🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار دیوان اشعار
عنوان شعر خوانش نظرات
غزل ۱ : اول دفتر به نام ایزد دانا 127
غزل ۲ : ای نفس خرم باد صبا 81
غزل ۳ : روی تو خوش می‌نماید آینه ما 95
غزل ۴ : اگر تو فارغی از حال دوستان یارا 155
غزل ۵ : شب فراق نخواهم دواج دیبا را 80
غزل ۶ : پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را 85
غزل ۷ : مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا 164
غزل ۸ : ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را 79
غزل ۹ : گر ماه من برافکند از رخ نقاب را 103
غزل ۱۰ : با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را 94
غزل ۱۱ : وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را 75
غزل ۱۲ : دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را 119
غزل ۱۳ : وه که گر من بازبینم روی یار خویش را 74
غزل ۱۴ : امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را 392
غزل ۱۵ : برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را 98
غزل ۱۶ : تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا 101
غزل ۱۷ : چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را 114
غزل ۱۸ : ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را 114
غزل ۱۹ : کمان سخت که داد آن لطیف بازو را 121
غزل ۲۰ : لاابالی چه کند دفتر دانایی را 113
غزل ۲۱ : تفاوتی نکند قدر پادشایی را 116
غزل ۲۲ : من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را 111
غزل ۲۳ : رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما 115
غزل ۲۴ : وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها 105
غزل ۲۵ : اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب 97
غزل ۲۶ : ما را همه شب نمی‌برد خواب 104
غزل ۲۷ : ماه رویا روی خوب از من متاب 106
غزل ۲۸ : سرمست درآمد از خرابات 74
غزل ۲۹ : متناسبند و موزون حرکات دلفریبت 81
غزل ۳۰ : هر که خصم اندر او کمند انداخت 142
غزل ۳۱ : چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت 78
غزل ۳۲ : معلمت همه شوخی و دلبری آموخت 75
غزل ۳۳ : کهن شود همه کس را به روزگار ارادت 103
غزل ۳۴ : دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت 70
غزل ۳۵ : دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت 96
غزل ۳۶ : بنده وار آمدم به زنهارت 119
غزل ۳۷ : مپندار از لب شیرین عبارت 120
غزل ۳۸ : چه دل‌ها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت 125
غزل ۳۹ : بی تو حرامست به خلوت نشست 500 1
غزل ۴۰ : چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست 68
غزل ۴۱ : دیر آمدی‌ای نگار سرمست 114
غزل ۴۲ : نشاید گفتن آن کس را دلی هست 101
غزل ۴۳ : اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست 102
غزل ۴۴ : بوی گل و بانگ مرغ برخاست 108
غزل ۴۵ : خوش می‌رود این پسر که برخاست 158
غزل ۴۶ : دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست 87
غزل ۴۷ : سلسله موی دوست حلقه دام بلاست 781 1
غزل ۴۸ : صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست 104
غزل ۴۹ : خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست 88
غزل ۵۰ : عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست 123
غزل ۵۱ : آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب‌ست 147
شمارهٔ ۵۲ : آن ماه دوهفته در نقابست 69
غزل ۵۳ : دیدار تو حل مشکلاتست 224
غزل ۵۴ : سرو چمن پیش اعتدال تو پستست 144
غزل ۵۵ : مجنون عشق را دگر امروز حالتست 108
غزل ۵۶ : ای کاب زندگانی من در دهان توست 103
غزل ۵۷ : هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست 90
غزل ۵۸ : اتفاقم به سر کوی کسی افتادست 84
غزل ۵۹ : این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدست 125
غزل ۶۰ : شب فراق که داند که تا سحر چند است 108
غزل ۶۱ : افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست 64
غزل ۶۲ : ای لعبت خندان لب لعلت که مزیده‌ست؟ 72
غزل ۶۳ : از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست 91
غزل ۶۴ : این بوی روح پرور از آن خوی دلبرست 87
غزل ۶۵ : عیب یاران و دوستان هنرست 118
غزل ۶۶ : هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست 78
غزل ۶۷ : فریاد من از فراق یارست 101
غزل ۶۸ : چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست 99
غزل ۶۹ : عشرت خوشست و بر طرف جوی خوشترست 105
غزل ۷۰ : ای که از سرو روان قد تو چالاکترست 78
غزل ۷۱ : دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست 97
غزل ۷۲ : پای سرو بوستانی در گلست 98
غزل ۷۳ : دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست 120
غزل ۷۴ : شراب از دست خوبان سلسبیلست 415
غزل ۷۵ : کارم چو زلف یار پریشان و درهمست 84
غزل ۷۶ : یارا بهشت صحبت یاران همدمست 112
غزل ۷۷ : بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرامست 105
غزل ۷۸ : امشب به راستی شب ما روز روشن است 100
غزل ۷۹ : این باد بهار بوستانست 100
غزل ۸۰ : این خط شریف از آن بنانست 129
غزل ۸۱ : چه رویست آن که پیش کاروانست 109
غزل ۸۲ : هزار سختی اگر بر من آید آسانست 86
غزل ۸۳ : مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست 103
غزل ۸۴ : ز من مپرس که در دست او دلت چونست 117
غزل ۸۵ : با همه مهر و با منش کینست 66
غزل ۸۶ : بخت جوان دارد آن که با تو قرینست 116
غزل ۸۷ : گر کسی سرو شنیدست که رفتست این است 96
غزل ۸۸ : با خردمندی و خوبی پارسا و نیک خوست 87
غزل ۸۹ : بتا هلاک شود دوست در محبت دوست 105
غزل ۹۰ : سرمست درآمد از درم دوست 146
غزل ۹۱ : سفر دراز نباشد به پای طالب دوست 100
غزل ۹۲ : کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست 139
غزل ۹۳ : یار من آن که لطف خداوند یار اوست 150 1
غزل ۹۴ : خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست 98
غزل ۹۵ : آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست 139
غزل ۹۶ : ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست 90
غزل ۹۷ : صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست 108
غزل ۹۸ : گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست 71
غزل ۹۹ : صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست 59
غزل ۱۰۰ : این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست 85
غزل ۱۰۱ : ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست 70
غزل ۱۰۲ : تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست 82
غزل ۱۰۳ : ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست 91
غزل ۱۰۴ : مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست 85
غزل ۱۰۵ : آب حیات منست خاک سر کوی دوست 110
غزل ۱۰۶ : شادی به روزگار گدایان کوی دوست 86
غزل ۱۰۷ : صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست 95
غزل ۱۰۸ : مرا خود با تو چیزی در میان هست 112
غزل ۱۰۹ : بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست 104
غزل ۱۱۰ : هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست 89
غزل ۱۱۱ : مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست 141
غزل ۱۱۲ : زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست 90
غزل ۱۱۳ : مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست 115
غزل ۱۱۴ : دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست 191
غزل ۱۱۵ : کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست 127
غزل ۱۱۶ : گر صبر دل از تو هست و گر نیست 106
غزل ۱۱۷ : ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست 138
غزل ۱۱۸ : جان ندارد هر که جانانیش نیست 114
غزل ۱۱۹ : هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست 112
غزل ۱۲۰ : خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست 100
غزل ۱۲۱ : با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست 88
غزل ۱۲۲ : در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست 95
غزل ۱۲۳ : در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست 85
غزل ۱۲۴ : روز وصلم قرار دیدن نیست 172
غزل ۱۲۵ : کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست 116
غزل ۱۲۶ : نه خود اندر زمین نظیر تو نیست 107
غزل ۱۲۷ : دل نماندست که گوی خم چوگان تو نیست 113
غزل ۱۲۸ : چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست 85
غزل ۱۲۹ : خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست 93
غزل ۱۳۰ : دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت 123
غزل ۱۳۱ : دوشم آن سنگ دل پریشان داشت 114
غزل ۱۳۲ : چو ابر زلف تو پیرامن قمر می‌گشت 71
غزل ۱۳۳ : خیال روی توام دوش در نظر می‌گشت 88
غزل ۱۳۴ : دلی که دید که پیرامن خطر می‌گشت 71
غزل ۱۳۵ : آن را که میسر نشود صبر و قناعت 99
غزل ۱۳۶ : ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت 74
غزل ۱۳۷ : کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت 158
غزل ۱۳۸ : عشق در دل ماند و یار از دست رفت 96
غزل ۱۳۹ : دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت 124
غزل ۱۴۰ : چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت 114
غزل ۱۴۱ : هر که دلارام دید از دلش آرام رفت 104
غزل ۱۴۲ : ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت 137
غزل ۱۴۳ : این که تو داری قیامتست نه قامت 155
غزل ۱۴۴ : ای که رحمت می‌نیاید بر منت 93
غزل ۱۴۵ : آفرین خدای بر جانت 92
غزل ۱۴۶ : ای جان خردمندان گوی خم چوگانت 102
غزل ۱۴۷ : جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت 98
غزل ۱۴۸ : چو نیست راه برون آمدن ز میدانت 96
غزل ۱۴۹ : چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت 109
غزل ۱۵۰ : خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت 105
غزل ۱۵۱ : گر جان طلبی فدای جانت 105
غزل ۱۵۲ : بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت 99
غزل ۱۵۳ : سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت 86
غزل ۱۵۴ : جان من جان من فدای تو باد 99
غزل ۱۵۵ : زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد 100
غزل ۱۵۶ : فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد 124
غزل ۱۵۷ : پیش رویت قمر نمی‌تابد 92
غزل ۱۵۸ : مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد 94
غزل ۱۵۹ : نه آن شبست که کس در میان ما گنجد 136
غزل ۱۶۰ : حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد 117
غزل ۱۶۱ : کس این کند که ز یار و دیار برگردد 115
غزل ۱۶۲ : طرفه می‌دارند یاران صبر من بر داغ و درد 148
غزل ۱۶۳ : هر که می با تو خورد عربده کرد 110
غزل ۱۶۴ : دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد 210
غزل ۱۶۵ : که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد 101
غزل ۱۶۶ : هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد 126
غزل ۱۶۷ : گر از جفای تو روزی دلم بیازارد 76
غزل ۱۶۸ : کس این کند که دل از یار خویش بردارد 91
غزل ۱۶۹ : تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد 139
غزل ۱۷۰ : غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد 126
غزل ۱۷۱ : مگر نسیم سحر بوی یار من دارد 105
غزل ۱۷۲ : هر آن ناظر که منظوری ندارد 115
غزل ۱۷۳ : آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد 101
غزل ۱۷۴ : آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد 117
غزل ۱۷۵ : بازت ندانم از سر پیمان ما که برد 88
غزل ۱۷۶ : آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما می‌برد 129
غزل ۱۷۷ : هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد 99
غزل ۱۷۸ : کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد 115
غزل ۱۷۹ : کیست آن ماه منور که چنین می‌گذرد 70
غزل ۱۸۰ : انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد 114
غزل ۱۸۱ : باد آمد و بوی عنبر آورد 75
غزل ۱۸۲ : زنده شود هر که پیش دوست بمیرد 112
غزل ۱۸۳ : کدام چاره سگالم که با تو درگیرد 109
غزل ۱۸۴ : دلم دل از هوس یار بر نمی‌گیرد 86
غزل ۱۸۵ : کسی به عیب من از خویشتن نپردازد 109
غزل ۱۸۶ : بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد 98
غزل ۱۸۷ : هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد 135
غزل ۱۸۸ : به حدیث درنیایی که لبت شکر نریزد 68
غزل ۱۸۹ : آه اگر دست دل من به تمنا نرسد 86
غزل ۱۹۰ : از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد 119
غزل ۱۹۱ : کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد 81
غزل ۱۹۲ : گر آن مراد شبی در کنار ما باشد 86
غزل ۱۹۳ : شورش بلبلان سحر باشد 97
غزل ۱۹۴ : شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد 100
غزل ۱۹۵ : از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد 104
غزل ۱۹۶ : سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد 102
غزل ۱۹۷ : نظر خدای بینان طلب هوا نباشد 79
غزل ۱۹۸ : با کاروان مصری چندین شکر نباشد 80
غزل ۱۹۹ : تا حال منت خبر نباشد 122
غزل ۲۰۰ : چه کسی که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد 124
غزل ۲۰۱ : آن به که نظر باشد و گفتار نباشد 114
غزل ۲۰۲ : جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد 128
غزل ۲۰۳ : تو را نادیدن ما غم نباشد 91
غزل ۲۰۴ : گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد 124
غزل ۲۰۵ : اگر سروی به بالای تو باشد 71
غزل ۲۰۶ : در پای تو افتادن شایسته دمی باشد 69
غزل ۲۰۷ : تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد 80
غزل ۲۰۸ : مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد 110
غزل ۲۰۹ : تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد 119
غزل ۲۱۰ : خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد 92
غزل ۲۱۱ : امروز در فراق تو دیگر به شام شد 111
غزل ۲۱۲ : هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد 125
غزل ۲۱۳ : دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد 96
غزل ۲۱۴ : سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد 91
غزل ۲۱۵ : ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد 122
غزل ۲۱۶ : روز برآمد بلند ای پسر هوشمند 76
غزل ۲۱۷ : آن را که غمی چون غم من نیست چه داند 80
غزل ۲۱۸ : آن سرو که گویند به بالای تو ماند 104
غزل ۲۱۹ : کسی که روی تو دیدست حال من داند 80
غزل ۲۲۰ : دلم خیال تو را ره نمای می‌داند 93
غزل ۲۲۱ : مجلس ما دگر امروز به بستان ماند 71
غزل ۲۲۲ : حسن تو دایم بدین قرار نماند 114
غزل ۲۲۳ : عیب جویانم حکایت پیش جانان گفته‌اند 114
غزل ۲۲۴ : گلبنان پیرایه بر خود کرده‌اند 114
غزل ۲۲۵ : اینان مگر ز رحمت محض آفریده‌اند 98
غزل ۲۲۶ : درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند 96
غزل ۲۲۷ : آخر ای سنگ دل سیم زنخدان تا چند 77
غزل ۲۲۸ : کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند 77
غزل ۲۲۹ : پیش رویت دگران صورت بر دیوارند 101
غزل ۲۳۰ : شاید این طلعت میمون که به فالش دارند 99
غزل ۲۳۱ : تو آن نه‌ای که دل از صحبت تو برگیرند 113
غزل ۲۳۲ : دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند 76
غزل ۲۳۳ : روندگان مقیم از بلا نپرهیزند 97
غزل ۲۳۴ : آفتاب از کوه سر بر می‌زند 87
غزل ۲۳۵ : بلبلی بی‌دل نوایی می‌زند 129
غزل ۲۳۶ : توانگران که به جنب سرای درویشند 102
غزل ۲۳۷ : یار باید که هر چه یار کند 131
غزل ۲۳۸ : بخرام بالله تا صبا بیخ صنوبر برکند 111
غزل ۲۳۹ : کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند 81
غزل ۲۴۰ : چه کند بنده که بر جور تحمل نکند 126
غزل ۲۴۱ : میل بین کان سروبالا می‌کند 75
غزل ۲۴۲ : سرو بلند بین که چه رفتار می‌کند 97
غزل ۲۴۳ : زلف او بر رخ چو جولان می‌کند 91
غزل ۲۴۴ : یار با ما بی‌وفایی می‌کند 85
غزل ۲۴۵ : هر که بی او زندگانی می‌کند 116
غزل ۲۴۶ : دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند 124
غزل ۲۴۷ : با دوست باش گر همه آفاق دشمنند 92
غزل ۲۴۸ : شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند 119
غزل ۲۴۹ : این جا شکری هست که چندین مگسانند 114
غزل ۲۵۰ : خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند 91
غزل ۲۵۱ : اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند 96
غزل ۲۵۲ : نشاید که خوبان به صحرا روند 81
غزل ۲۵۳ : به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند 103
غزل ۲۵۴ : اخترانی که به شب در نظر ما آیند 78
غزل ۲۵۵ : تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود 77
غزل ۲۵۶ : نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود 68
غزل ۲۵۷ : از دست دوست هر چه ستانی شکر بود 80
غزل ۲۵۸ : مرا راحت از زندگی دوش بود 126
غزل ۲۵۹ : ناچار هر که صاحب روی نکو بود 136
غزل ۲۶۰ : من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود 118
غزل ۲۶۱ : یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود 71
غزل ۲۶۲ : عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود 182
غزل ۲۶۳ : گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود 109
غزل ۲۶۴ : هر که مجموع نباشد به تماشا نرود 109
غزل ۲۶۵ : هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود 102
غزل ۲۶۶ : در من این عیب قدیمست و به در می‌نرود 100
غزل ۲۶۷ : سروبالایی به صحرا می‌رود 163
غزل ۲۶۸ : ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود 69
غزل ۲۶۹ : آن که مرا آرزوست دیر میسر شود 115
غزل ۲۷۰ : هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود 102
غزل ۲۷۱ : بخت این کند که رای تو با ما یکی شود 111
غزل ۲۷۲ : آن که نقشی دیگرش جایی مصور می‌شود 76
غزل ۲۷۳ : هفته‌ای می‌رود از عمر و به ده روز کشید 88
غزل ۲۷۴ : چه سروست آن که بالا می‌نماید 115
غزل ۲۷۵ : نگفتم روزه بسیاری نپاید 57
غزل ۲۷۶ : به حسن دلبر من هیچ در نمی‌باید 89
غزل ۲۷۷ : بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید 76
غزل ۲۷۸ : سروی چو تو می‌باید تا باغ بیاراید 99
غزل ۲۷۹ : فراق را دلی از سنگ سختتر باید 80
غزل ۲۸۰ : مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید 133
غزل ۲۸۱ : امیدوار چنانم که کار بسته برآید 88
غزل ۲۸۲ : مرا چو آرزوی روی آن نگار آید 76
غزل ۲۸۳ : سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید 107
غزل ۲۸۴ : به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید 117
غزل ۲۸۵ : کاروانی شکر از مصر به شیراز آید 83
غزل ۲۸۶ : اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید 84
غزل ۲۸۷ : نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید 102
غزل ۲۸۸ : که برگذشت که بوی عبیر می‌آید 84
غزل ۲۸۹ : آن نه عشقست که از دل به دهان می‌آید 75
غزل ۲۹۰ : تو را سریست که با ما فرو نمی‌آید 104
غزل ۲۹۱ : آنک از جنت فردوس یکی می‌آید 105
غزل ۲۹۲ : شیرین دهان آن بت عیار بنگرید 114
غزل ۲۹۳ : آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر 124
غزل ۲۹۴ : آمد گه آن که بوی گلزار 60
غزل ۲۹۵ : خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار 109
غزل ۲۹۶ : دولت جان پرورست صحبت آمیزگار 104
غزل ۲۹۷ : زنده کدامست بر هوشیار 97
غزل ۲۹۸ : شرطست جفا کشیدن از یار 80
غزل ۲۹۹ : ای صبر پای دار که پیمان شکست یار 167
غزل ۳۰۰ : یار آن بود که صبر کند بر جفای یار 136
غزل ۳۰۱ : هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر 121
غزل ۳۰۲ : به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور 136
غزل ۳۰۳ : پروانه نمی‌شکیبد از دور 119
غزل ۳۰۴ : آن کیست که می‌رود به نخجیر 113
غزل ۳۰۵ : از همه باشد به حقیقت گزیر 110
غزل ۳۰۶ : ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر 164
غزل ۳۰۷ : دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر 72
غزل ۳۰۸ : فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر 172
غزل ۳۰۹ : ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر 86
غزل ۳۱۰ : ای به خلق از جهانیان ممتاز 187
غزل ۳۱۱ : متقلب درون جامه ناز 148
غزل ۳۱۲ : بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز 88
غزل ۳۱۳ : برآمد باد صبح و بوی نوروز 85
غزل ۳۱۴ : مبارکتر شب و خرمترین روز 119
غزل ۳۱۵ : پیوند روح می‌کند این باد مشک بیز 102
غزل ۳۱۶ : ساقی سیمتن چه خسبی خیز 83
غزل ۳۱۷ : بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس 72
غزل ۳۱۸ : امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس 212
غزل ۳۱۹ : هر که بی دوست می‌برد خوابش 96
غزل ۳۲۰ : یاری به دست کن که به امید راحتش 121
غزل ۳۲۱ : آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش 80
غزل ۳۲۲ : خجلست سرو بستان بر قامت بلندش 62
غزل ۳۲۳ : هر که نازک بود تن یارش 99
غزل ۳۲۴ : هر که نامهربان بود یارش 125
غزل ۳۲۵ : کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش 122
غزل ۳۲۶ : دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش 114
غزل ۳۲۷ : چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش 77
غزل ۳۲۸ : رها نمی‌کند ایام در کنار منش 99
غزل ۳۲۹ : خوشست درد که باشد امید درمانش 107
غزل ۳۳۰ : زینهار از دهان خندانش 95
غزل ۳۳۱ : هر که هست التفات بر جانش 87
غزل ۳۳۲ : هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش 83
غزل ۳۳۳ : خطا کردی به قول دشمنان گوش 112
غزل ۳۳۴ : قیامت باشد آن قامت در آغوش 90
غزل ۳۳۵ : یکی را دست حسرت بر بناگوش 93
غزل ۳۳۶ : رفتی و نمی‌شوی فراموش 65
غزل ۳۳۷ : گر یکی از عشق برآرد خروش 144
غزل ۳۳۸ : دلی که دید که غایب شدست از این درویش 118
غزل ۳۳۹ : گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش 127
غزل ۳۴۰ : هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش 63
غزل ۳۴۱ : گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش 94
غزل ۳۴۲ : یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش 106
غزل ۳۴۳ : به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم 104
غزل ۳۴۴ : ساقی بده آن شراب گلرنگ 120
غزل ۳۴۵ : گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل 74
غزل ۳۴۶ : مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل 117
غزل ۳۴۷ : جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال 91
غزل ۳۴۸ : چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل 92
غزل ۳۴۹ : بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول 83
غزل ۳۵۰ : من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول 77
غزل ۳۵۱ : نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول 84
غزل ۳۵۲ : جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم 64
غزل ۳۵۳ : رفیق مهربان و یار همدم 90
غزل ۳۵۴ : وقت‌ها یک دم برآسودی تنم 65
غزل ۳۵۵ : انتبه قبل السحر یا ذالمنام 102
غزل ۳۵۶ : چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام 86
غزل ۳۵۷ : حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام 82
غزل ۳۵۸ : زهی سعادت من که‌م تو آمدی به سلام 99
غزل ۳۵۹ : ساقیا می ده که مرغ صبح بام 103
غزل ۳۶۰ : شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام 85
غزل ۳۶۱ : ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام 89
غزل ۳۶۲ : مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام 93
غزل ۳۶۳ : روزگاریست که سودازده روی توام 100
غزل ۳۶۴ : من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم 79
غزل ۳۶۵ : به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم 84
غزل ۳۶۶ : گو خلق بدانند که من عاشق و مستم 130
غزل ۳۶۷ : من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم 78
غزل ۳۶۸ : دل پیش تو و دیده به جای دگرستم 107
غزل ۳۶۹ : چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم 66
غزل ۳۷۰ : من همان روز که آن خال بدیدم گفتم 149
غزل ۳۷۱ : من از آن روز که دربند توام آزادم 88
غزل ۳۷۲ : عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم 127
غزل ۳۷۳ : هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم 1204 1
غزل ۳۷۴ : از در درآمدی و من از خود به درشدم 74
غزل ۳۷۵ : چنان در قید مهرت پای بندم 61
غزل ۳۷۶ : خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم 127
غزل ۳۷۷ : شکست عهد مودت نگار دلبندم 84
غزل ۳۷۸ : من با تو نه مرد پنجه بودم 84
غزل ۳۷۹ : آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم 68
غزل ۳۸۰ : عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم 104
غزل ۳۸۱ : دو هفته می‌گذرد کان مه دوهفته ندیدم 121
غزل ۳۸۲ : من چون تو به دلبری ندیدم 76
غزل ۳۸۳ : می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم 140
غزل ۳۸۴ : نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم 93
غزل ۳۸۵ : یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم 113
غزل ۳۸۶ : شب دراز به امید صبح بیدارم 427
غزل ۳۸۷ : من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم 90
غزل ۳۸۸ : منم این بی تو که پروای تماشا دارم 80
غزل ۳۸۹ : باز از شراب دوشین در سر خمار دارم 132
غزل ۳۹۰ : نه دسترسی به یار دارم 126
غزل ۳۹۱ : من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم 120
غزل ۳۹۲ : من دوست می‌دارم جفا کز دست جانان می‌برم 65
غزل ۳۹۳ : گر به رخسار چو ماهت صنما می‌نگرم 75
غزل ۳۹۴ : به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم 96
غزل ۳۹۵ : گر من ز محبتت بمیرم 88
غزل ۳۹۶ : من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم 80
غزل ۳۹۷ : از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم 112
غزل ۳۹۸ : نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم 58
غزل ۳۹۹ : خنک آن روز که در پای تو جان اندازم 108
غزل ۴۰۰ : وه که در عشق چنان می‌سوزم 114
غزل ۴۰۱ : یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم 77
غزل ۴۰۲ : من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم 113
غزل ۴۰۳ : در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم 87
غزل ۴۰۴ : غم زمانه خورم یا فراق یار کشم 91
غزل ۴۰۵ : هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم 92
غزل ۴۰۶ : بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم 97
غزل ۴۰۷ : تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم 131
غزل ۴۰۸ : امروز مبارکست فالم 93
غزل ۴۰۹ : تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم 95
غزل ۴۱۰ : چشم که بر تو می‌کنم چشم حسود می‌کنم 100
غزل ۴۱۱ : گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم 119
غزل ۴۱۲ : آن دوست که من دارم وان یار که من دانم 90
غزل ۴۱۳ : آن نه رویست که من وصف جمالش دانم 103
غزل ۴۱۴ : اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم 73
غزل ۴۱۵ : ای مرهم ریش و مونس جانم 57
غزل ۴۱۶ : بس که در منظر تو حیرانم 94
غزل ۴۱۷ : سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم 89
غزل ۴۱۸ : گر دست دهد هزار جانم 98
غزل ۴۱۹ : مرا تا نقره باشد می‌فشانم 104
غزل ۴۲۰ : ما همه چشمیم و تو نور ای صنم 114
غزل ۴۲۱ : چون من به نفس خویشتن این کار می‌کنم 105
غزل ۴۲۲ : آن کس که از او صبر محالست و سکونم 94
غزل ۴۲۳ : ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم 62
غزل ۴۲۴ : من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم 87
غزل ۴۲۵ : منم یا رب در این دولت که روی یار می‌بینم 101
غزل ۴۲۶ : دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم 75
غزل ۴۲۷ : من از این جا به ملامت نروم 100
غزل ۴۲۸ : نه از چینم حکایت کن نه از روم 89
غزل ۴۲۹ : تو مپندار کز این در به ملامت بروم 110
غزل ۴۳۰ : به تو مشغول و با تو همراهم 123
غزل ۴۳۱ : امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم 118
غزل ۴۳۲ : ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم 120
غزل ۴۳۳ : ما به روی دوستان از بوستان آسوده‌ایم 91
غزل ۴۳۴ : ما در خلوت به روی خلق ببستیم 117
غزل ۴۳۵ : ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی 113
غزل ۴۳۶ : عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم 83
غزل ۴۳۷ : بگذار تا مقابل روی تو بگذریم 185
غزل ۴۳۸ : ما دل دوستان به جان بخریم 99
غزل ۴۳۹ : ما گدایان خیل سلطانیم 129
غزل ۴۴۰ : کاش کان دلبر عیار که من کشته اویم 100
غزل ۴۴۱ : عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم 112
غزل ۴۴۲ : گر غصه روزگار گویم 74
غزل ۴۴۳ : بکن چندان که خواهی جور بر من 114
غزل ۴۴۴ : یا رب آن رویست یا برگ سمن 119
غزل ۴۴۵ : در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن 111
غزل ۴۴۶ : ای کودک خوبروی حیران 108
غزل ۴۴۷ : برخیز که می‌رود زمستان 77
غزل ۴۴۸ : خوشا و خرما وقت حبیبان 99
غزل ۴۴۹ : چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان 72
غزل ۴۵۰ : بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران 113
غزل ۴۵۱ : دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران 98
غزل ۴۵۲ : فراق دوستانش باد و یاران 100
غزل ۴۵۳ : سخت به ذوق می‌دهد باد ز بوستان نشان 93
غزل ۴۵۴ : دیگر به کجا می‌رود این سرو خرامان 64
غزل ۴۵۵ : خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان 110
غزل ۴۵۶ : ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن 138
غزل ۴۵۷ : چند بشاید به صبر دیده فرودوختن 94
غزل ۴۵۸ : گر متصور شدی با تو درآمیختن 98
غزل ۴۵۹ : نبایستی هم اول مهر بستن 107
غزل ۴۶۰ : خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن 116
غزل ۴۶۱ : سهل باشد به ترک جان گفتن 76
غزل ۴۶۲ : طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن 63
غزل ۴۶۳ : چه خوش بود دو دلارام دست در گردن 97
غزل ۴۶۴ : دست با سرو روان چون نرسد در گردن 53
غزل ۴۶۵ : میان باغ حرامست بی تو گردیدن 75
غزل ۴۶۶ : تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن 72
غزل ۴۶۷ : آخر نگهی به سوی ما کن 138
غزل ۴۶۸ : چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن 83
غزل ۴۶۹ : گواهی امینست بر درد من 100
غزل ۴۷۰ : ای روی تو راحت دل من 102
غزل ۴۷۱ : وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من 82
غزل ۴۷۲ : ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من 75
غزل ۴۷۳ : دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من 87
غزل ۴۷۴ : نشان بخت بلندست و طالع میمون 100
غزل ۴۷۵ : بهست آن یا زنخ یا سیب سیمین 105
غزل ۴۷۶ : صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین 73
غزل ۴۷۷ : چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این 86
غزل ۴۷۸ : ای چشم تو دلفریب و جادو 76
غزل ۴۷۹ : من از دست کمانداران ابرو 128
غزل ۴۸۰ : گفتم به عقل پای برآرم ز بند او 97
غزل ۴۸۱ : صید بیابان عشق چون بخورد تیر او 99
غزل ۴۸۲ : هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او 110
غزل ۴۸۳ : راستی گویم به سروی ماند این بالای تو 98
غزل ۴۸۴ : بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو 73
غزل ۴۸۵ : ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو 102
غزل ۴۸۶ : آن سرو ناز بین که چه خوش می‌رود به راه 106
غزل ۴۸۷ : پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به 93
غزل ۴۸۸ : ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای 135
غزل ۴۸۹ : ای رخ چون آینه افروخته 127
غزل ۴۹۰ : ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای 123
غزل ۴۹۱ : حناست آن که ناخن دلبند رشته‌ای 86
غزل ۴۹۲ : ای باغ حسن چون تو نهالی نیافته 107
غزل ۴۹۳ : سرمست بتی لطیف ساده 105
غزل ۴۹۴ : ای یار جفاکرده پیوندبریده 94
غزل ۴۹۵ : می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه 79
غزل ۴۹۶ : ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای 83
غزل ۴۹۷ : خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی 92
غزل ۴۹۸ : قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی 87
غزل ۴۹۹ : خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی 264
غزل ۵۰۰ : تا کیم انتظار فرمایی 68
غزل ۵۰۱ : تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی 141
غزل ۵۰۲ : تو با این لطف طبع و دلربایی 81
غزل ۵۰۳ : تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی 97
غزل ۵۰۴ : چه رویست آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی 87
غزل ۵۰۵ : خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی 118
غزل ۵۰۶ : دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی 120
غزل ۵۰۷ : گرم راحت رسانی ور گزایی 103
غزل ۵۰۸ : مشتاق توام با همه جوری و جفایی 114
غزل ۵۰۹ : من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی 97
غزل ۵۱۰ : نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی 112
غزل ۵۱۱ : هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی 88
غزل ۵۱۲ : همه چشمیم تا برون آیی 98
غزل ۵۱۳ : ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی 86
غزل ۵۱۴ : ای خسته دلم در خم چوگان تو گویی 79
غزل ۵۱۵ : چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی 112
غزل ۵۱۶ : کدام کس به تو ماند که گویمت که چنویی 96
غزل ۵۱۷ : ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی 105
غزل ۵۱۸ : تو خون خلق بریزی و روی درتابی 101
غزل ۵۱۹ : سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی 127
غزل ۵۲۰ : که دست تشنه می‌گیرد به آبی 75
غزل ۵۲۱ : سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات 190
غزل ۵۲۲ : تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی 158
غزل ۵۲۳ : همه عمر برندارم سر از این خمار مستی 64
غزل ۵۲۴ : یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی 101
غزل ۵۲۵ : اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی 93
غزل ۵۲۶ : تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی 122
غزل ۵۲۷ : ای باد که بر خاک در دوست گذشتی 105
غزل ۵۲۸ : یاد می‌داری که با من جنگ در سر داشتی 107
غزل ۵۲۹ : سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی 92
غزل ۵۳۰ : ندیدمت که بکردی وفا بدان چه بگفتی 65
غزل ۵۳۱ : ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی 74
غزل ۵۳۲ : چون خراباتی نباشد زاهدی 79
غزل ۵۳۳ : ای باد بامدادی خوش می‌روی به شادی 225
غزل ۵۳۴ : دیدی که وفا به جا نیاوردی 111
غزل ۵۳۵ : مپرس از من که هیچم یاد کردی 106
غزل ۵۳۶ : مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی 104
غزل ۵۳۷ : چه باز در دلت آمد که مهر برکندی 121
غزل ۵۳۸ : گفتم آهن دلی کنم چندی 81
غزل ۵۳۹ : نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی 145
غزل ۵۴۰ : خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی 122
غزل ۵۴۱ : مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی 73
غزل ۵۴۲ : آخر نگاهی بازکن وقتی که بر ما بگذری 118
غزل ۵۴۳ : ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری 186
غزل ۵۴۴ : ای که بر دوستان همی‌گذری 89
غزل ۵۴۵ : بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری 87
غزل ۵۴۶ : جور بر من می‌پسندد دلبری 97
غزل ۵۴۷ : خانه صاحب نظران می‌بری 100
غزل ۵۴۸ : دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری 103
غزل ۵۴۹ : دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بری 78
غزل ۵۵۰ : دیدم امروز بر زمین قمری 94
غزل ۵۵۱ : رفتی و همچنان به خیال من اندری 121
غزل ۵۵۲ : روی گشاده ای صنم طاقت خلق می‌بری 83
غزل ۵۵۳ : سرو بستانی تو یا مه یا پری 119
غزل ۵۵۴ : کس درنیامدست بدین خوبی از دری 116
غزل ۵۵۵ : گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری 110
غزل ۵۵۶ : گر کنم در سر وفات سری 70
غزل ۵۵۷ : هرگز این صورت کند صورتگری 63
غزل ۵۵۸ : هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری 72
غزل ۵۵۹ : چون است حال بستان ای باد نوبهاری 71
غزل ۵۶۰ : خبر از عیش ندارد که ندارد یاری 97
غزل ۵۶۱ : خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری 116
غزل ۵۶۲ : دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری 114
غزل ۵۶۳ : عمری به بوی یاری کردیم انتظاری 64
غزل ۵۶۴ : مرا دلیست گرفتار عشق دلداری 96
غزل ۵۶۵ : من از تو روی نپیچم گرم بیازاری 94
غزل ۵۶۶ : نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری 98
غزل ۵۶۷ : اگر به تحفه جانان هزار جان آری 100
غزل ۵۶۸ : کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری 102
غزل ۵۶۹ : حدیث یا شکرست آن که در دهان داری 104
غزل ۵۷۰ : هرگز نبود سرو به بالا که تو داری 60
غزل ۵۷۱ : تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری 83
غزل ۵۷۲ : این چه رفتارست کارامیدن از من می‌بری 84
غزل ۵۷۳ : تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری 84
غزل ۵۷۴ : ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری 80
غزل ۵۷۵ : هر سلطنت که خواهی می‌کن که دلپذیری 81
غزل ۵۷۶ : اگر گلاله مشکین ز رخ براندازی 62
غزل ۵۷۷ : امیدوارم اگر صد رهم بیندازی 101
غزل ۵۷۸ : تو خود به صحبت امثال ما نپردازی 103
غزل ۵۷۹ : تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی 73
غزل ۵۸۰ : گر درون سوخته‌ای با تو برآرد نفسی 77
غزل ۵۸۱ : همی‌زنم نفس سرد بر امید کسی 69
غزل ۵۸۲ : یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی 97
غزل ۵۸۳ : ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی 89
غزل ۵۸۴ : هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی 103
غزل ۵۸۵ : اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی 91
غزل ۵۸۶ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی 130
غزل ۵۸۷ : به قلم راست نیاید صفت مشتاقی 97
غزل ۵۸۸ : عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی 84
غزل ۵۸۹ : دل دیوانگیم هست و سر ناباکی 111
غزل ۵۹۰ : عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی 61
غزل ۵۹۱ : سخت زیبا می‌روی یک بارگی 112
غزل ۵۹۲ : روی بپوش ای قمر خانگی 83
غزل ۵۹۳ : بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی 89
غزل ۵۹۴ : ترحم ذلتی یا ذا المعالی 89
غزل ۵۹۵ : هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی 73
غزل ۵۹۶ : مرا تو جان عزیزی و یار محترمی 95
غزل ۵۹۷ : بسیار سفر باید تا پخته شود خامی 89
غزل ۵۹۸ : تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی 71
غزل ۵۹۹ : چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی 70
غزل ۶۰۰ : صاحب نظر نباشد دربند نیک نامی 108
غزل ۶۰۱ : ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی 161
غزل ۶۰۲ : آسوده خاطرم که تو در خاطر منی 110
غزل ۶۰۳ : اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی 124
غزل ۶۰۴ : زنده بی دوست خفته در وطنی 109
غزل ۶۰۵ : سروقدی میان انجمنی 106
غزل ۶۰۶ : کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی 94
غزل ۶۰۷ : من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی 109
غزل ۶۰۸ : ای سرو حدیقه معانی 105
غزل ۶۰۹ : بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی 129
غزل ۶۱۰ : بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی 96
غزل ۶۱۱ : بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی 72
غزل ۶۱۲ : جمعی که تو در میان ایشانی 104
غزل ۶۱۳ : ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی 74
غزل ۶۱۴ : کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانی 91
غزل ۶۱۵ : ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی 73
غزل ۶۱۶ : نگویم آب و گلست آن وجود روحانی 108
غزل ۶۱۷ : نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی 117
غزل ۶۱۸ : همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی 98
غزل ۶۱۹ : چرا به سرکشی از من عنان بگردانی 105
غزل ۶۲۰ : فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی 139
رباعی شمارهٔ ۱ : هر ساعتم اندرون بجوشد خون را 121 1
رباعی شمارهٔ ۲ : عشاق به درگهت اسیرند بیا 202
رباعی شمارهٔ ۳ : ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب 107
رباعی شمارهٔ ۴ : چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت 139
رباعی شمارهٔ ۵ : دل می‌رود و دیده نمی‌شاید دوخت 80
رباعی شمارهٔ ۶ : روزی گفتی شبی کنم دلشادت 299 1
رباعی شمارهٔ ۷ : صد بار بگفتم به غلامان درت 118
رباعی شمارهٔ ۸ : آن یار که عهد دوستاری بشکست 117
غزل ۶۲۱ : سرو ایستاده به چو تو رفتار می‌کنی 99
غزل ۶۲۲ : چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی 140
غزل ۶۲۳ : دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی 102
غزل ۶۲۴ : روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی 89
غزل ۶۲۵ : شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی 105
غزل ۶۲۶ : امروز چنانی ای پری روی 72
غزل ۶۲۷ : خواهم اندر پایش افتادن چو گوی 133
غزل ۶۲۸ : تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی 91
غزل ۶۲۹ : گل است آن یاسمن یا ماه یا روی 478
غزل ۶۳۰ : مرحبا ای نسیم عنبربوی 64
غزل ۶۳۱ : وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی 103
غزل ۶۳۲ : سرو سیمینا به صحرا می‌روی 65
غزل ۶۳۳ : ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی 88
غزل ۶۳۴ : ای که به حسن قامتت سرو ندیده‌ام سهی 101
غزل ۶۳۵ : اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی 140
غزل ۶۳۶ : نشنیده‌ام که ماهی بر سر نهد کلاهی 79
غزل ۶۳۷ : ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی 93
رباعی شمارهٔ ۹ : شبها گذرد که دیده نتوانم بست 105
رباعی شمارهٔ ۱۰ : هشیار سری بود ز سودای تو مست 83
رباعی شمارهٔ ۱۱ : گر زحمت مردمان این کوی از ماست 91
رباعی شمارهٔ ۱۲ : وه وه که قیامتست این قامت راست 86
رباعی شمارهٔ ۱۳ : سرو از قدت اندازهٔ بالا بردست 80
رباعی شمارهٔ ۱۴ : امشب که حضور یار جان افروزست 100
رباعی شمارهٔ ۱۵ : آن شب که تو در کنار مایی روزست 95
رباعی شمارهٔ ۱۶ : گویند هوای فصل آزار خوشست 411
رباعی شمارهٔ ۱۷ : خیزم بروم چو صبر نامحتملست 144
رباعی شمارهٔ ۱۸ : آن ماه که گفتی ملک رحمانست 175
رباعی شمارهٔ ۱۹ : آن سست وفا که یار دل سخت منست 90
رباعی شمارهٔ ۲۰ : از بس که بیازرد دل دشمن و دوست 139
رباعی شمارهٔ ۲۱ : ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست 103
رباعی شمارهٔ ۲۲ : چون حال بدم در نظر دوست نکوست 135
رباعی شمارهٔ ۲۳ : غازی ز پی شهادت اندر تک و پوست 335
رباعی شمارهٔ ۲۴ : گر دل به کسی دهند باری به تو دوست 116
رباعی شمارهٔ ۲۵ : گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست 585 1
رباعی شمارهٔ ۲۶ : گویند رها کنش که یاری بدخوست 94
رباعی شمارهٔ ۲۷ : شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست 731
رباعی شمارهٔ ۲۸ : با دوست چنانکه اوست می‌باید داشت 103
رباعی شمارهٔ ۲۹ : بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت 109
رباعی شمارهٔ ۳۰ : روی تو به فال دارم ای حور نژاد 104
رباعی شمارهٔ ۳۱ : تو هرچه بپوشی به تو زیبا گردد 102
رباعی شمارهٔ ۳۲ : نوروز که سیل در کمر می‌گردد 224
رباعی شمارهٔ ۳۳ : کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد 96
رباعی شمارهٔ ۳۴ : دستارچه‌ای کان بت دلبر دارد 105
رباعی شمارهٔ ۳۵ : گر باد ز گل حسن شبابش ببرد 110
رباعی شمارهٔ ۳۶ : کس نیست که غم از دل ما داند برد 95
رباعی شمارهٔ ۳۷ : هر وقت که بر من آن پسر می‌گذرد 83
رباعی شمارهٔ ۳۸ : خالی که مرا عاجز و محتال بکرد 164
رباعی شمارهٔ ۳۹ : چون بخت به تدبیر نکو نتوان کرد 90
رباعی شمارهٔ ۴۰ : شمع ارچه به گریه جانگدازی می‌کرد 85
رباعی شمارهٔ ۴۱ : ای باد چو عزم آن زمین خواهی کرد 157
رباعی شمارهٔ ۴۲ : آن دوست که آرام دل ما باشد 124
رباعی شمارهٔ ۴۳ : آن را که جمال ماه پیکر باشد 83
رباعی شمارهٔ ۴۴ : آن را که نظر به سوی هر کس باشد 88
رباعی شمارهٔ ۴۵ : هر سرو که در بسیط عالم باشد 168
رباعی شمارهٔ ۴۶ : گر دست تو در خون روانم باشد 95
رباعی شمارهٔ ۴۷ : بیچاره کسی که بر تو مفتون باشد 152
رباعی شمارهٔ ۴۸ : آهو بره را که شیر در پی باشد 85
رباعی شمارهٔ ۴۹ : ما را به چه روی از تو صبوری باشد 104
رباعی شمارهٔ ۵۰ : مشنو که مرا از تو صبوری باشد 113
رباعی شمارهٔ ۵۱ : آن خال حسن که دیدمی خالی شد 99
رباعی شمارهٔ ۵۲ : دانی که چرا بر دهنم راز آمد 105
رباعی شمارهٔ ۵۳ : روزی نظرش بر من درویش آمد 75
رباعی شمارهٔ ۵۴ : گفتم شب وصل و روز تعطیل آمد 115
رباعی شمارهٔ ۵۵ : وقت گل و روز شادمانی آمد 148
رباعی شمارهٔ ۵۶ : در چشم من آمد آن سهی سرو بلند 98
رباعی شمارهٔ ۵۷ : در خرقهٔ توبه آمدم روزی چند 95
رباعی شمارهٔ ۵۸ : گویند مرو در پی آن سرو بلند 177
رباعی شمارهٔ ۵۹ : کس با تو عدو محاربت نتواند 92
رباعی شمارهٔ ۶۰ : آنان که پریروی و شکر گفتارند 153
رباعی شمارهٔ ۶۱ : آن کودک لشکری که لشکر شکند 112
رباعی شمارهٔ ۶۲ : کس عیب نظر باختن ما نکند 137
رباعی شمارهٔ ۶۳ : مجنون اگر احتمال لیلی نکند 117
رباعی شمارهٔ ۶۴ : آن درد ندارم که طبیبان دانند 101
رباعی شمارهٔ ۶۵ : مردان نه بهشت و رنگ و بو می‌خواهند 153
رباعی شمارهٔ ۶۶ : هر چند که عیبم از قفا می‌گویند 88
رباعی شمارهٔ ۶۷ : با دوست به گرمابه درم خلوت بود 143
رباعی شمارهٔ ۶۸ : من دوش قضا یار و قدر پشتم بود 146
رباعی شمارهٔ ۶۹ : داد طرب از عمر بده تا برود 73
رباعی شمارهٔ ۷۰ : سودای تو از سرم به در می‌نرود 90
رباعی شمارهٔ ۷۱ : من گر سگکی زان تو باشم چه شود؟ 87
رباعی شمارهٔ ۷۲ : چون صورت خویشتن در آیینه بدید 95
رباعی شمارهٔ ۷۳ : گر تیر جفای دشمنان می‌آید 77
رباعی شمارهٔ ۷۴ : من چاکر آنم که دلی برباید 90
رباعی شمارهٔ ۷۵ : این ریش تو سخت زود برمی‌آید 118
رباعی شمارهٔ ۷۶ : امشب نه بیاض روز برمی‌آید 107
رباعی شمارهٔ ۷۷ : هرچند که هست عالم از خوبان پر 93
رباعی شمارهٔ ۷۸ : بستان رخ تو گلستان آرد بار 138
رباعی شمارهٔ ۷۹ : از هرچه کنی مرهم ریش اولیتر 139
رباعی شمارهٔ ۸۰ : ای دست جفای تو چو زلف تو دراز 89
رباعی شمارهٔ ۸۱ : تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز 86
رباعی شمارهٔ ۸۲ : نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز 98
رباعی شمارهٔ ۸۳ : ای ماه شب‌افروز شبستان‌افروز 122
رباعی شمارهٔ ۸۴ : یا روی به کنج خلوت آور شب و روز 202
رباعی شمارهٔ ۸۵ : رویی که نخواستم که بیند همه کس 103
رباعی شمارهٔ ۸۶ : گر بیخبران و عیبگویان از پس 81
رباعی شمارهٔ ۸۷ : منعم که به عیش می‌رود روز و شبش 125
رباعی شمارهٔ ۸۸ : نونیست کشیده عارض موزونش 114
رباعی شمارهٔ ۸۹ : گویند مرا صوابرایان به هوش 97
رباعی شمارهٔ ۹۰ : همسایه که میل طبع بینی سویش 154
رباعی شمارهٔ ۹۱ : یا همچو همای بر من افکن پر خویش 80
رباعی شمارهٔ ۹۲ : ای بی‌تو فراخای جهان بر ما تنگ 103
رباعی شمارهٔ ۹۳ : گر دست دهد دولت ایام وصال 119
رباعی شمارهٔ ۹۴ : خود را به مقام شیر می‌دانستم 208
رباعی شمارهٔ ۹۵ : خورشید رخا من به کمند تو درم 98
رباعی شمارهٔ ۹۶ : هر سروقدی که بگذرد در نظرم 104
رباعی شمارهٔ ۹۷ : شبهای دراز بیشتر بیدارم 118
رباعی شمارهٔ ۹۸ : از جملهٔ بندگان منش بنده‌ترم 77
رباعی شمارهٔ ۹۹ : خیزم که نماند بیش ازین تدبیرم 111
رباعی شمارهٔ ۱۰۰ : گر بر رگ جان ز شستت آید تیرم 99
رباعی شمارهٔ ۱۰۱ : آن دوست که دیدنش بیارید چشم 143
رباعی شمارهٔ ۱۰۲ : آن رفته که بود دل بدو مشغولم 94
رباعی شمارهٔ ۱۰۳ : مندیش که سست عهد و بدپیمانم 104
رباعی شمارهٔ ۱۰۴ : من بندهٔ بالای تو شمشاد تنم 89
رباعی شمارهٔ ۱۰۵ : هر گه که نظر بر گل رویت فکنم 76
رباعی شمارهٔ ۱۰۶ : آرام دل خویش نجویم چه کنم؟ 122
رباعی شمارهٔ ۱۰۷ : گفتم که دگر چشم به دلبر نکنم 87
رباعی شمارهٔ ۱۰۸ : من با تو سکون نگیرم و خو نکنم 85
رباعی شمارهٔ ۱۰۹ : خیزم قد و بالای چو حورش بینم 106
رباعی شمارهٔ ۱۱۰ : می‌آیی و لطف و کرمت می‌بینم 107
رباعی شمارهٔ ۱۱۱ : چون می‌کشد آن طیرهٔ خورشید و مهم 73
رباعی شمارهٔ ۱۱۲ : من با دگری دست به پیمان ندهم 146
رباعی شمارهٔ ۱۱۳ : ما حاصل عمری به دمی بفروشیم 97
رباعی شمارهٔ ۱۱۴ : بگذشت بر آب چشم همچون جویم 84
رباعی شمارهٔ ۱۱۵ : یاران به سماع نای و نی جامه‌دران 118
رباعی شمارهٔ ۱۱۶ : یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان 85
رباعی شمارهٔ ۱۱۷ : من خاک درش به دیده خواهم رفتن 116
رباعی شمارهٔ ۱۱۸ : مه را ز فلک به طرف بام آوردن 154
رباعی شمارهٔ ۱۱۹ : در دیده به جای سرمه سوزن دیدن 92
رباعی شمارهٔ ۱۲۰ : ای دوست گرفته بر سر ما دشمن 89
رباعی شمارهٔ ۱۲۱ : ای دست تو آتش زده در خرمن من 97
رباعی شمارهٔ ۱۲۲ : آن لطف که در شمایل اوست ببین 155
رباعی شمارهٔ ۱۲۳ : چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو 97
رباعی شمارهٔ ۱۲۴ : یک روز به اتفاق صحرا من و تو 131
رباعی شمارهٔ ۱۲۵ : ما را نه ترنج از تو مرادست نه به 145
رباعی شمارهٔ ۱۲۶ : نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه 158
رباعی شمارهٔ ۱۲۷ : ای کاش نکردمی نگاه از دیده 95
رباعی شمارهٔ ۱۲۸ : ای بی‌رخ تو چو لاله‌زارم دیده 88
رباعی شمارهٔ ۱۲۹ : ای مطرب ازان حریف پیغامی ده 99
رباعی شمارهٔ ۱۳۰ : ای راهروان را گذر از کوی تو نه 117
رباعی شمارهٔ ۱۳۱ : هرگز بود آدمی بدین زیبایی؟ 94
رباعی شمارهٔ ۱۳۲ : گیرم که به فتوای خردمندی و رای 130
رباعی شمارهٔ ۱۳۳ : کی دانستم که بیخطا برگردی؟ 105
رباعی شمارهٔ ۱۳۴ : ای کاش که مردم آن صنم دیدندی 104
رباعی شمارهٔ ۱۳۵ : گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری 192
رباعی شمارهٔ ۱۳۶ : هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری 90
رباعی شمارهٔ ۱۳۷ : ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی 146
رباعی شمارهٔ ۱۳۸ : ای پیش تو لعبتان چینی حبشی 99
رباعی شمارهٔ ۱۳۹ : ماها همه شیرینی و لطف و نمکی 125
رباعی شمارهٔ ۱۴۰ : کردیم بسی جام لبالب خالی 114
رباعی شمارهٔ ۱۴۱ : در وهم نیاید که چه شیرین دهنی 93
رباعی شمارهٔ ۱۴۲ : گر کام دل از زمانه تصویر کنی 101
رباعی شمارهٔ ۱۴۳ : ای کودک لشکری که لشکر شکنی 125
رباعی شمارهٔ ۱۴۴ : ای مایهٔ درمان نفسی ننشینی 88
رباعی شمارهٔ ۱۴۵ : گر دشمن من به دوستی بگزینی 111
رباعی شمارهٔ ۱۴۶ : گر دولت و بخت باشد و روزبهی 105
قطعه شمارهٔ ۱ : متی حللت به شیراز یا نسیم الصبح 166
قطعه شمارهٔ ۲ : گر مرا بی‌تو در بهشت برند 253
قطعه شمارهٔ ۳ : گفتم چه کرده‌ام که نگاهم نمی‌کنی؟ 129
قطعه شمارهٔ ۴ - پیداست که آخرالزمان است! : آشفتن چشمهای مستت 130
قطعه شمارهٔ ۵ : خوب را گو پلاس در بر کن 79
قطعه شمارهٔ ۶ : در قطرهٔ باران بهاری چه توان گفت؟ 170
قطعه شمارهٔ ۷ - سعدی از معشوق به ممدوح نمی‌پردازد : سخن عشق حرامست بر آن بیهده گوی 131
قطعه شمارهٔ ۸ : من بگویم ندیده‌ام دهنی 72
قطعه شمارهٔ ۹ : کوه عنبر نشسته بر زنخش 101
قطعه شمارهٔ ۱۰ : تو آن نه‌ای که به جور از تو روی برپیچند 206
قطعه شمارهٔ ۱۱ : بس ای غلام بدیع‌الجمال شیرین‌کار 77
قطعه شمارهٔ ۱۲ : آن پریروی که از مرد و زن و پیر و جوان 108
قطعه شمارهٔ ۱۳ : مرا به صورت شاهد نظر حلال بود 67
قطعه شمارهٔ ۱۴ : شبی خواهم که پنهانت بگویم 132
قطعه شمارهٔ ۱۵ - تو از سنگ سخت‌تری! : هزار بوسه دهد بت‌پرست بر سنگی 107
قطعه شمارهٔ ۱۶ - از او بپرس! : کسی ملامتم از عشق روی او می‌کرد 92
قطعه شمارهٔ ۱۷ - کاه و کهربا : چند گویی که مهر ازو بردار 95
قطعه شمارهٔ ۱۸ - سیه گلیم : بر آن گلیم سیاهم حسد همی آید 97
قطعه شمارهٔ ۱۹ : گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش 85
قطعه شمارهٔ ۲۰ : وه که چه آزار بود من از مهر تو 160
تکه ۱ : ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا 134
تکه ۲ : می‌ندانم چکنم چاره من این دستان را 78
تکه ۳ : ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب 98
تکه ۴ : قیامتست سفر کردن از دیار حبیب 92
ترجیع بند : ای سرو بلند قامت دوست 185
تکه ۵ : چشم تو طلسم جاودانست 166
تکه ۶ : حالم از شرح غمت افسانه ایست 252
تکه ۷ : خستهٔ تیغ فراقم سخت مشتاقم به غایت 76
تکه ۸ : می‌روم با درد و حسرت از دیارت خیر باد 183
تکه ۹ : ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد 120
تکه ۱۰ : بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد 114
تکه ۱۱ : رفت آن کم بر تو آبی بود 180
تکه ۱۲ : یاد دارم که روزگاری بود 83
تکه ۱۳ - خسرو من چون به بارگاه (برآید) : خسرو من چون به بارگاه برآید 109
تکه ۱۴ : باد بهاری وزید، از طرف مرغزار 96
تکه ۱۵ : ایا نسیم سحر بوی زلف یار بیار 117
تکه ۱۶ : اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز 220
تکه ۱۷ : چه درد دلست اینچه من درفتادم 130
تکه ۱۸ : من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم 96
تکه ۱۹ : من این نامه که اکنون می‌نویسم 126
تکه ۲۰ : دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم 99
تکه ۲۱ : بیا بیا که ز عشقت چنان پریشانم 133
تکه ۲۲ : من خسته چون ندارم، نفسی قرار بی‌تو 91
تکه ۲۳ : ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای؟ 178
تکه ۲۴ : چنان خوب رویی بدان دلربایی 88
تکه ۲۵ : هر شبی با دلی و صد زاری 90
تکه ۲۶ - ترکیب بند : در عهد تو ای نگار دلبند 92
تکه ۲۷ - مفردات : می‌میرم و همچنان نظر بر چپ و راست 196