🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

آخرین اشعار

بـــه لب از آتــــش دل گفتگــــــــوی کربلا دارم
دلــــی آتشفشـــــان در جستجــــوی کربلا دارم
نماز عشـق را رکعــت به رکعــت بسته ام قامت
به جای قبلـــه ی جان رو به ســــوی کربلا دارم
غبـــارآســــا به شــوق کاروان شـور و شیدایی
روم منــــزل بـــــه منـــــزل آرزوی کربلا دارم
لهوفـم در کف و چشمم پر آب و سینه در آتش
بــــه هــــر ماتمســــرایی گفتگوی کربلا دارم
به پاس اربعیـــن در اربعیـــــن پیمانه پیمایی
امیــــد جرعــــه نوشــی از سبوی کربلا دارم.

خوانش: 913

سپاس: 2

تعداد نظر: 9

هرچه کنم نمی شـود…، تا بروی تو از دلم

از تو فرار می کنم …، باز تویی مقابلم

خوانش: 5156

سپاس: 13

تعداد نظر: 21

اي تو برقلب من ازهركه ســـزاوارترين
اين منم در ره جانان تو غمخــــوار ترين

آن لب لعل تو اي دوست چه با من بكند
بي گمان هست پراز رمزو پراسرارترين

خوانش: 925

سپاس: 4

تعداد نظر: 10

دست بَری بـر دعــــا،نکتــــه ی دیـگر مپـرس

دل فکنی بر قضـــا،از مـی و ســـاغر مپـرس

خوانش: 694

سپاس: 2

تعداد نظر: 5

نازک ترین نارنجی ها
مـویه ره ، بستم ؛ ممـوید چینی ام ؛ کز بش زنی
چین پر، دارد جبین ؛ هی های…! پرچین، نشکنی
حافظی بختـی ، نجـویـد ؛ رنـدی یی معشوقه بـاز
طـالـع سعـد . ی ، نخـوانند ؛ از کـفی اهـریمـنی
بر گل بـرفی ، مشو مفتـون ؛ که سـازد ؛ آدمـک
بـرفـ ، برف ست ؛ و گلولـه در گلویش، بهـمـنی
چشمهء خورشید را، امکان چه داری؟ در قیاس
مـوشییی شبـکـور شعـلـه ، پاسـپـورتت برزنـی
گِل ، کجـا ! و بـوتـه ی پـردازش لعـلی مـذاب !!
بوسه زن گل بوتگان را، تاجـریزان ؛ گلشـنی !
چون ! پـزی ؛سـودای همآغـوشی از بسترخیـال
تـا ، طنیـن ، دارد ؛ بسـامـد را ، منـاری مـأذنـی
زیـر چتــرگل ، مـلـودی سـاز سـازی ایـده آل
: بوسهء شکرانهء سهـره ست ؛ مـأوا مـأمـنی
تـا ، بـر آرد منـبـری بر بـام ؛ جـار عشـق ، زن
عیـد فطرش ، سابق از تهلیـل و مـلـّی – میهـنی
باب تمـّت ، فصل تعـویض مقال ست ؛ از ادب_
در مبـادی_ گر نه ، درآداب ، داری ؛ خود زنی
آخـر….!. ای اقبـال اندروا ! , قبـالت کـرده گم
خود ،تنش پردازخویشی ؛ باز، برخود ، می تنی!
شد دل همسایه جان، داعش نشین؛آتش فشان
تا ، اروپـایی شـدن ، بیـلمــــاز ، می سـازد غنـی
نرخ یو . اس. بازی ات ، اعلا ، مهـاجر ساز شد
جام جمعیت ، پراست ؛ امنیت ار ، برجـام ، نـی

قصیده

خوانش: 1092

سپاس: 5

چه زیبا قصه ی دل را سرودی
چه خوش این ره تو پودی
تاته بگو در این آشفته بازار
از ای داد ستد ما را چه سودی
**** **** ****
آفرین بر تو هنرها داری
چشم کال رخ فریبا داری
بوی خوش زلف حنایی داری
دلبرم نسترنم نازحمیرا داری
**** **** ****
دلبرم بی مو قهر نکن
دل مرا پر پر نکن
حال که بی مو قهری
منو از دلت دَر نکن
*** **** ****
سلام بر همه کاکا و ددیلم
تاته دشمن زیاری
آذر 1394

دوبیتی

خوانش: 776

سپاس: 4

تعداد نظر: 4

یک زن میانِ گریه و باران شکسته است
چون ابرهای تیره ی بی جان شکسته است

آن روزهای ساده ی دریاد ماندنی
درگیرودارخاطره، آسان شکسته است

خوانش: 645

سپاس: 6

تعداد نظر: 7

گوشِ زمان می شِنَود درهمه جا صدا ی تو
شعله به عرش می زند زمزمه ی عزای تو
گشته عروس آسمان زینب غم سرای تو
رنگ حیات می برد قصه ی ما جرای تو
سرو وجود خم شود سجده کند به پای تو
سنگ شکست و ناله زد از تب تشنه های تو

عشقِ و عزیز هرزمان ، از تو شروعِ بندگیست
تابشِ صورتِ خدا، درهمه نقش و رنگ وزیست
رنگ تمام لا له ها ، رنگ گل محمدیست
اینهمه جانفشانی و ، تاب و عطش برای چیست
جانِ جهان فدای ِتو ، خونِ تو خو نبهای کیست
ای نفسی که حق شوَد ، ضامن و خو نبهای تو

مسمط

خوانش: 930

سپاس: 4

تعداد نظر: 12

تعداد نقد: 4

می خواهم امشب از تو یک امضا بگیرم

تضمین کنی که, توی قلبت جا بگیرم

غزل مثنوی

خوانش: 894

سپاس: 7

تعداد نظر: 7

تعداد نقد: 2

بی تو
اما از حضور عشق سرشارم
هیچ و پوچم
عشق می گوید که بسیارم
یادمان روزهای با تو بودن را
مثل مرهم
روی قاب خاطرات زخمی ام باید که بگذارم
نازِ لبخند همیشه شرمگینت را
جز دل آیینه ها با هیچ کس باید بنسپارم
*
مثل ابر آبستن باران نیسان
-این که می گویند بر هر درد درمان است-
می شود سلول سلول تن من چشم
و تمام هستی ام را
نذر لبهای تو می بارم
*
گوش نامحرم کر و چشم هریمن کور
حال و احوال خوشی دارم
هست این پاداش ایامی که با آیینه ها یارم.

شعرنو-نیمایی

خوانش: 675

سپاس: 3

تعداد نظر: 3

منی که با خود مستانگی همآغوشم
چه باشی و چه نباشی دراین جسارت شب،
چگونه بی تو بسوزم، منی که غرق توأم؟
بمان و بیدارم کن ازاین شرارت و تب

چرابه فکر توباشم، چرابه فکر منی؟!
تمام میشود آخر تماممان به خدا!…
من ایستاده ام اینجا به حق حس و غزل
به احترام جلال ِ سلاممان به خدا!

چهارپاره

خوانش: 933

سپاس: 3

تعداد نظر: 7

گفتم از خویش مرنجان دگر این شیدا را
گفتی از رنج بری گنجِ مرا ، ای دارا

گفتم از چشم مینداز منِ رسوا را
گفتی آغوش به پایان بَرَد این بلوا را

خوانش: 252

سپاس: 0

تعداد نظر: 5

حامد نصیری

هیچ

حامد نصیری 07 آذر 1394

گفتم به تو من هیچ ندارم جز تو
گفتی که به هیچ قانع باید بودن

من هیچ گزیدم و تورا هیچ نشد
بر هیچ خطاست هیچ را افزودن

خوانش: 426

سپاس: 0

تعداد نظر: 2

بــه کــــام اهــل ادب روزگار خواهد شد
عـــــروس بخت به ما نیز یار خواهد شد
متــــرس از شــــــب یلـدای نامرادی ها
که اختــــــر سحـــری آشکار خواهد شد
به مویه چند کنی شکوه ها ز بـی ثمری؟
درخت عمر تـو پر برگ و بار خواهد شد
مکـــــن شکایــــت نــاســازگاری ایام
که سازگار تـــــو ناسازگار خواهد شد
متاع شعـر و ادب اعتبار خواهد یافت
کلام ناســــــره بی اعتبار خواهد شد
به همت من و سعــی تو و رشادت او
بنای« نظم کهن» استـوار خواهد شد
خـــزان گلشن فرهنـــگ بکر ایرانی
دوباره با گل دانش بهار خواهد شد
برای پـــــرورش فکر کودک طبعت
ادیب تجربـــه آموزگار خواهد شد
مخور غم گهر «نظم پارسی» را چون
کلام نغز تواش پاسدار خواهد شد
بگوبرسم کهن خوش عمل سخن که ترا
سرایش پدری افتخار خواهد شد.

خوانش: 1260

سپاس: 5

تعداد نظر: 9

قصیده خراسان را به همسر عزیزم خانم علیزاده تقدیم می کنم

*مقدمه ای بر «قصیده ی خراسان»

قصیده

خوانش: 2479

سپاس: 26

تعداد نظر: 68

تعداد نقد: 3

عطر گلزار تنش حال و هوایی دارد
طرح چشمان قشنگش چه خدایی دارد

من عاشق به تو وابسته ام و میدانم
حیف روح از بدنم قصد جدایی دارد

خوانش: 1283

سپاس: 5

تعداد نظر: 18

بی رقیه آمده زینب به دیدارت حسین
عفو کن بر خواهر محزون و غمدارت حسین
من نکردم کوتهی در حق نیکو دخترت
تشت خونین آمد و آن راس خونبارت حسین

بحر طویل

خوانش: 942

سپاس: 4

تعداد نظر: 7

گرچه احساست پر از گلبرگ های ســــــــاده است
چشم هایت واقعن یک شعر فوق العـــــــــاده است

تا نگاهم میکنی احســـــــاس من گـــــــــل می کند
موج موهایت به جان آسمـــــــان افتـــــــــاده است

غزل مثنوی

خوانش: 1177

سپاس: 4

تعداد نظر: 10

حامد نصیری

نهان

حامد نصیری 05 آذر 1394

چشم بستم که ز تو قصد نهان دارم و بس
ورنه با دیدن تو سنگ به لب می آید

مهر از شرم نگاهت به افق برد پناه
ماه از خجلت خویش است که شب می آید

دوبیتی

خوانش: 477

سپاس: 4

تعداد نظر: 6

با همین شعر می توان گم کرد

پا به پایت هراس فردا را

چهارپاره

خوانش: 1209

سپاس: 6

تعداد نظر: 9

جهــــــــــــان می توانـد تنت را بگیرد
اگر آه مـــــــــــــــــن دامنت را بگیرد

چه سخت است از بخت بد آتش کین
شبی شعلــــــه اش خرمنت را بگیرد

خوانش: 1139

سپاس: 6

تعداد نظر: 12

عسل رادمنش

توهم

عسل رادمنش 04 آذر 1394

شبی که صورت مهتاب بین غم گم شد
دوباره سینه ی دریا پر از تلاطم شد

شکست قلب تمام پرنده ها وقتی
کسی شبیه مترسک دلیل گندم شد

خوانش: 707

سپاس: 10

تعداد نظر: 10

می کنم نظم پریشان را ز چشمانت سوال
شایداز آن بینش روشن بگیرم اعتدال
هر چه کتمانت کنم فریاد و جدانم تویی
هر چه رد کردم تو را بیرون نرفتی ازخیال
لحظه ای طوفانی و یکدم نسیم نا فذی
لاله ی دشت جنوبی یا گل سرخ شمال
رعد و برق ات شعله زد دشت شب خاموش را
با کر و با کور شا ید داشتی جنگ و جدال
وای از تفهیم کر فریاد از تصویر کور
سخت ناسازست تفسیر سخن با لفظ لال
داغ خور شید از تو یخ زد قلب یخ آتش گرفت
گشت مرداب از نگاه نافذت آب زلال
من سرود وصل میخوانم اگر چه در فراق
من هنوزم ماه می بینم به تصویر هلال
گوشمالی می دهی من را به جرم عاشقی?
به به از لطفت که لذت می بردم از گوشمال

خوانش: 839

سپاس: 5

تعداد نظر: 5

از روی نی نوای تو شد سوره ای غریب
افتاد در گلوی تو دلشوره ای غریب

سهم خدا شدی که تو را مژده داده بود
آن شب که خنده می زدی از کوره ای غریب

خوانش: 849

سپاس: 4

تعداد نظر: 9

دست از سر این شاعر دیوانه ات بردار
دست از سرِ این شاعر دیوانه ی بر،دار

(روی تمام مرد هایت شرط می بندم

خوانش: 992

سپاس: 6

تعداد نظر: 13

کجایی ای فرشــته خو؟ کجــایی مـاهِ بی همتا؟

که دل بی تو فغان دارد، چه گـویم از دلِ شیدا؟

خوانش: 1461

سپاس: 13

تعداد نظر: 28

جمعه ی ظهور می رسد
من در این حقیقت بزرگ شک نمی کنم
آرمان مهدویّت بلیغ را
بر یخ ملاحظات حک نمی کنم
*
واژه واژه
حرف حرف
روی پرده های دیده و دلم نوشته ام:
من به جنگ دیوهای شرق و غرب می روم
خود اگر چه آدمی ولی
رهنمون به عشق می شود فرشته ام
*
مثل خشک مغزها
نان به نرخ روز خوارهای فتنه زاد
با خیال باطل شکوه دین مباد
واقعیت همیشه سبز را نمی کشم
آب در الک نمی کنم
*
با یقین سبز خویش
می روم به پیش
در مسیر جمکران معرفت
می کنم مرور
آیه آیه شعرهای نور
سوره های روشن شعور
*
بر لوای سبز فاطمی نوشته است
فصل انتظار:
می رسد بهار
جز که با خیال شربتی ز جام دوست
دل خنک نمی کنم
*
من حسینی ام
خاک پای عارفان مکتب خمینی ام
من بسیجی ام
روی دوش تک تک مجاهدان راه حق
آر . پی . جی ام
یک گلوله آتش قیام
در مسیر روشن امام
یک جهان حماسه در کتاب نوحه های کربلا
تا همیشه ی خدا
*
من شکوه غیرتم
با بصیرتم
پشت بر هزار سال بیشتر
آرمان وارث صحیفه و فدک نمی کنم
*
جمعه ی ظهور می رسد
من در این حقیقت بزرگ شک نمی کنم.

سپید

خوانش: 748

سپاس: 5

تعداد نظر: 5

تعداد نقد: 2

هفته بسیج را به رهبرم و به رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و تمامی مرم ایران تبریک عرض می کنم

بازهم جُستم پَری را در کویر
استخوان کفتری را در کویر
باز دیدم پاره ی پیرا هنی
لا له های پر پری را در کویر
بازهم دیدم نشان عاشقی
حلقه ی انگشتری را در کویر
دیده ام سرو به خون خوابیده ای
افسر بی لشکری را در کویر
باز فهمیدم صدای ناله ای
دیده ام چشم تری را در کویر
سبز دیدم در میان آتش است
نخل انسان مظهری را در کویر
دشمن از وحشت به آتش می کشد
سنگر خاکستری را در کویر
با د دیدم می بَرد بر آسمان
پاره های دفتری را در کویر
دیده ام برسینه های عاشقان
تکه های خنجری را در کویر
باز می گردم در این شن های داغ
تابیابم گوهری را در کویر

بحر طویل

خوانش: 1081

سپاس: 6

تعداد نظر: 9

عمــــــق سکــوتم بازتاب درد بــــی همتا ست
بی درد بی گریه بخوان یک خواهشِ بی جا ست

درد است حرفی فلسفی از یک جوانی که …….
در بین حـــــرف تازه ام تصـــــویر رویا ها ست!

بحر طویل

خوانش: 1160

سپاس: 6

تعداد نظر: 12

قایقی خواهم ساخت بر خاطره ها
قایقم پر از عشق خدا
ناخدای قایقم قلب های با وفا
دل پاک بی ریا
سوخته قایقم راستی ها
مقصدش دیار پاکی ها
همه جایش پر از لطف و صفا
اهل قایقم همه ، دلداده به خدا
بادبان قایقم بال فرشته ها
آسمانش نگاه یکتا
آن خدای عاشقا
قایقم بس زیبا و با صفا
مسافرانش همه عاشق خدا
هم صدا با خالق
زندگی را لایق
و خدا در قایقم دیدبانی دانا
قایقم با خدا پیدا
ساکنان قایقم دور از دو رنگی ها
دور از غم و غصه ها
امید رسیدن به عمق دلها
پر از لبخند خدا
به که چقدر زیبا
قایقم را میسپارم به خدا
تارساند به منزلگه یار با وفا
همراه این قایق زیبا
هست خدای یکتا
قایقم هم زیبا
پر از مهر و وفا ، با صفا، اول و آخر آن یاد خدا
قایق من زیبا

????????????????????????????????????????????????????????دلنگار ????????????????????????????
#فاطمه–اکرمی

سپید

خوانش: 917

سپاس: 5

تعداد نظر: 14