت
می کنم مرور
آیه آیه شعرهای نور
سوره های روشن شعور
*
بر لوای سبز فاطمی نوشته است
فصل انتظار:
می رسد بهار
جز که با خیال شربتی ز جام دوست
دل خنک نمی کنم
*
من حسینی ام
خاک پای عارفان مکتب خمینی ام
من بسیجی ام
روی دوش تک تک مجاهدان راه حق
آر . پی . جی ام
یک گلوله آتش قیام
در مسیر روشن امام
یک جهان حماسه در کتاب نوحه های کربلا
تا همیشه ی خدا
*
من شکوه غیرتم
با بصیرتم
پشت بر هزار سال بیشتر
آرمان وارث صحیفه و فدک نمی کنم
*
جمعه ی ظهور می رسد
من در این حقیقت بزرگ شک نمی کنم.

سپید

خوانش: 748

سپاس: 5

تعداد نظر: 5

تعداد نقد: 2

هفته بسیج را به رهبرم و به رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و تمامی مرم ایران تبریک عرض می کنم

بازهم جُستم پَری را در کویر
استخوان کفتری را در کویر
باز دیدم پاره ی پیرا هنی
لا له های پر پری را در کویر
بازهم دیدم نشان عاشقی
حلقه ی انگشتری را در کویر
دیده ام سرو به خون خوابیده ای
افسر بی لشکری را در کویر
باز فهمیدم صدای ناله ای
دیده ام چشم تری را در کویر
سبز دیدم در میان آتش است
نخل انسان مظهری را در کویر
دشمن از وحشت به آتش می کشد
سنگر خاکستری را در کویر
با د دیدم می بَرد بر آسمان
پاره های دفتری را در کویر
دیده ام برسینه های عاشقان
تکه های خنجری را در کویر
باز می گردم در این شن های داغ
تابیابم گوهری را در کویر

بحر طویل

خوانش: 1081

سپاس: 6

تعداد نظر: 9

عمــــــق سکــوتم بازتاب درد بــــی همتا ست
بی درد بی گریه بخوان یک خواهشِ بی جا ست

درد است حرفی فلسفی از یک جوانی که …….
در بین حـــــرف تازه ام تصـــــویر رویا ها ست!

بحر طویل

خوانش: 1161

سپاس: 6

تعداد نظر: 12

قایقی خواهم ساخت بر خاطره ها
قایقم پر از عشق خدا
ناخدای قایقم قلب های با وفا
دل پاک بی ریا
سوخته قایقم راستی ها
مقصدش دیار پاکی ها
همه جایش پر از لطف و صفا
اهل قایقم همه ، دلداده به خدا
بادبان قایقم بال فرشته ها
آسمانش نگاه یکتا
آن خدای عاشقا
قایقم بس زیبا و با صفا
مسافرانش همه عاشق خدا
هم صدا با خالق
زندگی را لایق
و خدا در قایقم دیدبانی دانا
قایقم با خدا پیدا
ساکنان قایقم دور از دو رنگی ها
دور از غم و غصه ها
امید رسیدن به عمق دلها
پر از لبخند خدا
به که چقدر زیبا
قایقم را میسپارم به خدا
تارساند به منزلگه یار با وفا
همراه این قایق زیبا
هست خدای یکتا
قایقم هم زیبا
پر از مهر و وفا ، با صفا، اول و آخر آن یاد خدا
قایق من زیبا

????????????????????????????????????????????????????????دلنگار ????????????????????????????
#فاطمه–اکرمی

سپید

خوانش: 918

سپاس: 5

تعداد نظر: 14

با خودم فکر می کنم وقتی جغــــــــــــــــــــدها در خرابه می خوانند
واقعن عده ای که بی دردند لایق راه و رســـــــــــــــــم انسانند ؟؟؟

با خودم فکر می کنم اصلـــــــــــــــــن کربلا با غزل عجین شده است
از لب خشک ساقی و مشکش واقعــــــــــــــــن واژه ها چه می دانند

بحر طویل

خوانش: 684

سپاس: 5

تعداد نظر: 8

اتفاق بزرگ زندگی ام ! کی می افتی میان آغوشم؟
من که عمری نخورده مست توام ،کی تو را جرعه جرعه می نوشم؟

کی قرار است آنکه می خواهم ، ته فنجان فال من باشی؟
یا که اصلا بگو چگونه؟ کجا؟ کی قرار است مال من باشی؟

لوپ

خوانش: 1059

سپاس: 6

تعداد نظر: 10

تقدیمِ تو هرچه عشق در این دنیاست
دل با تو پر از ترانۀ وصل و وفاست

تو خوبتر از گل و نسیم و سحری
چشمان نجیب و پاک تو بی همتاست

بحر طویل

خوانش: 802

سپاس: 9

تعداد نظر: 11

مينا امينی

چشم

مينا امينی 29 آبان 1394

من چشم خورده ام

تو

خوانش: 789

سپاس: 7

تعداد نظر: 13

روزِروشن شامِ تارم گشته بود
خانه ای ازغم هوارم گشته بود
بی نگاری هـا ٬ امـانم را بریـد
عاشـقی راهِ فـرارم گشته بود
بعد از آن ایامِ تنهـــــائی ٬ دگر
نامِ دلدارم شعـارم گشته بود
شدنگاهم تیـرِ عشقی درکمان
سینه یِ دلبرشکارم گشته بود
رویِ نازوخـویِ پُرمِهـــرش فقط
باغِ زیبــــایِ بهـارم گشته بود
التمـــاسم ازخــــداوندِ کـریم
دیــدنِ رویِ نـگارم گشته بود
چشمِ تیــــز و ریــزبینِ آن پَری
موجبِ حسن ووقارم گشته بود
می شدم بیمــار در هر لحظه ای
دورْ چون او ازکنــارم گشته بود
تابگیرم دستِ گرمش رابه دست
آرزو و افتخــــــــارم گشــته بود
سیـــرتِ نیک و کلامی پُر زِ عشق
موجبِ صبر و قـــرارم گشته بود
از غـــم و انـدوه آثـــــــاری نبـود
دلبرم چـون٬همجـوارم گشته بود
شادمــــانی در دلم عـالی نشست
سینهْ خــالی ازغبـــارم گشته بود
بعدْ ٬ حامی شد سلیمــــانِ جهـــان
او سبــــایی در دیـــارم گشته بود

بحر طویل

خوانش: 966

سپاس: 6

تعداد نظر: 10

پشت این شهر زنی قد نفس جان داده
عشق بعد از دوسه تا پک به هوس جان داده

ماه در مردمک خانه نشین مرداب
مثل زندانیِ در کنج قفس جان داده

بحر طویل

خوانش: 1317

سپاس: 12

تعداد نظر: 38

مهربانی های دیروز
اینکه باخود گاه گاهی سخت دعوا می کنم
روزهای دلخوریت را تماشا می کنم
هر چه خندیدیم با هم روی هم در زندگی
وقت آن را صرف این گل های زیبا می کنم
من جواب مهربانی های دیروز تو را
در نسیم آشنای صبح پیدا می کنم
هر شبم را با تمام غصه های پیش رو
خسته از مردان بی تدبیر فردا می کنم
اشک خود را پاک کن گر اشک من جاری شود
نقش دریا را برایت باز اجرا می کنم
دست بردار از سرم اینقدر حالم را مپرس
چون سکوتم بشکند آشوب بر پا می کنم

بحر طویل

خوانش: 869

سپاس: 3

تعداد نظر: 5

"مش حسن*" گاو خوشگلش را بست

در طویله به صرف یونجه و جو

دوبیتی

خوانش: 761

سپاس: 6

تعداد نظر: 11

مثل *مونک و جیغ خاموشش
از غروبی عجیب لبریزم
توی فنجان فال رویاهام
هی غزلهای داغ میریزم

توی دستی که از تو خالی ماند
دل به دنبال بخت و اقبالی
خوابهایم شبیه هم هستند
مثل آثار* سالوادور دالی

دوبیتی

خوانش: 1977

سپاس: 7

تعداد نظر: 16

هرکسی یک گـونه آزارم دهد
زخمه ای برجـانِ بیمــارم دهد
هرکِه میبینم بجایِ دلخــوشی
وعده یِ یک روزِغمبــارم دهد
آنــکه بایدهمدمِ قلبم شــود
جایِ گُل یک دستهٔ خارم دهد
وقتِ دیدارش شودباطعنه ای
سینه ای ازغم تلنبـارم دهد
بهرِحــــامی ازپسِ این روزها
اوخبـــرازســختیِ کارم دهد
چشم میدوزم به هرسویکنفر
ترس ازنفسِ خطاکارم دهد
هرکَسی ازبهـرِ نازم یک خبر
ازکسـادی هایِ بازارم دهـد
نارفیقم جـایِ دستی مَردوار
ظلمِ یکبارهْ٬نه٬صدبارم دهد
ازخداخواهم که باالطافِ خود
روزگاری بهتـــر از پـارم دهد

بحر طویل

خوانش: 791

سپاس: 6

تعداد نظر: 8

سکوت قافلـــــــــــــه را یک خرابه برهم زد
دوباره دست غــــــــــــریبی به ساحت غم زد
سه ساله ای که در آغوش خاک می خوابید
به پلک آخر خود شعلـــــــــــه ها به عالم زد
شکست بغض غریبــــــــانه ای که در تاریخ
جرقه اش دل حــــــــــــــــــــوا و بغض آدم زد
همیشه آینه ها در غبـــــــــــــــــــار می تابند
به رغم شب که مرتب از آسمــــــــــان دم زد
شبیه خواهر مجــــــــــــــــروح ماه با اشکش
نگاه حضرت خورشید در غــــــــــــــزل نم زد
تمام اهل سفــــــــــــــــر درد بغض را خوردند
شبی که دزد به احســــــــــاس پاک شبنم زد
بتاب حضرت آئینــــــــــــــه کاروان خوابست
رقیه با تب آیینــــــــــــــــــــــه پلک بر هم زد
شبیه کودک ششماهــــــه ای که با عطشش
به زخم آینه های شکستـــــــــــــــه مرهم زد
همیشه جای لبش بر گلوی خورشیـد است
غبار بر رخ آئینــــــــــــــــــــــــه گرد ماتم زد
جابر ترمک

بحر طویل

خوانش: 683

سپاس: 10

تعداد نظر: 18

میلاد نور
ای نــــور امیـــــد بخــــش دلها کاظم
در معرفــــت و کمـــــال دریـــا کاظم
با خـــــوی محمـــدی و ابـــراهیمـــی
بودی تو مسیح و نـوح و موسی کاظم.

ترجیع بند

خوانش: 1119

سپاس: 6

تعداد نظر: 7

تعداد نقد: 2

تو نه مثل آفتابی که چنــان فرود دارد

نه هلال ماه مانی که سر سجود دارد

بحر طویل

خوانش: 972

سپاس: 2

تعداد نظر: 4

ساقی بیار باده و پر کن تو جام ما

بر گو خبر ز صبح و سحر کن تو شام ما

بحر طویل

خوانش: 785

سپاس: 2

تعداد نظر: 4

چون شدم محو تو از هر دوجهان آزادم

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

بحر طویل

خوانش: 833

سپاس: 1

تعداد نظر: 4