🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هنوز شعر شاملو را
لبانم می خوانند:
خوانش: 955
سپاس: 6
تعداد نظر: 9
بر روی لبت پسته ی خندان باشد
بالای سرت زعشق باران باشد
خوانش: 1468
سپاس: 8
تعداد نظر: 12
مثل دریاچه ی ارومیه،
خوانش: 1103
سپاس: 15
تعداد نظر: 15
مخمس با تضمین از غزل زیبای خانم غزل آرامش
به گسل های ناشکیبایی، به غم آوازه های این گردون
خوانش: 985
سپاس: 13
تعداد نظر: 31
فوران اشک
خوانش: 831
سپاس: 6
تعداد نظر: 5
شب یلداست شب خاطره ها
خاطراتی همه شیرین و عزیز
خوانش: 970
سپاس: 3
تعداد نظر: 4
دشت بی پروانگی (تقدیم به استاد حاکی)
هر زمان شعرت به قلبم مثل باران می زند
خوانش: 653
سپاس: 5
تعداد نظر: 7
به نامِ نامىِ دردى كه “عشق” مى نامند…
به نامِ لحظه ى وصلِ نگاه بر خورشيد
خوانش: 836
سپاس: 9
تعداد نظر: 10
تعداد نقد: 2
بخشی از بی نهایتش هستم،
آن خدایی که در رگم جاری ست
خوانش: 1129
سپاس: 8
تعداد نظر: 11
سفر در سراب
خوانش: 854
سپاس: 7
تعداد نظر: 10
غزل ترانه ترین احتیــــــاج تنهایی ست
تمام ذوق بشـــــــر در رواج تنهایی ست
خوانش: 931
سپاس: 7
تعداد نظر: 8
آری همین شعری که میخوانی
شاید برایم آخرش سخت است
خوانش: 1101
سپاس: 4
تعداد نظر: 9
مطـــرب عشق عجب ســـاز و نــوایی دارد
در طَـــربخــانه ی دل حـــال و هــوایی دارد
خوانش: 507
سپاس: 0
تعداد نظر: 8
می نگارم از تو ای زیبا ی من
ای تو پیدا در همه رویای من
خوانش: 928
سپاس: 5
تعداد نظر: 7
ماه من …
هر لحظه غرقم میکنی انگار اینجایی
خوانش: 386
سپاس: 2
تعداد نظر: 19
تعداد نقد: 1
پیدایش این درد از اعماق زمان بود
از سینه ی یک فاخته ی دل نگران بود
خوانش: 1395
سپاس: 14
تعداد نظر: 29
تعداد نقد: 6
غزلی ساخته ام رنگِ النگوهایت[1]
تا ببندی سَرِ هر بافته ی موهایت
خوانش: 1485
سپاس: 19
تعداد نظر: 25
تعداد نقد: 2
زنى نشسته كنار سكوى ساده ى سنگى، كه عاشقانه اى از بغض، در گلوش ببافد…
دوباره دارِ بلندى درون سينه بسازد.”سياه چادر”ى از تارِ آبروش ببافد…
خوانش: 804
سپاس: 5
تعداد نظر: 7
تعداد نقد: 1
قــالـــی کاشــــان بهشت رنگهاست
رنگهایـــش نغمـــــه ی آهنگهاست
خوانش: 1061
سپاس: 4
تعداد نظر: 6
تعداد نقد: 2
حال خودم ، حال خودم نیست
هوش و نفس و زندگی ام مالِ خودم نیست
قلب است ،ولی قسمت و اقبالِ خودم نیست
با لحظه نگاهی همه را ثبتِ تو کردم
جنجال ،به پا کردم و جنجالِ خودم نیست
اعجاز اگر می شود از دولتِ عشق است
پر واز اگر می کنم از بالِ خودم نیست
شعرم شده بی قا فیه و مبهم و بی وزن
حا لا چه کنم ،حالِ خودم حالِ خودم نیست
روزی که تو پیدا شدی از گم شدگانم
این سایه ی من نیست که دنبالِ خودم نیست
پیرم نشما رید که این چهره ی پُر چین
حادث شده ی روز و مه و سالِ خودم نیست
این منحنیِ پُشتم و این پای شکسته
حمّالِ تو بودست که حمّالِ خودم نیست
خوانش: 718
سپاس: 4
تعداد نظر: 7
تعداد نقد: 3
پاییز چنبره زده میان حرفهایم
و دستهایم بیرون مانده از پیراهن سفیدم،
صدایت رودخانه یست
که دریا از آن عبور میکند.
چشمهایت را میبندی،
جهان را خواب با خود خواهد برد
و من جای تمام عروسکها پشت لبخندم
هر ساعت خودکشی میکنم.
میان تکتک کلمات،
روی طرح جلد کتاب،
از ماضی بعید ماندن
بیرون میزنم
من!
در استمرار ماضی بعید مردنم…
آذرماه 94/27
خوانش: 935
سپاس: 7
تعداد نظر: 12