🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار دیوان اشعار
عنوان شعر خوانش نظرات
غزل شمارهٔ ۱ : یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا 413
غزل شمارهٔ ۲ : آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا 350 2
غزل شمارهٔ ۳ : بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را 209
غزل شمارهٔ ۴ : نداد عشق گریبان به دست کس ما را 176
غزل شمارهٔ ۵ : اگر به بندگی ارشاد می‌کنیم ترا 153
غزل شمارهٔ ۶ : یک بار بی خبر به شبستان من درآ 162
غزل شمارهٔ ۷ : دانسته‌ام غرور خریدار خویش را 195
غزل شمارهٔ ۸ : نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا 228
غزل شمارهٔ ۹ : سودا به کوه و دشت صلا می‌دهد مرا 249
غزل شمارهٔ ۱۰ : گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا 201 1
غزل شمارهٔ ۱۱ : ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا 178
غزل شمارهٔ ۱۲ : دل ز هر نقش گشته ساده مرا 157
غزل شمارهٔ ۱۳ : نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا 139
غزل شمارهٔ ۱۴ : طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ 140
غزل شمارهٔ ۱۵ : چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما 179
غزل شمارهٔ ۱۶ : هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما 132
غزل شمارهٔ ۱۷ : عمری است حلقهٔ در میخانه‌ایم ما 159
غزل شمارهٔ ۱۸ : یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما 145 1
غزل شمارهٔ ۱۹ : خجلت ز عشق پاک گهر می‌بریم ما 116
غزل شمارهٔ ۲۰ : خار در پیراهن فرزانه می‌ریزیم ما 147
غزل شمارهٔ ۲۱ : چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما 206
غزل شمارهٔ ۲۲ : دایم ز خود سفر چو شرر می‌کنیم ما 174
غزل شمارهٔ ۲۳ : ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها 183
غزل شمارهٔ ۲۴ : هوا چکیدهٔ نورست در شب مهتاب 198
غزل شمارهٔ ۲۵ : عرق‌فشانی آن گلعذار را دریاب 151
غزل شمارهٔ ۲۶ : درون گنبد گردون فتنه بار مخسب 155
غزل شمارهٔ ۲۷ : حضور دل نبود با عبادتی که مراست 177
غزل شمارهٔ ۲۸ : از زمین اوج گرفته است غباری که مراست 143
غزل شمارهٔ ۲۹ : دیوانهٔ خموش به عاقل برابرست 170
غزل شمارهٔ ۳۰ : با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است 110 1
غزل شمارهٔ ۳۱ : به غم نشاط من خاکسار نزدیک است 122
غزل شمارهٔ ۳۲ : دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است 206
غزل شمارهٔ ۳۳ : مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است 154
غزل شمارهٔ ۳۴ : باد بهار مرهم دلهای خسته است 214
غزل شمارهٔ ۳۵ : از جوانی داغها بر سینهٔ ما مانده است 159
غزل شمارهٔ ۳۶ : مهربانی از میان خلق دامن چیده است 160
غزل شمارهٔ ۳۷ : زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده‌ست 172
غزل شمارهٔ ۳۸ : موج شراب و موجهٔ آب بقا یکی است 119
غزل شمارهٔ ۳۹ : روی کار دیگران و پشت کار من یکی است 151
غزل شمارهٔ ۴۰ : آب خضر و می شبانه یکی است 129
غزل شمارهٔ ۴۱ : مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است 280
غزل شمارهٔ ۴۲ : چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست 175
غزل شمارهٔ ۴۳ : مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست 143
غزل شمارهٔ ۴۴ : بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت 113
غزل شمارهٔ ۴۵ : کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت 120
غزل شمارهٔ ۴۶ : از سر خردهٔ جان سخت دلیرانه گذشت 157
غزل شمارهٔ ۴۷ : تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت 161
غزل شمارهٔ ۴۸ : دنبال دل کمند نگاه کسی مباد 143
غزل شمارهٔ ۴۹ : هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد 136
غزل شمارهٔ ۵۰ : خوش آن که از دو جهان گوشهٔ غمی دارد 140
غزل شمارهٔ ۵۱ : آزادهٔ ما برگ سفر هیچ ندارد 136
غزل شمارهٔ ۵۲ : جویای تو با کعبهٔ گل کار ندارد 142
غزل شمارهٔ ۵۳ : از فسون عالم اسباب خوابم می‌برد 148
غزل شمارهٔ ۵۴ : مکتوب من به خدمت جانان که می‌برد؟ 158
غزل شمارهٔ ۵۵ : تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد 155
غزل شمارهٔ ۵۶ : چارهٔ دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد 156
غزل شمارهٔ ۵۷ : دل را به زلف پرچین، تسخیر می‌توان کرد 223
غزل شمارهٔ ۵۸ : نه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد 154
غزل شمارهٔ ۵۹ : جذبهٔ شوق اگر از جانب کنعان نرسد 104
غزل شمارهٔ ۶۰ : گردنکشی به سرو سرافراز می‌رسد 144
غزل شمارهٔ ۶۱ : هر ساغری به آن لب خندان نمی‌رسد 122
غزل شمارهٔ ۶۲ : شوق می از بهار گل‌اندام تازه شد 124
غزل شمارهٔ ۶۳ : زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد 139
غزل شمارهٔ ۶۴ : به زیر چرخ دل شادمان نمی‌باشد 144
غزل شمارهٔ ۶۵ : از جلوهٔ تو برگ ز پیوند بگسلد 147
غزل شمارهٔ ۶۶ : آبها آیینهٔ سرو خرامان تواند 154
غزل شمارهٔ ۶۷ : نه آسمان سبوکش میخانهٔ تواند 100
غزل شمارهٔ ۶۸ : دل را کجا به زلف رسا می‌توان رساند؟ 155
غزل شمارهٔ ۶۹ : هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند 131
غزل شمارهٔ ۷۰ : طی شد زمان پیری و دل داغدار ماند 110
غزل شمارهٔ ۷۱ : نه گل، نه لاله درین خارزار می‌ماند 119
غزل شمارهٔ ۷۲ : فلک به آبلهٔ خار دیده می‌ماند 133
غزل شمارهٔ ۷۳ : سبکروان به زمینی که پا گذاشته‌اند 173
غزل شمارهٔ ۷۴ : این غافلان که جود فراموش کرده‌اند 143
غزل شمارهٔ ۷۵ : دل را نگاه گرم تو دیوانه می‌کند 170
غزل شمارهٔ ۷۶ : دیدهٔ ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند 100
غزل شمارهٔ ۷۷ : از پختگی است گر نشد آواز ما بلند 118
غزل شمارهٔ ۷۸ : کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟ 117
غزل شمارهٔ ۷۹ : نیستم غمگین که خالی چون کدویم می‌کنند 120
غزل شمارهٔ ۸۰ : هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود 142
غزل شمارهٔ ۸۱ : می‌کند یادش دل بیتاب و از خود می‌رود 122
غزل شمارهٔ ۸۲ : دل از مشاهدهٔ لاله‌زار نگشاید 121
غزل شمارهٔ ۸۳ : پیرانه‌سر همای سعادت به من رسید 130
غزل شمارهٔ ۸۴ : خواری از اغیار بهر یار می‌باید کشید 190
غزل شمارهٔ ۸۵ : چون صراحی رخت در میخانه می‌باید کشید 113
غزل شمارهٔ ۸۶ : من نمی‌آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار 135
غزل شمارهٔ ۸۷ : سینه‌ای چاک نکردیم درین فصل بهار 143
غزل شمارهٔ ۸۸ : شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس 197
غزل شمارهٔ ۸۹ : صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس 184
غزل شمارهٔ ۹۰ : ز خار زار تعلق کشیده دامان باش 145
غزل شمارهٔ ۹۱ : پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش 141
غزل شمارهٔ ۹۲ : از هر صدا نبازم، چون کوهٔ لنگر خویش 132
غزل شمارهٔ ۹۳ : سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش 148
غزل شمارهٔ ۹۴ : در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع 112
غزل شمارهٔ ۹۵ : تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟ 123
غزل شمارهٔ ۹۶ : رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل 157
غزل شمارهٔ ۹۷ : روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام 174
غزل شمارهٔ ۹۸ : در نمود نقشها بی‌اختیار افتاده‌ام 119
غزل شمارهٔ ۹۹ : از جنون این عالم بیگانه را گم کرده‌ام 119
غزل شمارهٔ ۱۰۰ : ماه مصرم، در حجاب چاه کنعان مانده‌ام 132
غزل شمارهٔ ۱۰۱ : شهری عشقم، چو مجنون در بیابان نیستم 152
غزل شمارهٔ ۱۰۲ : از سر کوی تو گر عزم سفر می‌داشتم 118
غزل شمارهٔ ۱۰۳ : نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم 121
غزل شمارهٔ ۱۰۴ : ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم 124
غزل شمارهٔ ۱۰۵ : دست در دامن رنگین بهاری نزدم 110
غزل شمارهٔ ۱۰۶ : مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم 135
غزل شمارهٔ ۱۰۷ : نه چون بید از تهیدستی درین گلزار می‌لرزم 123
غزل شمارهٔ ۱۰۸ : ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم 155
غزل شمارهٔ ۱۰۹ : از روی نرم، سرزنش خار می‌کشم 151
غزل شمارهٔ ۱۱۰ : با تجرد چون مسیح آزار سوزن می‌کشم 131
غزل شمارهٔ ۱۱۱ : به دامن می‌دود اشکم، گریبان می‌درد هوشم 130
غزل شمارهٔ ۱۱۲ : دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم 120
غزل شمارهٔ ۱۱۳ : بیخود ز نوای دل دیوانهٔ خویشم 124
غزل شمارهٔ ۱۱۴ : سیه مست جنونم، وادی و منزل نمی‌دانم 110
غزل شمارهٔ ۱۱۵ : به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم 119
غزل شمارهٔ ۱۱۶ : می‌کنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم 109
غزل شمارهٔ ۱۱۷ : چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟ 129
غزل شمارهٔ ۱۱۸ : دلم ز پاس نفس تار می‌شود، چه کنم 100
غزل شمارهٔ ۱۱۹ : ما از امیدها همه یکجا گذشته‌ایم 159
غزل شمارهٔ ۱۲۰ : ما هوش خود با بادهٔ گلرنگ داده‌ایم 163
غزل شمارهٔ ۱۲۱ : ما نقش دلپذیر ورق‌های ساده‌ایم 153
غزل شمارهٔ ۱۲۲ : ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده‌ایم 92
غزل شمارهٔ ۱۲۳ : ما نقل باده را ز لب جام کرده‌ایم 160
غزل شمارهٔ ۱۲۴ : ما گل به دست خود ز نهالی نچیده‌ایم 106
غزل شمارهٔ ۱۲۵ : ما رخت خود به گوشهٔ عزلت کشیده‌ایم 114
غزل شمارهٔ ۱۲۶ : ما گر چه در بلندی فطرت یگانه‌ایم 132
غزل شمارهٔ ۱۲۷ : ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم 113
غزل شمارهٔ ۱۲۸ : ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم 135
غزل شمارهٔ ۱۲۹ : ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم 98
غزل شمارهٔ ۱۳۰ : ما خنده را به مردم بی‌غم گذاشتیم 154
غزل شمارهٔ ۱۳۱ : از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم 127
غزل شمارهٔ ۱۳۲ : خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم 162
غزل شمارهٔ ۱۳۳ : ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم 95
غزل شمارهٔ ۱۳۴ : جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟ 136
غزل شمارهٔ ۱۳۵ : صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم 134
غزل شمارهٔ ۱۳۶ : گر چه از وعدهٔ احسان فلک پیر شدیم 146
غزل شمارهٔ ۱۳۷ : ما تازه روی چون صدف از دانهٔ خودیم 126
غزل شمارهٔ ۱۳۸ : ما در شکست گوهر یکدانهٔ خودیم 157
غزل شمارهٔ ۱۳۹ : چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم 105
غزل شمارهٔ ۱۴۰ : چشم امید به مژگان‌تر خود داریم 132
غزل شمارهٔ ۱۴۱ : ما گرانی از دل صحرای امکان می‌بریم 136
غزل شمارهٔ ۱۴۲ : ما درد را به ذوق می ناب می‌کشیم 127
غزل شمارهٔ ۱۴۳ : ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم 128
غزل شمارهٔ ۱۴۴ : گردباد دامن صحرای بی‌سامانیم 132
غزل شمارهٔ ۱۴۵ : اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم 163
غزل شمارهٔ ۱۴۶ : بده می که بر قلب گردون زنیم! 129
غزل شمارهٔ ۱۴۷ : ما کنج دل به روضهٔ رضوان نمی‌دهیم 134
غزل شمارهٔ ۱۴۸ : تا از خودی خود نبریدند عزیزان 121
غزل شمارهٔ ۱۴۹ : موج دریا را نباشد اختیار خویشتن 205
غزل شمارهٔ ۱۵۰ : توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟ 155
غزل شمارهٔ ۱۵۱ : بوی گل و نسیم صبا می‌توان شدن 132
غزل شمارهٔ ۱۵۲ : مکن منع تماشایی ز دیدن 119
غزل شمارهٔ ۱۵۳ : خدایا قطره‌ام را شورش دریا کرامت کن 102
غزل شمارهٔ ۱۵۴ : ساقی دمید صبح، علاج خمار کن 153
غزل شمارهٔ ۱۵۵ : با حلقهٔ ارادت ساغر به گوش کن 121
غزل شمارهٔ ۱۵۶ : ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن 114
غزل شمارهٔ ۱۵۷ : ز بی‌عشقی بهار زندگی دامن کشید از من 127
غزل شمارهٔ ۱۵۸ : عاشق سلسلهٔ زلف گرهگیرم من 125
غزل شمارهٔ ۱۵۹ : زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من 113
غزل شمارهٔ ۱۶۰ : عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون 119
غزل شمارهٔ ۱۶۱ : ز گل فزود مرا خارخار خندهٔ تو 163
غزل شمارهٔ ۱۶۲ : زبان چو پسته شود سبز در دهن بی‌تو 129
غزل شمارهٔ ۱۶۳ : عقده‌ای نگشود آزادی ز کارم همچو سرو 145
غزل شمارهٔ ۱۶۴ : به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته 118
غزل شمارهٔ ۱۶۵ : یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده 200
غزل شمارهٔ ۱۶۶ : صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده 124
غزل شمارهٔ ۱۶۷ : یارب آشفتگی زلف به دستارش ده 104
تک‌بیت شمارهٔ ۱ : نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است 278
تک‌بیت شمارهٔ ۲ : پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست 128
غزل شمارهٔ ۱۶۸ : بهار گشت، ز خود عارفانه بیرون آی 123
غزل شمارهٔ ۱۶۹ : در کدامین چمن ای سرو به بار آمده‌ای؟ 111
غزل شمارهٔ ۱۷۰ : دلربایانه دگر بر سر ناز آمده‌ای 113
غزل شمارهٔ ۱۷۱ : ای جهانی محو رویت، محو سیمای که‌ای؟ 138
غزل شمارهٔ ۱۷۲ : ای شمع طور از آتش حسنت زبانه‌ای 123
غزل شمارهٔ ۱۷۳ : گر درد طلب رهبر این قافله بودی 161
غزل شمارهٔ ۱۷۴ : یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی 120
غزل شمارهٔ ۱۷۵ : سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی 162
غزل شمارهٔ ۱۷۶ : حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی 120
غزل شمارهٔ ۱۷۷ : به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی 142
غزل شمارهٔ ۱۷۸ : چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی 104
غزل شمارهٔ ۱۷۹ : زهی رویت بهار زندگانی 120
غزل شمارهٔ ۱۸۰ : دایم ستیزه با دل افگار می‌کنی 91
تک‌بیت شمارهٔ ۳ : می‌کند روز سیه بیگانه یاران را ز هم 158
تک‌بیت شمارهٔ ۴ : از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است 122
تک‌بیت شمارهٔ ۵ : می‌شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا 120
تک‌بیت شمارهٔ ۶ : تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من 145
تک‌بیت شمارهٔ ۷ : از متاع عاریت بر خود دکانی چیده‌ام 121
تک‌بیت شمارهٔ ۸ : چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند 125
تک‌بیت شمارهٔ ۹ : به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان 116
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰ : ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن 148
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱ : ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد 176
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲ : چنین که همت ما را بلند ساخته‌اند 119
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳ : من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را 201
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴ : گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم 138
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵ : دل عاشق ز گلگشت چمن آزرده‌تر گردد 110
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶ : هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد 168
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷ : نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می‌برد ما را 126
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸ : مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل 137
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹ : چون گل ز ساده لوحی، در خواب ناز بودیم 114
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰ : نخل ما را ثمری نیست بجز گرد ملال 140
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱ : اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را 99
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲ : ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد! 136
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳ : به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد 160
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴ : چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش 128
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵ : چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم 164
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶ : فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان 116
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷ : تا می‌توان گرفتن، ای دلبران به گردن 112
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸ : که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟ 91
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹ : ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی 118
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰ : کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند 172
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱ : به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست 155
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲ : نسیم صبح از تاراج گلزار که می‌آید؟ 91
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳ : دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم 129
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴ : عشق در کار دل سرگشتهٔ ما عاجزست 124
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵ : طاعت زهاد را می‌بود اگر کیفیتی 100
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶ : ای گل که موج خنده‌ات از سرگذشته است 148
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷ : چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه 98
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸ : عنان به دست فرومایگان مده زنهار 96
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹ : طالعی کو، که گشایم در گلزار ترا؟ 106
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰ : دست از جهان بشوی که اطفال حادثات 111
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱ : دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند 107
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲ : شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج 113
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳ : به دشواری زلیخا داد از کف دامن یوسف 405
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴ : ضیافتی که در آنجا توانگران باشند 109
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵ : درین زمان که عقیم است جمله صحبتها 123
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶ : در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی 113
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷ : از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست 99
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸ : آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم 159
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹ : خنده چون مینای می کم کن، که چون خالی شدی 441
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰ : آنچنان کز خط سواد مردمان روشن شود 121
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱ : در گشاد کار خود مشکل‌گشایان عاجزند 105
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲ : یک ره ای آتش به فریاد سپند من برس 119
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳ : چرخ را آرامگاه عافیت پنداشتم 201
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴ : دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی 105
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵ : می زیر دست خود نکند هوشمند را 101
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶ : یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است 141
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷ : هوشمندی که به هنگامهٔ مستان افتد 141
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸ : راه خوابیده رسانید به منزل خود را 66
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹ : نهان از پرده‌های چشم می‌گریم، نه آن شمعم 106
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰ : فرو خوردم ز غیرت گریهٔ مستانهٔ خود را 117
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱ : دربهاران، پوست بر تن، پردهٔ بیگانگی است 93
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲ : چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟ 99
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳ : از همان راهی که آمد گل، مسافر می‌شود 136
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴ : چون زندگی بکام بود مرگ مشکل است 82
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵ : ز دلسیاهی آب حیات می‌آید 88
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶ : شکوه مهر خامشی می‌خواست گیرد از لبم 112
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷ : ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست 102
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸ : در دل آهن کند فریاد مظلومان اثر 115
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹ : کشور دیوانگی امروز معمور از من است 114
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰ : از هایهای گریهٔ من، چون صدای آب 77
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱ : دیدن گل از قفس، بارست بر مرغ چمن 98
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲ : دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش 253 2
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳ : این زمان در زیر بار کوه منت می‌روم 104
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴ : یا خم می، یا سبو، یا خشت، یا پیمانه کن 106
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵ : پرواز من به بال و پر توست، زینهار 107
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶ : هر سر موی تو از غفلت به راهی می‌رود 113
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷ : کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم 131
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸ : دل را حیات از نفس آرمیده است 99
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹ : به بوی گل ز خواب بیخودی بیدار شد بلبل 87
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰ : خیرگی دارد ترا محروم، ورنه گلرخان 91
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱ : این زمان بی‌برگ و بارم، ورنه از جوش ثمر 116
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲ : کم نشد از گریهٔ مستانه، خواب غفلتم 137
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳ : با تهی‌چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟ 118
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴ : بر جرم من ببخش که آورده‌ام شفیع 96
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵ : ده در شود گشاده، شود بسته چون دری 111
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶ : هر چند حسن را خطر از چشم پاک نیست 102
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷ : از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم 125
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸ : غافل مشو که وقت شناسان نوبهار 114
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹ : در گردش آورید می لعل‌فام را 81
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰ : دل چو شد افسرده، از جسم گرانجان پاره‌ای است 91
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱ : پای به خواب رفتهٔ کوه تحملم 92
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲ : بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران 91
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳ : ازان چون موی آتش دیده یک دم نیست آرامم 106
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴ : کسی به موی نیاویخته است خرمن گل 110
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵ : جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا 90
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶ : به دامان قیامت پاک نتوان کرد خون من 91
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷ : سیاه در دو جهان باد، روی موی سفید! 89
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸ : نیست ممکن راه شبنم را به رنگ و بو زدن 90
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹ : درین ستمکده آن شمع تیره روزم من 123
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰ : مکش ز دست من آن ساعد نگارین مرا 99
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱ : جنون دوری من بیش می‌شود از سنگ 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲ : گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم 106
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳ : منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان 113
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴ : همه شب قافلهٔ نالهٔ من در راه است 67
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵ : زنگیان دشمن آیینهٔ بی‌زنگارند 96
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶ : روزگاری است که با ریگ روان همسفرم 103
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷ : گر چه چون سرو تماشاگه اهل نظرم 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸ : آن نفس باخته غواص جگرسوخته‌ام 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹ : ز فیض سرمهٔ حیرت درین تماشاگاه 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰ : درین بساط، من آن آدم سیه‌کارم 110
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱ : به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد 109
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲ : چو برگ، بر سر حاصل نمی‌توان لرزید 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳ : می‌شوم گل، در گریبان خار می‌افتد مرا 153
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴ : بس که دارم انفعال از بی‌وجودیهای خویش 99
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵ : چندان که پا ز کوی خرابات می‌کشم 109
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶ : غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷ : ز زندگانی خود، چرخ سیر کرد مرا 112
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸ : گرفت نفس غیور اختیار از دستم 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹ : خانه بر دوش‌تر از ابر بهاران بودم 96
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰ : سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱ : گر چو خورشید به خود تیغ زنم، معذورم 126
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲ : وادی پیموده را از سر گرفتن مشکل است 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳ : می‌کنم در جرعهٔ اول سبکبارش ز غم 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴ : فیض صبح زنده‌دل بیش است از دلهای شب 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵ : برنمی‌آیم به رنگی هر زمان چون نوبهار 106
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶ : تا ننوشانم، نگردد در مذاقم خوشگوار 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷ : چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟ 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸ : در طریقت، بار هر کس را که نگرفتم به دوش 106
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹ : قامت خم برد آرام و قرار از جان من 118
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰ : نخل امید مرا جز بار دل حاصل نبود 131
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱ : ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲ : فنای من به نسیم بهانه‌ای بندست 106
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳ : نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر 155
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴ : فغان که همچو قلم نیست از نگون‌بختی 58
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵ : چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶ : نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷ : مانند لاله، سوخته نانی است روزیم 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸ : روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد 116
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹ : از نسیم گل پریشان گردد اوراق حواس 116
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰ : برنمی‌دارد به رغم من، نظر از خاک راه 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱ : گران نیم به خریدار از سبکروحی 147
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲ : ز حسن عاقبت عشق چشم آن دارم 146
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳ : پیری مرا به گوشهٔ عزلت دلیل شد 120
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴ : عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت 150
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵ : بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار 146
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶ : بر خاطر موج است گران، دیدن ساحل 145
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷ : عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار 156
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸ : پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه 161
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹ : تا در کمند رشتهٔ هستی فتاده‌ام 124
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰ : سیل از ویرانهٔ من شرمساری می‌برد 177
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱ : از نوازش، منت روی زمین دارد به من 133
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲ : می‌کشم تهمت سجادهٔ تزویر از خلق 151
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳ : مرا ز کوی خرابات، پای رفتن نیست 153
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۴ : چنان ز تنگی این بوستان در آزارم 130
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۵ : گر بدانی چه قدر تشنهٔ دیدار توام 157
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۶ : شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود 140
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۷ : نکرده بود تماشا هنوز قامت راست 158
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۸ : اگر تپیدن دل ترجمان نمی‌گردید 155
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۹ : عشق سازد ز هوس پاک، دل آدم را 131
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۰ : کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟ 176
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۱ : هر که می‌بیند چو کشتی بر لب ساحل مرا 157
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۲ : چه حاجت است به رهبر، که گوشهٔ چشمش 154
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۳ : از عزیزان جهان هر کس به دولت می‌رسد 118
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۴ : دل چو رو گرداند، بر گرداندن او مشکل است 118
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۵ : شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر 134
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۶ : حرصی که داشتم به شکار پری رخان 146
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۷ : در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه 178
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۸ : با چنین سامان حسن ای غنچه‌لب انصاف نیست 128
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۹ : صورت حال جهان زنگی و من آیینه‌ام 132
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۰ : خون هزار بوسه به دل جوش می‌زند 149
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۱ : خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش 181
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۲ : می‌داشت کاش حوصلهٔ یک نگاه دور 144
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۳ : صد کاسه خون اگر چه کشیدم درین چمن 154
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۴ : چو گردباد به سرگشتگی برآمده‌ام 139
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۵ : هزار لطف طمع داشتم ز ساده‌دلی 158
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۶ : آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا 161
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۷ : کو عشق تا به هم شکند هستی مرا 151
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۸ : تا آتش از دلم نکشد شعله چون چنار 166
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۹ : چون فلاخن کز وصال سنگ دست‌افشان شود 140
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۰ : با دل بی آرزو، بر دل گرانم یار را 127
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۱ : غم عالم فراوان است و من یک غنچه‌دل دارم 161
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۲ : اگر تو دامن خود را به دست ما ندهی 146
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۳ : چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری 152
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۴ : بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشهٔ خالی 147
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۵ : به هشیاران فشان این دانهٔ تسبیح را زاهد 119
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۶ : مکرر بود وضع روز و شب، آن ساقی جانها 190
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۷ : چو شد زهر عادت، مضرت نبخشد 151
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۸ : ز زندگی چه به کرکس رسد جز مردار؟ 196
تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۹ : ز جسم، جان گنهکار را ملالی نیست 160
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۰ : ز گریه ابر سیه می‌شود سفید آخر 143
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۱ : ازان ز داغ نهان پرده برنمی‌دارم 109
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۲ : نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد 132
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۳ : همین است پیغام گلهای رعنا 155
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۴ : نخلی که از ثمر نیست، جز سنگ در کنارش 133
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۵ : کار موقت به وقت است، که چون وقت رسید 125
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۶ : امید من به خاموشی، یکی ده گشت تا دیدم 138
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۷ : گوشی نخراشد ز صدای جرس ما 173
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۸ : به ما حرارت دوزخ چه می‌تواند کرد؟ 154
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۹ : مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی 150
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۰ : چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟ 159
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۱ : دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد 145
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۲ : ز افتادگی به مسند عزت رسیده است 177
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۳ : غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است 177
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۴ : دلت ای غنچه محال است سبکبار شود 173
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۵ : دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن 157
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۶ : غم مردن نبود جان غم اندوخته را 140
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۷ : چه قدر راه به تقلید توان پیمودن؟ 143
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۸ : سینه‌ها را خامشی گنجینهٔ گوهر کند 134
تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۹ : در دیار عشق، کس را دل نمی‌سوزد به کس 139
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۰ : ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند 144
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۱ : زود گردد چهرهٔ بی‌شرم، پامال نگاه 138
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۲ : عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد 139
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۳ : شد ره خوابیده بیدار و همان آسوده‌اند 169
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۴ : بپذیر عذر باده‌کشان را، که همچو موج 130
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۵ : مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را 158
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۶ : می‌کند باد مخالف، شور دریا را زیاد 151
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۷ : ساحلی نیست بجز دامن صحرای عدم 143
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۸ : گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را 126
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱۹ : عیدست مرگ، دست به هستی فشانده را 144
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۰ : چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟ 131
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۱ : شبنم ز باغبان نکشد منت وصال 184
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۲ : آسمان آسوده است از بیقراری‌های ما 195 1
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۳ : چون آمدی به کوی خرابات بی‌طلب 135
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۴ : شاید به جوی رفته کند آب بازگشت 170
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۵ : عقل میزان تفاوت در میان می‌آورد 184
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۶ : شد جهان در چشم من از رفتن جانان سیاه 140
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۷ : میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست 150
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۸ : آسمانها در شکست من کمرها بسته‌اند 116
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲۹ : از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟ 130
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۰ : حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست 160
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۱ : رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی 135
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۲ : کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم 134
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۳ : دریاب اگر اهل دلی، پیشتر از صبح 130
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۴ : خمارآلودهٔ یوسف به پیراهن نمی‌سازد 126
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۵ : مه نو می‌نماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی 105
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۶ : جان محال است که در جسم بود فارغبال 154
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۷ : غنان سیل را هرگز شکست پل نمی‌گیرد 106
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۸ : حیات جاودان بی‌دوستان مرگی است پابرجا 141
تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۹ : به امیدی که چون باد بهار از در درون آیی 138
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۰ : شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی 102
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۱ : سزای توست چون گل گریهٔ تلخ پشیمانی 124
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۲ : شکایت نامهٔ ما سنگ را در گریه می‌آرد 135
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۳ : میان اگر نکنی باز، اختیار از توست 110
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۴ : با نامرادی از همه کس زخم می‌خوریم 184
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۵ : در رزمگه، برهنه چو شمشیر می‌رویم 115
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۶ : تا دور ازان لب شکرین همچو نی شدیم 114
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۷ : شیوهٔ ما سخت جانان نیست اظهار ملال 100
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۸ : گریه بر حال کسان بیشتر از خود داریم 134
تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۹ : یارب، که دعا کرد که چون قافلهٔ موج 98
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۰ : مادر از فرزند ناهموار خجلت می‌کشد 133
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۱ : همطالع بیدیم درین باغ، که باشد 100
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۲ : گردبادی را که می‌بینی درین دامان دشت 116
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۳ : اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است 131
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۴ : هر چند از بلای خدا می‌رمند خلق 103
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۵ : هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس 119
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۶ : چون بر زبان حدیث خداترسی آوریم ؟ 103
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۷ : بار گران، سبک به امید فکندن است 102
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۸ : روشن شود چراغ دل ما ز یکدیگر 106
تک‌بیت شمارهٔ ۲۵۹ : نارساییهای طالع مانع است از اتحاد 111
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۰ : بر دلی ننشیند از گفتار ما هرگز غبار 105
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۱ : چون حباب از یکدلان باده نابیم ما 123
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۲ : بلبلان در راه ما بیهوده می‌ریزند خار 106
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۳ : از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ 130
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۴ : هر که پا کج می‌گذارد، ما دل خود می‌خوریم 138
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۵ : صاحب نامند از ما عالم و ما تیره‌روز 85
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۶ : هیچ کس را دل نمی‌سوزد به درد ما، مگر 108
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۷ : آنچه ما از دلسیاهی با جوانی کرده‌ایم 119
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۸ : نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را 117
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۹ : از شبیخون خمار صبحدم آسوده‌ایم 83
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۰ : چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست 97
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۱ : از حجاب عشق نتوانیم بالا کرد سر 81
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۲ : با رفیقان موافق، بند و زندان گلشن است 112
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۳ : در گرفتاری ز بس ثابت‌قدم افتاده‌ایم 97
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۴ : فیض ما دیوانگان کم نیست از ابر بهار 113
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۵ : رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب 129
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۶ : از بال و پر غبار تمنا فشانده‌ایم 85
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۷ : روزگاری است که در دیر مغان می‌ریزد 112
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۸ : نسیم صبح فنا تیغ بر کف استاده است 87
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۹ : پیری و طفل‌مزاجی به هم آمیخته‌ایم 119
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۰ : غنچهٔ دلگیر ما را برگ شکرخند نیست 67
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۱ : هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری 98
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۲ : گفتیم وقت پیری، در گوشه‌ای نشینیم 90
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۳ : خوش بود در قدم صافدلان جان دادن 93
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۴ : ما از تو جداییم به صورت، نه به معنی 275
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۵ : مهرهٔ گل، پی بازیچهٔ اطفال خوش است 69
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۶ : تیره روزیم، ولی شب همه شب می‌سوزد 117
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۷ : تو پا به دامن منزل بکش که تا دامن 104
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۸ : دولت بیدار اگر یک چند بیخوابی کشید 86
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۹ : مرا از قید مذهبها برون آورد عشق او 117
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۰ : به یک کرشمه که در کار آسمان کردی 344
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۱ : گفتگوی کفر و دین آخر به یک جا می‌کشد 150
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۲ : بر کلاه خود حباب‌آسا چه می‌لرزی، که شد 87
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۳ : تا کرد ترک می دلم، یک شربت آب خوش نخورد 118
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۴ : نمی‌بود اینقدر خواب غرور دلبران سنگین 86
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۵ : دلم به پاکی دامان غنچه می‌لرزد 90
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۶ : صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم 72
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۷ : نیست صائب ملک تنگ بی‌غمی جای دو شاه 119
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۸ : چو فرد آینه با کاینات یکرو باش 88
تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۹ : جز این که داد سر خویش را به باد حباب 105
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۰ : چنان که شیر کند خواب طفل را شیرین 116
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۱ : نمی‌خلد به دلی نالهٔ شکایت من 83
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۲ : از رخت آیینه را خوش دولتی رو داده است 127
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۳ : بهشت بر مژه تصویر می‌کند مهتاب 109
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۴ : فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان 118
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۵ : ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ 107
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۶ : شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است 150
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۷ : از چشم نیم‌مست تو با یک جهان شراب 94
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۸ : من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم 92
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۹ : به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر 119
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۰ : مجوی در سفر بیخودی مقام از من 107
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۱ : بود ز وضع جهان هایهای گریهٔ من 81
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۲ : من آن شکسته بنایم درین خراب آباد 116
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۳ : اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست 144
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۴ : آبرو در پیش ساغر ریختن دون‌همتی است 102
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۵ : معیار دوستان دغل، روز حاجت است 1270
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۶ : خاکیان پاک طینت، دانهٔ یک سبحه‌اند 130
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۷ : واسوختگی شیوهٔ ما نیست، و گرنه 81
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۸ : خودنمایی نیست کار خاکساران، ور نه من 113
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۹ : بس که گشتم مضطرب از لطف بی‌اندازه‌اش 89
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۰ : صد عقده زهد خشک به کارم فکنده بود 95
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۱ : دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت 93
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۲ : گفتم از وادی غفلت قدمی بردارم 121
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۳ : همین نه خانهٔ ما در گذار سیلاب است 97
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۴ : در عالم فانی که بقا پا به رکاب است 116
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۵ : دارد خط پاکی به کف از ساده‌دلیها 95
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۶ : چون کوه، بزرگان جهان آنچه به سائل 95
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۷ : اگر چه موی سفیدست صبح آگاهی 105
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۸ : از مردم دنیا طمع هوش مدارید 122
تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۹ : در دست دیگران بود آزاد کردنم 96
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۰ : چشم از برای روی عزیزان بود به کار 179
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۱ : از بهار نوجوانی آنچه برجا مانده است 108
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۲ : ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است 100
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۳ : دخل جهان سفله نگردد به خرج کم 95
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۴ : خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است 96
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۵ : شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت 102
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۶ : کرد تسلیم به من مسند بیتابی را 78
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۷ : برسان زود به من کشتی می را ساقی 100
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۸ : رفتن از عالم پر شور به از آمدن است 90
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۹ : کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟ 97
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۰ : در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست 115
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۱ : غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی 131
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۲ : عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست 145
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۳ : مرا که خرمن گل در کنار می‌باید 102
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۴ : دل آزاده درین باغ اقامت نکند 75
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۵ : به خموشی نشود راز محبت مستور 188
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۶ : بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست 102
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۷ : حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور 116
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۸ : هر که افتاد، ز افتادگی ایمن گردد 102
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴۹ : بحر، روشنگر آیینهٔ سیلاب بود 87
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۰ : بید مجنونیم در بستانسرای روزگار 97
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۱ : اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست 194
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۲ : استاده‌اند بر سر پا شعله‌ها تمام 100
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۳ : نیست باز آمدن از فکر و خیال تو مرا 115
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۴ : پیشی قافلهٔ ما به سبکباری نیست 88
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۵ : ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است 111
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۶ : به هر چه دست زنی، می‌توان خمار شکست 94
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۷ : نالهٔ سوخته جانان به اثر نزدیک است 81
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۸ : کار آتش کند آبی که به تلخی بخشند 101
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۹ : در پایهٔ خود، هیچ کسی خرد نباشد 88
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۰ : بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است 98
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۱ : حفظ صورت می‌توان کردن به ظاهر در نماز 88
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۲ : مست نتوان کرد زاهد را به صد جام شراب 117
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۳ : می‌توان بر خود گوارا کرد مرگ تلخ را 71
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۴ : گفتگوی اهل غفلت قابل تاویل نیست 111
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۵ : با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟ 107
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۶ : نیست از مستی، زنم گر شیشهٔ خالی به سنگ 83
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۷ : عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد 83
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۸ : گر چاک گریبان ننکند راهنمایی 94
تک‌بیت شمارهٔ ۳۶۹ : از بس کتاب در گرو باده کرده‌ایم 79
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۰ : یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس 81
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۱ : در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم 98
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۲ : روشن شود از ریختن اشک، دل ما 90
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۳ : احوال خود به گریه ادا می‌کنیم ما 116
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۴ : تنها نه‌ایم در ره دور و دراز عشق 97
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۵ : پرستشی که مدام است، می پرستی ماست 80
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۶ : نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را 81
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۷ : پیاله‌ای که ترا وارهاند از هستی 79
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۸ : از شب بخت سیاهم صبح امیدی نزاد 112
تک‌بیت شمارهٔ ۳۷۹ : غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش 101
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۰ : کفارهٔ شراب خوریهای بی حساب 96
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۱ : روشندلان همیشه سفر در وطن کنند 92
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۲ : در محرم تا چه خونها در دل مردم کند 94
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۳ : می‌شوم من داغ، هر کس را که می‌سوزد فلک 107
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۴ : جوی شیر از جگل سنگ بریدن سهل است 130
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۵ : سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است 107
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۶ : دوستان آینهٔ صورت احوال همند 100
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۷ : از خون چو داغ لاله حصار دل من است 114
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۸ : با پاکدامنان نظری هست حسن را 99
تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۹ : نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت می‌کند 69
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۰ : درین دو هفته که مهمان این چمن شده‌ای 97
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۱ : خزان ز غنچهٔ تصویر، راست می‌گذرد 74
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۲ : به قرب گلعذاران دل مبندید 107
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۳ : غربت مپسندید که افتید به زندان 106
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۴ : تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست 87
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۵ : بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست 85
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۶ : از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست 117
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۷ : خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر 88
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۸ : پیوسته است سلسله موجها به هم 113
تک‌بیت شمارهٔ ۳۹۹ : غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما 162
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۰ : جام شراب، مرهم دلهای خسته است 376
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۱ : صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی 83
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۲ : خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار 76
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۳ : جز روی او که در عرق شرم غوطه زد 104
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۴ : کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب 137
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۵ : غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش 101
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۶ : گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال 122
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۷ : از ما سراغ منزل آسودگی مجو 120
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۸ : این گردباد نیست که بالا گرفته است 93
تک‌بیت شمارهٔ ۴۰۹ : غم پوشش برونم را گرفته است 86
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۰ : ز فکر جامه ونان چون برآیم ؟ 95
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۱ : از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟ 167
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۲ : برگرد به میخانه ازین توبهٔ ناقص 80
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۳ : یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است 123
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۴ : خمیازهٔ نشاط است، روی گشادهٔ گل 68
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۵ : سپهر خون به دلم می‌کند، نمی‌داند 101
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۶ : هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را 90
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۷ : سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است 95
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۸ : سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است 104
تک‌بیت شمارهٔ ۴۱۹ : نه لباس تندرستی، نه امید پختگی 106
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۰ : هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت 130
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۱ : داغ می گل گل به طرف دامنم افتاده است 76
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۲ : تا گذشتی گرم چون خورشید از ویرانه‌ام 90
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۳ : غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است 105
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۴ : بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است 144
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۵ : می‌توان خواند از جبین خاک، احوال مرا 98
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۶ : داند که روح در تن خاکی چه می‌کشد 116
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۷ : چون غنچه این بساط که بر خویش چیده‌ای 140
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۸ : تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است 101
تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۹ : آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است 109
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۰ : این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار 118
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۱ : نقش پای رفتگان هموار سازد راه را 415
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۲ : مرا به بلبل تصویر رحم می‌آید 163
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۳ : جان می‌دهد چو شمع برای نسیم صبح 94
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۴ : از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است 112
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۵ : خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است 90
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۶ : شبنم از سعی به سرچشمهٔ خورشید رسید 152
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۷ : هیچ کس مشکل ما را نتوانست گشود 104
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۸ : ای که می‌پرسی ز صحبتها گریزانی چرا 120
تک‌بیت شمارهٔ ۴۳۹ : از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است 145
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۰ : چون برگ خزان دیده و چون شمع سحرگاه 117
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۱ : نه کوهکنی هست درین عرصه، نه پرویز 98
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۲ : یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت 107
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۳ : دیوانه شو که عشرت طفلانهٔ جهان 105
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۴ : یک دل گشاده از نفس گرم من نشد 89
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۵ : شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است 72
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۶ : امروز کرده‌اند جدا، خانه کفر و دین 113
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۷ : در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین 111
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۸ : ای غزال چین، چه پشت چشم نازک می‌کنی ؟ 137
تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۹ : فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است 77
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۰ : خونی که مشک گشت، دلش می‌شود سیاه 127
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۱ : سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من 116
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۲ : تسلیم می‌کند به ستم ظلم را دلیر 270
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۳ : اگر ز اهل دلی، فیص آسمان از توست 121
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۴ : غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را 83
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۵ : به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است 112
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۶ : در گوشه فقس مگر از دل برآورم 69
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۷ : بود تا در بزم یک هشیار، ساقی می‌نخورد 97
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۸ : نادان دلش خوش است به تدبیر ناخدا 211
تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۹ : تا داده‌ام عنان توکل ز دست خویش 129
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۰ : آنچه برگ عیش می‌دانی درین بستانسرا 120
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۱ : عافیت می‌طلبی، پای خم از دست مده 95
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۲ : قانع از قامت یارست به خمیازهٔ خشک 90
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۳ : دل سودازده را راحت و آزار یکی است 114
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۴ : قرب و بعد از طرف توست چو حق نشناسی 182
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۵ : ادب پیر خرابات نگهداشتنی است 118
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۶ : نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است 121
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۷ : توان به زنده دلی شد ز مردگان ممتاز 88
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۸ : به نسیمی ز گلستان سفری می‌گردد 85
تک‌بیت شمارهٔ ۴۶۹ : بغیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است 110
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۰ : یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور 122
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۱ : بگشای چاک سینه که بر منکران حشر 264
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۲ : روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار 84
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۳ : تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است 109
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۴ : محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست 86
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۵ : مرا ز پیر خرابات نکته‌ای یادست 117
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۶ : گنه به ارث رسیده است از پدر ما را 98
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۷ : ما ازین هستی ده روزه به جان آمده‌ایم 132
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۸ : نیست در عالم ایجاد بجز تیغ زبان 80
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۹ : به زیر خاک غنی را به مردم درویش 86
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۰ : ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست 103
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۱ : غافل کند از کوتهی عمر شکایت 180
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۲ : دل درستی اگر هست آفرینش را 151
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۳ : کیفیت طاعت مطلب از سر هشیار 97
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۴ : این هستی باطل چو شرر محض نمودست 121
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۵ : گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست 868
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۶ : از شرم نیست بال و پر جستجو مرا 117
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۷ : نشاط یکشبهٔ دهر را غنیمت دان 84
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۸ : خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد 116
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۹ : عاقبت زد بر زمین چون نقش پایم بی گناه 99
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۰ : ترک عادت، همه گر زهر بود، دشوارست 102
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۱ : دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب 142
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۲ : بر جگر سوختگانی که درین انجمنند 91
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۳ : جهان به مجلس مستان بی خرد ماند 897
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۴ : رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست 87
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۵ : غمنامهٔ حیات مرا نیست پشت و روی 101
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۶ : بار بردار ز دلها که درین راه دراز 99
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۷ : هر که مست است درین میکده هشیارترست 108
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۸ : از گل روی تو، غافل که تواند گل چید؟ 77
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۹ : حضور خاطر اگر در نماز معتبرست 112
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۰ : در کارخانه‌ای که ندانند قدر کار 80
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۱ : در طلب، ما بی زبانان امت پروانه‌ایم 86
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۲ : حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند 107
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۳ : مرو به مجلس می گر به توبه می‌لرزی 73
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۴ : آنچه مانده است ز ته جرعه عمرم باقی 107
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۵ : شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت 103
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۶ : آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت 116
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۷ : از می، خمار آن لب میگون ز دل نرفت 84
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۸ : درین بساط، بجز شربت شهادت نیست 63
تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۹ : شیرین به جوی شیر بر آمیخت چون شکر 128
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۰ : میان شیشه و سنگ است خصمی دیرین 102
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۱ : بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست 77
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۲ : دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست 117
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۳ : صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند 100
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۴ : عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد 94
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۵ : رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم 104
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۶ : داغ عمر رفته افسردن نمی‌داند که چیست 132
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۷ : خامهٔ نقش اگر گردد نسیم دلگشا 89
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۸ : ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستان 119
تک‌بیت شمارهٔ ۵۱۹ : دل رمیده ما را به چشم خود مسپار 106
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۰ : ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند 121
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۱ : مکن سپند مرا دور از حریم وصال 93
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۲ : تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است 134
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۳ : از عمر رفته حاصل من آه حسرت است 142
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۴ : شبنم دو بار بازی بستان نمی‌خورد 125
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۵ : ای که خود را در دل ما زشت منظر دیده‌ای 96
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۶ : سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است 58
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۷ : چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی ؟ 95
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۸ : امید دلگشاییم از ماه عید نیست 73
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۹ : هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد 133
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۰ : مرا به ساغری ای خضر نیک پی دریاب 137
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۱ : پیراهنی کجاست که بر اهل روزگار 85
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۲ : اختلافی نیست در گفتار ما دیوانگان 83
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۳ : بیقراران نامه بر از سنگ پیدا می‌کنند 159
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۴ : سیل از بساط خانه بدوشان چه می‌برد؟ 92
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۵ : خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند 132
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۶ : اشک من و رقیب به یک رشته می‌کشد 80
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۷ : هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست 101
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۸ : ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟ 123
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۹ : پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیده‌ایم 86
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۰ : در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر 137
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۱ : نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است 101
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۲ : عدم ز قرب جوار وجود زندان است 142
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۳ : نه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست 74
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۴ : دل نازک به نگاه کجی آزرده شود 77
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۵ : به که در غربت بود پایم به زندان ای پدر 94
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۶ : ای نسیم پیرهن بر گرد از کنعان به مصر 100
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۷ : گر محتسب شکست خم میفروش را 88
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۸ : یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک 115
تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۹ : چون طفل نوسوار به میدان اختیار 88
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۰ : چون وانمی‌کنی گرهی، خود گره مشو 98
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۱ : غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش 93
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۲ : از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق 114
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۳ : در موج پریشانی ما فاصله‌ای نیست 94
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۴ : بوی گل و باد سحری بر سر راهند 133
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۵ : در بیابان جنون سلسله‌پردازی نیست 93
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۶ : سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر 105
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۷ : که باز حرف گلوگیر توبه را سرکرد؟ 95
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۸ : ز خنده رویی گردون، فریب رحم مخور 178
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۹ : مجنون به ریگ بادیه غمهای خود شمرد 98
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۰ : چه ز اندیشه تجرید به خود میلرزی ؟ 99
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۱ : دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است 93
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۲ : من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین 111
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۳ : قاصدان را یکقلم نومید کردن خوب نیست 121
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۴ : آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع 142
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۵ : بر سر کوی تو غوغای قیامت می‌بود 108
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۶ : بی خبر می‌گذرد عمر گرامی، افسوس 115
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۷ : بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود 87
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۸ : خو به هجران کرده را ظرف شراب وصل نیست 92
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۹ : منت خشک است بار خاطر آزادگان 107
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۰ : ز روزگار جوانی خبر چه می‌پرسی ؟ 103
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۱ : چون شمع، با سری که به یک موی بسته است 100
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۲ : زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟ 102
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۳ : مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من 113
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۴ : همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت 98
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۵ : بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم 170
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۶ : دلم ز منت آب حیات گشت سیاه 141
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۷ : زلف مشکین تو یکعمر تامل دارد 98
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۸ : تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار 146
تک‌بیت شمارهٔ ۵۷۹ : نوبهار زندگی، چون غنچه نشکفته‌ام 68
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۰ : به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد 113
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۱ : در پیش غنچهٔ دهن دلفریب او 100
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۲ : فغان که کوهکن ساده دل نمی‌داند 83
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۳ : من گرفتم که قمار از همه عالم بردی 126
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۴ : خم چو گردد قد افراخته می‌باید رفت 97
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۵ : ساقی، ترا که دست و دلی هست می بنوش 84
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۶ : خوش وقت رهروی که درین باغ چون نسیم 84
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۷ : جان به این غمکده آمد که سبک برگردد 114
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۸ : آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان 79
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۹ : شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد 87
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۰ : دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق 81
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۱ : دلم زگریهٔ مستانه هم صفا نگرفت 115
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۲ : چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند 121
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۳ : از ما به گفتگو دل و جان می‌توان گرفت 118
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۴ : از شیر مادرست به من می حلال تر 98
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۵ : محضر قتلش به مهر بال و پر آماده شد 90
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۶ : روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار 90
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۷ : هر که آمد در غم آبادجهان، چون گردباد 83
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۸ : وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود 139
تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۹ : نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت 130
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۰ : تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت 122
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۱ : سر به گریبان خواب، از چه فرو برده‌ای ؟ 93
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۲ : حاجت شمع و چراغ، نیست شب عمر را 116
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۳ : شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را 100
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۴ : عیش امروز علاج غم فردا نکند 104
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۵ : زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود 119
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۶ : دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر 81
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۷ : سر به هم آورده دیدم برگ‌های غنچه را 97
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۸ : بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است 103
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰۹ : نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد 97
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۰ : ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی 100
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۱ : نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون 139
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۲ : حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد 77
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۳ : دم جان بخش نسیم سحری را دریاب 194
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۴ : دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است 201
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۵ : هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات 101
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۶ : طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد 100
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۷ : چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می‌گردد 158
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۸ : به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی 106
تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۹ : گرانی می‌کند بر تن، چو سر بی جوش می‌گردد 79
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۰ : آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد 108
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۱ : ز روی گرم، کار مهر تابان می‌کند ساقی 103
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۲ : دلیل راحت ملک عدم همین کافی است 154
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۳ : مرا نتوان به نازو سرگرانی صید خود کردن 89
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۴ : عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید 92
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۵ : مرا گر خنده‌ای چون غنچه در سالی شود روزی 112
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۶ : هزار حیف که در دودمان عشق نماند 113
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۷ : ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن 107
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۸ : کجاست عالم تجرید، تا برون آیم 91
تک‌بیت شمارهٔ ۶۲۹ : درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می 113
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۰ : ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم 111
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۱ : می‌شوم چون تهی از باده، به سر می‌غلتم 88
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۲ : نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن 88
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۳ : کدام روز که صد بت نمی‌تراشد دل ؟ 84
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۴ : به جان رساند مرا داغ دوستان دیدن 121
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۵ : ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم 138
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۶ : فغان که آینه رخسار من نمی‌داند 95
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۷ : دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد 105
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۸ : اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست 113
تک‌بیت شمارهٔ ۶۳۹ : میان خوف و رجا حالتی است عارف را 142
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۰ : مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر 118
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۱ : قدم به چشم من خاکسار نگذارد 88
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۲ : بزرگ اوست که بر خاک همچو سایهٔ ابر 76
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۳ : حضور قلب بود شرط در ادای نماز 171
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۴ : مرو از پرده برون بر اثر نکهت زلف 78
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۵ : عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز 103
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۶ : دل سودازده عمری است هوایی شده است 116
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۷ : آه سردی خضر راه ما سبکباران بس است 109
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۸ : یک جا قرار نیست مرا از شتاب عمر 93
تک‌بیت شمارهٔ ۶۴۹ : عشق، اول ناتوانان را به منزل می‌برد 90
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۰ : ما را به کوچهٔ غلط انداختن چرا؟ 104
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۱ : پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت 121
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۲ : ای کارساز خلق به فریاد من برس 108
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۳ : از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد 121
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۴ : همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت 127
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۵ : دولت سنگدلان زود بسر می‌آید 104
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۶ : بنای توبهٔ سنگین ما خطر دارد 78
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۷ : دل دشمن به تهیدستی من می‌سوزد 90
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۸ : در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست 91
تک‌بیت شمارهٔ ۶۵۹ : در معرکهٔ عشق، دلیرانه متازید 97
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۰ : آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد 234
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۱ : از تزلزل بیش محکم شد بنای غفلتم 115
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۲ : تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است 1353
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۳ : مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من 86
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۴ : مادر خاک به فرزند نمی‌پردازد 142
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۵ : بر جبهه‌اش غبار خجالت نشسته باد! 69
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۶ : مست خیال را به وصال احتیاج نیست 1056 2
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۷ : شیرازهٔ بهار تماشا گسسته بود 84
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۸ : گل کرد چون شفق ز گریبان و دامنش 109
تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۹ : ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب 87
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۰ : مرا به حال خود ای عشق بیش ازین مگذار 95
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۱ : علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد 102
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۲ : مصیبت دگرست این که مرده دل را 109
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۳ : اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است 218
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۴ : چون ماه درین دایره هر چند تمامم 75
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۵ : شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد 93
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۶ : شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم 111
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۷ : رنگها در روز روشن می‌نماید خویش را 80
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۸ : صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند 93
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷۹ : به بلبلان چمن ای گل آن‌چنان‌سر کن 104
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۰ : فغان که کاسهٔ زرین بی نیازی را 77
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۱ : بهوش باش دلی را به سهو نخراشی 90
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۲ : درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم 95
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۳ : کجاست تیشه فرهاد و مرگ دست‌آموز؟ 103
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۴ : از حجاب حسن شرم آلودهٔ لیلی، هنوز 123
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۵ : مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد 172
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۶ : گریه‌ها در پرده دارد عیشهای بی‌گمان 68
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۷ : عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید 124
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۸ : کوچهٔ زنجیر بن بست است در ظاهر، ولی 66
تک‌بیت شمارهٔ ۶۸۹ : خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست 68
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۰ : من که روزی از دل خود می‌خورم در آتشم 95
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۱ : کم‌کم دل مرا غم و اندیشه می‌خورد 101
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۲ : دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر 77
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۳ : ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را 98
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۴ : کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب 136
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۵ : به آه داشتم امیدها، ندانستم 99
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۶ : فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم 128
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۷ : چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش 131
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۸ : نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی 123
تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۹ : جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد 81
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۰ : گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که می‌ترسم 82
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۱ : دل بیدار ازین صومعه‌داران مطلب 92
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۲ : شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی 126
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۳ : ای که چون غنچه به شیرازهٔ خود می‌بالی 84
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۴ : کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق 135
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۵ : نام بلبل ز هواداری عشق است بلند 80
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۶ : گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد 139
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۷ : کدام دیدهٔ بد در کمین این باغ است ؟ 86
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۸ : دامن صحرا نبرد از چهره‌ام گرد ملال 94
تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۹ : به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش 89
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۰ : قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند 155
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۱ : تو ز لعل لب خود، کام مکیدن بردار 110
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۲ : به اندک روی گرمی، پشت بر گل می‌کند شبنم 125
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۳ : دشمن خانگی از خصم برونی بترست 136
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۴ : به آهی می‌توان دل را ز مطلبها تهی کردن 167
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۵ : مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان 114
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۶ : غم مرا دگران بیش می‌خورند از من 100
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۷ : نیست پروای اجل دلزدهٔ هستی را 89
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۸ : تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف 142
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۹ : من بر سر آنم که به زلف تو زنم دست 128
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۰ : تیره روزان جهان را به چراغی دریاب 124
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۱ : مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل 79
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۲ : ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم 92
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۳ : مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری 113
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۴ : مسلمان می‌شمردم خویش را، چون شد دلم روشن 86
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۵ : یک چشم خواب تلخ، جهان در بساط داشت 84
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۶ : غفلت نگر که بر دل کافر نهاد خویش 76
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۷ : به امید بهشت نسیه زاهد خون خورد، غافل 100
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۸ : شکست شیشهٔ دل را مگو صدایی نیست 95
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۹ : رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات 120
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۰ : با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند 93
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۱ : آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان 113
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۲ : کی سر از تیغ شهادت جان روشن می‌کشد؟ 98
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۳ : به تازیانه غیرت سری بر آر از خاک 92
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۴ : دل خراب مرا جور آسمان کم بود 160
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۵ : مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی 80
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۶ : بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟ 106
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۷ : در کوی میکشان نبود راه، بخل را 166
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۸ : چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم 93
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۹ : از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم 124
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۰ : ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق 83
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۱ : شوق من قاصد بیدرد کجا می‌داند؟ 88
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۲ : دل ز بی‌عشقی درون سینه‌ام افسرده شد 91
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۳ : عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند 111
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۴ : زین گلستان که به رنگینی آن مغروری 111
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۵ : زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست 109
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۶ : رفت ایام شباب و خارخار او نرفت 134
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۷ : عاقبت در سینه‌ام دل از تپیدن باز ماند 107
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۸ : از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم 103
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۹ : ز خوشه چینی این چهره‌های گندم گون 112
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۰ : خزان رسید و گل افشانی بهار نماند 83
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۱ : معاشران سبکسیر از جهان رفتند 82
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۲ : چه سیل بود که از کوهسار حادثه ریخت ؟ 269
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۳ : از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم 411
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۴ : به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم 90
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۵ : گلوی خویش عبث پاره می‌کند بلبل 131
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۶ : بازیچهٔ نسیم خزانند لاله‌ها 90
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۷ : از صدر تا رسندبزرگان به آستان 100
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۸ : سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوه‌دار 169
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۹ : در گشاد غنچهٔ دلهای خونین صرف کن 88
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۰ : عشق بالادست و جان بیقرارم داده‌اند 113
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۱ : نومید نیستم ز ترازوی عدل حق 134
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۲ : بر زمین ناید ز شادی پای ما چون گردباد 97
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۳ : ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم 80
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۴ : یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن 95
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۵ : ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان 85
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۶ : نیست در روی زمین، یک کف زمین بی‌انقلاب 77
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۷ : نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان 84
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۸ : برنمی دارد شراکت ملک تنگ بی‌غمی 116
تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۹ : خامه‌ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است 89
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۰ : به چه تقصیر، چو آیینه روشن یارب 87
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۱ : مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند 86
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۲ : کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ 80
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۳ : بردار نقاب ای صنم از حسن خداداد 101
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۴ : رمزی است ز پاس ادب عشق، که مرغان 178
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۵ : درآمدم چو به مجلس، سپند جای نمود 101
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۶ : ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان 106
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۷ : طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید 81
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۸ : یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای 256
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۹ : نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب 115
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۰ : از دست رود خامه چو نام تو نویسند 91
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۱ : ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل 92
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۲ : طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی 97
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۳ : شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار 104
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۴ : سخن عشق اثر در دل زهاد نکرد 98
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۵ : قامت خم مانع عمر سبکرفتار نیست 77
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۶ : تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است 85
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۷ : تا سبزه و گل هست، ز می توبه حرام است 91
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۸ : دور گردان را به احسان یاد کردن همت است 125
تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۹ : دامن شادی چو غم آسان نمی‌آید به دست 100
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۰ : دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما 95
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۱ : آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش 122
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۲ : دیدن آیینه را بر طاق نسیان می‌نهی 124
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۳ : خانهٔ چشم زلیخا شد سفید از انتظار 121
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۴ : بیخبری ز پای خم، برد به سیر عالمم 93
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۵ : بس که ترسیده است چشم غنچه از غارتگران 96
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۶ : یک دل به جان رساند من دردمند را 99
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۷ : ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین 79
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۸ : یک دل، حواس جمع مرا تار و مار کرد 185
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۹ : یک بار سر برآر ز جیب قبای ناز 87
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۰ : ازسر مستی صراحی گردنی افراخته است 95
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۱ : یکباره بستن در انصاف خوب نیست 103
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۲ : غفلت زدگان دیدهٔ بیدار ندانند 76
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۳ : غافلی از حال دل، ترسم که این ویرانه را 90
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۴ : مصرع برجسته‌ام دیوان موجودات را 91
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۵ : خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند 102
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۶ : چون صبح، زیر خیمهٔ دلگیر آسمان 83
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۷ : بریز بار تعلق که شاخه‌های درخت 93
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۸ : شد سخن در روزگار ما چنان کاسد که خلق 109
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۹ : درکوی مکافات، محال است که آخر 91
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۰ : گفتم از گردون گشاید کار من، شد بسته‌تر 62
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۱ : زود می‌پاشد ز هم در پیری اوراق حواس 117
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۲ : بر نمی‌دارد زمین خاکساری امتیاز 61
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۳ : دیوانهٔ ما را نخریدند به سنگی 101
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۴ : دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود 89
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۵ : عمر مردم همه در پردهٔ حیرانی رفت 98
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۶ : شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست 84
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۷ : گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را 99
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۸ : روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون 105
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۹ : من آن نیم که به نیرنگ دل دهم به کسی 503 2
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۰ : یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟ 103
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۱ : هر که باری ز دل رهروان بردارد 126
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۲ : حسرت اوقات غفلت چون ز دل بیرون رود؟ 85
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۳ : سراب، تشنه‌لبان را کند بیابان مرگ 87
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۴ : در طریق عشق، خار از پا کشیدن مشکل است 101
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۵ : رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین 104
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۶ : در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست 99
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۷ : در خرابات مغان بی عصمتی را راه نیست 68
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۸ : روشنگر وجود بود آرمیدگی 69
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۹ : جایی نمی‌روی که دل بدگمان من 80
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۰ : از پاشکستگان چراغ است تیرگی 177
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۱ : هر جلوه‌ای که دیده‌ام از سروقامتی 80
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۲ : هیچ کس عقده‌ای از کار جهان باز نکرد 86
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۳ : می‌شود خون خوردن من ظاهر از رخسار یار 78
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۴ : می‌شود قدر سخن سنجان پس از رفتن پدید 132
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۵ : محراب صبح گوشهٔ ابرو بلند کرد 76
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۶ : به داد من برس ای عشق، بیش ازین مپسند 72
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۷ : آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر 118
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۸ : عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش 81
تک‌بیت شمارهٔ ۸۳۹ : می‌خوردن مدام مرا بی‌دماغ کرد 90
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۰ : بر گشاد دل من دست ندارد تدبیر 61
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۱ : طی شد ایام برومندی ما در سختی 330
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۲ : گل بی خار درین غمکده کم سبز شود 103
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۳ : سیل دریا دیده هرگز بر نمی‌گردد به جوی 291 2
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۴ : بیستون را جان شیرین کرد در تن کوهکن 131
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۵ : دریا شود ز گریهٔ رحمت، کنار من 104
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۶ : هر نسیمی می‌تواندخضر راه او شدن 75
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۷ : بوسه هر چند که در کیش محبت کفرست 86
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۸ : این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا 90
تک‌بیت شمارهٔ ۸۴۹ : یا سبو، یا خم می، یا قدح باده کنند 88
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۰ : که رو نهاد به هستی، که از پشیمانی 70
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۱ : تا دل نمی‌برم زکسی، دل نمی‌دهم 71
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۲ : اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود 76
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۳ : عمرها رفت که چون زلف پریشان توام 96
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۴ : نچیده گل ز طرب، خرج روزگار شدم 78
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۵ : چو غنچه هر که درین گلستان گشاده شود 84
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۶ : مشو ز وحدت و کثرت دوبین، که یک نورست 77
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۷ : به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است 129
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۸ : دست بر دل نه که در بحر پر آشوب جهان 50
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵۹ : موج سراب، سلسله جنبان تشنگی است 76
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۰ : نسبت به شغل بیهدهٔ ما عبادت است 64
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۱ : دست هر کس را که می‌گیری درین آشوبگاه 140
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۲ : چندان که در کتاب جهان می‌کنم نظر 67
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۳ : دور نشاط زود به انجام می‌رسد 50
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۴ : روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان 116
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۵ : گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل می‌شود 58
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۶ : بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق 287
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۷ : بال شکسته است کلید در قفس 47
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۸ : دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت 121
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۹ : نتوان به آه لشکر غم را شکست داد 82
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۰ : رشتهٔ پیوند یاران را بریدن سهل نیست 72
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۱ : همچو پروانه جگر سوخته‌ای می‌باید 104
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۲ : رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد 65
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۳ : مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش ؟ 77
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۴ : چنین که نالهٔ من از قبول نومیدست 76
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۵ : دهن خویش به دشنام میالا زنهار 72
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۶ : بی حاصلی است حاصل دل تا بود درست 112
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۷ : با خون دل بساز که چرخ سیاه دل 100
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۸ : زلیخا چشم یاری از صبا دارد،نمی‌داند 79
تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۹ : در سلسلهٔ یک جهتان نیست دورنگی 57
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۰ : ز بس خاک خورده است خون عزیزان 108
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۱ : ز شرم گنه، سرو موزون ز خاکم 110
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۲ : از در حق کن طلب شکسته‌دلان را 93
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۳ : نگاهبانی خوبان شوخ چشم بلاست 88
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۴ : امید دلگشایی داشتم از گریهٔ خونین 65
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۵ : لاله دارد خبر از برق سبکسیر بهار 83
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۶ : آمد کار من ورشته تسبیح یکی است 86
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۷ : رویگردان نشود صافدل از دشمن خویش 68
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۸ : ناکسی بین که سر از صحبت من می‌پیچد 75
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۹ : در دل صاف نماند اثر تیغ زبان 69
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۰ : نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم 73
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۱ : بر آن رخسار نازک از نگاه تند می‌لرزم 86
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۲ : ز خواب نیستی برجسته‌ام از شورش هستی 70
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۳ : من آن شکسته پر و بال طایرم چون چشم 99
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۴ : در آتشم که چوآب گهر ز سنگدلی 72
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۵ : عبث مرغ چمن بر آب و آتش می‌زند خود را 92
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۶ : در آن محفل که من بردارم از لب مهر خاموشی 100
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۷ : به پای خم برسانید مشت خاک مرا 53
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۸ : کشتی عقل فکندیم به دریای شراب 107
تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۹ : از دل خستهٔ من گر خبری می‌گیری 65
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۰ : خراب حالی این قصرهای محکم را 105
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۱ : مرا ز روز قیامت غمی که هست این است 337
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۲ : شکسته حالی من پیش یار باید دید 66
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۳ : بنمایید بجز آینه و آب، کسی 93
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۴ : هر جا که کند گرد غم از دور سیاهی 93
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۵ : از قید فلک بر زده دامن بگریزید 73
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۶ : ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست 125
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۷ : احوال من مپرس، که با صد هزار درد 82
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۸ : نیست از خونابه نوشان هیچ کس جز من به جا 57
تک‌بیت شمارهٔ ۹۰۹ : آه ازین شورش که ناز دولت بیدار را 77
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۰ : مدتی سجادهٔ تقوی به دوش انداختی 89
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۱ : گلشن از نازک نهالان یک تن سیمین شده است 113
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۲ : میدان تیغ بازی برق است روزگار 74
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۳ : فریب زندگی تلخ داد دایه مرا 105
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۴ : زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است 88
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۵ : می‌زنم بر کوچهٔ دیوانگی در این بهار 74
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۶ : یوسف ما در ترازو چند باشد همچو سنگ؟ 86
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۷ : چه ماتم است ندانم نهفته در دل خاک؟ 84
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۸ : صحبت صافدلان برق صفت در گذرست 108
تک‌بیت شمارهٔ ۹۱۹ : شاهی و عمر ابد هر دو به یک کس ندهند 56
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۰ : به هر روش که توانی خراب کن تن را 72
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۱ : عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار 79
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۲ : یارب مرا ز پرتو منت نگاه دار 83
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۳ : پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند 80
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۴ : در زیر خرقه شیشهٔ می را نگاه دار 58
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۵ : شب را اگر از مرده دلی زنده نداری 69
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۶ : به شکر این که شدی پیشوای گرمروان 87
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۷ : حاصل این مزرع ویران بجز تشویش نیست 56
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۸ : نسخهٔ مغلوط عالم قابل اصلاح نیست 50
تک‌بیت شمارهٔ ۹۲۹ : جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست 74
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۰ : کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت 95
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۱ : عقل پیری ز من ایام جوانی مطلب 97
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۲ : از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار 78
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۳ : گر به جرم سینه صافی سنگبارانت کنند 119
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۴ : خبر حسرت آغوش تهیدست مرا 67
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۵ : به پیری، گفتم از دامان دنیا دست بردارم 83
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۶ : چون زمین نرم از من گرد بر می‌آورند 295
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۷ : پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند 71
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۸ : مانند آب چشمه ز کاوش فزون شود 81
تک‌بیت شمارهٔ ۹۳۹ : دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق 74
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۰ : فروغ عاریت بانور ذاتی برنمی‌آید 78
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۱ : چراغ مسجد از تاریکی میخانه افروزد 87
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۲ : زندان به روزگار شود دلنشین و ما 83
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۳ : از سنگلاخ دنیا، ای شیشه بار بگذر 66
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۴ : هنگام بازگشت است، نه وقت سیر و گشت است 71
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۵ : صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید 75
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۶ : بغیر عشق که از کار برده دست و دلم 61
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۷ : لامکانی شو که تبدیل مکان آب و گل 180
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۸ : به گفتگو نرود کار عشق پیش و مرا 91
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۹ : ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت 87
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۰ : فرصت نمی‌دهد که بشویم ز دیده خواب 83
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۱ : دل می‌شود سیاه ز فانوس بی چراغ 69
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۲ : صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر 90
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۳ : ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق 90
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۴ : جز گوشهٔ قناعت ازین خاکدان مگیر 80
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۵ : اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز 97
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۶ : نبضی که بود از رگ خواب آرمیده‌تر 85
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۷ : رنگ من کرده به بال وپر عنقا پرواز 77
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۸ : زاهد خشک کجا، گریهٔ مستانه کجا؟ 66
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۹ : صافی و تیرگی آب ز سرچشمه بود 170 1
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۰ : کدام آبله پا عزم این بیابان کرد؟ 96
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۱ : روزی که آه من به هواداری تو خاست 68
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۲ : بدار عزت موی سفید پیران را 74
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۳ : درین جهان نبود فرصت کمر بستن 59
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۴ : از سر مژگان، نگاه حسرت ما نگذرد 109
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۵ : از دل آگاه، در عالم، همین نام است و بس 83
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۶ : چون نگردم گرد سر تا پای او چون گردباد؟ 103
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۷ : بید مجنونیم، برگ ما زبان خامشی است 79
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۸ : از دشمنان خود نتوان بود بی خبر 65
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۹ : سنگ و گوهر، دیده حیران میزان را یکی است 67
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۰ : در دیار ما که جان از بهر مردن می‌دهند 87
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۱ : ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش 87
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۲ : ای شاخ گل، به صحبت بلبل سری بکش 84
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۳ : در جبههٔ گشادهٔ گلها نگاه کن 52
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۴ : آب روان عمر ز استاده خوشترست 73
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۵ : زینت ظاهر چه کار آید دل افسرده را؟ 119
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۶ : شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش 97
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۷ : ای صبح مزن خندهٔ بیجا، شب وصل است 92
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۸ : یاد از نگاه گیر طریق سلوک را 87
تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۹ : صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو 100
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۰ : بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را 99
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۱ : نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت 145
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۲ : چون تاک اگرچه پای ادب کج نهاده‌ایم 76
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۳ : ای آن که پای کوه به دامن شکسته‌ای 74
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۴ : گرانی می‌کند بر خاطرش یادم، نمی‌دانم 95
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۵ : ز انقلاب جهان بی‌بران نمی‌لرزند 62
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۶ : برهمن از حضور بت، دل آسوده‌ای دارد 80
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۷ : عیار گفتگوی او نمی‌دانم، همین دانم 87
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۸ : به آب می‌برد و تشنه باز می‌آرد 94
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۹ : به زور، چهرهٔ خود را شکفته می‌دارم 73
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۰ : به عزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد 103
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۱ : به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمی‌آرد 96
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۲ : دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم 292 2
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۳ : بازی جنت مخور، کز بهر عبرت بس بود 69
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۴ : می‌کند مستی گوارا تلخی ایام را 107
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۵ : ساحلی نیست به از شستن دست از جانش 95
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۶ : آن که در آینه بیتاب شد از طلعت خویش 88
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۷ : حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ 72
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۸ : چون هر چه وقف گشت بزودی شود خراب 91
تک‌بیت شمارهٔ ۹۹۹ : هر چند تا جریم، فرومایه نیستیم 58
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۰ : در دبستان وجود از تیره بختی چون قلم 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۱ : کاش می دیدی به چشم عاشقان رخسار خویش 100
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۲ : حرف سبک نمی بردم از قرار خویش 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۳ : ای که می‌جویی گشاد کار خود از آسمان 130
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۴ : آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید 106
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۵ : نکند باد خزان رحم به مجموعهٔ گل 96
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۶ : از گهر سنجی این جوهریان نزدیک است 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۷ : ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۸ : خود کرده‌ام به شکوه‌تر خصم جان خویش 54
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۹ : جمع سازد برگ عیش از بهر تاراج خزان 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۰ : چون سرو در مقام رضا ایستاده‌ام 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۱ : دایم به خون گرم شفق غوطه می‌خورم 98
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۲ : از بیقراری دل اندوهگین خویش 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۳ : چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۴ : چو زلف ماتمیان درهم است کار جهان 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۵ : بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۶ : نیم به خاطر صحرا چو گردباد گران 67
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۷ : در دشت با سرابم، در بحر یار آبم 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۸ : ز حال دل خبرم نیست، اینقدر دانم 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۹ : چه سود ازین که بلندست دامن فانوس؟ 90
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۰ : چو برگ غنچهٔ نشکفته ما گرفته دلان 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۱ : ای دیدهٔ گلچین به ادب باش که شبنم 96
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۲ : از برگ سفر نیست تهی دامن یک گل 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۳ : تیره بختی لازم طبع بلند افتاده است 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۴ : صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد 132
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۵ : از ظلمت وجود که می‌برد ره برون؟ 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۶ : حیف فرهاد که با آنهمه شیرین‌کاری 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۷ : گر چه افسانه بود باعث شیرینی خواب 104
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۸ : به زور عقل گذشتن ز خود میسر نیست 103
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۹ : پاکدامانی است باغ دلگشا آزاده را 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۰ : کشتی بی‌ناخدا را بادبان لطف خداست 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۱ : تو فکر نامهٔ خود کن که می‌پرستان را 99
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۲ : در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر 66
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۳ : از طلوع و از غروب مهر روشن شد که چرخ 99
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۴ : غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۵ : از هجر شکوه با در و دیوار می‌کنم 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۶ : در زهد من نهفته بود رغبت شراب 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۷ : عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است 60
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۸ : بال و پر همند حریفان سست عهد 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۹ : در جام لاله و قدح گل غریب بود 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۰ : خندهٔ کبک از ترحم هایهای گریه شد 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۱ : همچنان در جستجوی رزق خود سرگشته‌ام 61
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۲ : نفس رسید به پایان و در قلمرو خاک 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۳ : علاج کودک بدخو ز دایه می‌آید 65
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۴ : نمی‌روم قدمی راه بی اشارهٔ دل 67
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۵ : گلی که آفت پژمردگی نمی‌بیند 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۶ : هر که از حلقهٔ ارباب ریا سالم جست 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۷ : جسم در دامن جان بیهده آویخته است 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۸ : چه سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد؟ 65
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۴۹ : کجاست نیستی جاودان، که بیزارم 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۰ : خاکساری ز شکایت دهنم دوخته است 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۱ : منم آن لاله که از نعمت الوان جهان 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۲ : ازسبکباران راه عشق خجلت می‌کشم 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۳ : بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۴ : تانظر از گل رخسار تو برداشته‌ام 65
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۵ : چون به داغ غربت من دل نسوزد سنگ را؟ 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۶ : از بهشت افتاد بیرون آدم و خندان نشد 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۷ : تیشه فرهاد گردیده است هر مو بر تنم 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۸ : با همه مشکل گشایی خاک باشد رزق من 59
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۵۹ : هیچ کس را دل نمی‌سوزد به من چون آفتاب 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۰ : ز سردمهری احباب، در ریاض جهان 63
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۱ : کسی به خاک چو من گوهری نیندازد 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۲ : به پای قافله رفتن ز من نمی‌آید 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۳ : چو بید اگر چه درین باغ بی برآمده‌ام 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۴ : همان به خاک برابر چو نور خورشیدم 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۵ : چون قلم، شد تنگ بر من از سیه‌کاری جهان 55
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۶ : بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۷ : از حریم قرب، چون سنگم به دور انداخته است 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۸ : سال‌ها در پرده دل خون خود را خورده‌ام 59
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۹ : مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۰ : بر روی نازبالش گل تکیه می‌کند 107
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۱ : حسن در زندان همان بر مسند فرماندهی است 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۲ : از جور روزگار ندارم شکایتی 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۳ : از بس که بی گمان به در دل رسیده‌ام 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۴ : دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۵ : غم به قدر غمگسار از آسمان نازل شود 107
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۶ : با گرانقدری سبک در دیده‌هایم چون نماز 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۷ : خشکسال زهد نم در جوی من نگذاشته است 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۸ : سودای زلف، سلسله جنبان گفتگوست 60
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۷۹ : در مذاق من، شراب تلخ، آب زندگی است 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۰ : نومید نیم از کرم پیر خرابات 65
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۱ : چشم گشایش از خلق، نبود به هیچ بابم 58
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۲ : محرمی نیست در آفاق به محرومی من 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۳ : مکن ای شمع با من سرکشی، کز پاکدامانی 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۴ : گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۵ : نگردید از سفیدیهای مو آیینه‌ام روشن 63
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۶ : چهرهٔ یوسف ز سیلی گرمی بازار یافت 61
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۷ : چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۸ : به تکلیف بهاران شاخسارم غنچه می‌بندد 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۹ : از خود مرا برون بر، تا کی در این خرابات 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۰ : چه با من می‌تواند شورش روز جزا کردن؟ 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۱ : تهی شود به لبم نارسیده رطل گران 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۲ : جدا چو دست سبو از سرم نمی‌گردد 92
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۳ : از جام بیخودی کرد، ساقی خدا پرستم 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۴ : راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۵ : دلتنگ از ملامت اغیار نیستم 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۶ : دیوانه‌ام که بر سر من جنگ می‌شود 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۷ : رزق می‌آید به پای خویش تا دندان به جاست 40
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۸ : نشتر از نامردمی در پردهٔ چشمم شکست 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۹۹ : بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۰ : من که روشن بود چشم نوبهار از دیدنم 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۱ : نرمی ره شد چون مخمل تار و پود خواب من 56
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۲ : عاقبت زد بر زمینم آن که از روی نیاز 101
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۳ : تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی 60
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۴ : ز همراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من 105
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۵ : هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر می‌آمد 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۶ : من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۷ : بود از موی سفید امید بیداری مرا 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۸ : عالم بیخبری بود بهشت آبادم 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۰۹ : از دم تیغ که هر دم به سرم می‌بارد 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۰ : عنانداری نمی‌آمد ز من سیل بهاران را 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۱ : منم آن غنچه غافل که ز بی‌حوصلگی 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۲ : چو نقش پا گزیدم خاکساری تا شوم ایمن 64
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۳ : من که بودم گردباد این بیابان، عاقبت 114
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۴ : از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم 67
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۵ : درین قلمرو آفت، ز ناتوانیها 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۶ : فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۷ : اول ز رشک محرمیم سرمه داغ بود 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۸ : عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب 105
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۹ : چون ماه مصر، قیمت من خواست عذر من 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۰ : بزرگان می‌کنند از تلخرویی سرمه در کارم 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۱ : مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن دربان 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۲ : منه انگشت بر حرفم، اگر درد سخن داری 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۳ : ز راستی نبود شاخه‌های بی بر را 57
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۴ : چو مینای پر از می فتنه‌ها دارم به زیر سر 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۵ : شود بار دلم آن را که از دل بار بردارم 67
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۶ : نظر برداشت شبنم در هوای آفتاب از گل 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۷ : که می‌گوید پری در دیدهٔ مردم نمی‌آید؟ 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۸ : شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲۹ : نمی‌باید سلاحی تیزدستان شجاعت را 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۰ : تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمی‌آرد 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۱ : ز اکسیر قناعت می‌شمارم نعمت الوان 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۲ : امیدم به بی دست و پایی است، ورنه 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۳ : سپندست کز جا جهد، جا نماید 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۴ : گویند به هم مردم عالم گلهٔ خویش 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۵ : نگاه گرم را سر ده به جانم تا دلی دارم 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۶ : از من خبر دوری این راه مپرسید 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۷ : جگر سنگ به نومیدی من می‌سوزد 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۸ : می‌کنم در کار ساحل این کهن تابوت را 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۳۹ : تا به کی بر دل ز غیرت زخم پنهانی خورم 92
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۰ : چه نسبت است به مژگان مرا نمی‌دانم 105
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۱ : عزیزی خواری و خواری عزیزی بار می‌آورد 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۲ : کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را 116
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۳ : نخوابیده است با کین کسی هرگز دل صافم 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۴ : ز خال گوشهٔ ابروی یار می‌ترسم 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۵ : ز رنگ و بوی جهان قانعم به بی‌برگی 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۶ : فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا 105
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۷ : چند در دایرهٔ مردم عاقل باشم 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۸ : چون گوهر گرامی آدم درین بساط 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۹ : هستی موهوم موج سرابی بیش نیست 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۰ : از غم دنیا و عقبی یک نفس فارغ نیم 104
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۱ : دست و پا گم می‌کنم زان نرگس نیلوفری 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۲ : دلی خالی ز غیبت در حضورم می‌توان کردن 122
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۳ : در عالم ایجاد من آن طفل یتیمم 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۴ : ز جوی شیر کردم تلخ بر خود خواب شیرین را 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۵ : کیست جز آینه و آب درین قحط‌آباد 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۶ : در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم 105
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۷ : نسازد لن ترانی چون کلیم از طور نومیدم 839
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۸ : به میزان قیامت، بیش کم، کم بیش می‌آید 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۵۹ : گل من از خمیر شیشه و جام است پنداری 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۰ : ربوده است ز من اختیار، جذبهٔ بحر 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۱ : بیداری دولت به سبکروحی من نیست 63
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۲ : در هر که ترا دیده، به حسرت نگرانم 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۳ : نه ذوق بودن و نه روی بازگردیدن 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۴ : شوم به خانه مردم، نخوانده چون مهمان؟ 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۵ : به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم 101
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۶ : بعد ایامی که گلها از سفر باز آمدند 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۷ : گر می‌زنم به هم کف افسوس، دور نیست 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۸ : می‌کند چرخ ستمگر به شکرخنده حساب 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۹ : خانه‌ای از خانه آیینه دارم پاکتر 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۰ : آه کز بی حاصلیها نیست در خرمن مرا 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۱ : رخنه در کار ز تسبیح فزون است مرا 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۲ : گوشه‌ای کو، که دل از فکر سفر جمع کنم 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۳ : من که نتوانم گلیم خود برآوردن ز آب 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۴ : دعوی گردن فرازی با اسیری چو کنم؟ 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۵ : روشندلی نمانده درین باغ و بوستان 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۶ : چگونه پیش رخ نازک تو آه کنم؟ 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۷ : نیست یک جبهه واکرده درین وحشتگاه 64
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۸ : من نه آنم که تراوش کند از من گله‌ای 652
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷۹ : دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۰ : بر فقیران پیشدستی کردن از انصاف نیست 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۱ : از بس نشان دوری این ره شنیده‌ام 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۲ : ابرام در شکستن من اینقدر چرا؟ 108
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۳ : خنده و جان بر لبم یکبار می‌آید چو برق 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۴ : می‌دهم جان در بهای حسن تا در پرده است 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۵ : نخل صنوبرم که درین باغ دلفریب 57
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۶ : مرا ز سیر چمن غم، ترا نشاط رسد 50
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۷ : چو عکس چهره خود در پیاله می‌بینم 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۸ : همان ریزند خار از ناسپاسیها به چشم من 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۸۹ : ز ناکامی گل از همصحبتان یار می‌چینم 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۰ : هر مصلحت عقل، کم از کوه غمی نیست 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۱ : درین ریاض من آن شبنم گرانجانم 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۲ : فکر شنبه تلخ دارد جمعه را بر کودکان 63
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۳ : ناتمامان، چون مه نو، یاد من خواهند کرد 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۴ : ز من کناره کند موج اگر حباب شوم 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۵ : نزدیک من میا که ز خود دور می‌شوم 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۶ : از دیده هرچه رفت، ز دل دور می‌شود 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۷ : شکایتی است که مردم ز یکدگر دارند 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۸ : چندان که درین دایره چون چشم پریدم 64
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۹۹ : به سیم قلب یوسف را نمی‌گیرند از اخوان 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۰ : زنده می‌سوزد برای مرده در هندوستان 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۱ : داغ آن دریانوردانم که چون زنجیر موج 103
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۲ : شود جهان لب پرخنده‌ای، اگر مردم 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۳ : شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم 90
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۴ : فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم 156
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۵ : چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۶ : نیست ما را در وفاداری به مردم نسبتی 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۷ : از چشم زخم تو به مبادا شکسته دل 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۸ : بر حواس خویش، راه آرزوها بسته‌ایم 66
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۰۹ : با دست رعشه دار، چو شبنم درین چمن 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۰ : باور که می‌کند، که درین بحر چون حباب 65
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۱ : چون کمان و تیر، در وحشت سرای روزگار 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۲ : ما نام خود ز صفحه دلها سترده‌ایم 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۳ : ما توبه را به طاعت پیمانه برده‌ایم 63
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۴ : خمها چو فیل مست سر خود گرفته‌اند 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۵ : از صبح پرده سوز، خدایا نگاه دار 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۶ : کوچه گرد آستین چون اشک حسرت نیستیم 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۷ : صلح از فلک به دیدهٔ بیدار کرده‌ایم 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۸ : زیبا و زشت در نظر ما یکی شده است 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۹ : گل را به رو اگر نشناسیم عیب نیست 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۰ : نومید نیستیم ز احسان نوبهار 63
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۱ : نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات 60
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۲ : عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۳ : کس زبان چشم خوبان را نمی‌داند چو ما 104
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۴ : گرچه خاکیم پذیرای دل و جان شده‌ایم 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۵ : نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک 178
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۶ : پرده بردار ز رخسار خود ای صبح امید 112
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۷ : نیستیم از جلوهٔ باران رحمت ناامید 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۸ : ما چو سرواز راستی دامن به بار افشانده‌ایم 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲۹ : نیست غیر از بحر، چون سیلاب، ما را منزلی 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۰ : دست ماگیر ای سبک جولان، که چون نقش قدم 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۱ : یوسف مصر وجودیم از عزیزیها، ولیک 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۲ : هر تلخیی که قسمت ما کرده است چرخ 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۳ : زین بیابان گرمتر از ما کسی نگذشته است 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۴ : خواه در مصر غریبی، خواه در کنج وطن 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۵ : حسرت ما را به عمر رفته، چون برگ خزان 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۶ : چون میوه پخته گشت، گرانی برد ز باغ 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۷ : نیفشانم چو یوسف تا ز دامن گرد تهمت را 64
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۸ : بی عزیزان، مرگ پابرجاست عمر جاودان 98
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۳۹ : یک جبهه گشاده ندیدیم در جهان 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۰ : ماداغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۱ : هر کسی تخمی به خاک افشاند و ما دیوانگان 159
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۲ : بر دانهٔ ناپخته دویدیم چو آدم 92
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۳ : نفسی چند که در غم گذراندن ستم است 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۴ : ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۵ : بنای خانه بدوشی بلند کردهٔ ماست 62
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۶ : آستین بر هر چه افشاندیم، دست ما گرفت 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۷ : ما سیه بختان تفاوت را قلم بر سر زدیم 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۸ : نیست ممکن از پشیمانی کسی نقصان کند 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۹ : خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۰ : هر دم از ماتم برگی نتوان آه کشید 101
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۱ : حاصل ما ز عزیزان سفر کردهٔ خویش 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۲ : دستش به چیدن سر ما کار تیغ کرد 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۳ : کم نشد در سربلندی فیض ما چون آفتاب 60
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۴ : آسودگی کنج قفس کرد تلافی 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۵ : دست کوتاه ز دامان گل و پا در گل 153
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۶ : داغ عشق تو ز اندازهٔ ما افزون است 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۷ : از حادثه لرزند به خود قصر نشینان 65
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۸ : در تلافی، میوهٔ شیرین به دامن می‌دهیم 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۹ : دست کرم ز رشتهٔ تسبیح برده‌ایم 58
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۰ : نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام 105
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۱ : منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۲ : یوسف به زر قلب فروشان دگرانند 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۳ : عنان گسسته‌تر از سیل در بیابانیم 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۴ : نظر به عالم بالاست ما ضعیفان را 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۵ : چه فتاده است بر آییم چو یوسف از چاه؟ 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۶ : چیده‌ایم از دو جهان دامن الفت چون سرو 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۷ : دارم عقیق صبر به زیر زبان خویش 124
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۸ : دیوانه‌ام ولیک بغیر از دو زلف یار 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۶۹ : چون صبح، خنده با جگر چاک می‌زنیم 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۰ : بیاض گردن او گر به دست ما افتد 141
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۱ : دشمن خانگی آدم خاکی است زمین 123
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۲ : پیش ازان کز یکدگر ریزیم چون قصر حباب 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۳ : لذت نمانده است در آیندهٔ حیات 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۴ : خضر با عمر ابد پوشیده جولان می‌کند 156
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۵ : طاعت ما نیست غیر از شستن دست از جهان 238
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۶ : آن سوخته جانم که اگر چون شرر از خلق 56
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۷ : آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۸ : وفا و مردمی از روزگار دارم چشم 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷۹ : دیگران از دوری ظاهر اگر از دل روند 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۰ : سرما در قدم دار فنا افتاده است 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۱ : ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۲ : همان از طاعت من بوی کیفیت نمی‌آید 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۳ : ما را گزیده است ز بس تلخی خمار 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۴ : سودای آب حیوان، بیم زیان ندارد 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۵ : کار جهان تمامی، هرگز نمی‌پذیرد 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۶ : زان چهرهٔ عرقناک، زنهار بر حذر باش 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۷ : ایام نوجوانی، غافل مشو ز فرصت 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۸ : همیشه داغ دل دردمند من تازه است 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۸۹ : دو چشم شوخ تو با یکدیگر نمی‌سازند 63
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۰ : خفته را گر خفتگان بیدار نتوانند کرد 118
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۱ : گر نخواهی پشت پا زد بر جهان، پایی بکوب 90
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۲ : گر به بیداری غرور حسن مانع می‌شود 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۳ : پیش ازین، بر رفتگان افسوس می‌خوردند خلق 64
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۴ : نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۵ : سال‌ها گل در گریبان ریختی چون نوبهار 66
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۶ : چو گل با روی خندان صرف کن گر خرده‌ای داری 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۷ : هیچ همدردی نمی‌یابم سزای خویشتن 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۸ : این چنین زیر و زبر عالم نمی‌ماند مدام 1705
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۹۹ : بوسی که ز کنج لب ساقی نگرفتم 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۰ : چون دست برآرم به گرفتن، که ز غیرت 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۱ : ز اخوان راضیم تا دیدم انصاف خریداران 121
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۲ : از دست نوازش تپش دل نشود کم 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۳ : خط پاکی ز سیلاب فنا دارد وجود ما 67
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۴ : گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۵ : نمانده از شب آن زلف گر چه پاسی بیش 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۶ : گرفتم این که نظر باز می‌توان کردن 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۷ : جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۸ : قسمت خود بین نمی‌گردد زلال زندگی 109
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۹ : زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۰ : چون سیاهی شد ز مو، هشیار می‌باید شدن 99
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۱ : داشتم چون سرو از آزادگی امیدها 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۲ : هر گنه عذری و هر تقصیر دارد توبه‌ای 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۳ : دلم ز کنج قفس تا گرفت، دانستم 107
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۴ : خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۵ : کنون که شیشهٔ می‌مالک الرقاب شده است 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۶ : نیست جز پای خم امروز درین وحشتگاه 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۷ : در عشق پیش بینی، سنگ ره وصال است 90
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۸ : بیستون را الم مردن فرهاد گداخت 99
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۱۹ : ندارم محرمی چون کوهکن تا درد دل گویم 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۰ : جهان بهشت شد از نوبهار، باده بیار 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۱ : چه می‌پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟ 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۲ : انصاف نیست آیهٔ رحمت شود عذاب 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۳ : خاکم به چشم در نگه واپسین مزن 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۴ : ز صد هزار پسر، همچو ماه مصر یکی 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۵ : ز عمر، قسمت ما نیست جز زمان وداع 105
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۶ : درین دو هفته که ابر بهار در گذرست 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۷ : دل را به آتش نفس گرم آب کن 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۸ : از زخم سنگ نیست در بسته را گزیر 103
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۹ : از آب زندگی به شراب التفات کن 66
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۰ : فریب شهرت کاذب مخور چو بیدردان 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۱ : این راه دور، بیش ز یک نعره‌وار نیست 92
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۲ : هر چند ز ما هیچکسان کار نیاید 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۳ : به خاکمال حوادث بساز زیر فلک 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۴ : منمای به کوته نظران چهرهٔ خود را 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۵ : عمر عزیز را به می‌ناب صرف کن 50
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۶ : سر جوش عمر را گذراندی به درد می 54
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۷ : هر کس که زر به زر دهد اهل بصیرت است 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۸ : سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۳۹ : قبلهٔ من! عکس در شرع حیا نامحرم است 62
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۰ : به استخاره اگر توبه کرده‌ای زاهد 100
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۱ : ز باده توبه در ایام نوبهار مکن 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۲ : در قلزمی که ابر کرم موج می‌زند 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۳ : از خود برون نرفته هوای سفر مکن 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۴ : ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۵ : می‌رود فیض صبوح از دست، تا دم می‌زنی 61
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۶ : از شتاب عمر گفتم غفلت من کم شود 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۷ : صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید 65
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۸ : نباشم چون ز همزانویی آیینه در آتش؟ 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۹ : یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۰ : مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا 115
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۱ : به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۲ : در حسرت یک مصرع پرواز بلندست 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۳ : گفتم از پیری شود بند علایق سست‌تر 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۴ : یک دل غمگین، جهانی را مکدر می‌کند 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۵ : با خرابیهای ظاهر، دلنشین افتاده‌ام 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۶ : جوانی برد با خود آنچه می‌آمد به کار از من 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۷ : بجز کسب هوا از من دگر کاری نمی‌آید 66
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۸ : به خاک افتم ز تخت سلطنت چون در خمار افتم 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۹ : دیدهٔ بیدار انجم محو شد در خواب روز 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۰ : اندیشه از شکست ندارم، که همچو موج 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۱ : کشاکش رگ جان من اختیاری نیست 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۲ : بر لب چاه زنخدان تشنه لب استاده‌ام 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۳ : با کمال ناگواریها گوارا کرده است 126
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۴ : خون می‌خورد کریم ز مهمان سیر چشم 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۵ : گردون سفله لقمهٔ روزی حساب کرد 64
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۶ : بر حریر عافیت نتوان مرا در خواب کرد 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۷ : به نسیمی ز هم اوراق دلم می‌ریزد 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۸ : ازان خورند به تلخی شراب ناب مرا 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۶۹ : خراب حالی ازین بیشتر نمی‌باشد 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۰ : عاقبت پیر خرابات ز بی‌پروایی 100
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۱ : ز گریه‌ای که مرا در گلو گره گردد 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۲ : من و سیری ز عقیق لب خوبان، هیهات 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۳ : می‌شود نخل برومند سبکبار از سنگ 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۴ : رفتی و رفت روشنی از چشم و دل مرا 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۵ : یک ساعت است گرمی هنگامهٔ هوس 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۶ : هر تمنایی که پختم زیر گردون، خام شد 122
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۷ : دست تا بر ساز زد مطرب، دل ما خون گریست 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۸ : غم ز محنت خانهٔ من شاد می‌آید برون 60
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۹ : هر کجا تدبیر می‌چیند بساط مصلحت 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۰ : از حوادث هر که را سنگی به مینا می‌خورد 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۱ : چون نظر بر حاصل عمر عزیزان می‌کنم 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۲ : نالهٔ ناقوس دارد هر سر مو بر تنم 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۳ : داغ بر دل شدم از انجمن یار برون 99
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۴ : مرا هر کس که بیرون می‌کشد از گوشهٔ خلوت 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۵ : زنده شد عالمی از خندهٔ جان پرور او 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۶ : بر سیه بختی ارباب سخن می‌گرید 135
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۷ : نشاهٔ بادهٔ گلرنگ به تخت است مدام 66
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۸ : گر بداند که چه شورست درین عالم خاک 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۸۹ : آنقدر خون ز لب لعل تو در دل دارم 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۰ : هر که داند که خبرها همه در بیخبری است 108
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۱ : دلیل راحت ملک عدم همین کافی است 99
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۲ : کسی که می‌نهد از حد خود قدم بیرون 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۳ : ز آسمان کهنسال چشم جود مدار 54
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۴ : بر لب ساغر ازان بوسهٔ سیراب زنند 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۵ : زلیخا همتی در عرصهٔ عالم نمی‌یابد 63
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۶ : پردهٔ عصمت ندارد تاب دست انداز شوق 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۷ : از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق 110
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۸ : خون مرا به گردن او گر ندیده‌ای 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۹۹ : گر ندیدی شاخ گل را با خزان آمیخته 90
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۰ : دامن فانوس آن وسعت ندارد، ور نه من 101
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۱ : از سکندر صفحهٔ آیینه‌ای بر جای ماند 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۲ : آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد 114
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۳ : ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم 117
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۴ : طومار درد و داغ عزیزان رفته است 98
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۵ : طلبکار تو دارد اضطرابی در جهانگردی 92
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۶ : نمی‌دانم کجا آن شاخ گل را دیده‌ام صائب 96
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۷ : من نیستم حریف زبانت، مگر زنم 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۸ : هرگز نبود رسم ترا خواب صبحگاه 92
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۰۹ : من آن زمان چون قلم سر ز سجده بردارم 100
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۰ : مکرر بر سر بالین شبنم آفتاب آمد 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۱ : به قسمت راضیم ای سنگدل، دیگر چه می‌خواهی 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۲ : چه آرزوی شهادت کنم، که سوخته است 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۳ : خاطرت از شکوهٔ ما کی پریشان می‌شود؟ 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۴ : درین راه به دل نزدیک، گمراهی نمی‌باشد 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۵ : خواهی حنای پا کن و خواهی نگار دست 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۶ : ذوق وصال می‌گزد از دور پشت دست 67
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۷ : به بی برگان چنان ای شاخ گل مستانه می‌خندی 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۸ : دایم به روی دست دعا جلوه می‌کنی 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۱۹ : حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟ 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۰ : شادم به مرگ خود که هلاک تو می‌شوم 123
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۱ : در جبههٔ ستارهٔ من این فروغ نیست 61
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۲ : خبر به آینه می‌گیرم از نفس هر دم 56
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۳ : سایهٔ بال هما خواب گران می‌آرد 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۴ : بیخودان، از جستجو در وصل فارغ نیستند 66
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۵ : مرا ز خضر طریقت نصیحتی یادست 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۶ : چاه این بادیه از نقش قدم بیشترست 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۷ : چو غنچه دست و رخی تازه کن به شبنم اشک 73
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۸ : حرف گفتن در میان عشق و دل انصاف نیست 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۲۹ : من بسته‌ام لب طمع، اما نگار من 108
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۰ : باغ و بهار چشم و دل قانع من است 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۱ : خصم درونی از برون، بارست بر دل بیشتر 106
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۲ : چون شبنم روشن گهر، با خار و گل یکرنگ شو 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۳ : زنهار در دار فنا، انگور خود ضایع مکن 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۴ : از جهان آب و گل بگذر سبک چون گردباد 60
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۵ : از چراغی می‌توان افروخت چندین شمع را 111
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۶ : در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو 66
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۷ : مشرق خمیازه می‌سازد دهن را حرف پوچ 99
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۸ : روزگار زندگانی را به غفلت مگذران 111
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۹ : سوگند می‌دهم به سر زلف خود ترا 65
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۰ : نیست در پایان عمر از رعشه پیران را گزیر 57
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۱ : هست در قبضهٔ تقدیر، گشاد دل تنگ 64
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۲ : مرگ بی‌منت، گواراتر ز آب زندگی است 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۳ : چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را 98
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۴ : نگردد چون کف افسوس هر برگ نهال من؟ 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۵ : مژگان من نشد خشک، تا شد جدا ز رویت 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۶ : دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۷ : ز پیری می‌کند برگ سفر یک یک حواس من 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۸ : دو دولت است که یکبار آرزو دارم: 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۹ : به آب روی خود در منتهای عمر می‌لرزم 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۰ : سر بر تن من نیست ز آشفته دماغی 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۱ : دیوان ما و خود را، مفکن به روز محشر 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۲ : از پا فتادگانیم، در زیر پا نظر کن 69
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۳ : بیگانگی ز حد رفت، ساقی می صفاده 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۴ : به یاد هر چه خوری، می همان نشاط دهد 62
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۵ : نمی‌دهی قدح بی شمار اگر ساقی 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۶ : اکنون که شد سفید مرا چشم انتظار 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۷ : بعد عمری چون صدف گر قطرهٔ آبی خورم 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۸ : از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا 104
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵۹ : کیفیت است مطلب از عمر، نه درازی 409
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۰ : هر چند برآوردهٔ آن جان جهانم 59
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۱ : ز استادن آب روان سبز گردد 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۲ : به دست تهی می‌گشایم گرهها 109
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۳ : خوشا رهنوردی که چون صبح صادق 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۴ : گرد سفر ز خویش فشاندند همرهان 90
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۵ : ای زلف یار، اینقدر از ما کناره چیست؟ 67
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۶ : کهنه دیوار ترا دارد دو عالم در میان 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۷ : بر نمی‌خیزد به صرصر نقشم از دامان خاک 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۸ : پیراهنی که می‌طلبی از نسیم مصر 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۶۹ : کیستم من، مشت خار در محیط افتاده‌ای 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۰ : با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا 116
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۱ : بر روی هم هر آنچه گذاری وبال توست 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۲ : شکر توام ز تیغ زبان موج می‌زند 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۳ : بسیار آشنا به نظر جلوه می‌کنی 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۴ : در پلهٔ غرور تو دل گر چه بی بهاست 80
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۵ : در شکست ماست حکمتها، که چون کشتی شکست 172
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۶ : مشو زنهار ایمن از خمار بادهٔ عشرت 97
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۷ : ز ناله‌های غریبانه منع ما نکنی 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۸ : از تندباد حادثه شمع مرا بخر 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۷۹ : من آن روزی که چون شبنم عزیز این چمن بودم 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۰ : ای آینه، در روی زمین دیدنیی نیست 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۱ : در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟ 89
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۲ : دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی 57
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۳ : به فکر چارهٔ ما هیچ صاحبدل نمی‌افتد 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۴ : مرا از زندگانی سیر کرد از لقمهٔ اول 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۵ : چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۶ : در گلشن حسن تو خلل راه ندارد 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۷ : از صحبت باد سحر ای غنچهٔ بی دل 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۸ : چون گره شد به گلو لقمهٔ غم، باده طلب 92
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۸۹ : ای عقیق از من لب تشنه فراموش مکن 122
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۰ : ای گل شوخ که مغرور بهاران شده‌ای 75
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۱ : ما به امید عطای تو چنین بیکاریم 164
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۲ : نخل امید تو آن روز شود صاحب برگ 70
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۳ : عمر چون قافله ریگ روان در گذرست 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۴ : رحم کن بر دل بی‌طاقت ما ای قاصد 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۵ : این دزدها تمام شریکند با عسس 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۶ : به امید رهایی با تو حال خویش می‌گفتم 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۷ : تویی در دیده‌ام چون نور و محرومم ز دیدارت 118
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۸ : ز حرف حق درین ایام باطل بوی خون آید 98
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۹۹ : ریزش اشک مرا نیست محرک در کار 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۰ : لب نهادم به لب یار و سپردم جان را 91
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۱ : چشم بیداری است هر کوکب درین وحشت سرا 93
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۲ : عمر با صد ساله الفت بیوفایی کرد و رفت 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۳ : نیست غیر از گوشهٔ دل در جهان آب و گل 55
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۴ : در جهان آگهی خضری دچار من نشد 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۵ : غم بی حاصلی خویش نخوردی یک بار 81
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۶ : چنان گرم از بساط خاک بگذر 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۷ : سوز پنهانی چو شمع آخر گریبانم گرفت 62
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۸ : کثرت و تفرقه در عالم گفتار بود 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۹ : سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی 84
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۰ : هر چه از دل می‌خورم، از روزیم کم می‌کنند 95
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۱ : آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم 77
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۲ : نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی 56
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۳ : همچو شمع صبح می‌لرزد به جان خویشتن 86
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۴ : شد از فشار گردون، موی سفید و سر زد 76
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۵ : زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۶ : ز دست راست ندانستمی اگر چپ را 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۷ : زبان شکوه اگر همچو خار داشتمی 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۸ : همسایهٔ وجود نباشد اگر عدم 63
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۹ : همچو بوی گل که در آغوش گل از گل جداست 179
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۰ : پیش و پس اوراق خزان نیم نفس نیست 82
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۱ : از دور نیفتد قدح بزم مکافات 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۲ : طومار زندگی را، طی می‌کند به یک شب 74
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۳ : از باده توبه کردن مشکل بود، وگرنه 90
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۴ : چند در خواب رود عمر تو ای بی پروا؟ 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۵ : برگ عشرت مکن ای غنچه که ایام بهار 98
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۶ : پیش از آن دم که کند خاک تو را در دل خون 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۷ : زمین، سرای مصیبت بود، تو می‌خواهی 79
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۸ : نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم 87
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۲۹ : زیر سپهر، خواب فراغت چه می‌کنی؟ 56
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۰ : ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود 58
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۱ : تعمیر خانه‌ای که بود در گذار سیل 83
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۲ : در سپند من سودازده آتش مزنید 72
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۳ : دل نبندند عزیزان جهان در وطنی 71
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۴ : خاطر از وضع مکرر زود در هم می‌شود 78
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۵ : می‌خورد شهر به هم، گر تو ستمگر یک روز 85
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۶ : کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا 154
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۷ : جان هواپرستان، در فکر عاقبت نیست 90
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۸ : صنوبر با تهیدستی به دست آورد صد دل را 88
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۹ : مشو از نالهٔ افسوس غافل چون جرس، یاری 68
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۴۰ : چنان در خانهٔ آیینه محو دیدن خویشی 94
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۴۱ : چشمی نچراندیم در این باغ چو شبنم 98
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۴۲ : با موی سفید اشک ندامت نفشاندیم 82
غزل شمارهٔ ۱ : اگر نه مد بسم الله بودی تاج عنوان ها 151
غزل شمارهٔ ۲ : آنچنان کز رفتن گل، خار می ماند به جا 187
غزل شمارهٔ ۳ : نغمه آرام از من دیوانه می سازد جدا 271
غزل شمارهٔ ۴ : جان روشندل ز جسم مختصر باشد جدا 136
غزل شمارهٔ ۵ : شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا 115
غزل شمارهٔ ۶ : خط نمی سازد مرا زان لعل جان پرور جدا 103
غزل شمارهٔ ۷ : با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا 127
غزل شمارهٔ ۸ : گر چه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا 110
غزل شمارهٔ ۹ : می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا 128
غزل شمارهٔ ۱۰ : گر چه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا 113
غزل شمارهٔ ۱۱ : می رسد هر دم مرا از چرخ آزاری جدا 127
غزل شمارهٔ ۱۲ : نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را 222
غزل شمارهٔ ۱۳ : چشم روشن می دهد از کف دل بی تاب را 121
غزل شمارهٔ ۱۴ : می توان در زلف او دیدن دل بی تاب را 101
غزل شمارهٔ ۱۵ : نم به دل نگذاشت خونم خنجر قصاب را 82
غزل شمارهٔ ۱۶ : غوطه در دریا دهد آتش عنانی آب را 72
غزل شمارهٔ ۱۷ : بوی پیراهن دلیل راه شد یعقوب را 133
غزل شمارهٔ ۱۸ : من ملایم کردم از آه آسمان سخت را 109
غزل شمارهٔ ۱۹ : تا توان کردن ز خون ما نگارین دست را 144
غزل شمارهٔ ۲۰ : از جهان تا رشته تابی دسترس باشد ترا 141
غزل شمارهٔ ۲۱ : یک نظر بازست نرگس چشم بیمار ترا 144
غزل شمارهٔ ۲۲ : رتبه بال پری باشد پر تیر ترا 120
غزل شمارهٔ ۲۳ : نیست چون بال و پری تا گرد سر گردم ترا 176
غزل شمارهٔ ۲۴ : سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم ترا 128
غزل شمارهٔ ۲۵ : نیست سنگ کم اگر در پله میزان ترا 106
غزل شمارهٔ ۲۶ : تشنه خون کرد مستی چشم فتان ترا 163
غزل شمارهٔ ۲۷ : می کند گلگل نگه رخسار خندان ترا 115
غزل شمارهٔ ۲۸ : خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا 93
غزل شمارهٔ ۲۹ : خواب ناز از حسن روزافزون نشد سنگین ترا 125
غزل شمارهٔ ۳۰ : جنت در بسته سازد مهر خاموشی ترا 135
غزل شمارهٔ ۳۱ : نیست ممکن رام کردن چشم جادوی ترا 85
غزل شمارهٔ ۳۲ : صوفیان بردند از ره چشم جادوی ترا 91
غزل شمارهٔ ۳۳ : گر چه محجوب از نظر کرده است بی جایی ترا 106
غزل شمارهٔ ۳۴ : حسن بی پروا به فرمان هوس باشد چرا؟ 149
غزل شمارهٔ ۳۵ : جان عرشی، فرش در زندان تن باشد چرا؟ 821
غزل شمارهٔ ۳۶ : چشم می پوشی ازان رخسار جان پرور چرا؟ 99
غزل شمارهٔ ۳۷ : غیر حق را می دهی ره در حریم دل چرا؟ 207
غزل شمارهٔ ۳۸ : در هوای کام دنیا می فشانی جان چرا؟ 105
غزل شمارهٔ ۳۹ : در طلب سستی چو ارباب هوس کردن چرا؟ 136
غزل شمارهٔ ۴۰ : آه عالمسوز را در سینه دزدیدن چرا؟ 139
غزل شمارهٔ ۴۱ : نیستی طفل، اینقدر بر خاک غلطیدن چرا؟ 112
غزل شمارهٔ ۴۲ : مد احسان است بسم الله دیوان صبح را 99
غزل شمارهٔ ۴۳ : گریه مستانه می سازم شراب تلخ را 108
غزل شمارهٔ ۴۴ : غمزه اش افزود در ایام خط بیداد را 115
غزل شمارهٔ ۴۵ : ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را 82
غزل شمارهٔ ۴۶ : ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را 116
غزل شمارهٔ ۴۷ : می گدازد خون گرمم نشتر فصاد را 100
غزل شمارهٔ ۴۸ : از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را 84 2
غزل شمارهٔ ۴۹ : چشم حیران ساخت رویش خط مشک اندود را 130
غزل شمارهٔ ۵۰ : دل چسان پیچد عنان آه دردآلود را؟ 114
غزل شمارهٔ ۵۱ : نیست حاجت دیده بان حسن عتاب آلود را 84
غزل شمارهٔ ۵۲ : از عذار او بپوشان دیده امید را 121
غزل شمارهٔ ۵۳ : ناله من می زند ناخن به دل ناهید را 94
غزل شمارهٔ ۵۴ : تنگدستی راست سازد نفس کج رفتار را 112
غزل شمارهٔ ۵۵ : کجروی بال و پر سیرست بد کردار را 128
غزل شمارهٔ ۵۶ : آه می باشد مسلسل خاطر افگار را 156
غزل شمارهٔ ۵۷ : کم نسازد جام می زنگ دل افگار را 167
غزل شمارهٔ ۵۸ : نیست غیر از آه، دلسوزی دل افگار را 104
غزل شمارهٔ ۵۹ : داد سیل گریه من غوطه در گل بحر را 96
غزل شمارهٔ ۶۰ : عشق کو تا گرم سازد این دل رنجور را 141
غزل شمارهٔ ۶۱ : نیست از سنگ ملامت غم سر پر شور را 94
غزل شمارهٔ ۶۲ : خط نسازد بی صفا آن عارض پر نور را 134
غزل شمارهٔ ۶۳ : چون ز می افروختی آن عارض پر نور را 148
غزل شمارهٔ ۶۴ : سهل مشمر همت پیران با تدبیر را 131
غزل شمارهٔ ۶۵ : سر به گردون می دهم این آه پر تأثیر را 111
غزل شمارهٔ ۶۶ : وصف زلف یار عاجز می کند تقریر را 158
غزل شمارهٔ ۶۷ : مهر خاموشی کند کوته زبان تقریر را 87
غزل شمارهٔ ۶۸ : خوب دارد زاهد شیاد، داروگیر را 76
غزل شمارهٔ ۶۹ : چرب نرمی می کند کوته زبان شمشیر را 74
غزل شمارهٔ ۷۰ : شد غرور حسن از خط بیش آن طناز را 81
غزل شمارهٔ ۷۱ : از فغان شد سر گرانی بیش آن طناز را 99
غزل شمارهٔ ۷۲ : هر خسی قیمت نداند ناله شبخیز را 125
غزل شمارهٔ ۷۳ : نعل در آتش گذارد روی گرمت بوس را 84
غزل شمارهٔ ۷۴ : نیست از راز نهان من خبر جاسوس را 119
غزل شمارهٔ ۷۵ : ننگ کفر من به فریاد آورد ناقوس را 127
غزل شمارهٔ ۷۶ : عشق کو تا چاک سازم جامه ناموس را 95
غزل شمارهٔ ۷۷ : پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را 142
غزل شمارهٔ ۷۸ : بر جگر تا خورده ام نیش خمار نوش را 95
غزل شمارهٔ ۷۹ : چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هوش را؟ 77
غزل شمارهٔ ۸۰ : نوش این غمخانه در دنبال دارد نیش را 120
غزل شمارهٔ ۸۱ : از صفای دل نباشد حاصلی درویش را 98
غزل شمارهٔ ۸۲ : صرف بیکاری مگردان روزگار خویش را 82
غزل شمارهٔ ۸۳ : غوطه دادم در دل الماس داغ خویش را 92
غزل شمارهٔ ۸۴ : تر به اشک تلخ می سازم دماغ خویش را 99
غزل شمارهٔ ۸۵ : من گرفتم ساختی پوشیده سال خویش را 124
غزل شمارهٔ ۸۶ : من که خواهم محو از عالم نشان خویش را 106
غزل شمارهٔ ۸۷ : غنچه سان پر گل اگر خواهی دهان خویش را 90
غزل شمارهٔ ۸۸ : حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را 98
غزل شمارهٔ ۸۹ : ساختم از قتل نادم دلربای خویش را 82
غزل شمارهٔ ۹۰ : روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را 176
غزل شمارهٔ ۹۱ : چون کند آن غمزه خونریز عریان تیغ را 150
غزل شمارهٔ ۹۲ : کی نیام پوچ می سازد به تمکین تیغ را؟ 115
غزل شمارهٔ ۹۳ : آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را 116
غزل شمارهٔ ۹۴ : از سیه بختی نگردد دیده گریان برق را 81
غزل شمارهٔ ۹۵ : ساقی محجوب می باید شراب عشق را 108
غزل شمارهٔ ۹۶ : بر نمی آید مراد از کعبه گل عشق را 106
غزل شمارهٔ ۹۷ : مرکز خاک است گردون آسمان عشق را 88
غزل شمارهٔ ۹۸ : نیست ماه و آفتابی آسمان عشق را 159
غزل شمارهٔ ۹۹ : نیست در دوران من میخانه حاجت خلق را 100
غزل شمارهٔ ۱۰۰ : با زمین گیری به منزل می رسانم خلق را 92
غزل شمارهٔ ۱۰۱ : ریخت چون دندان، شود افزون غم نان خلق را 104
غزل شمارهٔ ۱۰۲ : غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را 122
غزل شمارهٔ ۱۰۳ : نیست از زخم زبان غم عاشق بی باک را 141
غزل شمارهٔ ۱۰۴ : هر تنک ظرفی ننوشد خون گرم تاک را 97
غزل شمارهٔ ۱۰۵ : از بلندی مانع گردش شود افلاک را 111
غزل شمارهٔ ۱۰۶ : مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم 104
غزل شمارهٔ ۱۰۷ : خلق خوش چون صلح می سازد گوارا جنگ را 115
غزل شمارهٔ ۱۰۸ : نعل در آتش نهد دیوانه من سنگ را 97
غزل شمارهٔ ۱۰۹ : جذبه مجنون سبک سازد ز تمکین سنگ را 77
غزل شمارهٔ ۱۱۰ : بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟ 152
غزل شمارهٔ ۱۱۱ : دامن دریای خونخوارست بالین سیل را 98
غزل شمارهٔ ۱۱۲ : گل نزد آبی بر آتش بلبل خودکام را 105
غزل شمارهٔ ۱۱۳ : نیست از روی زمین سیری دل خود کام را 143
غزل شمارهٔ ۱۱۴ : نیست فرق از تن دل افسرده خودکام را 119
غزل شمارهٔ ۱۱۵ : کرده ام بر خود گوارا تلخی دشنام را 80
غزل شمارهٔ ۱۱۶ : نیست دلگیری ز دنیا بنده تسلیم را 137
غزل شمارهٔ ۱۱۷ : نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا 145
غزل شمارهٔ ۱۱۸ : غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا 104
غزل شمارهٔ ۱۱۹ : از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا 115
غزل شمارهٔ ۱۲۰ : عشق خونگرم از محبت کرده ایجاد مرا 93
غزل شمارهٔ ۱۲۱ : خلق خوش در نوبهار عافیت دارد مرا 95
غزل شمارهٔ ۱۲۲ : گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا 133
غزل شمارهٔ ۱۲۳ : خواب وقت فیض در محراب می گیرد مرا 80
غزل شمارهٔ ۱۲۴ : التفات زاهدان خشک، تر سازد مرا 119
غزل شمارهٔ ۱۲۵ : شور عشقی کو، که رسوای جهان سازد مرا؟ 87
غزل شمارهٔ ۱۲۶ : چشم او چندان که مست خواب می سازد مرا 109
غزل شمارهٔ ۱۲۷ : تر زبانی معدن زنگار می سازد مرا 80
غزل شمارهٔ ۱۲۸ : تنگ ظرفم، باده کم زور می سازد مرا 105
غزل شمارهٔ ۱۲۹ : دیدن لعل لبش خاموش می سازد مرا 138
غزل شمارهٔ ۱۳۰ : تن پرستی زیر دست خاک می سازد مرا 85
غزل شمارهٔ ۱۳۱ : نیست ممکن قرب آتش بال و پر سوزد مرا 75
غزل شمارهٔ ۱۳۲ : برگ عیش آماده از فقر و قناعت شد مرا 81
غزل شمارهٔ ۱۳۳ : از سر زلف تو بر دل کار مشکل شد مرا 116
غزل شمارهٔ ۱۳۴ : سنگ طفلان از جنون رطل گرانی شد مرا 118
غزل شمارهٔ ۱۳۵ : عشق پنهان باعث روشن روانی شد مرا 119
غزل شمارهٔ ۱۳۶ : سر به جیب خویش دزدیدم، کلاهی شد مرا 110
غزل شمارهٔ ۱۳۷ : تا به کی بند گرانجانی به پا باشد مرا 112
غزل شمارهٔ ۱۳۸ : نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا 316
غزل شمارهٔ ۱۳۹ : چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟ 118
غزل شمارهٔ ۱۴۰ : بلبل خوش نغمه ام، با گل سخن باشد مرا 121
غزل شمارهٔ ۱۴۱ : پرده دار و حاجب و دربان نمی باشد مرا 134
غزل شمارهٔ ۱۴۲ : داغ عشق از سینه روشن به دست آمد مرا 125
غزل شمارهٔ ۱۴۳ : بشکفد پروانه چون در انجمن بیند مرا 98
غزل شمارهٔ ۱۴۴ : چون به خاطر آن دو لعل آبدار آید مرا 99
غزل شمارهٔ ۱۴۵ : صبح از جان های روشن یاد می آید مرا 112
غزل شمارهٔ ۱۴۶ : سرنمی پیچم به سنگ بیستون از کار عشق 96
غزل شمارهٔ ۱۴۷ : زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا 109
غزل شمارهٔ ۱۴۸ : نیست تاب درد غربت جان افگار مرا 127
غزل شمارهٔ ۱۴۹ : گر چه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا 84
غزل شمارهٔ ۱۵۰ : شد یکی صد شورش عشق از نصیحتگر مرا 92
غزل شمارهٔ ۱۵۱ : می کشد خاطر به جا و منزل دیگر مرا 81
غزل شمارهٔ ۱۵۲ : داغ رسوایی خدادادست منصور مرا 105
غزل شمارهٔ ۱۵۳ : نیست ظرف باده توحید، مخمور مرا 87
غزل شمارهٔ ۱۵۴ : بی زبانی پرده داری می کند راز مرا 93
غزل شمارهٔ ۱۵۵ : می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا 94
غزل شمارهٔ ۱۵۶ : نیست ممکن بر گرفتن دیده از رویش مرا 113
غزل شمارهٔ ۱۵۷ : شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا 87
غزل شمارهٔ ۱۵۸ : از بهار افزود شور عشق چون بلبل مرا 110
غزل شمارهٔ ۱۵۹ : می کشد هر دم ز بی تابی به جایی دل مرا 96
غزل شمارهٔ ۱۶۰ : کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟ 124
غزل شمارهٔ ۱۶۱ : نیست بر ابر بهاران، دیده پر نم مرا 110
غزل شمارهٔ ۱۶۲ : چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا 126
غزل شمارهٔ ۱۶۳ : پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا 105
غزل شمارهٔ ۱۶۴ : چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا 129
غزل شمارهٔ ۱۶۵ : برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا 109
غزل شمارهٔ ۱۶۶ : پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا 81
غزل شمارهٔ ۱۶۷ : می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا 86
غزل شمارهٔ ۱۶۸ : نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا 111
غزل شمارهٔ ۱۶۹ : مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا 143
غزل شمارهٔ ۱۷۰ : سبز می گردد روان چون آب از ماندن مرا 118
غزل شمارهٔ ۱۷۱ : یارب از دل مشرق نور هدایت کن مرا 117
غزل شمارهٔ ۱۷۲ : ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا 139
غزل شمارهٔ ۱۷۳ : در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا 109
غزل شمارهٔ ۱۷۴ : کو می گرمی که در جوش آورد خون مرا؟ 64
غزل شمارهٔ ۱۷۵ : نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا 87
غزل شمارهٔ ۱۷۶ : خواب غفلت گر به این عنوان شود سنگین مرا 111
غزل شمارهٔ ۱۷۷ : شیشه ای، می بود اگر چون شمع بر بالین مرا 106
غزل شمارهٔ ۱۷۸ : چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا 110
غزل شمارهٔ ۱۷۹ : طاق کرد از هر دو عالم طاق آن ابرو مرا 133
غزل شمارهٔ ۱۸۰ : برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا 93
غزل شمارهٔ ۱۸۱ : باعث آزار شد ترک دل آزاری مرا 94
غزل شمارهٔ ۱۸۲ : جلوه برقی است در میخانه هشیاری مرا 115
غزل شمارهٔ ۱۸۳ : تر نسازد گریه های ابر نیسانی مرا 126
غزل شمارهٔ ۱۸۴ : نیست بر خاطر غباری از پریشانی مرا 74
غزل شمارهٔ ۱۸۵ : خواب غفلت شد گران از بس ز خودبینی مرا 122
غزل شمارهٔ ۱۸۶ : چشم مستش از نگاهی کرد سودایی مرا 92
غزل شمارهٔ ۱۸۷ : در دل هر قطره آماده است دریایی مرا 114
غزل شمارهٔ ۱۸۸ : می کشد در خاک و خون مژگان دلجویی مرا 103
غزل شمارهٔ ۱۸۹ : گر به این دستور خیزد، شمع ماتم می کند 188
غزل شمارهٔ ۱۹۰ : جامه آزادگی چالاک باشد سرو را 83
غزل شمارهٔ ۱۹۱ : دردمندی سر به گردون می رساند آه را 104
غزل شمارهٔ ۱۹۲ : ناتوانی از اجابت نیست مانع آه را 144
غزل شمارهٔ ۱۹۳ : هست در نقصان تمامی ها دل آگاه را 94
غزل شمارهٔ ۱۹۴ : کاسه زانوست جام جم دل آگاه را 111
غزل شمارهٔ ۱۹۵ : دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را 124
غزل شمارهٔ ۱۹۶ : نیست پروای فنای خود دل وارسته را 103
غزل شمارهٔ ۱۹۷ : گو نباشد شمع بر خاک این به خون آغشته را 146
غزل شمارهٔ ۱۹۸ : از مروت نیست چیدن غنچه نشکفته را 82
غزل شمارهٔ ۱۹۹ : بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را 53
غزل شمارهٔ ۲۰۰ : جا به عرش دوش خود دادم سبوی باده را 84
غزل شمارهٔ ۲۰۱ : نیست یک جو غم ز بی برگی دل آزاده را 103
غزل شمارهٔ ۲۰۲ : دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را 94
غزل شمارهٔ ۲۰۳ : عمر در تلخی سرآید در شراب افتاده را 103
غزل شمارهٔ ۲۰۴ : پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را 138
غزل شمارهٔ ۲۰۵ : می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را 103
غزل شمارهٔ ۲۰۶ : دل سیه سازد در و دیوار، سودا کرده را 121
غزل شمارهٔ ۲۰۷ : می کند پامال، تن آخر دل آسوده را 95
غزل شمارهٔ ۲۰۸ : کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را 108
غزل شمارهٔ ۲۰۹ : از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را 75
غزل شمارهٔ ۲۱۰ : از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را 108
غزل شمارهٔ ۲۱۱ : از هوا گیرد سر دیوانه سنگ خاره را 78
غزل شمارهٔ ۲۱۲ : در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را 110
غزل شمارهٔ ۲۱۳ : می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را 92
غزل شمارهٔ ۲۱۴ : می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را 91
غزل شمارهٔ ۲۱۵ : طی به ماهی سازد از کندی، ره یک روزه را 114
غزل شمارهٔ ۲۱۶ : چون دهد پیغام تسکین بی قرار بوسه را؟ 88
غزل شمارهٔ ۲۱۷ : نیست از داغ جنون پروا دل غم پیشه را 84
غزل شمارهٔ ۲۱۸ : هر که دید از باده لعلی به سامان شیشه را 79
غزل شمارهٔ ۲۱۹ : دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را 78
غزل شمارهٔ ۲۲۰ : سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را 100
غزل شمارهٔ ۲۲۱ : نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را 97
غزل شمارهٔ ۲۲۲ : می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را 117
غزل شمارهٔ ۲۲۳ : سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را 77
غزل شمارهٔ ۲۲۴ : از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟ 96
غزل شمارهٔ ۲۲۵ : کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را 109
غزل شمارهٔ ۲۲۶ : بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را 107
غزل شمارهٔ ۲۲۷ : از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟ 98
غزل شمارهٔ ۲۲۸ : شمع چندانی که سوزد بال و پر پروانه را 97
غزل شمارهٔ ۲۲۹ : کوکب سعدی بود از هر شرر پروانه را 95
غزل شمارهٔ ۲۳۰ : از نظرها چون کند وحشت نهان دیوانه را 77
غزل شمارهٔ ۲۳۱ : آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را 98
غزل شمارهٔ ۲۳۲ : صاف کن ای سنگدل با دردمندان سینه را 100
غزل شمارهٔ ۲۳۳ : هست یک نسبت به نیک و بد دل بی کینه را 92
غزل شمارهٔ ۲۳۴ : از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را 115
غزل شمارهٔ ۲۳۵ : چهره ات خورشید سیما می کند آیینه را 151
غزل شمارهٔ ۲۳۶ : چهره ات بال سمندر می کند آیینه را 79
غزل شمارهٔ ۲۳۷ : چهره ات گل در گریبان می کند آیینه را 91
غزل شمارهٔ ۲۳۸ : یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را 115
غزل شمارهٔ ۲۳۹ : شوق دیدار تو می بخشد نظر آیینه را 116
غزل شمارهٔ ۲۴۰ : گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه را 81
غزل شمارهٔ ۲۴۱ : از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما 101
غزل شمارهٔ ۲۴۲ : چون ندارد حرف ره در خلوت محجوب ما 133
غزل شمارهٔ ۲۴۳ : داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما 95
غزل شمارهٔ ۲۴۴ : از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما 99
غزل شمارهٔ ۲۴۵ : صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما 153
غزل شمارهٔ ۲۴۶ : در گذر ای آسمان از وادی آزار ما 96
غزل شمارهٔ ۲۴۷ : از ته دل نیست در میخانه استغفار ما 88
غزل شمارهٔ ۲۴۸ : از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما 95
غزل شمارهٔ ۲۴۹ : می نماید پایکوبان دار را منصور ما 103
غزل شمارهٔ ۲۵۰ : حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما 112
غزل شمارهٔ ۲۵۱ : تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما 103
غزل شمارهٔ ۲۵۲ : در نظر واکردنی گردید طی پرواز ما 93
غزل شمارهٔ ۲۵۳ : پنبه دامن می کشد از داغ مرهم سوز ما 131
غزل شمارهٔ ۲۵۴ : گر نظربازی به بال خود کند طاوس ما 86
غزل شمارهٔ ۲۵۵ : تا خرام قامت او برد از سر هوش ما 105
غزل شمارهٔ ۲۵۶ : شد چو گل از روی خندان، خرده زر رزق ما 100
غزل شمارهٔ ۲۵۷ : آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما 60
غزل شمارهٔ ۲۵۸ : قرعه و تسبیح را محرم نداند حال ما 105
غزل شمارهٔ ۲۵۹ : از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما 106
غزل شمارهٔ ۲۶۰ : مهر خاموشی که گیرد از دهان زخم ما؟ 125
غزل شمارهٔ ۲۶۱ : چون حباب از یکدلان باده نابیم ما 86
غزل شمارهٔ ۲۶۲ : با طلب مطلوب را همخانه می یابیم ما 74
غزل شمارهٔ ۲۶۳ : راز دل ها را ز لوح سینه می یابیم ما 96
غزل شمارهٔ ۲۶۴ : نه ز خامی نقش ها را خام می بندیم ما 95
غزل شمارهٔ ۲۶۵ : یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما 276
غزل شمارهٔ ۲۶۶ : ناامیدی بردهد اشکی که می باریم ما 94
غزل شمارهٔ ۲۶۷ : با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما 125
غزل شمارهٔ ۲۶۸ : در نظرها گر چه بیکاریم در کاریم ما 125
غزل شمارهٔ ۲۶۹ : دیده سیر و دل بی مدعا داریم ما 79
غزل شمارهٔ ۲۷۰ : از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ 85
غزل شمارهٔ ۲۷۱ : شیوه های چشم او را در نظر داریم ما 113
غزل شمارهٔ ۲۷۲ : از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما 102
غزل شمارهٔ ۲۷۳ : یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما 88
غزل شمارهٔ ۲۷۴ : پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما 92
غزل شمارهٔ ۲۷۵ : گر چه ما را نیست بر روی زمین ویرانه ای 102
غزل شمارهٔ ۲۷۶ : از تحمل خصم را هموار می سازیم ما 83
غزل شمارهٔ ۲۷۷ : اشک پیش مردم فرزانه می ریزیم ما 113
غزل شمارهٔ ۲۷۸ : خار در پیراهن فرزانه می ریزیم ما 90
غزل شمارهٔ ۲۷۹ : گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما 90
غزل شمارهٔ ۲۸۰ : چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما 135
غزل شمارهٔ ۲۸۱ : جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما 105
غزل شمارهٔ ۲۸۲ : بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما 92
غزل شمارهٔ ۲۸۳ : آسمان را خانه زنبور می دانیم ما 100
غزل شمارهٔ ۲۸۴ : خون دل را باده گلفام می دانیم ما 110
غزل شمارهٔ ۲۸۵ : گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما 85
غزل شمارهٔ ۲۸۶ : نور معنی در جبین تاک می بینیم ما 73
غزل شمارهٔ ۲۸۷ : زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما 248
غزل شمارهٔ ۲۸۸ : صبر و طاقت از دل بی تاب می جوییم ما 67
غزل شمارهٔ ۲۸۹ : تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما 109
غزل شمارهٔ ۲۹۰ : فارغ است از سیر گل مجنون سرگردان ما 109
غزل شمارهٔ ۲۹۱ : سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما 111
غزل شمارهٔ ۲۹۲ : خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما 118
غزل شمارهٔ ۲۹۳ : دلبر محجوب می خواهد دل پر خون ما 124
غزل شمارهٔ ۲۹۴ : نیست بر سبزان گلشن، دیده پر خون ما 85
غزل شمارهٔ ۲۹۵ : درنمی آید به چشم از لاغری مجنون ما 110
غزل شمارهٔ ۲۹۶ : راز دل را می توان دریافت از سیمای ما 102
غزل شمارهٔ ۲۹۷ : می کشد هر لحظه بزم تازه ای بر روی ما 110
غزل شمارهٔ ۲۹۸ : زخم پنهانم اگر بیرون دهد خونابها 123
غزل شمارهٔ ۲۹۹ : ای دل بیدار را از چشم مستت خوابها 89
غزل شمارهٔ ۳۰۰ : ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها 87
غزل شمارهٔ ۳۰۱ : ای زبون در حلقه زنجیر زلفت شیرها 88
غزل شمارهٔ ۳۰۲ : ای ترا در سینه هر ذره پنهان رازها 102
غزل شمارهٔ ۳۰۳ : ای ره خوابیده را از نقش پایت بالها 95
غزل شمارهٔ ۳۰۴ : تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام ها 136
غزل شمارهٔ ۳۰۵ : پخته می گردند از سودای زلفش خام ها 132
غزل شمارهٔ ۳۰۶ : ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها 153
غزل شمارهٔ ۳۰۷ : سر نمی پیچند از تیغ اجل دیوانه ها 127
غزل شمارهٔ ۳۰۸ : متصل گردد فلک را بر یک آیین آسیا 147
غزل شمارهٔ ۳۰۹ : در بهاران از چمن ای باغبان بیرون میا 64
غزل شمارهٔ ۳۱۰ : مشو از نفس ایمن تا توانی آرمید آنجا 109
غزل شمارهٔ ۳۱۱ : به قدر رم ازین عالم، توانی آرمید آنجا 102
غزل شمارهٔ ۳۱۲ : مرو چون غافلان ای طالب منزل به خواب اینجا 97
غزل شمارهٔ ۳۱۳ : نه هر کس سر برون با تیغ و خنجر می برد اینجا 95
غزل شمارهٔ ۳۱۴ : کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟ 111
غزل شمارهٔ ۳۱۵ : چه گردیدی گره، تخمی پی فردا بکار اینجا 136
غزل شمارهٔ ۳۱۶ : گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا 93
غزل شمارهٔ ۳۱۷ : منال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا 101
غزل شمارهٔ ۳۱۸ : فقیری پیشه کن، از اغنیا حاجت مخواه اینجا 114
غزل شمارهٔ ۳۱۹ : دگر با نوخطی دارد دل من در میان سودا 97
غزل شمارهٔ ۳۲۰ : ز سختی های دوران دیده بینا شود پیدا 96
غزل شمارهٔ ۳۲۱ : مرا آن روز راه حرف با دلبر شود پیدا 74
غزل شمارهٔ ۳۲۲ : که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا؟ 120
غزل شمارهٔ ۳۲۳ : ز زلف آه آخر روی جانان می شود پیدا 95
غزل شمارهٔ ۳۲۴ : در آن زلف سیه دلهای خونین می شود پیدا 55
غزل شمارهٔ ۳۲۵ : هزاران همچو بلبل هر بهاری می شود پیدا 420
غزل شمارهٔ ۳۲۶ : اگر در دل ز سوز عشق داغی می شود پیدا 103
غزل شمارهٔ ۳۲۷ : عتاب و لطف می گردد ز ابروی بتان پیدا 102
غزل شمارهٔ ۳۲۸ : به عریانی نگردد از لطافت آن بدن پیدا 109
غزل شمارهٔ ۳۲۹ : ز سیما می شود روشندلان را مهر و کین پیدا 92
غزل شمارهٔ ۳۳۰ : سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را 98
غزل شمارهٔ ۳۳۱ : ز سرسبزی حیات جاودان بخشد تماشا را 75
غزل شمارهٔ ۳۳۲ : به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن دل ما را 102
غزل شمارهٔ ۳۳۳ : چه می آری به گردش هر نفس آن چشم شهلا را؟ 93
غزل شمارهٔ ۳۳۴ : نمی گردد کف بی مغز مانع سیر دریا را 116
غزل شمارهٔ ۳۳۵ : به خاموشی محیط معرفت کن جان گویا را 78
غزل شمارهٔ ۳۳۶ : چنان دانسته می باید درین دنیا نهی پا را 72
غزل شمارهٔ ۳۳۷ : نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می برد ما را 144
غزل شمارهٔ ۳۳۸ : اگر غفلت نهان در سنگ خارا می کند ما را 142
غزل شمارهٔ ۳۳۹ : اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را 93
غزل شمارهٔ ۳۴۰ : نگردید آتشین رخساره ای فریادرس ما را 59
غزل شمارهٔ ۳۴۱ : ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را 98
غزل شمارهٔ ۳۴۲ : خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را 113
غزل شمارهٔ ۳۴۳ : نمی باشد ز بی برگی چراغی خانه ما را 102
غزل شمارهٔ ۳۴۴ : ز بت چون پاک سازد بت شکن بتخانه ما را؟ 106
غزل شمارهٔ ۳۴۵ : دهن بستن ز آفت ها نگهبان است دل ها را 142
غزل شمارهٔ ۳۴۶ : زبان برگ بود از ذکر خامش بوستانها را 114
غزل شمارهٔ ۳۴۷ : سبک جولان کند شوق سبکروحش گرانها را 106
غزل شمارهٔ ۳۴۸ : که دارد این چنین سرگشته و بی تاب دریا را؟ 92
غزل شمارهٔ ۳۴۹ : اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا را 93
غزل شمارهٔ ۳۵۰ : چه پروا از غبار خط مشکین است آن لب را؟ 164
غزل شمارهٔ ۳۵۱ : بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاجت را 111
غزل شمارهٔ ۳۵۲ : اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را 72
غزل شمارهٔ ۳۵۳ : به دست خود کند بیدادگر بنیاد دولت را 166
غزل شمارهٔ ۳۵۴ : نهان کرده است رویت در نقاب حشر جنت را 97
غزل شمارهٔ ۳۵۵ : مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را 85
غزل شمارهٔ ۳۵۶ : ز چشم خلق پنهان دار کنج عزلت خود را 101
غزل شمارهٔ ۳۵۷ : ندارد در خور من باده ای گردون مینایی 72
غزل شمارهٔ ۳۵۸ : سبک از حرف بی مغزان نسازم گوهر خود را 115
غزل شمارهٔ ۳۵۹ : مزن بر سنگ پیش سخت رویان گوهر خود را 88
غزل شمارهٔ ۳۶۰ : ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را 86
غزل شمارهٔ ۳۶۱ : خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را 92
غزل شمارهٔ ۳۶۲ : فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را 210
غزل شمارهٔ ۳۶۳ : برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را 78
غزل شمارهٔ ۳۶۴ : به زور خود شدی مغرور تا انداختی خود را 91
غزل شمارهٔ ۳۶۵ : خط از سنگین دلی گفتم برآرد لعل دلبر را 140
غزل شمارهٔ ۳۶۶ : نسوزد دل به آه گرم من چرخ بد اختر را 112
غزل شمارهٔ ۳۶۷ : لب یاقوت او تا داد از خط عرض لشکر را 107
غزل شمارهٔ ۳۶۸ : زبان کوتاه باشد آشنای بحر گوهر را 87
غزل شمارهٔ ۳۶۹ : ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را 126
غزل شمارهٔ ۳۷۰ : بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش را 124
غزل شمارهٔ ۳۷۱ : ز خط عنبرین زیبد نقاب آن روی دلکش را 98
غزل شمارهٔ ۳۷۲ : گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را 107
غزل شمارهٔ ۳۷۳ : ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را 147
غزل شمارهٔ ۳۷۴ : به مژگان خارخار از سینه می رویاند آتش را 108
غزل شمارهٔ ۳۷۵ : به ساغر احتیاجی نیست حسن نیم مستش را 96
غزل شمارهٔ ۳۷۶ : به عزم صید چین سازد چو زلف صیدبندش را 106
غزل شمارهٔ ۳۷۷ : چمن پیرا اگر می دید روی چون بهارش را 92
غزل شمارهٔ ۳۷۸ : ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را 65
غزل شمارهٔ ۳۷۹ : چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را 96
غزل شمارهٔ ۳۸۰ : به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش را 85
غزل شمارهٔ ۳۸۱ : کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟ 109
غزل شمارهٔ ۳۸۲ : نگاه عجز باشد گر زبانی هست عاشق را 108
غزل شمارهٔ ۳۸۳ : نه از گل می گشاید دل، نه از گلزار عاشق را 94
غزل شمارهٔ ۳۸۴ : مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان 93
غزل شمارهٔ ۳۸۵ : معلم نیست حاجت در تپیدن کشته دل را 96
غزل شمارهٔ ۳۸۶ : سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟ 117
غزل شمارهٔ ۳۸۷ : به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را 96
غزل شمارهٔ ۳۸۸ : مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را 125
غزل شمارهٔ ۳۸۹ : نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را 126
غزل شمارهٔ ۳۹۰ : اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را 81
غزل شمارهٔ ۳۹۱ : به دنیا ساختم مشغول چشم روشن دل را 110
غزل شمارهٔ ۳۹۲ : درین گلشن نباشد نعل در آتش چسان گل را؟ 97
غزل شمارهٔ ۳۹۳ : ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را 91
غزل شمارهٔ ۳۹۴ : نه آسان است بر گردن گرفتن کار عالم را 122
غزل شمارهٔ ۳۹۵ : به جوش آورد باد نوبهاران خون عالم را 88
غزل شمارهٔ ۳۹۶ : مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را 80
غزل شمارهٔ ۳۹۷ : مکن یارب گران در منتهای عمر گوشم را 110
غزل شمارهٔ ۳۹۸ : به وحدت می توان کردن سبک غم های عالم را 112
غزل شمارهٔ ۳۹۹ : مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را 93
غزل شمارهٔ ۴۰۰ : نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را 99
غزل شمارهٔ ۴۰۱ : به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبان را 74
غزل شمارهٔ ۴۰۲ : ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را 109
غزل شمارهٔ ۴۰۳ : ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان را 96
غزل شمارهٔ ۴۰۴ : مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را 92
غزل شمارهٔ ۴۰۵ : چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشان را؟ 100
غزل شمارهٔ ۴۰۶ : مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را 124
غزل شمارهٔ ۴۰۷ : فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویان را 138
غزل شمارهٔ ۴۰۸ : ز سرو و گل چمن مینا و جام آورد مستان را 141
غزل شمارهٔ ۴۰۹ : ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را 122
غزل شمارهٔ ۴۱۰ : ز خلوت نیست بر خاطر غمی وحدت شعاران را 101
غزل شمارهٔ ۴۱۱ : فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را 96
غزل شمارهٔ ۴۱۲ : نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را 100
غزل شمارهٔ ۴۱۳ : نسازد رویگردان کثرت لشکر دلیران را 83
غزل شمارهٔ ۴۱۴ : نباشد الفتی با جسم، جان سینه ریشان را 93
غزل شمارهٔ ۴۱۵ : زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را 120
غزل شمارهٔ ۴۱۶ : محابا نیست از برق حوادث خوشه چینان را 76
غزل شمارهٔ ۴۱۷ : ز رنجش نیست خوشتر هیچ خلقی تندخویان را 135
غزل شمارهٔ ۴۱۸ : گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را 89
غزل شمارهٔ ۴۱۹ : متاب از کشتن ما ای غزال شوخ گردن را 122
غزل شمارهٔ ۴۲۰ : بدل زان با تپیدن های دل کردم دویدن را 106
غزل شمارهٔ ۴۲۱ : ز مهر و ماه سازد سیر، رویت چشم روزن را 150
غزل شمارهٔ ۴۲۲ : به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را 130
غزل شمارهٔ ۴۲۳ : نبردم زیر خاک از عجز با خود دعوی خون را 114
غزل شمارهٔ ۴۲۴ : نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را 94
غزل شمارهٔ ۴۲۵ : شکوه حسن لیلی آنچنان پر کرد هامون را 83
غزل شمارهٔ ۴۲۶ : ز بس اندیشه لیلی به هم پیچید مجنون را 98
غزل شمارهٔ ۴۲۷ : خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را 107
غزل شمارهٔ ۴۲۸ : طلایی شد چمن ساقی بگردان جام زرین را 117
غزل شمارهٔ ۴۲۹ : اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گلچین را 119
غزل شمارهٔ ۴۳۰ : چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را 126
غزل شمارهٔ ۴۳۱ : به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را 166
غزل شمارهٔ ۴۳۲ : تهی چشمان چه می دانند قدر روی نیکو را؟ 113
غزل شمارهٔ ۴۳۳ : صفای ساعدت نیلی شمارد دست موسی را 79
غزل شمارهٔ ۴۳۴ : سمندر کرد اشک گرم من مرغان آبی را 127
غزل شمارهٔ ۴۳۵ : هوا ابرست، پر کن از شراب ناب کشتی را 112
غزل شمارهٔ ۴۳۶ : دلم خاک مراد خویش داند نامرادی را 121
غزل شمارهٔ ۴۳۷ : مده در جوش گل چون لاله از کف میگساری را 69
غزل شمارهٔ ۴۳۸ : خوش آن آزاده کز مردم نهان دارد فقیری را 161
غزل شمارهٔ ۴۳۹ : ز اسرار حقیقت بهره ور کن عشقبازی را 115
غزل شمارهٔ ۴۴۰ : گر آن شیرین سخن تلقین کند گفتار طوطی را 98
غزل شمارهٔ ۴۴۱ : تکلف نیست در گفتار رند لاابالی را 104
غزل شمارهٔ ۴۴۲ : به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را 84
غزل شمارهٔ ۴۴۳ : مده از دست در پیری شراب ارغوانی را 96
غزل شمارهٔ ۴۴۴ : به آهی می توان از خود برآوردن جهانی را 96
غزل شمارهٔ ۴۴۵ : نه هر چشمی سزاوارست رخسار معانی را 75
غزل شمارهٔ ۴۴۶ : کسوفی هست دایم آفتاب زندگانی را 106
غزل شمارهٔ ۴۴۷ : غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را 69
غزل شمارهٔ ۴۴۸ : زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را 91
غزل شمارهٔ ۴۴۹ : رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را 89
غزل شمارهٔ ۴۵۰ : خرابی باعث تعمیر باشد بینوایی را 135
غزل شمارهٔ ۴۵۱ : کند لیلی چنین گر جلوه مستانه در صحرا 148
غزل شمارهٔ ۴۵۲ : به دل های پر از خون حرف آن زلف دو تا بگشا 100
غزل شمارهٔ ۴۵۳ : ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما 102
غزل شمارهٔ ۴۵۴ : ز خط سبز شد فیروزه ای لعل نگار ما 98
غزل شمارهٔ ۴۵۵ : نباشد چون تن آسانان ز خورد و خواب عیش ما 112
غزل شمارهٔ ۴۵۶ : فلک پرواز سازد آه را درد گران ما 66
غزل شمارهٔ ۴۵۷ : رموز سرگذشت عاشقان گر دیدنی دارد 79
غزل شمارهٔ ۴۵۸ : ز تأثیر دل بیدار، چشم تر شود بینا 130
غزل شمارهٔ ۴۵۹ : می جان بخش اگر چه جام زر می گیرد از مینا 153
غزل شمارهٔ ۴۶۰ : اگر این بار می آید به دستم گردن مینا 88
غزل شمارهٔ ۴۶۱ : مدار از دامن شب دست وقت عرض مطلب ها 99
غزل شمارهٔ ۴۶۲ : ندارد خواب چشم عاشق دیوانه در شبها 133
غزل شمارهٔ ۴۶۳ : ز سختی های عالم قانعان را هست لذت ها 93
غزل شمارهٔ ۴۶۴ : زهی ز اندیشه لعل تو پر خون جام فکرت ها 102
غزل شمارهٔ ۴۶۵ : مدار از منزل آرایان طمع معماری دلها 95
غزل شمارهٔ ۴۶۶ : به یک پیمانه می، کرد ساقی حل مشکل ها 90
غزل شمارهٔ ۴۶۷ : اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها 55
غزل شمارهٔ ۴۶۸ : زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن ها 98
غزل شمارهٔ ۴۶۹ : مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدن ها 86
غزل شمارهٔ ۴۷۰ : ز خرمن صلح کن با دانه ای از دوربینی ها 86
غزل شمارهٔ ۴۷۱ : ترا پر چون صدف شد گوش از سیماب در دریا 129
غزل شمارهٔ ۴۷۲ : به هر شورش مده چون موج از کف دامن دریا 92
غزل شمارهٔ ۴۷۳ : نماند از نارسایی مدی از احسان درین دریا 88
غزل شمارهٔ ۴۷۴ : چسان گردد تهی از عقد گوهر سینه دریا؟ 85
غزل شمارهٔ ۴۷۵ : محمل شوق کجا، کعبه امید کجا 130
غزل شمارهٔ ۴۷۶ : من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا 89
غزل شمارهٔ ۴۷۷ : صاف گشتن ز خودی باده ناب است اینجا 136
غزل شمارهٔ ۴۷۸ : هر که هست، از می دیدار تو مست است اینجا 94
غزل شمارهٔ ۴۷۹ : سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا 110
غزل شمارهٔ ۴۸۰ : مستی و بی خبری رتبه عام است اینجا 211
غزل شمارهٔ ۴۸۱ : همه کس طالب آن سرو روان است اینجا 167 1
غزل شمارهٔ ۴۸۲ : فتنه روز جزا خانه نشین است اینجا 116
غزل شمارهٔ ۴۸۳ : خام ماندم ز می کهنه کشیدم تا دست 93
غزل شمارهٔ ۴۸۴ : نیست در دیده ما منزلتی دنیا را 118
غزل شمارهٔ ۴۸۵ : آرزو چند به هر سوی کشاند ما را؟ 139
غزل شمارهٔ ۴۸۶ : می شود راز دل از جبهه نمایان ما را 102
غزل شمارهٔ ۴۸۷ : گریه سوختگان اشک کباب است ترا 139
غزل شمارهٔ ۴۸۸ : دست شستن ز بقا آب حیات است ترا 107
غزل شمارهٔ ۴۸۹ : چه غم از کشتن عشاق فگارست ترا؟ 138
غزل شمارهٔ ۴۹۰ : خون ما گر سبب چهره آل است ترا 88
غزل شمارهٔ ۴۹۱ : ای که از عالم معنی خبری نیست ترا 139
غزل شمارهٔ ۴۹۲ : حسن اگر جلوه دهد بر سر بازار ترا 86
غزل شمارهٔ ۴۹۳ : کیست گردن ننهد دام جهانگیر ترا؟ 133
غزل شمارهٔ ۴۹۴ : طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟ 116
غزل شمارهٔ ۴۹۵ : نه به چشم و دل تنها نگرانیم ترا 127
غزل شمارهٔ ۴۹۶ : باغبان در نگشوده است گلستان ترا 84
غزل شمارهٔ ۴۹۷ : گر نبینیم به خلوت رخ چون ماه ترا 90
غزل شمارهٔ ۴۹۸ : نمک خال بود داغ تمنای ترا 87
غزل شمارهٔ ۴۹۹ : گل ازان زود به بازار رساند خود را 95
غزل شمارهٔ ۵۰۰ : هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را 116
غزل شمارهٔ ۵۰۱ : در سفر زود خجالت کشد از دعوی خویش 125
غزل شمارهٔ ۵۰۲ : حسن کی در دل چون سنگ نماید خود را؟ 105
غزل شمارهٔ ۵۰۳ : راه خوابیده رسانید به منزل خود را 100
غزل شمارهٔ ۵۰۴ : چشم بگشا، سبک از خواب گران کن خود را 93
غزل شمارهٔ ۵۰۵ : ما که در خم ننمودیم فلاطون خود را 111
غزل شمارهٔ ۵۰۶ : نیست اندیشه ای از زخم زبان سرکش را 98
غزل شمارهٔ ۵۰۷ : از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را 94
غزل شمارهٔ ۵۰۸ : تا به حدی است لطافت رخ پرتابش را 75
غزل شمارهٔ ۵۰۹ : شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را 104
غزل شمارهٔ ۵۱۰ : سخن آن است که از جای درآرد دل را 117
غزل شمارهٔ ۵۱۱ : عشق سازد ز هوس پاک دل آدم را 132
غزل شمارهٔ ۵۱۲ : فقر بی قدر کند سلطنت عالم را 118
غزل شمارهٔ ۵۱۳ : وحشتی داده ز اوضاع جهان دست مرا 139
غزل شمارهٔ ۵۱۴ : تلخی عالم ناساز شراب است مرا 113
غزل شمارهٔ ۵۱۵ : هر نفس تازه گلی زیب کنارست مرا 106
غزل شمارهٔ ۵۱۶ : نفس سوخته روشنگر جان است مرا 76
غزل شمارهٔ ۵۱۷ : نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا 134
غزل شمارهٔ ۵۱۸ : دل پریخانه آن روی چو ماه است مرا 129
غزل شمارهٔ ۵۱۹ : گل داغ است اگر تاج زری هست مرا 82
غزل شمارهٔ ۵۲۰ : چون خم از کوی مغان پای سفر نیست مرا 75
غزل شمارهٔ ۵۲۱ : دل مقید به شکرزار هوس نیست مرا 98
غزل شمارهٔ ۵۲۲ : رنگی از لاله عذاران جهان نیست مرا 89
غزل شمارهٔ ۵۲۳ : در بیابان طلب، راهبری نیست مرا 89
غزل شمارهٔ ۵۲۴ : چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟ 74
غزل شمارهٔ ۵۲۵ : آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا 98
غزل شمارهٔ ۵۲۶ : آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا 163
غزل شمارهٔ ۵۲۷ : نخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا 108
غزل شمارهٔ ۵۲۸ : سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا 80
غزل شمارهٔ ۵۲۹ : نیم آن شعله که خاموش توان کرد مرا 113
غزل شمارهٔ ۵۳۰ : عزلت از عالم دلگیر برآورد مرا 91
غزل شمارهٔ ۵۳۱ : می کند وقت خوش از عمر برومند مرا 139
غزل شمارهٔ ۵۳۲ : تا دل از روی تو شد مطلع انوار مرا 106
غزل شمارهٔ ۵۳۳ : برسانید به خاک قدم یار مرا 109
غزل شمارهٔ ۵۳۴ : از گلستان نشود غنچه دل باز مرا 93
غزل شمارهٔ ۵۳۵ : می کند گرم طلب شعله آواز مرا 100
غزل شمارهٔ ۵۳۶ : چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟ 125
غزل شمارهٔ ۵۳۷ : هوش نگذاشت به سر آن لب می نوش مرا 94
غزل شمارهٔ ۵۳۸ : دل سیه شد ز سیه خانه افلاک مرا 95
غزل شمارهٔ ۵۳۹ : آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا 114
غزل شمارهٔ ۵۴۰ : می پرد چشم به خال لب جانانه مرا 105
غزل شمارهٔ ۵۴۱ : وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را 179
غزل شمارهٔ ۵۴۲ : تازه دارد دل من خار و خس مژگان را 87
غزل شمارهٔ ۵۴۳ : مژه مانع نشود اشک سبک جولان را 107
غزل شمارهٔ ۵۴۴ : میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را 73
غزل شمارهٔ ۵۴۵ : شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را 96
غزل شمارهٔ ۵۴۶ : نیست آسودگی از سیر و سفر مجنون را 121
غزل شمارهٔ ۵۴۷ : تندی خوی ضرورست سخن آیین را 97
غزل شمارهٔ ۵۴۸ : گل به صد دیده شبنم نگران است او را 111
غزل شمارهٔ ۵۴۹ : غم مردن نبود جان غم اندوخته را 127
غزل شمارهٔ ۵۵۰ : گر به گلزار بری آن رخ افروخته را 97
غزل شمارهٔ ۵۵۱ : گریه بسیار بود نو به وجود آمده را 100
غزل شمارهٔ ۵۵۲ : صلح در پرده بود یار به جنگ آمده را 94
غزل شمارهٔ ۵۵۳ : شوق اگر قافله سالار شود قافله را 132
غزل شمارهٔ ۵۵۴ : نشد از روی تو سیراب نظر آینه را 88
غزل شمارهٔ ۵۵۵ : چند بر کوردلان جلوه دهم معنی را؟ 105
غزل شمارهٔ ۵۵۶ : لب میگون تو خمار کند تقوی را 126
غزل شمارهٔ ۵۵۷ : گریه از دل نبرد کلفت روحانی را 90
غزل شمارهٔ ۵۵۸ : خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را 87
غزل شمارهٔ ۵۵۹ : تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟ 99
غزل شمارهٔ ۵۶۰ : هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما 87
غزل شمارهٔ ۵۶۱ : حلقه هر در باغی نشود دیده ما 117
غزل شمارهٔ ۵۶۲ : گر چه از درد خزانی شده رخساره ما 123
غزل شمارهٔ ۵۶۳ : تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟ 123
غزل شمارهٔ ۵۶۴ : هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما 115
غزل شمارهٔ ۵۶۵ : آب حیوان زند آب در میخانه ما 177
غزل شمارهٔ ۵۶۶ : سیل را گنج شمارد دل ویرانه ما 119
غزل شمارهٔ ۵۶۷ : روشن است از دل بی کینه ما سینه ما 95
غزل شمارهٔ ۵۶۸ : گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما 105
غزل شمارهٔ ۵۶۹ : مشرق مهر بود سینه بی کینه ما 146
غزل شمارهٔ ۵۷۰ : چرخ پر گوهر شب تاب شد از گریه ما 75
غزل شمارهٔ ۵۷۱ : از بساط فلک آن سوی بود بازی ما 99
غزل شمارهٔ ۵۷۲ : علم نصرت ما آه سحرگاهی ما 97
غزل شمارهٔ ۵۷۳ : دل نگردید شب وصل تهی از گله ها 154
غزل شمارهٔ ۵۷۴ : کمال حسن کجا، دیده پر آب کجا؟ 135
غزل شمارهٔ ۵۷۵ : به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا 78
غزل شمارهٔ ۵۷۶ : به محفل تو که خاموش بود سپند آنجا 89
غزل شمارهٔ ۵۷۷ : نگاه دار سر رشته حساب اینجا 94
غزل شمارهٔ ۵۷۸ : رسیدگی ز مطالب گذشتن است اینجا 99
غزل شمارهٔ ۵۷۹ : به تیغ کج نشود راست هیچ کار اینجا 117
غزل شمارهٔ ۵۸۰ : خوش آن که از دو جهان گشت بی نیاز اینجا 93
غزل شمارهٔ ۵۸۱ : عیار حسن ز صاحب نظر شود پیدا 97
غزل شمارهٔ ۵۸۲ : عجب که یک دل خوش در جهان شود پیدا 122
غزل شمارهٔ ۵۸۳ : چه می کنند حریفان عشق صهبا را؟ 64
غزل شمارهٔ ۵۸۴ : فکنده ایم به امروز کار فردا را 113
غزل شمارهٔ ۵۸۵ : چه نسبت است به گردنکشی مدارا را؟ 97
غزل شمارهٔ ۵۸۶ : کجا نظر به گل و یاسمن بود ما را؟ 64
غزل شمارهٔ ۵۸۷ : به شاهراه توکل بود سفر ما را 89
غزل شمارهٔ ۵۸۸ : نداد عشق گریبان به دست کس ما را 92
غزل شمارهٔ ۵۸۹ : مبین ز موج تهیدست خوار دریا را 92
غزل شمارهٔ ۵۹۰ : مبر به جای اطاعت به کار طاعت را 94
غزل شمارهٔ ۵۹۱ : چه حاجت است به افسانه خواب غفلت را؟ 97
غزل شمارهٔ ۵۹۲ : مده به چشم و دل خویش راه، غفلت را 69
غزل شمارهٔ ۵۹۳ : چنین که عقل کشیده است زیر بند ترا 104
غزل شمارهٔ ۵۹۴ : ز دوزخ است چه پروا نیازمند ترا؟ 117
غزل شمارهٔ ۵۹۵ : به صید شیر نر ای بی جگر چه کار ترا؟ 129
غزل شمارهٔ ۵۹۶ : اگر به بندگی ارشاد می کنیم ترا 90
غزل شمارهٔ ۵۹۷ : خمار می نکند زرد ارغوان ترا 99
غزل شمارهٔ ۵۹۸ : مکن ز ساده دلی خرج چشم بد خود را 93
غزل شمارهٔ ۵۹۹ : چه غم ز آه من آن خط روح پرور را؟ 72
غزل شمارهٔ ۶۰۰ : ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را؟ 133
غزل شمارهٔ ۶۰۱ : شکیب نیست ز معشوق، عشق سرکش را 114
غزل شمارهٔ ۶۰۲ : ز آه سرد چه پرواست حسن سرکش را؟ 93
غزل شمارهٔ ۶۰۳ : عرق به چهره نشسته است آن پریوش را 108
غزل شمارهٔ ۶۰۴ : ز گریه سرکشی افزود آن پریوش را 117
غزل شمارهٔ ۶۰۵ : گذاشتیم به اغیار زلف پر خم را 127
غزل شمارهٔ ۶۰۶ : مکن به غنچه گره نوبهار عالم را 83
غزل شمارهٔ ۶۰۷ : گداخت دیدن آن روی بی نقاب مرا 104
غزل شمارهٔ ۶۰۸ : به خنده ای بنواز این دل خراب مرا 102
غزل شمارهٔ ۶۰۹ : چو تار چنگ، فلک چون نمی نواخت مرا 104
غزل شمارهٔ ۶۱۰ : ز خاک کوی تو پرواز مشکل است مرا 80
غزل شمارهٔ ۶۱۱ : گرفتگی دل از چشم روشن است مرا 124
غزل شمارهٔ ۶۱۲ : ز عشق، سینه پر داغ گلشنی است مرا 106
غزل شمارهٔ ۶۱۳ : به اعتبار جهان هیچ کار نیست مرا 95
غزل شمارهٔ ۶۱۴ : اگر چه حوصله وصل یار نیست مرا 76
غزل شمارهٔ ۶۱۵ : همان کسی که به دست کرم سرشت مرا 73
غزل شمارهٔ ۶۱۶ : چو برگ بر سر حاصل نمی توان لرزید 147
غزل شمارهٔ ۶۱۷ : اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا 97
غزل شمارهٔ ۶۱۸ : زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا 85
غزل شمارهٔ ۶۱۹ : ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا 146
غزل شمارهٔ ۶۲۰ : ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا 155
غزل شمارهٔ ۶۲۱ : شد از رکاب تو پیدا هلال عید مرا 101
غزل شمارهٔ ۶۲۲ : ز خود برآمده ام، با سفر چه کار مرا؟ 90
غزل شمارهٔ ۶۲۳ : نمی توان ز سخن ساختن خموش مرا 129
غزل شمارهٔ ۶۲۴ : کنند تازه خطان مشکسود داغ مرا 90
غزل شمارهٔ ۶۲۵ : کجا به دام کشد سایه نهال مرا 124
غزل شمارهٔ ۶۲۶ : چه احتیاج دلیل است در رحیل مرا؟ 84
غزل شمارهٔ ۶۲۷ : ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا 97
غزل شمارهٔ ۶۲۸ : نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا 109
غزل شمارهٔ ۶۲۹ : به خاک و خون نکشد خصمی زمانه مرا 90
غزل شمارهٔ ۶۳۰ : شکست نقش مرادست بوریای مرا 126
غزل شمارهٔ ۶۳۱ : به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را 116
غزل شمارهٔ ۶۳۲ : احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را 139
غزل شمارهٔ ۶۳۳ : بهار شد که ببندند در گلستان را 76
غزل شمارهٔ ۶۳۴ : لبت به خون جگر شسته روی مرجان را 75
غزل شمارهٔ ۶۳۵ : ببین به دور لبش خط عنبرافشان را 98
غزل شمارهٔ ۶۳۶ : بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را 70
غزل شمارهٔ ۶۳۷ : ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را 98
غزل شمارهٔ ۶۳۸ : گرفت خط تو دلهای بی قراران را 115
غزل شمارهٔ ۶۳۹ : گل است باده گلرنگ باده خواران را 121
غزل شمارهٔ ۶۴۰ : چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟ 114
غزل شمارهٔ ۶۴۱ : ز کوه غم دل و دست گشاده را غم نیست 107
غزل شمارهٔ ۶۴۲ : ز هوش برد چنان حیرت تو گلشن را 117
غزل شمارهٔ ۶۴۳ : چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون را؟ 125
غزل شمارهٔ ۶۴۴ : بس است تیغ تغافل من بلاجو را 116
غزل شمارهٔ ۶۴۵ : ز داغ نیست محابا به درد ساخته را 100
غزل شمارهٔ ۶۴۶ : ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را؟ 119
غزل شمارهٔ ۶۴۷ : رساند ابر به جایی گهرفشانی را 114
غزل شمارهٔ ۶۴۸ : دوام نیست چو ایام گل جوانی را 92
غزل شمارهٔ ۶۴۹ : به کوی عشق مبر زاهد ریایی را 124
غزل شمارهٔ ۶۵۰ : اگر به لاله شوی هم پیاله در صحرا 111
غزل شمارهٔ ۶۵۱ : ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا 100
غزل شمارهٔ ۶۵۲ : چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما 108
غزل شمارهٔ ۶۵۳ : رسیده است به آفاق صیت دولت ما 97
غزل شمارهٔ ۶۵۴ : به هر ترنمی از جای می رود دل ما 82
غزل شمارهٔ ۶۵۵ : شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما 72
غزل شمارهٔ ۶۵۶ : چراغ راه ندارد به بزم روشن ما 121
غزل شمارهٔ ۶۵۷ : ز خون شکفته شود چون شراب شیشه ما 87
غزل شمارهٔ ۶۵۸ : ز عمر باج ستاند می دو ساله ما 118
غزل شمارهٔ ۶۵۹ : حدیث خام مجویید در رساله ما 130
غزل شمارهٔ ۶۶۰ : ز نوبهار شود چون شکفته لاله ما؟ 112
غزل شمارهٔ ۶۶۱ : ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما 124
غزل شمارهٔ ۶۶۲ : رسیده است به معراج اوج پستی ما 114
غزل شمارهٔ ۶۶۳ : شکست رنگ می از ترک میگساری ما 146
غزل شمارهٔ ۶۶۴ : رسید صبر به فریاد بینوایی ما 92
غزل شمارهٔ ۶۶۵ : هزار حیف که گل کرد بینوایی ما 91
غزل شمارهٔ ۶۶۶ : مرا ز نشأه می ساخت کامیاب هوا 104
غزل شمارهٔ ۶۶۷ : زهی به غمزه جانسوز برق مذهب ها 128
غزل شمارهٔ ۶۶۸ : چنان که از نمک افزون شود جراحتها 125
غزل شمارهٔ ۶۶۹ : به دور کاکل و زلف تو سنبلستان ها 67
غزل شمارهٔ ۶۷۰ : شکوفه شور فکنده است در گلستان ها 233
غزل شمارهٔ ۶۷۱ : اگر چه خوش نبود سیر بوستان تنها 76
غزل شمارهٔ ۶۷۲ : غم حساب ندارم ز می پرستی ها 124
غزل شمارهٔ ۶۷۳ : به خرج رفت حیاتم ز هرزه کوشی ها 67
غزل شمارهٔ ۶۷۴ : زهی نقاب جمالت برهنه رویی ها 125
غزل شمارهٔ ۶۷۵ : آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا 101
غزل شمارهٔ ۶۷۶ : آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا؟ 125
غزل شمارهٔ ۶۷۷ : بلبل نمی شود به قفس از چمن جدا 107
غزل شمارهٔ ۶۷۸ : چشمی که شد ز دیدن حسن آفرین جدا 80
غزل شمارهٔ ۶۷۹ : می می کند خیال تنک ظرف آب را 110
غزل شمارهٔ ۶۸۰ : روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را 98
غزل شمارهٔ ۶۸۱ : هر کس نکرده در گرو می کتاب را 140
غزل شمارهٔ ۶۸۲ : می سوزد آرزو دل پراضطراب را 137
غزل شمارهٔ ۶۸۳ : در ششدرست مهره اسیر جهات را 108
غزل شمارهٔ ۶۸۴ : دلکوب نیست حادثه دنیاپرست را 89
غزل شمارهٔ ۶۸۵ : از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را 99
غزل شمارهٔ ۶۸۶ : فصل بهار کرد مصور بهشت را 118
غزل شمارهٔ ۶۸۷ : می فارغ از جهان مکرر کند ترا 117
غزل شمارهٔ ۶۸۸ : سرگشته چند فکر پریشان کند ترا؟ 109
غزل شمارهٔ ۶۸۹ : بی آب ساخت خط، لب جان پرور ترا 88
غزل شمارهٔ ۶۹۰ : هم ناله رباب نباشد کسی چرا؟ 129
غزل شمارهٔ ۶۹۱ : در جوش گل شراب ننوشد کسی چرا؟ 110
غزل شمارهٔ ۶۹۲ : ترجیح می دهد به پدر اوستاد را 72
غزل شمارهٔ ۶۹۳ : قید عیال، پست کند رای مرد را 108
غزل شمارهٔ ۶۹۴ : بادام تلخ نیست سزاوار قند را 99
غزل شمارهٔ ۶۹۵ : خط تلخ ساخت آن دهن همچو قند را 82
غزل شمارهٔ ۶۹۶ : عشق است غمگسار دل دردمند را 93
غزل شمارهٔ ۶۹۷ : افسردگی است چاره دل دردمند را 92
غزل شمارهٔ ۶۹۸ : وادید کرده است به من تلخ، دید را 79
غزل شمارهٔ ۶۹۹ : یک بار بی خبر به شبستان من درآ 116
غزل شمارهٔ ۷۰۰ : روی تو سوخته است دل لاله زار را 141
غزل شمارهٔ ۷۰۱ : دیوانه کرد سبزه خطت بهار را 117
غزل شمارهٔ ۷۰۲ : دریاب صبح فیض نسیم بهار را 98
غزل شمارهٔ ۷۰۳ : در آتش است نعل، نسیم بهار را 84
غزل شمارهٔ ۷۰۴ : از شرم، حرص دلبری افزود ناز را 98
غزل شمارهٔ ۷۰۵ : مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را 107
غزل شمارهٔ ۷۰۶ : دانسته ام غرور خریدار خویش را 210
غزل شمارهٔ ۷۰۷ : از کینه پاک کن دل افگار خویش را 129
غزل شمارهٔ ۷۰۸ : کوتاه ساز رشته آمال خویش را 67
غزل شمارهٔ ۷۰۹ : پوشیده گر به زلف کنی روی خویش را 87
غزل شمارهٔ ۷۱۰ : حاجت به خون گرم جگر نیست داغ را 88
غزل شمارهٔ ۷۱۱ : پیوسته دل سیاه بود خلق تنگ را 114
غزل شمارهٔ ۷۱۲ : تیغ زبان لاف نباشد کمال را 88
غزل شمارهٔ ۷۱۳ : هست از زوال نعل در آتش کمال را 126
غزل شمارهٔ ۷۱۴ : نتوان به خواب کرد مسخر خیال را 107
غزل شمارهٔ ۷۱۵ : در کوی عشق ره نبود جبرئیل را 71
غزل شمارهٔ ۷۱۶ : عارف متابعت نکند قال و قیل را 111
غزل شمارهٔ ۷۱۷ : در گردش آورید می لعل فام را 98
غزل شمارهٔ ۷۱۸ : پیچیده است دست تو دست کلیم را 117
غزل شمارهٔ ۷۱۹ : شد استخوان ز دور فلک توتیا مرا 137
غزل شمارهٔ ۷۲۰ : غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا 100
غزل شمارهٔ ۷۲۱ : می در پیاله خون جگر می شود مرا 131
غزل شمارهٔ ۷۲۲ : سودا به کوه و دشت صلا می دهد مرا 99
غزل شمارهٔ ۷۲۳ : از آفتاب عشق نگردید رنگ من 80
غزل شمارهٔ ۷۲۴ : ابروی او نرفت ز مد نظر مرا 101
غزل شمارهٔ ۷۲۵ : پیچیده درد هجر تو بر یکدگر مرا 96
غزل شمارهٔ ۷۲۶ : از گرد خط، فزود محبت به دل مرا 83
غزل شمارهٔ ۷۲۷ : از بس گرفت تنگی دل در میان مرا 81
غزل شمارهٔ ۷۲۸ : از بس گرفت تنگی دل در میان مرا 88
غزل شمارهٔ ۷۲۹ : افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا 103
غزل شمارهٔ ۷۳۰ : گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا 127
غزل شمارهٔ ۷۳۱ : از کار رفته دست چو دست سبو مرا 88
غزل شمارهٔ ۷۳۲ : سرگشته ساخت خال دلارای او مرا 111
غزل شمارهٔ ۷۳۳ : از باده چون کند عرق آلود ماه را 115
غزل شمارهٔ ۷۳۴ : رویت ز هاله حلقه کند نام ماه را 126
غزل شمارهٔ ۷۳۵ : طاعت کند سرشک ندامت گناه را 62
غزل شمارهٔ ۷۳۶ : رفتم ز راه دل خس و خار گناه را 65
غزل شمارهٔ ۷۳۷ : مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را 67
غزل شمارهٔ ۷۳۸ : با زلف کار نیست رخ یار دیده را 155
غزل شمارهٔ ۷۳۹ : طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ 109
غزل شمارهٔ ۷۴۰ : خال لب تو راهنمایی است بوسه را 120
غزل شمارهٔ ۷۴۱ : گیرم چگونه زان بت طناز بوسه را؟ 104
غزل شمارهٔ ۷۴۲ : دل خود به خود شکسته شود عشق پیشه را 100
غزل شمارهٔ ۷۴۳ : دایم ز نازکی است دل افگار شیشه را 92
غزل شمارهٔ ۷۴۴ : مگذار بر زمین دل شبها پیاله را 83
غزل شمارهٔ ۷۴۵ : دادم ز شور عشق به سیلاب خانه را 123
غزل شمارهٔ ۷۴۶ : از خصم کجروست چه غم راست خانه را؟ 91
غزل شمارهٔ ۷۴۷ : افتادگی برآورد از خاک دانه را 85
غزل شمارهٔ ۷۴۸ : پروای مرگ نیست گدای برهنه را 101
غزل شمارهٔ ۷۴۹ : روشن ز داغ های نهان ساز سینه را 66
غزل شمارهٔ ۷۵۰ : بشنو ز من ترانه غیرت فزای را 87
غزل شمارهٔ ۷۵۱ : چون پای خم به دست فتادت کمر گشا 108
غزل شمارهٔ ۷۵۲ : شد بی صفا ز خاک سیه کاسه آب ما 83
غزل شمارهٔ ۷۵۳ : چون شعله سر مکش ز دل سینه تاب ما 100
غزل شمارهٔ ۷۵۴ : آماده است از دل پر خون شراب ما 119
غزل شمارهٔ ۷۵۵ : از نان و آب نیست بقا و ثبات ما 80
غزل شمارهٔ ۷۵۶ : در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما 98
غزل شمارهٔ ۷۵۷ : ای جبهه تو آینه سرنوشت ما 110
غزل شمارهٔ ۷۵۸ : بیگانگی شده است ز عالم مراد ما 77
غزل شمارهٔ ۷۵۹ : یاقوت کهربا شود از آه سرد ما 104
غزل شمارهٔ ۷۶۰ : چون نی ز ناله نیست تهی بندبند ما 102
غزل شمارهٔ ۷۶۱ : دود از نهاد خلق برآرد گزند ما 100
غزل شمارهٔ ۷۶۲ : داغ است لاله زار دل دردمند ما 109
غزل شمارهٔ ۷۶۳ : عالم ختن شد از قلم مشکسود ما 106
غزل شمارهٔ ۷۶۴ : دایم شکفته است دل داغدار ما 100
غزل شمارهٔ ۷۶۵ : منگر به چشم کم به دل داغدار ما 93
غزل شمارهٔ ۷۶۶ : آمیخته است مستی ما با خمار ما 92
غزل شمارهٔ ۷۶۷ : با اختیار حق چه بود اختیار ما؟ 113
غزل شمارهٔ ۷۶۸ : دوری ز خلق، باغ و بهارست پیش ما 102
غزل شمارهٔ ۷۶۹ : برق جلال، عین جمال است پیش ما 133
غزل شمارهٔ ۷۷۰ : آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما 82
غزل شمارهٔ ۷۷۱ : در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما 119
غزل شمارهٔ ۷۷۲ : دست فلک کبود شد از گوشمال ما 158
غزل شمارهٔ ۷۷۳ : هرگز تهی ز خون جگر نیست جام ما 100
غزل شمارهٔ ۷۷۴ : دل از خدا به صنع خدا بسته ایم ما 135
غزل شمارهٔ ۷۷۵ : دل از قضا به دست رضا داده ایم ما 102
غزل شمارهٔ ۷۷۶ : خون در دل هوا و هوس کرده ایم ما 109
غزل شمارهٔ ۷۷۷ : روشن شود چراغ دل ما ز یکدگر 109
غزل شمارهٔ ۷۷۸ : عمری است حلقه در میخانه ایم ما 105
غزل شمارهٔ ۷۷۹ : خجلت ز عشق پاک گهر می بریم ما 85
غزل شمارهٔ ۷۸۰ : دل را ز قید جسم رها می کنیم ما 87
غزل شمارهٔ ۷۸۱ : دایم ز خود سفر چو شرر می کنیم ما 105
غزل شمارهٔ ۷۸۲ : از گریه خاک دام چمن می کنیم ما 110
غزل شمارهٔ ۷۸۳ : تا چند نقشبند تمنا شویم ما 126
غزل شمارهٔ ۷۸۴ : رنگین تر از حناست بهار و خزان ما 100
غزل شمارهٔ ۷۸۵ : لرزید بس که دل به تن ناتوان ما 124
غزل شمارهٔ ۷۸۶ : روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟ 91
غزل شمارهٔ ۷۸۷ : بر رو چو برگ گل ندویده است خون ما 108
غزل شمارهٔ ۷۸۸ : از بس سترد گرد ملال از جبین ما 148
غزل شمارهٔ ۷۸۹ : رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما 103
غزل شمارهٔ ۷۹۰ : صبح جهان بود نفس غم زدای ما 92
غزل شمارهٔ ۷۹۱ : رزق ملایک است نوای رسای ما 101
غزل شمارهٔ ۷۹۲ : آمد خزان و تر نشد از می گلوی ما 77
غزل شمارهٔ ۷۹۳ : دستی که شد به گردش پیمانه آشنا 141
غزل شمارهٔ ۷۹۴ : افکنده اند در جگر سنگ رخنه ها 106
غزل شمارهٔ ۷۹۵ : وقت است جوش باده زند لاله زارها 79
غزل شمارهٔ ۷۹۶ : ای روشن از فروغ تو چشم چراغ ها 126
غزل شمارهٔ ۷۹۷ : نتوان به بی مثال رسید از مثال ها 150
غزل شمارهٔ ۷۹۸ : در آتشم ز دیده شوخ ستاره ها 113
غزل شمارهٔ ۷۹۹ : وقت است سربرآورد از خاک، لاله ها 90
غزل شمارهٔ ۸۰۰ : از دست و تیغ عشق فگارند لاله ها 118
غزل شمارهٔ ۸۰۱ : گر صافدلی هست شراب است در اینجا 96
غزل شمارهٔ ۸۰۲ : در زلف مده راه دگر باد صبا را 109
غزل شمارهٔ ۸۰۳ : از خویش برآورد تمنای تو ما را 107
غزل شمارهٔ ۸۰۴ : اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را 103
غزل شمارهٔ ۸۰۵ : از بدگهری می شکند گوهر رز را 116
غزل شمارهٔ ۸۰۶ : از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را 82
غزل شمارهٔ ۸۰۷ : تا سوخت به داغ تو محبت جگرم را 91
غزل شمارهٔ ۸۰۸ : از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را 99
غزل شمارهٔ ۸۰۹ : استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟ 107
غزل شمارهٔ ۸۱۰ : گمراه کند غفلت من راهبران را 110
غزل شمارهٔ ۸۱۱ : ما نبض شناس رگ جانیم جهان را 121
غزل شمارهٔ ۸۱۲ : دلگیر کند غنچه من صبح وطن را 120
غزل شمارهٔ ۸۱۳ : تسکین ندهد خوردن می سوز درون را 76
غزل شمارهٔ ۸۱۴ : نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را 94
غزل شمارهٔ ۸۱۵ : گلگونه چه حاجت بود آن روی نکو را؟ 95
غزل شمارهٔ ۸۱۶ : فانوس حجاب است چراغ سحری را 145
غزل شمارهٔ ۸۱۷ : بر چرخ محیط است فروغ نظر ما 72
غزل شمارهٔ ۸۱۸ : بی برگی ما برگ نشاط است چمن را 161
غزل شمارهٔ ۸۱۹ : در قلزم می همچو حباب است دل ما 145
غزل شمارهٔ ۸۲۰ : درمانده این جسم نزارست دل ما 110
غزل شمارهٔ ۸۲۱ : کوشش نبرد راه به مأوای دل ما 135
غزل شمارهٔ ۸۲۲ : از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما 105
غزل شمارهٔ ۸۲۳ : خوابیده تر از راه بود راحله ما 72
غزل شمارهٔ ۸۲۴ : فریاد نخیزد ز دل پر گله ما 125
غزل شمارهٔ ۸۲۵ : ای خانه زنبور ز فکر تو جگرها 73
غزل شمارهٔ ۸۲۶ : کم نیست جگرداری پیران ز جوانها 96
غزل شمارهٔ ۸۲۷ : ای خار و خس بحر ثنای تو سخن ها 103
غزل شمارهٔ ۸۲۸ : آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را 122
غزل شمارهٔ ۸۲۹ : از سوز عشق چون شمع راحت کجاست ما را؟ 88
غزل شمارهٔ ۸۳۰ : چشم همیشه مستت خمار کرد ما را 107
غزل شمارهٔ ۸۳۱ : بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را 112
غزل شمارهٔ ۸۳۲ : بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را 96
غزل شمارهٔ ۸۳۳ : از آه روز گردان شبهای تار خود را 94
غزل شمارهٔ ۸۳۴ : وحشت بود ز مردم از خویش بی خبر را 118
غزل شمارهٔ ۸۳۵ : از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را 99
غزل شمارهٔ ۸۳۶ : برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست 119
غزل شمارهٔ ۸۳۷ : زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا 118
غزل شمارهٔ ۸۳۸ : ز موج خویش بود تازیانه ریگ روان را 84
غزل شمارهٔ ۸۳۹ : ز راستی نبود خجلتی گشاده جبین را 81
غزل شمارهٔ ۸۴۰ : ز جوش عشق شود با قوام، شیره جانها 160
غزل شمارهٔ ۸۴۱ : اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها 87
غزل شمارهٔ ۸۴۲ : دارند اگر سر رشته ای در کف به ظاهر چنگ ها 97
غزل شمارهٔ ۸۴۳ : ای دفتر حسن ترا فهرست خط و خال ها 128
غزل شمارهٔ ۸۴۴ : به دوش توکل منه بار خود را 89
غزل شمارهٔ ۸۴۵ : منه بر دل زار بار جهان را 89
غزل شمارهٔ ۸۴۶ : فروغی است یکرنگی از گوهر ما 78
غزل شمارهٔ ۸۴۷ : بیخودی رفتن است دلها را 93
غزل شمارهٔ ۸۴۸ : به ادب نوش، جام دولت را 113
غزل شمارهٔ ۸۴۹ : دل زهر نقش گشته ساده مرا 134
غزل شمارهٔ ۸۵۰ : شانه زند چو کلک من طره مشکفام را 101
غزل شمارهٔ ۸۵۱ : ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را 127
غزل شمارهٔ ۸۵۲ : ای فکر تو نقشبند جانها 75
غزل شمارهٔ ۸۵۳ : ای حسن تو برق خانمانها 70
غزل شمارهٔ ۸۵۴ : غم آتشین عذاران نه چنان برشت ما را 74
غزل شمارهٔ ۸۵۵ : دید ز خون دلم لاله ستان خاک را 80
غزل شمارهٔ ۸۵۶ : نیست غم نان و آب، گوشه نشین را 79
غزل شمارهٔ ۸۵۷ : هر که با ما می کند بیگانگی 83
غزل شمارهٔ ۸۵۸ : پیوسته خورد دل خون از بی غمی جان ها 83
غزل شمارهٔ ۸۵۹ : باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب 82
غزل شمارهٔ ۸۶۰ : از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب 90
غزل شمارهٔ ۸۶۱ : از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب 112
غزل شمارهٔ ۸۶۲ : حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب 65
غزل شمارهٔ ۸۶۳ : صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب 87
غزل شمارهٔ ۸۶۴ : می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب 79
غزل شمارهٔ ۸۶۵ : بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب 93
غزل شمارهٔ ۸۶۶ : گر چه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب 84
غزل شمارهٔ ۸۶۷ : دست و پا گم می کند موج سبک لنگر در آب 91
غزل شمارهٔ ۸۶۸ : سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب 86
غزل شمارهٔ ۸۶۹ : موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب 84
غزل شمارهٔ ۸۷۰ : نیست بحر پاک گوهر را خصومت با حباب 112
غزل شمارهٔ ۸۷۱ : در محیط عشق باشد از سر پر خون حباب 96
غزل شمارهٔ ۸۷۲ : گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب 72
غزل شمارهٔ ۸۷۳ : بس که از رخسار او در پیچ و تاب است آفتاب 73
غزل شمارهٔ ۸۷۴ : گر چه ذراتند یکسر میهمان آفتاب 95
غزل شمارهٔ ۸۷۵ : در شب وصل تو می لرزد دل چون آفتاب 90
غزل شمارهٔ ۸۷۶ : از شفق هر چند شوید چهره در خون آفتاب 102
غزل شمارهٔ ۸۷۷ : اوست روشندل که با چندین زبان چون آفتاب 78
غزل شمارهٔ ۸۷۸ : از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب 81
غزل شمارهٔ ۸۷۹ : چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب 77
غزل شمارهٔ ۸۸۰ : در هوای ابر لازم نیست در مینا شراب 98
غزل شمارهٔ ۸۸۱ : کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نقاب؟ 95
غزل شمارهٔ ۸۸۲ : چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب 108
غزل شمارهٔ ۸۸۳ : گر چه افکندم به روغن، نان خلق از خوی چرب 86
غزل شمارهٔ ۸۸۴ : مد کوتاهی است صبح از دفتر احسان شب 88
غزل شمارهٔ ۸۸۵ : بی قراران را ازان یکتای بی همتا طلب 84
غزل شمارهٔ ۸۸۶ : پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب 86
غزل شمارهٔ ۸۸۷ : مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟ 78
غزل شمارهٔ ۸۸۸ : بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب 76
غزل شمارهٔ ۸۸۹ : خانه از خویش تهی کن که ز نظاره آب 90
غزل شمارهٔ ۸۹۰ : دیده از خط بدیع آب دهید ای احباب 70
غزل شمارهٔ ۸۹۱ : نکند باده شب، سوختگان را سیراب 78
غزل شمارهٔ ۸۹۲ : نه حبابم که شود زود ز جان سیر در آب 102
غزل شمارهٔ ۸۹۳ : روز روشن گل و شمع شب تارست شراب 107
غزل شمارهٔ ۸۹۴ : تو که بی پرده رخ خود ننمایی در خواب 79
غزل شمارهٔ ۸۹۵ : به نگاهی دل خون گشته ما را دریاب 82
غزل شمارهٔ ۸۹۶ : چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب 50
غزل شمارهٔ ۸۹۷ : بی خبر شو ز دو عالم، خبر یار طلب 66
غزل شمارهٔ ۸۹۸ : دست کوته مکن از دامن احسان طلب 105
غزل شمارهٔ ۸۹۹ : رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب 64
غزل شمارهٔ ۹۰۰ : ز خط رحیم نشد حسن یار با احباب 75
غزل شمارهٔ ۹۰۱ : زهی ز عارض گلرنگ، خونی می ناب 56
غزل شمارهٔ ۹۰۲ : سبکسری که اسیر هواست همچو حباب 107
غزل شمارهٔ ۹۰۳ : هوا چکیده نورست در شب مهتاب 96
غزل شمارهٔ ۹۰۴ : بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب 71
غزل شمارهٔ ۹۰۵ : مریز آب رخ خود مگر برای شراب 86
غزل شمارهٔ ۹۰۶ : ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب 68
غزل شمارهٔ ۹۰۷ : بهار نغمه تر ساز می کند سیلاب 82
غزل شمارهٔ ۹۰۸ : ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب 102
غزل شمارهٔ ۹۰۹ : غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب 80
غزل شمارهٔ ۹۱۰ : عرق فشانی آن گلعذار را دریاب 105
غزل شمارهٔ ۹۱۱ : درون گنبد گردون فتنه بار مخسب 80
غزل شمارهٔ ۹۱۲ : آمد سحر به خانه من یار، بی حجاب 82
غزل شمارهٔ ۹۱۳ : از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب 92
غزل شمارهٔ ۹۱۴ : ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب 84
غزل شمارهٔ ۹۱۵ : تا گل ز عکس عارض او چیده است آب 89
غزل شمارهٔ ۹۱۶ : جای صدف بود ز گرانی زمین در آب 68
غزل شمارهٔ ۹۱۷ : از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب 73
غزل شمارهٔ ۹۱۸ : صبح گشاده روی بود در حجاب شب 82
غزل شمارهٔ ۹۱۹ : بردار دل ز عالم خاکی، صفا طلب 92
غزل شمارهٔ ۹۲۰ : آیینه شو وصال پری طلعتان طلب 115
غزل شمارهٔ ۹۲۱ : از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب 88
غزل شمارهٔ ۹۲۲ : طی شود در یک نفس آغاز و انجام حیات 101
غزل شمارهٔ ۹۲۳ : عالمی را روی شرم آلود او دیوانه ساخت 81
غزل شمارهٔ ۹۲۴ : از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت 97
غزل شمارهٔ ۹۲۵ : روی گرم مهر اگر ذرات عالم را نواخت 88
غزل شمارهٔ ۹۲۶ : هر که را اینجا به سیلی آسمان خواهد نواخت 85
غزل شمارهٔ ۹۲۷ : دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پاک سوخت 104
غزل شمارهٔ ۹۲۸ : آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ریخت 90
غزل شمارهٔ ۹۲۹ : کوته اندیشی که گل در خوابگاه یار ریخت 92
غزل شمارهٔ ۹۳۰ : باده تلخی که از بویش دل منصور ریخت 109
غزل شمارهٔ ۹۳۱ : در علاج درد ما رنگ از رخ تدبیر ریخت 89
غزل شمارهٔ ۹۳۲ : پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت 87
غزل شمارهٔ ۹۳۳ : چشم مخموری که ما را زهر در پیمانه ریخت 69
غزل شمارهٔ ۹۳۴ : روی از عالم بگردان گر لقا می بایدت 82
غزل شمارهٔ ۹۳۵ : گر چه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست 113
غزل شمارهٔ ۹۳۶ : هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خداست 64
غزل شمارهٔ ۹۳۷ : دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست 73
غزل شمارهٔ ۹۳۸ : در غبار خط صفای آن پری طلعت بجاست 102
غزل شمارهٔ ۹۳۹ : چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست 67
غزل شمارهٔ ۹۴۰ : شکر این آب و علف ضایع کنان یک دم بجاست 68
غزل شمارهٔ ۹۴۱ : تا به کی در پرده باشد نیک و بد، ساغر کجاست؟ 107
غزل شمارهٔ ۹۴۲ : از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من کجاست؟ 92
غزل شمارهٔ ۹۴۳ : خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست؟ 104
غزل شمارهٔ ۹۴۴ : روزگارم تیره شد خورشید سیمایی کجاست؟ 119
غزل شمارهٔ ۹۴۵ : از دل سخت بتان از ناله ای فریاد خاست 79
غزل شمارهٔ ۹۴۶ : کی سری بردم به جیب خود که طوفان برنخاست 70
غزل شمارهٔ ۹۴۷ : رفت تا مجنون ز دشت عشق مردی برنخاست 82
غزل شمارهٔ ۹۴۸ : هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکینش سزاست 93
غزل شمارهٔ ۹۴۹ : گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت ماست 73
غزل شمارهٔ ۹۵۰ : از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست 112
غزل شمارهٔ ۹۵۱ : آنچه می دانند ماتم تن پرستان سور ماست 92
غزل شمارهٔ ۹۵۲ : دامن صحرای وحشت خاک دامنگیر ماست 86
غزل شمارهٔ ۹۵۳ : جام ما دریاکشان مهر لب خاموش ماست 95
غزل شمارهٔ ۹۵۴ : روی مطلب در نقاب یأس از ابرام ماست 83
غزل شمارهٔ ۹۵۵ : کوثر بیداربختی دیده گریان ماست 94
غزل شمارهٔ ۹۵۶ : در پریشان خاطری جمعیت مجنون ماست 60
غزل شمارهٔ ۹۵۷ : خاکساری برگ عیش خاطر آگاه ماست 71
غزل شمارهٔ ۹۵۸ : صیقل آیینه ما گوشه ابروی ماست 93
غزل شمارهٔ ۹۵۹ : لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماست 68
غزل شمارهٔ ۹۶۰ : درد بی درمان پیری منتهای دردهاست 73
غزل شمارهٔ ۹۶۱ : خال یا در گوشه چشم است یا کنج لب است 74
غزل شمارهٔ ۹۶۲ : من به دوزخ می روم، زاهد اگر در جنت است 92
غزل شمارهٔ ۹۶۳ : اهل معنی را تماشا مانع جمعیت است 122
غزل شمارهٔ ۹۶۴ : حیرت شبنم درین گلزار عین حکمت است 81
غزل شمارهٔ ۹۶۵ : هر که را دیدیم در عالم گرفتار خودست 102
غزل شمارهٔ ۹۶۶ : دوربین خونین جگر از نظم احوال خودست 77
غزل شمارهٔ ۹۶۷ : رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خودست 95
غزل شمارهٔ ۹۶۸ : حفظ دولت در پریشان کردن سیم و زرست 56
غزل شمارهٔ ۹۶۹ : نعمت الوان دنیا مایه دردسرست 82
غزل شمارهٔ ۹۷۰ : عاشق پروانه مشرب را چه پروای سرست؟ 88
غزل شمارهٔ ۹۷۱ : در شب مهتاب می را آب و تاب دیگرست 112
غزل شمارهٔ ۹۷۲ : دل چنین زار و نزار از اختر بد گوهرست 82
غزل شمارهٔ ۹۷۳ : عشرت روی زمین در چرب نرمی مضمرست 93
غزل شمارهٔ ۹۷۴ : روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست 102
غزل شمارهٔ ۹۷۵ : جای غم خالی بود تا ساغر از صهبا پرست 89
غزل شمارهٔ ۹۷۶ : گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست 90
غزل شمارهٔ ۹۷۷ : عیب نادان در زمان خامشی گویاترست 88
غزل شمارهٔ ۹۷۸ : از نظرها درد و داغ عشق پنهان خوشترست 74
غزل شمارهٔ ۹۷۹ : عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست 73
غزل شمارهٔ ۹۸۰ : از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست 89
غزل شمارهٔ ۹۸۱ : پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ترست 109
غزل شمارهٔ ۹۸۲ : حلقه اطفال بهر اهل سودا بهترست 93
غزل شمارهٔ ۹۸۳ : گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است 83
غزل شمارهٔ ۹۸۴ : در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست 89
غزل شمارهٔ ۹۸۵ : هر نقاب روی جانان را نقاب دیگرست 97
غزل شمارهٔ ۹۸۶ : صبح محشر آن پریرو را نقاب دیگرست 63
غزل شمارهٔ ۹۸۷ : در خم آن زلف دلها را سرود دیگرست 88
غزل شمارهٔ ۹۸۸ : حسن را با بی قراران گیر و دار دیگرست 72
غزل شمارهٔ ۹۸۹ : مهر را در چشم تنگ ذره نور دیگرست 127
غزل شمارهٔ ۹۹۰ : عرض نادادن کمال خود، کمال دیگرست 85
غزل شمارهٔ ۹۹۱ : هر نفس دولت طلبکار مقام دیگرست 62
غزل شمارهٔ ۹۹۲ : حسن بالادست را هر روزشان دیگرست 89
غزل شمارهٔ ۹۹۳ : هر نگاه حسرت عشاق آه دیگرست 63
غزل شمارهٔ ۹۹۴ : عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست 75
غزل شمارهٔ ۹۹۵ : ای نگه مشق شنا در چشم خونپالا بس است 55
غزل شمارهٔ ۹۹۶ : نوخطی از تازه رویان جهان ما را بس است 66
غزل شمارهٔ ۹۹۷ : خاکساری پشتبان ویرانه ما را بس است 91
غزل شمارهٔ ۹۹۸ : تلخی عالم شراب خوشگوار ما بس است 88
غزل شمارهٔ ۹۹۹ : چار دیوار قفس عشرت سرای ما بس است 135
غزل شمارهٔ ۱۰۰۰ : شاهد مستوری گل قطره شبنم بس است 90
غزل شمارهٔ ۱۰۰۱ : گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است 87
غزل شمارهٔ ۱۰۰۲ : باده مرد افکن من معنی روشن بس است 84
غزل شمارهٔ ۱۰۰۳ : مهر لب غماز را دامان پاک من بس است 99
غزل شمارهٔ ۱۰۰۴ : گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس است 84
غزل شمارهٔ ۱۰۰۵ : مزد دست و تیغ قاتل چشم قربانی بس است 82
غزل شمارهٔ ۱۰۰۶ : گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است 110
غزل شمارهٔ ۱۰۰۷ : گر چه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است 86
غزل شمارهٔ ۱۰۰۸ : جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است 106
غزل شمارهٔ ۱۰۰۹ : پرده شرم و حیا را باده ناب آتش است 88
غزل شمارهٔ ۱۰۱۰ : هر که چون پروانه بی باک، مست آتش است 96
غزل شمارهٔ ۱۰۱۱ : شهپر پروانه ما را جلا در آتش است 77
غزل شمارهٔ ۱۰۱۲ : با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است 114
غزل شمارهٔ ۱۰۱۳ : گر نباشد حسن معنی، خط زیبا هم خوش است 85
غزل شمارهٔ ۱۰۱۴ : از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است 79
غزل شمارهٔ ۱۰۱۵ : عاجزی از عاشق، از معشوق طنازی خوش است 66
غزل شمارهٔ ۱۰۱۶ : هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است 79
غزل شمارهٔ ۱۰۱۷ : از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است 84
غزل شمارهٔ ۱۰۱۸ : شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است 78
غزل شمارهٔ ۱۰۱۹ : در دل هر کس بود درد طلب در منزل است 75
غزل شمارهٔ ۱۰۲۰ : این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود 83
غزل شمارهٔ ۱۰۲۱ : صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است 81
غزل شمارهٔ ۱۰۲۲ : نیست یک تن در جهان گویا، اگر گویا دل است 85
غزل شمارهٔ ۱۰۲۳ : چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است 80
غزل شمارهٔ ۱۰۲۴ : سعی در تحصیل اسباب جهان بی حاصل است 104
غزل شمارهٔ ۱۰۲۵ : با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است 79
غزل شمارهٔ ۱۰۲۶ : از بدن آزادی جانهای غافل مشکل است 93
غزل شمارهٔ ۱۰۲۷ : از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل است 97
غزل شمارهٔ ۱۰۲۸ : پیش آن لب بر جگر دندان فشردن مشکل است 79
غزل شمارهٔ ۱۰۲۹ : جمع دل در عالم اسباب کردن مشکل است 88
غزل شمارهٔ ۱۰۳۰ : خانه تن را به جان آباد کردن مشکل است 80
غزل شمارهٔ ۱۰۳۱ : وقت خط پهلو تهی از یار کردن مشکل است 92
غزل شمارهٔ ۱۰۳۲ : داستان شوق را تحریر کردن مشکل است 73
غزل شمارهٔ ۱۰۳۳ : هرزه گو را خامش از تقریر کردن مشکل است 83
غزل شمارهٔ ۱۰۳۴ : عندلیب مست را خاموش کردن مشکل است 59
غزل شمارهٔ ۱۰۳۵ : با لب خاموش حفظ آه کردن مشکل است 70
غزل شمارهٔ ۱۰۳۶ : دیدن روی تو ظلم است و ندیدن کردن مشکل است 137
غزل شمارهٔ ۱۰۳۷ : خط به گرد عارض دلدار دیدن مشکل است 72
غزل شمارهٔ ۱۰۳۸ : عشق را در پرده ناموس دیدن مشکل است 58
غزل شمارهٔ ۱۰۳۹ : خط به گرد آن لب چون نوش دیدن مشکل است 66
غزل شمارهٔ ۱۰۴۰ : باده بی لعل لب دلبر کشیدن مشکل است 78
غزل شمارهٔ ۱۰۴۱ : از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است 73
غزل شمارهٔ ۱۰۴۲ : توبه از می در بهار نوجوانی مشکل است 78
غزل شمارهٔ ۱۰۴۳ : هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است 91
غزل شمارهٔ ۱۰۴۴ : سینه ام از داغ رنگارنگ صحرای گل است 87
غزل شمارهٔ ۱۰۴۵ : حسن عالمسوز ماه من دو بالای گل است 73
غزل شمارهٔ ۱۰۴۶ : زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است 89
غزل شمارهٔ ۱۰۴۷ : ریشه ما در زمین خاکساری محکم است 84
غزل شمارهٔ ۱۰۴۸ : نیست مردم هر که را نقش و نگار مردم است 76
غزل شمارهٔ ۱۰۴۹ : در حریم سینه عشاق، غم نامحرم است 72
غزل شمارهٔ ۱۰۵۰ : در فشار دل، سر دست نگارین ظالم است 85
غزل شمارهٔ ۱۰۵۱ : جان غافل را سفر در چار دیوار تن است 96
غزل شمارهٔ ۱۰۵۲ : هستی دنیای فانی انتظار مردن است 98
غزل شمارهٔ ۱۰۵۳ : حاصل شمشیر برق از کشت ما خون خوردن است 196
غزل شمارهٔ ۱۰۵۴ : در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است 84
غزل شمارهٔ ۱۰۵۵ : اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است 89
غزل شمارهٔ ۱۰۵۶ : مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است 89
غزل شمارهٔ ۱۰۵۷ : از عزیزان دیده پوشیده من روشن است 89
غزل شمارهٔ ۱۰۵۸ : تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است 77
غزل شمارهٔ ۱۰۵۹ : مرهم تیغ تغافل خون خود را خوردن است 93
غزل شمارهٔ ۱۰۶۰ : در بیابانی که خارش تشنه خون خوردن است 94
غزل شمارهٔ ۱۰۶۱ : وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است 104
غزل شمارهٔ ۱۰۶۲ : حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است 76
غزل شمارهٔ ۱۰۶۳ : بی سؤال احسان به درویشان سخاوت کردن است 74
غزل شمارهٔ ۱۰۶۴ : جان نثار یار کردن خاک را زر کردن است 102
غزل شمارهٔ ۱۰۶۵ : عقل، اجزای وجود خویش باطل کردن است 80
غزل شمارهٔ ۱۰۶۶ : خنده دزدیدن به دل گل در گریبان کردن است 86
غزل شمارهٔ ۱۰۶۷ : نامرادی زندگی بر خویش آسان کردن است 85
غزل شمارهٔ ۱۰۶۸ : تندخویی با خلایق، مهر را کین کردن است 102
غزل شمارهٔ ۱۰۶۹ : سر گران از دل گذشتن، صید را خواباندن است 70
غزل شمارهٔ ۱۰۷۰ : خنده رویی میهمان را گل به جیب افشاندن است 78
غزل شمارهٔ ۱۰۷۱ : بیخودی دامن به جسم خاکسار افشاندن است 81
غزل شمارهٔ ۱۰۷۲ : خرقه آزادگان چشم از جهان پوشیدن است 62
غزل شمارهٔ ۱۰۷۳ : دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است 79
غزل شمارهٔ ۱۰۷۴ : چشم من از گریه مستانه من روشن است 84
غزل شمارهٔ ۱۰۷۵ : دل چو کشتی، جان روشن عالم آب من است 104
غزل شمارهٔ ۱۰۷۶ : شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است 66
غزل شمارهٔ ۱۰۷۷ : لطف او با دیگران ناز و عتابش بر من است 79
غزل شمارهٔ ۱۰۷۸ : هر چه دارد در خم سربسته گردون از من است 112
غزل شمارهٔ ۱۰۷۹ : نوبهار آیینه طبع سخنساز من است 77
غزل شمارهٔ ۱۰۸۰ : کاسه سر را خطر از مغز پر جوش من است 102
غزل شمارهٔ ۱۰۸۱ : آبروی حسن از مژگان نمناک من است 94
غزل شمارهٔ ۱۰۸۲ : کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است 75
غزل شمارهٔ ۱۰۸۳ : خاکساری تا دلیل جان آگاه من است 76
غزل شمارهٔ ۱۰۸۴ : عالم مکار با ارباب عقبی دشمن است 84
غزل شمارهٔ ۱۰۸۵ : با حجاب جسم خاکی جان روشن دشمن است 93
غزل شمارهٔ ۱۰۸۶ : مردم بیدرد را دل از شکستن ایمن است 91
غزل شمارهٔ ۱۰۸۷ : هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست 91
غزل شمارهٔ ۱۰۸۸ : نازک اندامی که عالم تشنه آغوش اوست 75
غزل شمارهٔ ۱۰۸۹ : آن که چاک سینه ام از غمزه بیباک اوست 86
غزل شمارهٔ ۱۰۹۰ : آن که داغ لاله زار از روی آتشناک اوست 82
غزل شمارهٔ ۱۰۹۱ : دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست 105
غزل شمارهٔ ۱۰۹۲ : افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست 97
غزل شمارهٔ ۱۰۹۳ : نقطه خالش که نه پرگار سرگردان اوست 80
غزل شمارهٔ ۱۰۹۴ : خط عنبر بار گردی از بهار حسن اوست 84
غزل شمارهٔ ۱۰۹۵ : آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست 81
غزل شمارهٔ ۱۰۹۶ : چرخ را خون شفق در دل ز استغنای اوست 51
غزل شمارهٔ ۱۰۹۷ : زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی اوست 80
غزل شمارهٔ ۱۰۹۸ : آتش افروز شکر شیرینی پیغام توست 86
غزل شمارهٔ ۱۰۹۹ : گریه مستانه من از خمار چشم توست 94
غزل شمارهٔ ۱۱۰۰ : کوه را پای ادب در دامن تمکین ازوست 69
غزل شمارهٔ ۱۱۰۱ : تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور انداخته است 93
غزل شمارهٔ ۱۱۰۲ : ناز تا اسباب دل بردن مهیا ساخته است 105
غزل شمارهٔ ۱۱۰۳ : باز از معموره دلها فغان برخاسته است 75
غزل شمارهٔ ۱۱۰۴ : زلف گرد عارض او رشته گلدسته است 101
غزل شمارهٔ ۱۱۰۵ : جویبار شیشه با دریای خم پیوسته است 87
غزل شمارهٔ ۱۱۰۶ : تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته است 73
غزل شمارهٔ ۱۱۰۷ : هر که بست از گفتگو لب جنت دربسته است 76
غزل شمارهٔ ۱۱۰۸ : یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است 69
غزل شمارهٔ ۱۱۰۹ : از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است 99
غزل شمارهٔ ۱۱۱۰ : هر که از داغ تو در دل لاله زاری داشته است 82
غزل شمارهٔ ۱۱۱۱ : سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟ 104
غزل شمارهٔ ۱۱۱۲ : دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟ 99
غزل شمارهٔ ۱۱۱۳ : چهره روشن خط شبرنگ هم می داشته است؟ 61
غزل شمارهٔ ۱۱۱۴ : هر که از تن پروری در کار کاهل گشته است 87
غزل شمارهٔ ۱۱۱۵ : چشم ما پوشیده از خواب پریشان گشته است 93
غزل شمارهٔ ۱۱۱۶ : عالمی را از عمارت پای در گل رفته است 105
غزل شمارهٔ ۱۱۱۷ : نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است 90
غزل شمارهٔ ۱۱۱۸ : بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده است 109
غزل شمارهٔ ۱۱۱۹ : لعل نسبت با لب یاقوت او بیجاده است 82
غزل شمارهٔ ۱۱۲۰ : در بهاران بزم عیش میکشان آماده است 78
غزل شمارهٔ ۱۱۲۱ : خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است 98
غزل شمارهٔ ۱۱۲۲ : تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است 82
غزل شمارهٔ ۱۱۲۳ : سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است 92
غزل شمارهٔ ۱۱۲۴ : سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است 100
غزل شمارهٔ ۱۱۲۵ : تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده است 72
غزل شمارهٔ ۱۱۲۶ : ساقی ما از می گلگون به دور افتاده است 110
غزل شمارهٔ ۱۱۲۷ : دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است 103
غزل شمارهٔ ۱۱۲۸ : داغ می گلگل به طرف دامنم افتاده است 78
غزل شمارهٔ ۱۱۲۹ : تاب در ناف غزالان ختن افتاده است 74
غزل شمارهٔ ۱۱۳۰ : دست ما در بند چین آستین افتاده است 101
غزل شمارهٔ ۱۱۳۱ : روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است 93
غزل شمارهٔ ۱۱۳۲ : هر که عاشق نیست خون در پیکرش افسرده ست 74
غزل شمارهٔ ۱۱۳۳ : از ته دل هر که روی خود به دنیا کرده است 97
غزل شمارهٔ ۱۱۳۴ : نه همین آن سنگدل ما را فرامش کرده است 78
غزل شمارهٔ ۱۱۳۵ : آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است 88
غزل شمارهٔ ۱۱۳۶ : داغ سودا فارغ از فکر کلاهم کرده است 91
غزل شمارهٔ ۱۱۳۷ : سر گران با عقل آن طرف کلاهم کرده است 83
غزل شمارهٔ ۱۱۳۸ : خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است 65
غزل شمارهٔ ۱۱۳۹ : تا که را قسمت شهید سنگ طفلان کرده است؟ 88
غزل شمارهٔ ۱۱۴۰ : نه همین سرگشته ما را دور گردون کرده است 88
غزل شمارهٔ ۱۱۴۱ : جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است 93
غزل شمارهٔ ۱۱۴۲ : خضر را گر سبز آب زندگانی کرده است 75
غزل شمارهٔ ۱۱۴۳ : کوته اندیشی که طاعات ریایی کرده است 81
غزل شمارهٔ ۱۱۴۴ : کاو کاو منکران می آرد از چشمش برون 77
غزل شمارهٔ ۱۱۴۵ : بوسه از لعلت قدح در چشمه کوثر زده است 73
غزل شمارهٔ ۱۱۴۶ : از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است 91
غزل شمارهٔ ۱۱۴۷ : از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است 104
غزل شمارهٔ ۱۱۴۸ : بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است 101
غزل شمارهٔ ۱۱۴۹ : شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شده است 103
غزل شمارهٔ ۱۱۵۰ : از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است 93
غزل شمارهٔ ۱۱۵۱ : ابر رحمت با دل و دست گهربار آمده است 60
غزل شمارهٔ ۱۱۵۲ : بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است 84
غزل شمارهٔ ۱۱۵۳ : از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است 144
غزل شمارهٔ ۱۱۵۴ : مردمی در طینت اهل جهان کم مانده است 86
غزل شمارهٔ ۱۱۵۵ : سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است 102
غزل شمارهٔ ۱۱۵۶ : خاکساری از بزرگان جهان زیبنده است 75
غزل شمارهٔ ۱۱۵۷ : آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده است 83
غزل شمارهٔ ۱۱۵۸ : تنگ خلقی شعله دوزخ سرشتی بوده است 58
غزل شمارهٔ ۱۱۵۹ : هر غباری گرده چابک سواری بوده است 90
غزل شمارهٔ ۱۱۶۰ : اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است 76
غزل شمارهٔ ۱۱۶۱ : آسمان از شور دلهای کباب آسوده است 87
غزل شمارهٔ ۱۱۶۲ : از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است 79
غزل شمارهٔ ۱۱۶۳ : دوستی های جهان با ریو و رنگ آلوده است 63
غزل شمارهٔ ۱۱۶۴ : من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است 52
غزل شمارهٔ ۱۱۶۵ : مهربانی از میان خلق دامن چیده است 125
غزل شمارهٔ ۱۱۶۶ : در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است 84
غزل شمارهٔ ۱۱۶۷ : آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است 111
غزل شمارهٔ ۱۱۶۸ : عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است 78
غزل شمارهٔ ۱۱۶۹ : هر که چون جوهر ز تیغ یار سر پیچیده است 89
غزل شمارهٔ ۱۱۷۰ : شوکت حسن تو بلبل را زبان پیچیده است 86
غزل شمارهٔ ۱۱۷۱ : چهره اش خندان و خط مشکبو پیچیده است 99
غزل شمارهٔ ۱۱۷۲ : دل به سر رفته است تا آن نقش پا را دیده است 90
غزل شمارهٔ ۱۱۷۳ : هر نظر بازی که آن لبهای خندان دیده است 89
غزل شمارهٔ ۱۱۷۴ : بی قراری های جان را چشم تر پوشیده است 82
غزل شمارهٔ ۱۱۷۵ : رتبه آزادگی در بندگی پوشیده است 140
غزل شمارهٔ ۱۱۷۶ : رفتن گلزار کار مردم بیکاره است 70
غزل شمارهٔ ۱۱۷۷ : بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است 122
غزل شمارهٔ ۱۱۷۸ : این که روزی بی تردد می رسد افسانه است 102
غزل شمارهٔ ۱۱۷۹ : بوسه گاه جان ما آخر لب پیمانه است 90
غزل شمارهٔ ۱۱۸۰ : گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است 70
غزل شمارهٔ ۱۱۸۱ : هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است 71
غزل شمارهٔ ۱۱۸۲ : شمع را بالین پر، بال و پر پروانه است 104
غزل شمارهٔ ۱۱۸۳ : شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه است 74
غزل شمارهٔ ۱۱۸۴ : دل میان چار عنصر تن به سختی داده ای است 91
غزل شمارهٔ ۱۱۸۵ : بی غبار خط نگاهم توتیا گم کرده ای است 75
غزل شمارهٔ ۱۱۸۶ : بی اجابت آه مرغ آشیان گم کرده ای است 85
غزل شمارهٔ ۱۱۸۷ : صبح از خورشید تابان دست بر دل مانده ای است 83
غزل شمارهٔ ۱۱۸۸ : بی جمالت مردمک آیینه نزدوده ای است 73
غزل شمارهٔ ۱۱۸۹ : با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای است 127
غزل شمارهٔ ۱۱۹۰ : قسمت ما از بهاران همچو گل خمیازه ای است 79
غزل شمارهٔ ۱۱۹۱ : لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیازه ای است 103
غزل شمارهٔ ۱۱۹۲ : زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است 82
غزل شمارهٔ ۱۱۹۳ : شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است 53
غزل شمارهٔ ۱۱۹۴ : روی کار دیگران و پشت کار من یکی است 94
غزل شمارهٔ ۱۱۹۵ : در بهارستان یکرنگی شراب و خون یکی است 48
غزل شمارهٔ ۱۱۹۶ : عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است 133
غزل شمارهٔ ۱۱۹۷ : دوستی با کورفهمان حجت نادیدگی است 60
غزل شمارهٔ ۱۱۹۸ : راحت کونین در زیر سر بیگانگی است 75
غزل شمارهٔ ۱۱۹۹ : چشمم از خواب پریشان، چشمه پر سنبلی است 85
غزل شمارهٔ ۱۲۰۰ : هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است 94
غزل شمارهٔ ۱۲۰۱ : خاک با این رتبه تمکین، جناب آدمی است 59
غزل شمارهٔ ۱۲۰۲ : هر دلی کز زلف جانان سر برآرد کشتنی است 65
غزل شمارهٔ ۱۲۰۳ : تا نپوشیده است روی خال را خط دیدنی است 87
غزل شمارهٔ ۱۲۰۴ : زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است 81
غزل شمارهٔ ۱۲۰۵ : مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است 69
غزل شمارهٔ ۱۲۰۶ : بی محابا در میان نازکش انداخت دست 64
غزل شمارهٔ ۱۲۰۷ : دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست 52
غزل شمارهٔ ۱۲۰۸ : هر که دل در غمزه خونریز آن جلاد بست 84
غزل شمارهٔ ۱۲۰۹ : دل ز وصل دوست طرف آن چشم خون آلود بست 76
غزل شمارهٔ ۱۲۱۰ : خط مشکین تو نقش تازه ای بر کار بست 83
غزل شمارهٔ ۱۲۱۱ : بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست 87
غزل شمارهٔ ۱۲۱۲ : هاله گرد ماه رخسارش خط شبرنگ بست؟ 82
غزل شمارهٔ ۱۲۱۳ : محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست 97
غزل شمارهٔ ۱۲۱۴ : بهر قتل ما کمر آن حسن بی اندازه بست 64
غزل شمارهٔ ۱۲۱۵ : وقت آن کس خوش که لب را بر لب پیمانه بست 92
غزل شمارهٔ ۱۲۱۶ : تا فشاندم دست بر دنیا جهان آمد به دست 106
غزل شمارهٔ ۱۲۱۷ : نیست جز غفلت مرا از عمر بی حاصل به دست 62
غزل شمارهٔ ۱۲۱۸ : جای خود وا می کنند اهل صفا بر روی دست 86
غزل شمارهٔ ۱۲۱۹ : سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست 86
غزل شمارهٔ ۱۲۲۰ : عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست 86
غزل شمارهٔ ۱۲۲۱ : تا عرق از می بر آن رخسار جان پرور نشست 92
غزل شمارهٔ ۱۲۲۲ : وقت آن کس خوش که با مینای می خرم نشست 108
غزل شمارهٔ ۱۲۲۳ : دل به خون در انتظار وعده جانان نشست 82
غزل شمارهٔ ۱۲۲۴ : ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست 85
غزل شمارهٔ ۱۲۲۵ : تا به طرف سر کلاه آن شوخ بی پروا شکست 76
غزل شمارهٔ ۱۲۲۶ : خط سنگین دل بهای لعل جانان را شکست 76
غزل شمارهٔ ۱۲۲۷ : پشتم از بار گنه بر یکدگر خواهد شکست 87
غزل شمارهٔ ۱۲۲۸ : زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست 74
غزل شمارهٔ ۱۲۲۹ : باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست 68
غزل شمارهٔ ۱۲۳۰ : چون شود فربه، نماند روح پنهان زیر پوست 84
غزل شمارهٔ ۱۲۳۱ : ذره تا خورشید دارد چشم بر انعام دوست 65
غزل شمارهٔ ۱۲۳۲ : شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست 77
غزل شمارهٔ ۱۲۳۳ : تیغ بر خورشید خواباند خم ابروی دوست 78
غزل شمارهٔ ۱۲۳۴ : توبه نتوان کرد از می تا شراب ناب هست 77
غزل شمارهٔ ۱۲۳۵ : حسن را در هر لباسی دیده بان در کار هست 71
غزل شمارهٔ ۱۲۳۶ : جز پریشان خاطری در عالم ایجاد چیست؟ 81
غزل شمارهٔ ۱۲۳۷ : بادپیمایی مسلسل همچو آب از بهر چیست؟ 81
غزل شمارهٔ ۱۲۳۸ : جان عاشق قدر داغ و درد می داند که چیست 85
غزل شمارهٔ ۱۲۳۹ : شوق چون ریگ روان منزل نمی داند که چیست 64
غزل شمارهٔ ۱۲۴۰ : حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است 96
غزل شمارهٔ ۱۲۴۱ : دیده های شرمگین، دیدن نمی داند که چیست 90
غزل شمارهٔ ۱۲۴۲ : حسن قدر دیده تر را چه می داند که چیست 100
غزل شمارهٔ ۱۲۴۳ : معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست؟ 87
غزل شمارهٔ ۱۲۴۴ : شمع فانوس خیال آسمان پیداست کیست 72
غزل شمارهٔ ۱۲۴۵ : عارض او در نقاب از دیده گستاخ کیست؟ 68
غزل شمارهٔ ۱۲۴۶ : چهره خورشید زرد از درد بی زنهار کیست؟ 76
غزل شمارهٔ ۱۲۴۷ : زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟ 70
غزل شمارهٔ ۱۲۴۸ : نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست 76
غزل شمارهٔ ۱۲۴۹ : در حقیقت پرتو منت کم از سیلاب نیست 73
غزل شمارهٔ ۱۲۵۰ : سنگ راهی شوق را چون جسم سنگین خواب نیست 66
غزل شمارهٔ ۱۲۵۱ : عالم اسباب غیر از پرده های خواب نیست 52
غزل شمارهٔ ۱۲۵۲ : عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست 72
غزل شمارهٔ ۱۲۵۳ : خط سبز از صفحه عارض ستردن خوب نیست 92
غزل شمارهٔ ۱۲۵۴ : لاله ای جز داغ در صحرای امکان نیست نیست 82
غزل شمارهٔ ۱۲۵۵ : روز وصل است و دل غم دیده ما شاد نیست 74
غزل شمارهٔ ۱۲۵۶ : صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست 82
غزل شمارهٔ ۱۲۵۷ : نیست تا پاک از غرضها در سخاوت سود نیست 68
غزل شمارهٔ ۱۲۵۸ : (عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست 134
غزل شمارهٔ ۱۲۵۹ : توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست 102
غزل شمارهٔ ۱۲۶۰ : پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست 78
غزل شمارهٔ ۱۲۶۱ : عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست 88
غزل شمارهٔ ۱۲۶۲ : افسر زرین سر آزاده را در کار نیست 95
غزل شمارهٔ ۱۲۶۳ : گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست 58
غزل شمارهٔ ۱۲۶۴ : رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست 46
غزل شمارهٔ ۱۲۶۵ : کوه غم بر خاطر آزادمردان بار نیست 82
غزل شمارهٔ ۱۲۶۶ : کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست 89
غزل شمارهٔ ۱۲۶۷ : کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست 119
غزل شمارهٔ ۱۲۶۸ : حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست 73
غزل شمارهٔ ۱۲۶۹ : چهره گلرنگ را پیمانه ای در کار نیست 75
غزل شمارهٔ ۱۲۷۰ : شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست 83
غزل شمارهٔ ۱۲۷۱ : شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست 77
غزل شمارهٔ ۱۲۷۲ : کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست 91
غزل شمارهٔ ۱۲۷۳ : هر که از دل دور باشد در نظر منظور نیست 78
غزل شمارهٔ ۱۲۷۴ : وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست 72
غزل شمارهٔ ۱۲۷۵ : روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست 93
غزل شمارهٔ ۱۲۷۶ : حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست 81
غزل شمارهٔ ۱۲۷۷ : فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست 66
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸ : گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست 75
غزل شمارهٔ ۱۲۷۹ : چهره گل چون بناگوش تو شبنم پوش نیست 82
غزل شمارهٔ ۱۲۸۰ : هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست 84
غزل شمارهٔ ۱۲۸۱ : آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست 90
غزل شمارهٔ ۱۲۸۲ : حاصل دنیای فانی جز غم و تشویش نیست 175
غزل شمارهٔ ۱۲۸۳ : آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار 80
غزل شمارهٔ ۱۲۸۴ : صحبت تردامنان با حسن یک دم بیش نیست 90
غزل شمارهٔ ۱۲۸۵ : روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست 139
غزل شمارهٔ ۱۲۸۶ : آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست 119
غزل شمارهٔ ۱۲۸۷ : درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست 78
غزل شمارهٔ ۱۲۸۸ : آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست 70
غزل شمارهٔ ۱۲۸۹ : آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست 71
غزل شمارهٔ ۱۲۹۰ : در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست 96
غزل شمارهٔ ۱۲۹۱ : موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست 95
غزل شمارهٔ ۱۲۹۲ : در نگارستان تهمت دامن گل پاک نیست 88
غزل شمارهٔ ۱۲۹۳ : پاکدامان را غمی از تهمت ناپاک نیست 71
غزل شمارهٔ ۱۲۹۴ : هیچ نخلی همچو رز در بوستان چالاک نیست 78
غزل شمارهٔ ۱۲۹۵ : باده بی درد در میخانه افلاک نیست 99
غزل شمارهٔ ۱۲۹۶ : غافلان را احتیاج باده گلرنگ نیست 54
غزل شمارهٔ ۱۲۹۷ : روزی دل جز شکست از یار شوخ و شنگ نیست 89
غزل شمارهٔ ۱۲۹۸ : عشق را حاجت به زور بازوی اقبال نیست 80
غزل شمارهٔ ۱۲۹۹ : بار بر مجنون ما جمعیت اطفال نیست 86
غزل شمارهٔ ۱۳۰۰ : صبر بر زخم گرانسنگ ملامت سهل نیست 81
غزل شمارهٔ ۱۳۰۱ : یک حباب قلزم توحید بی اکلیل ست 74
غزل شمارهٔ ۱۳۰۲ : خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست 87
غزل شمارهٔ ۱۳۰۳ : آفت دولت به ابنای زمان معلوم نیست 81
غزل شمارهٔ ۱۳۰۴ : چشم شبم محرم رخسار گلفام تو نیست 85
غزل شمارهٔ ۱۳۰۵ : داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست 78
غزل شمارهٔ ۱۳۰۶ : یک سر مو راستی در طاق ابروی تو نیست 73
غزل شمارهٔ ۱۳۰۷ : هیچ لب زیر فلک بی ناله جانکاه نیست 94
غزل شمارهٔ ۱۳۰۸ : دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه نیست 83
غزل شمارهٔ ۱۳۰۹ : روی هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نیست 78
غزل شمارهٔ ۱۳۱۰ : نیست یک شادی که انجامش به غم پیوسته است 107
غزل شمارهٔ ۱۳۱۱ : طاعت ظاهر طریق مردم آزاده نیست 81
غزل شمارهٔ ۱۳۱۲ : از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست 65
غزل شمارهٔ ۱۳۱۳ : در ریاض آفرینش خاطر آسوده نیست 64
غزل شمارهٔ ۱۳۱۴ : پیچ و تاب آن کمر با موی آتش دیده نیست 164
غزل شمارهٔ ۱۳۱۵ : ماه در گردون نوردی چون دل آواره نیست 77
غزل شمارهٔ ۱۳۱۶ : حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست 70
غزل شمارهٔ ۱۳۱۷ : غیر حسرت رزق من زان حسن بی اندازه نیست 81
غزل شمارهٔ ۱۳۱۸ : سرو را چون لاله و گل احتیاج غازه نیست 61
غزل شمارهٔ ۱۳۱۹ : رزق من زان نرگس مستانه جز خمیازه نیست 75
غزل شمارهٔ ۱۳۲۰ : در دل پر خون غبار لشکر اندیشه نیست 87
غزل شمارهٔ ۱۳۲۱ : سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست 95
غزل شمارهٔ ۱۳۲۲ : غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست 90
غزل شمارهٔ ۱۳۲۳ : عشق را دارالامانی چون دل دیوانه نیست 104
غزل شمارهٔ ۱۳۲۴ : زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت 119
غزل شمارهٔ ۱۳۲۵ : بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت 87
غزل شمارهٔ ۱۳۲۶ : شورش سودای ما افلاک را معمور داشت 57
غزل شمارهٔ ۱۳۲۷ : تا مرا عشق بلند اقبال در زنجیر داشت 63
غزل شمارهٔ ۱۳۲۸ : لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت 72
غزل شمارهٔ ۱۳۲۹ : کی حذر از خون خلق آن غمزه خونریز داشت؟ 97
غزل شمارهٔ ۱۳۳۰ : یاد ایامی که دریای مروت جوش داشت 78
غزل شمارهٔ ۱۳۳۱ : از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت 103
غزل شمارهٔ ۱۳۳۲ : تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه داشت 99
غزل شمارهٔ ۱۳۳۳ : شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه داشت 69
غزل شمارهٔ ۱۳۳۴ : آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت 77
غزل شمارهٔ ۱۳۳۵ : پاس یک بیدار دل گردون بد گوهر نداشت 75
غزل شمارهٔ ۱۳۳۶ : قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت 84
غزل شمارهٔ ۱۳۳۷ : طفل بازیگوش ما زین خاکدان دل برنداشت 93
غزل شمارهٔ ۱۳۳۸ : جان و دل را رایگان آن دشمن جان برنداشت 107
غزل شمارهٔ ۱۳۳۹ : یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت 85
غزل شمارهٔ ۱۳۴۰ : هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت 86
غزل شمارهٔ ۱۳۴۱ : حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت 88
غزل شمارهٔ ۱۳۴۲ : تا دل آزاده برگ عیش در دامن نداشت 71
غزل شمارهٔ ۱۳۴۳ : زان کمان ابرو سر تسلیم پیچاندن نداشت 104
غزل شمارهٔ ۱۳۴۴ : ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت 89
غزل شمارهٔ ۱۳۴۵ : دست ما چون سرو هرگز بخت دامانی نداشت 104
غزل شمارهٔ ۱۳۴۶ : هر که بیخود شد، قدم در آستان دل گذاشت 69
غزل شمارهٔ ۱۳۴۷ : در بهار نوجوانی هر که از صهبا گذشت 71
غزل شمارهٔ ۱۳۴۸ : همت مردانه ما از می حمرا گذشت 113
غزل شمارهٔ ۱۳۴۹ : می توان با همت سرشار از دنیا گذشت 90
غزل شمارهٔ ۱۳۵۰ : همچو برق از عالم اسباب می باید گذشت 85
غزل شمارهٔ ۱۳۵۱ : از سر این خاکدان چون گرد می باید گذشت 93
غزل شمارهٔ ۱۳۵۲ : نرم نرم از خلق ناهموار می باید گذشت 77
غزل شمارهٔ ۱۳۵۳ : در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت 81
غزل شمارهٔ ۱۳۵۴ : همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت 143
غزل شمارهٔ ۱۳۵۵ : می توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت 84
غزل شمارهٔ ۱۳۵۶ : برق چون ابر بهار از کشت من گریان گذشت 99
غزل شمارهٔ ۱۳۵۷ : کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت 76
غزل شمارهٔ ۱۳۵۸ : از سر خاک شهیدان یار خوش سنگین گذشت 101
غزل شمارهٔ ۱۳۵۹ : عمر من در سایه آن قامت دلجو گذشت 86
غزل شمارهٔ ۱۳۶۰ : مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت 69
غزل شمارهٔ ۱۳۶۱ : روزگار ما به غفلت از تن آسانی گذشت 84
غزل شمارهٔ ۱۳۶۲ : از سودا آفرینش دل مکدر بازگشت 77
غزل شمارهٔ ۱۳۶۳ : پیش خط تازه آن سرو بستان بهشت 81
غزل شمارهٔ ۱۳۶۴ : آنچه من برتافتم از درد، مجنون برنتافت 50
غزل شمارهٔ ۱۳۶۵ : هر که راه گفتگو در پرده اسرار یافت 87
غزل شمارهٔ ۱۳۶۶ : هر که خود را یافت، دولت در کنار خویش یافت 90
غزل شمارهٔ ۱۳۶۷ : از جهان تلخ نتوان با درشتی کام یافت 85
غزل شمارهٔ ۱۳۶۸ : لفظ معنی شد، در آن تنگ دهن مأوا نیافت 108
غزل شمارهٔ ۱۳۶۹ : تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت 57
غزل شمارهٔ ۱۳۷۰ : گر چه از بیداد خسرو زین جهان فرهاد رفت 124
غزل شمارهٔ ۱۳۷۱ : آنچه از خط یار را بر غنچه مستور رفت 99
غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ : چون قلم مد حیات من به قیل وقال رفت 73
غزل شمارهٔ ۱۳۷۳ : هر که عبرت حاصل از اوضاع دنیا کرد و رفت 122
غزل شمارهٔ ۱۳۷۴ : بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت 67
غزل شمارهٔ ۱۳۷۵ : دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت 90
غزل شمارهٔ ۱۳۷۶ : زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفت 118
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ : وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت 72
غزل شمارهٔ ۱۳۷۸ : قطره خونی شد از دست نگارینش چکید 72
غزل شمارهٔ ۱۳۷۹ : سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت 55
غزل شمارهٔ ۱۳۸۰ : زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت 81
غزل شمارهٔ ۱۳۸۱ : دامن فرصت دل بیتاب نتواند گرفت 67
غزل شمارهٔ ۱۳۸۲ : صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت 88
غزل شمارهٔ ۱۳۸۳ : جای جام باده را تریاک نتواند گرفت 139
غزل شمارهٔ ۱۳۸۴ : آه سرم در تو ای آتش عنان خواهد گرفت 71
غزل شمارهٔ ۱۳۸۵ : مردم هموار را از خاک برباید گرفت 58
غزل شمارهٔ ۱۳۸۶ : حیف خود با آه گرم از آسمان باید گرفت 80
غزل شمارهٔ ۱۳۸۷ : زان دهن انگشتر زنهار می باید گرفت 85
غزل شمارهٔ ۱۳۸۸ : وقت خط کام از لب چون نوش می باید گرفت 81
غزل شمارهٔ ۱۳۸۹ : در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت 77
غزل شمارهٔ ۱۳۹۰ : خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت 83
غزل شمارهٔ ۱۳۹۱ : وقت رندی خوش که کام از موسم گل برگرفت 98
غزل شمارهٔ ۱۳۹۲ : گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفت 83
غزل شمارهٔ ۱۳۹۳ : کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت 80
غزل شمارهٔ ۱۳۹۴ : تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت 64
غزل شمارهٔ ۱۳۹۵ : خط کافر لعل سیراب ترا کم کم گرفت 138
غزل شمارهٔ ۱۳۹۶ : عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خواهم گرفت 72
غزل شمارهٔ ۱۳۹۷ : از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت 64
غزل شمارهٔ ۱۳۹۸ : خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت 62
غزل شمارهٔ ۱۳۹۹ : تا عرق از چهره جانان تراویدن گرفت 99
غزل شمارهٔ ۱۴۰۰ : جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت 87
غزل شمارهٔ ۱۴۰۱ : در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال 95
غزل شمارهٔ ۱۴۰۲ : دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفت 82
غزل شمارهٔ ۱۴۰۳ : پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت 95
غزل شمارهٔ ۱۴۰۴ : سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت 138
غزل شمارهٔ ۱۴۰۵ : چون کند روی تو با خط سیاه از شش جهت؟ 108
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶ : مشو از می گران، ترسم سبکدستان ربایندت 81
غزل شمارهٔ ۱۴۰۷ : غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت 113
غزل شمارهٔ ۱۴۰۸ : غزالان را ز وحشت باز دارد دیدن چشمت 95
غزل شمارهٔ ۱۴۰۹ : بر دلم نیست غباری ز سیه کاری بخت 100
غزل شمارهٔ ۱۴۱۰ : دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت 88
غزل شمارهٔ ۱۴۱۱ : چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست 105
غزل شمارهٔ ۱۴۱۲ : ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست 72
غزل شمارهٔ ۱۴۱۳ : تلخ شد عشرتم آن لعل شکربار کجاست؟ 78
غزل شمارهٔ ۱۴۱۴ : هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست 93
غزل شمارهٔ ۱۴۱۵ : فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست 89
غزل شمارهٔ ۱۴۱۶ : نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست 69
غزل شمارهٔ ۱۴۱۷ : قد موزون تو روزی که به جولان برخاست 101
غزل شمارهٔ ۱۴۱۸ : خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست 95
غزل شمارهٔ ۱۴۱۹ : از خط سبز نشد یک سر مو حسن تو کم 72
غزل شمارهٔ ۱۴۲۰ : خط نارسته ز لعل لب دلبر پیداست 85
غزل شمارهٔ ۱۴۲۱ : از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست 153
غزل شمارهٔ ۱۴۲۲ : خط نارسته ازان چهره گلگون پیداست 94
غزل شمارهٔ ۱۴۲۳ : شور در دل فکند لعل خموشی که تراست 77
غزل شمارهٔ ۱۴۲۴ : در کمین این فلک سخت کمانی که تراست 83
غزل شمارهٔ ۱۴۲۵ : بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست 75
غزل شمارهٔ ۱۴۲۶ : اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که مراست 74
غزل شمارهٔ ۱۴۲۷ : پرده شب بود ایام شبابی که مراست 80
غزل شمارهٔ ۱۴۲۸ : از زمین اوج گرفته است غباری که مراست 87
غزل شمارهٔ ۱۴۲۹ : کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست 74
غزل شمارهٔ ۱۴۳۰ : در لحد گل نکند شعله داغی که مراست 80
غزل شمارهٔ ۱۴۳۱ : قانع از صاف به دردست دماغی که مراست 72
غزل شمارهٔ ۱۴۳۲ : دانه اشک بود توشه راهی که مراست 85
غزل شمارهٔ ۱۴۳۳ : دل بی صبر به طوفان بلا رهبر ماست 87
غزل شمارهٔ ۱۴۳۴ : عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست 79
غزل شمارهٔ ۱۴۳۵ : لاله روشنگر چشم و دل سودایی ماست 85
غزل شمارهٔ ۱۴۳۶ : آن که از بال هما افسر دولت می خواست 73
غزل شمارهٔ ۱۴۳۷ : غمگسار دل سودازده من شبهاست 90
غزل شمارهٔ ۱۴۳۸ : زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است 78
غزل شمارهٔ ۱۴۳۹ : صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است 77
غزل شمارهٔ ۱۴۴۰ : عشق بیتابی ذرات جهان را سبب است 90
غزل شمارهٔ ۱۴۴۱ : پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است 92
غزل شمارهٔ ۱۴۴۲ : میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است 90
غزل شمارهٔ ۱۴۴۳ : شب هجران دلم از ناله حسرت شادست 83
غزل شمارهٔ ۱۴۴۴ : شبنم غنچه بیدار دلان چشم بدست 131
غزل شمارهٔ ۱۴۴۵ : هر که از درد طلب شکوه کند نامردست 99
غزل شمارهٔ ۱۴۴۶ : دل ازان نخل به امید ثمر خرسندست 99
غزل شمارهٔ ۱۴۴۷ : مستی حسن، هم از ساغر سرشار خودست 71
غزل شمارهٔ ۱۴۴۸ : خواجه بیتاب در اظهار زر و مال خودست 124
غزل شمارهٔ ۱۴۴۹ : تا ترا چون دگران دیدن ظاهر کارست 145
غزل شمارهٔ ۱۴۵۰ : ترک عادت همه گر زهر بود دشوارست 137
غزل شمارهٔ ۱۴۵۱ : دوری راه طلب بر دل کاهل بارست 68
غزل شمارهٔ ۱۴۵۲ : نغمه را در دل عشاق اثر بسیارست 117
غزل شمارهٔ ۱۴۵۳ : نیست آرام در آن دل که هوس بسیارست 84
غزل شمارهٔ ۱۴۵۴ : از شکر چاشنی ناله نی بیشترست 74
غزل شمارهٔ ۱۴۵۵ : خط شبرنگ کز او حسن بتان از خطرست 73
غزل شمارهٔ ۱۴۵۶ : در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست 82
غزل شمارهٔ ۱۴۵۷ : لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست 129
غزل شمارهٔ ۱۴۵۸ : سنگ در دیده ارباب بصیرت گهرست 74
غزل شمارهٔ ۱۴۵۹ : راز من نقل مجالس ز صفای گهرست 92
غزل شمارهٔ ۱۴۶۰ : در ره عشق، قضا کور و قدر بیخبرست 93
غزل شمارهٔ ۱۴۶۱ : هر که مست است درین میکده هشیارترست 83
غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ : لب لعلت ز می ناب رباینده ترست 97
غزل شمارهٔ ۱۴۶۳ : به تماشای تو از هر مژه راه دگرست 88
غزل شمارهٔ ۱۴۶۴ : شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست 65
غزل شمارهٔ ۱۴۶۵ : عشق هر چند که در پرده بود مشهورست 97
غزل شمارهٔ ۱۴۶۶ : سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست 88
غزل شمارهٔ ۱۴۶۷ : ساحل بحر پر آشوب فنا شمشیرست 98
غزل شمارهٔ ۱۴۶۸ : معنی از لفظ سبکروح فلک پروازست 1020 1
غزل شمارهٔ ۱۴۶۹ : زاده بد گهر از پاک گهر ممتازست 93
غزل شمارهٔ ۱۴۷۰ : چون به حیرت زدگان است مرا روی سخن 68
غزل شمارهٔ ۱۴۷۱ : عمر بگذشت و هوس در دل ما نیمرس است 99
غزل شمارهٔ ۱۴۷۲ : خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است 149
غزل شمارهٔ ۱۴۷۳ : ای که قصدت ز سفر یار صداقت کیش است 77
غزل شمارهٔ ۱۴۷۴ : نوبهار خط آن غنچه دهن در پیش است 93
غزل شمارهٔ ۱۴۷۵ : از دل خونشده ام چهره جانان داغ است 76
غزل شمارهٔ ۱۴۷۶ : هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف است 95
غزل شمارهٔ ۱۴۷۷ : ناله سوخته جانان به اثر نزدیک است 81
غزل شمارهٔ ۱۴۷۸ : عشق را از دل سودازده ما ننگ است 72
غزل شمارهٔ ۱۴۷۹ : در بهاران سر مرغی که به زیر بال است 117
غزل شمارهٔ ۱۴۸۰ : سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است 141
غزل شمارهٔ ۱۴۸۱ : آنچنان بلبل من واله و حیران گل است 76
غزل شمارهٔ ۱۴۸۲ : پشت دست تو به از آینه روی گل است 62
غزل شمارهٔ ۱۴۸۳ : دل ز خال لب منظور گرفتن ستم است 79
غزل شمارهٔ ۱۴۸۴ : بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است 126
غزل شمارهٔ ۱۴۸۵ : برق خاشاک گنه، روزه تابستان است 108
غزل شمارهٔ ۱۴۸۶ : زنگ آیینه من صحبت بیدردان است 98
غزل شمارهٔ ۱۴۸۷ : (جسم زاری است که با آه به هم پیچیده است 77
غزل شمارهٔ ۱۴۸۸ : از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است 95
غزل شمارهٔ ۱۴۸۹ : خط نارسته که در لعل لب جانان است 72
غزل شمارهٔ ۱۴۹۰ : گر چه رویش ز لطافت ز نظر پنهان است 73
غزل شمارهٔ ۱۴۹۱ : کوثر زنده دلی چشم تر مردان است 97
غزل شمارهٔ ۱۴۹۲ : دل پر داغ گلستان سحرخیزان است 128
غزل شمارهٔ ۱۴۹۳ : خلوت فکر، پریخانه خاموشان است 83
غزل شمارهٔ ۱۴۹۴ : نمک عشق در آب و گل درویشان است 93
غزل شمارهٔ ۱۴۹۵ : صدف بحر بقا سینه درویشان است 83
غزل شمارهٔ ۱۴۹۶ : لب خاموش نمودار دل پر سخن است 103
غزل شمارهٔ ۱۴۹۷ : کلک من شعله برجسته این نه لگن است 85
غزل شمارهٔ ۱۴۹۸ : شور شیرین سخنان در به هم آمیختن است 83
غزل شمارهٔ ۱۴۹۹ : گریه ابر بهار از دل پر درد من است 251
غزل شمارهٔ ۱۵۰۰ : این چه لطف است که با یار وفادار من است 102
غزل شمارهٔ ۱۵۰۱ : عشق سرمایه تسکین دل زار من است 76
غزل شمارهٔ ۱۵۰۲ : سیل درمانده کوتاهی دیوار من است 94
غزل شمارهٔ ۱۵۰۳ : مانع مستی غفلت دل هشیار من است 79
غزل شمارهٔ ۱۵۰۴ : موج سنبل ز پریشانی پرواز من است 95
غزل شمارهٔ ۱۵۰۵ : شور دریای سخن از دل پر جوش من است 88
غزل شمارهٔ ۱۵۰۶ : نفس سوخته شمع سر بالین من است 61
غزل شمارهٔ ۱۵۰۷ : دخل و تحسین بجا باعث احیای من است 79
غزل شمارهٔ ۱۵۰۸ : تا جنون انجمن افروز دل خونین است 79
غزل شمارهٔ ۱۵۰۹ : عقل نخلی است خزان دیده که ماتم با اوست 43
غزل شمارهٔ ۱۵۱۰ : چشم بیدار چراغی است که در منزل اوست 88
غزل شمارهٔ ۱۵۱۱ : چشم پر خون، صدف گوهر یکدانه اوست 108
غزل شمارهٔ ۱۵۱۲ : شوق را شهپر توفیق سبکباری توست 80
غزل شمارهٔ ۱۵۱۳ : هر که دارد نظری واله زیبایی توست 96
غزل شمارهٔ ۱۵۱۴ : در کف هر که بود ساغر می، خاتم ازوست 87
غزل شمارهٔ ۱۵۱۵ : هر که از حمد تو خاموش نگردد دم ازوست 83
غزل شمارهٔ ۱۵۱۶ : بند و زندان گرامی گهران از جاه است 108
غزل شمارهٔ ۱۵۱۷ : هر قدم سست کی از وادی ما آگاه است؟ 60
غزل شمارهٔ ۱۵۱۸ : عمر سرگرمی ارباب هوس کوتاه است 104
غزل شمارهٔ ۱۵۱۹ : نه همین مشک مرا خون جگر ساخته است 85
غزل شمارهٔ ۱۵۲۰ : که به سیب ذقنش چشم هوس دوخته است؟ 81
غزل شمارهٔ ۱۵۲۱ : خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟ 92
غزل شمارهٔ ۱۵۲۲ : آن که در جام خضر آب بقا ریخته است 91
غزل شمارهٔ ۱۵۲۳ : هر طرف روی نهی باده جان ریخته است 77
غزل شمارهٔ ۱۵۲۴ : همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است 101
غزل شمارهٔ ۱۵۲۵ : رگ جانها به دم تیغ عدم پیوسته است 90
غزل شمارهٔ ۱۵۲۶ : خط سبزی که به گرد لب جانان گشته است 87
غزل شمارهٔ ۱۵۲۷ : غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته است 77
غزل شمارهٔ ۱۵۲۸ : هر که از قافله کعبه جدا افتاده است 80
غزل شمارهٔ ۱۵۲۹ : خال زیر لب آن ماه لقا افتاده است 75
غزل شمارهٔ ۱۵۳۰ : آتش از خشکی مغزم به دماغ افتاده است 75
غزل شمارهٔ ۱۵۳۱ : هر که را می نگرم سوخته جان افتاده است 70
غزل شمارهٔ ۱۵۳۲ : از شکر خنده ات آتش به جهان افتاده است 92
غزل شمارهٔ ۱۵۳۳ : این نه غنچه است که گلزار به بار آورده است 76
غزل شمارهٔ ۱۵۳۴ : تا خط از لعل گهربار تو سر بر زده است 100
غزل شمارهٔ ۱۵۳۵ : آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است 69
غزل شمارهٔ ۱۵۳۶ : بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است 84
غزل شمارهٔ ۱۵۳۷ : موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است 86
غزل شمارهٔ ۱۵۳۸ : دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است 93
غزل شمارهٔ ۱۵۳۹ : دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است 111
غزل شمارهٔ ۱۵۴۰ : خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است 85
غزل شمارهٔ ۱۵۴۱ : نه همین دل ز لب لعل تو پر شور شده است 59
غزل شمارهٔ ۱۵۴۲ : روح را جسم گران مانع شبگیر شده است 90
غزل شمارهٔ ۱۵۴۳ : از رگ ابر، هوا سینه شهباز شده است 100
غزل شمارهٔ ۱۵۴۴ : آخر حسن تو از خط به از آغاز شده است 69
غزل شمارهٔ ۱۵۴۵ : دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است 92
غزل شمارهٔ ۱۵۴۶ : دلم از کثرت پیکان تو آهن شده است 111
غزل شمارهٔ ۱۵۴۷ : صحن گلزار ز گل کاسه پر خون شده است 69
غزل شمارهٔ ۱۵۴۸ : نه ز خط حلقه بر اطراف رخت بسته شده است 89
غزل شمارهٔ ۱۵۴۹ : از تب رشک تو خورشید هلالی شده است 63
غزل شمارهٔ ۱۵۵۰ : از دل خم می گلرنگ به جام آمده است 62
غزل شمارهٔ ۱۵۵۱ : خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است 88
غزل شمارهٔ ۱۵۵۲ : خارخاری که ز رفتار تو در دل مانده است 80
غزل شمارهٔ ۱۵۵۳ : حاصل دولت دنیا همه غفلت بوده است 101
غزل شمارهٔ ۱۵۵۴ : خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است 69
غزل شمارهٔ ۱۵۵۵ : فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است 89
غزل شمارهٔ ۱۵۵۶ : سخن عشق کسی کز لب ما نشنیده است 83
غزل شمارهٔ ۱۵۵۷ : گل اگر پرده نشین است چه جای گله است؟ 67
غزل شمارهٔ ۱۵۵۸ : دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است 106
غزل شمارهٔ ۱۵۵۹ : دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است 81
غزل شمارهٔ ۱۵۶۰ : نفس باد بهاران چمن آرای خوشی است 55
غزل شمارهٔ ۱۵۶۱ : هر طرف می نگری آینه سیمای خوشی است 65
غزل شمارهٔ ۱۵۶۲ : عالم امنی اگر هست همین بیهوشی است 76
غزل شمارهٔ ۱۵۶۳ : ترجمان دل صاحب نظران خاموشی است 65
غزل شمارهٔ ۱۵۶۴ : مایه پرورش عالم اسباب یکی است 65
غزل شمارهٔ ۱۵۶۵ : شهد در خانه پر روزن زنبور یکی است 76
غزل شمارهٔ ۱۵۶۶ : نغمه ها گر چه مخالف بود، آواز یکی است 101
غزل شمارهٔ ۱۵۶۷ : لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است 106
غزل شمارهٔ ۱۵۶۸ : در غم و شادی ایام مرا حال یکی است 81
غزل شمارهٔ ۱۵۶۹ : پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یکی است 98
غزل شمارهٔ ۱۵۷۰ : رتبه عشق و هوس پیش بتان هر دو یکی است 78
غزل شمارهٔ ۱۵۷۱ : از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است 65
غزل شمارهٔ ۱۵۷۲ : دست در دامن اندیشه زدن نادانی است 85
غزل شمارهٔ ۱۵۷۳ : عقل سدی است درین راه که برداشتنی است 86
غزل شمارهٔ ۱۵۷۴ : صبح میخانه نشینان کف دریای می است 73
غزل شمارهٔ ۱۵۷۵ : سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است 80
غزل شمارهٔ ۱۵۷۶ : ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است 66
غزل شمارهٔ ۱۵۷۷ : نقش روی تو در آیینه جان صورت بست 85
غزل شمارهٔ ۱۵۷۸ : ما نه آنیم که ما را به زبان باید جست 83
غزل شمارهٔ ۱۵۷۹ : غوطه در خون زند آن چشم که دیدن دانست 78
غزل شمارهٔ ۱۵۸۰ : پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست 93
غزل شمارهٔ ۱۵۸۱ : عشق را با دل صد پاره من کاری هست 82
غزل شمارهٔ ۱۵۸۲ : می حرام است در آن بزم که هشیاری هست 88
غزل شمارهٔ ۱۵۸۳ : خلوت آینه را طوطی غمازی هست 89
غزل شمارهٔ ۱۵۸۴ : به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست 79
غزل شمارهٔ ۱۵۸۵ : چمن سبز فلک را چمن آرایی هست 92
غزل شمارهٔ ۱۵۸۶ : تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست 71
غزل شمارهٔ ۱۵۸۷ : محو دیدارم و دیدار نمی دانم چیست 55
غزل شمارهٔ ۱۵۸۸ : بند در بند قبا بافتن مژگان چیست؟ 80
غزل شمارهٔ ۱۵۸۹ : جگر لاله سیه مست ز میخانه کیست 72
غزل شمارهٔ ۱۵۹۰ : نقطه اشک سراسیمه و شیدایی کیست؟ 95
غزل شمارهٔ ۱۵۹۱ : خاک در کاسه آن سر که در او سودا نیست 84
غزل شمارهٔ ۱۵۹۲ : حال گویاست اگر تیغ زبان گویا نیست 70
غزل شمارهٔ ۱۵۹۳ : آه کز اهل محبت اثری پیدا نیست 73
غزل شمارهٔ ۱۵۹۴ : خار در دیده آن کس که طلبکارش نیست 72
غزل شمارهٔ ۱۵۹۵ : آه من مد رسایی است که پایانش نیست 78
غزل شمارهٔ ۱۵۹۶ : کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست 64
غزل شمارهٔ ۱۵۹۷ : شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست 85
غزل شمارهٔ ۱۵۹۸ : در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست 89
غزل شمارهٔ ۱۵۹۹ : من که در سر هوس طره دستارم نیست 57
غزل شمارهٔ ۱۶۰۰ : خون من نیست به تشریف شهادت قابل 79
غزل شمارهٔ ۱۶۰۱ : آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست 81
غزل شمارهٔ ۱۶۰۲ : در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست 98
غزل شمارهٔ ۱۶۰۳ : گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست 83
غزل شمارهٔ ۱۶۰۴ : یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست 71
غزل شمارهٔ ۱۶۰۵ : تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست 94
غزل شمارهٔ ۱۶۰۶ : خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست 105
غزل شمارهٔ ۱۶۰۷ : حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست 70
غزل شمارهٔ ۱۶۰۸ : مهلت دور سبکسیر جهان اینهمه نیست 98
غزل شمارهٔ ۱۶۰۹ : برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست 86
غزل شمارهٔ ۱۶۱۰ : با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست 88
غزل شمارهٔ ۱۶۱۱ : در بیابان جنون سلسله پردازی نیست 94
غزل شمارهٔ ۱۶۱۲ : چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست 80
غزل شمارهٔ ۱۶۱۳ : در غریبی دلم از یاد وطن خالی نیست 98
غزل شمارهٔ ۱۶۱۴ : در پریشان نظری غیر پریشانی نیست 91
غزل شمارهٔ ۱۶۱۵ : هیچ کس غیر تو در پرده بینایی نیست 81
غزل شمارهٔ ۱۶۱۶ : بی لب ساغر می دیده خونپالا داشت 107
غزل شمارهٔ ۱۶۱۷ : از زر و سیم جهان پاس نظر باید داشت 220
غزل شمارهٔ ۱۶۱۸ : جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت 81
غزل شمارهٔ ۱۶۱۹ : از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت 108
غزل شمارهٔ ۱۶۲۰ : تا من دلشده را دست ز گردن برداشت 91
غزل شمارهٔ ۱۶۲۱ : سرو بالای تو از آب روانی برداشت 75
غزل شمارهٔ ۱۶۲۲ : دل صد چاک اگر دست ز تن برمی داشت 75
غزل شمارهٔ ۱۶۲۳ : اگر آیینه دل نور و صفایی می داشت 50
غزل شمارهٔ ۱۶۲۴ : دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت 65
غزل شمارهٔ ۱۶۲۵ : رنگ در روی شراب آن لب میگون نگذاشت 81
غزل شمارهٔ ۱۶۲۶ : پشت آیینه بود پرده مستوری زشت 65
غزل شمارهٔ ۱۶۲۷ : شب که بر انجمن آن شعله سیراب گذشت 89
غزل شمارهٔ ۱۶۲۸ : دل ازان زلف چلیپا نتوانست گذشت 46
غزل شمارهٔ ۱۶۲۹ : باید آهسته ز پیران جهان دیده گذشت 90
غزل شمارهٔ ۱۶۳۰ : از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت 84
غزل شمارهٔ ۱۶۳۱ : خط به گرد لب میگون تو چون ساغر گشت 76
غزل شمارهٔ ۱۶۳۲ : این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟ 102
غزل شمارهٔ ۱۶۳۳ : چشم ازان حسن به سامان چه تواند دریافت؟ 91
غزل شمارهٔ ۱۶۳۴ : هر که باریک شد از فکر، توانایی یافت 68
غزل شمارهٔ ۱۶۳۵ : خم چو گردد قد افراخته می باید رفت 107
غزل شمارهٔ ۱۶۳۶ : اوست سرور که کلاه و کمر از یادش رفت 80
غزل شمارهٔ ۱۶۳۷ : هر که آمد به جهان دست به دامان زد و رفت 87
غزل شمارهٔ ۱۶۳۸ : از هوس گر تو به دنبال هواخواهی رفت 76
غزل شمارهٔ ۱۶۳۹ : ناز بیماری ازان چشم گرانخواب گرفت 73
غزل شمارهٔ ۱۶۴۰ : پرده از راز من گوشه نشین ساز گرفت 80
غزل شمارهٔ ۱۶۴۱ : بر روی تو صفا از خط شبرنگ گرفت 105
غزل شمارهٔ ۱۶۴۲ : لب لعل تو ز خون دل من جام گرفت 93
غزل شمارهٔ ۱۶۴۳ : هر که از اهل جهان گوشه عزلت نگرفت 63
غزل شمارهٔ ۱۶۴۴ : خیال آب مرا در سرابها انداخت 66
غزل شمارهٔ ۱۶۴۵ : که این نمک ز تبسم در آتشم انداخت؟ 68
غزل شمارهٔ ۱۶۴۶ : بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت 90
غزل شمارهٔ ۱۶۴۷ : ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت 71
غزل شمارهٔ ۱۶۴۸ : عبیر زلف به جیب صبا نباید ریخت 101
غزل شمارهٔ ۱۶۴۹ : فروغ روی تو برقی به خرمن گل ریخت 65
غزل شمارهٔ ۱۶۵۰ : بتان که صید به نیرنگ می نمایندت 55
غزل شمارهٔ ۱۶۵۱ : کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟ 89
غزل شمارهٔ ۱۶۵۲ : ز عقل و هوش به تنگ آمدم ایاغ کجاست؟ 91
غزل شمارهٔ ۱۶۵۳ : اگر ز عالم تسلیم گوشه ای داری 100
غزل شمارهٔ ۱۶۵۴ : چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست 89
غزل شمارهٔ ۱۶۵۵ : شکستگی دل از دیده ترم پیداست 77
غزل شمارهٔ ۱۶۵۶ : عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست 42
غزل شمارهٔ ۱۶۵۷ : خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست 60
غزل شمارهٔ ۱۶۵۸ : حضور دل نبود با عبادتی که مراست 144
غزل شمارهٔ ۱۶۵۹ : پرستشی که مدام است می پرستی ماست 135
غزل شمارهٔ ۱۶۶۰ : ترا که عالم آیینه عالم آب است 99
غزل شمارهٔ ۱۶۶۱ : به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است 82
غزل شمارهٔ ۱۶۶۲ : غبار هستی ما پرده دار سیلاب است 75
غزل شمارهٔ ۱۶۶۳ : ریاض هستی ما سبز از می ناب است 76
غزل شمارهٔ ۱۶۶۴ : خراب حالی ما از درازی دست است 69
غزل شمارهٔ ۱۶۶۵ : هزار رنگ گل فیض در گل صبح است 81
غزل شمارهٔ ۱۶۶۶ : مرا ز پیر خرابات این سخن یادست 74
غزل شمارهٔ ۱۶۶۷ : مرا ز پیر خرابات نکته ای یادست 78
غزل شمارهٔ ۱۶۶۸ : نشاط عالم بی اعتبار درگردست 69
غزل شمارهٔ ۱۶۶۹ : ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست 77
غزل شمارهٔ ۱۶۷۰ : نهال شمع ز سبزی ازان برومندست 66
غزل شمارهٔ ۱۶۷۱ : بنای صبر که همسنگ کوه الوندست 86
غزل شمارهٔ ۱۶۷۲ : به حرف سرد نصیحت زوال ما بندست 87
غزل شمارهٔ ۱۶۷۳ : ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست 56
غزل شمارهٔ ۱۶۷۴ : خوشا سری که ز تدبیر عقل نومیدست 83
غزل شمارهٔ ۱۶۷۵ : درین دو هفته که زاینده رود سرشارست 88
غزل شمارهٔ ۱۶۷۶ : ازان به خاطر من ترک کار دشوارست 66
غزل شمارهٔ ۱۶۷۷ : حضور خاطر اگر در نماز معتبرست 143
غزل شمارهٔ ۱۶۷۸ : دل شکسته به قرب خدای راهبرست 77
غزل شمارهٔ ۱۶۷۹ : ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست 90
غزل شمارهٔ ۱۶۸۰ : به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست 72
غزل شمارهٔ ۱۶۸۱ : بهار عنبر شبها سفیده سحرست 96
غزل شمارهٔ ۱۶۸۲ : مگیر غفلت خود سهل اگر چه یک نظرست 80
غزل شمارهٔ ۱۶۸۳ : سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست 89
غزل شمارهٔ ۱۶۸۴ : به دل چو کوه، گران گر چه این کهن دیرست 87
غزل شمارهٔ ۱۶۸۵ : ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست 100
غزل شمارهٔ ۱۶۸۶ : به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست 72
غزل شمارهٔ ۱۶۸۷ : صفیر شهپر توفیق، حسن آوازست 90
غزل شمارهٔ ۱۶۸۸ : چو شبنم آن که درین بوستان سحرخیزست 82
غزل شمارهٔ ۱۶۸۹ : به دام خلق مقید شدن گل هوس است 81
غزل شمارهٔ ۱۶۹۰ : مرا ز دور تماشای خط یار بس است 78
غزل شمارهٔ ۱۶۹۱ : منم که دام بلایم رهایی قفس است 77
غزل شمارهٔ ۱۶۹۲ : زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است 77
غزل شمارهٔ ۱۶۹۳ : به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است 81
غزل شمارهٔ ۱۶۹۴ : تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش است 132
غزل شمارهٔ ۱۶۹۵ : دل رمیده ما از نظاره در پیش است 61
غزل شمارهٔ ۱۶۹۶ : ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است 61
غزل شمارهٔ ۱۶۹۷ : نه انجم است که زینت فروز نه فلک است 86
غزل شمارهٔ ۱۶۹۸ : ز ملک و مال، دل بی نیاز ما سبک است 56
غزل شمارهٔ ۱۶۹۹ : اگر چه زلف ترا دل ز کفر تاریک است 76
غزل شمارهٔ ۱۷۰۰ : ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است 98
غزل شمارهٔ ۱۷۰۱ : به غم نشاط من خاکسار نزدیک است 99
غزل شمارهٔ ۱۷۰۲ : ز خود برآ که سر کوی یار نزدیک است 92
غزل شمارهٔ ۱۷۰۳ : حضور سوخته عشق در دل تنگ است 89
غزل شمارهٔ ۱۷۰۴ : گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است 94
غزل شمارهٔ ۱۷۰۵ : جهان به راه شناسان دیده ور تنگ است 42
غزل شمارهٔ ۱۷۰۶ : به آه برق عنان من آسمان تنگ است 64
غزل شمارهٔ ۱۷۰۷ : دل رمیده ما را صدای پا سنگ است 104
غزل شمارهٔ ۱۷۰۸ : نصیب اهل دل از چرخ بدگهر سنگ است 92
غزل شمارهٔ ۱۷۰۹ : همیشه دیده سوزن ازان به دنبال است 87
غزل شمارهٔ ۱۷۱۰ : سرود مجلس ما جوش مستی ازل است 76
غزل شمارهٔ ۱۷۱۱ : حضور عالم ایجاد در قرار دل است 78
غزل شمارهٔ ۱۷۱۲ : جهان و هر چه در او هست رونمای دل است 102
غزل شمارهٔ ۱۷۱۳ : فراغ بال طمع کردن از فلک خام است 111
غزل شمارهٔ ۱۷۱۴ : همین نجابت ذاتی است آنچه محترم است 72
غزل شمارهٔ ۱۷۱۵ : سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است 86
غزل شمارهٔ ۱۷۱۶ : قماش چهره یار از بهار معلوم است 83
غزل شمارهٔ ۱۷۱۷ : ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است 58
غزل شمارهٔ ۱۷۱۸ : زمین ز جلوه قربانیان گلستان است 123
غزل شمارهٔ ۱۷۱۹ : ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است 72
غزل شمارهٔ ۱۷۲۰ : عنان نفس کشیدن جهاد مردان است 177
غزل شمارهٔ ۱۷۲۱ : به غیر دل همه عالم سراب حرمان است 70
غزل شمارهٔ ۱۷۲۲ : خزان بیجگران نوبهار مردان است 88
غزل شمارهٔ ۱۷۲۳ : بلند نام نگردد کسی که در وطن است 114
غزل شمارهٔ ۱۷۲۴ : سیاه روی عقیق از جدایی یمن است 71
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ : به فکر چاره فتادن جگر گداختن است 76
غزل شمارهٔ ۱۷۲۶ : صفای حسن تو از خط به جای خویشتن است 68
غزل شمارهٔ ۱۷۲۷ : چراغ خلوت جان روشنایی سخن است 85
غزل شمارهٔ ۱۷۲۸ : حریم میکده پر جوش از خروش من است 79
غزل شمارهٔ ۱۷۲۹ : بهشت یک ورق از لاله زار دماغ من است 102
غزل شمارهٔ ۱۷۳۰ : زبان شکوه من چشم خونفشان من است 65
غزل شمارهٔ ۱۷۳۱ : شراب کهنه که روشنگر روان من است 78
غزل شمارهٔ ۱۷۳۲ : اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است 100
غزل شمارهٔ ۱۷۳۳ : فلک دو تا ز گرانباری گناه من است 66
غزل شمارهٔ ۱۷۳۴ : منم که معنی بیگانه آشنای من است 83
غزل شمارهٔ ۱۷۳۵ : کجا ز دایره عشق، حسن بیرون است؟ 72
غزل شمارهٔ ۱۷۳۶ : حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است 93
غزل شمارهٔ ۱۷۳۷ : ثبات دولت خوبی ز کوه تمکین است 87
غزل شمارهٔ ۱۷۳۸ : رکاب عزم تو در دست خواب سنگین است 71
غزل شمارهٔ ۱۷۳۹ : گلی که طرح دهد رخ به نوبهار این است 60
غزل شمارهٔ ۱۷۴۰ : خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست 106
غزل شمارهٔ ۱۷۴۱ : ز درد، عشق مرا بی نیاز ساخته است 87
غزل شمارهٔ ۱۷۴۲ : هنوز خط ز لب یار برنخاسته است 83
غزل شمارهٔ ۱۷۴۳ : مرا به سیل سبکسیر رشک می آید 83
غزل شمارهٔ ۱۷۴۴ : گشاد دل به سخنهای آشنا بسته است 66
غزل شمارهٔ ۱۷۴۵ : به هیچ و پوچ مرا عمر چون شرر بسته است 67
غزل شمارهٔ ۱۷۴۶ : نمک به دیده ام از غیرت حنا خفته است 73
غزل شمارهٔ ۱۷۴۷ : به هر دل آتشی از روی دلبر افتاده است 77
غزل شمارهٔ ۱۷۴۸ : ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است 87
غزل شمارهٔ ۱۷۴۹ : به نامرادی ما عشق مایل افتاده است 83
غزل شمارهٔ ۱۷۵۰ : نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است 75
غزل شمارهٔ ۱۷۵۱ : نه خط ز خال لب یار سر برآورده است 79
غزل شمارهٔ ۱۷۵۲ : ز خاک همچون هدف هر که سر برآورده است 75
غزل شمارهٔ ۱۷۵۳ : کسی که بوسه بر آن لعل جانفزا زده است 77
غزل شمارهٔ ۱۷۵۴ : رفو به چاک دل خسته هیچ کس نزده است 115
غزل شمارهٔ ۱۷۵۵ : به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است 106
غزل شمارهٔ ۱۷۵۶ : چه شوخی از نگه بیگناه ما شده است؟ 80
غزل شمارهٔ ۱۷۵۷ : جهان ز عکس رخ آن یگانه پر شده است 63
غزل شمارهٔ ۱۷۵۸ : هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است 58
غزل شمارهٔ ۱۷۵۹ : کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟ 63
غزل شمارهٔ ۱۷۶۰ : به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است 90
غزل شمارهٔ ۱۷۶۱ : خط تو چهره گشای بهار آینه است 96
غزل شمارهٔ ۱۷۶۲ : ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است 70
غزل شمارهٔ ۱۷۶۳ : ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است 91
غزل شمارهٔ ۱۷۶۴ : عمارتی که نگردد خراب، همواری است 69
غزل شمارهٔ ۱۷۶۵ : به نوخطان نگرستن دلیل دیده وری است 82
غزل شمارهٔ ۱۷۶۶ : درین جان که سرانجام خانه پردازی است 73
غزل شمارهٔ ۱۷۶۷ : میی که درد ندارد صفای درویشی است 69
غزل شمارهٔ ۱۷۶۸ : شدم غبار و همان خارخار من باقی است 94
غزل شمارهٔ ۱۷۶۹ : مرا که پرده چشم و حجاب هر دو یکی است 164
غزل شمارهٔ ۱۷۷۰ : چراغ صبح و دم مستعار هر دو یکی است 68
غزل شمارهٔ ۱۷۷۱ : ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است 61
غزل شمارهٔ ۱۷۷۲ : فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است 88
غزل شمارهٔ ۱۷۷۳ : سفر نکردن ازان کشور از گرانجانی است 69
غزل شمارهٔ ۱۷۷۴ : ز اشک، دیده تاریک شمع نورانی است 84
غزل شمارهٔ ۱۷۷۵ : به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است 76
غزل شمارهٔ ۱۷۷۶ : خوشم به درد که در پرده شکیبایی است 83
غزل شمارهٔ ۱۷۷۷ : بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است 72
غزل شمارهٔ ۱۷۷۸ : در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است 95
غزل شمارهٔ ۱۷۷۹ : همان زمانکه فلک تیغ بر میان تو بست 71
غزل شمارهٔ ۱۷۸۰ : نبرده رعشه پیری ترا ز فرمان دست 92
غزل شمارهٔ ۱۷۸۱ : ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست 94
غزل شمارهٔ ۱۷۸۲ : شود ز داغ دل عاشقان خسته درست 79
غزل شمارهٔ ۱۷۸۳ : کسی که بوی شراب از کدو تواند شست 52
غزل شمارهٔ ۱۷۸۴ : ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست 82
غزل شمارهٔ ۱۷۸۵ : کدام زهره جبین گوشه نقاب شکست؟ 56
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ : ز اضطراب دل آن زلف تابدار شکست 75
غزل شمارهٔ ۱۷۸۷ : دل از مشاهده آن خط سیاه شکست 73
غزل شمارهٔ ۱۷۸۸ : ز باده حالت فرزانه می توان دانست 80
غزل شمارهٔ ۱۷۸۹ : مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست 83
غزل شمارهٔ ۱۷۹۰ : هزار بار درآیم اگر به خانه دوست 61
غزل شمارهٔ ۱۷۹۱ : ز عشق در اگر نور آشنایی هست 75
غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ : اگر نه عاشقی این چهره خزانی چیست؟ 111
غزل شمارهٔ ۱۷۹۳ : سیاه مستی چشم از شرابخانه کیست؟ 87
غزل شمارهٔ ۱۷۹۴ : ز زلف او دل عشاق را محابا نیست 65
غزل شمارهٔ ۱۷۹۵ : به دلنشینی صحرای عشق صحرا نیست 114
غزل شمارهٔ ۱۷۹۶ : دروغ شیوه طبع یگانه ما نیست 78
غزل شمارهٔ ۱۷۹۷ : به آبداری لعل تو هیچ گوهر نیست 109
غزل شمارهٔ ۱۷۹۸ : بیان شوق به تیغ زبان میسر نیست 63
غزل شمارهٔ ۱۷۹۹ : خراب چشم تو اندیشه عتابش نیست 103
غزل شمارهٔ ۱۸۰۰ : ز چاک سینه خود هر که قبله گاهش نیست 96
غزل شمارهٔ ۱۸۰۱ : اگر چه کعبه مقصد نصیب هر دل نیست 77
غزل شمارهٔ ۱۸۰۲ : ز تنگدستی شکر، نی مرا غم نیست 56
غزل شمارهٔ ۱۸۰۳ : کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست 75
غزل شمارهٔ ۱۸۰۴ : کدام شب نی کلک من آتش افشان نیست؟ 84
غزل شمارهٔ ۱۸۰۵ : سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست 84
غزل شمارهٔ ۱۸۰۶ : به می طرف شدن آیین هوشیاران نیست 104
غزل شمارهٔ ۱۸۰۷ : فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست 87
غزل شمارهٔ ۱۸۰۸ : اگر نمی تپدم دل، ز آرمیدن نیست 103
غزل شمارهٔ ۱۸۰۹ : زمین چو ریگ روان است بر جناح سفر 92
غزل شمارهٔ ۱۸۱۰ : چه خستگی است که در چشم ناتوان تو نیست؟ 87
غزل شمارهٔ ۱۸۱۱ : به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست 436
غزل شمارهٔ ۱۸۱۲ : به غیر خشم که در خوردنش وبالی نیست 58
غزل شمارهٔ ۱۸۱۳ : شب فراق ز روز حساب خالی نیست 73
غزل شمارهٔ ۱۸۱۴ : نسیم صبحدم از بوی یار خالی نیست 135
غزل شمارهٔ ۱۸۱۵ : مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست 86
غزل شمارهٔ ۱۸۱۶ : می دو ساله نشاطش کم از جوانی نیست 69
غزل شمارهٔ ۱۸۱۷ : ستاره سوخته عشق را پناهی نیست 82
غزل شمارهٔ ۱۸۱۸ : طریق مردم سنجیده خودستایی نیست 96
غزل شمارهٔ ۱۸۱۹ : ز بس که طاعت خلق جهان خدایی نیست 83
غزل شمارهٔ ۱۸۲۰ : میان خوی تو و رحم آشنایی نیست 74
غزل شمارهٔ ۱۸۲۱ : ز دام سوختگان عشق را رهایی نیست 75
غزل شمارهٔ ۱۸۲۲ : وفا طمع ز گل بیوفا نباید داشت 71
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳ : ملامت از دل بیباک من فغان برداشت 78
غزل شمارهٔ ۱۸۲۴ : ز ناله گر دل بی برگ ما نوا می داشت 68
غزل شمارهٔ ۱۸۲۵ : به این نشاط که دل سر به تیغ یار گذاشت 59
غزل شمارهٔ ۱۸۲۶ : عنان دل ز من آن دلربا گرفت و گذاشت 100
غزل شمارهٔ ۱۸۲۷ : مرا که داغ و کبابم چه دوزخ و چه بهشت 92
غزل شمارهٔ ۱۸۲۸ : هزار حیف که دوران خط یار گذشت 75
غزل شمارهٔ ۱۸۲۹ : ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت 77
غزل شمارهٔ ۱۸۳۰ : خوش آن که چون گل ازین گلستان دمید و گذشت 89
غزل شمارهٔ ۱۸۳۱ : کنون که از کمر کوه موج لاله گذشت 65
غزل شمارهٔ ۱۸۳۲ : ز بوی زلف تو باغ آنچنان معطر گشت 93
غزل شمارهٔ ۱۸۳۳ : فغان که گرد سر او نمی توانم گشت 73
غزل شمارهٔ ۱۸۳۴ : ره سخن به رخش خط عنبرافشان یافت 92
غزل شمارهٔ ۱۸۳۵ : ز زخم تیغ زبان هوش من بلندی یافت 91
غزل شمارهٔ ۱۸۳۶ : نظر بپوش ز خود تا نظر توانی یافت 82
غزل شمارهٔ ۱۸۳۷ : ز دیده رفت و قرار از دل شکیبا رفت 121
غزل شمارهٔ ۱۸۳۸ : فغان که هستی من در ورق شماری رفت 87
غزل شمارهٔ ۱۸۳۹ : اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت 73
غزل شمارهٔ ۱۸۴۰ : غبار خط تو از دل به هیچ باب نرفت 99
غزل شمارهٔ ۱۸۴۱ : ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت 89
غزل شمارهٔ ۱۸۴۲ : غرور حسن به خط از دماغ یار نرفت 79
غزل شمارهٔ ۱۸۴۳ : به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت 79
غزل شمارهٔ ۱۸۴۴ : سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت 91
غزل شمارهٔ ۱۸۴۵ : زمانه را گل روی تو در بهار گرفت 82
غزل شمارهٔ ۱۸۴۶ : ز روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت 62
غزل شمارهٔ ۱۸۴۷ : خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت 81
غزل شمارهٔ ۱۸۴۸ : ز نوبهار جهان زینت تمام گرفت 83
غزل شمارهٔ ۱۸۴۹ : دلم ز گریه مستانه هم صفا نگرفت 54
غزل شمارهٔ ۱۸۵۰ : شب گذشته دل از زلف پر شکن می گفت 90
غزل شمارهٔ ۱۸۵۱ : با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت 98
غزل شمارهٔ ۱۸۵۲ : آن روی لاله رنگ مرا در نقاب سوخت 62
غزل شمارهٔ ۱۸۵۳ : سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ریخت 71
غزل شمارهٔ ۱۸۵۴ : باران چو انجم از فلک گریه تاک ریخت 76
غزل شمارهٔ ۱۸۵۵ : شد یوسف آنکه رشته حب الوطن گسیخت 75
غزل شمارهٔ ۱۸۵۶ : دندان نماند و حرف طرازی همان بجاست 88
غزل شمارهٔ ۱۸۵۷ : خط سر زد و تغافل او همچنان بجاست 78
غزل شمارهٔ ۱۸۵۸ : جان در طلسم جسم ز تن پروری بجاست 76
غزل شمارهٔ ۱۸۵۹ : میگون لبی که مست و خرابم 86
غزل شمارهٔ ۱۸۶۰ : چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟ 72
غزل شمارهٔ ۱۸۶۱ : رویی کز او نریخته است آبرو کجاست؟ 89
غزل شمارهٔ ۱۸۶۲ : شد مدتی که خشت سر خم کتاب ماست 584
غزل شمارهٔ ۱۸۶۳ : فتح و ظفر ز خودشکنی زیر دست ماست 86
غزل شمارهٔ ۱۸۶۴ : کی جام باده در خور کام و زبان ماست؟ 74
غزل شمارهٔ ۱۸۶۵ : صبح گشاده رو در دولتسرای ماست 64
غزل شمارهٔ ۱۸۶۶ : در عین بحر، گوشه نشین را کناره هاست 70
غزل شمارهٔ ۱۸۶۷ : آتش کباب کرده یاقوت آن لب است 62
غزل شمارهٔ ۱۸۶۸ : باد بهار سلسله جنبان صحبت است 61
غزل شمارهٔ ۱۸۶۹ : درد دلم ز پرسش ارباب عادت است 78
غزل شمارهٔ ۱۸۷۰ : بیداری سیاه دلان عین غفلت است 49
غزل شمارهٔ ۱۸۷۱ : آن خال لب ستاره صبح قیامت است 76
غزل شمارهٔ ۱۸۷۲ : هشیار زیستن نه ز قانون حکمت است 64
غزل شمارهٔ ۱۸۷۳ : پوشیدن نظر ز جهان عین حکمت است 56
غزل شمارهٔ ۱۸۷۴ : خاطر چو خرم است به صهبا چه حاجت است؟ 98
غزل شمارهٔ ۱۸۷۵ : روی ترا به زلف معنبر چه حاجت است؟ 58
غزل شمارهٔ ۱۸۷۶ : با چهره شکفته گلستان چه حاجت است؟ 48
غزل شمارهٔ ۱۸۷۷ : از آه، حسن را خطر بی نهایت است 58
غزل شمارهٔ ۱۸۷۸ : تازه است دایم از سیهی داغ عندلیب 36
غزل شمارهٔ ۱۸۷۹ : آن بلبلم که باغ و بهارم دل خودست 64
غزل شمارهٔ ۱۸۸۰ : دستی که ریزشی نکند شاخ بی برست 59
غزل شمارهٔ ۱۸۸۱ : در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست 39
غزل شمارهٔ ۱۸۸۲ : خال لب تو داغ دل آب کوثرست 51
غزل شمارهٔ ۱۸۸۳ : پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست 61
غزل شمارهٔ ۱۸۸۴ : آن را که در وطن لب نانی میسرست 62
غزل شمارهٔ ۱۸۸۵ : سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست 35
غزل شمارهٔ ۱۸۸۶ : مردن به درد عشق به دنیا برابرست 60
غزل شمارهٔ ۱۸۸۷ : ما را کلاه فقر به افسر برابرست 43
غزل شمارهٔ ۱۸۸۸ : دیوانه خموش به عاقل برابرست 48
غزل شمارهٔ ۱۸۸۹ : آزادگی به سلطنت جم برابرست 65
غزل شمارهٔ ۱۸۹۰ : زلف معنبر تو به صد جان برابرست 64
غزل شمارهٔ ۱۸۹۱ : پیش کسی که درد به درمان برابرست 62
غزل شمارهٔ ۱۸۹۲ : با آب خضر آن خط شبگون برابرست 40
غزل شمارهٔ ۱۸۹۳ : وحدت سرای دل به جهانی برابرست 42
غزل شمارهٔ ۱۸۹۴ : بیم و امید در دل اهل جهان پرست 59
غزل شمارهٔ ۱۸۹۵ : با ما یکی است هر که ز مردم جداترست 47
غزل شمارهٔ ۱۸۹۶ : از شادی جهان غم دلدار خوشترست 70
غزل شمارهٔ ۱۸۹۷ : عشق گهرشناس به دیوانه خوشترست 65
غزل شمارهٔ ۱۸۹۸ : جانهای آرمیده ز مردم رمانترست 44
غزل شمارهٔ ۱۸۹۹ : خط را به دور عارض او شان دیگرست 54
غزل شمارهٔ ۱۹۰۰ : آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است 28
غزل شمارهٔ ۱۹۰۱ : خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است 52
غزل شمارهٔ ۱۹۰۲ : رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است 51
غزل شمارهٔ ۱۹۰۳ : صبح امید من نفس سرد من بس است 88
غزل شمارهٔ ۱۹۰۴ : زلف کج تو سلسله جنبان آتش است 75
غزل شمارهٔ ۱۹۰۵ : باغ و بهار چشم پر آب من آتش است 55
غزل شمارهٔ ۱۹۰۶ : با قرب یار رشته جان در کشاکش است 42
غزل شمارهٔ ۱۹۰۷ : از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است 47
غزل شمارهٔ ۱۹۰۸ : نقشم به باد داد، نگار اینچنین خوش است 55
غزل شمارهٔ ۱۹۰۹ : ای دل تصور کمر یار نازک است 51
غزل شمارهٔ ۱۹۱۰ : ترک خودی مراد ز قطع مراحل است 53
غزل شمارهٔ ۱۹۱۱ : روی تو برق خرمن آسایش دل است 44
غزل شمارهٔ ۱۹۱۲ : آب حیات شبنم آن روی چون گل است 46
غزل شمارهٔ ۱۹۱۳ : شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است 52
غزل شمارهٔ ۱۹۱۴ : کام از تو هر که یافت سلیمان عالم است 53
غزل شمارهٔ ۱۹۱۵ : نقد نشاط در دل گنجینه خم است 65
غزل شمارهٔ ۱۹۱۶ : عرش بلند مرتبه بنیان آدم است 48
غزل شمارهٔ ۱۹۱۷ : ای روح، سیر عالم امکان چه لازم است؟ 37
غزل شمارهٔ ۱۹۱۸ : در زیر تیغ یار که سرها در او گم است 55
غزل شمارهٔ ۱۹۱۹ : هر چند چشم مست تو هشیار عالم است 74
غزل شمارهٔ ۱۹۲۰ : هر نقش دلکشی که بر ایوان عالم است 55
غزل شمارهٔ ۱۹۲۱ : آیینه را توجه خاطر به گلخن است 64
غزل شمارهٔ ۱۹۲۲ : احوال دل ز دیده خونبار روشن است 47
غزل شمارهٔ ۱۹۲۳ : راز نهان ز سینه در انداز جستن است 57
غزل شمارهٔ ۱۹۲۴ : آسودگی به کنج قناعت نشستن است 71
غزل شمارهٔ ۱۹۲۵ : آسودگی به گوشه عزلت نشستن است 63
غزل شمارهٔ ۱۹۲۶ : روشنگر وجود به راه اوفتادن است 148
غزل شمارهٔ ۱۹۲۷ : مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است 46
غزل شمارهٔ ۱۹۲۸ : از سینه صافی دل بی کینه روشن است 79
غزل شمارهٔ ۱۹۲۹ : نقش حصیر نیست که بر پیکر من است 75
غزل شمارهٔ ۱۹۳۰ : از خون چو داغ لاله حصار دل من است 47
غزل شمارهٔ ۱۹۳۱ : چشم اثر به گریه مستانه من است 26
غزل شمارهٔ ۱۹۳۲ : این کوه غم که در دل دیوانه من است 50
غزل شمارهٔ ۱۹۳۳ : دریا سواد سینه بی کینه من است 38
غزل شمارهٔ ۱۹۳۴ : طومار زلف شرح پریشانی من است 47
غزل شمارهٔ ۱۹۳۵ : آن روی آتشین که جگرها کباب اوست 31
غزل شمارهٔ ۱۹۳۶ : در هر دلی که ریشه کند پیچ و تاب عشق 57
غزل شمارهٔ ۱۹۳۷ : ماری است نی که مهره دل بیقرار اوست 32
غزل شمارهٔ ۱۹۳۸ : سرچشمه حیات لب می چکان اوست 62
غزل شمارهٔ ۱۹۳۹ : شاهنشهی است عشق که دل جلوه گاه اوست 46
غزل شمارهٔ ۱۹۴۰ : شاهنشهی است عشق که عالم گدای اوست 69
غزل شمارهٔ ۱۹۴۱ : شیطان دلیر تبر تو ز حال خراب توست 31
غزل شمارهٔ ۱۹۴۲ : محتاج کی به نشأه می چشم مست توست؟ 45
غزل شمارهٔ ۱۹۴۳ : دامن به دست هر که دهی دستگیر توست 136
غزل شمارهٔ ۱۹۴۴ : زان آتشین میی که ز لب در ایاغ توست 54
غزل شمارهٔ ۱۹۴۵ : رزق وسیع در قدم میهمان توست 33
غزل شمارهٔ ۱۹۴۶ : پوچ است هر سری که نه در وی هوای توست 62
غزل شمارهٔ ۱۹۴۷ : لعل لب پیاله می آبدار ازوست 49
غزل شمارهٔ ۱۹۴۸ : آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست 61
غزل شمارهٔ ۱۹۴۹ : جامی ز خون بی غش منصورم آرزوست 48
غزل شمارهٔ ۱۹۵۰ : نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست 40
غزل شمارهٔ ۱۹۵۱ : دستی به جام باده حمرایم آرزوست 52
غزل شمارهٔ ۱۹۵۲ : تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است 46
غزل شمارهٔ ۱۹۵۳ : جام شراب مرهم دلهای خسته است 83
غزل شمارهٔ ۱۹۵۴ : باد بهار مرهم دلهای خسته است 58
غزل شمارهٔ ۱۹۵۵ : این خار غم که در دل بلبل نشسته است 64
غزل شمارهٔ ۱۹۵۶ : پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است 56
غزل شمارهٔ ۱۹۵۷ : عیش دل شکسته به آزار بسته است 53
غزل شمارهٔ ۱۹۵۸ : از رفتن تو باغ پریشان نشسته است 44
غزل شمارهٔ ۱۹۵۹ : آن کس که تاج را به فریدون گذاشته است 51
غزل شمارهٔ ۱۹۶۰ : یک دل هزار زخم نمایان نداشته است 50
غزل شمارهٔ ۱۹۶۱ : عارف به اختیار خود از سر گذشته است 58
غزل شمارهٔ ۱۹۶۲ : بر گلشن آنچه زان گل خودرو گذشته است 37
غزل شمارهٔ ۱۹۶۳ : بر طفل اشک خون جگر دست یافته است 50
غزل شمارهٔ ۱۹۶۴ : این گردباد نیست که بالا گرفته است 47
غزل شمارهٔ ۱۹۶۵ : آتش به مغزم از می احمر گرفته است 37
غزل شمارهٔ ۱۹۶۶ : زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است 62
غزل شمارهٔ ۱۹۶۷ : چشم قدح به جلوه مینای باده است 76
غزل شمارهٔ ۱۹۶۸ : نقش و نگار دشمن دلهای ساده است 58
غزل شمارهٔ ۱۹۶۹ : تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است 51
غزل شمارهٔ ۱۹۷۰ : دل از هوس به زلف دو تا اوفتاده است 38
غزل شمارهٔ ۱۹۷۱ : عشقم هنوز جای به گلخن نداده است 63
غزل شمارهٔ ۱۹۷۲ : روی شکفته شاهد جان فسرده است 57
غزل شمارهٔ ۱۹۷۳ : دل را ز کینه هر که سبکبار کرده است 67
غزل شمارهٔ ۱۹۷۴ : شیرین تبسمی که مرا راه دین زده است 45
غزل شمارهٔ ۱۹۷۵ : تا زلف او به باد صبا آشنا شده است 50
غزل شمارهٔ ۱۹۷۶ : از خاکمال دام، پرم توتیا شده است 54
غزل شمارهٔ ۱۹۷۷ : از تیر غمزه اش دل دیوانه پر شده است 31
غزل شمارهٔ ۱۹۷۸ : خال تو ریشه در شکرستان دوانده است 43
غزل شمارهٔ ۱۹۷۹ : دود دلی ز ابر گهربار مانده است 37
غزل شمارهٔ ۱۹۸۰ : با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است 55
غزل شمارهٔ ۱۹۸۱ : امروز قدر نکته موزون نمانده است 104
غزل شمارهٔ ۱۹۸۲ : زاهد ز سبحه در پی تسخیر بوده است 50
غزل شمارهٔ ۱۹۸۳ : شرم گناه رهبر توفیق بوده است 38
غزل شمارهٔ ۱۹۸۴ : شیرازه طرب خط پیمانه بوده است 56
غزل شمارهٔ ۱۹۸۵ : هر کس بیاض گردن او را ندیده است 64
غزل شمارهٔ ۱۹۸۶ : لعلت به خنده پرده گل را دریده است 76
غزل شمارهٔ ۱۹۸۷ : تا دست من به گردن مینا رسیده است 51
غزل شمارهٔ ۱۹۸۸ : تا سینه ام به داغ محبت رسیده است 63
غزل شمارهٔ ۱۹۸۹ : نور شکوه حق ز مقابل رسیده است 72
غزل شمارهٔ ۱۹۹۰ : دل از حریم سینه به مژگان رسیده است 44
غزل شمارهٔ ۱۹۹۱ : چشم ترم که مشرق چندین ستاره است 40
غزل شمارهٔ ۱۹۹۲ : خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است 44
غزل شمارهٔ ۱۹۹۳ : آب حیات ما ز شراب شبانه است 77
غزل شمارهٔ ۱۹۹۴ : ما را ز عشق درد و غم بیکرانه است 31
غزل شمارهٔ ۱۹۹۵ : تا در ترددست نفس، جان روانه است 83
غزل شمارهٔ ۱۹۹۶ : ابر بهار گلشن رخسار، آینه است 35
غزل شمارهٔ ۱۹۹۷ : با عارض تو چهره شدن کار آینه است 36
غزل شمارهٔ ۱۹۹۸ : جوهر غبار دیده حیران آینه است 53
غزل شمارهٔ ۱۹۹۹ : غم را اگر برون ندهد سینه آینه است 27
غزل شمارهٔ ۲۰۰۰ : هر غنچه زین چمن دل در خون نشانده ای است 60
غزل شمارهٔ ۲۰۰۱ : از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است 71
غزل شمارهٔ ۲۰۰۲ : در هر نظاره ام ز تو پیغام تازه ای است 58
غزل شمارهٔ ۲۰۰۳ : دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است 66
غزل شمارهٔ ۲۰۰۴ : گنجینه جواهر ما پاک گوهری است 63
غزل شمارهٔ ۲۰۰۵ : موج شراب و موجه آب بقا یکی است 36
غزل شمارهٔ ۲۰۰۶ : برهان واصلان فنا آرمیدگی است 32
غزل شمارهٔ ۲۰۰۷ : لبهای خشک، موجه عمان تشنگی است 53
غزل شمارهٔ ۲۰۰۸ : چون صبح، زندگانی روشندلان دمی است 49
غزل شمارهٔ ۲۰۰۹ : رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است 44
غزل شمارهٔ ۲۰۱۰ : آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است 37
غزل شمارهٔ ۲۰۱۱ : از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست 65
غزل شمارهٔ ۲۰۱۲ : هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست 54
غزل شمارهٔ ۲۰۱۳ : از بس نهاده ام به دل داغدار دست 57
غزل شمارهٔ ۲۰۱۴ : نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست 61
غزل شمارهٔ ۲۰۱۵ : از لخت دل مرا مژه در چشم تر شکست 54
غزل شمارهٔ ۲۰۱۶ : چندین جمال هست نهان در جلال دوست 62
غزل شمارهٔ ۲۰۱۷ : تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست 70
غزل شمارهٔ ۲۰۱۸ : باریکتر چرا نشوم از میان دوست؟ 44
غزل شمارهٔ ۲۰۱۹ : ما گر چه بسته ایم لب از گفتگوی دوست 60
غزل شمارهٔ ۲۰۲۰ : از شش جهت به کعبه مقصد سبیل هست 79
غزل شمارهٔ ۲۰۲۱ : نابسته رخنه نظر از هر عیان که هست 80
غزل شمارهٔ ۲۰۲۲ : رزق دهن تیغ بود هر گلو که هست 47
غزل شمارهٔ ۲۰۲۳ : دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست 77
غزل شمارهٔ ۲۰۲۴ : دردست، صبح شیب، می خوشگوار چیست؟ 54
غزل شمارهٔ ۲۰۲۵ : در حفظ جسم این همه فکر محال چیست؟ 73
غزل شمارهٔ ۲۰۲۶ : ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟ 77
غزل شمارهٔ ۲۰۲۷ : ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟ 60
غزل شمارهٔ ۲۰۲۸ : این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟ 56
غزل شمارهٔ ۲۰۲۹ : خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کیست؟ 66
غزل شمارهٔ ۲۰۳۰ : چشمم به دستگیری لطف جیب نیست 47
غزل شمارهٔ ۲۰۳۱ : از ششدر جهات، امید نجات نیست 49
غزل شمارهٔ ۲۰۳۲ : این بنای عالم خاک از شکست نیست 54
غزل شمارهٔ ۲۰۳۳ : جان رمیده را به جهان بازگشت نیست 52
غزل شمارهٔ ۲۰۳۴ : می سنگ اگر زند به ایاغم شگفت نیست 50
غزل شمارهٔ ۲۰۳۵ : مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست 43
غزل شمارهٔ ۲۰۳۶ : بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست 64
غزل شمارهٔ ۲۰۳۷ : جز گریه چشم اشک فشان را علاج نیست 46
غزل شمارهٔ ۲۰۳۸ : حسن ترا به نقش و نگار احتیاج نیست 57
غزل شمارهٔ ۲۰۳۹ : در چار باغ دهر نسیم مراد نیست 33
غزل شمارهٔ ۲۰۴۰ : دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست 56
غزل شمارهٔ ۲۰۴۱ : از فکر زلف یار رهایی امید نیست 55
غزل شمارهٔ ۲۰۴۲ : امید دلگشاییم از ماه عید نیست 53
غزل شمارهٔ ۲۰۴۳ : آفاق روشن و مه تابان پدید نیست 74
غزل شمارهٔ ۲۰۴۴ : ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست 54
غزل شمارهٔ ۲۰۴۵ : دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست 40
غزل شمارهٔ ۲۰۴۶ : بی عشق، آه در جگر روزگار نیست 41
غزل شمارهٔ ۲۰۴۷ : بازآ که بی تو مجلس ما را حضور نیست 64
غزل شمارهٔ ۲۰۴۸ : داغم چو آفتاب سیاهی پذیر نیست 65
غزل شمارهٔ ۲۰۴۹ : از بخت تیره اهل سخن را گزیر نیست 80
غزل شمارهٔ ۲۰۵۰ : چشم تو چون ز مستی غفلت فراز نیست 36
غزل شمارهٔ ۲۰۵۱ : حسن ترا که ناز به اهل نیاز نیست 53
غزل شمارهٔ ۲۰۵۲ : عشق مرا به زینت ظاهر اساس نیست 37
غزل شمارهٔ ۲۰۵۳ : یک دم صفای عالم غدار بیش نیست 69
غزل شمارهٔ ۲۰۵۴ : تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست 65
غزل شمارهٔ ۲۰۵۵ : هر شیشه جان خزینه اسرار عشق نیست 47
غزل شمارهٔ ۲۰۵۶ : گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست 155
غزل شمارهٔ ۲۰۵۷ : از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست 39
غزل شمارهٔ ۲۰۵۸ : دیوانه را ز حلقه طفلان ملال نیست 58
غزل شمارهٔ ۲۰۵۹ : از چشم ما سرشک فشاندن کمال نیست 49
غزل شمارهٔ ۲۰۶۰ : در کاروان ما جرس قال و قیل نیست 84
غزل شمارهٔ ۲۰۶۱ : در نامجو شرافت ذاتی تمام نیست 54
غزل شمارهٔ ۲۰۶۲ : تا هست اثر ز عاشق شیدا تمام نیست 47
غزل شمارهٔ ۲۰۶۳ : بر کافران خدای جهان گر رحیم نیست 51
غزل شمارهٔ ۲۰۶۴ : تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست 44
غزل شمارهٔ ۲۰۶۵ : سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست 60
غزل شمارهٔ ۲۰۶۶ : مقبول نیست طاعت هر کس شکسته نیست 59
غزل شمارهٔ ۲۰۶۷ : محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست 56
غزل شمارهٔ ۲۰۶۸ : از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست 58
غزل شمارهٔ ۲۰۶۹ : تا آدمی خمش نشود برگزیده نیست 51
غزل شمارهٔ ۲۰۷۰ : ماتم سرای خاک مقام نظاره نیست 73
غزل شمارهٔ ۲۰۷۱ : دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست 45
غزل شمارهٔ ۲۰۷۲ : یک آفریده از ته دل شادمانه نیست 72
غزل شمارهٔ ۲۰۷۳ : ما را زبان شکوه ز جور زمانه نیست 90
غزل شمارهٔ ۲۰۷۴ : از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت 52
غزل شمارهٔ ۲۰۷۵ : ساقی ز ما شراب نخواهد دریغ داشت 50
غزل شمارهٔ ۲۰۷۶ : هر کس ز تیغ غمزه او سر دریغ داشت 66
غزل شمارهٔ ۲۰۷۷ : گل بس که شرم ازان رخ پر خط و خال داشت 44
غزل شمارهٔ ۲۰۷۸ : دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت 52
غزل شمارهٔ ۲۰۷۹ : روزی که عشق داغ مرا بر جگر گذاشت 50
غزل شمارهٔ ۲۰۸۰ : بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت 73
غزل شمارهٔ ۲۰۸۱ : آسان نمی توان به سراپای ما گذشت 47
غزل شمارهٔ ۲۰۸۲ : امشب خیال زلف تو از چشم تر گذشت 79
غزل شمارهٔ ۲۰۸۳ : کارم شب وصال به پاس نظر گذشت 51
غزل شمارهٔ ۲۰۸۴ : سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت 44
غزل شمارهٔ ۲۰۸۵ : روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت 206
غزل شمارهٔ ۲۰۸۶ : تا از عقیق او به بدخشان سخن گذشت 41
غزل شمارهٔ ۲۰۸۷ : از داغ، روشنی جگر پاره پاره یافت 39
غزل شمارهٔ ۲۰۸۸ : یک تن دل شکسته ز اهل وفا نیافت 28
غزل شمارهٔ ۲۰۸۹ : از خط دل سیه ز رخش آب و تاب رفت 62
غزل شمارهٔ ۲۰۹۰ : از خط حلاوت لب جانان به گرد رفت 77
غزل شمارهٔ ۲۰۹۱ : صبح شکوفه چون کف سیل بهار رفت 65
غزل شمارهٔ ۲۰۹۲ : هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت 41
غزل شمارهٔ ۲۰۹۳ : نتوان به دستگیری اخوان ز راه یافت 51
غزل شمارهٔ ۲۰۹۴ : هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت 53
غزل شمارهٔ ۲۰۹۵ : چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت 33
غزل شمارهٔ ۲۰۹۶ : دل راه اشک گرم به مژگان تر گرفت 47
غزل شمارهٔ ۲۰۹۷ : بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت 59
غزل شمارهٔ ۲۰۹۸ : دل را ز ما به حسن ادا می توان گرفت 57
غزل شمارهٔ ۲۰۹۹ : کام از جهان دون به هوس می توان گرفت 55
غزل شمارهٔ ۲۱۰۰ : چون گوشه کلاه به پروانه نشکنم؟ 58
غزل شمارهٔ ۲۱۰۱ : دل رفته رفته رنگ لب لعل او گرفت 81
غزل شمارهٔ ۲۱۰۲ : از زلف اگر نه حسن تو زنجیر می گرفت 44
غزل شمارهٔ ۲۱۰۳ : گر در میان هوا چو حبابت نمی گرفت 63
غزل شمارهٔ ۲۱۰۴ : از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت 62
غزل شمارهٔ ۲۱۰۵ : تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت 48
غزل شمارهٔ ۲۱۰۶ : از حد گذشت وقت سحر آرمیدنت 63
غزل شمارهٔ ۲۱۰۷ : ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت 47
غزل شمارهٔ ۲۱۰۸ : زلف تو کشاکش به رگ جان من انداخت 49
غزل شمارهٔ ۲۱۰۹ : زان خانه برانداز که از خانه زین خاست 33
غزل شمارهٔ ۲۱۱۰ : در چشم غلط بین نبود وضع جهان راست 57
غزل شمارهٔ ۲۱۱۱ : جمعیت اسباب، حجاب نظر ماست 46
غزل شمارهٔ ۲۱۱۲ : مستوری حسن از نظر بوالهوس ماست 98
غزل شمارهٔ ۲۱۱۳ : آیینه خورشید دل بی هوس ماست 47
غزل شمارهٔ ۲۱۱۴ : خمخانه افلاک تهی ساخته ماست 50
غزل شمارهٔ ۲۱۱۵ : تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست 53
غزل شمارهٔ ۲۱۱۶ : چشم تو عجب نیست اگر مست و خراب است 56
غزل شمارهٔ ۲۱۱۷ : بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است 31
غزل شمارهٔ ۲۱۱۸ : در عالم فانی که بقا پا به رکاب است 59
غزل شمارهٔ ۲۱۱۹ : جمعیت جسم از نفس پا به رکاب است 30
غزل شمارهٔ ۲۱۲۰ : در پاس نفس می گذرد عمر عزیزش 61
غزل شمارهٔ ۲۱۲۱ : آفاق منور ز رخ انور صبح است 55
غزل شمارهٔ ۲۱۲۲ : روشنگر آیینه دلها دم صبح است 76
غزل شمارهٔ ۲۱۲۳ : سرگرم تمنای تو فارغ ز گزندست 62
غزل شمارهٔ ۲۱۲۴ : واعظ نه ترا پایه گفتار بلندست 81
غزل شمارهٔ ۲۱۲۵ : این هستی باطل چو شرر محض نمودست 37
غزل شمارهٔ ۲۱۲۶ : ما صافدلان را چه غم از گرد و غبارست؟ 25
غزل شمارهٔ ۲۱۲۷ : شمع سر خاک شهدا لاله داغ است 55
غزل شمارهٔ ۲۱۲۸ : پیچیدن سر از دو جهان افسر عشق است 41
غزل شمارهٔ ۲۱۲۹ : گردون صدف گوهر یکدانه عشق است 59
غزل شمارهٔ ۲۱۳۰ : دل در نظر مردم فرزانه بزرگ است 38
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ : خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است 49
غزل شمارهٔ ۲۱۳۲ : روشندل و دلبستگی تن چه خیال است؟ 52
غزل شمارهٔ ۲۱۳۳ : جمعیت خاطر ز پریشانی عقل است 99
غزل شمارهٔ ۲۱۳۴ : شیرازه جمعیت مستان خط جام است 52
غزل شمارهٔ ۲۱۳۵ : مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟ 51
غزل شمارهٔ ۲۱۳۶ : نقش به مراد دل ما خنده زخم است 73
غزل شمارهٔ ۲۱۳۷ : پیراهن گل چاک ز بیداد نسیم است 58
غزل شمارهٔ ۲۱۳۸ : طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است 51
غزل شمارهٔ ۲۱۳۹ : درد تو به دلهای سبکروح گران است 64
غزل شمارهٔ ۲۱۴۰ : در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است 60
غزل شمارهٔ ۲۱۴۱ : محو رخ زیبای تو فارغ ز جهان است 68
غزل شمارهٔ ۲۱۴۲ : لعل تو ز روشن گهری جان جهان است 46
غزل شمارهٔ ۲۱۴۳ : چون آینه هر دل که ز روشن گهران است 56
غزل شمارهٔ ۲۱۴۴ : دل بر شکن طره دلدار گران است 57
غزل شمارهٔ ۲۱۴۵ : دل نقطه بسم الله دیوان جنون است 26
غزل شمارهٔ ۲۱۴۶ : سبزی که سیاه است ازو روز من این است 52
غزل شمارهٔ ۲۱۴۷ : آن خانه برانداز که در خانه زین است 70
غزل شمارهٔ ۲۱۴۸ : سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است 46
غزل شمارهٔ ۲۱۴۹ : چشمی که نظرباز به آن طاق دو ابروست 43
غزل شمارهٔ ۲۱۵۰ : مرغی که رمیدن ز جهان بال و پر اوست 78
غزل شمارهٔ ۲۱۵۱ : عشق است که اکسیر بقا خاک در اوست 58
غزل شمارهٔ ۲۱۵۲ : گفتار تو شهدی است که جانها مگس اوست 35
غزل شمارهٔ ۲۱۵۳ : تنها نه همین ماه به فرمان خط اوست 48
غزل شمارهٔ ۲۱۵۴ : بودی که نمودست وجودش، دهن اوست 59
غزل شمارهٔ ۲۱۵۵ : کیفیت می با لب شکرشکن توست 25
غزل شمارهٔ ۲۱۵۶ : روزم سیه از پرتو آن چشم سیاه است 51
غزل شمارهٔ ۲۱۵۷ : یارب دل خون گشته ز مژگان که جسته است؟ 53
غزل شمارهٔ ۲۱۵۸ : در پرده شب هر که می ناب گرفته است 43
غزل شمارهٔ ۲۱۵۹ : از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است 50
غزل شمارهٔ ۲۱۶۰ : یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است 68
غزل شمارهٔ ۲۱۶۱ : در روی زمین یک سر پر شور نمانده است 57
غزل شمارهٔ ۲۱۶۲ : از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است 50
غزل شمارهٔ ۲۱۶۳ : زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است 56
غزل شمارهٔ ۲۱۶۴ : رخسار تو روز سیه ریش ندیده است 53
غزل شمارهٔ ۲۱۶۵ : از عشق دلی نیست که زخمی نچشیده است 59
غزل شمارهٔ ۲۱۶۶ : با طره او مشک ختا دود کبابی است 46
غزل شمارهٔ ۲۱۶۷ : هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است 66
غزل شمارهٔ ۲۱۶۸ : تن بر دل خوش مشرب ما خانه تنگی است 56
غزل شمارهٔ ۲۱۶۹ : صبح از لب لعل تو پیام نمکینی است 87
غزل شمارهٔ ۲۱۷۰ : آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است 51
غزل شمارهٔ ۲۱۷۱ : هر نخل مصیبت علم راهنمایی است 56
غزل شمارهٔ ۲۱۷۲ : بی روی تو چشم از همه خوبان نتوان بست 67
غزل شمارهٔ ۲۱۷۳ : در عالم بالاست تماشایی اگر هست 72
غزل شمارهٔ ۲۱۷۴ : در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست 50
غزل شمارهٔ ۲۱۷۵ : بی دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست 66
غزل شمارهٔ ۲۱۷۶ : خام است شرابی که در او غلغله ای هست 63
غزل شمارهٔ ۲۱۷۷ : در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست 44
غزل شمارهٔ ۲۱۷۸ : در زیر فلک نیست اگر همنفسی هست 53
غزل شمارهٔ ۲۱۷۹ : هر خال ترا زیر نگین ملک جمی هست 53
غزل شمارهٔ ۲۱۸۰ : با ما سبب کینه گردون دغا چیست؟ 54
غزل شمارهٔ ۲۱۸۱ : دلبستگی خلق به عمر گذران چیست؟ 67
غزل شمارهٔ ۲۱۸۲ : خورشید نقاب رخ چون یاسمن کیست؟ 36
غزل شمارهٔ ۲۱۸۳ : گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نیست 51
غزل شمارهٔ ۲۱۸۴ : در دیده بی شرم و حیا نور ادب نیست 55
غزل شمارهٔ ۲۱۸۵ : چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست 76
غزل شمارهٔ ۲۱۸۶ : آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست 62
غزل شمارهٔ ۲۱۸۷ : لب بسته ما بیخبر از راز جهان نیست 86
غزل شمارهٔ ۲۱۸۸ : منظور من آن موی میان است و میان نیست 58
غزل شمارهٔ ۲۱۸۹ : بوی سر زلف تو به شیدایی من نیست 119
غزل شمارهٔ ۲۱۹۰ : در موج پریشانی من فاصله ای نیست 51
غزل شمارهٔ ۲۱۹۱ : در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست 54
غزل شمارهٔ ۲۱۹۲ : زین نقطه بود گردش پرگار فلکها 68
غزل شمارهٔ ۲۱۹۳ : از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت 44
غزل شمارهٔ ۲۱۹۴ : در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت 72
غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ : رگ در تنت از پاکی گوهر نتوان یافت 63
غزل شمارهٔ ۲۱۹۶ : در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟ 76
غزل شمارهٔ ۲۱۹۷ : ایام بهاران سبک از دیده ما رفت 57
غزل شمارهٔ ۲۱۹۸ : افسوس که ایام شریف رمضان رفت 35
غزل شمارهٔ ۲۱۹۹ : از ناخن دخل آنچه به رخسار سخن رفت 57
غزل شمارهٔ ۲۲۰۰ : ای زلف تو شیرازه دیوان قیامت 37
غزل شمارهٔ ۲۲۰۱ : قد تو کجا و قد رعنای قیامت 49
غزل شمارهٔ ۲۲۰۲ : ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت 71
غزل شمارهٔ ۲۲۰۳ : چرخ در تاب از تحمل ماست 66
غزل شمارهٔ ۲۲۰۴ : این چه خط است و این چه رخسارست 51
غزل شمارهٔ ۲۲۰۵ : در وطن جوهر سخن خوارست 49
غزل شمارهٔ ۲۲۰۶ : تا سپهر کبود سیارست 41
غزل شمارهٔ ۲۲۰۷ : سبزه جوی شهد، نیشترست 56
غزل شمارهٔ ۲۲۰۸ : دولت روزگار درگذرست 58
غزل شمارهٔ ۲۲۰۹ : سر زهاد خشک بی شورست 50
غزل شمارهٔ ۲۲۱۰ : در دل هر که ذوق شبگیرست 60
غزل شمارهٔ ۲۲۱۱ : می گلرنگ خونی رازست 96
غزل شمارهٔ ۲۲۱۲ : ظلم فریادی از ضعیفان است 92
غزل شمارهٔ ۲۲۱۳ : عشق سلطان و عقل دهقان است 52
غزل شمارهٔ ۲۲۱۴ : سفر اهل شوق در وطن است 62
غزل شمارهٔ ۲۲۱۵ : صدق، روشنگر ضمیر من است 52
غزل شمارهٔ ۲۲۱۶ : مژه ام جلوه گاه پروین است 27
غزل شمارهٔ ۲۲۱۷ : به که بر خود نبندد از دربان 47
غزل شمارهٔ ۲۲۱۸ : تا به دل تخم عشق کشته شده است 44
غزل شمارهٔ ۲۲۱۹ : لطف و قهر زمانه هر دو یکی است 56
غزل شمارهٔ ۲۲۲۰ : آب خضر و می شبانه یکی است 48
غزل شمارهٔ ۲۲۲۱ : عقل را گوشه سرایی هست 37
غزل شمارهٔ ۲۲۲۲ : در خون کشد نظر را حسنی که بی حجاب است 52
غزل شمارهٔ ۲۲۲۳ : از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست 63
غزل شمارهٔ ۲۲۲۴ : از خود گذشتگان را آیینه بی غبارست 30
غزل شمارهٔ ۲۲۲۵ : موج سراب دنیا، شمشیر آبدارست 74
غزل شمارهٔ ۲۲۲۶ : از غیرت رکابت از دیده خون روان است 84
غزل شمارهٔ ۲۲۲۷ : از غیرت رکابت از دیده خون روان است 59
غزل شمارهٔ ۲۲۲۸ : بود و نمود عاشق، از آب و تاب حسن است 58
غزل شمارهٔ ۲۲۲۹ : همین بلبل است خندان، هم باغبان شکفته است 52
غزل شمارهٔ ۲۲۳۰ : در جوش لاله و گل، دیوانه را عروسی است 34
غزل شمارهٔ ۲۲۳۱ : هر خار این گلستان مفتاح دلگشایی است 33
غزل شمارهٔ ۲۲۳۲ : تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نیست 41
غزل شمارهٔ ۲۲۳۳ : مرا از تیره بختی شکوه بیجاست 76
غزل شمارهٔ ۲۲۳۴ : کجا میل کبابم در شراب است؟ 50
غزل شمارهٔ ۲۲۳۵ : به چشمم بی تو گلشن خارزارست 35
غزل شمارهٔ ۲۲۳۶ : شراب نامرادی بی خمارست 60
غزل شمارهٔ ۲۲۳۷ : فلک نیلوفر دریای عشق است 59
غزل شمارهٔ ۲۲۳۸ : خوشم با ناله خود، دم همین است 54
غزل شمارهٔ ۲۲۳۹ : ز نغمه تا خدا یک کوچه راه است 35
غزل شمارهٔ ۲۲۴۰ : به چشم من فلک یک چشمخانه است 52
غزل شمارهٔ ۲۲۴۱ : نه هر تن لایق تشریف شاهی است 43
غزل شمارهٔ ۲۲۴۲ : در خودآرایی خطرها مضمرست 75
غزل شمارهٔ ۲۲۴۳ : همت ما را مکانی دیگرست 49
غزل شمارهٔ ۲۲۴۴ : وقت ما از ساغر و مینا خوش است 60
غزل شمارهٔ ۲۲۴۵ : از نظر هرگز خیالش دور نیست 32
غزل شمارهٔ ۲۲۴۶ : تا نافه زلف مجلس آراست 45
غزل شمارهٔ ۲۲۴۷ : شد آب و هنوز در حجاب است 33
غزل شمارهٔ ۲۲۴۸ : پیغام، نمکچش وصال است 64
غزل شمارهٔ ۲۲۴۹ : بی یار بهار دلنشین نیست 48
غزل شمارهٔ ۲۲۵۰ : چینی که طراز جبهه یارست 48
غزل شمارهٔ ۲۲۵۱ : از وصل صدف گهر گریزان است 171
غزل شمارهٔ ۲۲۵۲ : از حسن تو جیب خاک پر ماه است 52
غزل شمارهٔ ۲۲۵۳ : لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است 65
غزل شمارهٔ ۲۲۵۴ : حلقه گوش تو گوشواره صبح است 62
غزل شمارهٔ ۲۲۵۵ : حلقه آه مرا سپهر نگین است 86
غزل شمارهٔ ۲۲۵۶ : زیر بال است پناهی که مراست 55
غزل شمارهٔ ۲۲۵۷ : خود به خود چشم تو در گفتارست 47
غزل شمارهٔ ۲۲۵۸ : ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست 53
غزل شمارهٔ ۲۲۵۹ : شود چو غنچه سخن پیشه، شیشه شیشه شراب است 63
غزل شمارهٔ ۲۲۶۰ : مرهم کافور خلق پرده صد نشترست 56
غزل شمارهٔ ۲۲۶۱ : غباری بجا از زمین مانده است 35
غزل شمارهٔ ۲۲۶۲ : زمین نقش پایی است بر آستانت 47
غزل شمارهٔ ۲۲۶۳ : آیینه را سیاه کند با غبار بحث 65
غزل شمارهٔ ۲۲۶۴ : بر رخ ممکن بود پیوسته گرد احتیاج 36
غزل شمارهٔ ۲۲۶۵ : چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج 55
غزل شمارهٔ ۲۲۶۶ : نیست روی عرق آلود به گوهر محتاج 63
غزل شمارهٔ ۲۲۶۷ : داغ ما نیست به دلسوزی یاران محتاج 83
غزل شمارهٔ ۲۲۶۸ : نیست با دیده ظاهر دل روشن محتاج 75
غزل شمارهٔ ۲۲۶۹ : نیست یک گوهر سیراب به اندازه موج 51
غزل شمارهٔ ۲۲۷۰ : به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج 47
غزل شمارهٔ ۲۲۷۱ : تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟ 65
غزل شمارهٔ ۲۲۷۲ : آن گنج خفی در دل ویرانه زند موج 145
غزل شمارهٔ ۲۲۷۳ : دور کن از دل هوس در پیرهن اخگر مپیچ 35
غزل شمارهٔ ۲۲۷۴ : بی شهادت زینهار از تیغ جانان سرمپیچ 73
غزل شمارهٔ ۲۲۷۵ : لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ 48
غزل شمارهٔ ۲۲۷۶ : ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ 68
غزل شمارهٔ ۲۲۷۷ : لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میان هیچ 77
غزل شمارهٔ ۲۲۷۸ : در جبین کس نمی بینیم انوار صلاح 63
غزل شمارهٔ ۲۲۷۹ : تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟ 61
غزل شمارهٔ ۲۲۸۰ : قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح 73
غزل شمارهٔ ۲۲۸۱ : چاک خواهد سربرآورد از گریبانم چو صبح 45
غزل شمارهٔ ۲۲۸۲ : عاشق صادق بود گر پاکدامان همچو صبح 63
غزل شمارهٔ ۲۲۸۳ : خرده انجم ندارد رونقی در کوی صبح 82
غزل شمارهٔ ۲۲۸۴ : گر نه از فتنه ایام خبر دارد صبح 47
غزل شمارهٔ ۲۲۸۵ : نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح 58
غزل شمارهٔ ۲۲۸۶ : می زند موج پریزاد، صنمخانه صبح 68
غزل شمارهٔ ۲۲۸۷ : خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح 52
غزل شمارهٔ ۲۲۸۸ : گر به اخلاص رخ خود به زمین سایی صبح 43
غزل شمارهٔ ۲۲۸۹ : نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح 64
غزل شمارهٔ ۲۲۹۰ : منه چو ساده دلان دل به کامرانی صبح 45
غزل شمارهٔ ۲۲۹۱ : قسم به خط لب ساقی و دعای قدح 84
غزل شمارهٔ ۲۲۹۲ : دهد به روزن اگر نور، مهر تابان طرح 34
غزل شمارهٔ ۲۲۹۳ : زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح 32
غزل شمارهٔ ۲۲۹۴ : آفاق را کند به نفش مشکبار صبح 50
غزل شمارهٔ ۲۲۹۵ : از بس مکدرست درین روزگار صبح 48
غزل شمارهٔ ۲۲۹۶ : لبریز از می شفق کن ایاغ صبح 68
غزل شمارهٔ ۲۲۹۷ : از قرص آفتاب تهی نیست خوان صبح 58
غزل شمارهٔ ۲۲۹۸ : روشندلان به هر که رسیدند همچو صبح 48
غزل شمارهٔ ۲۲۹۹ : دل زنده می کند نفس جانفزای صبح 46
غزل شمارهٔ ۲۳۰۰ : زان پیش کآفتاب بگیرد گلوی صبح 60
غزل شمارهٔ ۲۳۰۱ : مهره مارست مهر، مار گزیده است صبح 48
غزل شمارهٔ ۲۳۰۲ : تا بر لب تو افتاد چشم ستاره صبح 64
غزل شمارهٔ ۲۳۰۳ : ای خدنگ آه کوتاهی مکن در کین چرخ 54
غزل شمارهٔ ۲۳۰۴ : دردمندی کرد بر من شربت دیدار تلخ 63
غزل شمارهٔ ۲۳۰۵ : مستمع را کام ناگردیده از دشنام تلخ 61
غزل شمارهٔ ۲۳۰۶ : مکن دراز به طعن فلک زبان گستاخ 71
غزل شمارهٔ ۲۳۰۷ : اگر دو هفته بود چهره گلستان سرخ 52
غزل شمارهٔ ۲۳۰۸ : مکن ز باده لعلی لب چو مرجان سرخ 46
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ : وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ 66
غزل شمارهٔ ۲۳۱۰ : شد زسر گردانی من بس که حیران گردباد 53
غزل شمارهٔ ۲۳۱۱ : از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد 84
غزل شمارهٔ ۲۳۱۲ : خال موزون است هر جا بر رخ دلبر فتاد 56
غزل شمارهٔ ۲۳۱۳ : بهر گندم از بهشت آدم اگر بیرون فتاد 42
غزل شمارهٔ ۲۳۱۴ : ترک جانان چون توان از تیغ بی زنهار داد؟ 59
غزل شمارهٔ ۲۳۱۵ : حسن خواهد رفت و داغت بر جگر خواهد نهاد 58
غزل شمارهٔ ۲۳۱۶ : تا زخط حسن تو عنبر بر سر آتش نهاد 49
غزل شمارهٔ ۲۳۱۷ : بر دل خود هر که چون فرهاد کوه غم نهاد 47
غزل شمارهٔ ۲۳۱۸ : مرگ عاشق بی شمار آن سیمبر دارد به یاد 56
غزل شمارهٔ ۲۳۱۹ : کشتی دریائیی دیدم دلم آمد به یاد 49
غزل شمارهٔ ۲۳۲۰ : غفلت دل از شراب ناب می گردد زیاد 42
غزل شمارهٔ ۲۳۲۱ : رغبت می را کند چندان که نوشیدن زیاد 65
غزل شمارهٔ ۲۳۲۲ : دل عبث چندین تقدیر الهی می تپد 54
غزل شمارهٔ ۲۳۲۳ : غم ز دل بیرون مرا کی باده احمر برد؟ 47
غزل شمارهٔ ۲۳۲۴ : رخت هستی زین جهان مختصر خواهیم برد 77
غزل شمارهٔ ۲۳۲۵ : از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون برد؟ 113
غزل شمارهٔ ۲۳۲۶ : آب شد دل تا به آن شیرین شمایل راه برد 41
غزل شمارهٔ ۲۳۲۷ : هر که با خود درد و داغ دلستان را می برد 44
غزل شمارهٔ ۲۳۲۸ : زلف مشکین را چرا آن نازپرور می برد؟ 75
غزل شمارهٔ ۲۳۲۹ : جنبش مژگان حضور از دیده و دل می برد 63
غزل شمارهٔ ۲۳۳۰ : عشق اول ناتوانان را به منزل می برد 80
غزل شمارهٔ ۲۳۳۱ : از فسون عالم اسباب خوابم می برد 38
غزل شمارهٔ ۲۳۳۲ : شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می برد 46
غزل شمارهٔ ۲۳۳۳ : چشم خونبارم گرو ز ابر بهاری می برد 61
غزل شمارهٔ ۲۳۳۴ : وسعت مشرب زدل اندیشه فردا نبرد 44
غزل شمارهٔ ۲۳۳۵ : از شکست من دم تیغ تغافل می پرد 52
غزل شمارهٔ ۲۳۳۶ : چشم برق از اشتیاق خرمن من می پرد 51
غزل شمارهٔ ۲۳۳۷ : می خورد با دیگران مستانه بر ما بگذرد 81
غزل شمارهٔ ۲۳۳۸ : بر جهان هر کس که از روی تأمل بگذرد 55
غزل شمارهٔ ۲۳۳۹ : تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد 42
غزل شمارهٔ ۲۳۴۰ : بوسه چون محروم از آن لبهای خندان بگذرد؟ 65
غزل شمارهٔ ۲۳۴۱ : سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد 45
غزل شمارهٔ ۲۳۴۲ : جان مشتاقان زکوی دلستان چون بگذرد؟ 52
غزل شمارهٔ ۲۳۴۳ : لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد 48
غزل شمارهٔ ۲۳۴۴ : خط لب لعل ترا بی آب نتوانست کرد 52
غزل شمارهٔ ۲۳۴۵ : چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد 110
غزل شمارهٔ ۲۳۴۶ : چرخ زنگاری مرا غمناک نتوانست کرد 55
غزل شمارهٔ ۲۳۴۷ : در غبار خط همان زلفش بود جویای دل 61
غزل شمارهٔ ۲۳۴۸ : چاره غفلت دل آگاه نتوانست کرد 71
غزل شمارهٔ ۲۳۴۹ : عشق را پنهان دل دیوانه نتوانست کرد 67
غزل شمارهٔ ۲۳۵۰ : تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد 64
غزل شمارهٔ ۲۳۵۱ : آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد 48
غزل شمارهٔ ۲۳۵۲ : مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد 58
غزل شمارهٔ ۲۳۵۳ : کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد 71
غزل شمارهٔ ۲۳۵۴ : مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد 43
غزل شمارهٔ ۲۳۵۵ : هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد 56
غزل شمارهٔ ۲۳۵۶ : هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد 32
غزل شمارهٔ ۲۳۵۷ : کعبه را دریافت هر کس خاطری معمور کرد 49
غزل شمارهٔ ۲۳۵۸ : خانه بر دوشی که سیر کوچه زنجیر کرد 50
غزل شمارهٔ ۲۳۵۹ : هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد 48
غزل شمارهٔ ۲۳۶۰ : روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد 48
غزل شمارهٔ ۲۳۶۱ : هر که در دنیا فانی زاد عقبی جمع کرد 52
غزل شمارهٔ ۲۳۶۲ : دل در آن زلف کمندانداز خود را جمع کرد 36
غزل شمارهٔ ۲۳۶۳ : گرچه ماه مصر را دامن زلیخا چاک کرد 63
غزل شمارهٔ ۲۳۶۴ : صبح از رشک بنا گوشت گریبان چاک کرد 48
غزل شمارهٔ ۲۳۶۵ : سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد 50
غزل شمارهٔ ۲۳۶۶ : ذوق رسوایی مرا بیزار نام و ننگ کرد 56
غزل شمارهٔ ۲۳۶۷ : خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد 52
غزل شمارهٔ ۲۳۶۸ : سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد 54
غزل شمارهٔ ۲۳۶۹ : ساقی از یک جرعه می این بینوا را گرم کرد 45
غزل شمارهٔ ۲۳۷۰ : دین و دل در کار آن زلف دو تا خواهیم کرد 50
غزل شمارهٔ ۲۳۷۱ : عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد 58
غزل شمارهٔ ۲۳۷۲ : گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد 27
غزل شمارهٔ ۲۳۷۳ : شورش سودا مرا از قید تن آزاده کرد 60
غزل شمارهٔ ۲۳۷۴ : هر که چون آب روان آیینه خود ساده کرد 68
غزل شمارهٔ ۲۳۷۵ : تا عبیر افشانی زلف ترا نظاره کرد 31
غزل شمارهٔ ۲۳۷۶ : آب حیوان دید لعلت را و ایمان تازه کرد 34
غزل شمارهٔ ۲۳۷۷ : ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد 51
غزل شمارهٔ ۲۳۷۸ : یاد باد آن بی حقیقت را که یاد ما نکرد 53
غزل شمارهٔ ۲۳۷۹ : چاره سودای ما پند نصیحتگر نکرد 75
غزل شمارهٔ ۲۳۸۰ : عمرها مشق جنون هر کس که چون مجنون نکرد 40
غزل شمارهٔ ۲۳۸۱ : آه سردی ناتوانان را به فریاد آورد 48
غزل شمارهٔ ۲۳۸۲ : کوه را چون ابر، حکم او به رفتار آورد 46
غزل شمارهٔ ۲۳۸۳ : مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد 50
غزل شمارهٔ ۲۳۸۴ : می شود دل مضطرب چون گریه ام زور آورد 36
غزل شمارهٔ ۲۳۸۵ : عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد 70
غزل شمارهٔ ۲۳۸۶ : دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟ 48
غزل شمارهٔ ۲۳۸۷ : زخمی عشق تو چون رو در بیابان آورد 49
غزل شمارهٔ ۲۳۸۸ : عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آورد 66
غزل شمارهٔ ۲۳۸۹ : عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آورد 25
غزل شمارهٔ ۲۳۹۰ : می برون زان چهره شاداب گل می آورد 39
غزل شمارهٔ ۲۳۹۱ : از سر من مغز را سودا برون می آورد 49
غزل شمارهٔ ۲۳۹۲ : هر که دل زان پنجه مژگان برون می آورد 57
غزل شمارهٔ ۲۳۹۳ : خون ما را چرخ عاجزکش به دست زور خورد 65
غزل شمارهٔ ۲۳۹۴ : لعل می از جام زر در سنگ خارا می خورد 83
غزل شمارهٔ ۲۳۹۵ : یار ما در پرده شب باده تنها می خورد 64
غزل شمارهٔ ۲۳۹۶ : شمع ما را عاقبت اشک دمادم می خورد 32
غزل شمارهٔ ۲۳۹۷ : چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم می خورد 65
غزل شمارهٔ ۲۳۹۸ : خون خود یوسف درون چاه کنعان می خورد 53
غزل شمارهٔ ۲۳۹۹ : این جواب آن غزل صائب که راقم گفته است 77
غزل شمارهٔ ۲۴۰۰ : خون مردم را چون آب آن لعل میگون می خورد 56
غزل شمارهٔ ۲۴۰۱ : گر به ظاهر جسم را روشن گهر می پرورد 35
غزل شمارهٔ ۲۴۰۲ : غیر را در بزم خاص آن سیمتن می پرورد 64
غزل شمارهٔ ۲۴۰۳ : مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد 48
غزل شمارهٔ ۲۴۰۴ : از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد 62
غزل شمارهٔ ۲۴۰۵ : هر که پشت پای چون شبنم به آب و رنگ زد 37
غزل شمارهٔ ۲۴۰۶ : هر که بر دار فنا مردانه پشت پا نزد 51
غزل شمارهٔ ۲۴۰۷ : خاطر آزرده را سیر گلستان می گزد 55
غزل شمارهٔ ۲۴۰۸ : من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟ 50
غزل شمارهٔ ۲۴۰۹ : بی علایق چون شود سالک به منزل می رسد 57
غزل شمارهٔ ۲۴۱۰ : بیشتر دست سبکباران به منزل می رسد 46
غزل شمارهٔ ۲۴۱۱ : از حریص افزون به قانع فیض احسان می رسد 59
غزل شمارهٔ ۲۴۱۲ : بس که در زلف تو دلهای اسیران آب شد 56
غزل شمارهٔ ۲۴۱۳ : از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد 75
غزل شمارهٔ ۲۴۱۴ : دل ز پیکان در تن من بیضه فولاد شد 57
غزل شمارهٔ ۲۴۱۵ : تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد 57
غزل شمارهٔ ۲۴۱۶ : بر من از روشندلی وضع جهان هموار شد 55
غزل شمارهٔ ۲۴۱۷ : از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد 48
غزل شمارهٔ ۲۴۱۸ : جذبه شوق تو هر کس را گریبان گیر شد 54
غزل شمارهٔ ۲۴۱۹ : حسن خط با حسن خلق و مردمی انباز شد 63
غزل شمارهٔ ۲۴۲۰ : یار ساقی گشت و مطرب هم نوا پرداز شد 55
غزل شمارهٔ ۲۴۲۱ : از خط شبرنگ حسن یار عالمسوز شد 62
غزل شمارهٔ ۲۴۲۲ : بس که دل افسرده زین دریای پرنیرنگ شد 60
غزل شمارهٔ ۲۴۲۳ : از خط شبرنگ حسن سرکش او رام شد 54
غزل شمارهٔ ۲۴۲۴ : تا به تسلیم و رضا قانع دل خودکام شد 88
غزل شمارهٔ ۲۴۲۵ : جان به تنگ آمد زکلفت غمگساران را چه شد؟ 42
غزل شمارهٔ ۲۴۲۶ : تا به خط از زلف کار دل فتاد آسوده شد 57
غزل شمارهٔ ۲۴۲۷ : خط عیان شد تا بساط زلف او برچیده شد 51
غزل شمارهٔ ۲۴۲۸ : بس که از سرگرمی فکرم نفس تفسیده شد 74
غزل شمارهٔ ۲۴۲۹ : دل پریشان از پریشان گردی نظاره شد 56
غزل شمارهٔ ۲۴۳۰ : از وصال یار داغ حسرت من تازه شد 51
غزل شمارهٔ ۲۴۳۱ : هر سخنسازی به آن آیینه رو همخانه شد 41
غزل شمارهٔ ۲۴۳۲ : آشنای حق شد آن کس کز جهان بیگانه شد 63
غزل شمارهٔ ۲۴۳۳ : از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد 59
غزل شمارهٔ ۲۴۳۴ : درد من خاطر نشان یار بی پروا نشد 50
غزل شمارهٔ ۲۴۳۵ : ماند دلتنگ آن که باغ دلگشای خود نشد 26
غزل شمارهٔ ۲۴۳۶ : از تماشایی صفای روی جانان کم نشد 42
غزل شمارهٔ ۲۴۳۷ : روی یوسف تا کبود از سیلی اخوان نشد 65
غزل شمارهٔ ۲۴۳۸ : هرگز از شاخ گلی آغوش من رنگین نشد 55
غزل شمارهٔ ۲۴۳۹ : عشق دلهای به خاک افتاده را در بر کشد 59
غزل شمارهٔ ۲۴۴۰ : زلف چون قلاب او آب از دل آهن کشد 52
غزل شمارهٔ ۲۴۴۱ : نقطه خال لبت خط بر سویدا می کشد 36
غزل شمارهٔ ۲۴۴۲ : منعم از دلبستگی آزار دنیا می کشد 60
غزل شمارهٔ ۲۴۴۳ : عشق یکسان ناز درویش و توانگر می کشد 98
غزل شمارهٔ ۲۴۴۴ : هر که را از خانه بیرون جذبه دل می کشد 66
غزل شمارهٔ ۲۴۴۵ : زخم گل آب از نوای آبدارم می کشد 59
غزل شمارهٔ ۲۴۴۶ : غافلی کز دل نفس بی یاد یزدان می کشد 48
غزل شمارهٔ ۲۴۴۷ : بر زمین از ناز زلف او چو دامان می کشد 53
غزل شمارهٔ ۲۴۴۸ : کی سر از تیغ شهادت جان روشن می کشد؟ 48
غزل شمارهٔ ۲۴۴۹ : تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد 63
غزل شمارهٔ ۲۴۵۰ : گرچه عمری شد صبا مشق ریاحین می کشد 40
غزل شمارهٔ ۲۴۵۱ : سر و بالای تو فریاد از لب جو می کشد 53
غزل شمارهٔ ۲۴۵۲ : از سر پر آرزو دل زردرویی می کشد 55
غزل شمارهٔ ۲۴۵۳ : آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد 49
غزل شمارهٔ ۲۴۵۴ : حسرت از منقار خون آلود بلبل می چکد 53
غزل شمارهٔ ۲۴۵۵ : نه همین از حرف دردآلود من خون می چکد 64
غزل شمارهٔ ۲۴۵۶ : از سر خاک شهیدان سبزه گلگون می دمد 68
غزل شمارهٔ ۲۴۵۷ : شمع روشن شد چو اشک از دیده بینا فشاند 45
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸ : دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند 47
غزل شمارهٔ ۲۴۵۹ : عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند 56
غزل شمارهٔ ۲۴۶۰ : هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند ماند 69
غزل شمارهٔ ۲۴۶۱ : از حجاب عشق دل از وصل او نومید ماند 49
غزل شمارهٔ ۲۴۶۲ : عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند 58
غزل شمارهٔ ۲۴۶۳ : مال رفت از دست و چشم خواجه در دنبال ماند 47
غزل شمارهٔ ۲۴۶۴ : از غبار خط دهان تنگ او پوشیده ماند 68
غزل شمارهٔ ۲۴۶۵ : بدعت برگرد سرگشتن گر از پروانه ماند 83
غزل شمارهٔ ۲۴۶۶ : از هجوم اشک دل در چشم خونپالا نماند 58
غزل شمارهٔ ۲۴۶۷ : از دیار مردمی دیار در عالم نماند 68
غزل شمارهٔ ۲۴۶۸ : حیف کز آیینه رویان پاکدامانی نماند 63
غزل شمارهٔ ۲۴۶۹ : آبها آیینه سرو خرامان تواند 64
غزل شمارهٔ ۲۴۷۰ : اهل همت بحر را از خار و خس پل بسته اند 56
غزل شمارهٔ ۲۴۷۱ : خاکسارانی که همت بر تحمل بسته اند 83
غزل شمارهٔ ۲۴۷۲ : از سر زانوی خود آیینه دارت داده اند 56
غزل شمارهٔ ۲۴۷۳ : بهر قطع گفتگو تیغ زبانت داده اند 68
غزل شمارهٔ ۲۴۷۴ : ناله ای گیراتر از چنگ عقابم داده اند 51
غزل شمارهٔ ۲۴۷۵ : عشق بالا دست وجان بیقرارم داده اند 50
غزل شمارهٔ ۲۴۷۶ : منت ایزد را که طبع بی نیازم داده اند 58
غزل شمارهٔ ۲۴۷۷ : ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند 39
غزل شمارهٔ ۲۴۷۸ : از سپهر نیلگون خاکستر ما کرده اند 64
غزل شمارهٔ ۲۴۷۹ : حسن را پوشیده در خط چون عنبر کرده اند 78
غزل شمارهٔ ۲۴۸۰ : خنده ات را چاشنی از شیر و شکر کرده اند 77
غزل شمارهٔ ۲۴۸۱ : گوشه گیرانی که رو در خلوت دل کرده اند 33
غزل شمارهٔ ۲۴۸۲ : خشم را روشندلان در حلم پنهان کرده اند 60
غزل شمارهٔ ۲۴۸۳ : گلرخان از خون ما رخساره گلگون کرده اند 71
غزل شمارهٔ ۲۴۸۴ : وقت جمعی خوش که دفتر را در آب افکنده اند 36
غزل شمارهٔ ۲۴۸۵ : از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند 51
غزل شمارهٔ ۲۴۸۶ : شوخ چشمان درد بیش و کم به دل افزوده اند 23
غزل شمارهٔ ۲۴۸۷ : دوربینانی که در پرداز دل کوشیده اند 38
غزل شمارهٔ ۲۴۸۸ : تن پرستانی که در تضییع آب و دانه اند 63
غزل شمارهٔ ۲۴۸۹ : از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند 45
غزل شمارهٔ ۲۴۹۰ : تا برون آمد به سیر ماه آن مشکین کمند 56
غزل شمارهٔ ۲۴۹۱ : پای رفتن از حریم او کجا دارد سپند؟ 75
غزل شمارهٔ ۲۴۹۲ : از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند 36
غزل شمارهٔ ۲۴۹۳ : در سر پرشور ما تا رنگ سودا ریختند 55
غزل شمارهٔ ۲۴۹۴ : خانه آرایان ز تعمیر درون غافل شدند 51
غزل شمارهٔ ۲۴۹۵ : لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند 49
غزل شمارهٔ ۲۴۹۶ : اهل همت جنس خواری را به عزت می خرند 45
غزل شمارهٔ ۲۴۹۷ : هر که بر دار فنا مردانه پشت پا زند 65
غزل شمارهٔ ۲۴۹۸ : در دل شب هر که جامی از می احمر زند 51
غزل شمارهٔ ۲۴۹۹ : ناله ممکن نیست از دلهای پرخون سرزند 30
غزل شمارهٔ ۲۵۰۰ : جام خالی غوطه در خم بی محابا می زند 33
غزل شمارهٔ ۲۵۰۱ : نه همین بر قلب ایمان یا دل ما می زند 53
غزل شمارهٔ ۲۵۰۲ : در گلستانی که بلبل جوش غیرت می زند 30
غزل شمارهٔ ۲۵۰۳ : با دهان خشک هر کس خنده تر می زند 50
غزل شمارهٔ ۲۵۰۴ : هر که دامن بر میان در چیدن گل می زند 65
غزل شمارهٔ ۲۵۰۵ : با لب خاموش هر کس غوطه در خون می زند 56
غزل شمارهٔ ۲۵۰۶ : چون زتاب می رخت بر لاله پهلو می زند 32
غزل شمارهٔ ۲۵۰۷ : شانه چون بر زلف خود آن عنبرین مو می زند 45
غزل شمارهٔ ۲۵۰۸ : دامن آنها کز گرانجانان دنیا می کشند 45
غزل شمارهٔ ۲۵۰۹ : می پرستان در بهشت نقد ساغر می کشند 36
غزل شمارهٔ ۲۵۱۰ : پرده پوشی عشق عالمسوز را پیدا کند 63
غزل شمارهٔ ۲۵۱۱ : عشق شورانگیز اگر جا در دل خارا کند 58
غزل شمارهٔ ۲۵۱۲ : هر که بال و پر چو سرو از همت والا کند 60
غزل شمارهٔ ۲۵۱۳ : می به جرأت در قدح در پای خم مینا کند 76
غزل شمارهٔ ۲۵۱۴ : پیش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند 35
غزل شمارهٔ ۲۵۱۵ : آه ازان روزی که عاشق شکوه را سروا کند 39
غزل شمارهٔ ۲۵۱۶ : هر که چین منع از ابروی دربان وا کند 65
غزل شمارهٔ ۲۵۱۷ : زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند 62
غزل شمارهٔ ۲۵۱۸ : عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند 66
غزل شمارهٔ ۲۵۱۹ : رخنه سیل اشک من در سد اسکندر کند 29
غزل شمارهٔ ۲۵۲۰ : چون به یاد آشیان مرغم صفیری سر کند 71
غزل شمارهٔ ۲۵۲۱ : جلوه ای سرکن که خون از چشم بلبل سر کند 49
غزل شمارهٔ ۲۵۲۲ : هر که قطع راه مطلب در رکاب دل کند 55
غزل شمارهٔ ۲۵۲۳ : باطلان را گفتگوی حق اثر در دل کند 35
غزل شمارهٔ ۲۵۲۴ : خط مگر با آن لب میگون مرا همدم کند 61
غزل شمارهٔ ۲۵۲۵ : آسمان از برق آهم دست و پا را گم کند 51
غزل شمارهٔ ۲۵۲۶ : تا به کی گرد کدورت زیر دیوارم کند؟ 64
غزل شمارهٔ ۲۵۲۷ : نیستم آتش که هر خاری به زنجیرم کند 48
غزل شمارهٔ ۲۵۲۸ : مطربی خواهم که مست از نغمه سازم کند 49
غزل شمارهٔ ۲۵۲۹ : صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند 35
غزل شمارهٔ ۲۵۳۰ : دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند 51
غزل شمارهٔ ۲۵۳۱ : زلف مشکینت که خون در ساغر ایمان کند 45
غزل شمارهٔ ۲۵۳۲ : چون کسی در دل خیال آن کمر پنهان کند؟ 54
غزل شمارهٔ ۲۵۳۳ : کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟ 43
غزل شمارهٔ ۲۵۳۴ : بوی پیراهن زلیخا را کجا روشن کند؟ 69
غزل شمارهٔ ۲۵۳۵ : ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند 29
غزل شمارهٔ ۲۵۳۶ : کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟ 35
غزل شمارهٔ ۲۵۳۷ : ترک یاران کرده ای ای بیوفا، یار این کند؟ 81
غزل شمارهٔ ۲۵۳۸ : گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند 57
غزل شمارهٔ ۲۵۳۹ : هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند 50
غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ : زلف دلها را به دور خط نگهبانی کند 54
غزل شمارهٔ ۲۵۴۱ : با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند 49
غزل شمارهٔ ۲۵۴۲ : جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند 57
غزل شمارهٔ ۲۵۴۳ : سیل اشکم گوهر راز آشکار می کند 34
غزل شمارهٔ ۲۵۴۴ : هر که آن لبهای میگون را تماشا می کند 63
غزل شمارهٔ ۲۵۴۵ : عشق جا در سینه های تنگ پیدا می کند 96
غزل شمارهٔ ۲۵۴۶ : دل در آن زلف زره سان جای خود وا می کند 63
غزل شمارهٔ ۲۵۴۷ : سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند 55
غزل شمارهٔ ۲۵۴۸ : آن که از اوضاع خود دایم شکایت می کند 49
غزل شمارهٔ ۲۵۴۹ : مست ناز من زساغر تا لبی تر می کند 57
غزل شمارهٔ ۲۵۵۰ : تشنه جانان را کجا سیراب ساغر می کند؟ 43
غزل شمارهٔ ۲۵۵۱ : سیرچشمی تنگدستان را توانگر می کند 52
غزل شمارهٔ ۲۵۵۲ : محو جانان خویش را جانان تصور می کند 62
غزل شمارهٔ ۲۵۵۳ : خال موزونت سویدا را زدل حک می کند 40
غزل شمارهٔ ۲۵۵۴ : گرچنین آن چشم جادو رخنه در دل می کند 61
غزل شمارهٔ ۲۵۵۵ : شوق را آتش عنان دوری منزل می کند 68
غزل شمارهٔ ۲۵۵۶ : خصم غالب را زبون صبر و تحمل می کند 64
غزل شمارهٔ ۲۵۵۷ : گر جلا آیینه های تیره را نم می کند 49
غزل شمارهٔ ۲۵۵۸ : فکر جمعیت عبث دل را پریشان می کند 55
غزل شمارهٔ ۲۵۵۹ : عمر را کوته نفسهای پریشان می کند 40
غزل شمارهٔ ۲۵۶۰ : نفس را مطلق عنان رزق فراوان می کند 46
غزل شمارهٔ ۲۵۶۱ : دیده ها را چهره گلرنگ گلشن می کند 52
غزل شمارهٔ ۲۵۶۲ : گر به ظاهر حسن میل آرمیدن می کند 68
غزل شمارهٔ ۲۵۶۳ : ساغر پر می علاج جان محزون می کند 65
غزل شمارهٔ ۲۵۶۴ : گر چنین نشو و نما آن نخل موزون می کند 90
غزل شمارهٔ ۲۵۶۵ : خط غزال چشم را آهوی مشکین می کند 58
غزل شمارهٔ ۲۵۶۶ : تیشه را از خون خود فرهاد رنگین می کند 48
غزل شمارهٔ ۲۵۶۷ : غارت صبر از دلم آن آتشین رو می کند 49
غزل شمارهٔ ۲۵۶۸ : شرم حسن شوخ را کی پرده سازی می کند؟ 52
غزل شمارهٔ ۲۵۶۹ : عشق او جا در دل دیوانه خالی می کند 67
غزل شمارهٔ ۲۵۷۰ : تا خدنگ غمزه بال و پر فشانی می کند 63
غزل شمارهٔ ۲۵۷۱ : دخل ناقص بر سخن سنجان گرانی می کند 78
غزل شمارهٔ ۲۵۷۲ : دیده ما سیر چشمان شان دنیا بشکند 54
غزل شمارهٔ ۲۵۷۳ : هر که خار آرزو در دیده دل بشکند 52
غزل شمارهٔ ۲۵۷۴ : از نزاکت رنگ اگر بر چهره گل بشکند 80
غزل شمارهٔ ۲۵۷۵ : سایه تا بر گلستان آن قامت رعنا فکند 61
غزل شمارهٔ ۲۵۷۶ : گر نمک در باده آن کان ملاحت افکند 55
غزل شمارهٔ ۲۵۷۷ : کو نواسنجی که در مغز جهان شور افکند؟ 57
غزل شمارهٔ ۲۵۷۸ : سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکند 53
غزل شمارهٔ ۲۵۷۹ : گریه من آب در جوی سحر می افکند 84
غزل شمارهٔ ۲۵۸۰ : محو شد نور خرد تا شد مرا سودا بلند 87
غزل شمارهٔ ۲۵۸۱ : آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند 57
غزل شمارهٔ ۲۵۸۲ : برق ما نگذاشت دود از خار و خس گردد بلند 38
غزل شمارهٔ ۲۵۸۳ : خنده چون زان غنچه مستور می گردد بلند 39
غزل شمارهٔ ۲۵۸۴ : حرف آن زلف از دل دیوانه ما شد بلند 45
غزل شمارهٔ ۲۵۸۵ : نور شمع طور کی گردد زهر محفل بلند؟ 66
غزل شمارهٔ ۲۵۸۶ : گوشه گیران در سخاوت بی نظیر عالمند 78
غزل شمارهٔ ۲۵۸۷ : هر کجا باشند رنگین فطرتان در گلشنند 46
غزل شمارهٔ ۲۵۸۸ : خام دستانی که پشت پا به دنیا می زنند 44
غزل شمارهٔ ۲۵۸۹ : با کمند زلف، خوبان بر صف دل می زنند 60
غزل شمارهٔ ۲۵۹۰ : هر که خود را بشکند در دیده هایش جا کنند 57
غزل شمارهٔ ۲۵۹۱ : با دهان تلخ، ناکامی که خرسندش کنند 56
غزل شمارهٔ ۲۵۹۲ : نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند 55
غزل شمارهٔ ۲۵۹۳ : کی به هر چشمی نظربازان تماشایش کنند؟ 34
غزل شمارهٔ ۲۵۹۴ : من نه آن دریای پرشورم که خس پوشم کنند 38
غزل شمارهٔ ۲۵۹۵ : کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند 73
غزل شمارهٔ ۲۵۹۶ : غنچه خسبانی که از زانوی خود بالین کنند 59
غزل شمارهٔ ۲۵۹۷ : هر کجا خوبان چراغ دلبری بر می کنند 53
غزل شمارهٔ ۲۵۹۸ : نیستم غمگین که خالی چون کدویم می کنند 46
غزل شمارهٔ ۲۵۹۹ : سالکان خودنما قطع بیابان می کنند 59
غزل شمارهٔ ۲۶۰۰ : رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند 72
غزل شمارهٔ ۲۶۰۱ : گوشه گیران کامیاب از عالم بالا شوند 59
غزل شمارهٔ ۲۶۰۲ : بی زبان جمعی که از حیرت چو ماهی می شوند 33
غزل شمارهٔ ۲۶۰۳ : کی به کوشش عاقلان را نشأه سودا دهند؟ 52
غزل شمارهٔ ۲۶۰۴ : در گذر از گفتگو تا ساغر هوشت دهند 44
غزل شمارهٔ ۲۶۰۵ : کی به ارباب تجرد مال دنیا می دهند؟ 93
غزل شمارهٔ ۲۶۰۶ : گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند 50
غزل شمارهٔ ۲۶۰۷ : داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند 48
غزل شمارهٔ ۲۶۰۸ : منکران چون دیده شرم و حیا بر هم نهند 57
غزل شمارهٔ ۲۶۰۹ : اهل همت خرده خود پیش درویشان نهند 56
غزل شمارهٔ ۲۶۱۰ : بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود 70
غزل شمارهٔ ۲۶۱۱ : دم زخواهش چون مصفا شد دم عیسی بود 35
غزل شمارهٔ ۲۶۱۲ : رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود 31
غزل شمارهٔ ۲۶۱۳ : آسمان تا بود، با ما بر سر بیداد بود 63
غزل شمارهٔ ۲۶۱۴ : ای خط بیرحم ازان عارض دمیدن زود بود 74
غزل شمارهٔ ۲۶۱۵ : از سعادت در دماغش بیضه پندار بود 67
غزل شمارهٔ ۲۶۱۶ : یوسف ما در دل چه بر سر بازار بود 39
غزل شمارهٔ ۲۶۱۷ : جان مشتاقان غبار جسم را صرصر بود 47
غزل شمارهٔ ۲۶۱۸ : تا خیال آن بهشتی رو مرا منظور بود 43
غزل شمارهٔ ۲۶۱۹ : یاد ایامی که بزم عیش ما معمور بود 34
غزل شمارهٔ ۲۶۲۰ : ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود 59
غزل شمارهٔ ۲۶۲۱ : در کنار دایه حسن او جهان افروز بود 52
غزل شمارهٔ ۲۶۲۲ : ریزش اشک ندامت غافلان را بس بود 47
غزل شمارهٔ ۲۶۲۳ : دوش بزم از شور ما یک سینه پرجوش بود 49
غزل شمارهٔ ۲۶۲۴ : شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود 46
غزل شمارهٔ ۲۶۲۵ : تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود 75
غزل شمارهٔ ۲۶۲۶ : از قبول نقش، دل دایم پریشان حال بود 45
غزل شمارهٔ ۲۶۲۷ : آبروی کعبه گر از چشمه زمزم بود 56
غزل شمارهٔ ۲۶۲۸ : خنده سوفار با دلگیری پیکان بود 65
غزل شمارهٔ ۲۶۲۹ : پایه نظم بلند از علم کمتر چون بود؟ 75
غزل شمارهٔ ۲۶۳۰ : شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده بود 47
غزل شمارهٔ ۲۶۳۱ : دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده بود 49
غزل شمارهٔ ۲۶۳۲ : شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود 52
غزل شمارهٔ ۲۶۳۳ : مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ 65
غزل شمارهٔ ۲۶۳۴ : روح را در تنگنای جسم کی شادی بود؟ 53
غزل شمارهٔ ۲۶۳۵ : اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود 51
غزل شمارهٔ ۲۶۳۶ : چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟ 54
غزل شمارهٔ ۲۶۳۷ : یاد ایامی که گلچین در گلستانت نبود 124
غزل شمارهٔ ۲۶۳۸ : پیش ازین حسن مجرد تشنه زیور نبود 45
غزل شمارهٔ ۲۶۳۹ : هر دلی را طره جانان نمی گیرد به خود 63
غزل شمارهٔ ۲۶۴۰ : حسرت اوقات غفلت چون زدل بیرون رود؟ 44
غزل شمارهٔ ۲۶۴۱ : صورت شیرین اگر از لوح خارا می رود 62
غزل شمارهٔ ۲۶۴۲ : کی ز سیل گرمرو بر روی صحرا می رود؟ 28
غزل شمارهٔ ۲۶۴۳ : چون خرامان از نظر آن سرو قامت می رود 52
غزل شمارهٔ ۲۶۴۴ : می کند یادش دل بیتاب و از خود می رود 44
غزل شمارهٔ ۲۶۴۵ : مفلس از بزم شراب ما توانگر می رود 63
غزل شمارهٔ ۲۶۴۶ : از نظر یک دم که آن شکل و شمایل می رود 27
غزل شمارهٔ ۲۶۴۷ : چون رخ از می بر فروزی آب گلشن می رود 51
غزل شمارهٔ ۲۶۴۸ : در چمن چون حرف آن بالای موزون می رود 68
غزل شمارهٔ ۲۶۴۹ : در بیابان خار اگر در پای مجنون می رود 182
غزل شمارهٔ ۲۶۵۰ : دل ز بی برگی جگردارانه در خون می رود 67
غزل شمارهٔ ۲۶۵۱ : هر کجا حرف شراب ارغوانی می رود 35
غزل شمارهٔ ۲۶۵۲ : شورش عشقم ز تدبیر نصیحتگر فزود 61
غزل شمارهٔ ۲۶۵۳ : دستگاه شور من از دامن هامون فزود 55
غزل شمارهٔ ۲۶۵۴ : چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخواری چه سود؟ 70
غزل شمارهٔ ۲۶۵۵ : در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود 135
غزل شمارهٔ ۲۶۵۶ : در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود 51
غزل شمارهٔ ۲۶۵۷ : هر که پیوندد به اهل دل، به جان بینا شود 51
غزل شمارهٔ ۲۶۵۸ : دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود 34
غزل شمارهٔ ۲۶۵۹ : سرکشی ازطاق ابروی بتان پیدا شود 45
غزل شمارهٔ ۲۶۶۰ : عشق راهی نیست کان را منزلی پیدا شود 64
غزل شمارهٔ ۲۶۶۱ : کی دل غمگین به زور آه و افغان وا شود؟ 39
غزل شمارهٔ ۲۶۶۲ : در جهان بی نیاز خاک سیم و زر شود 48
غزل شمارهٔ ۲۶۶۳ : بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود 39
غزل شمارهٔ ۲۶۶۴ : هر دلی کز عشق گوهر آب شد، گوهر شود 42
غزل شمارهٔ ۲۶۶۵ : چون صنوبر بادپیما گر سراپا دل شود 55
غزل شمارهٔ ۲۶۶۶ : هر که در راه طلب صادق بود واصل شود 43
غزل شمارهٔ ۲۶۶۷ : هر سبک مغزی که غافل شد ز دل باطل شود 46
غزل شمارهٔ ۲۶۶۸ : جزرخش کز وی زمین و آسمان پر گل شود 38
غزل شمارهٔ ۲۶۶۹ : ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود 72
غزل شمارهٔ ۲۶۷۰ : کی به وصل از سینه عاشق تمنا کم شود؟ 47
غزل شمارهٔ ۲۶۷۱ : نیست ممکن هر که تنها شد حضورش کم شود 54
غزل شمارهٔ ۲۶۷۲ : حاش لله از ملامت شوق جانان کم شود 53
غزل شمارهٔ ۲۶۷۳ : گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود 74
غزل شمارهٔ ۲۶۷۴ : حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود 53
غزل شمارهٔ ۲۶۷۵ : حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود 47
غزل شمارهٔ ۲۶۷۶ : خاک نتواند حجاب دیده روشن شود 49
غزل شمارهٔ ۲۶۷۷ : چند قرب یار از غفلت حجاب من شود؟ 50
غزل شمارهٔ ۲۶۷۸ : از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود 36
غزل شمارهٔ ۲۶۷۹ : حق طلب آسوده در دنیای باطل کی شود؟ 40
غزل شمارهٔ ۲۶۸۰ : یار ما از کشتن عشاق درهم کی شود؟ 92
غزل شمارهٔ ۲۶۸۱ : تا نگردد محو انجم مهر تابان کی شود؟ 69
غزل شمارهٔ ۲۶۸۲ : عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود 42
غزل شمارهٔ ۲۶۸۳ : با وجود مرگ، کی هستی گوارا می شود؟ 51
غزل شمارهٔ ۲۶۸۴ : دل به دشمن چون ملایم شد مصفا می شود 47
غزل شمارهٔ ۲۶۸۵ : خانه ای کز نور حسن او مصفا می شود 65
غزل شمارهٔ ۲۶۸۶ : هر که می گردد ز اهل ذکر، دانا می شود 56
غزل شمارهٔ ۲۶۸۷ : گر به این دستور قد یار رعنا می شود 56
غزل شمارهٔ ۲۶۸۸ : آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می شود 175
غزل شمارهٔ ۲۶۸۹ : عشقبازان را طرف بسیار پیدا می شود 54
غزل شمارهٔ ۲۶۹۰ : کی به ناخن از دل غمگین گره وا می شود؟ 54
غزل شمارهٔ ۲۶۹۱ : محنت امروز، فردا جمله راحت می شود 53
غزل شمارهٔ ۲۶۹۲ : زر و بال منعمان روز قیامت می شود 44
غزل شمارهٔ ۲۶۹۳ : هر که را غمخوار گردی غمگسارت می شود 50
غزل شمارهٔ ۲۶۹۴ : بعد عمری گر وصال او میسر می شود 75
غزل شمارهٔ ۲۶۹۵ : زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر می شود 56
غزل شمارهٔ ۲۶۹۶ : زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر می شود 57
غزل شمارهٔ ۲۶۹۷ : سبزه زنگار در تیغ تو جوهر می شود 52
غزل شمارهٔ ۲۶۹۸ : گر شکر در جام ریزم زهر قاتل می شود 68
غزل شمارهٔ ۲۶۹۹ : جان بی مغزان به خاک تیره واصل می شود 58
غزل شمارهٔ ۲۷۰۰ : دل به تن یکرنگ چون گردید باطل می شود 60
غزل شمارهٔ ۲۷۰۱ : دل خراب از خنده پنهان آن گل می شود 48
غزل شمارهٔ ۲۷۰۲ : گلشن حسن از بهار عشق خرم می شود 57
غزل شمارهٔ ۲۷۰۳ : می شود عارف خجل نادان چو ملزم می شود 55
غزل شمارهٔ ۲۷۰۴ : هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود 66
غزل شمارهٔ ۲۷۰۵ : از گلستانی که بلبل روی گردان می شود 66
غزل شمارهٔ ۲۷۰۶ : هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود 57
غزل شمارهٔ ۲۷۰۷ : جان زترک جسم چون گوهر فروزان می شود 35
غزل شمارهٔ ۲۷۰۸ : زودتر دل جمع گردد چون پریشان می شود 65
غزل شمارهٔ ۲۷۰۹ : گر ز ریحان خواب بیدردان به سامان می شود 52
غزل شمارهٔ ۲۷۱۰ : عاقبت کار نظربازان به سامان می شود 52
غزل شمارهٔ ۲۷۱۱ : کار ما از ساغر پرمی به سامان می شود 31
غزل شمارهٔ ۲۷۱۲ : در زمستان باغ اگر از برگ عریان می شود 58
غزل شمارهٔ ۲۷۱۳ : دل نظرگاه خدا از ترک عصیان می شود 46
غزل شمارهٔ ۲۷۱۴ : روح چون تن پرور افتد عاقبت تن می شود 60
غزل شمارهٔ ۲۷۱۵ : سینه ام از درد و داغ عشق روشن می شود 53
غزل شمارهٔ ۲۷۱۶ : در چراغ دیده من آب روغن می شود 60
غزل شمارهٔ ۲۷۱۷ : دل ز احیای شب دیجور روشن می شود 35
غزل شمارهٔ ۲۷۱۸ : خانه مردم اگر از ماه روشن می شود 46
غزل شمارهٔ ۲۷۱۹ : از تجرد نور حکمت در دل افزون می شود 44
غزل شمارهٔ ۲۷۲۰ : از نظربازان کمال حسن افزون می شود 74
غزل شمارهٔ ۲۷۲۱ : گر چنین چشم ترم میراب هامون می شود 47
غزل شمارهٔ ۲۷۲۲ : غفلت دل از شراب ناب افزون می شود 74
غزل شمارهٔ ۲۷۲۳ : اضطراب دل ز چشم روشن افزون می شود 35
غزل شمارهٔ ۲۷۲۴ : آب و رنگ حسن بیش از خانه زین می شود 48
غزل شمارهٔ ۲۷۲۵ : بی کمندانداز چین آن زلف مشکین می شود 62
غزل شمارهٔ ۲۷۲۶ : نفس سرکش بی ریاضت رهنما کی می شود؟ 51
غزل شمارهٔ ۲۷۲۷ : یک دل روشن نگهبان جهانی می شود 53
غزل شمارهٔ ۲۷۲۸ : مخزن گوهر صدف از ته گزینی می شود 72
غزل شمارهٔ ۲۷۲۹ : دیده روشن از فروغ آشنایی می شود 47
غزل شمارهٔ ۲۷۳۰ : زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید گشود 57
غزل شمارهٔ ۲۷۳۱ : عشق فارغبالم از اندیشه دنیا نمود 57
غزل شمارهٔ ۲۷۳۲ : گوش شو هر جا سخن را ساز نتوانی نمود 43
غزل شمارهٔ ۲۷۳۳ : جذبه توفیق هرکس را دل بینا دهد 67
غزل شمارهٔ ۲۷۳۴ : کی به عاشق بوسه آن لعل لب میگون دهد؟ 69
غزل شمارهٔ ۲۷۳۵ : دل ز پهلوی جنون داد فراغت می دهد 36
غزل شمارهٔ ۲۷۳۶ : بی غرض چون شد سخن تأثیر دیگر می دهد 57
غزل شمارهٔ ۲۷۳۷ : غنچه این باغ بوی پاره دل می دهد 69
غزل شمارهٔ ۲۷۳۸ : شاخ گل از دست و چوگان تو یادم می دهد 36
غزل شمارهٔ ۲۷۳۹ : گر دو روزی خاکمال آن گلعذارم می دهد 51
غزل شمارهٔ ۲۷۴۰ : عارفان را نکهت سیب ذقن جان می دهد 41
غزل شمارهٔ ۲۷۴۱ : راز ما را ناله شبگیر بیرون می دهد 51
غزل شمارهٔ ۲۷۴۲ : چشم او تعلیم رم کردن به آهو می دهد 58
غزل شمارهٔ ۲۷۴۳ : صیقل دل فیض آه صبحگاهی می دهد 52
غزل شمارهٔ ۲۷۴۴ : چشم فتانت که داد دلبریایی می دهد 61
غزل شمارهٔ ۲۷۴۵ : خط ز روی آتشین دلستان آمد پدید 65
غزل شمارهٔ ۲۷۴۶ : برگرفتی پرده از رخ گلستان آمد پدید 29
غزل شمارهٔ ۲۷۴۷ : یوسف زندانی ما راحت از دنیا ندید 43
غزل شمارهٔ ۲۷۴۸ : ذوق حیرانی به داد چشم خونپالا رسید 29
غزل شمارهٔ ۲۷۴۹ : باده منصور در جام و سبوی من رسید 51
غزل شمارهٔ ۲۷۵۰ : دل به دارالامن حیرت نه به آسانی رسید 43
غزل شمارهٔ ۲۷۵۱ : وقت مجنون خوش که پا در دامن صحرا کشید 44
غزل شمارهٔ ۲۷۵۲ : وقت مجنون خوش که پا در دامن صحرا کشید 68
غزل شمارهٔ ۲۷۵۳ : مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید 49
غزل شمارهٔ ۲۷۵۴ : پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید 58
غزل شمارهٔ ۲۷۵۵ : شوخی میخانه از محراب می باید کشید 41
غزل شمارهٔ ۲۷۵۶ : در سر پل باده چون سیلاب می باید کشید 61
غزل شمارهٔ ۲۷۵۷ : خواری از اغیار بهر یار می باید کشید 51
غزل شمارهٔ ۲۷۵۸ : می به روی لاله رنگ یار می باید کشید 51
غزل شمارهٔ ۲۷۵۹ : مشق هجران در کنار بحر می باید کشید 40
غزل شمارهٔ ۲۷۶۰ : می به رغم عالم پرشور می باید کشید 50
غزل شمارهٔ ۲۷۶۱ : جوش گل شد باده سرجوش می باید کشید 42
غزل شمارهٔ ۲۷۶۲ : جوش گل شد، باده گلرنگ می باید کشید 59
غزل شمارهٔ ۲۷۶۳ : سرکشی از زلف آن خودکام می باید کشید 47
غزل شمارهٔ ۲۷۶۴ : چون صراحی رخت در میخانه می باید کشید 55
غزل شمارهٔ ۲۷۶۵ : درد را چون صاف در میخانه می باید کشید 33
غزل شمارهٔ ۲۷۶۶ : تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید 59
غزل شمارهٔ ۲۷۶۷ : دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید 62
غزل شمارهٔ ۲۷۶۸ : هر که جام می به روی دلستان بر سر کشید 62
غزل شمارهٔ ۲۷۶۹ : از سرم چون شمع آخر سوز پنهان سر کشید 52
غزل شمارهٔ ۲۷۷۰ : با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید 49
غزل شمارهٔ ۲۷۷۱ : روز روشن می کند چون لاله می دل را سیاه 54
غزل شمارهٔ ۲۷۷۲ : زلف او موی سفید نافه را در خون کشید 51
غزل شمارهٔ ۲۷۷۳ : از گرانان هر که چون عنقا گرانجانی کشید 40
غزل شمارهٔ ۲۷۷۴ : از گداز جسم، جان پاک گوهر شد سفید 64
غزل شمارهٔ ۲۷۷۵ : تا نکرد از گریه چشم خویش را خاور سفید 55
غزل شمارهٔ ۲۷۷۶ : دل نیاسود از تردد تا نشد منزل سفید 42
غزل شمارهٔ ۲۷۷۷ : نیست از خورشید و ماه این گنبد گردان سفید 59
غزل شمارهٔ ۲۷۷۸ : مرگ را آماده شو هرگاه گردد مو سفید 52
غزل شمارهٔ ۲۷۷۹ : چشم ما را پرده غفلت شد ابروی سفید 30
غزل شمارهٔ ۲۷۸۰ : از صبوری در گشاد کارها بگزین کلید 56
غزل شمارهٔ ۲۷۸۱ : بوسه از کنج دهان دلربا دارد امید 54
غزل شمارهٔ ۲۷۸۲ : چند بتوان بانگ نای و قلقل مینا شنید؟ 37
غزل شمارهٔ ۲۷۸۳ : وصف شکر تا به چند از طوطیان باید شنید؟ 54
غزل شمارهٔ ۲۷۸۴ : سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید 50
غزل شمارهٔ ۲۷۸۵ : گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید 82
غزل شمارهٔ ۲۷۸۶ : دیده از عیب کسان در خواب چون مخمل کنید 58
غزل شمارهٔ ۲۷۸۷ : خوش بهاری می رسد میخانه ها سامان کنید 75
غزل شمارهٔ ۲۷۸۸ : بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دوید 38
غزل شمارهٔ ۲۷۸۹ : غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد 55
غزل شمارهٔ ۲۷۹۰ : مرا آه سحر گرد از دل دیوانه می روبد 30
غزل شمارهٔ ۲۷۹۱ : نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد 59
غزل شمارهٔ ۲۷۹۲ : مبادا بر سر من سایه بال هما افتد 60
غزل شمارهٔ ۲۷۹۳ : دل از امید وصلش هر زمان در پیچ و تاب افتد 52
غزل شمارهٔ ۲۷۹۴ : به زهر چشم بتوان کشت دشمن را چوکار افتد 49
غزل شمارهٔ ۲۷۹۵ : زعکسش لرزه بر آیینه گوهرنگار افتد 46
غزل شمارهٔ ۲۷۹۶ : زخط پشت لب آن طاق ابرو از نظر افتد 59
غزل شمارهٔ ۲۷۹۷ : در آن مجلس که از مستی رخت طاقت گداز افتد 53
غزل شمارهٔ ۲۷۹۸ : به امید چه دنبال زبان کس چون جرس افتد؟ 34
غزل شمارهٔ ۲۷۹۹ : شود خون عاقبت هر دل که زلفش را به چنگ افتد 61
غزل شمارهٔ ۲۸۰۰ : مبادا کافر از طاق دل پیر مغان افتد! 47
غزل شمارهٔ ۲۸۰۱ : نمی خواهم نقاب از صورت احوال من افتد 36
غزل شمارهٔ ۲۸۰۲ : زجوش مغز هر دم از سرم دستار می افتد 67
غزل شمارهٔ ۲۸۰۳ : مگو عاقل کجا در محنت ایام می افتد 49
غزل شمارهٔ ۲۸۰۴ : به زخم کهنه شور از زخمهای تازه می افتد 46
غزل شمارهٔ ۲۸۰۵ : به فکر عاقبت عاشق نه از غفلت نمی افتد 47
غزل شمارهٔ ۲۸۰۶ : سرشک تلخ من در گنبد خضرا نمی گنجد 45
غزل شمارهٔ ۲۸۰۷ : کسی تا کی به دامان شب و آه سحر پیچد؟ 37
غزل شمارهٔ ۲۸۰۸ : دل آزاده از طول امل بسیار می پیچد 45
غزل شمارهٔ ۲۸۰۹ : خط از بیباکی آن حسن عالمگیر می پیچد 74
غزل شمارهٔ ۲۸۱۰ : ز بار درد من کوه گران بر خویش می پیچد 60
غزل شمارهٔ ۲۸۱۱ : شکر لعل لبش در تلخی دشنام می پیچد 61
غزل شمارهٔ ۲۸۱۲ : مرا آه از خموشی در دل دیوانه می پیچد 59
غزل شمارهٔ ۲۸۱۳ : خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد 48
غزل شمارهٔ ۲۸۱۴ : دو بالا می شود طول امل چون قد دو تا گردد 45
غزل شمارهٔ ۲۸۱۵ : به هر آب تنک کی همت من آشنا گردد؟ 52
غزل شمارهٔ ۲۸۱۶ : بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا گردد 49
غزل شمارهٔ ۲۸۱۷ : زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد 42
غزل شمارهٔ ۲۸۱۸ : مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد 54
غزل شمارهٔ ۲۸۱۹ : غم از سنگ ملامت نیست سرگرم محبت را 45
غزل شمارهٔ ۲۸۲۰ : در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد 63
غزل شمارهٔ ۲۸۲۱ : مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد 44
غزل شمارهٔ ۲۸۲۲ : نمی بندد کمر هر کس کز او زنار برگردد 46
غزل شمارهٔ ۲۸۲۳ : نسیم صبحگاه از غنچه ام دلگیر برگردد 52
غزل شمارهٔ ۲۸۲۴ : زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد 83
غزل شمارهٔ ۲۸۲۵ : اگر از پرده زلف سیه رویش عیان گردد 48
غزل شمارهٔ ۲۸۲۶ : سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد 52
غزل شمارهٔ ۲۸۲۷ : بغیر از خامه کز بیطاقتی گرد سخن گردد 73
غزل شمارهٔ ۲۸۲۸ : کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟ 49
غزل شمارهٔ ۲۸۲۹ : چنین از خون اگر دامان آن گل لاله گون گردد 60
غزل شمارهٔ ۲۸۳۰ : به افسون پیر و طول امل هشیار کی گردد؟ 74
غزل شمارهٔ ۲۸۳۱ : سیه مست غرور از گفتگو هشیار کی گردد؟ 45
غزل شمارهٔ ۲۸۳۲ : دل سنگ از شکست دانه من آب می گردد 83
غزل شمارهٔ ۲۸۳۳ : زدامان ترم ریگ روان سیراب می گردد 61
غزل شمارهٔ ۲۸۳۴ : ز آهم بیستون سرچشمه سیماب می گردد 31
غزل شمارهٔ ۲۸۳۵ : مبین گستاخ در رویش چو مشک اندود می گردد 52
غزل شمارهٔ ۲۸۳۶ : به خدمت بنده از آزادمردان زود می گردد 61
غزل شمارهٔ ۲۸۳۷ : ازان از سیر صحرا خاطرم خشنود می گردد 102
غزل شمارهٔ ۲۸۳۸ : زخشکی در دهانم آب گردآلود می گردد 45
غزل شمارهٔ ۲۸۳۹ : نسیم نوبهاران بر دماغم بار می گردد 53
غزل شمارهٔ ۲۸۴۰ : سخن سنجی سرآمد در فن گفتار می گردد 67
غزل شمارهٔ ۲۸۴۱ : ز خط آیینه روی که جوهردار می گردد؟ 44
غزل شمارهٔ ۲۸۴۲ : سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد 59
غزل شمارهٔ ۲۸۴۳ : ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟ 50
غزل شمارهٔ ۲۸۴۴ : عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد 28
غزل شمارهٔ ۲۸۴۵ : به اندک فرصتی روشندل از جان سیر می گردد 47
غزل شمارهٔ ۲۸۴۶ : به نومیدی گره از کار سالک باز می گردد 55
غزل شمارهٔ ۲۸۴۷ : زگل تنها کجا بزم گلستان ساز می گردد؟ 55
غزل شمارهٔ ۲۸۴۸ : دل من بیقرار از شعله آواز می گردد 52
غزل شمارهٔ ۲۸۴۹ : زآب دیده من بید مجنون سبز می گردد 38
غزل شمارهٔ ۲۸۵۰ : گرانی می کند بر تن چو سربی جوش می گردد 60
غزل شمارهٔ ۲۸۵۱ : خوش آن رهرو که دایم چون فلک بر خویش می گردد 48
غزل شمارهٔ ۲۸۵۲ : شود چون بیش نعمت، مایه تشویش می گردد 45
غزل شمارهٔ ۲۸۵۳ : زخاموشی دل آگاه روشن بیش می گردد 31
غزل شمارهٔ ۲۸۵۴ : به قتل هر که مایل آن دل بیباک می گردد 41
غزل شمارهٔ ۲۸۵۵ : کجا دیوانه را دل از ملامت تنگ می گردد؟ 63
غزل شمارهٔ ۲۸۵۶ : مرا از حرفهای قالبی دل تنگ می گردد 54
غزل شمارهٔ ۲۸۵۷ : زدست تنگ بر بی برگ دنیا تنگ می گردد 58
غزل شمارهٔ ۲۸۵۸ : از ان در خلوت معشوق بر من حال می گردد 25
غزل شمارهٔ ۲۸۵۹ : دل از گفتار ناسنجیده بی آرام می گردد 67
غزل شمارهٔ ۲۸۶۰ : دل صد پاره زان گرد می گلفام می گردد 66
غزل شمارهٔ ۲۸۶۱ : نشان یوسف گم گشته پیدا از تو می گردد 56
غزل شمارهٔ ۲۸۶۲ : دل یاقوت را خون می کند لعل سخنگویت 35
غزل شمارهٔ ۲۸۶۳ : زانفاس گرامی آنچه صرف آه می گردد 46
غزل شمارهٔ ۲۸۶۴ : به احسان خانه از سیل حوادث رسته می گردد 75
غزل شمارهٔ ۲۸۶۵ : زبالیدن ترا هر دم لباسی تازه می گردد 58
غزل شمارهٔ ۲۸۶۶ : مگر قسمت مرا زان تیغ زخمی تازه می گردد؟ 46
غزل شمارهٔ ۲۸۶۷ : زشکر خنده پنهان او دل تازه می گردد 46
غزل شمارهٔ ۲۸۶۸ : نگاه آشنا در چشم او بیگانه می گردد 42
غزل شمارهٔ ۲۸۶۹ : دل آسوده در زیر فلک پیدا نمی گردد 120
غزل شمارهٔ ۲۸۷۰ : سفیدی پرده دار چشم خونپالا نمی گردد 47
غزل شمارهٔ ۲۸۷۱ : دل چرخ بداختر نرم از یارب نمی گردد 46
غزل شمارهٔ ۲۸۷۲ : دل عاشق به جور از یار دیرین برنمی گردد 89
غزل شمارهٔ ۲۸۷۳ : خط از خون مانع آن غمزه کافر نمی گردد 56
غزل شمارهٔ ۲۸۷۴ : برون آمد زلب چون حرف، دیگر برنمی گردد 72
غزل شمارهٔ ۲۸۷۵ : دل دیوانه من از سپاهی بر نمی گردد 62
غزل شمارهٔ ۲۸۷۶ : معانی اهل صورت را به گرد دل نمی گردد 42
غزل شمارهٔ ۲۸۷۷ : نه از رحم است اگر نخجیر من بسمل نمی گردد 48
غزل شمارهٔ ۲۸۷۸ : به الزام پیاپی مدعی ملزم نمی گردد 44
غزل شمارهٔ ۲۸۷۹ : شود خرج زمین هر سر که سودایی نمی گردد 51
غزل شمارهٔ ۲۸۸۰ : به زنجیر تعلق خلق را دست قضا بندد 63
غزل شمارهٔ ۲۸۸۱ : بجز چشمش که چشم از دیدن من از حیا بندد 39
غزل شمارهٔ ۲۸۸۲ : چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد 76
غزل شمارهٔ ۲۸۸۳ : چمن پیرا نه گل را دسته در گلزار می بندد 63
غزل شمارهٔ ۲۸۸۴ : دل سرگشته ما چرخ را بر کار می بندد 36
غزل شمارهٔ ۲۸۸۵ : کدام آیینه رو احرام این میخانه می بندد؟ 49
غزل شمارهٔ ۲۸۸۶ : زحسن شوخ طرفی دیده های تر نمی بندد 60
غزل شمارهٔ ۲۸۸۷ : نه تنها از نشاط می لب جانانه می خندد 61
غزل شمارهٔ ۲۸۸۸ : عجب دارم که یار این نابسامان را به یاد آرد 48
غزل شمارهٔ ۲۸۸۹ : خط مشکین او سودای عنبر را به جوش آرد 59
غزل شمارهٔ ۲۸۹۰ : تو چون نوخط شوی طاوس جنت پر برون آرد 55
غزل شمارهٔ ۲۸۹۱ : زگردون عاقبت جان مصفا سر برون آرد 42
غزل شمارهٔ ۲۸۹۲ : گه از خم، گه زساغر، گه زمینا سر برون آرد 60
غزل شمارهٔ ۲۸۹۳ : چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد 60
غزل شمارهٔ ۲۸۹۴ : خردکی رخت بتواند زموج می برون آرد؟ 37
غزل شمارهٔ ۲۸۹۵ : سر منصور بار آن تیغ بی زنهار می آرد 64
غزل شمارهٔ ۲۸۹۶ : تماشای بتان از چشم خون بسیار می آرد 43
غزل شمارهٔ ۲۸۹۷ : زخاطر ریشه غم دور ساغر بر نمی آرد 98
غزل شمارهٔ ۲۸۹۸ : زدام عشق عاشق را سفر بیرون نمی آرد 39
غزل شمارهٔ ۲۸۹۹ : قبول خاطر از نظاره منظور می بارد 35
غزل شمارهٔ ۲۹۰۰ : سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد 65
غزل شمارهٔ ۲۹۰۱ : زمژگان که ناخن در فضای سینه می بارد؟ 43
غزل شمارهٔ ۲۹۰۲ : کسی تاب خدنگ غمزه آن دلربا دارد 57
غزل شمارهٔ ۲۹۰۳ : مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد 34
غزل شمارهٔ ۲۹۰۴ : کجا رخسار او تاب نگاه آشنا دارد؟ 49
غزل شمارهٔ ۲۹۰۵ : توانگر در دل از سامان خود آزارها دارد 32
غزل شمارهٔ ۲۹۰۶ : از ان سرو از درختان سرفرازی بیشتر دارد 52
غزل شمارهٔ ۲۹۰۷ : مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد 41
غزل شمارهٔ ۲۹۰۸ : خوشا چشمی که بر روی عرقناکی نظر دارد 53
غزل شمارهٔ ۲۹۰۹ : اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد 59
غزل شمارهٔ ۲۹۱۰ : اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر دارد 49
غزل شمارهٔ ۲۹۱۱ : مرا زنگ ملال از دل شراب ناب بردارد 47
غزل شمارهٔ ۲۹۱۲ : دل عاشق کی از زلف معنبر دست بردارد؟ 66
غزل شمارهٔ ۲۹۱۳ : سر عاشق زتن کی هر می کم زور بردارد؟ 42
غزل شمارهٔ ۲۹۱۴ : نبرد از سینه من گرد کلفت گردش ساغر 56
غزل شمارهٔ ۲۹۱۵ : نظر چون موشکاف از زلف عنبر فام بردارد؟ 64
غزل شمارهٔ ۲۹۱۶ : دل پرخون کجا از جسم پا در گل خبر دارد؟ 61
غزل شمارهٔ ۲۹۱۷ : نظربازی که چشم پرخماری در نظر دارد 46
غزل شمارهٔ ۲۹۱۸ : اگرچه هر گلی زین گلستان جای دگر دارد 55
غزل شمارهٔ ۲۹۱۹ : ز گلهای چمن هر کس وفاداری طمع دارد 85
غزل شمارهٔ ۲۹۲۰ : مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد 64
غزل شمارهٔ ۲۹۲۱ : لب خوش بوسه ای در تنگنای حیرتم دارد 63
غزل شمارهٔ ۲۹۲۲ : به ذوقی تکیه بر شمشیر جسم لاغرم دارد 51
غزل شمارهٔ ۲۹۲۳ : مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد 68
غزل شمارهٔ ۲۹۲۴ : چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟ 51
غزل شمارهٔ ۲۹۲۵ : من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد 46
غزل شمارهٔ ۲۹۲۶ : مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد 42
غزل شمارهٔ ۲۹۲۷ : مرا فکر غریب آواره دایم از وطن دارد 38
غزل شمارهٔ ۲۹۲۸ : مه ناشسته رو کی رتبه دلدار من دارد؟ 72
غزل شمارهٔ ۲۹۲۹ : اگرچه لاله من ریشه در خاک چمن دارد 71
غزل شمارهٔ ۲۹۳۰ : لباس عاریت پیش از طلب انداختن دارد 50
غزل شمارهٔ ۲۹۳۱ : خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد 54
غزل شمارهٔ ۲۹۳۲ : نفس یک پا درون خانه، یک پا در برون دارد 50
غزل شمارهٔ ۲۹۳۳ : کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین دارد؟ 56
غزل شمارهٔ ۲۹۳۴ : دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد 59
غزل شمارهٔ ۲۹۳۵ : سر شوریده من هر نفس صد آرزو دارد 72
غزل شمارهٔ ۲۹۳۶ : سمندر داغها از آتش رخسار او دارد 57
غزل شمارهٔ ۲۹۳۷ : زچشم بد خدا آن پاک دامن را نگه دارد 56
غزل شمارهٔ ۲۹۳۸ : چسان مژگان خونین گریه ما را نگه دارد؟ 59
غزل شمارهٔ ۲۹۳۹ : دل بی دست و پا چون آه سوزان را نگه دارد؟ 53
غزل شمارهٔ ۲۹۴۰ : گریبان دلم را نعره مستانه ای دارد 72
غزل شمارهٔ ۲۹۴۱ : دلی کز زلف او شیرازه جمعیتی دارد 52
غزل شمارهٔ ۲۹۴۲ : دگر هر ذره خاکم هوای کشوری دارد 56
غزل شمارهٔ ۲۹۴۳ : دل بی طالع ما دلربای غافلی دارد 48
غزل شمارهٔ ۲۹۴۴ : مرا پاس ادب زان آستان مهجور می دارد 52
غزل شمارهٔ ۲۹۴۵ : چه پروا داغ من از دیده های شور می دارد؟ 52
غزل شمارهٔ ۲۹۴۶ : چه باک از عاشق بی باک آن طناز می دارد؟ 96
غزل شمارهٔ ۲۹۴۷ : لب نانی که از دامان سایل باز می دارد 63
غزل شمارهٔ ۲۹۴۸ : به قامت سرو را از قد کشیدن باز می دارد 34
غزل شمارهٔ ۲۹۴۹ : کجا از تیغ سرگرم محبت باک می دارد؟ 36
غزل شمارهٔ ۲۹۵۰ : خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می دارد 42
غزل شمارهٔ ۲۹۵۱ : دل بی غم نصیب از نقطه سودا نمی دارد 53
غزل شمارهٔ ۲۹۵۲ : هنرور را هنر گرد غم از دل برنمی دارد 57
غزل شمارهٔ ۲۹۵۳ : زآه عاشقان اندیشه ای اختر نمی دارد 58
غزل شمارهٔ ۲۹۵۴ : تمنای فروغ آن ماه سیما برنمی دارد 59
غزل شمارهٔ ۲۹۵۵ : دل بیمار من ناز مداوا برنمی دارد 60
غزل شمارهٔ ۲۹۵۶ : عرق رخسار آن خورشید طلعت بر نمی دارد 49
غزل شمارهٔ ۲۹۵۷ : نظر عاشق به خط زان روی انور برنمی دارد 56
غزل شمارهٔ ۲۹۵۸ : شکوه عشق را گردون گردان برنمی دارد 44
غزل شمارهٔ ۲۹۵۹ : دو روزی بیش جان سنگینی تن بر نمی دارد 49
غزل شمارهٔ ۲۹۶۰ : دل حق جو نظر بر عالم باطل نمی دارد 59
غزل شمارهٔ ۲۹۶۱ : بجز تشویش خاطر عالم فانی نمی دارد 25
غزل شمارهٔ ۲۹۶۲ : فروغ دل مرا از نور مهر و مه غنی دارد 59
غزل شمارهٔ ۲۹۶۳ : دل رم کرده ناخوش آستین افشاندنی دارد 65
غزل شمارهٔ ۲۹۶۴ : به ذوق آشتی از دوستان رنجیدنی دارد 68
غزل شمارهٔ ۲۹۶۵ : بدن را در زمین هرگز روان پاک نگذارد 46
غزل شمارهٔ ۲۹۶۶ : به هر محفل بهشتی روی من منزل کجا گیرد؟ 44
غزل شمارهٔ ۲۹۶۷ : مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا گیرد 43
غزل شمارهٔ ۲۹۶۸ : سبکسیر توکل کی پی هر رهنما گیرد؟ 63
غزل شمارهٔ ۲۹۶۹ : زدیدار تو از یوسف زلیخا مهر برگیرد 34
غزل شمارهٔ ۲۹۷۰ : به حسن نقش از ان نقاش هر کس چشم برگیرد 63
غزل شمارهٔ ۲۹۷۱ : زبیتابان کجا آن مست بی پروا خبر گیرد؟ 43
غزل شمارهٔ ۲۹۷۲ : زبی مغزی هواجویی که دنبال هوس گیرد 19
غزل شمارهٔ ۲۹۷۳ : دل عاشق چه لذت از بهشت جاودان گیرد؟ 57
غزل شمارهٔ ۲۹۷۴ : زدلسوزان که را دارم که جا در انجمن گیرد؟ 60
غزل شمارهٔ ۲۹۷۵ : حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد 54
غزل شمارهٔ ۲۹۷۶ : به خواب آن چشم دل از عاشق ناشاد می گیرد 56
غزل شمارهٔ ۲۹۷۷ : سخن رنگ اثر از سینه افگار می گیرد 61
غزل شمارهٔ ۲۹۷۸ : چو شاهین بر سر دست آن شکار انداز می گیرد 53
غزل شمارهٔ ۲۹۷۹ : دل از عاشق به شرم آن نرگس غماز می گیرد 57
غزل شمارهٔ ۲۹۸۰ : شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد 52
غزل شمارهٔ ۲۹۸۱ : زخون خویش تیغ دشمن من رنگ می گیرد 54
غزل شمارهٔ ۲۹۸۲ : اگرچه رنگ می گیرد زمه هر جا بود سیبی 46
غزل شمارهٔ ۲۹۸۳ : به ابرام آن که از دنیاپرستان کام می گیرد 75
غزل شمارهٔ ۲۹۸۴ : غباری از بیابان جنون بالا نمی گیرد 58
غزل شمارهٔ ۲۹۸۵ : علایق دامن آزاده ما را نمی گیرد 52
غزل شمارهٔ ۲۹۸۶ : تن آسانی عنان زندگانی را نمی گیرد 38
غزل شمارهٔ ۲۹۸۷ : زآه و دود عاشق حسن را کلفت نمی گیرد 41
غزل شمارهٔ ۲۹۸۸ : فسون صبر در دلهای پرخون در نمی گیرد 39
غزل شمارهٔ ۲۹۸۹ : کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی گیرد 65
غزل شمارهٔ ۲۹۹۰ : دل آزاده را هرگز غم عالم نمی گیرد 33
غزل شمارهٔ ۲۹۹۱ : زخونم رنگ آن رخساره گلگون نمی گیرد 58
غزل شمارهٔ ۲۹۹۲ : چه دارد عالم فانی که استغنا توانم زد؟ 62
غزل شمارهٔ ۲۹۹۳ : اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد 48
غزل شمارهٔ ۲۹۹۴ : به خلوت هر که رخت از حلقه جمعیت اندازد 47
غزل شمارهٔ ۲۹۹۵ : جنونی کو که آتش در دل پرشورم اندازد؟ 62
غزل شمارهٔ ۲۹۹۶ : شکر در آب گوهر لعل خندان تو اندازد 45
غزل شمارهٔ ۲۹۹۷ : زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد 45
غزل شمارهٔ ۲۹۹۸ : شکوه عقل را بسیاری گفتار کم سازد 69
غزل شمارهٔ ۲۹۹۹ : زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟ 58
غزل شمارهٔ ۳۰۰۰ : به رغبت با خم زلفش دل بیتاب می سازد 45
غزل شمارهٔ ۳۰۰۱ : مرا پیمانه کی سیر از شراب ناب می سازد؟ 53
غزل شمارهٔ ۳۰۰۲ : محبت حسن را سرگرم در بیداد می سازد 48
غزل شمارهٔ ۳۰۰۳ : محبت سنگ خارا را ز اهل درد می سازد 74
غزل شمارهٔ ۳۰۰۴ : چها تا با هوسناکان کند رخسار گلرنگش 57
غزل شمارهٔ ۳۰۰۵ : جمالت دیده ها را مطلع انوار می سازد 48
غزل شمارهٔ ۳۰۰۶ : چراغ حسن را دامان خط مستور می سازد 67
غزل شمارهٔ ۳۰۰۷ : نمک داغ مرا چون مرهم کافور می سازد 70
غزل شمارهٔ ۳۰۰۸ : برای رزق من گردون عبث تدبیر می سازد 60
غزل شمارهٔ ۳۰۰۹ : دل خام مرا رخسار آتشناک می سازد 51
غزل شمارهٔ ۳۰۱۰ : غم من عالم بیدرد را غمخواره می سازد 82
غزل شمارهٔ ۳۰۱۱ : زشکر خنده لعل او روان را تازه می سازد 50
غزل شمارهٔ ۳۰۱۲ : لبش از خنده دندان نما جان تازه می سازد 56
غزل شمارهٔ ۳۰۱۳ : فرنگی طلعتی کز دین مرا بیگانه می سازد 74
غزل شمارهٔ ۳۰۱۴ : به داغی عشق کار مردم دیوانه می سازد 52
غزل شمارهٔ ۳۰۱۵ : خمار باده مهر دوستان را کینه می سازد 74
غزل شمارهٔ ۳۰۱۶ : سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمی سازد 57
غزل شمارهٔ ۳۰۱۷ : زشوق عالم بالا روان با تن نمی سازد 67
غزل شمارهٔ ۳۰۱۸ : دماغ خشک ما را باده رنگین نمی سازد 47
غزل شمارهٔ ۳۰۱۹ : مکن کاری که از جورت دل اندوهگین لرزد 52
غزل شمارهٔ ۳۰۲۰ : قدح لبریز چون شد از شراب ناب می لرزد 56
غزل شمارهٔ ۳۰۲۱ : به مقدار بصیرت خاطر آگاه می لرزد 75
غزل شمارهٔ ۳۰۲۲ : مرا چون دل تپد در بر، دل جانانه می لرزد 54
غزل شمارهٔ ۳۰۲۳ : دل ما بر سیه روزان فقر از خود فزون سوزد 35
غزل شمارهٔ ۳۰۲۴ : سرشک گرم در چشم تر من خواب می سوزد 58
غزل شمارهٔ ۳۰۲۵ : اگرچه شمع کافوری خرد در خانه می سوزد 70
غزل شمارهٔ ۳۰۲۶ : خمار می مرا در گوشه میخانه می سوزد 63
غزل شمارهٔ ۳۰۲۷ : کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟ 90
غزل شمارهٔ ۳۰۲۸ : مرا صد آه یکبار از دل صد چاک می خیزد 57
غزل شمارهٔ ۳۰۲۹ : غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد 36
غزل شمارهٔ ۳۰۳۰ : ز ماتمخانه ما نغمه عشرت کجا خیزد؟ 103
غزل شمارهٔ ۳۰۳۱ : ز اشک دیده بیدرد زنگ از دل کجا خیزد؟ 19
غزل شمارهٔ ۳۰۳۲ : به مستی آه خون آلود از دل بیشتر خیزد 65
غزل شمارهٔ ۳۰۳۳ : زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد 41
غزل شمارهٔ ۳۰۳۴ : زدین ناقصم از سبحه استغفار برخیزد 59
غزل شمارهٔ ۳۰۳۵ : مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد 45
غزل شمارهٔ ۳۰۳۶ : خوشا افتاده ای کز خاک ره چالاک برخیزد 55
غزل شمارهٔ ۳۰۳۷ : مرا آن روز از آیینه دل زنگ برخیزد 31
غزل شمارهٔ ۳۰۳۸ : به عزم رقص چون سرو قباپوش تو برخیزد 36
غزل شمارهٔ ۳۰۳۹ : نشد از دل غبار از شیشه و پیمانه برخیزد 36
غزل شمارهٔ ۳۰۴۰ : کجا تدبیر پیران کهنسال از جوان خیزد؟ 55
غزل شمارهٔ ۳۰۴۱ : کجا بی باده زنگ از خاطر اندوهگین خیزد؟ 44
غزل شمارهٔ ۳۰۴۲ : زرخسار تو رنگ از گلشن ایجاد می خیزد 46
غزل شمارهٔ ۳۰۴۳ : مرا از دل زقرب خط دلبر دود می خیزد 41
غزل شمارهٔ ۳۰۴۴ : زسوز دل مرا از چشم گریان دود می خیزد 62
غزل شمارهٔ ۳۰۴۵ : مرا اسباب عشرت از دل دیوانه می خیزد 37
غزل شمارهٔ ۳۰۴۶ : دل هر کس به تعظیم سخن از جا نمی خیزد 32
غزل شمارهٔ ۳۰۴۷ : زدل زنگ ملال از باده احمر نمی خیزد 58
غزل شمارهٔ ۳۰۴۸ : غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد 58
غزل شمارهٔ ۳۰۴۹ : که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟ 68
غزل شمارهٔ ۳۰۵۰ : سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد 57
غزل شمارهٔ ۳۰۵۱ : تلاش نام داری چون نگین تن در سیاهی ده 55
غزل شمارهٔ ۳۰۵۲ : به کشت خشمگینان آتش از ابر بلا ریزد 44
غزل شمارهٔ ۳۰۵۳ : ترا از ساده لوحی هر که گل در پیرهن ریزد 62
غزل شمارهٔ ۳۰۵۴ : گل اندامی که در پیراهن من خار می ریزد 58
غزل شمارهٔ ۳۰۵۵ : به مستی بی طلب بوس از دهان یار می ریزد 51
غزل شمارهٔ ۳۰۵۶ : مسلسل حرف از ان مژگان خوش تقریر می ریزد 57
غزل شمارهٔ ۳۰۵۷ : کجا خون مرا آن ساقی طناز می ریزد؟ 62
غزل شمارهٔ ۳۰۵۸ : غمی هر دم به دل از سینه صد چاک می ریزد 48
غزل شمارهٔ ۳۰۵۹ : زیاد آن ستمگر از رخ من رنگ می ریزد 46
غزل شمارهٔ ۳۰۶۰ : اگر در دام او اشکی دل دیوانه می ریزد 51
غزل شمارهٔ ۳۰۶۱ : به دلهای فگار آن لعل روشن گوهر آویزد 66
غزل شمارهٔ ۳۰۶۲ : هلال عید از گردون زنگاری هویدا شد 72
غزل شمارهٔ ۳۰۶۳ : زپیری حرص دنیا نفس طامع را دو بالا شد 55
غزل شمارهٔ ۳۰۶۴ : فروغ حسن یار از چهره گلزار پیدا شد 69
غزل شمارهٔ ۳۰۶۵ : زروی لاله رنگت آب رونق از چمنها شد 54
غزل شمارهٔ ۳۰۶۶ : اگر ناقص به روشن گوهری واصل تواند شد 42
غزل شمارهٔ ۳۰۶۷ : حجاب آسمان کی مانع ما می تواند شد؟ 30
غزل شمارهٔ ۳۰۶۸ : که ساکن در دل ویرانه ما می تواند شد؟ 48
غزل شمارهٔ ۳۰۶۹ : ز اکسیر قناعت خاک شکر می تواند شد 64
غزل شمارهٔ ۳۰۷۰ : که با قد دو تا از مرگ غافل می تواند شد؟ 72
غزل شمارهٔ ۳۰۷۱ : چنین گر آتشین از باده آن رخسار خواهد شد 37
غزل شمارهٔ ۳۰۷۲ : به این عنوان اگر روی تو آتشناک خواهد شد 49
غزل شمارهٔ ۳۰۷۳ : گل از نشو و نماگر این چنین برجسته خواهد شد 46
غزل شمارهٔ ۳۰۷۴ : نصیب از نعمت بسیار دیگرگون نخواهد شد 47
غزل شمارهٔ ۳۰۷۵ : زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد 37
غزل شمارهٔ ۳۰۷۶ : به دل باشد گران چشمی که بی اشک دمادم شد 38
غزل شمارهٔ ۳۰۷۷ : نگار نوخطی رام نگاه صید بندم شد 50
غزل شمارهٔ ۳۰۷۸ : رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد 38
غزل شمارهٔ ۳۰۷۹ : ز خط رویش چراغ دیده شب زنده داران شد 57
غزل شمارهٔ ۳۰۸۰ : دل تاریک من روشن زفیض صبحگاهی شد 73
غزل شمارهٔ ۳۰۸۱ : زدل طرفی نبستی در جهان گل چه خواهی شد؟ 73
غزل شمارهٔ ۳۰۸۲ : بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟ 61
غزل شمارهٔ ۳۰۸۳ : اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد 33
غزل شمارهٔ ۳۰۸۴ : گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد 64
غزل شمارهٔ ۳۰۸۵ : بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر باشد 49
غزل شمارهٔ ۳۰۸۶ : غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد 60
غزل شمارهٔ ۳۰۸۷ : به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد 53
غزل شمارهٔ ۳۰۸۸ : دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد 56
غزل شمارهٔ ۳۰۸۹ : لب نو خط جانان دور باش بوالهوس باشد 50
غزل شمارهٔ ۳۰۹۰ : مرا پیغام لطفی از زبان خامه بس باشد 48
غزل شمارهٔ ۳۰۹۱ : اگر جان دربهای می دهی بر می ستم باشد 59
غزل شمارهٔ ۳۰۹۲ : دمی کز روی آگاهی بود تیغ دودم باشد 45
غزل شمارهٔ ۳۰۹۳ : خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد 67
غزل شمارهٔ ۳۰۹۴ : مرا دوری به جای خویش با آن سیمتن باشد 39
غزل شمارهٔ ۳۰۹۵ : چه امید برومندی مرا زان سیمتن باشد؟ 53
غزل شمارهٔ ۳۰۹۶ : اگر فتح جگرداران به تیغ افراختن باشد 38
غزل شمارهٔ ۳۰۹۷ : دمی چون صبح می خواهم درین عالم زمن باشد 59
غزل شمارهٔ ۳۰۹۸ : کیم من تا سلیمان میهمان خوان من باشد؟ 58
غزل شمارهٔ ۳۰۹۹ : در آغاز محبت خاطر عاشق غمین باشد 30
غزل شمارهٔ ۳۱۰۰ : ز ابروی تو دل گردد زره، گر آهنین باشد 57
غزل شمارهٔ ۳۱۰۱ : به خاک و خون کشیدی ز انتظارم، این چنین باشد! 64
غزل شمارهٔ ۳۱۰۲ : خوشا رندی که در میخانه اش آن آبرو باشد 64
غزل شمارهٔ ۳۱۰۳ : من ناکس کیم تا در سرشتم آرزو باشد؟ 53
غزل شمارهٔ ۳۱۰۴ : نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد 77
غزل شمارهٔ ۳۱۰۵ : ز فرمان قضا گردنکشی دیوانگی باشد 66
غزل شمارهٔ ۳۱۰۶ : به مستی از ته دل آدمی خشنود می باشد 43
غزل شمارهٔ ۳۱۰۷ : دو شب از ماه نو سالی به عید امید می باشد 57
غزل شمارهٔ ۳۱۰۸ : نگاه نرگس نیلوفری خونخوار می باشد 45
غزل شمارهٔ ۳۱۰۹ : پرستاری دل افگار را دشوار می باشد 52
غزل شمارهٔ ۳۱۱۰ : طلبکار خدا را درد دل بسیار می باشد 36
غزل شمارهٔ ۳۱۱۱ : تو پنداری دل خوش در جهان بسیار می باشد 48
غزل شمارهٔ ۳۱۱۲ : حضور قلب کی در سینه پرشور می باشد؟ 64
غزل شمارهٔ ۳۱۱۳ : گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد 71
غزل شمارهٔ ۳۱۱۴ : بهار زندگانی با خزان همدوش می باشد 30
غزل شمارهٔ ۳۱۱۵ : دل بی آرزو آسوده از تشویش می باشد 62
غزل شمارهٔ ۳۱۱۶ : صفا دارد جهان تا دل زکلفت پاک می باشد 33
غزل شمارهٔ ۳۱۱۷ : گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد 36
غزل شمارهٔ ۳۱۱۸ : زسالک شکوه پردازی نه شرط راه می باشد 66
غزل شمارهٔ ۳۱۱۹ : زدوری بیش وصل دلبران جانکاه می باشد 50
غزل شمارهٔ ۳۱۲۰ : خرابیهای ظاهر حافظ دیوانه می باشد 44
غزل شمارهٔ ۳۱۲۱ : دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمی باشد 61
غزل شمارهٔ ۳۱۲۲ : بهشتی بی دماغان را به از خلوت نمی باشد 51
غزل شمارهٔ ۳۱۲۳ : دل پر آرزو خالی زشور و شر نمی باشد 65
غزل شمارهٔ ۳۱۲۴ : شراب بیخودی در شیشه و ساغر نمی باشد 47
غزل شمارهٔ ۳۱۲۵ : اثر آه و فغان را در دل خرم نمی باشد 61
غزل شمارهٔ ۳۱۲۶ : گلستان ارم جز عارض جانان نمی باشد 68
غزل شمارهٔ ۳۱۲۷ : نظرگاهی مرا غیر از دل روشن نمی باشد 33
غزل شمارهٔ ۳۱۲۸ : حصاری آدمی را به زهمواری نمی باشد 79
غزل شمارهٔ ۳۱۲۹ : سخن را از خموشی پرده بر رو گر دهن پوشد 38
غزل شمارهٔ ۳۱۳۰ : دل ظالم از آب چشم مظلومان نیندیشد 44
غزل شمارهٔ ۳۱۳۱ : زجوش مغز مستان را به سردستار می رقصد 49
غزل شمارهٔ ۳۱۳۲ : سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می بالد 81
غزل شمارهٔ ۳۱۳۳ : خط شبرنگ از ان لعل لب گلرنگ می بالد 55
غزل شمارهٔ ۳۱۳۴ : نسیم مصر با صد کاروان یوسف لقا آمد 52
غزل شمارهٔ ۳۱۳۵ : به ناز افراختی قامت فلکها در سجود آمد 45
غزل شمارهٔ ۳۱۳۶ : نماند بر زمین هر کس به طینت خاکسار آمد 65
غزل شمارهٔ ۳۱۳۷ : بده ساقی می گلگون که ایام بهار آمد 53
غزل شمارهٔ ۳۱۳۸ : در و دیوار در وجد از نسیم نوبهار آمد 35
غزل شمارهٔ ۳۱۳۹ : زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد 75
غزل شمارهٔ ۳۱۴۰ : شدم آسوده تا از دیده اشک لاله رنگ آمد 63
غزل شمارهٔ ۳۱۴۱ : زدلسوزان مرا بر سر همین داغ جنون آمد 51
غزل شمارهٔ ۳۱۴۲ : خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد 43
غزل شمارهٔ ۳۱۴۳ : به عنوانی از ان لب خط جان پرور برون آمد 39
غزل شمارهٔ ۳۱۴۴ : به دور خط زشرم آن لعل جان پرور برون آمد 41
غزل شمارهٔ ۳۱۴۵ : به طوف خاک من گر آن سراپا ناز می آمد 36
غزل شمارهٔ ۳۱۴۶ : چنین ساقی اگر دور شراب ناب گرداند 57
غزل شمارهٔ ۳۱۴۷ : نه آن مرغم که گرد عالمم پرواز گرداند 25
غزل شمارهٔ ۳۱۴۸ : دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خود، ورنه 43
غزل شمارهٔ ۳۱۴۹ : نه هر پیمانه ای از حال خود ما را بگرداند 36
غزل شمارهٔ ۳۱۵۰ : زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند 49
غزل شمارهٔ ۳۱۵۱ : زمین را وحشی رم کرده یک کف خاک می داند 40
غزل شمارهٔ ۳۱۵۲ : کجا داغ جنون را قدر هر فرزانه می داند؟ 29
غزل شمارهٔ ۳۱۵۳ : زبی پروایی آن بیدرد قدر ما نمی داند 57
غزل شمارهٔ ۳۱۵۴ : چه شد قدر مرا گر چرخ دون پرور نمی داند؟ 72
غزل شمارهٔ ۳۱۵۵ : بهار عارض او را به سامان کس نمی داند 61
غزل شمارهٔ ۳۱۵۶ : چه شد گر خصم بداختر بهای من نمی داند؟ 55
غزل شمارهٔ ۳۱۵۷ : دل دیوانه من دوست از دشمن نمی داند 49
غزل شمارهٔ ۳۱۵۸ : زنقش آرزو دل پاک گردیدن نمی داند 45
غزل شمارهٔ ۳۱۵۹ : زگرمی خون من جوهر به تیغ او بسوزاند 65
غزل شمارهٔ ۳۱۶۰ : اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند 55
غزل شمارهٔ ۳۱۶۱ : که در عیش و طرب پیوسته در دار فنا ماند؟ 41
غزل شمارهٔ ۳۱۶۲ : نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زمین روید 63
غزل شمارهٔ ۳۱۶۳ : ز اسباب جهان حسرت به دنیادار می ماند 45
غزل شمارهٔ ۳۱۶۴ : زخون خوردن اثرهای نمایان باز می ماند 54
غزل شمارهٔ ۳۱۶۵ : نصیب خویش هر کس یافت در دنیا نمی ماند 47
غزل شمارهٔ ۳۱۶۶ : دل از غش صاف چون گردید در دنیا نمی ماند 67
غزل شمارهٔ ۳۱۶۷ : زدوزخ گرمی هنگامه صحبت نمی ماند 66
غزل شمارهٔ ۳۱۶۸ : زدل در سینه غیر از آه غم پرور نمی ماند 41
غزل شمارهٔ ۳۱۶۹ : سخن پوشیده در لعل لب جانان نمی ماند 61
غزل شمارهٔ ۳۱۷۰ : به دل مژگان آن ناآشنا پنهان نمی ماند 52
غزل شمارهٔ ۳۱۷۱ : دهان تنگ آن شیرین پسر پنهان نمی ماند 47
غزل شمارهٔ ۳۱۷۲ : سر شوریده را فکر سرانجامی نمی ماند 24
غزل شمارهٔ ۳۱۷۳ : زآتش گل به اعجاز رخ نیکو برویاند 29
غزل شمارهٔ ۳۱۷۴ : حباب و موج را هر کس که از دریا جدا بیند 37
غزل شمارهٔ ۳۱۷۵ : رخ بهبود کار خویش آن غافل چسان بیند؟ 72
غزل شمارهٔ ۳۱۷۶ : همین سرگشتگی چشم حریص از مال می بیند 41
غزل شمارهٔ ۳۱۷۷ : کسی کز عقل وحشی شد چون مجنون بد نمی بیند 60
غزل شمارهٔ ۳۱۷۸ : زحیرت عاشق از نظاره اغیار گل چیند 60
غزل شمارهٔ ۳۱۷۹ : زسنگ کودکان از پا دل دیوانه ننشیند 34
غزل شمارهٔ ۳۱۸۰ : زخون دل شراب، از پاره دل کن کباب خود 56
غزل شمارهٔ ۳۱۸۱ : تو از نام بلند ای نوجوان بردار کام خود 60
غزل شمارهٔ ۳۱۸۲ : کسی تا کی خورد چون شمع رزق از استخوان خود؟ 69
غزل شمارهٔ ۳۱۸۳ : به بی برگی قناعت می کنم تا نوبهار آید 90
غزل شمارهٔ ۳۱۸۴ : به همت کشتی تن را شکستم تا چه پیش آید 51
غزل شمارهٔ ۳۱۸۵ : نه چندان است شوق من که از دل بر زبان آید 30
غزل شمارهٔ ۳۱۸۶ : کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟ 47
غزل شمارهٔ ۳۱۸۷ : به مهر و مه کجا از مغز ما سودا برون آید؟ 55
غزل شمارهٔ ۳۱۸۸ : کجا آسان زقید جسم پای دل برون آید؟ 55
غزل شمارهٔ ۳۱۸۹ : به امید چه از تن غافلان را جان برون آید؟ 46
غزل شمارهٔ ۳۱۹۰ : زقید جسم جانهای عزیز آسان برون آید 47
غزل شمارهٔ ۳۱۹۱ : اگر طوفان زچشم خونفشان من برون آید 53
غزل شمارهٔ ۳۱۹۲ : گر از نظاره خورشید در چشم آب می آید 55
غزل شمارهٔ ۳۱۹۳ : مرا از غفلت خود بر سر این بیداد می آید 38
غزل شمارهٔ ۳۱۹۴ : به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید 40
غزل شمارهٔ ۳۱۹۵ : غم عالم به دل از دیده خونبار می آید 64
غزل شمارهٔ ۳۱۹۶ : دل از مژگان خواب آلود در زنهار می آید 48
غزل شمارهٔ ۳۱۹۷ : درین صحرا که یارب از پی نخجیر می آید؟ 53
غزل شمارهٔ ۳۱۹۸ : به قتل من چنان بیتاب آن شمشیر می آید 28
غزل شمارهٔ ۳۱۹۹ : به آیین تمام از خم شراب صاف می آید 54
غزل شمارهٔ ۳۲۰۰ : شود پاک از گنه هر کس به کوی عشق می آید 49
غزل شمارهٔ ۳۲۰۱ : که بر بالین من با قامت چالاک می آید؟ 51
غزل شمارهٔ ۳۲۰۲ : به آسانی به روی زرد ما کی رنگ می آید؟ 43
غزل شمارهٔ ۳۲۰۳ : نفس از سینه ام از بس به خون آغشته می آید 45
غزل شمارهٔ ۳۲۰۴ : از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می آید 35
غزل شمارهٔ ۳۲۰۵ : اگر درد مرا زان بی مروت چاره می آید 52
غزل شمارهٔ ۳۲۰۶ : بغیر از دل مصاف عشق دیگر از که می آید؟ 46
غزل شمارهٔ ۳۲۰۷ : کدامین آتشین سیما به این ویرانه می آید؟ 108
غزل شمارهٔ ۳۲۰۸ : گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی طلب سویش 195
غزل شمارهٔ ۳۲۰۹ : نه بیدردی است گر اشکم به چشم تر نمی آید 59
غزل شمارهٔ ۳۲۱۰ : ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمی آید 81
غزل شمارهٔ ۳۲۱۱ : ز مغز من به صهبا خشکی غم برنمی آید 63
غزل شمارهٔ ۳۲۱۲ : مصفا تا نمی گردد، زتن جان بر نمی آید 44
غزل شمارهٔ ۳۲۱۳ : خیال او به تدبیر از دل من برنمی آید 45
غزل شمارهٔ ۳۲۱۴ : زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید 39
غزل شمارهٔ ۳۲۱۵ : زانجم نور مه در دیده روزن نمی آید 35
غزل شمارهٔ ۳۲۱۶ : به کار سینه صافان دیده روشن نمی آید 73
غزل شمارهٔ ۳۲۱۷ : زمن راز دل صدچاک پوشیدن نمی آید 53
غزل شمارهٔ ۳۲۱۸ : به خاطر هیچگه آن قامت موزون نمی آید 43
غزل شمارهٔ ۳۲۱۹ : زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی آید 50
غزل شمارهٔ ۳۲۲۰ : تمنا از دل اهل هوس بیرون نمی آید 55
غزل شمارهٔ ۳۲۲۱ : تمنا از دل اهل هوس بیرون نمی آید 55
غزل شمارهٔ ۳۲۲۲ : نبیند زیر پای خویش، رعنا این چنین باید 79
غزل شمارهٔ ۳۲۲۳ : زدل رم می کند، چشم بلاجو این چنین باید 49
غزل شمارهٔ ۳۲۲۴ : نوا پیوسته در بزم شراب ناب می باید 47
غزل شمارهٔ ۳۲۲۵ : زسوز عشق داغی بر دل افگار می باید 59
غزل شمارهٔ ۳۲۲۶ : نکویان را عتاب و لطف با هم یار می باید 45
غزل شمارهٔ ۳۲۲۷ : قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید 53
غزل شمارهٔ ۳۲۲۸ : مدام از عشق جوشی در دل بی کینه می باید 30
غزل شمارهٔ ۳۲۲۹ : مگر زلف سبکسیر تو از جولان بیاساید 44
غزل شمارهٔ ۳۲۳۰ : دل عاشق کجا از ساغر سرشار بگشاید؟ 40
غزل شمارهٔ ۳۲۳۱ : دل عاشق کی از هر نسخه وصف الحال بگشاید؟ 55
غزل شمارهٔ ۳۲۳۲ : به هر نامحرمی عاشق لب اظهار نگشاید 56
غزل شمارهٔ ۳۲۳۳ : گره تا کی ز ابروی سخن پرداز نگشاید؟ 46
غزل شمارهٔ ۳۲۳۴ : حواس کم خرد را نفس جاهل کار فرماید 28
غزل شمارهٔ ۳۲۳۵ : مقام بوسه لب زان عارض سیراب می جوید 50
غزل شمارهٔ ۳۲۳۶ : به می آن کس که کلفت از دل پرشور من شوید 49
غزل شمارهٔ ۳۲۳۷ : غبار کلفت از دل ساغر سرشار می شوید 34
غزل شمارهٔ ۳۲۳۸ : زدل زنگ کدورت چشم خونپالا نمی شوید 56
غزل شمارهٔ ۳۲۳۹ : صدف گرد یتیمی از رخ گوهر نمی شوید 58
غزل شمارهٔ ۳۲۴۰ : که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟ 44
غزل شمارهٔ ۳۲۴۱ : دل سودازده در طره دلدار افتاد 47
غزل شمارهٔ ۳۲۴۲ : هرکه را چشم بر آن طاق دو ابرو افتاد 50
غزل شمارهٔ ۳۲۴۳ : عشق تا هست عنان را به هوس نتوان داد 52
غزل شمارهٔ ۳۲۴۴ : آن که از عمر سبکسیر وفا می طلبد 48
غزل شمارهٔ ۳۲۴۵ : هرکه از گریه بیدرد اثر می طلبد 58
غزل شمارهٔ ۳۲۴۶ : قطره بیجگری کز نظر ما افتد 52
غزل شمارهٔ ۳۲۴۷ : نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد 54
غزل شمارهٔ ۳۲۴۸ : دل ارباب تنعم ز نوا می افتد 47
غزل شمارهٔ ۳۲۴۹ : هرکجا پرتو جانانه ما می افتد 38
غزل شمارهٔ ۳۲۵۰ : کور باد آن که ز روی تو نظر می پیچد 63
غزل شمارهٔ ۳۲۵۱ : یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد 39
غزل شمارهٔ ۳۲۵۲ : زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد 57
غزل شمارهٔ ۳۲۵۳ : نفس از توبه صادق دم عیسی گردد 54
غزل شمارهٔ ۳۲۵۴ : جوهر می ز رگ ابر مثنی گردد 47
غزل شمارهٔ ۳۲۵۵ : پنبه گوشم اگر پنبه مینا گردد 56
غزل شمارهٔ ۳۲۵۶ : آب خوب است لب خشکی ازو تر گردد 37
غزل شمارهٔ ۳۲۵۷ : سخن عشق محال است مکرر گردد 62
غزل شمارهٔ ۳۲۵۸ : حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد 60
غزل شمارهٔ ۳۲۵۹ : هرکه باریک شد از فکر، سخنور گردد 52
غزل شمارهٔ ۳۲۶۰ : نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد 123
غزل شمارهٔ ۳۲۶۱ : چه بهشتی است که یارم ز سفر برگردد 58
غزل شمارهٔ ۳۲۶۲ : که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟ 43
غزل شمارهٔ ۳۲۶۳ : که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟ 36
غزل شمارهٔ ۳۲۶۴ : در واکرده، در بسته ز دربان گردد 54
غزل شمارهٔ ۳۲۶۵ : خواب هرکس ز خیال تو پریشان گردد 36
غزل شمارهٔ ۳۲۶۶ : دل ما کی تهی از درد به افغان گردد؟ 46
غزل شمارهٔ ۳۲۶۷ : چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد 54
غزل شمارهٔ ۳۲۶۸ : نخل قد تو به باغی که خرامان گردد 28
غزل شمارهٔ ۳۲۶۹ : سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد 56
غزل شمارهٔ ۳۲۷۰ : نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟ 51
غزل شمارهٔ ۳۲۷۱ : چون ز می صفحه رخسار تو گلگون گردد 50
غزل شمارهٔ ۳۲۷۲ : گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد 68
غزل شمارهٔ ۳۲۷۳ : گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد 38
غزل شمارهٔ ۳۲۷۴ : منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد 71
غزل شمارهٔ ۳۲۷۵ : از نظر بازی من چشم سخنگو گردد 48
غزل شمارهٔ ۳۲۷۶ : وقت ارباب دل آشفته به مویی گردد 66
غزل شمارهٔ ۳۲۷۷ : عقده چون وقت رسد عقده گشا می گردد 75
غزل شمارهٔ ۳۲۷۸ : هرکه تسلیم به فرمان قضا می گردد 75
غزل شمارهٔ ۳۲۷۹ : دولت حسن ز خط زیر و زبر می گردد 57
غزل شمارهٔ ۳۲۸۰ : دل هرکس که مقید به هوس می گردد 43
غزل شمارهٔ ۳۲۸۱ : سر ارباب جدل خرج زبان می گردد 71
غزل شمارهٔ ۳۲۸۲ : راست آزرده کی از زخم زبان می گردد؟ 44
غزل شمارهٔ ۳۲۸۳ : دیدنت باعث سرسبزی جان می گردد 39
غزل شمارهٔ ۳۲۸۴ : آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد 2846 3
غزل شمارهٔ ۳۲۸۵ : اشک دریادل ما گرد جهان می گردد 46
غزل شمارهٔ ۳۲۸۶ : صبر در عشق ز دلها سفری می گردد 33
غزل شمارهٔ ۳۲۸۷ : کوه در بادیه شوق کمر می بندد 51
غزل شمارهٔ ۳۲۸۸ : غنچه باغ حیا سر به گریبان خندد 253
غزل شمارهٔ ۳۲۸۹ : دل سنگین ترا هر که به انصاف آرد 61
غزل شمارهٔ ۳۲۹۰ : کلفت از سینه می ناب برون می آرد 45
غزل شمارهٔ ۳۲۹۱ : تیغ سیراب تو فیض دم عیسی دارد 43
غزل شمارهٔ ۳۲۹۲ : چهره ات رنگ ز گلدسته مینا دارد 65
غزل شمارهٔ ۳۲۹۳ : دل آسوده طمع هر که ز دنیا دارد 61
غزل شمارهٔ ۳۲۹۴ : می در آن لعل گهربار تماشا دارد 87
غزل شمارهٔ ۳۲۹۵ : عاشق از طعنه اغیار چه پروا دارد؟ 38
غزل شمارهٔ ۳۲۹۶ : از ترشرویی ما خاک چه پروا دارد؟ 41
غزل شمارهٔ ۳۲۹۷ : آه عشاق سینه روز اثرها دارد 28
غزل شمارهٔ ۳۲۹۸ : چشم پرکار تو در پرده بیانها دارد 25
غزل شمارهٔ ۳۲۹۹ : مرهم زخم مرا شور محبت دارد 55
غزل شمارهٔ ۳۳۰۰ : سالک از منزل نزدیک شکایت دارد 58
غزل شمارهٔ ۳۳۰۱ : شوق من سرکشی از زلف معنبر دارد 42
غزل شمارهٔ ۳۳۰۲ : سخنی کز دل بیتاب بود پردارد 47
غزل شمارهٔ ۳۳۰۳ : عشق صد لخت جگر بر مژه تر دارد 40
غزل شمارهٔ ۳۳۰۴ : می کجا مهر حجاب از لب ما بردارد؟ 53
غزل شمارهٔ ۳۳۰۵ : حسن در خانه زین جلوه دیگر دارد 89
غزل شمارهٔ ۳۳۰۶ : رهرو عشق کی اندیشه منزل دارد؟ 34
غزل شمارهٔ ۳۳۰۷ : خصم را عقل مقید به تحمل دارد 54
غزل شمارهٔ ۳۳۰۸ : در خور مزد فلک کار به آدم دارد 60
غزل شمارهٔ ۳۳۰۹ : بحر هر چند به بر همچو حبابم دارد 56
غزل شمارهٔ ۳۳۱۰ : دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟ 48
غزل شمارهٔ ۳۳۱۱ : رهرو عشق چه پروای مغیلان دارد؟ 61
غزل شمارهٔ ۳۳۱۲ : تشنگان حال جگر سوختگان می دانند 118
غزل شمارهٔ ۳۳۱۳ : سالک امید نجات از دل روشن دارد 68
غزل شمارهٔ ۳۳۱۴ : از بتان شسته عذاری که حجابی دارد 51
غزل شمارهٔ ۳۳۱۵ : لب لعل تو اگر جام شرابی دارد 44
غزل شمارهٔ ۳۳۱۶ : هر که چون زانوی خود آینه داری دارد 64
غزل شمارهٔ ۳۳۱۷ : هر که رخساره آیینه گدازی دارد 59
غزل شمارهٔ ۳۳۱۸ : حسن نو خط تو سرمایه نازی دارد 55
غزل شمارهٔ ۳۳۱۹ : گوشه گیری که لب نان حلالی دارد 54
غزل شمارهٔ ۳۳۲۰ : هر کف خاک ز احسان تو جانی دارد 26
غزل شمارهٔ ۳۳۲۱ : نرگس از دور به آن چشم نگاهی دارد 33
غزل شمارهٔ ۳۳۲۲ : ذره ام چشم به خورشید لقایی دارد 66
غزل شمارهٔ ۳۳۲۳ : جام می چهره اندیشه نمایی دارد 60
غزل شمارهٔ ۳۳۲۴ : دل آگاه ز تن فکر رهایی دارد 37
غزل شمارهٔ ۳۳۲۵ : پاس اندوه دل تنگ نگه می دارد 74
غزل شمارهٔ ۳۳۲۶ : نه همین فکر مرا روز به من نگذارد 33
غزل شمارهٔ ۳۳۲۷ : دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد 73
غزل شمارهٔ ۳۳۲۸ : سرو را شیوه رفتار تو از جا ببرد 53
غزل شمارهٔ ۳۳۲۹ : دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد 43
غزل شمارهٔ ۳۳۳۰ : هر که آیینه به روشنگر ساغر ببرد 42
غزل شمارهٔ ۳۳۳۱ : صائب این بار به صد دست نگه خواهم داشت 49
غزل شمارهٔ ۳۳۳۲ : هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبرد 61
غزل شمارهٔ ۳۳۳۳ : جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد 57
غزل شمارهٔ ۳۳۳۴ : از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد 47
غزل شمارهٔ ۳۳۳۵ : زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد 45
غزل شمارهٔ ۳۳۳۶ : چه عجب تیر خدنگ تو گر از دل گذرد؟ 65
غزل شمارهٔ ۳۳۳۷ : هر کجا قصه آن طره و کاکل گذرد 61
غزل شمارهٔ ۳۳۳۸ : کلفت از مردم آزاده شتابان گذرد 58
غزل شمارهٔ ۳۳۳۹ : روز و شب بر من مهجور به تلخی گذرد 82
غزل شمارهٔ ۳۳۴۰ : پای بر چرخ نهد هر که ز سر می گذرد 54
غزل شمارهٔ ۳۳۴۱ : روزگار طرب و نوبت غم می گذرد 91
غزل شمارهٔ ۳۳۴۲ : از میان تیغ برآورد که زمان می گذرد 28
غزل شمارهٔ ۳۳۴۳ : کعبه از کوی تو لبیک زنان می گذرد 60
غزل شمارهٔ ۳۳۴۴ : غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد 55
غزل شمارهٔ ۳۳۴۵ : دولت از دیده بیدار طلب باید کرد 86
غزل شمارهٔ ۳۳۴۶ : خویش را پیشتر از مرگ خبر باید کرد 46
غزل شمارهٔ ۳۳۴۷ : ای دل از دشمن خاموش حذر باید کرد 50
غزل شمارهٔ ۳۳۴۸ : نوبهارست سرانجام زری باید کرد 42
غزل شمارهٔ ۳۳۴۹ : دل چون آینه را تار نمی باید کرد 52
غزل شمارهٔ ۳۳۵۰ : روی آیینه دل تار نمی باید کرد 41
غزل شمارهٔ ۳۳۵۱ : خنده چون کبک به آواز نمی باید کرد 56
غزل شمارهٔ ۳۳۵۲ : رو نهان از دل بی کینه نمی باید کرد 61
غزل شمارهٔ ۳۳۵۳ : رخنه هایی که مرا در جگر آن مژگان کرد 22
غزل شمارهٔ ۳۳۵۴ : حسن روزی که صف آرایی آن مژگان کرد 63
غزل شمارهٔ ۳۳۵۵ : از تپش منع دل بی سر و پا نتوان کرد 53
غزل شمارهٔ ۳۳۵۶ : قطع امید ازان موی کمر نتوان کرد 52
غزل شمارهٔ ۳۳۵۷ : دامن دولت دنیا نتوان سخت گرفت 86
غزل شمارهٔ ۳۳۵۸ : دعوی بوسه به آن غنچه دهن نتوان کرد 41
غزل شمارهٔ ۳۳۵۹ : تا حیا قطع نظر زان گل رخسار نکرد 37
غزل شمارهٔ ۳۳۶۰ : برق را در نظر آور به خس و خار چه کرد 48
غزل شمارهٔ ۳۳۶۱ : سیل را در نظر آور که به ویرانه چه کرد 21
غزل شمارهٔ ۳۳۶۲ : سیر حسن خود اگر در دل ما خواهی کرد 40
غزل شمارهٔ ۳۳۶۳ : آن که منع من مخمور ز صهبا می کرد 44
غزل شمارهٔ ۳۳۶۴ : از دو عالم دل اگر رو به سویدا می کرد 28
غزل شمارهٔ ۳۳۶۵ : بی تو گر شاخ گلی دیده تماشا می کرد 77
غزل شمارهٔ ۳۳۶۶ : حسن آن روز که آیینه مصفا می کرد 64
غزل شمارهٔ ۳۳۶۷ : در چمن جلوه گر آن قامت رعنا می کرد 77
غزل شمارهٔ ۳۳۶۸ : خضر اگر چاشنی تیغ شهادت می کرد 47
غزل شمارهٔ ۳۳۶۹ : از خموشی دل روشن گهران آب خورد 73
غزل شمارهٔ ۳۳۷۰ : چند دل خون خود از دوری احباب خورد؟ 57
غزل شمارهٔ ۳۳۷۱ : اوست عاقل که درین غمکده صهبا نخورد 42
غزل شمارهٔ ۳۳۷۲ : جان ما تاب زهر زلف پریشان نخورد 48
غزل شمارهٔ ۳۳۷۳ : شعله شوق اگر در دل خارا گیرد 36
غزل شمارهٔ ۳۳۷۴ : زاهد خشک ز میخانه چه لذت گیرد؟ 78
غزل شمارهٔ ۳۳۷۵ : هر که در وقت جوانی ره طاعت گیرد 57
غزل شمارهٔ ۳۳۷۶ : اگر آن غنچه دهن مهر ز لب برگیرد 46
غزل شمارهٔ ۳۳۷۷ : چه تمتع ز لبش دیده حیران گیرد؟ 42
غزل شمارهٔ ۳۳۷۸ : کیست دست من آزاده ز یاران گیرد؟ 55
غزل شمارهٔ ۳۳۷۹ : تا دلی از کف ارباب وفا می گیرد 50
غزل شمارهٔ ۳۳۸۰ : شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد 35
غزل شمارهٔ ۳۳۸۱ : قدم از صدق درین مرحله می باید زد 35
غزل شمارهٔ ۳۳۸۲ : عشق اول به دل سوخته آدم زد 54
غزل شمارهٔ ۳۳۸۳ : قطره آن کس که پی آب به ظلمت می زد 60
غزل شمارهٔ ۳۳۸۴ : هرکه در دامن ارباب نظر دست نزد 37
غزل شمارهٔ ۳۳۸۵ : آن کسی چشم و چراغ است نظر بازان را 36
غزل شمارهٔ ۳۳۸۶ : نیست ممکن دل آشفته به سر پردازد 63
غزل شمارهٔ ۳۳۸۷ : عاشق محو به دلدار نمی پردازد 32
غزل شمارهٔ ۳۳۸۸ : گوهر عکس لبش گر به شراب اندازد 42
غزل شمارهٔ ۳۳۸۹ : باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد 36
غزل شمارهٔ ۳۳۹۰ : بر ز نخدان تو هرکس که نگاه اندازد 34
غزل شمارهٔ ۳۳۹۱ : اشک را دیده من گوهر غلطان سازد 37
غزل شمارهٔ ۳۳۹۲ : زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد 32
غزل شمارهٔ ۳۳۹۳ : صبر را زمزمه من سفری می سازد 49
غزل شمارهٔ ۳۳۹۴ : سینه را تیره هوا و هوسی می سازد 70
غزل شمارهٔ ۳۳۹۵ : چه میان است که دایم چو دل من لرزد 32
غزل شمارهٔ ۳۳۹۶ : پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد 56
غزل شمارهٔ ۳۳۹۷ : در حریمی که گل روی ایاغ افروزد 34
غزل شمارهٔ ۳۳۹۸ : عشق در سینه خس و خار تمنا سوزد 29
غزل شمارهٔ ۳۳۹۹ : اشک گرمم جگر وادی محشر سوزد 46
غزل شمارهٔ ۳۴۰۰ : پایم از گرمی رفتار چنان می سوزد 43
غزل شمارهٔ ۳۴۰۱ : هر که زشت است همان زشت به عقبی خیزد 35
غزل شمارهٔ ۳۴۰۲ : دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد 27
غزل شمارهٔ ۳۴۰۳ : چون خط از چهره آن ماه لقا برخیزد 58
غزل شمارهٔ ۳۴۰۴ : در گنه اشک ندامت ز جگر برخیزد 47
غزل شمارهٔ ۳۴۰۵ : منعم از خواب عدم تیره روان برخیزد 53
غزل شمارهٔ ۳۴۰۶ : نه ز می خوردن ما شور و شری برخیزد 44
غزل شمارهٔ ۳۴۰۷ : می توان گرد خط از آینه حسن زدود 49
غزل شمارهٔ ۳۴۰۸ : گریه ابری است که از دامن دل می خیزد 51
غزل شمارهٔ ۳۴۰۹ : زنگ غفلت ز دل من نگران می خیزد 80
غزل شمارهٔ ۳۴۱۰ : من که دارم که گلم بر سر بالین ریزد؟ 50
غزل شمارهٔ ۳۴۱۱ : عشق در پای گلی رنگ وفا می ریزد 40
غزل شمارهٔ ۳۴۱۲ : زین سعادت که ز بال و پر ما می ریزد 40
غزل شمارهٔ ۳۴۱۳ : صبر هر چند به دل رنگ حضر می ریزد 57
غزل شمارهٔ ۳۴۱۴ : محو دیدار تو راحت ز الم نشناسد 27
غزل شمارهٔ ۳۴۱۵ : چه خیال است به تیغش دل بیتاب رسد؟ 51
غزل شمارهٔ ۳۴۱۶ : تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟ 48
غزل شمارهٔ ۳۴۱۷ : کوهکن کیست به گرد من شیدا برسد؟ 48
غزل شمارهٔ ۳۴۱۸ : جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد 54
غزل شمارهٔ ۳۴۱۹ : دل به مطلب اگر از راه تپیدن نرسد 32
غزل شمارهٔ ۳۴۲۰ : چشم عاشق پی جانان به پریدن نرسد 90
غزل شمارهٔ ۳۴۲۱ : بی تب و تاب به مخمور شرابی نرسد 53
غزل شمارهٔ ۳۴۲۲ : دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد 41
غزل شمارهٔ ۳۴۲۳ : پیش مژگان درازت که هدف خواهد شد؟ 38
غزل شمارهٔ ۳۴۲۴ : خط شبرنگ ز روی تو عیان خواهد شد 31
غزل شمارهٔ ۳۴۲۵ : خارج از پرده آهنگ نمی باید شد 58
غزل شمارهٔ ۳۴۲۶ : هر که ایام خط از سیمبران غافل شد 52
غزل شمارهٔ ۳۴۲۷ : جگر پاره اگر مایده خوانم شد 26
غزل شمارهٔ ۳۴۲۸ : لوح محفوظ شد آن دیده که حیران تو شد 48
غزل شمارهٔ ۳۴۲۹ : بیت معمور شد آن خانه که ویران تو شد 71
غزل شمارهٔ ۳۴۳۰ : اگر آن غمزه خونریز مصور می شد 37
غزل شمارهٔ ۳۴۳۱ : پیر گردیدی و کشت املت زرد نشد 48
غزل شمارهٔ ۳۴۳۲ : صاف با ما دل آن شعله بیباک نشد 57
غزل شمارهٔ ۳۴۳۳ : عاشقان را چه غم از سلسله پا باشد؟ 57
غزل شمارهٔ ۳۴۳۴ : چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟ 51
غزل شمارهٔ ۳۴۳۵ : ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد 54
غزل شمارهٔ ۳۴۳۶ : شمع با مضطرب از دست حمایت باشد 78
غزل شمارهٔ ۳۴۳۷ : قبله زن صفتان آینه زر باشد 45
غزل شمارهٔ ۳۴۳۸ : چشم ناقص گهران بر زر و زیور باشد 124
غزل شمارهٔ ۳۴۳۹ : پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد 51
غزل شمارهٔ ۳۴۴۰ : دایم از فکر سفر پیر مشوش باشد 61
غزل شمارهٔ ۳۴۴۱ : من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد 28
غزل شمارهٔ ۳۴۴۲ : نیست در دست مرا غیر دعا، خوش باشد 41
غزل شمارهٔ ۳۴۴۳ : دل ازان دورتر افتاده که واصل باشد 61
غزل شمارهٔ ۳۴۴۴ : گر صفای حرم کعبه ز زمزم باشد 53
غزل شمارهٔ ۳۴۴۵ : نقد روشن گهران در گره غم باشد 68
غزل شمارهٔ ۳۴۴۶ : نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد 63
غزل شمارهٔ ۳۴۴۷ : نمک صبح در آن است که خندان باشد 44
غزل شمارهٔ ۳۴۴۸ : اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید 22
غزل شمارهٔ ۳۴۴۹ : آسمان ساغری از محفل مردان باشد 53
غزل شمارهٔ ۳۴۵۰ : آتش قافله ما دل روشن باشد 47
غزل شمارهٔ ۳۴۵۱ : بیخودی بال و پر روح گشودن باشد 61
غزل شمارهٔ ۳۴۵۲ : زردی روی من از باده کشیدن باشد 61
غزل شمارهٔ ۳۴۵۳ : داغ هر لاله که بر سینه هامون باشد 44
غزل شمارهٔ ۳۴۵۴ : چشم بیدار چراغ سر بالین باشد 44
غزل شمارهٔ ۳۴۵۵ : هرکه را چشم بر آن گوشه ابرو باشد 33
غزل شمارهٔ ۳۴۵۶ : نیستم گل که مرا برگ نثاری باشد 33
غزل شمارهٔ ۳۴۵۷ : گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد 56
غزل شمارهٔ ۳۴۵۸ : کی دل سالک سرگشته بجا می باشد؟ 76
غزل شمارهٔ ۳۴۵۹ : ظاهر و باطن مردان به صفا می باشد 28
غزل شمارهٔ ۳۴۶۰ : پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد 37
غزل شمارهٔ ۳۴۶۱ : دیده زنده دلان اشک فشان می باشد 77
غزل شمارهٔ ۳۴۶۲ : شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد 33
غزل شمارهٔ ۳۴۶۳ : دل سودازدگان گوشه نشین می باشد 55
غزل شمارهٔ ۳۴۶۴ : دل پیران کهنسال غمین می باشد 34
غزل شمارهٔ ۳۴۶۵ : چهره زرد، مرا ساغر زر می بخشد 50
غزل شمارهٔ ۳۴۶۶ : جذبه ای کو که مرا جانب دلدار کشد؟ 52
غزل شمارهٔ ۳۴۶۷ : دل چسان دست ازان طره طرار کشد؟ 56
غزل شمارهٔ ۳۴۶۸ : چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟ 54
غزل شمارهٔ ۳۴۶۹ : کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟ 47
غزل شمارهٔ ۳۴۷۰ : هرکه اینجا ز جگر آه ندامت نکشد 57
غزل شمارهٔ ۳۴۷۱ : سر آزاده ما منت افسر نکشد 89
غزل شمارهٔ ۳۴۷۲ : عاشقان را دم تسلیم نفس می رقصد 49
غزل شمارهٔ ۳۴۷۳ : تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد 42
غزل شمارهٔ ۳۴۷۴ : دیگر از پرده برون نغمه طنبور آمد 48
غزل شمارهٔ ۳۴۷۵ : از قضا چشم سیاه تو به یادم آمد 51
غزل شمارهٔ ۳۴۷۶ : به لبم بی تو چنان تند نفس می آمد 47
غزل شمارهٔ ۳۴۷۷ : شوق من قاصد بیدرد کجا می داند؟ 60
غزل شمارهٔ ۳۴۷۸ : دلش از گریه من رنگ نمی گرداند 41
غزل شمارهٔ ۳۴۷۹ : خویش را گر ز خور و خواب توانی گذراند 37
غزل شمارهٔ ۳۴۸۰ : نه زر و سیم و نه لعل و نه گهر خواهد ماند 57
غزل شمارهٔ ۳۴۸۱ : حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند 47
غزل شمارهٔ ۳۴۸۲ : چهره ات شمع فروزان شده را می ماند 78
غزل شمارهٔ ۳۴۸۳ : نه زر و سیم و نه باغ و نه دکان می ماند 44
غزل شمارهٔ ۳۴۸۴ : عارفانی که به تسلیم و رضا ساخته اند 36
غزل شمارهٔ ۳۴۸۵ : در لب یار نهان عیش جهان ساخته اند 57
غزل شمارهٔ ۳۴۸۶ : عاشقان زان لب شیرین به سخن ساخته اند 31
غزل شمارهٔ ۳۴۸۷ : محض حرف است که او را دهنی ساخته اند 35
غزل شمارهٔ ۳۴۸۸ : هر گروهی به دلیل دگر آویخته اند 40
غزل شمارهٔ ۳۴۸۹ : عارفانی که ازین رشته سری یافته اند 59
غزل شمارهٔ ۳۴۹۰ : عاقلانی که ز زنجیر تو سر وا زده اند 46
غزل شمارهٔ ۳۴۹۱ : تا به تعظیم نهال تو ز جا برجستند 49
غزل شمارهٔ ۳۴۹۲ : دردمندان که به ناخن جگر خود خستند 31
غزل شمارهٔ ۳۴۹۳ : بال پرواز خود آن مردم غافل بستند 36
غزل شمارهٔ ۳۴۹۴ : کیستند اهل جهان، بی سر و سامانی چند 47
غزل شمارهٔ ۳۴۹۵ : ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند 43
غزل شمارهٔ ۳۴۹۶ : گر به شاهان جهان مسند عزت دادند 28
غزل شمارهٔ ۳۴۹۷ : قسمتی در خور هرکس چو ز اول دادند 30
غزل شمارهٔ ۳۴۹۸ : با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند 48
غزل شمارهٔ ۳۴۹۹ : داروی بیهشی از جام صفاتم دادند 50
غزل شمارهٔ ۳۵۰۰ : قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند 35
غزل شمارهٔ ۳۵۰۱ : بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند 32
غزل شمارهٔ ۳۵۰۲ : از لب خشک مهیا لب نانم کردند 74
غزل شمارهٔ ۳۵۰۳ : غنچه هایی که درین سبز چمن خنده زدند 42
غزل شمارهٔ ۳۵۰۴ : سالکانی که قدم در ره جانانه زدند 30
غزل شمارهٔ ۳۵۰۵ : نغمه عشق به گوش من دیوانه زدند 81
غزل شمارهٔ ۳۵۰۶ : تا تو بی پرده شدی لاله رخان خوار شدند 28
غزل شمارهٔ ۳۵۰۷ : اهل معنی به سخن بلبل بستان خودند 130
غزل شمارهٔ ۳۵۰۸ : روشنائی که درین دایره صاحب دیدند 17
غزل شمارهٔ ۳۵۰۹ : به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند 39
غزل شمارهٔ ۳۵۱۰ : نه همین اهل خرد آینه اسرارند 48
غزل شمارهٔ ۳۵۱۱ : نه غم خار و نه اندیشه خارا دارند 56
غزل شمارهٔ ۳۵۱۲ : همه از تاب کمر در خم ایمان دارند 21
غزل شمارهٔ ۳۵۱۳ : عشرت روی زمین بی سر و پایان دارند 44
غزل شمارهٔ ۳۵۱۴ : شیشه هایی که درستی ز شکستن دارند 29
غزل شمارهٔ ۳۵۱۵ : گوشه گیران که ز ایام کناری دارند 23
غزل شمارهٔ ۳۵۱۶ : حال من از نظر یار نهان می دارند 50
غزل شمارهٔ ۳۵۱۷ : بد درونان که به همواری ظاهر سمرند 51 1
غزل شمارهٔ ۳۵۱۸ : خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند 31
غزل شمارهٔ ۳۵۱۹ : مهر را سوختگان بوته خاری گیرند 36
غزل شمارهٔ ۳۵۲۰ : روشنانی که ز خورشید نظر می گیرند 30
غزل شمارهٔ ۳۵۲۱ : عاشقانی که به تسلیم و رضا می باشند 33
غزل شمارهٔ ۳۵۲۲ : جرم یوسف به چه تقریب عزیزان بخشند؟ 48
غزل شمارهٔ ۳۵۲۳ : ساده لوحان که می از خم به مدارا نوشند 25
غزل شمارهٔ ۳۵۲۴ : غافلان رطل گران را به دو دم می نوشند 57
غزل شمارهٔ ۳۵۲۵ : چون نفس زیر فلک دل به هوس راست کند؟ 59
غزل شمارهٔ ۳۵۲۶ : ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند 63
غزل شمارهٔ ۳۵۲۷ : فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند 54
غزل شمارهٔ ۳۵۲۸ : خط شبرنگ چه با آن رخ پرنور کند؟ 44
غزل شمارهٔ ۳۵۲۹ : چشم خود خواجه اگر سیر به تدبیر کند 34
غزل شمارهٔ ۳۵۳۰ : هر دلی را که محبت صدف راز کند 53
غزل شمارهٔ ۳۵۳۱ : در صدف چشم محال است گهر باز کند 44
غزل شمارهٔ ۳۵۳۲ : آتش خشم به یاقوت مدارا چه کند؟ 57
غزل شمارهٔ ۳۵۳۳ : داغ با سینه ارباب محبت چه کند؟ 56
غزل شمارهٔ ۳۵۳۴ : دل نازک به زبان بازی مژگان چه کند؟ 57
غزل شمارهٔ ۳۵۳۵ : خرمن صبر به این برق عنانان چه کند؟ 51
غزل شمارهٔ ۳۵۳۶ : سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند 29
غزل شمارهٔ ۳۵۳۷ : رفع دلتنگی من نشأه صهبا نکند 44
غزل شمارهٔ ۳۵۳۸ : مکث لب تشنه دیدار به جنت نکند 65
غزل شمارهٔ ۳۵۳۹ : غم محال است که تدبیر دل من نکند 29
غزل شمارهٔ ۳۵۴۰ : چرخ هرچند دل اهل هنر را شکند 65
غزل شمارهٔ ۳۵۴۱ : دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند 58
غزل شمارهٔ ۳۵۴۲ : رتبه خط تو بالغ نظران می دانند 60
غزل شمارهٔ ۳۵۴۳ : یاد رویش نه چراغی است که خاموش کنند 46
غزل شمارهٔ ۳۵۴۴ : درد را سوختگان تو به درمان ندهند 67
غزل شمارهٔ ۳۵۴۵ : کاهلانی که درین ره به هوس می آیند 33
غزل شمارهٔ ۳۵۴۶ : چه بهشتی است که آن بند قبا بگشایند 65
غزل شمارهٔ ۳۵۴۷ : دانه از سینه خود مرغ نظر می چیند 54
غزل شمارهٔ ۳۵۴۸ : هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود 56
غزل شمارهٔ ۳۵۴۹ : هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود 44
غزل شمارهٔ ۳۵۵۰ : دل اهل نظر آن به که گرفتار بود 48
غزل شمارهٔ ۳۵۵۱ : تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟ 55
غزل شمارهٔ ۳۵۵۲ : عشق لب تشنه بدمستی اظهار بود 58
غزل شمارهٔ ۳۵۵۳ : تا خیال لب لعل تو مرا در سر بود 69
غزل شمارهٔ ۳۵۵۴ : بنده حسن خداداد شوم همچو کلیم 24
غزل شمارهٔ ۳۵۵۵ : چشمه زمزم ما تیغ تو بیباک بود 52
غزل شمارهٔ ۳۵۵۶ : دانه خال تو روزی که مرا در دل بود 64
غزل شمارهٔ ۳۵۵۷ : می روشن گهران چهره گلفام بود 57
غزل شمارهٔ ۳۵۵۸ : دست و دامن چه سزاوار عطای تو بود؟ 42
غزل شمارهٔ ۳۵۵۹ : تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود 55
غزل شمارهٔ ۳۵۶۰ : یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود 378
غزل شمارهٔ ۳۵۶۱ : حاصل عمر زخود بیخبران آه بود 54
غزل شمارهٔ ۳۵۶۲ : هرچه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود 64
غزل شمارهٔ ۳۵۶۳ : خانه دل به صفا از نظر بسته بود 205
غزل شمارهٔ ۳۵۶۴ : باغ در بسته ما دیده پوشیده بود 128
غزل شمارهٔ ۳۵۶۵ : لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود 69
غزل شمارهٔ ۳۵۶۶ : دل خالی ز هوس خلوت جانانه بود 58
غزل شمارهٔ ۳۵۶۷ : شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود 70
غزل شمارهٔ ۳۵۶۸ : دل دیوانه من قابل زنجیر نبود 30
غزل شمارهٔ ۳۵۶۹ : باشد ایمن ز زوال آن که کمالش نبود 35
غزل شمارهٔ ۳۵۷۰ : باد را راه در آن طره پیچان نبود 50
غزل شمارهٔ ۳۵۷۱ : مکن از بخت شکایت که وبالش می بود 53
غزل شمارهٔ ۳۵۷۲ : در خیالم اگر آن زلف پریشان می بود 57
غزل شمارهٔ ۳۵۷۳ : نیست غیر از دل خود روزی مهمان وجود 39
غزل شمارهٔ ۳۵۷۴ : می شود آب روان چون به رگ تاک رود 30
غزل شمارهٔ ۳۵۷۵ : یاد آن جلوه مستانه کی از دل برود؟ 42
غزل شمارهٔ ۳۵۷۶ : هرکه پوشد نظر از کام به منزل برود 64
غزل شمارهٔ ۳۵۷۷ : دل آگاه به هر شورشی از جا نرود 58
غزل شمارهٔ ۳۵۷۸ : عارف از راه به سجاده تقوی نرود 37
غزل شمارهٔ ۳۵۷۹ : پند ناصح به جنون من افگار افزود 24
غزل شمارهٔ ۳۵۸۰ : رفت در خلوت مینا گل و بلبل آسود 54
غزل شمارهٔ ۳۵۸۱ : جگر تشنه محال است که سیراب شود 54
غزل شمارهٔ ۳۵۸۲ : از ملامت دل روشن گهران شاد شود 40
غزل شمارهٔ ۳۵۸۳ : طایری را که به دام تو گرفتار شود 29
غزل شمارهٔ ۳۵۸۴ : گل رخسار تو هرجا که نمودار شود 52
غزل شمارهٔ ۳۵۸۵ : کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود 47
غزل شمارهٔ ۳۵۸۶ : چه بهشتی است که دستم کمر یار شود 295
غزل شمارهٔ ۳۵۸۷ : کی بود دل به سر کوی تو سیار شود؟ 25
غزل شمارهٔ ۳۵۸۸ : نیست ممکن دل ازان جان جهان سیر شود 51
غزل شمارهٔ ۳۵۸۹ : شوق را صبر محال است عنانگیر شود 63
غزل شمارهٔ ۳۵۹۰ : از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود 50
غزل شمارهٔ ۳۵۹۱ : خط ازان صفحه رخسار سخنساز شود 59
غزل شمارهٔ ۳۵۹۲ : گل بی خار درین غمکده کم سبز شود 45
غزل شمارهٔ ۳۵۹۳ : گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود 30
غزل شمارهٔ ۳۵۹۴ : از نظر دورکی آن خط بناگوش شود؟ 46
غزل شمارهٔ ۳۵۹۵ : باده در شیشه و پیمانه من سنگ شود 61
غزل شمارهٔ ۳۵۹۶ : حرص را تشنگی افزون به زر و مال شود 59
غزل شمارهٔ ۳۵۹۷ : باده کو تا به من آن تلخ زبان رام شود؟ 44
غزل شمارهٔ ۳۵۹۸ : اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود؟ 40
غزل شمارهٔ ۳۵۹۹ : گر ز رخسار شوی باغ و بهارم چه شود؟ 32
غزل شمارهٔ ۳۶۰۰ : در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود 45
غزل شمارهٔ ۳۶۰۱ : راه مقصود طی از آبله پا نشود 47
غزل شمارهٔ ۳۶۰۲ : مانع شور جنون سلسله پا نشود 43
غزل شمارهٔ ۳۶۰۳ : چهره شوخ به یک رنگ مصور نشود 72
غزل شمارهٔ ۳۶۰۴ : چون ز خط صفحه رخسار تو ضایع نشود؟ 49
غزل شمارهٔ ۳۶۰۵ : دل عاشق تهی از اشک دمادم نشود 49
غزل شمارهٔ ۳۶۰۶ : عشق را پرده ناموس نگهبان نشود 53
غزل شمارهٔ ۳۶۰۷ : سر آشفته ز دستار بسامان نشود 113
غزل شمارهٔ ۳۶۰۸ : حسن را حلقه خط مانع رفتن نشود 44
غزل شمارهٔ ۳۶۰۹ : به سخن دعوی بی اصل مبرهن نشود 63
غزل شمارهٔ ۳۶۱۰ : مانع گرمروان ساعت سنگین نشود 61
غزل شمارهٔ ۳۶۱۱ : تن حجاب سفر جان هوایی نشود 32
غزل شمارهٔ ۳۶۱۲ : رتبه زمزمه عشق ندارد زاهد 66
غزل شمارهٔ ۳۶۱۳ : عاشق دلشده هرچند که آواز دهد 40
غزل شمارهٔ ۳۶۱۴ : دل ما سلطنت فقر به سامان ندهد 46
غزل شمارهٔ ۳۶۱۵ : حسن از دیدن خود بر سر بیداد آید 47
غزل شمارهٔ ۳۶۱۶ : بس که در سینه من تیر پی تیر آید 55
غزل شمارهٔ ۳۶۱۷ : بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آید 61
غزل شمارهٔ ۳۶۱۸ : بی خبر از در من یار مگر باز آید 51
غزل شمارهٔ ۳۶۱۹ : چشم دارم که مه نو سفرم باز آید 26
غزل شمارهٔ ۳۶۲۰ : چون قلم بر سر غمنامه هجران آید 71
غزل شمارهٔ ۳۶۲۱ : بوی دل از نفس باد صبا می آید 486 3
غزل شمارهٔ ۳۶۲۲ : حسن در پرده نیرنگ چرا می آید؟ 44
غزل شمارهٔ ۳۶۲۳ : به کف شعله اگر نقد شرر می آید 56
غزل شمارهٔ ۳۶۲۴ : سرخوش از صحبت ارباب هوس می آید 23
غزل شمارهٔ ۳۶۲۵ : چشم آیینه گر از خواب بهم می آید 52
غزل شمارهٔ ۳۶۲۶ : از لب خلق دم باد خزان می آید 70
غزل شمارهٔ ۳۶۲۷ : خانه بر دوش غریبی ز وطن می آید 26
غزل شمارهٔ ۳۶۲۸ : کلکم از سیر بدخشان سخن می آید 55
غزل شمارهٔ ۳۶۲۹ : دلبری از خم گیسوی سخن می آید 64
غزل شمارهٔ ۳۶۳۰ : گر خس و خار ز گرداب برون می آید 46
غزل شمارهٔ ۳۶۳۱ : ناله ای کز دل بیدرد برون می آید 71
غزل شمارهٔ ۳۶۳۲ : اگر از سنگ رگ سنگ برون می آید 21
غزل شمارهٔ ۳۶۳۳ : خط ز خال لب جانانه برون می آید 48
غزل شمارهٔ ۳۶۳۴ : دعوی عشق ز هر بوالهوسی می آید 100
غزل شمارهٔ ۳۶۳۵ : آب در دیده پیمانه می می آید 26
غزل شمارهٔ ۳۶۳۶ : چشم پرحرف و لب بوسه ربا می باید 40
غزل شمارهٔ ۳۶۳۷ : هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید 52
غزل شمارهٔ ۳۶۳۸ : سرو بستان حیا غنچه جبین می باید 43
غزل شمارهٔ ۳۶۳۹ : عاشق آزرده و محزون و غمین می باید 55
غزل شمارهٔ ۳۶۴۰ : از تماشا دل افسرده ما نگشاید 50
غزل شمارهٔ ۳۶۴۱ : تا به مژگان نرسد اشک، نظر نگشاید 50
غزل شمارهٔ ۳۶۴۲ : بس که بیماری عشقم به رگ جان پیچید 59
غزل شمارهٔ ۳۶۴۳ : شوقم از نامه به وصل تو فزونتر گردید 39
غزل شمارهٔ ۳۶۴۴ : نه همین دل ز سر زلف تو مفتون گردید 59
غزل شمارهٔ ۳۶۴۵ : درد می را به من خاک نشین بگذارید 42
غزل شمارهٔ ۳۶۴۶ : لاله از رشک رخت خون جگر می گرید 30
غزل شمارهٔ ۳۶۴۷ : چه عجب گر ز بهاران به نوایی نرسید 59
غزل شمارهٔ ۳۶۴۸ : در جهان کس می عشرت نتوانست کشید 44
غزل شمارهٔ ۳۶۴۹ : تا نهال تو قدر از گلشن تقدیر کشید 54
غزل شمارهٔ ۳۶۵۰ : از دل خونشده هرکس که شرابی نکشید 66
غزل شمارهٔ ۳۶۵۱ : حسن آن روز که تشریف حیا می پوشید 44
غزل شمارهٔ ۳۶۵۲ : پنبه نبود که شد از سینه افگار سفید 47
غزل شمارهٔ ۳۶۵۳ : می خلد بیشتر از تیر به دل موی سفید 50
غزل شمارهٔ ۳۶۵۴ : هرکه آسودگی از عالم امکان جوید 47
غزل شمارهٔ ۳۶۵۵ : غیر کی پیش تو پیغام مرا می گوید؟ 99
غزل شمارهٔ ۳۶۵۶ : دست اسباب بگیرید و به سیلاب دهید 69
غزل شمارهٔ ۳۶۵۷ : خوش بهاری است حریفان نظری بگشایید 57
غزل شمارهٔ ۳۶۵۸ : خوشا کسی که دل خود به چشم مست تو داد 44
غزل شمارهٔ ۳۶۵۹ : بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد 52
غزل شمارهٔ ۳۶۶۰ : ز چشم بد رخ خوب ترا گزند مباد 57
غزل شمارهٔ ۳۶۶۱ : گل عذار تو از درد نیمرنگ مباد! 28
غزل شمارهٔ ۳۶۶۲ : به دور لعل تو یاقوت از آب و رنگ افتاد 44
غزل شمارهٔ ۳۶۶۳ : ز روی خشت خم از جوش باده جام افتاد 41
غزل شمارهٔ ۳۶۶۴ : ز خنده بر جگر حشر داشت (حق) نمک 52
غزل شمارهٔ ۳۶۶۵ : من آن نیم که ز درد گران کنم فریاد 47
غزل شمارهٔ ۳۶۶۶ : گذشت از نظرم یار سرگران فریاد 72
غزل شمارهٔ ۳۶۶۷ : فروغ گوهر دل از سر زبان تابد 35
غزل شمارهٔ ۳۶۶۸ : مرا به هر مژه ای اشک بی اثر چسبد 69
غزل شمارهٔ ۳۶۶۹ : به درد و داغ دل بیقرار می چسبد 53
غزل شمارهٔ ۳۶۷۰ : قبا ز شرم بر آن سیمتن نمی چسبد 40
غزل شمارهٔ ۳۶۷۱ : نه موج از دل دریا کرانه می طلبد 47
غزل شمارهٔ ۳۶۷۲ : شبی ستاره دولت به بام ما افتد 55
غزل شمارهٔ ۳۶۷۳ : اگر نقاب ازان روی دلپسند افتد 58
غزل شمارهٔ ۳۶۷۴ : زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد 47
غزل شمارهٔ ۳۶۷۵ : ز درد و داغ دل تیره خوش جلا گردد 63
غزل شمارهٔ ۳۶۷۶ : دل از سفر ز بد و نیک باخبر گردد 48
غزل شمارهٔ ۳۶۷۷ : ز می فروغ لب یار بیشتر گردد 60
غزل شمارهٔ ۳۶۷۸ : ز درد و داغ، دل تیره دیده ور گردد 50
غزل شمارهٔ ۳۶۷۹ : ز چهره تو نگه داغدار برگردد 68
غزل شمارهٔ ۳۶۸۰ : تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد 41
غزل شمارهٔ ۳۶۸۱ : ز بردباری من موج می شود لنگر 48
غزل شمارهٔ ۳۶۸۲ : ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد 52
غزل شمارهٔ ۳۶۸۳ : ملایمت سپر خصم تندخو گردد 44
غزل شمارهٔ ۳۶۸۴ : ملایمت سپر خصم تندخو گردد 35
غزل شمارهٔ ۳۶۸۵ : ز چهره تو نظرها پرآب می گردد 57
غزل شمارهٔ ۳۶۸۶ : حجاب پرده چشم پرآب می گردد 43
غزل شمارهٔ ۳۶۸۷ : خوشا سعادت آن دل که آب می گردد 53
غزل شمارهٔ ۳۶۸۸ : گل عذار تو بی آب و تاب می گردد 67
غزل شمارهٔ ۳۶۸۹ : به دیده آب اگر از آفتاب می گردد 38
غزل شمارهٔ ۳۶۹۰ : به دیده آب اگر از آفتاب می گردد 41
غزل شمارهٔ ۳۶۹۱ : کجا حریص ملول از گزند می گردد؟ 32
غزل شمارهٔ ۳۶۹۲ : سخن ز لعل لبت آبدار می گردد 69
غزل شمارهٔ ۳۶۹۳ : فلک ز لنگر من باوقار می گردد 57
غزل شمارهٔ ۳۶۹۴ : مرا دل از قد خم زنگ ناک می گردد 57
غزل شمارهٔ ۳۶۹۵ : اگر بهانه طفلان تمام می گردد 32
غزل شمارهٔ ۳۶۹۶ : ز باده چشم تو ظالم رحیم می گردد 49
غزل شمارهٔ ۳۶۹۷ : سری که در ره او بی کلاه می گردد 55
غزل شمارهٔ ۳۶۹۸ : ز نوبهار کجا گل شکفته می گردد؟ 54
غزل شمارهٔ ۳۶۹۹ : زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد 43
غزل شمارهٔ ۳۷۰۰ : ملال در دل بی مدعا نمی گردد 41
غزل شمارهٔ ۳۷۰۱ : ز می پرستی خود لاله برنمی گردد 48
غزل شمارهٔ ۳۷۰۲ : دل رمیده ملول از سفر نمی گردد 44
غزل شمارهٔ ۳۷۰۳ : نصیب خلق زیاد از نعم نمی گردد 52
غزل شمارهٔ ۳۷۰۴ : نمرده، عمر کسی جاودان نمی گردد 32
غزل شمارهٔ ۳۷۰۵ : جهان حیات کسی را ضمان نمی گردد 42
غزل شمارهٔ ۳۷۰۶ : بغیر اشک که راه نگاه من بندد 42
غزل شمارهٔ ۳۷۰۷ : ز شکوه گر لبم آن گلعذار می بندد 50
غزل شمارهٔ ۳۷۰۸ : زبان شکوه ما لعل یار می بندد 52
غزل شمارهٔ ۳۷۰۹ : کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد 118
غزل شمارهٔ ۳۷۱۰ : ترا کسی که به گلگشت بوستان آرد 41
غزل شمارهٔ ۳۷۱۱ : جز آن دهن که ازو خنده سر برون آرد 49
غزل شمارهٔ ۳۷۱۲ : چه غم ز خاطر ما دیدنی برون آرد؟ 30
غزل شمارهٔ ۳۷۱۳ : فروغ ذره به چشم من آب می آرد 57
غزل شمارهٔ ۳۷۱۴ : نظاره لب میگون خمار می آرد 32
غزل شمارهٔ ۳۷۱۵ : چه نکهت است که باد بهار می آرد؟ 47
غزل شمارهٔ ۳۷۱۶ : کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟ 41
غزل شمارهٔ ۳۷۱۷ : نشاط عالم فانی ملال می آرد 30
غزل شمارهٔ ۳۷۱۸ : جواب نامه ما را صبا نمی آرد 70
غزل شمارهٔ ۳۷۱۹ : چنان کز آن لب خامش عتاب می بارد 46
غزل شمارهٔ ۳۷۲۰ : طراوتی که ز رخسار یار می بارد 41
غزل شمارهٔ ۳۷۲۱ : درشتی از فلک شیشه رنگ می بارد 50
غزل شمارهٔ ۳۷۲۲ : درین چمن سرسبز آن برهنه پا دارد 33
غزل شمارهٔ ۳۷۲۳ : کسی که با تو نشد آشنا که را دارد؟ 136
غزل شمارهٔ ۳۷۲۴ : اگر چه قامت سرو اعتدال را دارد 44
غزل شمارهٔ ۳۷۲۵ : که می تواند ازان چشم چشم بردارد؟ 35
غزل شمارهٔ ۳۷۲۶ : غریق عشق چه اندیشه از خطر دارد؟ 55
غزل شمارهٔ ۳۷۲۷ : چه وسعت است که این بحر پرگهر دارد 49
غزل شمارهٔ ۳۷۲۸ : ز چهره تو بهشت آب و تاب بردارد 36
غزل شمارهٔ ۳۷۲۹ : تمام رس نبود باده ای که کف دارد 62
غزل شمارهٔ ۳۷۳۰ : هنوز نرگس او مستی ازل دارد 44
غزل شمارهٔ ۳۷۳۱ : ز نقشهای غریب آنچه جام جم دارد 29
غزل شمارهٔ ۳۷۳۲ : گلی که از عرق شرم دیده بان دارد 62
غزل شمارهٔ ۳۷۳۳ : کناره گرد خطرهای بیکران دارد 22
غزل شمارهٔ ۳۷۳۴ : دل رمیده ما شکوه از وطن دارد 64
غزل شمارهٔ ۳۷۳۵ : ز خود گسسته چه پروای آن و این دارد؟ 29
غزل شمارهٔ ۳۷۳۶ : خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد 42
غزل شمارهٔ ۳۷۳۷ : همین نه فاخته در سر هوای او دارد 45
غزل شمارهٔ ۳۷۳۸ : چه باده غنچه این باغ در سبو دارد؟ 45
غزل شمارهٔ ۳۷۳۹ : گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد 30
غزل شمارهٔ ۳۷۴۰ : کسی که دل به خیال تو در گرو دارد 50
غزل شمارهٔ ۳۷۴۱ : درین محیط چو غواص هرکه ته دارد 53
غزل شمارهٔ ۳۷۴۲ : شراب روز دل لاله را سیه دارد 45
غزل شمارهٔ ۳۷۴۳ : خوشا کسی که ز عالم کناره ای دارد 45
غزل شمارهٔ ۳۷۴۴ : شکفتگی ز می ناب تازگی دارد 73
غزل شمارهٔ ۳۷۴۵ : صراحیی که دم صبح قلقلی دارد 43
غزل شمارهٔ ۳۷۴۶ : به سینه هرکه تمنای نوگلی دارد 35
غزل شمارهٔ ۳۷۴۷ : خوش آن که از دو جهان گوشه غمی دارد 63
غزل شمارهٔ ۳۷۴۸ : چه باک حسن ز چشم پر آب می دارد؟ 63
غزل شمارهٔ ۳۷۴۹ : چه باک دانه خال از گزند می دارد؟ 43
غزل شمارهٔ ۳۷۵۰ : سیه دل از غم دنیا خطر نمی دارد 38
غزل شمارهٔ ۳۷۵۱ : فسرده دل نفس خونچکان نمی دارد 50
غزل شمارهٔ ۳۷۵۲ : درین بهار به گلزار رفتنی دارد 34
غزل شمارهٔ ۳۷۵۳ : ز بیم خار خورد در لباس دایم خون 40
غزل شمارهٔ ۳۷۵۴ : عذار نوخط دلدار دیدنی دارد 56
غزل شمارهٔ ۳۷۵۵ : قدم به چشم من خاکسار نگذارد 46
غزل شمارهٔ ۳۷۵۶ : به گرد تربت روشندلان دلیر مگرد 51
غزل شمارهٔ ۳۷۵۷ : چگونه جان ز تنم هجر سینه تاب برد؟ 45
غزل شمارهٔ ۳۷۵۸ : بیاض گردن او دست من ز کار برد 40
غزل شمارهٔ ۳۷۵۹ : ز زیر تیغ تغافل شکیب من جان برد 50
غزل شمارهٔ ۳۷۶۰ : تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد 58
غزل شمارهٔ ۳۷۶۱ : خوش آن که چون گل ازین باغ خنده رو گذرد 27
غزل شمارهٔ ۳۷۶۲ : فروغ روی تو چون از نقاب می گذرد 51
غزل شمارهٔ ۳۷۶۳ : مرا به زخم زبان روزگار می گذرد 68
غزل شمارهٔ ۳۷۶۴ : صباح مستی و شام خمار می گذرد 25
غزل شمارهٔ ۳۷۶۵ : ترا چه غم که شب ما دراز می گذرد؟ 63
غزل شمارهٔ ۳۷۶۶ : ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد 50
غزل شمارهٔ ۳۷۶۷ : همین نه چشم مرا روشن آن دلارا کرد 30
غزل شمارهٔ ۳۷۶۸ : ز خط صفای دگر روی یار پیدا کرد 44
غزل شمارهٔ ۳۷۶۹ : قدح به حوصله ما چه می تواند کرد؟ 34
غزل شمارهٔ ۳۷۷۰ : به اهل عشق نصیحت چه می تواند کرد؟ 59
غزل شمارهٔ ۳۷۷۱ : حساب زخم دل ما که می تواند کرد؟ 32
غزل شمارهٔ ۳۷۷۲ : سبکروی که ز سرپا نمی تواند کرد 57
غزل شمارهٔ ۳۷۷۳ : وصال با من خونین جگر چه خواهد کرد؟ 64
غزل شمارهٔ ۳۷۷۴ : دمید صبح، هوای شراب باید کرد 28
غزل شمارهٔ ۳۷۷۵ : رسید موسم گل ترک کار باید کرد 33
غزل شمارهٔ ۳۷۷۶ : ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد 42
غزل شمارهٔ ۳۷۷۷ : ز خویشتن سفری اختیار خواهم کرد 22
غزل شمارهٔ ۳۷۷۸ : نمی توان ز کرم منع باده خواران کرد 40
غزل شمارهٔ ۳۷۷۹ : شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد 71
غزل شمارهٔ ۳۷۸۰ : نظر بر آن رخ چون آفتاب نتوان کرد 41
غزل شمارهٔ ۳۷۸۱ : علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد 62
غزل شمارهٔ ۳۷۸۲ : تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد 31
غزل شمارهٔ ۳۷۸۳ : ترا به یوسف مصر اشتباه نتوان کرد 44
غزل شمارهٔ ۳۷۸۴ : مرا ز خویش کی آن غنچه لب جدا می کرد؟ 51
غزل شمارهٔ ۳۷۸۵ : اگر وطن به مقام رضا توانی کرد 59
غزل شمارهٔ ۳۷۸۶ : اگر نشسته سفر چون نظر توانی کرد 44
غزل شمارهٔ ۳۷۸۷ : به خاک راه تو هرکس که جبهه سایی کرد 55
غزل شمارهٔ ۳۷۸۸ : ز رفتن تو دل خاکسار رفت به گرد 56
غزل شمارهٔ ۳۷۸۹ : دل غریب مرا بوی گل بجا آورد 51
غزل شمارهٔ ۳۷۹۰ : دم مسیح دل دردمند ما نخورد 29
غزل شمارهٔ ۳۷۹۱ : ز عشق رشته جانی که پیچ و تاب نخورد 54
غزل شمارهٔ ۳۷۹۲ : دل شکسته من درد را دوا گیرد 46
غزل شمارهٔ ۳۷۹۳ : عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟ 56
غزل شمارهٔ ۳۷۹۴ : ز می مرا تب لرز خمار می گیرد 29
غزل شمارهٔ ۳۷۹۵ : غزال چشم تو ره بر پلنگ می گیرد 124
غزل شمارهٔ ۳۷۹۶ : ز یاد عیش مرا سینه زنگ می گیرد 48
غزل شمارهٔ ۳۷۹۷ : ز ناقصان خرد من کمال می گیرد 56
غزل شمارهٔ ۳۷۹۸ : ملال در دل آزاده جا نمی گیرد 34
غزل شمارهٔ ۳۷۹۹ : نه پشت پای بر اندیشه می توانم زد 38
غزل شمارهٔ ۳۸۰۰ : ز کاوش دلم آزار رنگ می بازد 56
غزل شمارهٔ ۳۸۰۱ : به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟ 46
غزل شمارهٔ ۳۸۰۲ : چو تیغ او به جبین چین جوهر اندازد 36
غزل شمارهٔ ۳۸۰۳ : بهار را چمنت مست رنگ و بو سازد 53
غزل شمارهٔ ۳۸۰۴ : دل مرا نگه گرم یار می سازد 55
غزل شمارهٔ ۳۸۰۵ : کسی که خرده خود صرف باده می سازد 41
غزل شمارهٔ ۳۸۰۶ : ز آه من دل سنگین یار می لرزد 45
غزل شمارهٔ ۳۸۰۷ : دل شکسته عاشق به آه می لرزد 36
غزل شمارهٔ ۳۸۰۸ : ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد 49
غزل شمارهٔ ۳۸۰۹ : ز گرمی نگهت آب در گهر سوزد 58
غزل شمارهٔ ۳۸۱۰ : نفس به سینه ام از اضطراب می سوزد 51
غزل شمارهٔ ۳۸۱۱ : نگه ز دیدن رخسار یار می سوزد 59
غزل شمارهٔ ۳۸۱۲ : مرا ز باده گلگون دماغ می سوزد 65
غزل شمارهٔ ۳۸۱۳ : به روی خوب تو هرکس ز خواب برخیزد 26
غزل شمارهٔ ۳۸۱۴ : نگه ز دیده من اشکبار برخیزد 54
غزل شمارهٔ ۳۸۱۵ : بغیر خط که ز رخسار یار برخیزد 67
غزل شمارهٔ ۳۸۱۶ : چه غم ز سینه به یاد وصال برخیزد؟ 55
غزل شمارهٔ ۳۸۱۷ : ازین بساط کسی شادمانه برخیزد 50
غزل شمارهٔ ۳۸۱۸ : ز جلوه تو چو سیلاب الامان خیزد 42
غزل شمارهٔ ۳۸۱۹ : به ناله ای ز دل ما چه درد می خیزد؟ 50
غزل شمارهٔ ۳۸۲۰ : همیشه از دل من آه سرد می خیزد 73
غزل شمارهٔ ۳۸۲۱ : به گریه کی ز دل من غبار می خیزد؟ 65
غزل شمارهٔ ۳۸۲۲ : ز جوش نشأه ز مغزم بهار می خیزد 50
غزل شمارهٔ ۳۸۲۳ : به می غم از دل افگار برنمی خیزد 70
غزل شمارهٔ ۳۸۲۴ : لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد 28
غزل شمارهٔ ۳۸۲۵ : ز جلوه تو دل آسمان فرو ریزد 44
غزل شمارهٔ ۳۸۲۶ : عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد 48
غزل شمارهٔ ۳۸۲۷ : ز جلوه تو دل روزگار می ریزد 53
غزل شمارهٔ ۳۸۲۸ : به عارض تو که رنگ نگاه می ریزد؟ 25
غزل شمارهٔ ۳۸۲۹ : فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد 62
غزل شمارهٔ ۳۸۳۰ : ترا که روی به خلق است از خدا چه رسد؟ 40
غزل شمارهٔ ۳۸۳۱ : شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد 54
غزل شمارهٔ ۳۸۳۲ : به گرد گریه من ابر درفشان نرسد 55
غزل شمارهٔ ۳۸۳۳ : ز آه کام دو عالم مرا مهیا شد 32
غزل شمارهٔ ۳۸۳۴ : شکوفه از افق شاخسار پیدا شد 59
غزل شمارهٔ ۳۸۳۵ : ز طرف روی تو خط سیاه پیدا شد 66
غزل شمارهٔ ۳۸۳۶ : زخط عذار تو بی آب وتاب خواهد شد 64
غزل شمارهٔ ۳۸۳۷ : اگر چنین سخن ما بلند خواهد شد 52
غزل شمارهٔ ۳۸۳۸ : وفا طلب زجهان فنا نباید شد 59
غزل شمارهٔ ۳۸۳۹ : به روی گرم تو آیینه تا برابر شد 32
غزل شمارهٔ ۳۸۴۰ : ز باده چهره ساقی جهان دیگر شد 46
غزل شمارهٔ ۳۸۴۱ : جنون من ز نسیم بهار کامل شد 64
غزل شمارهٔ ۳۸۴۲ : زچهره ات عرق شرم چشم حیران شد 35
غزل شمارهٔ ۳۸۴۳ : زگریه آینه هر دلی که روشن شد 55
غزل شمارهٔ ۳۸۴۴ : ز برق حسن تو هر خار نخل ایمن شد 64
غزل شمارهٔ ۳۸۴۵ : فغان که وحشی من مانده از رمیدن شد 47
غزل شمارهٔ ۳۸۴۶ : زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد 34
غزل شمارهٔ ۳۸۴۷ : رخ بهار ز ته جرعه توگلگون شد 35
غزل شمارهٔ ۳۸۴۸ : خوشم که خرده جان صرف یار جانی شد 52
غزل شمارهٔ ۳۸۴۹ : اگر به بیخبری یار می توانی شد 53
غزل شمارهٔ ۳۸۵۰ : زصدق اگر نفس صبحگاه خواهی شد 49
غزل شمارهٔ ۳۸۵۱ : فغان که هستی ما خرج آشنایی شد 34
غزل شمارهٔ ۳۸۵۲ : به خاک دیر جبینی که آشنا باشد 31
غزل شمارهٔ ۳۸۵۳ : خوش است حس که در پرده حیا باشد 49
غزل شمارهٔ ۳۸۵۴ : زخاکساری دل برقرار خودباشد 71
غزل شمارهٔ ۳۸۵۵ : زانقلاب دل آسوده بیشتر باشد 86
غزل شمارهٔ ۳۸۵۶ : خوشا دلی که دراودرد را گذر باشد 38
غزل شمارهٔ ۳۸۵۷ : مرا که سایه خم سایه کمر باشد 50
غزل شمارهٔ ۳۸۵۸ : فروغ گوهر چرخ از جلای دل باشد 44
غزل شمارهٔ ۳۸۵۹ : مرا جلای دل از چشم خونفشان باشد 51
غزل شمارهٔ ۳۸۶۰ : زبستگی دل آگاه شادمان باشد 54
غزل شمارهٔ ۳۸۶۱ : ز چهره حال دل زار من عیان باشد 66
غزل شمارهٔ ۳۸۶۲ : دل گشاده من گلستان من باشد 51
غزل شمارهٔ ۳۸۶۳ : مرا امید نشاط از سپهر چون باشد 60
غزل شمارهٔ ۳۸۶۴ : حیات من سخنهای دلنشین باشد 34
غزل شمارهٔ ۳۸۶۵ : همیشه صاحب طول امل غمین باشد 41
غزل شمارهٔ ۳۸۶۶ : به چشم من گل وخار چمن یکی باشد 62
غزل شمارهٔ ۳۸۶۷ : حضور روی زمین در فتادگی باشد 44
غزل شمارهٔ ۳۸۶۸ : نشاط زنده دلان پایدار می باشد 24
غزل شمارهٔ ۳۸۶۹ : نشاط لازم نقص عقول می باشد 48
غزل شمارهٔ ۳۸۷۰ : سبکروان ترا نقش پا نمی باشد 32
غزل شمارهٔ ۳۸۷۱ : خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد 22
غزل شمارهٔ ۳۸۷۲ : به ملک امن رضا شور وشر نمی باشد 43
غزل شمارهٔ ۳۸۷۳ : به زیر چرخ دل شادمان نمی باشد 67
غزل شمارهٔ ۳۸۷۴ : کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد 39
غزل شمارهٔ ۳۸۷۵ : ز کلک تازه من شعر تر نمی گسلد 53
غزل شمارهٔ ۳۸۷۶ : دلم بجا زتماشای دلنوازآمد 23
غزل شمارهٔ ۳۸۷۷ : نه هرکه خواجه شود بنده پروری داند 60
غزل شمارهٔ ۳۸۷۸ : نه هر سخن نشناسی سخنوری داند 79
غزل شمارهٔ ۳۸۷۹ : کریم اوست که خود را بخیل می داند 37
غزل شمارهٔ ۳۸۸۰ : دلیل راه کج از مستقیم می داند 63
غزل شمارهٔ ۳۸۸۱ : قد تو سرو چمن را پیاده می داند 50
غزل شمارهٔ ۳۸۸۲ : چنان که حسن ترا هیچ کس نمی داند 58
غزل شمارهٔ ۳۸۸۳ : دهان تنگ تو هرخرده دان نمی داند 37
غزل شمارهٔ ۳۸۸۴ : کجاست می که مرا شیرگیر گرداند 58
غزل شمارهٔ ۳۸۸۵ : کمند زلف تو خود را به آفتاب رساند 69
غزل شمارهٔ ۳۸۸۶ : خط تو سلسله خود به مشک ناب رساند 46
غزل شمارهٔ ۳۸۸۷ : مرا شکستگی پا به آن جناب رساند 55
غزل شمارهٔ ۳۸۸۸ : ز حرف بر لب شیرین او اثرماند 66
غزل شمارهٔ ۳۸۸۹ : به زیر چرخ مقوس که جاودان ماند 33
غزل شمارهٔ ۳۸۹۰ : اثر ز همت مستانه در شراب نماند 59
غزل شمارهٔ ۳۸۹۱ : خزان رسید وگل افشانی بهار نماند 56
غزل شمارهٔ ۳۸۹۲ : به زلف سنبل وخط بنفشه کی پیچم 57
غزل شمارهٔ ۳۸۹۳ : نه گل نه لاله درین خارزار می ماند 51
غزل شمارهٔ ۳۸۹۴ : فلک به آبله خار دیده می ماند 108
غزل شمارهٔ ۳۸۹۵ : سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند 38
غزل شمارهٔ ۳۸۹۶ : زخنده تو گره در دلی نمی ماند 71
غزل شمارهٔ ۳۸۹۷ : موحدان که به لیل ونهار ساخته اند 58
غزل شمارهٔ ۳۸۹۸ : سبکروان به زمینی که پاگذاشته اند 37
غزل شمارهٔ ۳۸۹۹ : سبکروان ز خم آسمان برآمده اند 47
غزل شمارهٔ ۳۹۰۰ : فسردگان که اسیر جهان اسبابند 39
غزل شمارهٔ ۳۹۰۱ : سزد که خرده جان را کند نثار سپند 26
غزل شمارهٔ ۳۹۰۲ : چه دیده است در آن آتشین عذار سپند 32
غزل شمارهٔ ۳۹۰۳ : فسردگان که طلسم وجود نشکستند 38
غزل شمارهٔ ۳۹۰۴ : خوش آن کسان که دردل برآرزو بستند 62
غزل شمارهٔ ۳۹۰۵ : سحر که چهره خورشید را به خون شستند 52
غزل شمارهٔ ۳۹۰۶ : هزار نقش مخالف به کار ما کردند 30
غزل شمارهٔ ۳۹۰۷ : سبکروان که طلبکار یار می گردند 51
غزل شمارهٔ ۳۹۰۸ : اگر ز چهره داغم نقاب بردارند 33
غزل شمارهٔ ۳۹۰۹ : کسان که جانب هم را نگه می دارند 37
غزل شمارهٔ ۳۹۱۰ : سمنبران که به لب آبدار چون گهرند 30
غزل شمارهٔ ۳۹۱۱ : به بحر چون صدف آنان که گوش هوش برند 67
غزل شمارهٔ ۳۹۱۲ : سبکروان ز غم روزگار بیخبرند 43
غزل شمارهٔ ۳۹۱۳ : خوش آن گروه که مست بیان یکدیگرند 31
غزل شمارهٔ ۳۹۱۴ : مرا اگر چه کم از خاک راه می گیرند 45
غزل شمارهٔ ۳۹۱۵ : سخنوران که درین بوستان نوا سازند 75
غزل شمارهٔ ۳۹۱۶ : خوش آن گروه که تن راز عشق جان سازند 52
غزل شمارهٔ ۳۹۱۷ : درین ریاض دلی را که آب می سازند 59
غزل شمارهٔ ۳۹۱۸ : چو حلقه بر در دل شوق اصفهان بزند 52
غزل شمارهٔ ۳۹۱۹ : چرا به خلدبرین از خدا شوی خرسند 27
غزل شمارهٔ ۳۹۲۰ : ز خود برآمدگان رستگار می باشند 36
غزل شمارهٔ ۳۹۲۱ : در آن مقام که شاهی به هر گدا بخشند 54
غزل شمارهٔ ۳۹۲۲ : ترا ز عالم عبرت اگر نظر بخشند 58
غزل شمارهٔ ۳۹۲۳ : چه نعمتی است به من قرب آن دهن بخشند 29
غزل شمارهٔ ۳۹۲۴ : چگونه باده عرفان جماعتی نوشند 45
غزل شمارهٔ ۳۹۲۵ : بتان که خون شهیدان چو آب می نوشند 31
غزل شمارهٔ ۳۹۲۶ : دلی که آتش روی تواش کباب کند 59
غزل شمارهٔ ۳۹۲۷ : چو در پیاله رنجش می عتاب کند 51
غزل شمارهٔ ۳۹۲۸ : ز درد چهره محال است مرد زرد کند 79
غزل شمارهٔ ۳۹۲۹ : فغان چه با دل سنگین آن نگار کند 23
غزل شمارهٔ ۳۹۳۰ : چو عشق دشمن جان شد حذر چه کار کند 55
غزل شمارهٔ ۳۹۳۱ : اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند 38
غزل شمارهٔ ۳۹۳۲ : جمال را نگه تلخ او جلال کند 37
غزل شمارهٔ ۳۹۳۳ : اجل چه کار به جانهای با کمال کند 59
غزل شمارهٔ ۳۹۳۴ : به هر چمن قد موزون او خرام کند 63
غزل شمارهٔ ۳۹۳۵ : نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند 48
غزل شمارهٔ ۳۹۳۶ : لبش به خنده دل غنچه را دونیم کن 53
غزل شمارهٔ ۳۹۳۷ : نسیم صبح به آن طره دوتا چه کند 27
غزل شمارهٔ ۳۹۳۸ : سخن به مردم افسرده دل اثر چه کند 59
غزل شمارهٔ ۳۹۳۹ : بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند 49
غزل شمارهٔ ۳۹۴۰ : اگر به قامت رعنای او نظاره کند 78
غزل شمارهٔ ۳۹۴۱ : دماغ سوختگان را شراب تازه کند 36
غزل شمارهٔ ۳۹۴۲ : کجا مرا می گلگون دماغ تازه کند 55
غزل شمارهٔ ۳۹۴۳ : کسی برون سرازین بحربیکرانه کند 55
غزل شمارهٔ ۳۹۴۴ : سپهر نیک وبد از یکدگر جدا نکند 37
غزل شمارهٔ ۳۹۴۵ : سخن طراز چرا مهر برزبان نکند 64
غزل شمارهٔ ۳۹۴۶ : خوشا کسی که به دامان خود قدم شکند 27
غزل شمارهٔ ۳۹۴۷ : مرا همیشه دل از وصل یار می شکند 54
غزل شمارهٔ ۳۹۴۸ : ترانه های جهان گرچه مختلف رنگند 29
غزل شمارهٔ ۳۹۴۹ : ز دل نگشت مرا آه سینه تاب بلند 30
غزل شمارهٔ ۳۹۵۰ : سپند خال لبت آتشین عذارانند 61
غزل شمارهٔ ۳۹۵۱ : نظر لباس پرستان به مال و جاه کنند 24
غزل شمارهٔ ۳۹۵۲ : خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند 75
غزل شمارهٔ ۳۹۵۳ : به هر فسرده لب خشک وچشم تر ندهند 58
غزل شمارهٔ ۳۹۵۴ : مکن ملاحظه ازآهم ای بهشت وجود 55
غزل شمارهٔ ۳۹۵۵ : خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود 37
غزل شمارهٔ ۳۹۵۶ : حقوق خدمت اگر در حساب خواهد بود 41
غزل شمارهٔ ۳۹۵۷ : ترا اگر به نیاز احتیاج خواهد بود 20
غزل شمارهٔ ۳۹۵۸ : مرا که بستگی قفل از کلید بود 30
غزل شمارهٔ ۳۹۵۹ : فروغ ماه محال است پایدار بود 53
غزل شمارهٔ ۳۹۶۰ : عرق به پاکی گوهر کجا چو باده بود 51
غزل شمارهٔ ۳۹۶۱ : ز خانه مست برون آن نگار آمده بود 32
غزل شمارهٔ ۳۹۶۲ : اگر چه روی من از درد زعفرانی بود 65
غزل شمارهٔ ۳۹۶۳ : اسیر جبه ودستار چند خواهی بود 44
غزل شمارهٔ ۳۹۶۴ : اگر چه دیده به خواب از صدای آب رود 43
غزل شمارهٔ ۳۹۶۵ : خوش آن که ز آتش تب شعله اثر برود 59
غزل شمارهٔ ۳۹۶۶ : به گریه نقطه خال تو از نظر نرود 44
غزل شمارهٔ ۳۹۶۷ : به چاره سوز محبت ز جان برون نرود 55
غزل شمارهٔ ۳۹۶۸ : به تیغ از سر بی مغز آرزو نرود 61
غزل شمارهٔ ۳۹۶۹ : مباد اهل عمل بیخود از شراب شود 59
غزل شمارهٔ ۳۹۷۰ : ز اتحاد کجا عشق کامیاب شود 56
غزل شمارهٔ ۳۹۷۱ : رخ تو در دل شبها اگر سفید شود 59
غزل شمارهٔ ۳۹۷۲ : کسی که کشته آن تیغ آبدار شود 70
غزل شمارهٔ ۳۹۷۳ : دل فسرده ز داغ آتشین عذار شود 58
غزل شمارهٔ ۳۹۷۴ : اگر کسی متوسل به چاره ساز شود 47
غزل شمارهٔ ۳۹۷۵ : سری که خالی از اندیشه محال شود 37
غزل شمارهٔ ۳۹۷۶ : غبار معصیت از عفو پایمال شود 46
غزل شمارهٔ ۳۹۷۷ : گرسنه چشم کجا سیر از نوال شود 60
غزل شمارهٔ ۳۹۷۸ : سخن بجا چو بود رتبه اش زیاده شود 100
غزل شمارهٔ ۳۹۷۹ : چو غنچه هر که درین گلستان گشاده شود 50
غزل شمارهٔ ۳۹۸۰ : شکوه بحر ز امواج آشکاره شود 46
غزل شمارهٔ ۳۹۸۱ : به چشم شوخ رگ خواب تازیانه شود 66
غزل شمارهٔ ۳۹۸۲ : اسیر عشق تو دلتنگ از الم نشود 54
غزل شمارهٔ ۳۹۸۳ : ز وصل شوق دل داغدار کم نشود 38
غزل شمارهٔ ۳۹۸۴ : خوش آن زمان که در آیی ز در شراب آلود 41
غزل شمارهٔ ۳۹۸۵ : سواد شب دل شب زنده دار می خواهد 55
غزل شمارهٔ ۳۹۸۶ : به درد هر که برآید دوا نمی خواهد 38
غزل شمارهٔ ۳۹۸۷ : دل رمیده ما بال وپرنمی خواهد 19
غزل شمارهٔ ۳۹۸۸ : ز آفتاب اگر خلق چشم آب دهد 38
غزل شمارهٔ ۳۹۸۹ : چرا شراب به زاهد کسی به زور دهد 54
غزل شمارهٔ ۳۹۹۰ : ستم به عهد تو از چرخ کس نشان ندهد 48
غزل شمارهٔ ۳۹۹۱ : به صبر مشکل عالم تمام بگشاید 61
غزل شمارهٔ ۳۹۹۲ : مرا به میکده هر کس که راه بنماید 39
غزل شمارهٔ ۳۹۹۳ : عرق چو بر رخت از گرمی شراب آید 59
غزل شمارهٔ ۳۹۹۴ : اگر کلام نه از آسمان فرود آید 88
غزل شمارهٔ ۳۹۹۵ : اگر به پیرهن گل وگلاب باز آید 44
غزل شمارهٔ ۳۹۹۶ : ز هر نوا دل عشاق کی به جوش آید 37
غزل شمارهٔ ۳۹۹۷ : مرا تعجب ازان پر حجاب می آید 32
غزل شمارهٔ ۳۹۹۸ : مرا تعجب ازان پر حجاب می آید 28
غزل شمارهٔ ۳۹۹۹ : چنان که گل به سر شاخسار می آید 52
غزل شمارهٔ ۴۰۰۰ : ز خود برآ که نسیم بهار می آید 64
غزل شمارهٔ ۴۰۰۱ : ز راه صلح مهیای جنگ می آید 58
غزل شمارهٔ ۴۰۰۲ : به پرسش من در خون نشسته می آید 43
غزل شمارهٔ ۴۰۰۳ : ز ماه نو سفرم تا خبر نمی آید 22
غزل شمارهٔ ۴۰۰۴ : ز دل خیال میانش بدر نمی آید 67
غزل شمارهٔ ۴۰۰۵ : خیال روی تو از دل بدر نمی آید 40
غزل شمارهٔ ۴۰۰۶ : خرد به زور می ناب برنمی آید 72
غزل شمارهٔ ۴۰۰۷ : برون ز کیسه ممسک درم نمی آید 58
غزل شمارهٔ ۴۰۰۸ : گل از عذار تو چیدن ز من نمی آید 54
غزل شمارهٔ ۴۰۰۹ : ز سینه ام نفس خوش برون نمی آید 63
غزل شمارهٔ ۴۰۱۰ : ز گل محافظت رنگ وبو نمی آید 46
غزل شمارهٔ ۴۰۱۱ : ز مغز پوچ برون آرزو نمی آید 94
غزل شمارهٔ ۴۰۱۲ : تردد از دل بی آرزو نمی آید 69
غزل شمارهٔ ۴۰۱۳ : مدام چشم تو مست شراب می باید 80
غزل شمارهٔ ۴۰۱۴ : اسیر بند قضا رو گشاده می باید 52
غزل شمارهٔ ۴۰۱۵ : دو چشم شوخ ترا دیده بان نمی باید 28
غزل شمارهٔ ۴۰۱۶ : زبان شکوه به خشم زمانه افزاید 34
غزل شمارهٔ ۴۰۱۷ : ز روی نو خط دلدار جان بیاساید 58
غزل شمارهٔ ۴۰۱۸ : دل گرفته کی از لاله زار بگشاید 41
غزل شمارهٔ ۴۰۱۹ : دل از مشاهده لاله زار نگشاید 32
غزل شمارهٔ ۴۰۲۰ : شکسته حالی من پیش یار باید دید 69
غزل شمارهٔ ۴۰۲۱ : لطافت رخ ازین بیشتر نمی باشد 49
غزل شمارهٔ ۴۰۲۲ : چه شد که دامن یار از کفم رها گردید 48
غزل شمارهٔ ۴۰۲۳ : خطش دمید وبه عشاق مهربان گردید 48
غزل شمارهٔ ۴۰۲۴ : رسید جان به لبم تا به لب شراب رسید 67
غزل شمارهٔ ۴۰۲۵ : به زلف او دلم از برق گوشواره رسید 60
غزل شمارهٔ ۴۰۲۶ : بهار می رسد آماده جنون باشید 33
غزل شمارهٔ ۴۰۲۷ : خط تو تیغ به رخسار آفتاب کشید 69
غزل شمارهٔ ۴۰۲۸ : خط عذارتو خورشید رابه دام کشید 47
غزل شمارهٔ ۴۰۲۹ : توان به صبر سر سرکشان به دام کشید 51
غزل شمارهٔ ۴۰۳۰ : کنون که ناخن تدبیر من شکسته دمید 55
غزل شمارهٔ ۴۰۳۱ : دمید صبح تجلی به جان شتاب کنید 79
غزل شمارهٔ ۴۰۳۲ : حذر ز فتنه آن چشم نیم باز کنید 99
غزل شمارهٔ ۴۰۳۳ : که با تو حرف شهیدان عشق می گوید 68
غزل شمارهٔ ۴۰۳۴ : سیه دلی که ز دوران حضور می جوید 49
غزل شمارهٔ ۴۰۳۵ : عرق ز شرم تو بر روی آفتاب دوید 20
غزل شمارهٔ ۴۰۳۶ : کجا ز سینه من غم شراب می شوید 50
غزل شمارهٔ ۴۰۳۷ : اگر چو رشته تن خود به پیچ وتاب دهید 54
غزل شمارهٔ ۴۰۳۸ : دنبال دل کمند نگاه کسی مباد 32
غزل شمارهٔ ۴۰۳۹ : خط را گذار برلب آن سیمبر فتاد 54
غزل شمارهٔ ۴۰۴۰ : کو سرو قامتی که دل من ز جا برد 61
غزل شمارهٔ ۴۰۴۱ : روی تو صبر از دل بیتاب می برد 60
غزل شمارهٔ ۴۰۴۲ : عاشق ز رفتن دل بیتاب می برد 51
غزل شمارهٔ ۴۰۴۳ : پیغام بیکسان که به دلدار می برد 47
غزل شمارهٔ ۴۰۴۴ : از شرم ناله ام که دل از کار می برد 59
غزل شمارهٔ ۴۰۴۵ : زخمی که ره به لذت ناسور می برد 53
غزل شمارهٔ ۴۰۴۶ : عشاق را خرام تو از خویش می برد 41
غزل شمارهٔ ۴۰۴۷ : دیوانه را به دامن صحرا که می برد 52
غزل شمارهٔ ۴۰۴۸ : هشیار را به مجلس مستان که می برد 18
غزل شمارهٔ ۴۰۴۹ : مکتوب من به خدمت جانان که می برد 45
غزل شمارهٔ ۴۰۵۰ : سودا کدورت از دیوانه می برد 59
غزل شمارهٔ ۴۰۵۱ : از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد 67
غزل شمارهٔ ۴۰۵۲ : چشم تو دل به شیوه پنهان نمی برد 63
غزل شمارهٔ ۴۰۵۳ : پروانه ای که گرد تو یک بار می پرد 64
غزل شمارهٔ ۴۰۵۴ : راهی که مرغ عقل به یک سال می پرد 44
غزل شمارهٔ ۴۰۵۵ : از چشم ودل کی آن گل سیراب بگذرد 43
غزل شمارهٔ ۴۰۵۶ : از کوچه ای که آن گل بی خار بگذرد 52
غزل شمارهٔ ۴۰۵۷ : زان قامت بلند نظر باز نگذرد 35
غزل شمارهٔ ۴۰۵۸ : آن راکه چشم مست تو بی اختیارکرد 56
غزل شمارهٔ ۴۰۵۹ : پیش نسیم صبح گل آغوش باز کرد 48
غزل شمارهٔ ۴۰۶۰ : تیغ ستم ببین چه به زلف ایاز کرد 35
غزل شمارهٔ ۴۰۶۱ : مجنون نظر به شوخی چشم غزال کرد 66
غزل شمارهٔ ۴۰۶۲ : داغی که کوه را جگر گرم لاله کرد 67
غزل شمارهٔ ۴۰۶۳ : خرم کسی که قصر اقامت بنا نکرد 48
غزل شمارهٔ ۴۰۶۴ : خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد 50
غزل شمارهٔ ۴۰۶۵ : دل آب گشت وتربیت دانه ای نکرد 39
غزل شمارهٔ ۴۰۶۶ : هر کس ز قید تن دل روشن برآورد 62
غزل شمارهٔ ۴۰۶۷ : روزی که خط سر از لب دلبر برآورد 57
غزل شمارهٔ ۴۰۶۸ : کی غم مرا ز دل می احمر برآورد 52
غزل شمارهٔ ۴۰۶۹ : روی تو اشک را ز چکیدن برآورد 59
غزل شمارهٔ ۴۰۷۰ : تنها ز باغ خود چمن آرا ثمر خورد 32
غزل شمارهٔ ۴۰۷۱ : پوشیده یار اگر نه می ناب می خورد 64
غزل شمارهٔ ۴۰۷۲ : کم کم دل مرا غم واندیشه می خورد 58
غزل شمارهٔ ۴۰۷۳ : حرف درشت بردل بی کینه می خورد 79
غزل شمارهٔ ۴۰۷۴ : زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد 44
غزل شمارهٔ ۴۰۷۵ : لعل تو خنده بر گهر آفتاب زد 53
غزل شمارهٔ ۴۰۷۶ : عاقل ز فکر چون به در کبریا رسد 39
غزل شمارهٔ ۴۰۷۷ : زخم از هنر همیشه به صاحب هنر رسد 100
غزل شمارهٔ ۴۰۷۸ : آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد 46
غزل شمارهٔ ۴۰۷۹ : عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد 67
غزل شمارهٔ ۴۰۸۰ : عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد 56
غزل شمارهٔ ۴۰۸۱ : نالان مباد هر که به فریاد من رسد 30
غزل شمارهٔ ۴۰۸۲ : فیضی که سهیل به خاک یمن رسد 43
غزل شمارهٔ ۴۰۸۳ : از گرد راه قاصد مطلوب می رسد 52
غزل شمارهٔ ۴۰۸۴ : دولت به لعل پاک گهر زود می رسد 45
غزل شمارهٔ ۴۰۸۵ : دل می تپد مگر خبر یار می رسد 75
غزل شمارهٔ ۴۰۸۶ : گردنکشی به سرو سرافراز می رسد 34
غزل شمارهٔ ۴۰۸۷ : هر ناله کی به خلوت جانانه می رسد 49
غزل شمارهٔ ۴۰۸۸ : شاهی به نشاه می احمر نمی رسد 28
غزل شمارهٔ ۴۰۸۹ : از شعر بهره ای به سخنور نمی رسد 52
غزل شمارهٔ ۴۰۹۰ : رهرو ز فکر پوچ به منزل نمی رسد 64
غزل شمارهٔ ۴۰۹۱ : هر ساغری به آن لب خندان نمی رسد 26
غزل شمارهٔ ۴۰۹۲ : عمری گذشت ونامه جانان نمی رسد 58
غزل شمارهٔ ۴۰۹۳ : تا گردباد آه به گردون نمی رسد 47
غزل شمارهٔ ۴۰۹۴ : هرگز به چشم شوخی ابرو نمی رسد 86
غزل شمارهٔ ۴۰۹۵ : از خط صفای روی تو پادر رکاب شد 56
غزل شمارهٔ ۴۰۹۶ : تا دیده محو روی تو شد کامیاب شد 42
غزل شمارهٔ ۴۰۹۷ : زین درد بی شمار که دل را نصیب شد 70
غزل شمارهٔ ۴۰۹۸ : تا آفتاب رایت گل آشکار شد 30
غزل شمارهٔ ۴۰۹۹ : تا بهله محرم کمر آن نگار شد 51
غزل شمارهٔ ۴۱۰۰ : لعل لبش ز سبزه خط دلنواز شد 54
غزل شمارهٔ ۴۱۰۱ : تا چهره تو از می گلرنگ آل شد 33
غزل شمارهٔ ۴۱۰۲ : مستانه سرو قامت او در خرام شد 94
غزل شمارهٔ ۴۱۰۳ : از شب نشین هند دل من سیاه شد 61
غزل شمارهٔ ۴۱۰۴ : انگور ما رسید و به خم رفت وباده شد 50
غزل شمارهٔ ۴۱۰۵ : شوق می از بهار گل اندام تازه شد 44
غزل شمارهٔ ۴۱۰۶ : پیری که بار عشق به دوش رضاکشد 51
غزل شمارهٔ ۴۱۰۷ : تا چند دل ترا به هوا وهوس کشد 39
غزل شمارهٔ ۴۱۰۸ : اشکم به خاک چهره سیلاب می کشد 31
غزل شمارهٔ ۴۱۰۹ : کلفت ز چرخ دیده بیدار می کشد 76
غزل شمارهٔ ۴۱۱۰ : آیینه ام ز روشنی آزار می کشد 51
غزل شمارهٔ ۴۱۱۱ : از روی درد هر که ز دل آه می کشد 53
غزل شمارهٔ ۴۱۱۲ : از هیچ کس سپهر خجالت نمی کشد 49
غزل شمارهٔ ۴۱۱۳ : از سرگذشته سربه گریبان نمی کشد 65
غزل شمارهٔ ۴۱۱۴ : چون غنچه هر که سربه گریبان نمی کشد 53
غزل شمارهٔ ۴۱۱۵ : یک دل ز ناوک مژه او رها نشد 47
غزل شمارهٔ ۴۱۱۶ : خط ترا که دید که زیر و زبر نشد 47
غزل شمارهٔ ۴۱۱۷ : چون چشم خوابناک که شوخی ازو چکد 29
غزل شمارهٔ ۴۱۱۸ : شرم از نگاه آن گل سیراب می چکد 45
غزل شمارهٔ ۴۱۱۹ : از جلوه تو برگ ز پیوند بگسلد 73
غزل شمارهٔ ۴۱۲۰ : ساقی به یک پیاله که وقت سحر رساند 53
غزل شمارهٔ ۴۱۲۱ : دل را کجا به زلف رسا می توان رساند 55
غزل شمارهٔ ۴۱۲۲ : طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند 48
غزل شمارهٔ ۴۱۲۳ : از همت بلند اثر در جهان نماند 97
غزل شمارهٔ ۴۱۲۴ : نه آسمان سبو کش میخانه تواند 59
غزل شمارهٔ ۴۱۲۵ : جمعی که دل به طره طرار بسته اند 77
غزل شمارهٔ ۴۱۲۶ : خوبان دلم به زلف گرهگیر بسته اند 51
غزل شمارهٔ ۴۱۲۷ : آنان که دل به معنی بیگانه بسته اند 62
غزل شمارهٔ ۴۱۲۸ : مستان چو غنچه بند قبا را نبسته اند 53
غزل شمارهٔ ۴۱۲۹ : در کوی عشق بر رخ کس در نبسته اند 57
غزل شمارهٔ ۴۱۳۰ : روی ترا به آتش دلها برشته اند 34
غزل شمارهٔ ۴۱۳۱ : مردان ز جان خویش نه آسان گذشته اند 48
غزل شمارهٔ ۴۱۳۲ : دلهاکه جا به زلف معنبر گرفته اند 52
غزل شمارهٔ ۴۱۳۳ : هوش از نظر به نرگس مستم گرفته اند 44
غزل شمارهٔ ۴۱۳۴ : جمعی که هوش خود به می ناب داده اند 29
غزل شمارهٔ ۴۱۳۵ : جمعی که بوسه بر قدم دار داده اند 62
غزل شمارهٔ ۴۱۳۶ : آنان که دل به عقل خدا دور داده اند 51
غزل شمارهٔ ۴۱۳۷ : عیش جهان به رند می آشام داده اند 38
غزل شمارهٔ ۴۱۳۸ : هرگز عنان رشته به گوهر نداده اند 42
غزل شمارهٔ ۴۱۳۹ : جمعی که بار درد تو بر دل نهاده اند 60
غزل شمارهٔ ۴۱۴۰ : جمعی که ره به چشم و دل سیر برده اند 37
غزل شمارهٔ ۴۱۴۱ : جمعی که جان به لب گویا سپرده اند 47
غزل شمارهٔ ۴۱۴۲ : آنان که دل ز کینه سبکبار کرده اند 29
غزل شمارهٔ ۴۱۴۳ : گر خلق را به حرف دهن باز کرده اند 73
غزل شمارهٔ ۴۱۴۴ : خال ترا ز دیده تر سبز کرده اند 41
غزل شمارهٔ ۴۱۴۵ : این غافلان که جود فراموش کرده اند 65
غزل شمارهٔ ۴۱۴۶ : جمعی که افسر از خرد خام کرده اند 56
غزل شمارهٔ ۴۱۴۷ : این آهوان که گردن دعوی کشیده اند 50
غزل شمارهٔ ۴۱۴۸ : مردم ز فیض عالم بالا چه دیده اند 48
غزل شمارهٔ ۴۱۴۹ : گوش از برای نغمه تر آفریده اند 36
غزل شمارهٔ ۴۱۵۰ : گر یار را غنی ز نیاز آفریده اند 59
غزل شمارهٔ ۴۱۵۱ : مردان اگر نفس به فراغت کشیده اند 43
غزل شمارهٔ ۴۱۵۲ : عشاق سر به جیب نه آسان کشیده اند 31
غزل شمارهٔ ۴۱۵۳ : عشاق دل به دیده روشن کشیده اند 59
غزل شمارهٔ ۴۱۵۴ : از آفتاب چاشنی صبح شد بلند 47
غزل شمارهٔ ۴۱۵۵ : جمعی که زیر خاک دل پاک می برند 61
غزل شمارهٔ ۴۱۵۶ : این غافلان که دست به پیمانه می برند 58
غزل شمارهٔ ۴۱۵۷ : قربانیان شکفته به قصاب برخورند 31
غزل شمارهٔ ۴۱۵۸ : آزادگان کجا غم دستار می خورند 33
غزل شمارهٔ ۴۱۵۹ : چون حرف شکوه برق ز تیغ زبان زند 43
غزل شمارهٔ ۴۱۶۰ : زیر سپهر دست دعا موج می زند 42
غزل شمارهٔ ۴۱۶۱ : داغ از حرارت جگرم داد می زند 208
غزل شمارهٔ ۴۱۶۲ : گلزار جوش حسن خداداد می زند 40
غزل شمارهٔ ۴۱۶۳ : ابر بهار سینه به گلزار می زند 59
غزل شمارهٔ ۴۱۶۴ : عاشق که حرف عشق به اغیار می زند 42
غزل شمارهٔ ۴۱۶۵ : فال وصال او دل رنجور می زند 48
غزل شمارهٔ ۴۱۶۶ : خط تو راه دین ودل وهوش می زند 35
غزل شمارهٔ ۴۱۶۷ : یاقوت با لب تودم از رنگ می زند 49
غزل شمارهٔ ۴۱۶۸ : زخم تو تیغ بر جگر ماه می زند 50
غزل شمارهٔ ۴۱۶۹ : زینسان که شیشه خنده مستانه می زند 57
غزل شمارهٔ ۴۱۷۰ : تا سالکان به آبله پایی نمی رسند 39
غزل شمارهٔ ۴۱۷۱ : جمعی که در لباس می ناب می کشند 40
غزل شمارهٔ ۴۱۷۲ : عاشق کجا به کعبه و دیر التجا کند 55
غزل شمارهٔ ۴۱۷۳ : وقت است نوبهار در عیش وا کند 22
غزل شمارهٔ ۴۱۷۴ : محبوس آسمان چه پروبال واکند 37
غزل شمارهٔ ۴۱۷۵ : آنجا که شوق دست حمایت بدر کند 52
غزل شمارهٔ ۴۱۷۶ : آرام را خرام تو آتش عنان کند 41
غزل شمارهٔ ۴۱۷۷ : مشکل دل رمیده هوای وطن کند 46
غزل شمارهٔ ۴۱۷۸ : هشیار را خرام تو سر مست می کند 76
غزل شمارهٔ ۴۱۷۹ : هربلبلی که زمزمه بنیاد می کند 45
غزل شمارهٔ ۴۱۸۰ : معشوق کی زاهل هوس یاد می کند 75
غزل شمارهٔ ۴۱۸۱ : دل را سیاه آه غم آلود می کند 42
غزل شمارهٔ ۴۱۸۲ : بی حاصلی که تربیت بید می کند 64
غزل شمارهٔ ۴۱۸۳ : مخمور را نگاه توسرشار می کند 33
غزل شمارهٔ ۴۱۸۴ : از دور باش کی حذر اغیار می کند 34
غزل شمارهٔ ۴۱۸۵ : مست است وخنده بر من مهجور می کند 65
غزل شمارهٔ ۴۱۸۶ : پیمانه چاره سر پرشور می کند 55
غزل شمارهٔ ۴۱۸۷ : تقدیر قطع رشته تدبیر می کند 52
غزل شمارهٔ ۴۱۸۸ : بر باد می دهد سر بی مغز چون حباب 60
غزل شمارهٔ ۴۱۸۹ : عاشق کجا به شکوه دهن باز می کند 47
غزل شمارهٔ ۴۱۹۰ : از نسبت عذار تو گل نازمی کند 42
غزل شمارهٔ ۴۱۹۱ : هر غافلی که خنده به آوازمی کند 49
غزل شمارهٔ ۴۱۹۲ : نازش کسی که بر پدر خویش می کند 54
غزل شمارهٔ ۴۱۹۳ : هردم نه بی سبب دل ما رقص می کند 43
غزل شمارهٔ ۴۱۹۴ : با مردم آنچه شعله ادراک می کند 58
غزل شمارهٔ ۴۱۹۵ : جان رمیده جسم گران را چه می کند 46
غزل شمارهٔ ۴۱۹۶ : با خاطر گرفته کدورت چه می کند 75
غزل شمارهٔ ۴۱۹۷ : حیران عشق او زر وگوهر چه می کند 54
غزل شمارهٔ ۴۱۹۸ : از کف عنان گذاشته منزل چه می کند 52
غزل شمارهٔ ۴۱۹۹ : تیغ زبان به عاشق حیران چه می کند 50
غزل شمارهٔ ۴۲۰۰ : با عاشقان عداوت گردون چه می کند 30
غزل شمارهٔ ۴۲۰۱ : با طفل آنچه جنبش گهواره می کند 46
غزل شمارهٔ ۴۲۰۲ : ریزش چو شیشه هرکه به آوازه می کند 50
غزل شمارهٔ ۴۲۰۳ : دل را نگاه گرم تو دیوانه می کند 61
غزل شمارهٔ ۴۲۰۴ : هر چند یار ما همه جا جلوه می کند 123
غزل شمارهٔ ۴۲۰۵ : عاشق حذر ز آتش سودا نمی کند 40
غزل شمارهٔ ۴۲۰۶ : زاهد هوای عالم بالا نمی کند 60
غزل شمارهٔ ۴۲۰۷ : عاشق حذر ز دیده اختر نمی کند 26
غزل شمارهٔ ۴۲۰۸ : الفت به عاشقان سگ آن کو نمی کند 37
غزل شمارهٔ ۴۲۰۹ : آفت ز خودپسند جدایی نمی کند 40
غزل شمارهٔ ۴۲۱۰ : در موج خیز غم دل آزاد نشکند 71
غزل شمارهٔ ۴۲۱۱ : مهر لب مرا می منصور نشکند 53
غزل شمارهٔ ۴۲۱۲ : از پختگی است گر نشد آواز ما بلند 57
غزل شمارهٔ ۴۲۱۳ : بعد از فنا ز هستی ما شور شد بلند 74
غزل شمارهٔ ۴۲۱۴ : شد چون هدف سر که درین خاکدان بلند 63
غزل شمارهٔ ۴۲۱۵ : جمعی که زیر تیغ فنا دست وپا زنند 35
غزل شمارهٔ ۴۲۱۶ : آنها که در چمن قدح مل نمی زنند 54
غزل شمارهٔ ۴۲۱۷ : اول ثنای عشق فصیحان اداکنند 65
غزل شمارهٔ ۴۲۱۸ : حاشا که خلق کار برای خدا کنند 128
غزل شمارهٔ ۴۲۱۹ : گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند 57
غزل شمارهٔ ۴۲۲۰ : جمعی که قطع راه به مژگان تر کنند 45
غزل شمارهٔ ۴۲۲۱ : مردان به آب تیغ شهادت وضو کنند 106
غزل شمارهٔ ۴۲۲۲ : روزی که زخم کاهکشان را رفوکنند 42
غزل شمارهٔ ۴۲۲۳ : گیرم نقاب دور ز سیمای او کنند 46
غزل شمارهٔ ۴۲۲۴ : این ناکسان که فخر به اجداد می کنند 64
غزل شمارهٔ ۴۲۲۵ : مستان که رو در آینه جام می کنند 53
غزل شمارهٔ ۴۲۲۶ : یوسف رخان ز شوق سراغ تومی کنند 46
غزل شمارهٔ ۴۲۲۷ : نازک لبان سخن به زبان تو می کنند 46
غزل شمارهٔ ۴۲۲۸ : مردان نظر سیاه به دنیا نمیکنند 52
غزل شمارهٔ ۴۲۲۹ : چشمی کز انتظار سفیدش نمی کنند 47
غزل شمارهٔ ۴۲۳۰ : آمد بهار وخلق به گلزار می روند 47
غزل شمارهٔ ۴۲۳۱ : کی دلبران زصحبت دل سیر می شوند 41
غزل شمارهٔ ۴۲۳۲ : چشم طمع ندوخته حرصم به مال هند 59
غزل شمارهٔ ۴۲۳۳ : توفیق درد وداغ به هر دل نمی دهند 129
غزل شمارهٔ ۴۲۳۴ : از عیب پاک شو که هنرها همی دهند 35
غزل شمارهٔ ۴۲۳۵ : دولت ز دستگیری مردم بپا بود 26
غزل شمارهٔ ۴۲۳۶ : دولت ز دستگیری مردم بپابود 45
غزل شمارهٔ ۴۲۳۷ : اشکی که گوهرش ز نژاد جگر بود 45
غزل شمارهٔ ۴۲۳۸ : از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود 23
غزل شمارهٔ ۴۲۳۹ : آن را که در جگر نفس آتشین بود 65
غزل شمارهٔ ۴۲۴۰ : آن راکه زخمی از دم شمشیر او بود 53
غزل شمارهٔ ۴۲۴۱ : غیر از دل دو نیم که خندان چوپسته بود 47
غزل شمارهٔ ۴۲۴۲ : زین پیشتر متاع سخن رایگان نبود 58
غزل شمارهٔ ۴۲۴۳ : بیرون ز خود کسی که پی مدعا رود 63
غزل شمارهٔ ۴۲۴۴ : هر کس که در نماز به روی و ریا رود 133
غزل شمارهٔ ۴۲۴۵ : هر جا حدیث خامه من بر زبان رود 54
غزل شمارهٔ ۴۲۴۶ : چون غمزه تو بر سر بیداد می رود 48
غزل شمارهٔ ۴۲۴۷ : زاهد به کعبه با سر و دستار می رود 60
غزل شمارهٔ ۴۲۴۸ : آزاده چون مسیح بر افلاک می رود 47
غزل شمارهٔ ۴۲۴۹ : هوش من از نسیم سحرگاه می رود 46
غزل شمارهٔ ۴۲۵۰ : می در پیاله کن که گل و لاله می رود 23
غزل شمارهٔ ۴۲۵۱ : کی یاد زلفش از دل بی کینه می رود 51
غزل شمارهٔ ۴۲۵۲ : یک شب نمی رود که دل از جا نمی رود 47
غزل شمارهٔ ۴۲۵۳ : رفتی و خط و خال تو از دل نمی رود 57
غزل شمارهٔ ۴۲۵۴ : حکم خرد به مردم مجنون نمی رود 47
غزل شمارهٔ ۴۲۵۵ : طغیان نفس بیش به وقت غنا شود 32
غزل شمارهٔ ۴۲۵۶ : چینی اگر ز سنبل زلف تو وا شود 62
غزل شمارهٔ ۴۲۵۷ : در گلشنی که بند قبای تو وا شود 55
غزل شمارهٔ ۴۲۵۸ : از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود 67
غزل شمارهٔ ۴۲۵۹ : آلوده دردمند به درمان چرا شود 37
غزل شمارهٔ ۴۲۶۰ : دل از هجوم نشتر آزار وا شود 33
غزل شمارهٔ ۴۲۶۱ : آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود 57
غزل شمارهٔ ۴۲۶۲ : دل چون کمال یافت سخن مختصر شود 94
غزل شمارهٔ ۴۲۶۳ : از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود 47
غزل شمارهٔ ۴۲۶۴ : پهلوی چرب، دشمن روشن گهر شود 43
غزل شمارهٔ ۴۲۶۵ : از آه دل سرآمد ارباب غم شود 33
غزل شمارهٔ ۴۲۶۶ : در هر دلی که ریشه غم زعفران شود 49
غزل شمارهٔ ۴۲۶۷ : وقت است از شکوفه چمن سیمتن شود 45
غزل شمارهٔ ۴۲۶۸ : خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود 61
غزل شمارهٔ ۴۲۶۹ : آن آفتاب رو چو خریدار من شود 67
غزل شمارهٔ ۴۲۷۰ : جوش درون کم از دو سه تبخال چون شود 51
غزل شمارهٔ ۴۲۷۱ : سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود 37
غزل شمارهٔ ۴۲۷۲ : از روی آتشین تو دل آب می شود 48
غزل شمارهٔ ۴۲۷۳ : از می چو آن غزال، سیه مست می شود 33
غزل شمارهٔ ۴۲۷۴ : از ترکتاز غم دل من شاد می شود 37
غزل شمارهٔ ۴۲۷۵ : صد شکوه بجا ز دلم جوش می زند 56
غزل شمارهٔ ۴۲۷۶ : گفتار صدق، مایه آزار می شود 54
غزل شمارهٔ ۴۲۷۷ : دل روشن از ریاضت بسیار می شود 32
غزل شمارهٔ ۴۲۷۸ : از یاد وصل، دیده من سیر می شود 53
غزل شمارهٔ ۴۲۷۹ : جان از وداع سبکتاز می شود 64
غزل شمارهٔ ۴۲۸۰ : در شوره زار دانه اگر سبز می شود 55
غزل شمارهٔ ۴۲۸۱ : دل بی غبار از لب خاموش می شود 61
غزل شمارهٔ ۴۲۸۲ : رخسار او ز می چو عرقناک می شود 43
غزل شمارهٔ ۴۲۸۳ : از جلوه تو سنگ سبکبال می شود 43
غزل شمارهٔ ۴۲۸۴ : روشن دلم ز باده گلفام می شود 46
غزل شمارهٔ ۴۲۸۵ : دستی ز روی لطف برآری چه می شود؟ 95
غزل شمارهٔ ۴۲۸۶ : از خط نگاه پردگی دیده می شود 46
غزل شمارهٔ ۴۲۸۷ : از حسن نوخطان دل ما تازه می شود 48
غزل شمارهٔ ۴۲۸۸ : دل کی تهی ز خنده طفلانه می شود 51
غزل شمارهٔ ۴۲۸۹ : بی روی دل گره ز زبان وا نمی شود 73
غزل شمارهٔ ۴۲۹۰ : تا غنچه شکایت من وا نمی شود 54
غزل شمارهٔ ۴۲۹۱ : تسکین دل به شور محبت نمی شود 34
غزل شمارهٔ ۴۲۹۲ : دل ساده در قلمرو صورت نمی شود 36
غزل شمارهٔ ۴۲۹۳ : پایندگی به زور میسر نمی شود 29
غزل شمارهٔ ۴۲۹۴ : بی صحبت تو عیش میسر نمی شود 26
غزل شمارهٔ ۴۲۹۵ : هر رهروی دچار به منزل نمی شود 41
غزل شمارهٔ ۴۲۹۶ : آزاده رو مقید عالم نمی شود 52
غزل شمارهٔ ۴۲۹۷ : در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود 107
غزل شمارهٔ ۴۲۹۸ : از خط گرفته آن مه تابان نمی شود 52
غزل شمارهٔ ۴۲۹۹ : مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود 68
غزل شمارهٔ ۴۳۰۰ : سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود 45
غزل شمارهٔ ۴۳۰۱ : یک بار رو به اهل وفا می توان نمود 54
غزل شمارهٔ ۴۳۰۲ : هر بلبلی که بوی گل از خار نشنود 92
غزل شمارهٔ ۴۳۰۳ : برقم ز خرمن از دل بیتاب می جهد 47
غزل شمارهٔ ۴۳۰۴ : عشق غیور تن به نصیحت کجا دهد 57
غزل شمارهٔ ۴۳۰۵ : در دل کسی که راه هوا وهوس دهد 37
غزل شمارهٔ ۴۳۰۶ : گل داده هرزه نالی چمن دهد 66
غزل شمارهٔ ۴۳۰۷ : شوخی که عرض حسن به اغیار می دهد 49
غزل شمارهٔ ۴۳۰۸ : در پرده غنچه برگ سفر ساز می دهد 42
غزل شمارهٔ ۴۳۰۹ : هر کس سخن به دشمن انصاف می دهد 69
غزل شمارهٔ ۴۳۱۰ : مجنون عنان به مردم عاقل نمی دهد 53
غزل شمارهٔ ۴۳۱۱ : خالش خبر ز سر دهانم نمی دهد 20
غزل شمارهٔ ۴۳۱۲ : آن را که عشق بخت جوانی نمی دهد 56
غزل شمارهٔ ۴۳۱۳ : نتوان ز عندلیب نسیمی به جان خرید 30
غزل شمارهٔ ۴۳۱۴ : از ناله عندلیب به برگ ونوارسید 46
غزل شمارهٔ ۴۳۱۵ : بی خواست حرف تلخی ازان نوش لب رسید 55
غزل شمارهٔ ۴۳۱۶ : از پیچ وتاب عمردرازم بسر رسید 37
غزل شمارهٔ ۴۳۱۷ : تا بوسه ای به من ز لب دلستان رسید 44
غزل شمارهٔ ۴۳۱۸ : پیرانه سر همای سعادت به من رسید 173
غزل شمارهٔ ۴۳۱۹ : از بحر فیض قسمت دیگر به من رسید 44
غزل شمارهٔ ۴۳۲۰ : از نغمه پرده مطرب دستانسرا کشید 27
غزل شمارهٔ ۴۳۲۱ : صبح شکوفه از افق شاخ سر کشید 52
غزل شمارهٔ ۴۳۲۲ : با عشق انتقام توان ز آسمان کشید 38
غزل شمارهٔ ۴۳۲۳ : بر یاد عشق بار هوس می توان کشید 45
غزل شمارهٔ ۴۳۲۴ : هر کس نوایی از من آتش زبان شنید 214
غزل شمارهٔ ۴۳۲۵ : از زیر خاک ناله مامی توان شنید 32
غزل شمارهٔ ۴۳۲۶ : تا کی درین جهان مکرر به سر کنید 48
غزل شمارهٔ ۴۳۲۷ : هر پرده که از چهره مقصود برافتاد 28
غزل شمارهٔ ۴۳۲۸ : در مشرب من صبح چه گویم چه اثر داد 71
غزل شمارهٔ ۴۳۲۹ : تا روشنی صدق به دل یار نگردد 26
غزل شمارهٔ ۴۳۳۰ : چشمی که مقید به نظر باز نگردد 71
غزل شمارهٔ ۴۳۳۱ : بی ابر گهربار چمن شسته نگردد 48
غزل شمارهٔ ۴۳۳۲ : در سینه نهان گریه مستانه نگردد 59
غزل شمارهٔ ۴۳۳۳ : کی دست کرم خواجه ز امساک برآرد 37
غزل شمارهٔ ۴۳۳۴ : کو عشق که دودم ز دل تنگ برآرد 26
غزل شمارهٔ ۴۳۳۵ : هر لحظه ترا حسن به صد رنگ برآرد 110
غزل شمارهٔ ۴۳۳۶ : آن کس که تمنای برو دوش تو دارد 59
غزل شمارهٔ ۴۳۳۷ : از گردش افلاک کجا دل گله دارد 65
غزل شمارهٔ ۴۳۳۸ : از گرمروان خار مغیلان گله دارد 48
غزل شمارهٔ ۴۳۳۹ : از گرمی اشکم صف مژگان گله دارد 53
غزل شمارهٔ ۴۳۴۰ : اندیشه ز کلفت دل بیتاب ندارد 50
غزل شمارهٔ ۴۳۴۱ : سیری ز تپیدن دل بیتاب ندارد 39
غزل شمارهٔ ۴۳۴۲ : طفل است وغم ناله ما هیچ ندارد 36
غزل شمارهٔ ۴۳۴۳ : آزاده ما برگ سفر هیچ ندارد 52
غزل شمارهٔ ۴۳۴۴ : از تفرقه پروا دل آزاد ندارد 35
غزل شمارهٔ ۴۳۴۵ : تر دامنیم آه غم آلود ندارد 41
غزل شمارهٔ ۴۳۴۶ : دل طاقت حیرانی دیدار ندارد 65
غزل شمارهٔ ۴۳۴۷ : جویای تو با کعبه گل کار ندارد 218
غزل شمارهٔ ۴۳۴۸ : پروای خط آن غنچه مستور ندارد 54
غزل شمارهٔ ۴۳۴۹ : هر شیشه دلی حوصله شور ندارد 48
غزل شمارهٔ ۴۳۵۰ : دل بردن ما اینهمه تدبیر ندارد 58
غزل شمارهٔ ۴۳۵۱ : دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد 49
غزل شمارهٔ ۴۳۵۲ : چشم تو که پروای نظر باز ندارد 41
غزل شمارهٔ ۴۳۵۳ : صبح ازل این طرف بنا گوش ندارد 54
غزل شمارهٔ ۴۳۵۴ : بیگانه معنی لب خاموش ندارد 59
غزل شمارهٔ ۴۳۵۵ : از تلخی می ساغر ما باک ندارد 45
غزل شمارهٔ ۴۳۵۶ : آن سنگدل از شکوه ما باک ندارد 44
غزل شمارهٔ ۴۳۵۷ : زهرازقدح صافدلان رنگ ندارد 45
غزل شمارهٔ ۴۳۵۸ : پروای خط آن عارض گلفام ندارد 55
غزل شمارهٔ ۴۳۵۹ : در سینه عشاق هوس راه ندارد 51
غزل شمارهٔ ۴۳۶۰ : مفت است اگر سنگدلیهای معلم 66
غزل شمارهٔ ۴۳۶۱ : نتوان به فلک شکوه ز بیداد قضا برد 72
غزل شمارهٔ ۴۳۶۲ : تنها نه صفا خط ز لب لعل بتان برد 47
غزل شمارهٔ ۴۳۶۳ : آن شوخ چه گویم که دل از دست چسان برد 63
غزل شمارهٔ ۴۳۶۴ : از خال توان راه به آن کنج دهان برد 42
غزل شمارهٔ ۴۳۶۵ : آسایش تن غافلم از یاد خداکرد 91
غزل شمارهٔ ۴۳۶۶ : ساقی دهن شیشه ما باز به لب کرد 24
غزل شمارهٔ ۴۳۶۷ : از بس عرق از چهره گلفام تو گل کرد 58
غزل شمارهٔ ۴۳۶۸ : خط از لب لعل گهرافشان تو گل کرد 36
غزل شمارهٔ ۴۳۶۹ : رخسار جهانسوز تو بی پا و سرم کرد 32
غزل شمارهٔ ۴۳۷۰ : رخسار ترا خط نتوانست نهان کرد 42
غزل شمارهٔ ۴۳۷۱ : دل را چه خیال است به می شاد توان کرد 65
غزل شمارهٔ ۴۳۷۲ : دل چون تهی از دردوغم یار توان کرد 67
غزل شمارهٔ ۴۳۷۳ : از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد 56
غزل شمارهٔ ۴۳۷۴ : شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد 53
غزل شمارهٔ ۴۳۷۵ : جانی که سر از روزن فتراک برآورد 44
غزل شمارهٔ ۴۳۷۶ : چون پسته زبان در دهنم زنگ برآورد 72
غزل شمارهٔ ۴۳۷۷ : از طوطی من روی سخن رنگ برآورد 35
غزل شمارهٔ ۴۳۷۸ : گر غیر مرا از تو به نیرنگ برآورد 46
غزل شمارهٔ ۴۳۷۹ : جان در بدن خاکی ما زنگ برآورد 54
غزل شمارهٔ ۴۳۸۰ : نظاره خط توام از خال برآورد 29
غزل شمارهٔ ۴۳۸۱ : دل سخت چو گردید نصیحت نپذیرد 58
غزل شمارهٔ ۴۳۸۲ : گل مرتبه عارض جانانه نگیرد 40
غزل شمارهٔ ۴۳۸۳ : سرگرم تو با کشمکش دار نسازد 46
غزل شمارهٔ ۴۳۸۴ : از عود دل گرم من اخگربگریزد 34
غزل شمارهٔ ۴۳۸۵ : روزی که مرا موج نفس دام سخن شد 45
غزل شمارهٔ ۴۳۸۶ : از حسن غریب تو جهان صبح وطن شد 58
غزل شمارهٔ ۴۳۸۷ : تیغ تو می وساقی وپیمانه من شد 70
غزل شمارهٔ ۴۳۸۸ : یوسف شود آن کس که خریدار تو باشد 59
غزل شمارهٔ ۴۳۸۹ : در راه توهر کس دل ودین باخته باشد 47
غزل شمارهٔ ۴۳۹۰ : عاشق غم اسباب چرا داشته باشد 68
غزل شمارهٔ ۴۳۹۱ : چشم تو ز دلها چه خبر داشته باشد 42
غزل شمارهٔ ۴۳۹۲ : این اشک جگرگون چه اثرداشته باشد 43
غزل شمارهٔ ۴۳۹۳ : اندیشه چرا عشق ز کس داشته باشد 49
غزل شمارهٔ ۴۳۹۴ : زان سفله حذرکن که توانگرشده باشد 58
غزل شمارهٔ ۴۳۹۵ : شرمی که بود ساخته مطلوب نباشد 41
غزل شمارهٔ ۴۳۹۶ : با کعبه پرستار ترا کار نباشد 40
غزل شمارهٔ ۴۳۹۷ : تا چنددلت برمن مهجور نبخشد 57
غزل شمارهٔ ۴۳۹۸ : زخمی که ز تیغ تو مرا برسپرآمد 41
غزل شمارهٔ ۴۳۹۹ : تا خنده ازان غنچه مستور برآمد 56
غزل شمارهٔ ۴۴۰۰ : آن آفت جان بر سر انصاف نیامد 31
غزل شمارهٔ ۴۴۰۱ : کیفیت می زاهد فرزانه نداند 50
غزل شمارهٔ ۴۴۰۲ : فیض دم صبح از لب خندان تو یابند 44
غزل شمارهٔ ۴۴۰۳ : در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند 59
غزل شمارهٔ ۴۴۰۴ : جمعی که دراندیشه آن چشم خمارند 24
غزل شمارهٔ ۴۴۰۵ : خوش وقت گروهی که در اندیشه یارند 53
غزل شمارهٔ ۴۴۰۶ : داغی که مرا بر دل دیوانه گذارند 35
غزل شمارهٔ ۴۴۰۷ : خون بهتر ازان می که چشیدن نگذارند 27
غزل شمارهٔ ۴۴۰۸ : هر نقطه کز این دایره بیکار شمارند 37
غزل شمارهٔ ۴۴۰۹ : حکم است که کار شب آدینه بسازند 31
غزل شمارهٔ ۴۴۱۰ : از دشت به حی مردم دیوانه نسازند 42
غزل شمارهٔ ۴۴۱۱ : از دست رود خامه چو نام تو نویسند 51
غزل شمارهٔ ۴۴۱۲ : در کوی خرابات گروهی که خموشند 33
غزل شمارهٔ ۴۴۱۳ : آنها که به فردوس رخ یار فروشند 61
غزل شمارهٔ ۴۴۱۴ : تا حسن گلو سوز تو در جان شرر افکند 54
غزل شمارهٔ ۴۴۱۵ : غفلت زدگان دیده بیدار ندانند 83
غزل شمارهٔ ۴۴۱۶ : آنها که نظرباز به نو خط پسرانند 39
غزل شمارهٔ ۴۴۱۷ : چون شبنم می بر رخ جانان بنشیند 49
غزل شمارهٔ ۴۴۱۸ : سوز دل عاشق ز تماشا ننشیند 68
غزل شمارهٔ ۴۴۱۹ : در کودکی از جبهه من عشق عیان بود 62
غزل شمارهٔ ۴۴۲۰ : در زیر فلک چند خردمند توان بود 51
غزل شمارهٔ ۴۴۲۱ : تامنزل من بادیه بیخبری بود 47
غزل شمارهٔ ۴۴۲۲ : گر یار ز احوال من آگاه نمی بود 51
غزل شمارهٔ ۴۴۲۳ : با روی تو آیینه روشن چه نماید 32
غزل شمارهٔ ۴۴۲۴ : داغ از جگر سوختگان دیر برآید 48
غزل شمارهٔ ۴۴۲۵ : سرمست چو آن شاخ گل از باغ برآید 47
غزل شمارهٔ ۴۴۲۶ : آن خرمن گل چون ز در باغ درآید 54
غزل شمارهٔ ۴۴۲۷ : خطی که ازان چهره روشن بدر آید 60
غزل شمارهٔ ۴۴۲۸ : آه از دل جویای تو بیتاب برآید 41
غزل شمارهٔ ۴۴۲۹ : حرفی که ازان لعل گهربار برآید 28
غزل شمارهٔ ۴۴۳۰ : تدبیر محال است به تقدیر برآید 41
غزل شمارهٔ ۴۴۳۱ : حسنی که به نور نظر پاک برآید 43
غزل شمارهٔ ۴۴۳۲ : کی پیچ وخم از طبع هوسناک برآید 69
غزل شمارهٔ ۴۴۳۳ : آهی که ز دلهای هوسناک برآید 44
غزل شمارهٔ ۴۴۳۴ : از سفره قسمت لب نانش لب گورست 28
غزل شمارهٔ ۴۴۳۵ : گر چشم تر از پوست چو بادام برآید 48
غزل شمارهٔ ۴۴۳۶ : خوب است که بی رنج طلب کام برآید 35
غزل شمارهٔ ۴۴۳۷ : حاشا که زعاشق سخن کام برآید 68
غزل شمارهٔ ۴۴۳۸ : بیخواست ز دل ناله جانکاه برآید 47
غزل شمارهٔ ۴۴۳۹ : لعل از جگر سنگ گر از تیشه برآید 65
غزل شمارهٔ ۴۴۴۰ : هویی که مرا از دل دیوانه برآید 47
غزل شمارهٔ ۴۴۴۱ : خورشید اگر از چشم کسان آب گشاید 32
غزل شمارهٔ ۴۴۴۲ : مشکل که دل از ناله و فریاد گشاید 50
غزل شمارهٔ ۴۴۴۳ : از سیر چمن کی دل افگار گشاید 33
غزل شمارهٔ ۴۴۴۴ : با تنگدلی از لب خندان چه گشاید 46
غزل شمارهٔ ۴۴۴۵ : یک شعله شوخ است که دیدار نماید 39
غزل شمارهٔ ۴۴۴۶ : غفلت چه اثر در دل هشیارنماید 35
غزل شمارهٔ ۴۴۴۷ : با روی تو خورشید درخشان چه نماید 27
غزل شمارهٔ ۴۴۴۸ : با روی تو صبر از دل بیتاب نیاید 54
غزل شمارهٔ ۴۴۴۹ : صحبت به حریفان سیه کار مدارید 30
غزل شمارهٔ ۴۴۵۰ : از قید فلک برزده دامن بگریزید 40
غزل شمارهٔ ۴۴۵۱ : فارغ بود از افسر زرین سر خورشید 75
غزل شمارهٔ ۴۴۵۲ : طوفان گل و جوش بهارست ببینید 30
غزل شمارهٔ ۴۴۵۳ : خشت از سرخم پنبه ز مینا بربایید 82
غزل شمارهٔ ۴۴۵۴ : خال از دمیدن خط بی انتظارم گردد 55
غزل شمارهٔ ۴۴۵۵ : شب زنده دار را دل روشن چو ماه گردد 48
غزل شمارهٔ ۴۴۵۶ : خط سیه مبادا زان خال سربرآرد 59
غزل شمارهٔ ۴۴۵۷ : شرم وحجاب مارا در پیچ وتاب دارد 51
غزل شمارهٔ ۴۴۵۸ : از حلقه های زنجیر سودا چه باک دارد 32
غزل شمارهٔ ۴۴۵۹ : پروای خط مشکین آن دلرباندارد 56
غزل شمارهٔ ۴۴۶۰ : پروای شکوه من آن سیمتن ندارد 35
غزل شمارهٔ ۴۴۶۱ : سودای عشق ما را بی نام وبی نشان کرد 56
غزل شمارهٔ ۴۴۶۲ : دل را به زلف پرچین تسخیر می توان کرد 31
غزل شمارهٔ ۴۴۶۳ : هر چند ره در آن زلف پیدا نمی توان کرد 21
غزل شمارهٔ ۴۴۶۴ : خالت ز خط مشکین دست دگر برآورد 46
غزل شمارهٔ ۴۴۶۵ : خوش آن که خواب راحت برخودحرام سازد 54
غزل شمارهٔ ۴۴۶۶ : از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد 57
غزل شمارهٔ ۴۴۶۷ : از حلقه های آن زلف دل صاحب نظر شد 59
غزل شمارهٔ ۴۴۶۸ : در زلف ناامیدی روی امید باشد 48
غزل شمارهٔ ۴۴۶۹ : چون آفتاب هر کس روشن ضمیر باشد 30
غزل شمارهٔ ۴۴۷۰ : دولت چونیست باقی بربادرفته باشد 27
غزل شمارهٔ ۴۴۷۱ : تن را اگر گذاری در عشق ما چه باشد 45
غزل شمارهٔ ۴۴۷۲ : گر بی طلب رسد رزق ما را عجب نباشد 52
غزل شمارهٔ ۴۴۷۳ : سر چون گران شد از می دستارگو نباشد 52
غزل شمارهٔ ۴۴۷۴ : کی از ستاره برمن سنگ ستم نیامد 31
غزل شمارهٔ ۴۴۷۵ : از عشق یار نوخط دل زود می گشاید 51
غزل شمارهٔ ۴۴۷۶ : از روی نو خط یار هر جا سخن برآید 65
غزل شمارهٔ ۴۴۷۷ : چون رنگ می زمینا بیرون دوید باید 43
غزل شمارهٔ ۴۴۷۸ : آن چشم اگر چه خود را بیمارمی نماید 48
غزل شمارهٔ ۴۴۷۹ : سفر گزین که سخن در وطن غریب نگردد 78
غزل شمارهٔ ۴۴۸۰ : سیاه چون دل رنگین سخن ز آه نگردد 40
غزل شمارهٔ ۴۴۸۱ : نظر به روی تو خورشید آب وتاب ندارد 51
غزل شمارهٔ ۴۴۸۲ : زوعده های دروغش دل اضطراب ندارد 29
غزل شمارهٔ ۴۴۸۳ : ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد 42
غزل شمارهٔ ۴۴۸۴ : گل همیشه بهار سخن زوال ندارد 52
غزل شمارهٔ ۴۴۸۵ : همین نه سینه ما آه صبحگاه ندارد 51
غزل شمارهٔ ۴۴۸۶ : دهان بوسه فریب ترا پیاله ندارد 49
غزل شمارهٔ ۴۴۸۷ : رخ تو رنگ زگلگونه شراب نگیرد 46
غزل شمارهٔ ۴۴۸۸ : نگه ز چشم تو چون چنان نشأه مدام نگیرد 45
غزل شمارهٔ ۴۴۸۹ : خوشا دلی که در اندیشه جمال تو باشد 51
غزل شمارهٔ ۴۴۹۰ : به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید 53
غزل شمارهٔ ۴۴۹۱ : مباد روی تو از پرده حجاب بر آید 46
غزل شمارهٔ ۴۴۹۲ : دل از تردد وخاطر ز انقلاب برآید 59
غزل شمارهٔ ۴۴۹۳ : بغیر خط که ز روی لطیف یار برآید 34
غزل شمارهٔ ۴۴۹۴ : آتش عشق تو چون زبانه برآرد 38
غزل شمارهٔ ۴۴۹۵ : رتبه خال تو مشک ناب ندارد 55
غزل شمارهٔ ۴۴۹۶ : در دل ما بخت سبز بارندارد 28
غزل شمارهٔ ۴۴۹۷ : قد ترا سرواعتدال ندارد 37
غزل شمارهٔ ۴۴۹۸ : دولت روشندلی زوال ندارد 53
غزل شمارهٔ ۴۴۹۹ : دامن دشت عدم گیاه ندارد 62
غزل شمارهٔ ۴۵۰۰ : مستی ما از می شبانه نباشد 30
غزل شمارهٔ ۴۵۰۱ : عشق مقید به خط وخال نگردد 45
غزل شمارهٔ ۴۵۰۲ : غنچه مستور از نقاب برآمد 32
غزل شمارهٔ ۴۵۰۳ : از کمرش کام دل چگونه برآید 48
غزل شمارهٔ ۴۵۰۴ : چون مه روی تو از حجاب برآید 52
غزل شمارهٔ ۴۵۰۵ : فتنه چشم تو چون ز خواب برآید 47
غزل شمارهٔ ۴۵۰۶ : سری راکه سودا ز سامان برآرد 54
غزل شمارهٔ ۴۵۰۷ : دل صاف پروای محشر ندارد 75
غزل شمارهٔ ۴۵۰۸ : چرا با دل من صفایی ندارد 66
غزل شمارهٔ ۴۵۰۹ : دل از خاکساری بهشت خدا شد 44
غزل شمارهٔ ۴۵۱۰ : چه گل از خودآن مرده دل چیده باشد 48
غزل شمارهٔ ۴۵۱۱ : نشاط جهان را بقایی نباشد 49
غزل شمارهٔ ۴۵۱۲ : سخن کی به جانهای غافل نشنید 50
غزل شمارهٔ ۴۵۱۳ : مرا ناله از پرده دل برآید 50
غزل شمارهٔ ۴۵۱۴ : به همچون منی آسمان چون برآید 56
غزل شمارهٔ ۴۵۱۵ : چرا از خم می فلاطون برآید 29
غزل شمارهٔ ۴۵۱۶ : بس که در زلف تو دلها آب شد 55
غزل شمارهٔ ۴۵۱۷ : تا به زانو پای من در خار شد 57
غزل شمارهٔ ۴۵۱۸ : رنگ خط برلعل جانان ریختند 58
غزل شمارهٔ ۴۵۱۹ : بخل ممسک از می افزونتر شود 50
غزل شمارهٔ ۴۵۲۰ : 42
غزل شمارهٔ ۴۵۲۱ : از غم گم کرده راهان فارغ است 43
غزل شمارهٔ ۴۵۲۲ : برانگیزد غبار از مغز جان درد 50
غزل شمارهٔ ۴۵۲۳ : نمی گردد به خاموشی نهان درد 40
غزل شمارهٔ ۴۵۲۴ : درین عالم که جز وحشت نباشد 25
غزل شمارهٔ ۴۵۲۵ : ترا چون صبح خندان آفریدند 64
غزل شمارهٔ ۴۵۲۶ : چه کار از یاری دوران برآید 53
غزل شمارهٔ ۴۵۲۷ : از ناله نی هر کس هشیار نمی گردد 50
غزل شمارهٔ ۴۵۲۸ : هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد 75
غزل شمارهٔ ۴۵۲۹ : از بیم خط آن لب شد باریک وچنین باشد 38
غزل شمارهٔ ۴۵۳۰ : ازبیم خط آن لب شد باریک و چنین باشد 48
غزل شمارهٔ ۴۵۳۱ : می می چکد از چشمش جانانه چنین باید 68
غزل شمارهٔ ۴۵۳۲ : از نمک تبسمت رنگ شراب می پرد 33
غزل شمارهٔ ۴۵۳۳ : جان غریب ازین جهان میل وطن نمی کند 42
غزل شمارهٔ ۴۵۳۴ : شوخی حسن کی نهان زیر نقاب می شود 25
غزل شمارهٔ ۴۵۳۵ : چه خوش است ناله من به نوا رسیده باشد 54
غزل شمارهٔ ۴۵۳۶ : چو خوش است اتحادی که حجاب تن نماند 58
غزل شمارهٔ ۴۵۳۷ : هر که رنگ شکسته ای دارد 32
غزل شمارهٔ ۴۵۳۸ : دل ز سیر وسلوک بینا شد 45
غزل شمارهٔ ۴۵۳۹ : محو تو بهشت جو نباشد 37
غزل شمارهٔ ۴۵۴۰ : خوش آن که به گوشه ای نشیند 42
غزل شمارهٔ ۴۵۴۱ : آتش لعل از رخت در عرق شرم مرد 42
غزل شمارهٔ ۴۵۴۲ : خطی کان رخ تازه می آورد 58
غزل شمارهٔ ۴۵۴۳ : خال او یک نظر از دیده ما دور نباشد 59
غزل شمارهٔ ۴۵۴۴ : مورنه ای پیش قند تنگ میان را ببند 46
غزل شمارهٔ ۴۵۴۵ : فلک از ناله ما نرم نشد 56
غزل شمارهٔ ۴۵۴۶ : عشق تو ز دل بدر نمی آید 35
غزل شمارهٔ ۴۵۴۷ : ای زیاد لعل میگون تو کام جان لذیذ 51
غزل شمارهٔ ۴۵۴۸ : قلم ز بال سمندر کند مگرکاغذ 48
غزل شمارهٔ ۴۵۴۹ : ز شور عشق مرا شد دل خراب لذیذ 46
غزل شمارهٔ ۴۵۵۰ : از حب جاه خواری دنیا شود لذیذ 54
غزل شمارهٔ ۴۵۵۱ : چندان که خواب صبح بود بر جوان لذیذ 49
غزل شمارهٔ ۴۵۵۲ : پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار 40
غزل شمارهٔ ۴۵۵۳ : آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار 43
غزل شمارهٔ ۴۵۵۴ : برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار 38
غزل شمارهٔ ۴۵۵۵ : زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار 55
غزل شمارهٔ ۴۵۵۶ : بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار 43
غزل شمارهٔ ۴۵۵۷ : مردمک را سیر کن در حلقه چشم نگار 61
غزل شمارهٔ ۴۵۵۸ : پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟ 46
غزل شمارهٔ ۴۵۵۹ : می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار 69
غزل شمارهٔ ۴۵۶۰ : ای دل غافل زمانی از گریبان سر برآر 54
غزل شمارهٔ ۴۵۶۱ : پیچ وتاب خط برآن رخسار گلرنگ است بار 42
غزل شمارهٔ ۴۵۶۲ : برلب بام خطر باشد مکان اعتبار 36
غزل شمارهٔ ۴۵۶۳ : می پرستان رابه دل ننشیند از دشمن غبار 38
غزل شمارهٔ ۴۵۶۴ : پاس درد وداغ عشق از دیده های شوردار 39
غزل شمارهٔ ۴۵۶۵ : شوختر گردد شود چون خال از خط بالدار 63
غزل شمارهٔ ۴۵۶۶ : غیر عبرت هیچ چیز از دار دنیا برمدار 55
غزل شمارهٔ ۴۵۶۷ : از زمین برخاستن چشم از زمین داران مدار 30
غزل شمارهٔ ۴۵۶۸ : آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار 57
غزل شمارهٔ ۴۵۶۹ : فارغ از دامند مرغان سبک پر در گذار 38
غزل شمارهٔ ۴۵۷۰ : دل چو شبنم آب کن رو در گلستانش گذار 67
غزل شمارهٔ ۴۵۷۱ : من نمی آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار 58
غزل شمارهٔ ۴۵۷۲ : اشک در چشم من بیتاب چون گیرد قرار؟ 55
غزل شمارهٔ ۴۵۷۳ : دل کجا در سینه ویرانه می گیرد قرار؟ 62
غزل شمارهٔ ۴۵۷۴ : بیقرار عشق در یک جا نمی گیرد قرار 97
غزل شمارهٔ ۴۵۷۵ : خون دل تا هست چشم تر نمی گیرد قرار 33
غزل شمارهٔ ۴۵۷۶ : هر که می داند که برگردد سخن درکوهسار 51
غزل شمارهٔ ۴۵۷۷ : اهل دل رایاری دوران نمی آید به کار 55
غزل شمارهٔ ۴۵۷۸ : تخم مهری گر به دلها می فشاند روزگار 54
غزل شمارهٔ ۴۵۷۹ : می شود رنگین تر آن لعل سخنگودر خمار 52
غزل شمارهٔ ۴۵۸۰ : تا تو ای سرو روان از باغ بیرون رفته ای 53
غزل شمارهٔ ۴۵۸۱ : از فروغ لاله آتش زیر پاداردبهار 41
غزل شمارهٔ ۴۵۸۲ : از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار 43
غزل شمارهٔ ۴۵۸۳ : از دل پرخون بلبل کی خبردارد بهار؟ 60
غزل شمارهٔ ۴۵۸۴ : از خرام ناز منت بر زمین داردبهار 48
غزل شمارهٔ ۴۵۸۵ : سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار 61
غزل شمارهٔ ۴۵۸۶ : کوه سنگین را سبک جولان کند جام بهار 55
غزل شمارهٔ ۴۵۸۷ : بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار 51
غزل شمارهٔ ۴۵۸۸ : خاک راجان کرد درتن ابر احسان بهار 50
غزل شمارهٔ ۴۵۸۹ : نیست بی می باغ رانوری می روشن بیار 42
غزل شمارهٔ ۴۵۹۰ : دل به آن زلف چلیپا می کشد بی اختیار 47
غزل شمارهٔ ۴۵۹۱ : گلعذار من برون از پرده بوی خود میار 48
غزل شمارهٔ ۴۵۹۲ : بی دل بیدار، سر از خرقه تن برمیار 48
غزل شمارهٔ ۴۵۹۳ : شد خرابات مغان از توبه ام زیر و زبر 75
غزل شمارهٔ ۴۵۹۴ : ای بر روی تو از آینه گل صافتر 41
غزل شمارهٔ ۴۵۹۵ : ترک من کزپسته اش بی خواست می ریزد شکر 98
غزل شمارهٔ ۴۵۹۶ : بوسه ای در کار من کن زان لب همچون شکر 53
غزل شمارهٔ ۴۵۹۷ : از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر 45
غزل شمارهٔ ۴۵۹۸ : حسن از چشم نظربازان شود شاداب تر 42
غزل شمارهٔ ۴۵۹۹ : می شود در وسمه ابروی بتان خونخوارتر 60
غزل شمارهٔ ۴۶۰۰ : از دم تیغ است آن موی کمر خونریزتر 62
غزل شمارهٔ ۴۶۰۱ : هرکه وحشت می کند ز آمیزش ما بیشتر 47
غزل شمارهٔ ۴۶۰۲ : ناقص از کامل برد لذت ز دنیا بیشتر 45
غزل شمارهٔ ۴۶۰۳ : نیست بیصورت جدال زاهدان باصوفیان 52
غزل شمارهٔ ۴۶۰۴ : دل ز خط بر عارض جانانه لرزد بیشتر 50
غزل شمارهٔ ۴۶۰۵ : خار و خس را چرخ گل برسرفشاند بیشتر 28
غزل شمارهٔ ۴۶۰۶ : تلخکام ایمن ز چشم شور ماند بیشتر 56
غزل شمارهٔ ۴۶۰۷ : یارنو خط زنگ از دل می زداید بیشتر 45
غزل شمارهٔ ۴۶۰۸ : می کشداز بی هنر کلفت هنرور بیشتر 28
غزل شمارهٔ ۴۶۰۹ : شورش دیوانه گردد از بیابان بیشتر 58
غزل شمارهٔ ۴۶۱۰ : می کشد عزت طلب خواری زدوران بیشتر 50
غزل شمارهٔ ۴۶۱۱ : دل بود مایل به خط عنبرافشان بیشتر 58
غزل شمارهٔ ۴۶۱۲ : جانب اغیار داردآن جفا جو بیشتر 51
غزل شمارهٔ ۴۶۱۳ : می شود مغلوب، خصم از بردباری بیشتر 75
غزل شمارهٔ ۴۶۱۴ : عشق راباشد به عاشق دلنوازی بیشتر 39
غزل شمارهٔ ۴۶۱۵ : گرچه از جان نیست چیزی بابدن نزدیکتر 44
غزل شمارهٔ ۴۶۱۶ : زاهد از آلوده دنیاست دنیا خواه تر 64
غزل شمارهٔ ۴۶۱۷ : خامشی سازد من بیتاب را دیوانه تر 41
غزل شمارهٔ ۴۶۱۸ : هرطرف صد راه پیما هست سر گردان خضر 54
غزل شمارهٔ ۴۶۱۹ : یاسمینش لاله گون از تاب نظر 52
غزل شمارهٔ ۴۶۲۰ : لاله ها چشم غزالان می نماید در نظر 54
غزل شمارهٔ ۴۶۲۱ : نیست درظاهر مرا گر گلعذاری درنظر 51
غزل شمارهٔ ۴۶۲۲ : نیست رخساری زخال وخط نگارین اینقدر 32
غزل شمارهٔ ۴۶۲۳ : حسن را در کار نبود باده ناب دگر 58
غزل شمارهٔ ۴۶۲۴ : چشم مارا صبح پیری شد شکر خواب دگر 49
غزل شمارهٔ ۴۶۲۵ : از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر 43
غزل شمارهٔ ۴۶۲۶ : می برد دل حسن او هردم به نیرنگ دگر 55
غزل شمارهٔ ۴۶۲۷ : ای ز رویت هرنگاهی راگلستان دگر 68
غزل شمارهٔ ۴۶۲۸ : حسن دارد در سواری شوکت و شان دگر 47
غزل شمارهٔ ۴۶۲۹ : داده ام دل را به دست دشمن دین دگر 48
غزل شمارهٔ ۴۶۳۰ : چند روزی می دهم دل رابه دلجوی دگر 52
غزل شمارهٔ ۴۶۳۱ : می شود طی در ورق گرداندنی دیوان عمر 50
غزل شمارهٔ ۴۶۳۲ : سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور 54
غزل شمارهٔ ۴۶۳۳ : می شود از درد و داغ عشق دلها دیده ور 41
غزل شمارهٔ ۴۶۳۴ : کی ز خواریهای غربت می کند پرواگهر؟ 47
غزل شمارهٔ ۴۶۳۵ : تا نسازد پای خود از سر طلبکارگهر 33
غزل شمارهٔ ۴۶۳۶ : سود ندهد عامل بیدادگر را کارخیر 52
غزل شمارهٔ ۴۶۳۷ : از می گلرنگ می گردد اگر پیمانه سیر 46
غزل شمارهٔ ۴۶۳۸ : گر کند مادر زخشکی بخل دراعطای شیر 47
غزل شمارهٔ ۴۶۳۹ : آنکه می آید زطفلی از دهانش بوی شیر 56
غزل شمارهٔ ۴۶۴۰ : زیرتیغ از مرغ بسمل پرفشانی یاد گیر 73
غزل شمارهٔ ۴۶۴۱ : برگ عیش خویش را چون گل زهم پاشیده گیر 43
غزل شمارهٔ ۴۶۴۲ : بوسه را کنج دهان یار دارد گوشه گیر 67
غزل شمارهٔ ۴۶۴۳ : می شوی آواره از عالم عنان ما مگیر 40
غزل شمارهٔ ۴۶۴۴ : به نادانی کند اقرارهرکس هست داناتر 31
غزل شمارهٔ ۴۶۴۵ : رخ گلرنگش از مژگان خونخوارست گیراتر 43
غزل شمارهٔ ۴۶۴۶ : خط سبز از دعای صبح خیزان است گیراتر 38
غزل شمارهٔ ۴۶۴۷ : شود از پرده پوشی سوز اهل حال رسواتر 53
غزل شمارهٔ ۴۶۴۸ : شراب زندگی درخاکساریهاست بی غش تر 583
غزل شمارهٔ ۴۶۴۹ : زمهرخامشی شد خرده رازم پریشانتر 42
غزل شمارهٔ ۴۶۵۰ : زمی شد چهره آن مهرعالمتاب روشنتر 59
غزل شمارهٔ ۴۶۵۱ : سخن کز عشق شادابی ندارددردهان بهتر 42
غزل شمارهٔ ۴۶۵۲ : نمی دانند اهل غفلت انجام شراب آخر 44
غزل شمارهٔ ۴۶۵۳ : ترا درخواب غفلت رفت عمر خوش عنان آخر 32
غزل شمارهٔ ۴۶۵۴ : بیا ای محتسب از وادی دردی کشان بگذر 47
غزل شمارهٔ ۴۶۵۵ : فریب دل مخور از دیده شیرانه اخگر 51
غزل شمارهٔ ۴۶۵۶ : ندارد خاطر آگاه جز غفلت غم دیگر 64
غزل شمارهٔ ۴۶۵۷ : جز آن لبهای میگون دل راچاره دیگر 31
غزل شمارهٔ ۴۶۵۸ : نخواهد دردمند عشق او میخانه دیگر 39
غزل شمارهٔ ۴۶۵۹ : نیست بی خار درین بادیه یک آبله وار 54
غزل شمارهٔ ۴۶۶۰ : باد دستانه مکن خرج نفس رازنهار 74
غزل شمارهٔ ۴۶۶۱ : گربه ما همسفری سلسله از پا بردار 49
غزل شمارهٔ ۴۶۶۲ : بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان 52
غزل شمارهٔ ۴۶۶۳ : نیست بیرون ز تو مقصود، تکاپو بگذار 63
غزل شمارهٔ ۴۶۶۴ : کار دنیا کن و اندیشه عقبی مگذار 79
غزل شمارهٔ ۴۶۶۵ : نفس هرزه مرس رابه کشیدن مگذار 54
غزل شمارهٔ ۴۶۶۶ : ناله ای از ته دل کرد سپند آخر کار 56
غزل شمارهٔ ۴۶۶۷ : چین پیشانی ما شد مه عید آخر کار 62
غزل شمارهٔ ۴۶۶۸ : ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار 56
غزل شمارهٔ ۴۶۶۹ : دوسه روزی است صفای رخ گلپوش بهار 36
غزل شمارهٔ ۴۶۷۰ : سینه ای چاک نکردیم درین فصل بهار 55
غزل شمارهٔ ۴۶۷۱ : ای صبا برگی ازان گلشن بی خار بیار 51
غزل شمارهٔ ۴۶۷۲ : جام در دور به اندازه مخمور بیار 52
غزل شمارهٔ ۴۶۷۳ : این نه هاله است نمایان شده از دور قمر 65
غزل شمارهٔ ۴۶۷۴ : برفروز از می و زنگ از دل آگاه ببر 51
غزل شمارهٔ ۴۶۷۵ : ای دهان تو و گفتار ز هم شیرین تر 51
غزل شمارهٔ ۴۶۷۶ : الفت خلق عذاب دل فرزانه شمر 53
غزل شمارهٔ ۴۶۷۷ : چشم آرام مدارید ز سر منزل عمر 34
غزل شمارهٔ ۴۶۷۸ : تیغ الماس بر اطراف کمر دارد مهر 37
غزل شمارهٔ ۴۶۷۹ : چند روزی چو قلم سربه ته انداخته گیر 42
غزل شمارهٔ ۴۶۸۰ : گشاده رویی من برد دست خصم از کار 43
غزل شمارهٔ ۴۶۸۱ : به زندگی دل آزاده را ز تن بردار 61
غزل شمارهٔ ۴۶۸۲ : چو غنچه نکهت خود از صبا دریغ مدار 29
غزل شمارهٔ ۴۶۸۳ : ز طوطیان شکر ناب را دریغ مدار 39
غزل شمارهٔ ۴۶۸۴ : چو شمع، جان ز نسیم سحر دریغ مدار 29
غزل شمارهٔ ۴۶۸۵ : نخست کعبه و بتخانه رابجا بگذار 45
غزل شمارهٔ ۴۶۸۶ : ز آب تیغ اثر در گلوی ما بگذار 51
غزل شمارهٔ ۴۶۸۷ : دل رمیده به امید این جهان مگذار 33
غزل شمارهٔ ۴۶۸۸ : بیاکه عقده زکارجهان گشاد بهار 29
غزل شمارهٔ ۴۶۸۹ : سخن دریغ مداراز سخن کشان زنهار 43
غزل شمارهٔ ۴۶۹۰ : مبند دل به تماشای این جهان زنهار 42
غزل شمارهٔ ۴۶۹۱ : ز حال تشنه لبان خنجر ترا چه خبر؟ 26
غزل شمارهٔ ۴۶۹۲ : ترا لبی است ز چشم ستاره خندانتر 55
غزل شمارهٔ ۴۶۹۳ : اگر چه چهره بود بی نقاب روشنتر 70
غزل شمارهٔ ۴۶۹۴ : صفای یار به دیدن نمی شود آخر 43
غزل شمارهٔ ۴۶۹۵ : بهار دربغل غنچه ریخت پنهان زر 59
غزل شمارهٔ ۴۶۹۶ : ترا به هرگذری هست بیقراردگر 42
غزل شمارهٔ ۴۶۹۷ : ربوده خواب مرا حسن بی مثال دگر 54
غزل شمارهٔ ۴۶۹۸ : ربوده است مراذوق جستجوی دگر 95
غزل شمارهٔ ۴۶۹۹ : درین جهان مزور به ترس وباک نگر 40
غزل شمارهٔ ۴۷۰۰ : مکن دلیر تماشای تاب موی کمر 64
غزل شمارهٔ ۴۷۰۱ : اگر چه دردلم از ترکش است افزون تیر 50
غزل شمارهٔ ۴۷۰۲ : فروغ دولت بیدار از شراب بگیر 53
غزل شمارهٔ ۴۷۰۳ : بهار می گذرد ساغر چو لاله بگیر 54
غزل شمارهٔ ۴۷۰۴ : ز داغ عشق مرا چون شودجگر دلگیر؟ 32
غزل شمارهٔ ۴۷۰۵ : از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار 57
غزل شمارهٔ ۴۷۰۶ : درویش را زخرقه صد پاره نیست عار 54
غزل شمارهٔ ۴۷۰۷ : دل راز سینه درنظر دلستان برآر 42
غزل شمارهٔ ۴۷۰۸ : در زیر خرقه شیشه می را نگاه دار 88
غزل شمارهٔ ۴۷۰۹ : از بیغمان جمیله غم را نگاه دار 68
غزل شمارهٔ ۴۷۱۰ : ای دل عنان توسن طاقت نگاه دار 31
غزل شمارهٔ ۴۷۱۱ : ای دل عنان توسن طاقت نگاه دار 75
غزل شمارهٔ ۴۷۱۲ : یارب مرا زپوتو منت نگاه دار 49
غزل شمارهٔ ۴۷۱۳ : پیکان یار را به دل و جان نگاه دار 72
غزل شمارهٔ ۴۷۱۴ : از بوسه ظلم بر رخ جانان روا مدار 54
غزل شمارهٔ ۴۷۱۵ : سنجیدگی ز هیچ سبکسر طمع مدار 45
غزل شمارهٔ ۴۷۱۶ : عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار 80
غزل شمارهٔ ۴۷۱۷ : خشتی به خیر چون خم می بر زمین گذار 56
غزل شمارهٔ ۴۷۱۸ : داغ است برگ عیش گلستان روزگار 53
غزل شمارهٔ ۴۷۱۹ : بیرون میا ز گوشه میخانه در بهار 51
غزل شمارهٔ ۴۷۲۰ : ای زلف و عارض تو ز هم دیده زیب تر 52
غزل شمارهٔ ۴۷۲۱ : ای زلفت از کمند تمنابلند تر 184
غزل شمارهٔ ۴۷۲۲ : از خط سبز چهره شود آبدارتر 52
غزل شمارهٔ ۴۷۲۳ : ویرانه های کهنه بود جای مور و مار 38
غزل شمارهٔ ۴۷۲۴ : نادان ز حرص درتب و تاب است بیشتر 56
غزل شمارهٔ ۴۷۲۵ : از سعی، کار عشق شود خام بیشتر 39
غزل شمارهٔ ۴۷۲۶ : در سینه های تنگ بود آه بیشتر 64
غزل شمارهٔ ۴۷۲۷ : ای چشمت از غزال ختن خوش نگاه تر 71
غزل شمارهٔ ۴۷۲۸ : ای زلف و خط و خال تو از هم کشنده تر 53
غزل شمارهٔ ۴۷۲۹ : ای زلف سرکش تو ز بالا کشید ه تر 53
غزل شمارهٔ ۴۷۳۰ : شد ناله ام به دور خطش عاشقانه تر 53
غزل شمارهٔ ۴۷۳۱ : معشوق در برابر و مهتاب درنظر 57
غزل شمارهٔ ۴۷۳۲ : ای هرنظر خیال ترا منزل دگر 30
غزل شمارهٔ ۴۷۳۳ : ای هر دل از خیال تو میخانه دگر 51
غزل شمارهٔ ۴۷۳۴ : از زیر چشم در رخ مستور می نگر 64
غزل شمارهٔ ۴۷۳۵ : برق سبک عنان نرسد در شتاب عمر 68
غزل شمارهٔ ۴۷۳۶ : از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر 60
غزل شمارهٔ ۴۷۳۷ : صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر 45
غزل شمارهٔ ۴۷۳۸ : منصوروار پختگی از چوب دار گیر 37
غزل شمارهٔ ۴۷۳۹ : سرمایه جنون ز نسیم بهار گیر 49
غزل شمارهٔ ۴۷۴۰ : فصل شباب رفت ره خانه پیش گیر 42
غزل شمارهٔ ۴۷۴۱ : نخل خزان رسیده ما را فشانده گیر 38
غزل شمارهٔ ۴۷۴۲ : جز گوشه قناعت ازین خاکدان مگیر 263
غزل شمارهٔ ۴۷۴۳ : از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر 56
غزل شمارهٔ ۴۷۴۴ : هرچند جهانسوز بود جلوه دلدار 42
غزل شمارهٔ ۴۷۴۵ : از صحبت خامان، دل آگاه نگه دار 47
غزل شمارهٔ ۴۷۴۶ : ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار 53
غزل شمارهٔ ۴۷۴۷ : دارم ز تو ساده دلیها گله بسیار 66
غزل شمارهٔ ۴۷۴۸ : اینطرفه که گنجایش غم می شود افزون 58
غزل شمارهٔ ۴۷۴۹ : از درد بود پرسش اغیار گرانتر 28
غزل شمارهٔ ۴۷۵۰ : ای هر ورق گل زتو آیینه دیگر 29
غزل شمارهٔ ۴۷۵۱ : هر چند ترا دیده بدکرد زمن دور 48
غزل شمارهٔ ۴۷۵۲ : کام دل ازان چهره افروخته برگیر 45
غزل شمارهٔ ۴۷۵۳ : مطرباچنگ را بکش به کنار 62
غزل شمارهٔ ۴۷۵۴ : مطربا مهر از دهان بردار 23
غزل شمارهٔ ۴۷۵۵ : از سنگلاخ دنیا ای شیشه بار بگذر 47
غزل شمارهٔ ۴۷۵۶ : مرو ز گوشه عزلت به هیچ منظر دیگر 55
غزل شمارهٔ ۴۷۵۷ : جوشن داودی قلمرو تدبیر 71
غزل شمارهٔ ۴۷۵۸ : از شراب ارغوانی چهره را گلرنگ ساز 53
غزل شمارهٔ ۴۷۵۹ : بهر روی خلق تاکی آرزو کردن نماز؟ 47
غزل شمارهٔ ۴۷۶۰ : شد جدا از زخم من آن خنجر سیراب سبز 56
غزل شمارهٔ ۴۷۶۱ : کی شود کشت امید از دیده نمناک سبز؟ 69
غزل شمارهٔ ۴۷۶۲ : شعله ای در مغز هست ازآتش سودا هنوز 45
غزل شمارهٔ ۴۷۶۳ : با قیامت قامتش همدوش می گردد هنوز 46
غزل شمارهٔ ۴۷۶۴ : حسنش از خط عالمی زیرو زبر دارد هنوز 54
غزل شمارهٔ ۴۷۶۵ : چشم حیران را حجابش دام می داند هنوز 35
غزل شمارهٔ ۴۷۶۶ : بی صفا از خط نگردیده است رخسارش هنوز 45
غزل شمارهٔ ۴۷۶۷ : رخنه در دل می کند مژگان قتالش هنوز 24
غزل شمارهٔ ۴۷۶۸ : خط برآورد وترو تازه است بستانش هنوز 48
غزل شمارهٔ ۴۷۶۹ : درتن خود یک هدف واراستخوان دارم هنوز 44
غزل شمارهٔ ۴۷۷۰ : غوطه خوردم درشراب ناب و مخمورم هنوز 40
غزل شمارهٔ ۴۷۷۱ : خاک من بربادرفت ودردی آشامم هنوز 66
غزل شمارهٔ ۴۷۷۲ : از سرشک گرم زرین است مژگانم هنوز 31
غزل شمارهٔ ۴۷۷۳ : می دهد یادی ز چشمش نرگس پر فن هنوز 48
غزل شمارهٔ ۴۷۷۴ : دشت بیرون نامده است از ماتم مجنون هنوز 39
غزل شمارهٔ ۴۷۷۵ : می رود با قامت خم در پی دنیی هنوز 46
غزل شمارهٔ ۴۷۷۶ : ریخت دندانهاو در فکر لب نانی هنوز 53
غزل شمارهٔ ۴۷۷۷ : دل مکدر ز غم یار نگردد هرگز 51
غزل شمارهٔ ۴۷۷۸ : محو رخسار تو دلگیر نگردد هرگز 55
غزل شمارهٔ ۴۷۷۹ : صحبت عشق و خرد ساز نگردد هرگز 50
غزل شمارهٔ ۴۷۸۰ : دل ما روشن از افلاک نگردد هرگز 74
غزل شمارهٔ ۴۷۸۱ : عشق گرد دل فرزانه نگردد هرگز 30
غزل شمارهٔ ۴۷۸۲ : نیست بی خون دل آن زلف پریشان هرگز 29
غزل شمارهٔ ۴۷۸۳ : هیچ جا از خوشی آثار نمانده است امروز 36
غزل شمارهٔ ۴۷۸۴ : از جبینش عرق شرم روان است هنوز 57
غزل شمارهٔ ۴۷۸۵ : لاله داغ است ازان عارض گلفام هنوز 47
غزل شمارهٔ ۴۷۸۶ : درآ به زمزمه ای مطرب غزال پرداز 29
غزل شمارهٔ ۴۷۸۷ : دگر که را کنم از اهل درد محرم راز؟ 42
غزل شمارهٔ ۴۷۸۸ : نمی رسد به حقیقت کس از سرای مجاز 53
غزل شمارهٔ ۴۷۸۹ : نخست دفتر هوش و خرد درآب انداز 28
غزل شمارهٔ ۴۷۹۰ : بگیر جام هلالی ز رخ نقاب انداز 34
غزل شمارهٔ ۴۷۹۱ : چو آفتاب به هر ذره ای نگاه انداز 36
غزل شمارهٔ ۴۷۹۲ : به یاد سنبل آن زلف با صبا می ساز 70
غزل شمارهٔ ۴۷۹۳ : ز خط چو یار رخ آل راکند سرسبز 45
غزل شمارهٔ ۴۷۹۴ : ز سروقدتو شد شوره زار امکان سبز 69
غزل شمارهٔ ۴۷۹۵ : نبسته ای گره عهد برقبا هرگز 37
غزل شمارهٔ ۴۷۹۶ : حدیث عشق نگیرد به زاهدان هرگز 90
غزل شمارهٔ ۴۷۹۷ : که را به گوشه گلخن کشیده اند امروز؟ 31
غزل شمارهٔ ۴۷۹۸ : مگر به فکر سواری است آن نگار امروز؟ 27
غزل شمارهٔ ۴۷۹۹ : بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز 50
غزل شمارهٔ ۴۸۰۰ : نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز 42
غزل شمارهٔ ۴۸۰۱ : چه شد که یار خط آورد با صفاست هنوز 41
غزل شمارهٔ ۴۸۰۲ : نکرد در دل من کار، عشق شورانگیز 26
غزل شمارهٔ ۴۸۰۳ : سبک ز سینه ما ای غبار غم برخیز 38
غزل شمارهٔ ۴۸۰۴ : به اختیار ز نزهت سرای جان برخیز 76
غزل شمارهٔ ۴۸۰۵ : ترا که نور نظر نیست اعتبار آمیز 28
غزل شمارهٔ ۴۸۰۶ : در کاهش است از سخن خود سخن طراز 63
غزل شمارهٔ ۴۸۰۷ : زان چهره خط قیامتی انگیخته است باز 50
غزل شمارهٔ ۴۸۰۸ : اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز 56
غزل شمارهٔ ۴۸۰۹ : با عشق او ز هر دو جهانیم پاکباز 52
غزل شمارهٔ ۴۸۱۰ : باشد ز زلف آن رخ چون لاله بی نیاز 43
غزل شمارهٔ ۴۸۱۱ : منقار من ز صبح ازل بود دانه سوز 35
غزل شمارهٔ ۴۸۱۲ : بر شیشه و پیاله ظفر یافت دست ما 45
غزل شمارهٔ ۴۸۱۳ : بالا نکرده ساعد او راحیا هنوز 42
غزل شمارهٔ ۴۸۱۴ : از کاوکاو آن مژه ام بیخبر هنوز 39
غزل شمارهٔ ۴۸۱۵ : از خود برون نیامده دیوانه ام هنوز 30
غزل شمارهٔ ۴۸۱۶ : تا دست دست توست میی در ایاغ ریز 58
غزل شمارهٔ ۴۸۱۷ : چون شمع اشک در طلب مدعا مریز 55
غزل شمارهٔ ۴۸۱۸ : چون غنچه ز جمعیت دل انجمنی ساز 45
غزل شمارهٔ ۴۸۱۹ : پیغامی ازان غنچه دهن می رسد امروز 55
غزل شمارهٔ ۴۸۲۰ : لب ساقی شکربارست امروز 39
غزل شمارهٔ ۴۸۲۱ : به مژگان اشک پاشیدن میاموز 61
غزل شمارهٔ ۴۸۲۲ : ای چشم تو پرده دار اعجاز 45
غزل شمارهٔ ۴۸۲۳ : خضر راه حقیقت است مجاز 61
غزل شمارهٔ ۴۸۲۴ : روز روشن را شب تارست پنهان درلباس 32
غزل شمارهٔ ۴۸۲۵ : درد پیری را جوانی می کند درمان و بس 29
غزل شمارهٔ ۴۸۲۶ : می کنم سیرگل از چاک گریبان قفس 42
غزل شمارهٔ ۴۸۲۷ : شربت بیماری دل تیغ سیراب است وبس 22
غزل شمارهٔ ۴۸۲۸ : گوهر کامل عیاران چشم نمناک است وبس 20
غزل شمارهٔ ۴۸۲۹ : دوزخ ارباب معنی صحبت قال است وبس 49
غزل شمارهٔ ۴۸۳۰ : از دل آگاه در عالم همین نام است و بس 130
غزل شمارهٔ ۴۸۳۱ : میوه باغ امیدم داغ حرمان است و بس 37
غزل شمارهٔ ۴۸۳۲ : پامنه بیرون زحد خود کمال این است و بس 58
غزل شمارهٔ ۴۸۳۳ : یارب این جانهای غربت دیده را فریاد رس 48
غزل شمارهٔ ۴۸۳۴ : شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس 56
غزل شمارهٔ ۴۸۳۵ : هیچ کار از ما نمی آید ز کار ما مپرس 33
غزل شمارهٔ ۴۸۳۶ : سر گرانیهای او رااز من حیران مپرس 34
غزل شمارهٔ ۴۸۳۷ : حرف آن حسن بسامان ازمن مجنون مپرس 54
غزل شمارهٔ ۴۸۳۸ : در جنون فکر سرو سامان ندارد هیچ کس 43
غزل شمارهٔ ۴۸۳۹ : نیست ما را شکوه ای از تنگی جا در قفس 37
غزل شمارهٔ ۴۸۴۰ : دامگاه تازه ای پرواز را منظور بود 28
غزل شمارهٔ ۴۸۴۱ : شد ز خط لعل تو ایمن ز شبیخون هوس 51
غزل شمارهٔ ۴۸۴۲ : طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس 47
غزل شمارهٔ ۴۸۴۳ : حجت شور قیامت لب خندان تو بس 89
غزل شمارهٔ ۴۸۴۴ : داشت امروز رخ یار حجابی که مپرس 25
غزل شمارهٔ ۴۸۴۵ : بازدارم به نظر خط غباری که مپرس 65
غزل شمارهٔ ۴۸۴۶ : زپرده داری هستی است در حجاب، نفس 49
غزل شمارهٔ ۴۸۴۷ : دردی که سازگار تو گردد دواشناس 26
غزل شمارهٔ ۴۸۴۸ : از ما حدیث زلف و رخ دلستان مپرس 59
غزل شمارهٔ ۴۸۴۹ : از زلف کافر تو نجسته است هیچ کس 33
غزل شمارهٔ ۴۸۵۰ : از ناکسان وفانشنیده است هیچ کس 31
غزل شمارهٔ ۴۸۵۱ : صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس 49
غزل شمارهٔ ۴۸۵۲ : بی نوش لبان آب بقا را چه کند کس؟ 50
غزل شمارهٔ ۴۸۵۳ : معشوق پریشان نظری راچه کند کس؟ 31
غزل شمارهٔ ۴۸۵۴ : حیف است که سر در سر مینانکند کس 38
غزل شمارهٔ ۴۸۵۵ : صبح شد مطرب، قدح راپرکن از می زود باش 55
غزل شمارهٔ ۴۸۵۶ : هیچ نوشی نیست بی نیش ای پسر هشیار باش 22
غزل شمارهٔ ۴۸۵۷ : مرد صحبت نیستی، از دیده ها مستور باش 62
غزل شمارهٔ ۴۸۵۸ : از تماشای پریشان جهان دلگیر باش 73
غزل شمارهٔ ۴۸۵۹ : چون صدف در حلقه دریادلان خاموش باش 72
غزل شمارهٔ ۴۸۶۰ : چون لب پیمانه زنهار از سخن خاموش باش 53
غزل شمارهٔ ۴۸۶۱ : باده گلرنگ شو یا شیشه بیرنگ باش 61
غزل شمارهٔ ۴۸۶۲ : از زمین دامن بیفشان همسفر با ماه باش 59
غزل شمارهٔ ۴۸۶۳ : گاه در پای خم و گه بر سر سجاده باش 44
غزل شمارهٔ ۴۸۶۴ : چشم و گوش و لب ببند، از شور و شر آسوده باش 44
غزل شمارهٔ ۴۸۶۵ : روشناس اهل مشرب چون در میخانه باش 32
غزل شمارهٔ ۴۸۶۶ : درگلستان بلبل و در انجمن پروانه باش 32
غزل شمارهٔ ۴۸۶۷ : پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش 19
غزل شمارهٔ ۴۸۶۸ : تاتوان دزدید سر در جیب خود سرور مباش 66
غزل شمارهٔ ۴۸۶۹ : می کشی چون با حریفان باده لایعقل مباش 47
غزل شمارهٔ ۴۸۷۰ : از خدا در عهد پیری یک زمان غافل مباش 23
غزل شمارهٔ ۴۸۷۱ : ازخدنگ آه پیران ای جوان غافل مباش 53
غزل شمارهٔ ۴۸۷۲ : از هوسناکی گران برخاطر دوران مباش 37
غزل شمارهٔ ۴۸۷۳ : روح قدسی، بیش ازین درتنگنای تن مباش 26
غزل شمارهٔ ۴۸۷۴ : چون ترا مسکن میسر شد پی تزیین مباش 32
غزل شمارهٔ ۴۸۷۵ : چون ترا مسکن میسر شد تزیین مباش 29
غزل شمارهٔ ۴۸۷۶ : دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش 56
غزل شمارهٔ ۴۸۷۷ : عاشقان رامغز درسر گرنباشد گومباش 47
غزل شمارهٔ ۴۸۷۸ : ظاهر مردان به زیور گرنباشد گو مباش 49
غزل شمارهٔ ۴۸۷۹ : هست چون دلبر بجا، دل گر نباشد گو مباش 24
غزل شمارهٔ ۴۸۸۰ : شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش 39
غزل شمارهٔ ۴۸۸۱ : خانه دنیا به سامان گر نباشد گو مباش 55
غزل شمارهٔ ۴۸۸۲ : خال بر رخسار جانان گرنباشد گو مباش 20
غزل شمارهٔ ۴۸۸۳ : دیده ما گرز خون رنگین نباشد گومباش 41
غزل شمارهٔ ۴۸۸۴ : چهره زرین چو باشد مخزن زر گومباش 55
غزل شمارهٔ ۴۸۸۵ : چون بود گلچهره ساقی باده رنگین گو مباش 35
غزل شمارهٔ ۴۸۸۶ : جسم اگر ازیکدگر ریزد غباری گو مباش 32
غزل شمارهٔ ۴۸۸۷ : گر نباشم من غبار آستانی گو مباش 33
غزل شمارهٔ ۴۸۸۸ : عقل اگر از سرپرد زاغ جگر خواری مباش 27
غزل شمارهٔ ۴۸۸۹ : یوسف من بیش ازین در چاه ظلمانی مباش 33
غزل شمارهٔ ۴۸۹۰ : ناز پروردی که من گردیده ام پروانه اش 41
غزل شمارهٔ ۴۸۹۱ : رنگ می بازد زنام بوسه یاقوت لبش 28
غزل شمارهٔ ۴۸۹۲ : هرکه وقت صبح درساغر شرابی نیستش 24
غزل شمارهٔ ۴۸۹۳ : هرکه درمد نظر نازک میانی نیستش 47
غزل شمارهٔ ۴۸۹۴ : گرنبیند همچو نرگس زیر پا می زیبدش 57
غزل شمارهٔ ۴۸۹۵ : هرکه زین گلشن لبی خندانتر از گل بایدش 716
غزل شمارهٔ ۴۸۹۶ : خیره می سازد نظر را در قبا سیمین برش 42
غزل شمارهٔ ۴۸۹۷ : در سر زینت خودآرا می رود آخر سرش 29
غزل شمارهٔ ۴۸۹۸ : هرکه از داغ نهان عشق سوزد پیکرش 36
غزل شمارهٔ ۴۸۹۹ : گه درون خرقه گاهی درکفن می جویمش 22
غزل شمارهٔ ۴۹۰۰ : گر کنند از رشته جانها زه پیراهنش 39
غزل شمارهٔ ۴۹۰۱ : آن که دارم در نظر دامن به کف پیچیدنش 23
غزل شمارهٔ ۴۹۰۲ : می کند برتن گرانی سرچو می افتد ز جوش 25
غزل شمارهٔ ۴۹۰۳ : پوچ شد از دعوی بیهوده مغز خود فروش 65
غزل شمارهٔ ۴۹۰۴ : تا به همواری برآید کار درتندی مکوش 80
غزل شمارهٔ ۴۹۰۵ : می کند دست نوازش هم دل ما راخموش 38
غزل شمارهٔ ۴۹۰۶ : میکند جان درتن امید، لعل باده نوش 50
غزل شمارهٔ ۴۹۰۷ : باتن خاکی، نظر زان عالم روشن بپوش 31
غزل شمارهٔ ۴۹۰۸ : خون ما ازروی آتشناک می آید به جوش 28
غزل شمارهٔ ۴۹۰۹ : می زدم با یاد ابرویش شراب ناب خوش 29
غزل شمارهٔ ۴۹۱۰ : می شود تعجیل عمر از غفلت سرشار بیش 34
غزل شمارهٔ ۴۹۱۱ : در غریبی تابه چند افتدکسی ازیادخویش؟ 33
غزل شمارهٔ ۴۹۱۲ : کاش می دیدی به چشم عاشقان رخسار خویش 53
غزل شمارهٔ ۴۹۱۳ : برگ عیش من بود رنگینی افکار خویش 39
غزل شمارهٔ ۴۹۱۴ : زیر یک پیراهن از یکرنگیم بایار خویش 30
غزل شمارهٔ ۴۹۱۵ : نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش 27
غزل شمارهٔ ۴۹۱۶ : جوهر ذاتی نمی خواهد ز کس اکسیر خویش 27
غزل شمارهٔ ۴۹۱۷ : کوته اندیشی که نفرستد به عقبی مال خویش 33
غزل شمارهٔ ۴۹۱۸ : برنمی آیم به تسکین دل خودکام خویش 33
غزل شمارهٔ ۴۹۱۹ : هر که می کوشد به تعمیر تن ویران خویش 89
غزل شمارهٔ ۴۹۲۰ : می تراشم رزق خود چون تیر از پهلوی خویش 32
غزل شمارهٔ ۴۹۲۱ : از غبار خط رخ آن ماه می بالد به خویش 73
غزل شمارهٔ ۴۹۲۲ : ز مستی در شکر خندست دایم لعل سیرابش 34
غزل شمارهٔ ۴۹۲۳ : یکی صد شد ز خط کیفیت چشم گرانخوابش 30
غزل شمارهٔ ۴۹۲۴ : ز سوز سینه پروانه من آب شد آتش 50
غزل شمارهٔ ۴۹۲۵ : کجا پروانه رابا خویش سازد همنشین آتش؟ 25
غزل شمارهٔ ۴۹۲۶ : چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ؟ 35
غزل شمارهٔ ۴۹۲۷ : نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش 22
غزل شمارهٔ ۴۹۲۸ : نمی تابد ز آتش روی، خط عنبر آلودش 27
غزل شمارهٔ ۴۹۲۹ : سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش 34
غزل شمارهٔ ۴۹۳۰ : همان یوسف که مصر آمد به تنگ ازبس خریدارش 34
غزل شمارهٔ ۴۹۳۱ : عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش 85
غزل شمارهٔ ۴۹۳۲ : حساب دین و دل راپاک کن باچشم عیارش 40
غزل شمارهٔ ۴۹۳۳ : من و عشقی که دست چرخ را چنبرکند زورش 48
غزل شمارهٔ ۴۹۳۴ : شرابی را که چون پروانه گردد گرد سر طورش 39
غزل شمارهٔ ۴۹۳۵ : ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش 31
غزل شمارهٔ ۴۹۳۶ : شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش 43
غزل شمارهٔ ۴۹۳۷ : اگر صیدی برد جان از نگاه ناوک اندازش 38
غزل شمارهٔ ۴۹۳۸ : ازان از دست نگذارد قدح چشم فسونسازش 21
غزل شمارهٔ ۴۹۳۹ : چه می پرسی ز احوال شرار ما و پروازش 48
غزل شمارهٔ ۴۹۴۰ : به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش 39
غزل شمارهٔ ۴۹۴۱ : که حد دارد تواند شد طرف با حسن بیباکش ؟ 64
غزل شمارهٔ ۴۹۴۲ : گل اندامی که من دارم نظربرروی گلرنگش 35
غزل شمارهٔ ۴۹۴۳ : چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟ 63
غزل شمارهٔ ۴۹۴۴ : چسان در بر کشم گستاخ چون پیراهن اندامش؟ 37
غزل شمارهٔ ۴۹۴۵ : چسان گستاخ گیرم بوسه ازلعل می آشامش؟ 36
غزل شمارهٔ ۴۹۴۶ : درآن محفل که از می برفروزد روی گلفامش 34
غزل شمارهٔ ۴۹۴۷ : اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش 61
غزل شمارهٔ ۴۹۴۸ : خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش 113
غزل شمارهٔ ۴۹۴۹ : بلا جویی که من دارم نظر برچشم فنانش 51
غزل شمارهٔ ۴۹۵۰ : چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟ 31
غزل شمارهٔ ۴۹۵۱ : ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش 24
غزل شمارهٔ ۴۹۵۲ : رگ ابری است آن لبهای نوخط، بوسه بارانش 36
غزل شمارهٔ ۴۹۵۳ : به سرخی می زند چون مشک خط عنبرافشانش 28
غزل شمارهٔ ۴۹۵۴ : به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش 31
غزل شمارهٔ ۴۹۵۵ : اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش 27
غزل شمارهٔ ۴۹۵۶ : شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش 32
غزل شمارهٔ ۴۹۵۷ : اگر چه بی نیاز ست از دو عالم ناز تمکینش 35
غزل شمارهٔ ۴۹۵۸ : بهار آرزو گلگل شکفت ازروی رنگینش 30
غزل شمارهٔ ۴۹۵۹ : شود دیوانه آخر هر که سودایی است همراهش 32
غزل شمارهٔ ۴۹۶۰ : به عاشق صید عاشق میکند قد دلارایش 73
غزل شمارهٔ ۴۹۶۱ : ندارد سرکشی ازاهل دل قد دلارایش 51
غزل شمارهٔ ۴۹۶۲ : به مژگان بر نمی گردد نگاه از چشم گیرایش 45
غزل شمارهٔ ۴۹۶۳ : به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟ 31
غزل شمارهٔ ۴۹۶۴ : سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش 48
غزل شمارهٔ ۴۹۶۵ : چه نسبت بانسیم مصر دارد شوخی بویش؟ 51
غزل شمارهٔ ۴۹۶۶ : رگ لعل است ازدلهای خونین قد دلجویش 68
غزل شمارهٔ ۴۹۶۷ : کجا چشم ترمن زهره دارد بنگرد سویش؟ 42
غزل شمارهٔ ۴۹۶۸ : چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش 26
غزل شمارهٔ ۴۹۶۹ : ز جولان نظر مجروح می شد روی نیکویش 59
غزل شمارهٔ ۴۹۷۰ : برتو دوزخ شده از کثرت عصیان آتش 32
غزل شمارهٔ ۴۹۷۱ : بس که آمیخته ناز بود رفتارش 28
غزل شمارهٔ ۴۹۷۲ : عندلیبی که به دل هست ز غیرت خارش 35
غزل شمارهٔ ۴۹۷۳ : در نقاب است و نظر سوز بود دیدارش 32
غزل شمارهٔ ۴۹۷۴ : شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش 35
غزل شمارهٔ ۴۹۷۵ : خواب چشم تو که ازناز بود تعبیرش 22
غزل شمارهٔ ۴۹۷۶ : حرف عقبی که درین نشأه کنی تقریرش 56
غزل شمارهٔ ۴۹۷۷ : آب گردد می گلرنگ ز رنگ آلش 31
غزل شمارهٔ ۴۹۷۸ : شوختر می شود ازخواب گران، مژگانش 63
غزل شمارهٔ ۴۹۷۹ : خط دمیده است ز لعل لب شکرشکنش ؟ 33
غزل شمارهٔ ۴۹۸۰ : دلپذیرست چنان پسته شکرشکنش 32
غزل شمارهٔ ۴۹۸۱ : کم نگردید ز خط خوبی روز افزونش 27
غزل شمارهٔ ۴۹۸۲ : داغدار از عرق شرم شود نسرینش 56
غزل شمارهٔ ۴۹۸۳ : ای فلکها ز فروغ رخ زیبای تو خوش 40
غزل شمارهٔ ۴۹۸۴ : دین به دنیای دنی ای دل نادان مفروش 29
غزل شمارهٔ ۴۹۸۵ : لب خمیازه ما شد ز می ناب خموش 36
غزل شمارهٔ ۴۹۸۶ : سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش 25
غزل شمارهٔ ۴۹۸۷ : سرو گلزار بهشت است قد دلجویش 47
غزل شمارهٔ ۴۹۸۸ : دل به دنیا نگذرد خرد دوراندیش 65
غزل شمارهٔ ۴۹۸۹ : درکرم ساغر اگر هست زمینا در پیش 42
غزل شمارهٔ ۴۹۹۰ : چون برون آورم ازجیب سر خجلت خویش؟ 36
غزل شمارهٔ ۴۹۹۱ : ساده لوحی که شکایت کند از قسمت خویش 76
غزل شمارهٔ ۴۹۹۲ : نکشیدیم شبی سیمبری در بر خویش 28
غزل شمارهٔ ۴۹۹۳ : رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش 35
غزل شمارهٔ ۴۹۹۴ : ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش 34
غزل شمارهٔ ۴۹۹۵ : خجلت از خرده جان می کشم از قاتل خویش 28
غزل شمارهٔ ۴۹۹۶ : کرد بیهوش مرا نعره مستانه خویش 24
غزل شمارهٔ ۴۹۹۷ : به دم چوآتش سوزان، به چهره چون زرباش 37
غزل شمارهٔ ۴۹۹۸ : به نوحه خانه ایام شاد و خرم باش 38
غزل شمارهٔ ۴۹۹۹ : زخار زار تعلق کشیده دامان باش 68
غزل شمارهٔ ۵۰۰۰ : بپوش چشم ز عیب کسان، هنربین باش 59
غزل شمارهٔ ۵۰۰۱ : زنوبهار خط یار ناامید مباش 43
غزل شمارهٔ ۵۰۰۲ : شکست رنگ مرا رنگ همچو مهتابش 69
غزل شمارهٔ ۵۰۰۳ : لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش 31
غزل شمارهٔ ۵۰۰۴ : خوشا سری که سرگشتگی رهانندش 42
غزل شمارهٔ ۵۰۰۵ : به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد 61
غزل شمارهٔ ۵۰۰۶ : نشد زسیلی خط چشم مست،هشیارش 51
غزل شمارهٔ ۵۰۰۷ : چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش 63
غزل شمارهٔ ۵۰۰۸ : که می رهد زخم طره گرهگیرش؟ 31
غزل شمارهٔ ۵۰۰۹ : مگر ز موج شراب است رشته سازش؟ 44
غزل شمارهٔ ۵۰۱۰ : نمانده زنده کس از دست و تیغ چالاکش 37
غزل شمارهٔ ۵۰۱۱ : توانگری که نباشد به خبر اقبالش 37
غزل شمارهٔ ۵۰۱۲ : کسی که دیدن روی تو کرد حیرانش 34
غزل شمارهٔ ۵۰۱۳ : مدار چشم مروت ز خضرو احسانش 53
غزل شمارهٔ ۵۰۱۴ : دلی که خانه زنبور شد ز پیکانش 24
غزل شمارهٔ ۵۰۱۵ : چنان ز دل گذرد صاف تیر مژگانش 44
غزل شمارهٔ ۵۰۱۶ : کراست تاب شکر خنده های پنهانش ؟ 31
غزل شمارهٔ ۵۰۱۷ : رسیده است به جایی لطافت بدنش 38
غزل شمارهٔ ۵۰۱۸ : جدا نمی شود از پیش لعل میگونش 26
غزل شمارهٔ ۵۰۱۹ : گرفت ازسرخم خشت پیر باده فروش 45
غزل شمارهٔ ۵۰۲۰ : چراغ عشق نمی گردد از لحد خاموش 28
غزل شمارهٔ ۵۰۲۱ : الف قدی که منم سینه چاک بالایش 62
غزل شمارهٔ ۵۰۲۲ : گذشته است ز تعریف،قد رعنایش 33
غزل شمارهٔ ۵۰۲۳ : رود چگونه به این ضعف کار من از پیش ؟ 42
غزل شمارهٔ ۵۰۲۴ : مخور چو لاله و گل، روی دست ساغر عیش 40
غزل شمارهٔ ۵۰۲۵ : مده ز دست چو گل دربهار ساغر عیش 35
غزل شمارهٔ ۵۰۲۶ : به احتیاط نظر کن به چشم جادویش 28
غزل شمارهٔ ۵۰۲۷ : ز دل برون نرود چشم آشنا رویش 31
غزل شمارهٔ ۵۰۲۸ : نهفته چون گنه از خلق دار طاعت خویش 25
غزل شمارهٔ ۵۰۲۹ : چمن برید به مقراض رشک، سنبل خویش 33
غزل شمارهٔ ۵۰۳۰ : مکن خراش دل سنگ نیز پیشه خویش 30
غزل شمارهٔ ۵۰۳۱ : نمی روم به بهشت برین زخانه خویش 48
غزل شمارهٔ ۵۰۳۲ : به هر سیاه درون مشنوان ترانه خویش 36
غزل شمارهٔ ۵۰۳۳ : مکن به لهو و لعب صرف نوجوانی خویش 41
غزل شمارهٔ ۵۰۳۴ : با صبح روگشاده تر ازآفتاب باش 35
غزل شمارهٔ ۵۰۳۵ : فارغ ز دار و گیر جهان خراب باش 27
غزل شمارهٔ ۵۰۳۶ : چون سرو در مقام رضا پایدار باش 63
غزل شمارهٔ ۵۰۳۷ : گاهی رهین ظلمت و گه محو نور باش 62
غزل شمارهٔ ۵۰۳۸ : گوهر فروز دیده بیدار خویش باش 58
غزل شمارهٔ ۵۰۳۹ : گوهر فروز دیده بیدار خویش باش 38
غزل شمارهٔ ۵۰۴۰ : با خلق آشتی کن وبا خود به جنگ باش 89
غزل شمارهٔ ۵۰۴۱ : ساقی ز میکشان خبری می گرفته باش 48
غزل شمارهٔ ۵۰۴۲ : ای دل ازان جهان خبری می گرفته باش 28
غزل شمارهٔ ۵۰۴۳ : در جلوه گاه حسن، سراپای دیده باش 45
غزل شمارهٔ ۵۰۴۴ : تسلیم در کشاکش اهل زمانه باش 24
غزل شمارهٔ ۵۰۴۵ : غافل ز حال عاشق خونین جگر مباش 63
غزل شمارهٔ ۵۰۴۶ : غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش 38
غزل شمارهٔ ۵۰۴۷ : هرجا نمی خرند متاعت گران مباش 81
غزل شمارهٔ ۵۰۴۸ : در محفل که راه بیابی گران مباش 46
غزل شمارهٔ ۵۰۴۹ : هردل که داغدار شود از نظاره اش 30
غزل شمارهٔ ۵۰۵۰ : حسن تو باده ای است که شرم است شیشه اش 34
غزل شمارهٔ ۵۰۵۱ : هر رهروی که شوق تو سازد روانه اش 47
غزل شمارهٔ ۵۰۵۲ : گر این چنین چکد می گلرنگ ازلبش 37
غزل شمارهٔ ۵۰۵۳ : صبح است ساقیا قدح خوشگوار بخش 34
غزل شمارهٔ ۵۰۵۴ : میخانه ای است باغ که گلهاست ساغرش 63
غزل شمارهٔ ۵۰۵۵ : گردون که زهر می چکد از روی شکرش 29
غزل شمارهٔ ۵۰۵۶ : از خط نگشته سبز لب روح پرورش 55
غزل شمارهٔ ۵۰۵۷ : شوخی که جلوه گاه بود دیده منش 23
غزل شمارهٔ ۵۰۵۸ : خوش باد سال و ماه وشب وروز میفروش 38
غزل شمارهٔ ۵۰۵۹ : هر چند خط باطلم از تار وپود خویش 45
غزل شمارهٔ ۵۰۶۰ : ازآب بازی مژه اشکبار خویش 38
غزل شمارهٔ ۵۰۶۱ : درخون نشستم از نفس مشکبار خویش 42
غزل شمارهٔ ۵۰۶۲ : حرف سبک نمی بردم ازقرار خویش 64
غزل شمارهٔ ۵۰۶۳ : پیش ازخزان به خاک فشاندم بهار خویش 24
غزل شمارهٔ ۵۰۶۴ : همچون کمان سخت ز طبع غیور خویش 66
غزل شمارهٔ ۵۰۶۵ : سر سبز آن که سعی کنددر هلاک خویش 60
غزل شمارهٔ ۵۰۶۶ : چون ماهیان زفلس مده عرض مال خویش 43
غزل شمارهٔ ۵۰۶۷ : دلدارماست محو خط مشکفام خویش 47
غزل شمارهٔ ۵۰۶۸ : ازگفتگوی عشق گزیدم زبان خویش 31
غزل شمارهٔ ۵۰۶۹ : خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خویش 29
غزل شمارهٔ ۵۰۷۰ : از بیقراری دل اندوهگین خویش 53
غزل شمارهٔ ۵۰۷۱ : از ترک مدعاست دل من به جای خویش 51
غزل شمارهٔ ۵۰۷۲ : از جا نمی روم چو سپند از نوای خویش 47
غزل شمارهٔ ۵۰۷۳ : تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش 23
غزل شمارهٔ ۵۰۷۴ : حسن توغافل است ز قدر و بهای خویش 53
غزل شمارهٔ ۵۰۷۵ : رستم کسی بود که برآید به خوی خویش 78
غزل شمارهٔ ۵۰۷۶ : سیراب درمحیط شدم ز آبروی خویش 25
غزل شمارهٔ ۵۰۷۷ : از صحبت افسرده روانان به حذر باش 25
غزل شمارهٔ ۵۰۷۸ : فارغ ز تمنای جهان گذران باش 68
غزل شمارهٔ ۵۰۷۹ : چون غنچه نشکفته درین باغ غمین باش 32
غزل شمارهٔ ۵۰۸۰ : آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش 35
غزل شمارهٔ ۵۰۸۱ : شوخی که مرا هست تمنای وصالش 44
غزل شمارهٔ ۵۰۸۲ : شد سرمه سویدای دل از نور جمالش 32
غزل شمارهٔ ۵۰۸۳ : آن کس که نشان داد برون از دو جهانش 26
غزل شمارهٔ ۵۰۸۴ : از رشته جان تاب برد موی میانش 77
غزل شمارهٔ ۵۰۸۵ : آن ترک که خون می چکد از تیغ نگاهش 42
غزل شمارهٔ ۵۰۸۶ : جز چشم توای شوخ جانهاست فدایش 32
غزل شمارهٔ ۵۰۸۷ : در دل اثر از تیغ کند زخم زبان بیش 46
غزل شمارهٔ ۵۰۸۸ : نریزد اگر آب لطف از جمالش 41
غزل شمارهٔ ۵۰۸۹ : سری را که بالین شود آستانش 60
غزل شمارهٔ ۵۰۹۰ : سخن تانگردد چو موی میانش 76
غزل شمارهٔ ۵۰۹۱ : که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟ 23
غزل شمارهٔ ۵۰۹۲ : اگر چشم کافر فتد برلقایش 38
غزل شمارهٔ ۵۰۹۳ : حضوری داشتم شب با خیالش 30
غزل شمارهٔ ۵۰۹۴ : شده است از شوق تیغ جان ستانش 45
غزل شمارهٔ ۵۰۹۵ : ز موج لطف ،آن سیمین بنا گوش 30
غزل شمارهٔ ۵۰۹۶ : در جهان دل مبند و اسبابش 38
غزل شمارهٔ ۵۰۹۷ : هرکه بیند به چشم بیمارش 37
غزل شمارهٔ ۵۰۹۸ : می ز شرم لب می آشامش 48
غزل شمارهٔ ۵۰۹۹ : هر که خموش از شکایت است زبانش 41
غزل شمارهٔ ۵۱۰۰ : بس که زند موج نور سرو روانش 44
غزل شمارهٔ ۵۱۰۱ : برسر حرف آمده است چشم سیاهش 27
غزل شمارهٔ ۵۱۰۲ : از هر صدا نبازم چون کوه لنگر خویش 44
غزل شمارهٔ ۵۱۰۳ : بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش 87
غزل شمارهٔ ۵۱۰۴ : در خرابات مغان ستار باش 30
غزل شمارهٔ ۵۱۰۵ : از کفر توان رستن ای یار به آمیزش 59
غزل شمارهٔ ۵۱۰۶ : مهر لب هزره گو پرده آهستگی است 65
غزل شمارهٔ ۵۱۰۷ : هر حلقه ز کاکل رسایش 45
غزل شمارهٔ ۵۱۰۸ : از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص 46
غزل شمارهٔ ۵۱۰۹ : زاضطراب دل کند آن زلف عنبر فام رقص 49
غزل شمارهٔ ۵۱۱۰ : محبت تو ز دل داد پیچ و تاب عوض 33
غزل شمارهٔ ۵۱۱۱ : در رکاب برق دارد پای ،ایام نشاط 37
غزل شمارهٔ ۵۱۱۲ : ندارد صفحه رخسار خوبان اعتبار خط 34
غزل شمارهٔ ۵۱۱۳ : مکن با خاکساران سرکشی درروزگار خط 50
غزل شمارهٔ ۵۱۱۴ : پرست دفتر افلاک از حساب غلط 46
غزل شمارهٔ ۵۱۱۵ : چون برق زود می گذرد آب و تاب خط 63
غزل شمارهٔ ۵۱۱۶ : افتاد ماه عارض اودر وبال خط 21
غزل شمارهٔ ۵۱۱۷ : زلف تو نرم شانه شد از گوشمال خط 22
غزل شمارهٔ ۵۱۱۸ : ز گنجهای گرانمایه بی نثار چه حظ؟ 41
غزل شمارهٔ ۵۱۱۹ : گر چه دارد تلخی زهر اجل جام وداع 41
غزل شمارهٔ ۵۱۲۰ : در عروج نشأه می می کند طوفان سماع 35
غزل شمارهٔ ۵۱۲۱ : می پرستان در سر کوی مغان گردند جمع 50
غزل شمارهٔ ۵۱۲۲ : در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع 44
غزل شمارهٔ ۵۱۲۳ : سوز دل برداشت آخر پرده از کارم چو شمع 59
غزل شمارهٔ ۵۱۲۴ : روزها گر نیست نم درجویبارم همچو شمع 48
غزل شمارهٔ ۵۱۲۵ : می گدازد زین شراب آتشین مینای شمع 52
غزل شمارهٔ ۵۱۲۶ : آبرو رامی برد از چهره اظهار طمع 46
غزل شمارهٔ ۵۱۲۷ : گر چه صاحب نظرانند تماشایی شمع 21
غزل شمارهٔ ۵۱۲۸ : هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع 34
غزل شمارهٔ ۵۱۲۹ : مابه خون جگریم از می گلگون قانع 68
غزل شمارهٔ ۵۱۳۰ : قرار و صبر ندارند عاشقان سماع 23
غزل شمارهٔ ۵۱۳۱ : ز سیر باغ نگردد دل پریشان جمع 61
غزل شمارهٔ ۵۱۳۲ : ز روشنی جگر داغدار دارد شمع 36
غزل شمارهٔ ۵۱۳۳ : ز سوز عشق بود خارخار گریه شمع 24
غزل شمارهٔ ۵۱۳۴ : منم به گوشه چشمی ز آشنا قانع 85
غزل شمارهٔ ۵۱۳۵ : به خط ازان رخ چون برگ لاله ام قانع 57
غزل شمارهٔ ۵۱۳۶ : منم به نکهت خشکی ز بوستان قانع 54
غزل شمارهٔ ۵۱۳۷ : مشو به دیدن خشک از سمنبران قانع 21
غزل شمارهٔ ۵۱۳۸ : دل مست حیرت و سر پرشور درسماع 35
غزل شمارهٔ ۵۱۳۹ : دل چون شود جدا ز سر زلف یار جمع؟ 57
غزل شمارهٔ ۵۱۴۰ : این سرشک آتشین کز دیده می بارد چراغ 60
غزل شمارهٔ ۵۱۴۱ : شعله ور گردد ز شور عشق آواز چراغ 30
غزل شمارهٔ ۵۱۴۲ : هر سرایی راکه باشد ازدل روشن چراغ 72
غزل شمارهٔ ۵۱۴۳ : دل چه باشد تا کسی از دلستان دارد دریغ؟ 62
غزل شمارهٔ ۵۱۴۴ : جان چرا عاشق ازان گل پیرهن دارد دریغ؟ 28
غزل شمارهٔ ۵۱۴۵ : به که نطق خویش ازاهل زمان دارم دریغ 27
غزل شمارهٔ ۵۱۴۶ : عالم بالا ندارد فیض ازپاکان دریغ 42
غزل شمارهٔ ۵۱۴۷ : می کند از مهربانی حفظ طفل نوسوار 64
غزل شمارهٔ ۵۱۴۸ : سخن عشق مدار از دل افگار دریغ 57
غزل شمارهٔ ۵۱۴۹ : چنان که بلبل مسکین بود خزان درباغ 57
غزل شمارهٔ ۵۱۵۰ : شده است هرسو برتنم فتیله داغ 60
غزل شمارهٔ ۵۱۵۱ : دمید صبح و نگشتیم آشنای چراغ 54
غزل شمارهٔ ۵۱۵۲ : به فکر دل نفتادی به هیچ باب دریغ 31
غزل شمارهٔ ۵۱۵۳ : چندان که بهارست و خزان است درین باغ 34
غزل شمارهٔ ۵۱۵۴ : نیست برآیینه دردی کشان گرد خلاف 63
غزل شمارهٔ ۵۱۵۵ : صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف 47
غزل شمارهٔ ۵۱۵۶ : نیست غمگین گوهرم ازتنگی جا در صدف 76
غزل شمارهٔ ۵۱۵۷ : تا شد از نیسان رهین منت احسان صدف 65
غزل شمارهٔ ۵۱۵۸ : گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف 60
غزل شمارهٔ ۵۱۵۹ : نیست چون صاحبدلی تاگویم ازاسرار حرف 57
غزل شمارهٔ ۵۱۶۰ : غافلی از دردمندی ای دل بیمار حیف 22
غزل شمارهٔ ۵۱۶۱ : کجا روشن شود چشم زلیخا برتن یوسف؟ 59
غزل شمارهٔ ۵۱۶۲ : زخط سبز شود بیش لعل دلبر صاف 54
غزل شمارهٔ ۵۱۶۳ : مدار چشم ازین کور باطنان انصاف 40
غزل شمارهٔ ۵۱۶۴ : ز تلخرویی دریاست بی نیاز صدف 26
غزل شمارهٔ ۵۱۶۵ : زده است شرم لبت مهر بردهان صدف 46
غزل شمارهٔ ۵۱۶۶ : ازبس که شد زلعل تو با آب و تاب حرف 59
غزل شمارهٔ ۵۱۶۷ : معنی ز لفظ جوهر خود را عیان کند 49
غزل شمارهٔ ۵۱۶۸ : هرکجا دلمرده ای را یافت احیا کرد عشق 51
غزل شمارهٔ ۵۱۶۹ : شوره زار خاک را یکسر گلستان کرد عشق 50
غزل شمارهٔ ۵۱۷۰ : می نماید صد گره را یک گره زنار عشق 74
غزل شمارهٔ ۵۱۷۱ : پر صدا شد چینی افلاک ازفغفور عشق 27
غزل شمارهٔ ۵۱۷۲ : از پس صد پرده می تابد فروغ را ز عشق 33
غزل شمارهٔ ۵۱۷۳ : آتشین شد چهره خاک ازمی گلرنگ عشق 66
غزل شمارهٔ ۵۱۷۴ : ازنقاب سنگ تابد شعله عریان عشق 50
غزل شمارهٔ ۵۱۷۵ : تیغ سیراب است موج بحر طوفان زای عشق 27
غزل شمارهٔ ۵۱۷۶ : نیست آب صافی خاطر روان در جوی خلق 52
غزل شمارهٔ ۵۱۷۷ : به هر طوفانی از جا در نیاید لنگر عاشق 31
غزل شمارهٔ ۵۱۷۸ : چه غم ازکار فرو بسته ما دارد عشق؟ 51
غزل شمارهٔ ۵۱۷۹ : فتنه روز جزا درته سردارد عشق 56
غزل شمارهٔ ۵۱۸۰ : مشرق سینه چاک است در خانه عشق 58
غزل شمارهٔ ۵۱۸۱ : آسمان کهنه سبویی است ز میخانه عشق 60
غزل شمارهٔ ۵۱۸۲ : پای گستاخ منه بر در کاشانه عشق 30
غزل شمارهٔ ۵۱۸۳ : زبان مار بود خار آشیان فراق 62
غزل شمارهٔ ۵۱۸۴ : دل شکسته بود گوهر یگانه عشق 60
غزل شمارهٔ ۵۱۸۵ : جان آرمیده می شود از اضطراب عشق 31
غزل شمارهٔ ۵۱۸۶ : جان تازه می شود ز نسیم بهارعشق 51
غزل شمارهٔ ۵۱۸۷ : نتوان به پای سعی رسیدن به طور عشق 39
غزل شمارهٔ ۵۱۸۸ : قامت ز آه شرط بود در نماز عشق 52
غزل شمارهٔ ۵۱۸۹ : گردی است صبح ازنفس راستین عشق 46
غزل شمارهٔ ۵۱۹۰ : نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق 47
غزل شمارهٔ ۵۱۹۱ : آزرده است گوشه نشین ازوداع خلق 45
غزل شمارهٔ ۵۱۹۲ : در دل خلد چو تیر قضا هر ادای خلق 27
غزل شمارهٔ ۵۱۹۳ : صبح قیامت بود چاک گریبان عشق 52
غزل شمارهٔ ۵۱۹۴ : در زلف تو آویخت دل از قید علایق 29
غزل شمارهٔ ۵۱۹۵ : از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک 58
غزل شمارهٔ ۵۱۹۶ : عاشق سرگشته را از گردش دوران چه باک ؟ 28
غزل شمارهٔ ۵۱۹۷ : زلف کافر کیش راز آزار دین چه باک ؟ 57
غزل شمارهٔ ۵۱۹۸ : می توان با تازه رویان شد قرین از چشم پاک 70
غزل شمارهٔ ۵۱۹۹ : کیست آرد پشت گردون ستمگر را به خاک 52
غزل شمارهٔ ۵۲۰۰ : می شود خرج زمین چون میوه خام افتد به خاک 47
غزل شمارهٔ ۵۲۰۱ : زخمی تیغ شهادت زنده می خیزد زخاک 37
غزل شمارهٔ ۵۲۰۲ : بیشتر شد حسرتم از خط آن محبوب خشک 23
غزل شمارهٔ ۵۲۰۳ : نشأه می گرچه نتوان یافتن از جام خشک 48
غزل شمارهٔ ۵۲۰۴ : نیست نم در جوی من چون گردن مینای خشک 27
غزل شمارهٔ ۵۲۰۵ : غوره من شد مویز از سردی دنیای خشک 46
غزل شمارهٔ ۵۲۰۶ : زخم ما را بستر آرام باشد از نمک 36
غزل شمارهٔ ۵۲۰۷ : قیمت خاک ندارد به نمکزار نمک 29
غزل شمارهٔ ۵۲۰۸ : نه شبنم است چمن را به روی آتشناک 54
غزل شمارهٔ ۵۲۰۹ : زبس که کرد نهان چرخ نقد جان درخاک 36
غزل شمارهٔ ۵۲۱۰ : کناره گیر ازین قوم بی مروت خشک 53
غزل شمارهٔ ۵۲۱۱ : بر من مریز اشک ترحم به زیر خاک 26
غزل شمارهٔ ۵۲۱۲ : از بس شدند زهره جبینان نهان به خاک 140
غزل شمارهٔ ۵۲۱۳ : جمعی که پیش خلق گذارند به خاک 58
غزل شمارهٔ ۵۲۱۴ : داده است بس که سینه صافم جلای اشک 45
غزل شمارهٔ ۵۲۱۵ : از خشک طینتان مطلب جز جواب خشک 50
غزل شمارهٔ ۵۲۱۶ : از ترزبانیم نشد آسوده کام خشک 32
غزل شمارهٔ ۵۲۱۷ : خامش نمی شوم چو جرس بادهان خشک 52
غزل شمارهٔ ۵۲۱۸ : دل را نکند گریه ز اندوه جهان پاک 41
غزل شمارهٔ ۵۲۱۹ : از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک 47
غزل شمارهٔ ۵۲۲۰ : زلف تو نفس در جگر باد کند مشک 21
غزل شمارهٔ ۵۲۲۱ : ندامت بود بار مطلوب خشک 55
غزل شمارهٔ ۵۲۲۲ : جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ 33
غزل شمارهٔ ۵۲۲۳ : پای سعی دیگران آمد گر از صحرا به سنگ 75
غزل شمارهٔ ۵۲۲۴ : می کند بتگر اگر بت زمان حاصل ز سنگ 60
غزل شمارهٔ ۵۲۲۵ : می شود دایره خلق ز بیماری تنگ 59
غزل شمارهٔ ۵۲۲۶ : می زنم گرم زبس تیشه خود بر رگ سنگ 50
غزل شمارهٔ ۵۲۲۷ : پیش چشمی که ز کان لعل برون آورده است 37
غزل شمارهٔ ۵۲۲۸ : جهان فروز چنان گشت باده گلرنگ 37
غزل شمارهٔ ۵۲۲۹ : به چشم راه شناسان بود بیابان تنگ 59
غزل شمارهٔ ۵۲۳۰ : آمد بهار و شد در و دیوار لاله رنگ 86
غزل شمارهٔ ۵۲۳۱ : از روی لاله گون تو در خون تپید رنگ 53
غزل شمارهٔ ۵۲۳۲ : از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل 88
غزل شمارهٔ ۵۲۳۳ : چون قفس پر رخنه شد دیوار باغ از جوش گل 28
غزل شمارهٔ ۵۲۳۴ : خنده کردی درگلستان تازه شد ایمان گل 28
غزل شمارهٔ ۵۲۳۵ : عندلیب ما ندارد تاب استغنای گل 29
غزل شمارهٔ ۵۲۳۶ : نیست امروزی چو شبنم عشق من باروی گل 51
غزل شمارهٔ ۵۲۳۷ : نتابد از شکست خلق رو گوهرشناس دل 48
غزل شمارهٔ ۵۲۳۸ : نمی گردند ارباب بصیرت از خدا غافل 29
غزل شمارهٔ ۵۲۳۹ : بدر از روشنی عاریه گردید هلال 59
غزل شمارهٔ ۵۲۴۰ : عشق را نغمه داود بود شیون دل 28
غزل شمارهٔ ۵۲۴۱ : مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل 49
غزل شمارهٔ ۵۲۴۲ : تووآوازه خوبی و من و زاری دل 39
غزل شمارهٔ ۵۲۴۳ : دل شبها مشو از دیده گریان غافل 43
غزل شمارهٔ ۵۲۴۴ : من که هرپاره دلم هست به صد جا مشغول 49
غزل شمارهٔ ۵۲۴۵ : شکوه حسن فزون گردد از لباس جلال 24
غزل شمارهٔ ۵۲۴۶ : خمار من نشکست از ایاغ چشم غزال 23
غزل شمارهٔ ۵۲۴۷ : گرفته اوج ز بس فیض نوبهار امسال 60
غزل شمارهٔ ۵۲۴۸ : نیم ز پرسش محشر به هیچ باب خجل 26
غزل شمارهٔ ۵۲۴۹ : چراغ ماه خطر دارد از رمیدن دل 65
غزل شمارهٔ ۵۲۵۰ : نمی روم قدمی راه بی اشاره دل 64
غزل شمارهٔ ۵۲۵۱ : قدم برون منه از آستان خانه دل 59
غزل شمارهٔ ۵۲۵۲ : گذشت عمر ازین خاکدان برآ ای دل 31
غزل شمارهٔ ۵۲۵۳ : قدم برون منه از خلوت نهانی دل 45
غزل شمارهٔ ۵۲۵۴ : اگر شود زنی بوریا شکر حاصل 50
غزل شمارهٔ ۵۲۵۵ : ازان زمان که ترا دیده در گلستان گل 53
غزل شمارهٔ ۵۲۵۶ : زهی به جوش زرشکت شراب خنده گل 41
غزل شمارهٔ ۵۲۵۷ : مشو چو بیخبران غافل از نظاره گل 25
غزل شمارهٔ ۵۲۵۸ : جدا ز دولت وصلش به گریه ام مشغول 64
غزل شمارهٔ ۵۲۵۹ : رخسار همچو ماه تو از عنبرین هلال 76
غزل شمارهٔ ۵۲۶۰ : دارم ز دست رفته عنانی ز دود دل 31
غزل شمارهٔ ۵۲۶۱ : از سوختن زیاده شود برگ و بار دل 55
غزل شمارهٔ ۵۲۶۲ : چرخ است حلقه در دولتسرای دل 32
غزل شمارهٔ ۵۲۶۳ : تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل 55
غزل شمارهٔ ۵۲۶۴ : آن کس که درد رابه دوا می کند بدل 68
غزل شمارهٔ ۵۲۶۵ : روزی که سوخت برق تجلی نقاب گل 67
غزل شمارهٔ ۵۲۶۶ : تا بدر شد ز دیده نهان شد هلال گل 52
غزل شمارهٔ ۵۲۶۷ : حیرت نگر که در بغل غنچه بوی گل 35
غزل شمارهٔ ۵۲۶۸ : تا چند کشم درد سر از رهگذر دل 49
غزل شمارهٔ ۵۲۶۹ : از سرکشی و ناز ندارد سر ما گل 61
غزل شمارهٔ ۵۲۷۰ : مرو بیرون ز عشرتخانه دل 78
غزل شمارهٔ ۵۲۷۱ : چو خواهی عاقبت شد رزق موران 57
غزل شمارهٔ ۵۲۷۲ : ز خلوت برنمی آیی چه حاصل 52
غزل شمارهٔ ۵۲۷۳ : ای از رخت هر خار سامان بستان در بغل 26
غزل شمارهٔ ۵۲۷۴ : گلبانگ به از زرست ای گل 36
غزل شمارهٔ ۵۲۷۵ : گر تشنه اسراری پیش آر شراب اول 106
غزل شمارهٔ ۵۲۷۶ : عاشق صادق نمی دارد تمناهای خام 36
غزل شمارهٔ ۵۲۷۷ : سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام 34
غزل شمارهٔ ۵۲۷۸ : مو بمو دارم به خاطر خط جانان را تمام 39
غزل شمارهٔ ۵۲۷۹ : روی گرم لاله شد برق کتان توبه ام 62
غزل شمارهٔ ۵۲۸۰ : گر چه از دریا به ظاهر چون گهر بگسسته ام 15
غزل شمارهٔ ۵۲۸۱ : از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام 34
غزل شمارهٔ ۵۲۸۲ : گر چنین شوید غبار زهد از دل باده ام 53
غزل شمارهٔ ۵۲۸۳ : فکر حاصل ره ندارد در دل آزاده ام 65
غزل شمارهٔ ۵۲۸۴ : چون قدح از عکس ساقی در بهشت افتاده ام 48
غزل شمارهٔ ۵۲۸۵ : روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام 28
غزل شمارهٔ ۵۲۸۶ : در نمود نقشها بی اختیار افتاده ام 61
غزل شمارهٔ ۵۲۸۷ : در ته یک پیرهن از یار دور افتاده ام 83
غزل شمارهٔ ۵۲۸۸ : تا به فکر شبرویهای خیال افتاده ام 64
غزل شمارهٔ ۵۲۸۹ : بوالعجب مجموعه ها از کف به حسرت داده ام 55
غزل شمارهٔ ۵۲۹۰ : از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام 41
غزل شمارهٔ ۵۲۹۱ : ناف سوز لاله داغ مشکسود آورده ام 27
غزل شمارهٔ ۵۲۹۲ : سر چو دود از روزن اختر برون آورده ام 63
غزل شمارهٔ ۵۲۹۳ : ماه مصرم در حجاب چاه کنعان مانده ام 29
غزل شمارهٔ ۵۲۹۴ : بی تن خاکی چو نام نیکمردان زنده ام 42
غزل شمارهٔ ۵۲۹۵ : مدتی چون غنچه در خون جگر پیچیده ام 34
غزل شمارهٔ ۵۲۹۶ : تا شده است از دوربینی عاقبت بین دیده ام 31
غزل شمارهٔ ۵۲۹۷ : تا نظر از عارض گلفام او پوشیده ام 29
غزل شمارهٔ ۵۲۹۸ : این منم در دست زلف یار را پیچیده ام 25
غزل شمارهٔ ۵۲۹۹ : اشک را در پرده های چشم تر پیچیده ام 30
غزل شمارهٔ ۵۳۰۰ : گاه گاه از دیده عبرت با دنیا دیده ام 40
غزل شمارهٔ ۵۳۰۱ : آب حیوان من نهان در ظلمت شب دیده ام 52
غزل شمارهٔ ۵۳۰۲ : عشرت روی زمین در بردباری دیده ام 41
غزل شمارهٔ ۵۳۰۳ : تا ز می قانع به خوناب جگر گردیده ام 33
غزل شمارهٔ ۵۳۰۴ : سالها گرد زمین چون آسمان گردیده ام 70
غزل شمارهٔ ۵۳۰۵ : می دود اشک یتیمی بس که بر رخساره ام 58
غزل شمارهٔ ۵۳۰۶ : با کمال محرمی محرم ازان رخساره ام 54
غزل شمارهٔ ۵۳۰۷ : داشت از طفلی جنون جا در دل آواره ام 95
غزل شمارهٔ ۵۳۰۸ : نو خطان را بر سر نازآورد نظاره ام 47
غزل شمارهٔ ۵۳۰۹ : آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشه ام 28
غزل شمارهٔ ۵۳۱۰ : بر دل نازک گرانی می کند اندیشه ام 30
غزل شمارهٔ ۵۳۱۱ : چشم سوزن خیره گردد از صفای خرقه ام 48
غزل شمارهٔ ۵۳۱۲ : شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام 21
غزل شمارهٔ ۵۳۱۳ : بس که باشد شکوه های آتشین در نامه ام 65
غزل شمارهٔ ۵۳۱۴ : بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانه ام 59
غزل شمارهٔ ۵۳۱۵ : از سواد شهر وحشت می کند دیوانه ام 61
غزل شمارهٔ ۵۳۱۶ : مومنی را می کند آزاد از قید فرنگ 58
غزل شمارهٔ ۵۳۱۷ : نیست از عزلت غباری بر دل دیوانه ام 27
غزل شمارهٔ ۵۳۱۸ : در نبندد چون کمان برروی مهمان خانه ام 65
غزل شمارهٔ ۵۳۱۹ : ساغر می کی بشوید گرد غم از سینه ام 51
غزل شمارهٔ ۵۳۲۰ : نیست از گردون غباری بردل بی کینه ام 29
غزل شمارهٔ ۵۳۲۱ : صاف چون صبح است با عالم دل بی کینه ام 45
غزل شمارهٔ ۵۳۲۲ : بس که از نادیدنی دارد غبار آیینه ام 54
غزل شمارهٔ ۵۳۲۳ : کم نگردد میهمان از خانه چون آیینه ام 47
غزل شمارهٔ ۵۳۲۴ : شد جهان پر نور تا دل را مصفا ساختم 28
غزل شمارهٔ ۵۳۲۵ : گفتگوی عشق را من در میان انداختم 56
غزل شمارهٔ ۵۳۲۶ : زان لب جان بخش با خط معنبر ساختم 46
غزل شمارهٔ ۵۳۲۷ : از فروغ حسن گل درآشیان می سوختم 41
غزل شمارهٔ ۵۳۲۸ : از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم 32
غزل شمارهٔ ۵۳۲۹ : راه حرفی پیش ان لب چون سخن می خواستم 46
غزل شمارهٔ ۵۳۳۰ : من به آب و نان اگر چون بیغمان می زیستم 57
غزل شمارهٔ ۵۳۳۱ : گر چه در تعمیر جسمم غافل از دل نیستم 49
غزل شمارهٔ ۵۳۳۲ : گر نگردد بر مرادم چرخ در غم نیستم 54
غزل شمارهٔ ۵۳۳۳ : شهری عشقم چو مجنون در بیابان نیستم 174
غزل شمارهٔ ۵۳۳۴ : تا ز اهل حیرتم خاطر پریشان نیستم 36
غزل شمارهٔ ۵۳۳۵ : من حریف ننگ و عار بیوفایی نیستم 22
غزل شمارهٔ ۵۳۳۶ : چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم 56
غزل شمارهٔ ۵۳۳۷ : شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم 32
غزل شمارهٔ ۵۳۳۸ : در غریبی گشت صرف نامجویی چون عقیق 44
غزل شمارهٔ ۵۳۳۹ : یاد ایامی که شور عشق بلبل داشتم 35
غزل شمارهٔ ۵۳۴۰ : یاد ایامی که رو برروی جانان داشتم 44
غزل شمارهٔ ۵۳۴۱ : گر چه زیر تیغ لنگردار مسکن داشتم 62
غزل شمارهٔ ۵۳۴۲ : یاد ایامی که پیش او وجودی داشتم 37
غزل شمارهٔ ۵۳۴۳ : یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم 28
غزل شمارهٔ ۵۳۴۴ : گر به ملک بیخودی امید جامی داشتم 29
غزل شمارهٔ ۵۳۴۵ : از سر کوی تو گر عزم سفر می داشتم 45
غزل شمارهٔ ۵۳۴۶ : می زدم بر قلب هجران گرجگر می داشتم 59
غزل شمارهٔ ۵۳۴۷ : گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم 25
غزل شمارهٔ ۵۳۴۸ : گر در اقلیم رضا کاشانه ای می داشتم 32
غزل شمارهٔ ۵۳۴۹ : می شدم بیرون ز خود گر منزل می داشتم 25
غزل شمارهٔ ۵۳۵۰ : سوختم تا ره در آن زلف معنبر یافتم 38
غزل شمارهٔ ۵۳۵۱ : کعبه مقصود را در نقطه دل یافتم 28
غزل شمارهٔ ۵۳۵۲ : خال را سرمایه زلف پریشان یافتم 32
غزل شمارهٔ ۵۳۵۳ : برگ عیش بی خزان در بینوایی یافتم 61
غزل شمارهٔ ۵۳۵۴ : از دل گم گشته خود گر نشان می یافتم 60
غزل شمارهٔ ۵۳۵۵ : شیشه لرزد بر خود از روز شراب غفلتم 30
غزل شمارهٔ ۵۳۵۶ : تا به زانو رفته پای من به گل از لای خم 39
غزل شمارهٔ ۵۳۵۷ : داده ام دست ارادت با حنای لای خم 51
غزل شمارهٔ ۵۳۵۸ : جامه ای می خواست دل بر قامت رعنای زخم 57
غزل شمارهٔ ۵۳۵۹ : حنظل افلاک شکر بار باشد صبحدم 55
غزل شمارهٔ ۵۳۶۰ : غوطه در آتش زدم از آب حیوان سر زدم 29
غزل شمارهٔ ۵۳۶۱ : ترک سر کردم زجیب آسمان سر برزدم 62
غزل شمارهٔ ۵۳۶۲ : رفت آن عهدی که من بی یار ساغر می زدم 31
غزل شمارهٔ ۵۳۶۳ : پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم 39
غزل شمارهٔ ۵۳۶۴ : بی گل رخسار او هرگاه در بستان شدم 27
غزل شمارهٔ ۵۳۶۵ : گرچه چون مجنون زشور عشق صحرایی شدم 28
غزل شمارهٔ ۵۳۶۶ : هر که می آید به ملک هستی از کوی عدم 45
غزل شمارهٔ ۵۳۶۷ : شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم 25
غزل شمارهٔ ۵۳۶۸ : شست نقش انجم از افلاک مژگان ترم 57
غزل شمارهٔ ۵۳۶۹ : نیست امروز از جنون این شور و غوغا بر سرم 32
غزل شمارهٔ ۵۳۷۰ : می شود از اشک چشم عاشق دیوانه گرم 77
غزل شمارهٔ ۵۳۷۱ : تا به کی بر دل زغیرت زخم پنهانی خورم 51
غزل شمارهٔ ۵۳۷۲ : دل به رغبت چون نمالد خط خوبان را به چشم 60
غزل شمارهٔ ۵۳۷۳ : گر فروغ مهر تابان آب می آرد به چشم 40
غزل شمارهٔ ۵۳۷۴ : بیغمان را دود دل ابر بهار آید به چشم 54
غزل شمارهٔ ۵۳۷۵ : سرو چون با آن قد استاده می آید به چشم 26
غزل شمارهٔ ۵۳۷۶ : تا به کی بار دل از گردون بی حاصل کشم 31
غزل شمارهٔ ۵۳۷۷ : تیغ کوه همتم دامن ز صحرا می کشم 38
غزل شمارهٔ ۵۳۷۸ : شیوه های یوسف از اخوان دنیا می کشم 27
غزل شمارهٔ ۵۳۷۹ : پرده از حسن عمل بر دامن تر می کشم 48
غزل شمارهٔ ۵۳۸۰ : خاک صحرای جنون در چشم گریان می کشم 28
غزل شمارهٔ ۵۳۸۱ : با تجرد چون مسیح آزار سوزن می کشم 59
غزل شمارهٔ ۵۳۸۲ : رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم 24
غزل شمارهٔ ۵۳۸۳ : از سبکروحی ز بوی گل گرانی می کشم 39
غزل شمارهٔ ۵۳۸۴ : از دل چون سرمه خود میل آهی می کشم 54
غزل شمارهٔ ۵۳۸۵ : خار دیوارم که از برگ و نوا بی طالعم 34
غزل شمارهٔ ۵۳۸۶ : سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم 38
غزل شمارهٔ ۵۳۸۷ : با زبان گندمین از بینوایی فارغم 40
غزل شمارهٔ ۵۳۸۸ : خط نمی سازد طراوت زان سمن رخسار کم 60
غزل شمارهٔ ۵۳۸۹ : داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم 47
غزل شمارهٔ ۵۳۹۰ : عافیت زان غمزه خونخوار می خواهد دلم 60
غزل شمارهٔ ۵۳۹۱ : با فقیری در سخاوت بی نظیر عالمم 35
غزل شمارهٔ ۵۳۹۲ : شمع فانوسم که در پرده است اشک افشاندنم 35
غزل شمارهٔ ۵۳۹۳ : یوسفستان گشت دنیا از نظر پوشیدنم 34
غزل شمارهٔ ۵۳۹۴ : خنده بر حال گرانباران دنیا می زنم 44
غزل شمارهٔ ۵۳۹۵ : چند روزی از در میخانه سروا می زنم 45
غزل شمارهٔ ۵۳۹۶ : مشت آبی بر رخ از اشک ندامت می زنم 57
غزل شمارهٔ ۵۳۹۷ : تیغ سیرابم دم از پاکی گوهر می زنم 56
غزل شمارهٔ ۵۳۹۸ : همتی یاران که جوشی از ته دل می زنم 60
غزل شمارهٔ ۵۳۹۹ : چند روزی بر در صبر و تحمل می زنم 45
غزل شمارهٔ ۵۴۰۰ : رشته امید را تا چند پیوندم به خلق 55
غزل شمارهٔ ۵۴۰۱ : می کنم دل خرج تا سیمین بری پیدا کنم 57
غزل شمارهٔ ۵۴۰۲ : جرأتی کو تا ز خواب ناز بیدارش کنم 26
غزل شمارهٔ ۵۴۰۳ : جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم 31
غزل شمارهٔ ۵۴۰۴ : من نه آن نقشم که هر ساعت نگینی خوش کنم 28
غزل شمارهٔ ۵۴۰۵ : چند چون تن پروران تعمیر آب و گل کنم 30
غزل شمارهٔ ۵۴۰۶ : چند اوقات گرامی صرف آب و گل کنم 50
غزل شمارهٔ ۵۴۰۷ : برق آهی کو که رو در خرمن گردون کنم 68
غزل شمارهٔ ۵۴۰۸ : جذبه ای کوتا سر از زندان تن بیرون کنم 29
غزل شمارهٔ ۵۴۰۹ : رو به هر صحرا که بااین شور چون مجنون کنم 64
غزل شمارهٔ ۵۴۱۰ : دل اسیر طره عنبرفشانش چون کنم 40
غزل شمارهٔ ۵۴۱۱ : ترک تن دل را نگردانیده روشن چون کنم 48
غزل شمارهٔ ۵۴۱۲ : دعوی گردن فرازی با اسیری چون کنم 50
غزل شمارهٔ ۵۴۱۳ : گر کند آن بیوفا از من جدایی، چون کنم 62
غزل شمارهٔ ۵۴۱۴ : جسم خاکی را زغفلت چند معماری کنم 27
غزل شمارهٔ ۵۴۱۵ : در سماع بیخودی چون دست بالامی کنم 38
غزل شمارهٔ ۵۴۱۶ : رشته جسم گرانجان را ز سر وا می کنم 30
غزل شمارهٔ ۵۴۱۷ : از تحمل خصم را چین از جبین وا می کنم 26
غزل شمارهٔ ۵۴۱۸ : درریاض آفرینش صد دل بی برگ را 57
غزل شمارهٔ ۵۴۱۹ : پرتو مه را قیاس از نور انجم می کنم 56
غزل شمارهٔ ۵۴۲۰ : خاک را از آب روی خود گلستان می کنم 32
غزل شمارهٔ ۵۴۲۱ : گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان می کنم 52
غزل شمارهٔ ۵۴۲۲ : چشم می پوشم نظر بر روی جانان می کنم 44
غزل شمارهٔ ۵۴۲۳ : قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم 27
غزل شمارهٔ ۵۴۲۴ : پرده شرم حجاب امروز یک سو می کنم 55
غزل شمارهٔ ۵۴۲۵ : می شود پرشور هروادی که مجنونش منم 59
غزل شمارهٔ ۵۴۲۶ : چند از غفلت به عیب دیگران گویاشوم 38
غزل شمارهٔ ۵۴۲۷ : سوختم چند از هوای نفس بی لنگر شوم 68
غزل شمارهٔ ۵۴۲۸ : هرکه ادراک زلف و روی جانان را به هم 34
غزل شمارهٔ ۵۴۲۹ : تاخط شیرنگ آورد از دو جانب سر به هم 72
غزل شمارهٔ ۵۴۳۰ : ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم 56
غزل شمارهٔ ۵۴۳۱ : معنی بسیار را از لفظ کم جان می دهم 30
غزل شمارهٔ ۵۴۳۲ : خاکمال دشمن سرکش به تمکین می دهم 41
غزل شمارهٔ ۵۴۳۳ : از حجاب عشق محروم از گل روی توایم 33
غزل شمارهٔ ۵۴۳۴ : ما ز حرف پوچ مانند صدف لب بسته ایم 56
غزل شمارهٔ ۵۴۳۵ : ما ز فیض بیخودی از خودپرستی رسته ایم 26
غزل شمارهٔ ۵۴۳۶ : ما رگ جان را به آن زلف پریشان بسته ایم 171
غزل شمارهٔ ۵۴۳۷ : ما ز بیکاری ز فکر کار فارغ گشته ایم 58
غزل شمارهٔ ۵۴۳۸ : در ره باطل ز پا چون نقش پا افتاده ایم 28
غزل شمارهٔ ۵۴۳۹ : ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده ایم 34
غزل شمارهٔ ۵۴۴۰ : ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ایم 70
غزل شمارهٔ ۵۴۴۱ : ما وفاداری به اسباب جهان نسپرده ایم 30
غزل شمارهٔ ۵۴۴۲ : زیر سقف چرخ بیدردانه پا افشرده ایم 29
غزل شمارهٔ ۵۴۴۳ : ما به اکسیر قناعت خاک را زر کرده ایم 35
غزل شمارهٔ ۵۴۴۴ : رانده درگاه حق را داغ محرومی سزاست 26
غزل شمارهٔ ۵۴۴۵ : ما به روی تلخ صلح از اهل عالم کرده ایم 31
غزل شمارهٔ ۵۴۴۶ : عشق را در تنگنای سینه پنهان کرده ایم 42
غزل شمارهٔ ۵۴۴۷ : ما دماغ خشک را از باده گلشن کرده ایم 69
غزل شمارهٔ ۵۴۴۸ : ما ز سر بیرون هوای سیر گردون کرده ایم 48
غزل شمارهٔ ۵۴۴۹ : چون سبو تا ما ز دست خویش بالین کرده ایم 62
غزل شمارهٔ ۵۴۵۰ : چهره از عشق جوانان ارغوانی کرده ایم 62
غزل شمارهٔ ۵۴۵۱ : ما که سطر کهکشان از لوح گردون خوانده ایم 26
غزل شمارهٔ ۵۴۵۲ : ما چو سرو از راستی دامن به بار افشانده ایم 38
غزل شمارهٔ ۵۴۵۳ : ما به چشم انجم و افلاک خار افشانده ایم 25
غزل شمارهٔ ۵۴۵۴ : لطف کن مطرب رهی سر کن که بر جا مانده ایم 57
غزل شمارهٔ ۵۴۵۵ : گر چه ما سر پیش از جوش ثمر افکنده ایم 46
غزل شمارهٔ ۵۴۵۶ : عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکنده ایم 60
غزل شمارهٔ ۵۴۵۷ : روزگاری در رگ جان پیچ و تاب افکنده ایم 35
غزل شمارهٔ ۵۴۵۸ : ما ز وری آتشین او نقاب افکنده ایم 42
غزل شمارهٔ ۵۴۵۹ : ما دل خود را ز غفلت در گناه افکنده ایم 28
غزل شمارهٔ ۵۴۶۰ : ما به چشم کوته اندیشان چنین آسوده ایم 59
غزل شمارهٔ ۵۴۶۱ : ما به بوی گل ز قرب گلستان آسوده ایم 29
غزل شمارهٔ ۵۴۶۲ : در دل صد پاره عیش جاودان پوشیده ایم 35
غزل شمارهٔ ۵۴۶۳ : ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم 35
غزل شمارهٔ ۵۴۶۴ : ما نفس بر لب به صد رنج و تعب می آوریم 36
غزل شمارهٔ ۵۴۶۵ : از شکست آرزو قند مکرر می خوریم 64
غزل شمارهٔ ۵۴۶۶ : ما ز حیرت در حریم وصل هجران می کشیم 24
غزل شمارهٔ ۵۴۶۷ : ما به دشنام از لب شیرین دلبر قانعیم 22
غزل شمارهٔ ۵۴۶۸ : ما ز اهل عالمیم اما ز عالم فارغیم 55
غزل شمارهٔ ۵۴۶۹ : ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم 59
غزل شمارهٔ ۵۴۷۰ : گرد باد دامن صحرای بی سامانیم 46
غزل شمارهٔ ۵۴۷۱ : چند چون اخگر نفس در زیر خاکستر زنیم 29
غزل شمارهٔ ۵۴۷۲ : در وصالیم و زهجران دست برسر می زنیم 30
غزل شمارهٔ ۵۴۷۳ : مستیی کو تا ره صحرای محشر سرکنیم 47
غزل شمارهٔ ۵۴۷۴ : عشق کو همچو گل با خون خود بازی کنیم 48
غزل شمارهٔ ۵۴۷۵ : ما کجا دست آشنا با مهره گل می کنیم 43
غزل شمارهٔ ۵۴۷۶ : ما پریشان حاصل خود را زمستی می کنیم 60
غزل شمارهٔ ۵۴۷۷ : دست اگر کوتاه باشد آرزویی می کنیم 39
غزل شمارهٔ ۵۴۷۸ : دل درون سینه و ما رو به صحرا می رویم 43
غزل شمارهٔ ۵۴۷۹ : گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم 25
غزل شمارهٔ ۵۴۸۰ : گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیم 28
غزل شمارهٔ ۵۴۸۱ : حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم 50
غزل شمارهٔ ۵۴۸۲ : ز کوشش حاصلی غیر از غبار دل نمی یابم 52
غزل شمارهٔ ۵۴۸۳ : نظر تا باز کردم بر رخش بار سفر بستم 60
غزل شمارهٔ ۵۴۸۴ : ز گیرایی چنان گشته است بی برگ و نوا دستم 41
غزل شمارهٔ ۵۴۸۵ : در آن شبها که از یاد تو ساغر بود در دستم 29
غزل شمارهٔ ۵۴۸۶ : ز شور عشق اگر گل بر سر دستار می بستم 23
غزل شمارهٔ ۵۴۸۷ : نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم 63
غزل شمارهٔ ۵۴۸۸ : به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم 59
غزل شمارهٔ ۵۴۸۹ : به پای خفته دایم حرف از شبگیر می گفتم 53
غزل شمارهٔ ۵۴۹۰ : زبیتابی عنان خواهش دل را چسان پیچم 29
غزل شمارهٔ ۵۴۹۱ : گر چه بی ثمر مانند سرو و بید و شمشادم 23
غزل شمارهٔ ۵۴۹۲ : به رغبت نقد جان به یار سیمبر دارم 43
غزل شمارهٔ ۵۴۹۳ : به ناکامی ز خاک آستانت دردسر بردم 25
غزل شمارهٔ ۵۴۹۴ : غبار هستی خود سرمه چشم فنا کردم 56
غزل شمارهٔ ۵۴۹۵ : نظر را تا چراغ گوشه محراب خود کردم 29
غزل شمارهٔ ۵۴۹۶ : زغفلت عمر خود را چون قلم صرف سخن کردم 32
غزل شمارهٔ ۵۴۹۷ : نخوردم نیش خاری تا وداع رنگ و بو کردم 37
غزل شمارهٔ ۵۴۹۸ : نه از خامی در آتش ناله و فریاد می کردم 60
غزل شمارهٔ ۵۴۹۹ : اگر بی پرده در گلزار افغان ساز می کردم 39
غزل شمارهٔ ۵۵۰۰ : اگر می داشتم بال و پری پرواز می کردم 48
غزل شمارهٔ ۵۵۰۱ : اگر دل را ز خاشاک علایق پاک می کردم 26
غزل شمارهٔ ۵۵۰۲ : سواد شهر را از گریه گرهامون نمی کردم 33
غزل شمارهٔ ۵۵۰۳ : به هر حالی که باشد گرد گل همچون صبا گردم 31
غزل شمارهٔ ۵۵۰۴ : پریشان چند در وحشت سرای آب و گل کردم 61
غزل شمارهٔ ۵۵۰۵ : نه بهر آب از سوز دل بیتاب می گردم 48
غزل شمارهٔ ۵۵۰۶ : شبی صدبار برگرد دل افکار می گردم 29
غزل شمارهٔ ۵۵۰۷ : به من گر درد و داغی می رسد خوشحال می گردم 62
غزل شمارهٔ ۵۵۰۸ : ز گفت و گو سبک چون موج طوفان دیده می گردم 28
غزل شمارهٔ ۵۵۰۹ : به قدر آشنایان از خرد بیگانه می گردم 52
غزل شمارهٔ ۵۵۱۰ : نیم نومید از عقبی گر از دنیا گره خوردم 41
غزل شمارهٔ ۵۵۱۱ : برآن می داردم همت که از افغان دهن بندم 42
غزل شمارهٔ ۵۵۱۲ : دل صد پاره خود را به زلف یار می بندم 27
غزل شمارهٔ ۵۵۱۳ : به پیغام زبانی از دهان یار خرسندم 58
غزل شمارهٔ ۵۵۱۴ : نمی خوردم غم دنیا اگر دیندار می بودم 29
غزل شمارهٔ ۵۵۱۵ : زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم 25
غزل شمارهٔ ۵۵۱۶ : ندیدم روز خوش تا چون قلم روی سخن دیدم 51
غزل شمارهٔ ۵۵۱۷ : ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم 38
غزل شمارهٔ ۵۵۱۸ : بر آن پای حنایی روی زرد خویش مالیدم 35
غزل شمارهٔ ۵۵۱۹ : پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم 67
غزل شمارهٔ ۵۵۲۰ : نبرد از سینه جام باده گلرنگ زنگارم 50
غزل شمارهٔ ۵۵۲۱ : چنان سرگرمیی از شوق آن گلگون قبا دارم 49
غزل شمارهٔ ۵۵۲۲ : زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم 28
غزل شمارهٔ ۵۵۲۳ : به ظاهر گر چه مهری بر لب خاموش خود دارم 31
غزل شمارهٔ ۵۵۲۴ : ز خوی نازک آن سیمبر چندان حذر دارم 42
غزل شمارهٔ ۵۵۲۵ : دل پر رخنه ای چون سبحه از صدر رهگذر دارم 52
غزل شمارهٔ ۵۵۲۶ : پریشان خاطری آماده از صد رهگذر دارد 28
غزل شمارهٔ ۵۵۲۷ : به دل زخم نمایانی چو پرگار از دو سر دارم 43
غزل شمارهٔ ۵۵۲۸ : به صورت گر چه بر رخسار مه رویان نظر دارم 42
غزل شمارهٔ ۵۵۲۹ : حریفی کو که راه خانه خمار بردارم 78
غزل شمارهٔ ۵۵۳۰ : برو ساقی که من در جام صهبای دگر دارم 65
غزل شمارهٔ ۵۵۳۱ : امید چرب نرمی از خسیسان جهان دارم 61
غزل شمارهٔ ۵۵۳۲ : شبستان جهان را روش از صدق بیان دارم 28
غزل شمارهٔ ۵۵۳۳ : هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم 46
غزل شمارهٔ ۵۵۳۴ : من از گلبانگ رنگین روی گلهای چمن دارم 51
غزل شمارهٔ ۵۵۳۵ : نمی دانم چه نسبت با نسیم پیرهن دارم 33
غزل شمارهٔ ۵۵۳۶ : شد افزون از شهادت شوق بیتابی که من دارم 29
غزل شمارهٔ ۵۵۳۷ : چه سازد گرد کلفت با دل شادی که من دارم 59
غزل شمارهٔ ۵۵۳۸ : به قلب عشق می تازد دل زاری که من دارم 56
غزل شمارهٔ ۵۵۳۹ : ز دامن نگذرد پای زمین گیری که من دارم 37
غزل شمارهٔ ۵۵۴۰ : نمی آید برون از پرده آوازی که من دارم 63
غزل شمارهٔ ۵۵۴۱ : زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم 56
غزل شمارهٔ ۵۵۴۲ : دم گرمی طمع از ناله های آتشین دارم 23
غزل شمارهٔ ۵۵۴۳ : اگر چه چون دعا از دست خود یک کف زمین دارم 44
غزل شمارهٔ ۵۵۴۴ : غبار خط یارم توتیا در آستین دارم 42
غزل شمارهٔ ۵۵۴۵ : به دست بسته دستی در سخاوت چون سبو دارم 55
غزل شمارهٔ ۵۵۴۶ : اگر چه دورم از درگاه راه یاربی دارم 31
غزل شمارهٔ ۵۵۴۷ : نگاه گرم را سرده به جانم تا دلی دارم 63
غزل شمارهٔ ۵۵۴۸ : لب خشک و دل خونین و چشم پر نمی دارم 31
غزل شمارهٔ ۵۵۴۹ : نیم بیدرد دایم پیچ و تاب ساکنی دارم 41
غزل شمارهٔ ۵۵۵۰ : نیم غمگین چو سرو از بی بریها شادیی دارم 35
غزل شمارهٔ ۵۵۵۱ : به دنیا دست از دامان عقبی برنمی دارم 39
غزل شمارهٔ ۵۵۵۲ : از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم 31
غزل شمارهٔ ۵۵۵۳ : خوشا روزی که منزل در سواد اصفهان سازم 42
غزل شمارهٔ ۵۵۵۴ : نه چون بید از تهیدستی درین گلزار می لرزم 42
غزل شمارهٔ ۵۵۵۵ : به دور خط از آن چاه زنخدان بیش می لرزم 74
غزل شمارهٔ ۵۵۵۶ : ز جام بیخودی چون لاله مست از خاک بر خیزم 53
غزل شمارهٔ ۵۵۵۷ : ز خال عنبرین افزون ز زلف یار می ترسم 73
غزل شمارهٔ ۵۵۵۸ : من از دشمن فزون از نفس کافر کیش می ترسم 53
غزل شمارهٔ ۵۵۵۹ : همان بیگانه ام با خلق هر چند آشنا باشم 55
غزل شمارهٔ ۵۵۶۰ : اگر با ماه کنعان در ته یک پیرهن باشم 55
غزل شمارهٔ ۵۵۶۱ : چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم 44
غزل شمارهٔ ۵۵۶۲ : نشد سروی درین بستانسرا یک بار همدوشم 35
غزل شمارهٔ ۵۵۶۳ : به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم 49
غزل شمارهٔ ۵۵۶۴ : ز پند ناصحان بی نمک پرشور شد گوشم 67
غزل شمارهٔ ۵۵۶۵ : دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم 50
غزل شمارهٔ ۵۵۶۶ : ز جوش سینه حرف آفرین میخانه خویشم 48
غزل شمارهٔ ۵۵۶۷ : غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم 32
غزل شمارهٔ ۵۵۶۸ : نیم خارج درین بستانسرا هر چند غمناکم 47
غزل شمارهٔ ۵۵۶۹ : دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم 65
غزل شمارهٔ ۵۵۷۰ : نه از جام دگر هر دم درین میخانه سرگرمم 43
غزل شمارهٔ ۵۵۷۱ : نه امروز ست سودای جنون را ریشه درجانم 39
غزل شمارهٔ ۵۵۷۲ : اگر آرد برون آن دلستان سراز گریبانم 46
غزل شمارهٔ ۵۵۷۳ : کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟ 37
غزل شمارهٔ ۵۵۷۴ : ز رخسار که گل را در جگر خارست می دانم 44
غزل شمارهٔ ۵۵۷۵ : ترا از خواندن مکتوب من تنگ است می دانم 31
غزل شمارهٔ ۵۵۷۶ : شکوه حسن را از دورباش ناز می دانم 61
غزل شمارهٔ ۵۵۷۷ : خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم 57
غزل شمارهٔ ۵۵۷۸ : سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم 28
غزل شمارهٔ ۵۵۷۹ : ز خود دور آن پریرو را نمی دانم نمی دانم 50
غزل شمارهٔ ۵۵۸۰ : چو بیدردان به روی سبزه غلطیدن نمی دانم 37
غزل شمارهٔ ۵۵۸۱ : بیا در جلوه ای سرو روان تا جان برافشانم 18
غزل شمارهٔ ۵۵۸۲ : ز پستی بر فلک از پاکی گوهر شود شبنم 29
غزل شمارهٔ ۵۵۸۳ : قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم 29
غزل شمارهٔ ۵۵۸۴ : گر آن خورشید رو را همسفر خویشتن بینم 47
غزل شمارهٔ ۵۵۸۵ : فروغ مهر در پیشانی دیوار می بینم 31
غزل شمارهٔ ۵۵۸۶ : تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمی بینم 43
غزل شمارهٔ ۵۵۸۷ : ز ناکامی گل از همصحبتان یار می چینم 32
غزل شمارهٔ ۵۵۸۸ : ز تیغش خونبهای دل به صد امید می خواهم 34
غزل شمارهٔ ۵۵۸۹ : نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهم 79
غزل شمارهٔ ۵۵۹۰ : دل پر خون از آن زلف شکار انداز می خواهم 59
غزل شمارهٔ ۵۵۹۱ : نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم 49
غزل شمارهٔ ۵۵۹۲ : رخی در ماتم مطلب به خون اندوده می خواهم 31
غزل شمارهٔ ۵۵۹۳ : زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم 60
غزل شمارهٔ ۵۵۹۴ : ز بی ظرفی به روی گرم جانان برنمی آیم 80
غزل شمارهٔ ۵۵۹۵ : نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم 46
غزل شمارهٔ ۵۵۹۶ : گهی از دل، گهی از دیده، گاه از جان ترا جویم 65
غزل شمارهٔ ۵۵۹۷ : به اشک از اطلس افلاک داغ شام می شویم 46
غزل شمارهٔ ۵۵۹۸ : اشک در دیده غم دیده نگیرد آرام 46
غزل شمارهٔ ۵۵۹۹ : در بهاران دل دیوانه نگیرد آرام 29
غزل شمارهٔ ۵۶۰۰ : از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام 27
غزل شمارهٔ ۵۶۰۱ : من که از وسعت مشرب به فلک ساخته ام 21
غزل شمارهٔ ۵۶۰۲ : به نظر بازی از آن تنگ شکر ساخته ام 28
غزل شمارهٔ ۵۶۰۳ : تا نظر از گل رخسار تو برداشته ام 65
غزل شمارهٔ ۵۶۰۴ : تا ز بی حاصلی خویش خبر یافته ام 41
غزل شمارهٔ ۵۶۰۵ : دست بر زلف پریشان سخن یافته ام 59
غزل شمارهٔ ۵۶۰۶ : غوطه در بحر گهر ز آبله پا زده ام 49
غزل شمارهٔ ۵۶۰۷ : دست در دامن آن زلف معنبر زده ام 49
غزل شمارهٔ ۵۶۰۸ : گر چه از مشق جنون خواب پریشان شده ام 35
غزل شمارهٔ ۵۶۰۹ : گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم 54
غزل شمارهٔ ۵۶۱۰ : رفت آن روز که دامان بهار از دستم 31
غزل شمارهٔ ۵۶۱۱ : به فلک از تن خاکی چو مسیحا رفتم 57
غزل شمارهٔ ۵۶۱۲ : سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم 37
غزل شمارهٔ ۵۶۱۳ : عالم بیخبری بود بهشت آبادم 222
غزل شمارهٔ ۵۶۱۴ : بیخودی داشت ز فکر دو جهان آزادم 66
غزل شمارهٔ ۵۶۱۵ : اگر چه چندی به زمین همچو غبار افتادم 59
غزل شمارهٔ ۵۶۱۶ : عمرها تربیت دیده بینا کردم 86
غزل شمارهٔ ۵۶۱۷ : در مصافی که من از آه علم وا کردم 36
غزل شمارهٔ ۵۶۱۸ : قطع امید ز هجران و وصالش کردم 51
غزل شمارهٔ ۵۶۱۹ : مدتی صبر چو زنجیر به زندان کردم 47
غزل شمارهٔ ۵۶۲۰ : یاد آن عهد که در بحر سفر می کردم 30
غزل شمارهٔ ۵۶۲۱ : دست در دامن رنگین بهاری نزدم 34
غزل شمارهٔ ۵۶۲۲ : فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم 32
غزل شمارهٔ ۵۶۲۳ : چند امید به خوی تو ستمگر بندم؟ 66
غزل شمارهٔ ۵۶۲۴ : شفق آلود شراب است مگر دستارم؟ 46
غزل شمارهٔ ۵۶۲۵ : طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم 67
غزل شمارهٔ ۵۶۲۶ : قطره بی سرو پایم دل دریا دارم 37
غزل شمارهٔ ۵۶۲۷ : جگری تشنه تر از وادی محشر دارم 45
غزل شمارهٔ ۵۶۲۸ : چند از ساده دلی زخم هوس بردارم؟ 49
غزل شمارهٔ ۵۶۲۹ : از دل سوخته اخگر به گریبان دارم 38
غزل شمارهٔ ۵۶۳۰ : جگری سوخته چون لاله ایمن دارم 55
غزل شمارهٔ ۵۶۳۱ : از سری کوی تو آهنگ جدایی دارم 41
غزل شمارهٔ ۵۶۳۲ : کرده ام نذر که از دست سبو نگذارم 24
غزل شمارهٔ ۵۶۳۳ : چند در خاک وطن غنچه بود بال و پرم؟ 26
غزل شمارهٔ ۵۶۳۴ : چند خود را زخیال تو به خواب اندازم ؟ 27
غزل شمارهٔ ۵۶۳۵ : تا به کی افتم و تا چند بپا برخیزم؟ 31
غزل شمارهٔ ۵۶۳۶ : جذبه ای کو که ز خود دست فشان برخیزم؟ 34
غزل شمارهٔ ۵۶۳۷ : چند در دایره مردم عاقل باشم؟ 74
غزل شمارهٔ ۵۶۳۸ : من که از داغ جنون ساغر سرشار باشم 28
غزل شمارهٔ ۵۶۳۹ : منم آن سیل که دریا نکند خاموشم 21
غزل شمارهٔ ۵۶۴۰ : تاخت از سینه به مژگان دل بازیگوشم 29
غزل شمارهٔ ۵۶۴۱ : بس که چون برگ خزان دیده پریشان حالم 53
غزل شمارهٔ ۵۶۴۲ : گوش ناز تو به فریاد حزین می مالم 47
غزل شمارهٔ ۵۶۴۳ : شوق کرده است ز بس گرم سفر چون قلمم 48
غزل شمارهٔ ۵۶۴۴ : چشم بیمار بلایی است که من می دانم 38
غزل شمارهٔ ۵۶۴۵ : کیستم من که ز فرمان تو سرگردانم؟ 56
غزل شمارهٔ ۵۶۴۶ : هردم از شوق عدم ناله و فریاد زنم 28
غزل شمارهٔ ۵۶۴۷ : من نه آنم که چو گلچین در گلزار زنم 42
غزل شمارهٔ ۵۶۴۸ : چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم 38
غزل شمارهٔ ۵۶۴۹ : حال خود چون به تو ای غنچه دهن عرض کنم؟ 35
غزل شمارهٔ ۵۶۵۰ : گوشه ای کو که دل از فکر سفر جمع کنم؟ 27
غزل شمارهٔ ۵۶۵۱ : چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟ 62
غزل شمارهٔ ۵۶۵۲ : من که از شرم گذارم چو خیال تو کنم 39
غزل شمارهٔ ۵۶۵۳ : رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم 34
غزل شمارهٔ ۵۶۵۴ : دست در یوزه خسیسانه به بالا چه کنم؟ 38
غزل شمارهٔ ۵۶۵۵ : با دل تشنه و سوز جگر خود چه کنم؟ 36
غزل شمارهٔ ۵۶۵۶ : شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟ 32
غزل شمارهٔ ۵۶۵۷ : به که بردیده گستاخ تمنا فکنم 44
غزل شمارهٔ ۵۶۵۸ : به که در پیش تو اظهار محبت نکنم 23
غزل شمارهٔ ۵۶۵۹ : تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم 39
غزل شمارهٔ ۵۶۶۰ : چه ضرورست که آلوده تعمیر شوم؟ 74
غزل شمارهٔ ۵۶۶۱ : بسته تر شد دل من داد چو خط دست به هم 70
غزل شمارهٔ ۵۶۶۲ : برگ عیش خود از آن تازه چمن می خواهم 30
غزل شمارهٔ ۵۶۶۳ : ما به ناسازی ابنای زمان ساخته ایم 67
غزل شمارهٔ ۵۶۶۴ : ما به پیغامی از ان تنگ دهن ساخته ایم 30
غزل شمارهٔ ۵۶۶۵ : نقد جان در بغل از بهر نثار آمده ایم 28
غزل شمارهٔ ۵۶۶۶ : ما به دنیا نه پی ناز و نعم آمده ایم 158
غزل شمارهٔ ۵۶۶۷ : گر چه با کوه گرانسنگ گناه آمده ایم 43
غزل شمارهٔ ۵۶۶۸ : ما ز بیقدری اگر لایق دیدار نه ایم 60
غزل شمارهٔ ۵۶۶۹ : از غم زلف تو در دام بلا افتادیم 61
غزل شمارهٔ ۵۶۷۰ : صفحه دل، سیه از مشق تمنا کردیم 51
غزل شمارهٔ ۵۶۷۱ : جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم 47
غزل شمارهٔ ۵۶۷۲ : خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم 37
غزل شمارهٔ ۵۶۷۳ : صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم 56
غزل شمارهٔ ۵۶۷۴ : گر چه از وعده احسان فلک پیر شدیم 51
غزل شمارهٔ ۵۶۷۵ : خواب سنگینی از افسانه غفلت داریم 29
غزل شمارهٔ ۵۶۷۶ : چشم امید به مژگان تر خود داریم 31
غزل شمارهٔ ۵۶۷۷ : گر چه از طول امل پا به سلاسل داریم 60
غزل شمارهٔ ۵۶۷۸ : هر چه احسان تو داده است به ما آن داریم 61
غزل شمارهٔ ۵۶۷۹ : گر چه پیریم تمنای جوانی داریم 32
غزل شمارهٔ ۵۶۸۰ : ما لب خشک قناعت لب نان می دانیم 40
غزل شمارهٔ ۵۶۸۱ : خیز جان در ره صاحب نفسی افشانیم 26
غزل شمارهٔ ۵۶۸۲ : چند در پرده دل باده گلنار زنیم 64
غزل شمارهٔ ۵۶۸۳ : دل به این عمر سبکسیر چرا شاد کنیم 50
غزل شمارهٔ ۵۶۸۴ : چه قدر سرخوشی از باده انگور کنیم 53
غزل شمارهٔ ۵۶۸۵ : پیش دل شرح زر و گوهر دنیا چه کنیم 49
غزل شمارهٔ ۵۶۸۶ : عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم 33
غزل شمارهٔ ۵۶۸۷ : نوبهارست بیا روی به میخانه کنیم 46
غزل شمارهٔ ۵۶۸۸ : روزگاری است ز دل نقش خودی می شویم 26
غزل شمارهٔ ۵۶۸۹ : ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم 119
غزل شمارهٔ ۵۶۹۰ : مختلف چند ازین پرده نیرنگ شویم 28
غزل شمارهٔ ۵۶۹۱ : آنقدر عقل نداریم که فرزانه شویم 60
غزل شمارهٔ ۵۶۹۲ : چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟ 166
غزل شمارهٔ ۵۶۹۳ : گذشت عمر سبکرو به خورد و خواب تمام 44
غزل شمارهٔ ۵۶۹۴ : به حرف پوچ مرا عمر شد تباه تمام 27
غزل شمارهٔ ۵۶۹۵ : به حرف و صوت ز بوس و کنار ساخته ام 51
غزل شمارهٔ ۵۶۹۶ : چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام 23
غزل شمارهٔ ۵۶۹۷ : چو شانه مهر به لب با دو صد زبان زده ام 81
غزل شمارهٔ ۵۶۹۸ : سبک به چشم تو از شیوه وفا شده ام 60
غزل شمارهٔ ۵۶۹۹ : برون نیامده از برگ بی ثمر شده ام 32
غزل شمارهٔ ۵۷۰۰ : چو بید اگر چه درین باغ بی بر آمده ام 33
غزل شمارهٔ ۵۷۰۱ : به توبه راهنمون گشت باده نابم 25
غزل شمارهٔ ۵۷۰۲ : ز بیغمی نه ز مطرب ترانه می طلبم 29
غزل شمارهٔ ۵۷۰۳ : ادب گذشته بر روی یکدیگر دستم 52
غزل شمارهٔ ۵۷۰۴ : مرا که هست به دل کوه آهن از مردم 51
غزل شمارهٔ ۵۷۰۵ : ز سادگی است تمنای سود ازین مردم 35
غزل شمارهٔ ۵۷۰۶ : منم که از جگر لاله داغ می دزدم 45
غزل شمارهٔ ۵۷۰۷ : ز فکر پوچ درین شوره زار بی حاصل 30
غزل شمارهٔ ۵۷۰۸ : ز ناروایی خود این چنین که خوار شدم 26
غزل شمارهٔ ۵۷۰۹ : اگر دو روز درین تیره خاکدان ماندم 63
غزل شمارهٔ ۵۷۱۰ : به حرف تلخ ز لبهای یار خرسندم 40
غزل شمارهٔ ۵۷۱۱ : جمال یوسف ازین تیره خاکدان دیدم 31
غزل شمارهٔ ۵۷۱۲ : ز ابر تربیت روزگار نومیدم 34
غزل شمارهٔ ۵۷۱۳ : به جرم این که متاع هنر بود بارم 59
غزل شمارهٔ ۵۷۱۴ : گمان مبر که بغیر از تو آشنا دارم 25
غزل شمارهٔ ۵۷۱۵ : به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم 52
غزل شمارهٔ ۵۷۱۶ : ز سر کلاه نمد را چگونه بردارم 50
غزل شمارهٔ ۵۷۱۷ : ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم 42
غزل شمارهٔ ۵۷۱۸ : ز خال روز سیاهی که داشتم دارم 30
غزل شمارهٔ ۵۷۱۹ : چگونه درد خود از مردمان نهان دارم 79
غزل شمارهٔ ۵۷۲۰ : کنون که با تو مکان در یک انجمن دارم 26
غزل شمارهٔ ۵۷۲۱ : چو خامه معنی نازک در آستین دارم 59
غزل شمارهٔ ۵۷۲۲ : نه ذوق صحبت و نه میل گفتگو دارم 36
غزل شمارهٔ ۵۷۲۳ : ز ضعف اگر نفس بال بسته ای دارم 45
غزل شمارهٔ ۵۷۲۴ : لب خموش و زبان گزیده ای دارم 71
غزل شمارهٔ ۵۷۲۵ : درین سفر که توکل شده است راهبرم 34
غزل شمارهٔ ۵۷۲۶ : به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم 46
غزل شمارهٔ ۵۷۲۷ : به لب نمی رسد از ضعف آه شبگیرم 24
غزل شمارهٔ ۵۷۲۸ : منم که فیض شراب از کتاب می گیرم 123
غزل شمارهٔ ۵۷۲۹ : ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم 50
غزل شمارهٔ ۵۷۳۰ : اگر چه در چمن روزگار خار و خسم 35
غزل شمارهٔ ۵۷۳۱ : ز خال گوشه ابروی یار می ترسم 139
غزل شمارهٔ ۵۷۳۲ : چنان که نیل بود مانع رسیدن چشم 32
غزل شمارهٔ ۵۷۳۳ : مرا که گفت که دست از عنان یار کشم 47
غزل شمارهٔ ۵۷۳۴ : ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم 66
غزل شمارهٔ ۵۷۳۵ : ز بردباری ما خوار و زار شد عالم 29
غزل شمارهٔ ۵۷۳۶ : ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم 30
غزل شمارهٔ ۵۷۳۷ : از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم 29
غزل شمارهٔ ۵۷۳۸ : اگر چه نیک نیم در پناه نیکانم 62
غزل شمارهٔ ۵۷۳۹ : بس است روی دلی مشت استخوان مرا 59
غزل شمارهٔ ۵۷۴۰ : ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم 36
غزل شمارهٔ ۵۷۴۱ : منم که قیمت یاقوت داغ می دانم 45
غزل شمارهٔ ۵۷۴۲ : منم که مصرف نقد نگاه می دانم 36
غزل شمارهٔ ۵۷۴۳ : ستاره سوخته آتشین عذارانم 108
غزل شمارهٔ ۵۷۴۴ : اگر چه با گل دمساز می شود شبنم 80
غزل شمارهٔ ۵۷۴۵ : به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم 60
غزل شمارهٔ ۵۷۴۶ : چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم 53
غزل شمارهٔ ۵۷۴۷ : چه دست در خم آن زلف دلنواز کنم 36
غزل شمارهٔ ۵۷۴۸ : بر آن سرم که وطن در دیار خویش کنم 27
غزل شمارهٔ ۵۷۴۹ : چگونه پیش رخ نازک تو آه کنم 42
غزل شمارهٔ ۵۷۵۰ : دلم ز پاس نفس تار می شود چه کنم 27
غزل شمارهٔ ۵۷۵۱ : اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم 54
غزل شمارهٔ ۵۷۵۲ : صفای روی ترا از نقاب می بینم 51
غزل شمارهٔ ۵۷۵۳ : ز خط طراوت رخسار یار می بینم 36
غزل شمارهٔ ۵۷۵۴ : چو عکس چهره خود در پیاله می بینم 26
غزل شمارهٔ ۵۷۵۵ : به سرمگی سوی آن خاک پا نمی بینم 32
غزل شمارهٔ ۵۷۵۶ : اثر ز غنچه درین گلستان نمی بینم 60
غزل شمارهٔ ۵۷۵۷ : کجاست جذبه عشقی که بر کنار روم 24
غزل شمارهٔ ۵۷۵۸ : من آن نیم که به گلشن به اختیار روم 29
غزل شمارهٔ ۵۷۵۹ : به هر که باده دهد یار، من خراب شوم 58
غزل شمارهٔ ۵۷۶۰ : چراغ طور نسوزد اگر کلیم شوم 48
غزل شمارهٔ ۵۷۶۱ : درین جهان نشود حال آن جهان معلوم 30
غزل شمارهٔ ۵۷۶۲ : هوالغفور ز جوش شراب می شنوم 91
غزل شمارهٔ ۵۷۶۳ : پیام دوست ز باد بهار می شنوم 38
غزل شمارهٔ ۵۷۶۴ : شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم 37
غزل شمارهٔ ۵۷۶۵ : نه می به جام و نه گل در کنار می خواهم 31
غزل شمارهٔ ۵۷۶۶ : کجاست باده که ناموس را به آب دهم 49
غزل شمارهٔ ۵۷۶۷ : به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم 35
غزل شمارهٔ ۵۷۶۸ : به اشک درد دل خود نوشته سر دادیم 53
غزل شمارهٔ ۵۷۶۹ : به دوست پی زدل خونچکان خود بردیم 26
غزل شمارهٔ ۵۷۷۰ : ز میوه گر چه درین بوستان سبکباریم 31
غزل شمارهٔ ۵۷۷۱ : چو گل به ظاهر اگر خنده در دهان داریم 37
غزل شمارهٔ ۵۷۷۲ : عنان گسسته تر از سیل در بیابانیم 22
غزل شمارهٔ ۵۷۷۳ : به جای باده اگر در پیاله آب کنیم 23
غزل شمارهٔ ۵۷۷۴ : ز بحر کسب هوا چند چون حباب کنیم؟ 32
غزل شمارهٔ ۵۷۷۵ : ز بوستان تو عشق بلند می گویم 33
غزل شمارهٔ ۵۷۷۶ : چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم 46
غزل شمارهٔ ۵۷۷۷ : جنون کجاست که دستی به کار بگشاییم 50
غزل شمارهٔ ۵۷۷۸ : از سردی جهان لب گفتار بسته ام 54
غزل شمارهٔ ۵۷۷۹ : زین نه صدف به روشنی دل گذشته ام 31
غزل شمارهٔ ۵۷۸۰ : روی سخن ز آینه رویان ندیده ام 55
غزل شمارهٔ ۵۷۸۱ : روی دلی چو غنچه ز بلبل ندیده ام 23
غزل شمارهٔ ۵۷۸۲ : سر بر فلک ز همت والا کشیده ام 37
غزل شمارهٔ ۵۷۸۳ : از آفتاب رنگ نبازد ستاره ام 56
غزل شمارهٔ ۵۷۸۴ : در عین وصل داغ جدایی چو لاله ام 26
غزل شمارهٔ ۵۷۸۵ : رنگین شده است بس که ز خونین ترانه ام 40
غزل شمارهٔ ۵۷۸۶ : تا شد به داغ عشق هم آغوش سینه ام 44
غزل شمارهٔ ۵۷۸۷ : هرگز نشد به حرف غرض آشنا لبم 53
غزل شمارهٔ ۵۷۸۸ : هر چند از گهر صدف آسا لبالبم 52
غزل شمارهٔ ۵۷۸۹ : امشب که داغ بر دل افگار سوختم 54
غزل شمارهٔ ۵۷۹۰ : دلتنگ از ملامت اغیار نیستم 28
غزل شمارهٔ ۵۷۹۱ : تا همچو لعل، رنگ به رخسار داشتم 53
غزل شمارهٔ ۵۷۹۲ : با هرکه روی حرف بجز یار داشتم 41
غزل شمارهٔ ۵۷۹۳ : از دست رفت دامن یاری که داشتم 54
غزل شمارهٔ ۵۷۹۴ : چون زلف دست بر کمر یار یافتم 32
غزل شمارهٔ ۵۷۹۵ : چشم دلم ستاره فشان بود صبحدم 45
غزل شمارهٔ ۵۷۹۶ : امشب به آه سرد ره خواب می زدم 21
غزل شمارهٔ ۵۷۹۷ : از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم 49
غزل شمارهٔ ۵۷۹۸ : با صد زبان چو غنچه گل بی زبان شدم 36
غزل شمارهٔ ۵۷۹۹ : بی خواست بس که بار دل گلستان شدم 31
غزل شمارهٔ ۵۸۰۰ : عمری چو گرد در قدم کاروان شدم 34
غزل شمارهٔ ۵۸۰۱ : موی میان نبود که من همچو مو شدم 64
غزل شمارهٔ ۵۸۰۲ : خط تو ریشه در رگ جان می دواندم 65
غزل شمارهٔ ۵۸۰۳ : با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم 29
غزل شمارهٔ ۵۸۰۴ : تا چند خون زرشک تماشاییان خورم؟ 27
غزل شمارهٔ ۵۸۰۵ : همت بلند نام شد از طبع سرکشم 41
غزل شمارهٔ ۵۸۰۶ : چشمی به گریه تر نشد از دود آتشم 56
غزل شمارهٔ ۵۸۰۷ : از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم 31
غزل شمارهٔ ۵۸۰۸ : از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم 55
غزل شمارهٔ ۵۸۰۹ : از گریه شبانه فزاید جلای چشم 40
غزل شمارهٔ ۵۸۱۰ : از زلف او چگونه دل ناتوان کشم؟ 45
غزل شمارهٔ ۵۸۱۱ : آن بختم از کجاست سخن زان دهن کشم؟ 49
غزل شمارهٔ ۵۸۱۲ : از روی نرم سرزنش خار می کشم 62
غزل شمارهٔ ۵۸۱۳ : اول سری به رخنه دیوار می کشم 31
غزل شمارهٔ ۵۸۱۴ : تیغ برهنه را به بغل تنگ می کشم 45
غزل شمارهٔ ۵۸۱۵ : از فکر خلق عشق خدا کرد فارغم 28
غزل شمارهٔ ۵۸۱۶ : سرگرم عشقم از غم دستار فارغم 30
غزل شمارهٔ ۵۸۱۷ : دل را ز جوش گریه نگردید تاب کم 48
غزل شمارهٔ ۵۸۱۸ : از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم 59
غزل شمارهٔ ۵۸۱۹ : چون نیست پای آن که ز عالم بدر زنم 28
غزل شمارهٔ ۵۸۲۰ : کو ناخنی که رخنه به داغ جگر کنم؟ 26
غزل شمارهٔ ۵۸۲۱ : چون شمع چند من به زبان گفتگو کنم؟ 39
غزل شمارهٔ ۵۸۲۲ : آغاز خط مفارقت از یار می کنم 43
غزل شمارهٔ ۵۸۲۳ : روزی که چشم بر رخ او باز می کنم 34
غزل شمارهٔ ۵۸۲۴ : دل را جلا به دیده نمناک می کنم 60
غزل شمارهٔ ۵۸۲۵ : لب چون صدف به آب گهر تر نمی کنم 67
غزل شمارهٔ ۵۸۲۶ : نزدیک من میا که ز خود دور می شوم 64
غزل شمارهٔ ۵۸۲۷ : نتوان گرفت روزی هم از دهان هم 51
غزل شمارهٔ ۵۸۲۸ : می می کشند لاله عذاران ز روی هم 28
غزل شمارهٔ ۵۸۲۹ : تا چند پیر میکده را درد سر دهم؟ 68
غزل شمارهٔ ۵۸۳۰ : سنجد کسی که باده و تریاک را به هم 54
غزل شمارهٔ ۵۸۳۱ : کاری مکن که رو به در آسمان نهم 56
غزل شمارهٔ ۵۸۳۲ : دست طمع ز مایده چرخ شسته ایم 33
غزل شمارهٔ ۵۸۳۳ : از دست رفت فرصت و ما پا شکسته ایم 51
غزل شمارهٔ ۵۸۳۴ : عمری است ما لب از طمع خام بسته ایم 40
غزل شمارهٔ ۵۸۳۵ : طومار عمر طی شد و غافل نشسته ایم 36
غزل شمارهٔ ۵۸۳۶ : خندان به زیر تیغ تغافل نشسته ایم 27
غزل شمارهٔ ۵۸۳۷ : خرسند با هزار تمنی نشسته ایم 43
غزل شمارهٔ ۵۸۳۸ : ما از امیدها همه یکجا گذشته ایم 48
غزل شمارهٔ ۵۸۳۹ : این سطرهای آه که هر جا نوشته ایم 62
غزل شمارهٔ ۵۸۴۰ : جا در سیاه خانه سودا گرفته ایم 36
غزل شمارهٔ ۵۸۴۱ : از زلف یار رنگ دگر برگرفته ایم 87
غزل شمارهٔ ۵۸۴۲ : ما شمع را به شهپر خود، سر گرفته ایم 46
غزل شمارهٔ ۵۸۴۳ : یک عمر پشت دست به دندان گرفته ایم 37
غزل شمارهٔ ۵۸۴۴ : ما هوش خود به باده گلرنگ داده ایم 62
غزل شمارهٔ ۵۸۴۵ : ما نقض دلپذیر ورقهای ساده ایم 71
غزل شمارهٔ ۵۸۴۶ : هر چند همچو ذره محقر فتاده ایم 43
غزل شمارهٔ ۵۸۴۷ : ما نام خود ز صفحه دلها سترده ایم 24
غزل شمارهٔ ۵۸۴۸ : ما توبه را به طاعت پیمانه برده ایم 50
غزل شمارهٔ ۵۸۴۹ : خورشید داغ گوهر عالم فروز ماست 79
غزل شمارهٔ ۵۸۵۰ : ما خیر باد لذت پرواز کرده ایم 34
غزل شمارهٔ ۵۸۵۱ : ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم 29
غزل شمارهٔ ۵۸۵۲ : ما رنگ گل ز بوی گل ادراک کرده ایم 31
غزل شمارهٔ ۵۸۵۳ : ما نقل باده را ز لب جام کرده ایم 52
غزل شمارهٔ ۵۸۵۴ : چندین کتاب در گرو باده کرده ایم 35
غزل شمارهٔ ۵۸۵۵ : از آه دام موج به دریا فکنده ایم 36
غزل شمارهٔ ۵۸۵۶ : ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم 42
غزل شمارهٔ ۵۸۵۷ : ما گل به دست خود ز نهالی نچیده ایم 160
غزل شمارهٔ ۵۸۵۸ : ما همچو آفتاب به هر جا رسیده ایم 62
غزل شمارهٔ ۵۸۵۹ : ما پرده از حقیقت عالم کشیده ایم 63
غزل شمارهٔ ۵۸۶۰ : مادام را ز دانه صیاد دیده ایم 39
غزل شمارهٔ ۵۸۶۱ : ما رخت خود به گوشه عزلت کشیده ایم 813
غزل شمارهٔ ۵۸۶۲ : ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم 112
غزل شمارهٔ ۵۸۶۳ : در محفلی که تیغ زبان بر کشیده ایم 63
غزل شمارهٔ ۵۸۶۴ : ما همچو غنچه سر به گریبان کشیده ایم 90
غزل شمارهٔ ۵۸۶۵ : تا واله نظاره آن ماهپاره ایم 65
غزل شمارهٔ ۵۸۶۶ : ما گر چه در بلندی فطرت یگانه ایم 31
غزل شمارهٔ ۵۸۶۷ : داغی ز عشق بر دل فرزانه سوختیم 45
غزل شمارهٔ ۵۸۶۸ : ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم 48
غزل شمارهٔ ۵۸۶۹ : چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم 67
غزل شمارهٔ ۵۸۷۰ : ما داغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم 71
غزل شمارهٔ ۵۸۷۱ : ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم 61
غزل شمارهٔ ۵۸۷۲ : ما کار دل به آن خم ابرو گذاشتیم 28
غزل شمارهٔ ۵۸۷۳ : هموار از درشتی چرخ دغا شدیم 27
غزل شمارهٔ ۵۸۷۴ : نقش مراد اگر چه نشد دستگیر ما 49
غزل شمارهٔ ۵۸۷۵ : ما تازه روی چون صدف از دانه خودیم 56
غزل شمارهٔ ۵۸۷۶ : ما در شکست گوهر یکدانه خودیم 57
غزل شمارهٔ ۵۸۷۷ : با هر که شکوه از دل افگار می بریم 36
غزل شمارهٔ ۵۸۷۸ : در کوی جان به قطع مراحل نمی رسیم 19
غزل شمارهٔ ۵۸۷۹ : گاهی در آب دیده و گاهی در آتشیم 28
غزل شمارهٔ ۵۸۸۰ : ما همچو خار سلسله جنبان آتشیم 74
غزل شمارهٔ ۵۸۸۱ : تا کی به ذوق نشأه می دردسر کشیم؟ 37
غزل شمارهٔ ۵۸۸۲ : ما زهر را به جبهه بگشاده چون کشیم؟ 26
غزل شمارهٔ ۵۸۸۳ : ما درد را به ذوق می ناب می کشیم 41
غزل شمارهٔ ۵۸۸۴ : ما تلخی جهان به رخ تازه می کشیم 31
غزل شمارهٔ ۵۸۸۵ : با شوخ دیدگان هوس آشنا نیم 84
غزل شمارهٔ ۵۸۸۶ : آیینه خانه ایم و دم از نور می زنیم 31
غزل شمارهٔ ۵۸۸۷ : چون صبح خنده با جگر چاک می زنیم 32
غزل شمارهٔ ۵۸۸۸ : خیزید تا ز عالم صورت سفر کنیم 31
غزل شمارهٔ ۵۸۸۹ : در شهر اگر ملول نگردیم چون کنیم؟ 53
غزل شمارهٔ ۵۸۹۰ : آن همت از کجاست که منزل یکی کنیم 37
غزل شمارهٔ ۵۸۹۱ : از خویش می رویم و ترا یاد می کنیم 35
غزل شمارهٔ ۵۸۹۲ : ما روی دل به هر کس و ناکس نمی کنیم 83
غزل شمارهٔ ۵۸۹۳ : برخیز تا به عالم بی چند و چون رویم 37
غزل شمارهٔ ۵۸۹۴ : بی آبرو حیات ابد زهر قاتل است 73
غزل شمارهٔ ۵۸۹۵ : ما داغ خود به تاج فریدون نمی دهیم 59
غزل شمارهٔ ۵۸۹۶ : افزود گرانباری غفلت ز شتابم 29
غزل شمارهٔ ۵۸۹۷ : روشن ز فروغ می ناب است حیاتم 72
غزل شمارهٔ ۵۸۹۸ : آن حال ندارم که به فکر دگر افتم 57
غزل شمارهٔ ۵۸۹۹ : تلخی ز لب لعل تو نشنفتم و رفتم 29
غزل شمارهٔ ۵۹۰۰ : پیش از گل رخسار تو افروخته بودم 50
غزل شمارهٔ ۵۹۰۱ : فریاد که از کوتهی بخت ندارم 28
غزل شمارهٔ ۵۹۰۲ : آتش به دل از گرمی این مرحله دارم 46
غزل شمارهٔ ۵۹۰۳ : وقت است که داغی به دل دام گذارم 39
غزل شمارهٔ ۵۹۰۴ : آن قدر ندارم که سزاوار تو باشم 50
غزل شمارهٔ ۵۹۰۵ : از تلخ زبانان نشود پست خروشم 37
غزل شمارهٔ ۵۹۰۶ : دستی که به جامی نشود رهزن هوشم 66
غزل شمارهٔ ۵۹۰۷ : بیخود ز نوای دل دیوانه خویشم 42
غزل شمارهٔ ۵۹۰۸ : تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟ 48
غزل شمارهٔ ۵۹۰۹ : در هر که ترا دیده به حسرت نگرانم 33
غزل شمارهٔ ۵۹۱۰ : جان را به دم خنجر قاتل برسانم 30
غزل شمارهٔ ۵۹۱۱ : کو بخت که در میکده با یار نشینم؟ 39
غزل شمارهٔ ۵۹۱۲ : هر چند ز پیراهن بحرست کلاهم 36
غزل شمارهٔ ۵۹۱۳ : تا روی عرقناک ترا دید نگاهم 41
غزل شمارهٔ ۵۹۱۴ : از بخت سیه پست نگردید نوایم 25
غزل شمارهٔ ۵۹۱۵ : کو می که ز زندان دل تنگ برآیم؟ 71
غزل شمارهٔ ۵۹۱۶ : ما تخم درین مزرعه جز اشک نکشتیم 100
غزل شمارهٔ ۵۹۱۷ : از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم 77
غزل شمارهٔ ۵۹۱۸ : در پله آغاز ز انجام گذشتیم 29
غزل شمارهٔ ۵۹۱۹ : خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم 20
غزل شمارهٔ ۵۹۲۰ : ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم 33
غزل شمارهٔ ۵۹۲۱ : کام دل ازان غنچه مستور گرفتیم 44
غزل شمارهٔ ۵۹۲۲ : از صبر عنان دل خود کام گرفتیم 23
غزل شمارهٔ ۵۹۲۳ : ما چاشنی بوسه ز دشنام گرفتیم 116
غزل شمارهٔ ۵۹۲۴ : هرگز به خراش جگری شاد نگردیم 28
غزل شمارهٔ ۵۹۲۵ : ما زمزمه عشق به بازار فکندیم 58
غزل شمارهٔ ۵۹۲۶ : مستانه سر شیشه می باز گشودیم 30
غزل شمارهٔ ۵۹۲۷ : از ناله نی راز دل عشق شنیدیم 34
غزل شمارهٔ ۵۹۲۸ : چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم 44
غزل شمارهٔ ۵۹۲۹ : سررشته مهر از می بیباک بریدیم 44
غزل شمارهٔ ۵۹۳۰ : یک عمر ز هر خار و خسی ناز کشیدیم 38
غزل شمارهٔ ۵۹۳۱ : تا سر به گریبان تماشا نکشیدیم 52
غزل شمارهٔ ۵۹۳۲ : ما طالع جمعیت اسباب نداریم 62
غزل شمارهٔ ۵۹۳۳ : یک چشم زدن فرقت می تاب نداریم 50
غزل شمارهٔ ۵۹۳۴ : ما فکر لباس و غم دستار نداریم 50
غزل شمارهٔ ۵۹۳۵ : بر دل غم سیم و زر دنیا نگذاریم 29
غزل شمارهٔ ۵۹۳۶ : ما فرق به تردستی حاتم نفروشیم 37
غزل شمارهٔ ۵۹۳۷ : اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم 28
غزل شمارهٔ ۵۹۳۸ : تا در خم این کارگه شیشه گرانیم 45
غزل شمارهٔ ۵۹۳۹ : آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم 30
غزل شمارهٔ ۵۹۴۰ : برون نمی برد از فکر دوست عالم آبم 31
غزل شمارهٔ ۵۹۴۱ : دلم سیاه شد از بس که برکتاب گذشتم 41
غزل شمارهٔ ۵۹۴۲ : قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم 79
غزل شمارهٔ ۵۹۴۳ : ازان گشاده جبین جام پر شراب گرفتم 38
غزل شمارهٔ ۵۹۴۴ : مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم 30
غزل شمارهٔ ۵۹۴۵ : به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم 47
غزل شمارهٔ ۵۹۴۶ : چشم گشایش از خلق نبود به هیچ بابم 57
غزل شمارهٔ ۵۹۴۷ : از جام بیخودی کرد ساقی خداپرستم 28
غزل شمارهٔ ۵۹۴۸ : با آن که من ندارم کاری به کار مردم 63
غزل شمارهٔ ۵۹۴۹ : چون چشم آبگینه، هر چند پاک بینم 26
غزل شمارهٔ ۵۹۵۰ : از باد دستی خود ما میکشان خرابیم 52
غزل شمارهٔ ۵۹۵۱ : می شود از دم زدن خراب وجودم 42
غزل شمارهٔ ۵۹۵۲ : حوصله وصل آن نگار ندارم 81
غزل شمارهٔ ۵۹۵۳ : حوصله وصل آن نگار ندارم 45
غزل شمارهٔ ۵۹۵۴ : سوخته جانم غم وسیله ندارم 52
غزل شمارهٔ ۵۹۵۵ : چین ز جبین در مقام جنگ گشایم 63
غزل شمارهٔ ۵۹۵۶ : به وحشت ز دنیا سلامت گزیدم 23
غزل شمارهٔ ۵۹۵۷ : ترم چون حباب از هوایی که دارم 50
غزل شمارهٔ ۵۹۵۸ : ازان زلف یک مو جدایی ندارم 29
غزل شمارهٔ ۵۹۵۹ : در سخن بر نیاید آوازم 39
غزل شمارهٔ ۵۹۶۰ : ما خراباتی و نظر بازیم 29
غزل شمارهٔ ۵۹۶۱ : چه عجب اگر نسوزد دل کس به آه سردم 52
غزل شمارهٔ ۵۹۶۲ : همه اشکم، همه آهم، همه دردم، همه داغم 49
غزل شمارهٔ ۵۹۶۳ : تحفه طور شراری داریم 68
غزل شمارهٔ ۵۹۶۴ : بده می که بر قلب گردون زنیم! 27
غزل شمارهٔ ۵۹۶۵ : از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان 53
غزل شمارهٔ ۵۹۶۶ : خضر اینجا خاک می لیسد ز شرم ناکسی 23
غزل شمارهٔ ۵۹۶۷ : سالکان را کی دل از اسباب می گردد گران؟ 51
غزل شمارهٔ ۵۹۶۸ : از نگاه خیره چشم یار می گردد گران 70
غزل شمارهٔ ۵۹۶۹ : دیدن بی حاصلان بر آسمان باشد گران 18
غزل شمارهٔ ۵۹۷۰ : بر سر آشفتگان دستار می باشد گران 29
غزل شمارهٔ ۵۹۷۱ : می کند گل زردرویی از شراب دیگران 31
غزل شمارهٔ ۵۹۷۲ : شاخ چون دست کریمان شد زرافشان از خزان 61
غزل شمارهٔ ۵۹۷۳ : خاک را دامان پر زر می کند فصل خزان 36
غزل شمارهٔ ۵۹۷۴ : بر سر بالین بی دردان گل احمر فشان 39
غزل شمارهٔ ۵۹۷۵ : ای فدای چشم مخمور تو خواب عاشقان 29
غزل شمارهٔ ۵۹۷۶ : باده گلگون نمی آید به کار عاشقان 59
غزل شمارهٔ ۵۹۷۷ : ساده است از نقش انجم آسمان عاشقان 54
غزل شمارهٔ ۵۹۷۸ : از رخش خواهند جای بوسه نافهمیدگان 56
غزل شمارهٔ ۵۹۷۹ : فارغند از قید چرخ نیلگون دیوانگان 32
غزل شمارهٔ ۵۹۸۰ : سوخته است از آتش گل اشتهای بلبلان 29
غزل شمارهٔ ۵۹۸۱ : مشک شد خون در وجود آهوان ما همچنان 28
غزل شمارهٔ ۵۹۸۲ : مبتلای آرزوی نفس را عاقل مخوان 47
غزل شمارهٔ ۵۹۸۳ : کرسی دارست اوج اعتبار این جهان 57
غزل شمارهٔ ۵۹۸۴ : هر کسی کرده است چیزی خوش ز نعمای جهان 51
غزل شمارهٔ ۵۹۸۵ : اول ما نیستی و آخر ما نیستی است 60
غزل شمارهٔ ۵۹۸۶ : با لب او کار دندان می کند سین سخن 64
غزل شمارهٔ ۵۹۸۷ : شد ز پیری ها مرا گوش گران مهر دهن 29
غزل شمارهٔ ۵۹۸۸ : عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن 56
غزل شمارهٔ ۵۹۸۹ : شمه ای از حیرت عشق است دل پرداختن 63
غزل شمارهٔ ۵۹۹۰ : در کهنسالی نفس را راست نتوان ساختن 58
غزل شمارهٔ ۵۹۹۱ : بی تحمل خصم را هموار نتوان ساختن 55
غزل شمارهٔ ۵۹۹۲ : چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟ 26
غزل شمارهٔ ۵۹۹۳ : فاش خواهد شد ز آهم عشق پنهان باختن 37
غزل شمارهٔ ۵۹۹۴ : از بصیرت نیست دنبال تمنا تاختن 43
غزل شمارهٔ ۵۹۹۵ : چند چون خامان نظر بر ماهتاب انداختن؟ 63
غزل شمارهٔ ۵۹۹۶ : گر چو غواصان توانی پای از سر ساختن 28
غزل شمارهٔ ۵۹۹۷ : چند بزم باده پنهان از حریفان ساختن؟ 25
غزل شمارهٔ ۵۹۹۸ : آن خرابم کز زبانم حرف نتوان ساختن 30
غزل شمارهٔ ۵۹۹۹ : تا چون درویشان توان با گاه گاهی ساختن 33
غزل شمارهٔ ۶۰۰۰ : دل به حرف پوچ تا کی شاد خواهی ساختن؟ 41
غزل شمارهٔ ۶۰۰۱ : نیستم در عشق کافر ماجرای سوختن 57
غزل شمارهٔ ۶۰۰۲ : نیست آسان خون نعمت های الوان ریختن 59
غزل شمارهٔ ۶۰۰۳ : بر سبکروحان گران نبود بپا برخاستن 29
غزل شمارهٔ ۶۰۰۴ : چون صدف تا چند پیش ابر دست افراشتن؟ 130
غزل شمارهٔ ۶۰۰۵ : نیست معشوقی همین زلف چلیپا داشتن 35
غزل شمارهٔ ۶۰۰۶ : پیش اهل دل ادب منظور باید داشتن 60
غزل شمارهٔ ۶۰۰۷ : پیچ و تاب عشق را نتوان ز جان برداشتن 39
غزل شمارهٔ ۶۰۰۸ : راز را در سینه دشوارست پنهان داشتن 45
غزل شمارهٔ ۶۰۰۹ : کار هر بی ظرف نبود عشق پنهان داشتن 51
غزل شمارهٔ ۶۰۱۰ : اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتن 49
غزل شمارهٔ ۶۰۱۱ : موج دریا را نباشد اختیار خویشتن 39
غزل شمارهٔ ۶۰۱۲ : به که غافل باشد آن سرو روان از خویشتن 63
غزل شمارهٔ ۶۰۱۳ : چند چون طاوس باشی محو بال خویشتن؟ 61
غزل شمارهٔ ۶۰۱۴ : آدمی را نیست خصمی چون جمال خویشتن 38
غزل شمارهٔ ۶۰۱۵ : تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن 33
غزل شمارهٔ ۶۰۱۶ : برده ام تا از سر کویت نشان خویشتن 26
غزل شمارهٔ ۶۰۱۷ : هیچ همدردی نمی یابم سزای خویشتن 64
غزل شمارهٔ ۶۰۱۸ : عشق در بند گران است از وفای خویشتن 21
غزل شمارهٔ ۶۰۱۹ : پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن 26
غزل شمارهٔ ۶۰۲۰ : حق گوهر چیست، آب و رنگ گوهر یافتن 46
غزل شمارهٔ ۶۰۲۱ : در محبت راز سر پوشیده نتوان یافتن 26
غزل شمارهٔ ۶۰۲۲ : سر به زانوماندگان را طاق می گردد سخن 32
غزل شمارهٔ ۶۰۲۳ : در لب جان پرور جانان نمی ماند سخن 51
غزل شمارهٔ ۶۰۲۴ : دل مدام از خط و زلف یار می گوید سخن 27
غزل شمارهٔ ۶۰۲۵ : نیست از منصور اگر مستانه می گوید سخن 73
غزل شمارهٔ ۶۰۲۶ : هر که باشد چون قلم از سینه چاکان سخن 72
غزل شمارهٔ ۶۰۲۷ : می نشاند آن دهان تنگ را در خون سخن 50
غزل شمارهٔ ۶۰۲۸ : می شود نقل مجالس چون شود شیرین سخن 31
غزل شمارهٔ ۶۰۲۹ : چون قلم آن را که در سر هست سودای سخن 43
غزل شمارهٔ ۶۰۳۰ : دست رد مشکل بود بر توشه عقبی زدن 47
غزل شمارهٔ ۶۰۳۱ : لشکر خط ملک حسنت را به هم خواهد زدن 29
غزل شمارهٔ ۶۰۳۲ : باده با رندان صافی سینه می باید زدن 43
غزل شمارهٔ ۶۰۳۳ : باده بی لعل لب دلبر نمی باید زدن 28
غزل شمارهٔ ۶۰۳۴ : تا توان خاموش بودن دم نمی باید زدن 35
غزل شمارهٔ ۶۰۳۵ : تا به کی پوشیده از همصحبتان ساغر زدن؟ 33
غزل شمارهٔ ۶۰۳۶ : چند حرف آب و نان چون مردم غافل زدن؟ 36
غزل شمارهٔ ۶۰۳۷ : بخیه تا کی بر لباس تن ز آب و نان زدن؟ 50
غزل شمارهٔ ۶۰۳۸ : چیست دانی عشقبازی، بی سخن گویا شدن 48
غزل شمارهٔ ۶۰۳۹ : استخوان من اگر رزق هما خواهد شدن 22
غزل شمارهٔ ۶۰۴۰ : عاقبت این مرغ وحشی زین قفس خواهد شدن 50
غزل شمارهٔ ۶۰۴۱ : شوق ما بال و پر جسم گران خواهد شدن 44
غزل شمارهٔ ۶۰۴۲ : ای که چون گل خنده بر اوضاع عالم می زنی 23
غزل شمارهٔ ۶۰۴۳ : خانه سوز و آشیان پرداز می باید شدن 58
غزل شمارهٔ ۶۰۴۴ : در حضور بلبلان خاموش می باید شدن 56
غزل شمارهٔ ۶۰۴۵ : پیش مستان از خرد بیگانه می باید شدن 23
غزل شمارهٔ ۶۰۴۶ : مرد غوغا نیستی سرور نمی باید شدن 55
غزل شمارهٔ ۶۰۴۷ : از سرانجام سفر غافل نمی باید شدن 24
غزل شمارهٔ ۶۰۴۸ : چون توان قانع به پیغام از لب دلبر شدن؟ 39
غزل شمارهٔ ۶۰۴۹ : چند سرگردان درین دریای بی لنگر شدن؟ 37
غزل شمارهٔ ۶۰۵۰ : گر تو ای سرو روان خواهی هم آغوشم شدن 26
غزل شمارهٔ ۶۰۵۱ : عمر اگر باشد ز قید تن رها خواهم شدن 57
غزل شمارهٔ ۶۰۵۲ : با هوسناکان چنین گر آشنا خواهی شدن 44
غزل شمارهٔ ۶۰۵۳ : زندگی بخشا! روان چند کس خواهی شدن؟ 27
غزل شمارهٔ ۶۰۵۴ : چند با من سرکش ای سرو روان خواهی شدن؟ 71
غزل شمارهٔ ۶۰۵۵ : بی کشش نتوان برون از قید دنیا آمدن 46
غزل شمارهٔ ۶۰۵۶ : غنچه سان مهر خموشی بر لب گفتار زن 26
غزل شمارهٔ ۶۰۵۷ : آب را بر باد ده، در چشم آتش خاک زن 55
غزل شمارهٔ ۶۰۵۸ : از خموشی مشت خاک بر دهان قال زن 24
غزل شمارهٔ ۶۰۵۹ : نیستی کوه گران، بر سیر پشت پا مزن 62
غزل شمارهٔ ۶۰۶۰ : با توانایی به اهل فقر استغنا مزن 37
غزل شمارهٔ ۶۰۶۱ : حلقه بر هر در چو خورشید سبک لنگر مزن 21
غزل شمارهٔ ۶۰۶۲ : چرخ را خاکستری از برق سودا کرد حسن 34
غزل شمارهٔ ۶۰۶۳ : می گدازد شیشه دل را می رنگین حسن 57
غزل شمارهٔ ۶۰۶۴ : گرد غم فرش است دایم در غم آباد وطن 50
غزل شمارهٔ ۶۰۶۵ : چون سکندر خانه عمر از اثر آباد کن 52
غزل شمارهٔ ۶۰۶۶ : روز چون روشن شود زان روی انور یاد کن 29
غزل شمارهٔ ۶۰۶۷ : با کمند زلف تسخیر دل افگار کن 60
غزل شمارهٔ ۶۰۶۸ : زلف مشکین را ز صبح عارض خود دور کن 82
غزل شمارهٔ ۶۰۶۹ : بهر معنی های رنگین لفظ را پرداز کن 32
غزل شمارهٔ ۶۰۷۰ : مطربا صبح است، قانون صبوحی ساز کن 24
غزل شمارهٔ ۶۰۷۱ : سینه را از آرزو چون بی نیازان پاک کن 53
غزل شمارهٔ ۶۰۷۲ : سرکشی بگذار پیش امر حق تسلیم کن 29
غزل شمارهٔ ۶۰۷۳ : صبح شد ساقی بیا فکر من افتاده کن 38
غزل شمارهٔ ۶۰۷۴ : سر به پیش انداختن از بردباری پیشه کن 50
غزل شمارهٔ ۶۰۷۵ : ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن 340
غزل شمارهٔ ۶۰۷۶ : ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن 39
غزل شمارهٔ ۶۰۷۷ : صبح شد ساقی نقاب دختر رز برفکن 32
غزل شمارهٔ ۶۰۷۸ : گر طلبکار حضوری لب به غیبت وامکن 37
غزل شمارهٔ ۶۰۷۹ : نیستی چون اهل معنی لب به دعوی وا مکن 85
غزل شمارهٔ ۶۰۸۰ : صید دل زین بیش با موی میان خود مکن 53
غزل شمارهٔ ۶۰۸۱ : سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن 44
غزل شمارهٔ ۶۰۸۲ : ای دل روشن حجاب از طارم اخضر مکن 49
غزل شمارهٔ ۶۰۸۳ : بر نظربازان ستم در ابتدای خط مکن 30
غزل شمارهٔ ۶۰۸۴ : در سرانجام عمارت عمر خود باطل مکن 46
غزل شمارهٔ ۶۰۸۵ : دل غمین ز اندیشه روزی درین عالم مکن 56
غزل شمارهٔ ۶۰۸۶ : رو نهان در دولت از اقبال محتاجان مکن 55
غزل شمارهٔ ۶۰۸۷ : مجلس اغیار را از خنده گلریزان مکن 55
غزل شمارهٔ ۶۰۸۸ : شکوه بیهوده از ناسازی گردون مکن 70
غزل شمارهٔ ۶۰۸۹ : از برای کام دنیا خویش را غمگین مکن 67
غزل شمارهٔ ۶۰۹۰ : تا نگردد چهره نوخط زلف را کوته مکن 49
غزل شمارهٔ ۶۰۹۱ : چون دو تا شد قدت از پیری گرانجانی مکن 30
غزل شمارهٔ ۶۰۹۲ : آه گرمی هست دایم در دل بی تاب من 32
غزل شمارهٔ ۶۰۹۳ : شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من 55
غزل شمارهٔ ۶۰۹۴ : دامن خود را کشید آه سرو ناز از دست من 31
غزل شمارهٔ ۶۰۹۵ : می گذشت از پرده های آسمان فریاد من 52
غزل شمارهٔ ۶۰۹۶ : هرگز آهی سر نزد از جان غم فرسود من 32
غزل شمارهٔ ۶۰۹۷ : چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من 59
غزل شمارهٔ ۶۰۹۸ : نست چون مژگان بلند و پست در گفتار من 41
غزل شمارهٔ ۶۰۹۹ : چند گردد قسمت افسردگان گفتار من؟ 26
غزل شمارهٔ ۶۱۰۰ : می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من 24
غزل شمارهٔ ۶۱۰۱ : آه می دزدد نفس در سینه افگار من 24
غزل شمارهٔ ۶۱۰۲ : آسمان ها را به چرخ آرد دل پر شور من 37
غزل شمارهٔ ۶۱۰۳ : مغز را آشفته می سازد دل پر شور من 74
غزل شمارهٔ ۶۱۰۴ : دست کوته کرد زلف یار از تسخیر من 44
غزل شمارهٔ ۶۱۰۵ : بی اثر تا چند باشد ناله شبگیر من؟ 61
غزل شمارهٔ ۶۱۰۶ : دل ز کاهش واصل آن یار جانی شد ز من 35
غزل شمارهٔ ۶۱۰۷ : بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من 67
غزل شمارهٔ ۶۱۰۸ : از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من 56
غزل شمارهٔ ۶۱۰۹ : بلبلم اما رسد بر لاله و گل ناز من 38
غزل شمارهٔ ۶۱۱۰ : چند آواز تو از بیرون رباید هوش من؟ 36
غزل شمارهٔ ۶۱۱۱ : از هواداران شود دایم مکدر شمع من 67
غزل شمارهٔ ۶۱۱۲ : آه مظلوم است در بالا دوی ادراک من 37
غزل شمارهٔ ۶۱۱۳ : بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من 30
غزل شمارهٔ ۶۱۱۴ : از گهر گرد یتیمی شست آب چشم من 60
غزل شمارهٔ ۶۱۱۵ : سر نمی پیچد ز اشک لاله گون مژگان من 66
غزل شمارهٔ ۶۱۱۶ : نیست جز لخت جگر چیزی دگر بر خوان من 33
غزل شمارهٔ ۶۱۱۷ : با سیه چشمان بود بزم می گلگون من 30
غزل شمارهٔ ۶۱۱۸ : گر نخارد ناخن مرغان سر مجنون من 25
غزل شمارهٔ ۶۱۱۹ : پیش خونم شعله آتش سپر انداخته است 34
غزل شمارهٔ ۶۱۲۰ : اهل معنی گر چه خاموشند از تحسین من 72
غزل شمارهٔ ۶۱۲۱ : عشقبازی بود دایم در جهان آیین من 48
غزل شمارهٔ ۶۱۲۲ : می کند در پرده دل سیر دایم آه من 30
غزل شمارهٔ ۶۱۲۳ : چون زند دامان وحشت بر کمر سودای من 36
غزل شمارهٔ ۶۱۲۴ : بس که دارد ناتوانی ریشه در اعضای من 52
غزل شمارهٔ ۶۱۲۵ : بس که شبها چین غم می چیند از ابروی من 33
غزل شمارهٔ ۶۱۲۶ : می زند از گریه موج خوشدلی ابروی من 29
غزل شمارهٔ ۶۱۲۷ : آن که ننشیند کنون از ناز در پهلوی من 74
غزل شمارهٔ ۶۱۲۸ : بر رخ کس نیست رنگ وحدتی در انجمن 21
غزل شمارهٔ ۶۱۲۹ : کی به سنگ از مغز مجنون می رود سودا برون؟ 54
غزل شمارهٔ ۶۱۳۰ : عاصیان را گریه از شرم گناه آرد برون 63
غزل شمارهٔ ۶۱۳۱ : ناله را درد از دل افگار می آرد برون 32
غزل شمارهٔ ۶۱۳۲ : ناله نی از جگرها آه می آرد برون 28
غزل شمارهٔ ۶۱۳۳ : خط سر از خال لب جانانه می آرد برون 33
غزل شمارهٔ ۶۱۳۴ : جان به صد داغ از تن خاکی سرشت آمد برون 40
غزل شمارهٔ ۶۱۳۵ : دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون 23
غزل شمارهٔ ۶۱۳۶ : حرف پوچی کز دهان اهل لاف آید برون 74
غزل شمارهٔ ۶۱۳۷ : شمع را شب تیغ روشن از نیام آید برون 34
غزل شمارهٔ ۶۱۳۸ : نیست ممکن پخته کس زین خاکدان آید برون 70 2
غزل شمارهٔ ۶۱۳۹ : چون ز طرف باغ آن سرو روان آید برون 43
غزل شمارهٔ ۶۱۴۰ : ساقی از میخانه عالمتاب می آید برون 60
غزل شمارهٔ ۶۱۴۱ : گوهر راز از دل بی تاب می آید برون 51
غزل شمارهٔ ۶۱۴۲ : غم ز محنت خانه من شاد می آید برون 42
غزل شمارهٔ ۶۱۴۳ : دشمن از غمخانه من شاد می آید برون 56
غزل شمارهٔ ۶۱۴۴ : آه کی از جان دردآلود می آید برون 45
غزل شمارهٔ ۶۱۴۵ : غم کجا از سینه بی غمخوار می آید برون؟ 39
غزل شمارهٔ ۶۱۴۶ : آه حسرت از دل پیران جهد بی اختیار 28
غزل شمارهٔ ۶۱۴۷ : پای ما تا از گل تعمیر می آید برون 40
غزل شمارهٔ ۶۱۴۸ : دل کجا از چنگ آن طناز می آید برون؟ 25
غزل شمارهٔ ۶۱۴۹ : راز عاشق از لب خاموش می آید برون 28
غزل شمارهٔ ۶۱۵۰ : تا به عزم صید آن بی باک می آید برون 29
غزل شمارهٔ ۶۱۵۱ : گر بنالم خون ز چشم سنگ می آید برون 49
غزل شمارهٔ ۶۱۵۲ : چون خط از لعل لب آن ماه می آید برون 25
غزل شمارهٔ ۶۱۵۳ : از تن خاکی دل صد پاره می آید برون 17
غزل شمارهٔ ۶۱۵۴ : کی سخن خام از لب فرزانه می آید برون؟ 68
غزل شمارهٔ ۶۱۵۵ : ناله ما سینه چاک از سینه می آید برون 37
غزل شمارهٔ ۶۱۵۶ : عقل پوچ از عهده سودا نمی آید برون 45
غزل شمارهٔ ۶۱۵۷ : خط به تمکین آید از لعل دلبر برون 45
غزل شمارهٔ ۶۱۵۸ : دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن 20
غزل شمارهٔ ۶۱۵۹ : تا برآورد آن بهشتی روی از بر پیرهن 29
غزل شمارهٔ ۶۱۶۰ : دیده خونبار می خواهد نسیم پیرهن 48
غزل شمارهٔ ۶۱۶۱ : مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین 54
غزل شمارهٔ ۶۱۶۲ : خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟ 53
غزل شمارهٔ ۶۱۶۳ : سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این؟ 45
غزل شمارهٔ ۶۱۶۴ : آن کف نظارگی، این از دو عالم می برد 22
غزل شمارهٔ ۶۱۶۵ : جلوه مستانه آن سرو قامت را ببین 61
غزل شمارهٔ ۶۱۶۶ : گوی سیمین ذقن، زلف چو چوگان را ببین 64
غزل شمارهٔ ۶۱۶۷ : گلگل از می روی آتشناک جانان را ببین 25
غزل شمارهٔ ۶۱۶۸ : نرگس نیلوفری، مژگان زرین را ببین 53
غزل شمارهٔ ۶۱۶۹ : خال را در زیر زلف آن پری پیکر ببین 53
غزل شمارهٔ ۶۱۷۰ : روی جانان را نهان در خط چون ریحان ببین 51
غزل شمارهٔ ۶۱۷۱ : چشم خواب آلود او را در خم ابرو ببین 24
غزل شمارهٔ ۶۱۷۲ : تا به خون رنگین نسازی چون گل احمر جبین 51
غزل شمارهٔ ۶۱۷۳ : ای لب لعل ترا خون یمن در آستین 51
غزل شمارهٔ ۶۱۷۴ : پیش هر ناشسته رویی وا مکن لب بیش ازین 60
غزل شمارهٔ ۶۱۷۵ : عشق ما را ظرف دنیا برنتابد بیش ازین 23
غزل شمارهٔ ۶۱۷۶ : سایه تا افتاد ازان شمشاد بالا بر زمین 52
غزل شمارهٔ ۶۱۷۷ : هر که اینجا از سرافرازان نهد سر بر زمین 56
غزل شمارهٔ ۶۱۷۸ : در گلستانی که ریزد خون بلبل بر زمین 65
غزل شمارهٔ ۶۱۷۹ : سایه تا افتاد ازان مشکین سلاسل بر زمین 26
غزل شمارهٔ ۶۱۸۰ : ریخت مژگان تر من رنگ گلشن بر زمین 27
غزل شمارهٔ ۶۱۸۱ : می کشد دامن چو زلف سرکش او بر زمین 33
غزل شمارهٔ ۶۱۸۲ : از حجاب عشق محرومم ز رخساری چنین 20
غزل شمارهٔ ۶۱۸۳ : می از خود آورد بیرون ایاغ لاله رخساران 39
غزل شمارهٔ ۶۱۸۴ : نباشد لقمه ای بی خون دل بر خوان درویشان 37
غزل شمارهٔ ۶۱۸۵ : اگر بر زخم کافر نعمتان باشد گران پیکان 57
غزل شمارهٔ ۶۱۸۶ : ز چشم ظالم او چون نیندیشند معصومان؟ 38
غزل شمارهٔ ۶۱۸۷ : ز بی دردی نمی سازم به صندل دردسر پنهان 37
غزل شمارهٔ ۶۱۸۸ : مکن آزادگان را جستجو از این و آن پنهان 40
غزل شمارهٔ ۶۱۸۹ : چه آسان است با بی برگی احرام سفر بستن 35
غزل شمارهٔ ۶۱۹۰ : به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن 33
غزل شمارهٔ ۶۱۹۱ : ز دام نوخطان مشکل بود دل را رها گشتن 34
غزل شمارهٔ ۶۱۹۲ : خطر دارد به محفل از کمند وحدت افتادن 47
غزل شمارهٔ ۶۱۹۳ : به جان دشوار ازان باشد گرانی از جهان بردن 27
غزل شمارهٔ ۶۱۹۴ : به تدبیر خرد سر پنجه نتوان با قضا کردن 29
غزل شمارهٔ ۶۱۹۵ : چو نتوان بر کنار افتاد با بحر از شنا کردن 65
غزل شمارهٔ ۶۱۹۶ : عنان مصلحت در عشق می باید رها کردن 56
غزل شمارهٔ ۶۱۹۷ : سرشک تلخ را مشک بود صاحب اثر کردن 30
غزل شمارهٔ ۶۱۹۸ : ز کوی یار آسانی کی توان قطع نظر کردن؟ 31
غزل شمارهٔ ۶۱۹۹ : چه باشد جان که نتوان صرف راه دلستان کردن؟ 51
غزل شمارهٔ ۶۲۰۰ : ز دل مجموعه ای هر روز املا می توان کردن 43
غزل شمارهٔ ۶۲۰۱ : به حسن خلق دلها را مسخر می توان کردن 80
غزل شمارهٔ ۶۲۰۲ : ز درد و داغ دل را نیک محضر می توان کردن 46
غزل شمارهٔ ۶۲۰۳ : به روی سخت نتوان گفتگو را دلنشین کردن 30
غزل شمارهٔ ۶۲۰۴ : شراب لعل از لبهای دلبر می توان خوردن 86
غزل شمارهٔ ۶۲۰۵ : فقیران را به چوب منع از درگاه خود راندن 68
غزل شمارهٔ ۶۲۰۶ : جدا شو از دو عالم تا توانی با خدا بودن 39
غزل شمارهٔ ۶۲۰۷ : میسر نیست با هوش وخرد بی دردسر بودن 31
غزل شمارهٔ ۶۲۰۸ : میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن 52
غزل شمارهٔ ۶۲۰۹ : به زیر تیغ جانان از بصیرت نیست لرزیدن 55
غزل شمارهٔ ۶۲۱۰ : ندارد حاصلی چون زاهدان خشک لرزیدن 27
غزل شمارهٔ ۶۲۱۱ : مروت نیست جرم بوسه دزدان را نبخشیدن 80
غزل شمارهٔ ۶۲۱۲ : مروت نیست گل از بوستان پیش از سحر چیدن 73
غزل شمارهٔ ۶۲۱۳ : به دامن برگ عیش از داغ پنهان می توان چیدن 47
غزل شمارهٔ ۶۲۱۴ : مروت نیست می در پرده، ای رعنا رسانیدن 42
غزل شمارهٔ ۶۲۱۵ : چه عاجز مانده ای، دامان همت بر کمر می زن 31
غزل شمارهٔ ۶۲۱۶ : زهی از شبنم رخساره ات چشم حیا روشن 36
غزل شمارهٔ ۶۲۱۷ : ز روی آتشین شمع اگر شد انجمن روشن 34
غزل شمارهٔ ۶۲۱۸ : دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن 56
غزل شمارهٔ ۶۲۱۹ : شب عیدست ساقی باده روشن مهیا کن 41
غزل شمارهٔ ۶۲۲۰ : قدم بر چشم من نه قلزم خون را تماشا کن 40
غزل شمارهٔ ۶۲۲۱ : چو تیغم پهلوی خود جای ده جوهر تماشا کن 37
غزل شمارهٔ ۶۲۲۲ : سفر نزدیک شد، فکر اقامت را ز سر وا کن 50
غزل شمارهٔ ۶۲۲۳ : خدایا قطره ام را شورش دریا کرامت کن 82
غزل شمارهٔ ۶۲۲۴ : برآورد از نهادت گرد عصیان، گریه ای سر کن 60
غزل شمارهٔ ۶۲۲۵ : به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن 21
غزل شمارهٔ ۶۲۲۶ : سر بی مغز را از باده گلرنگ خالی کن 124
غزل شمارهٔ ۶۲۲۷ : برای کام دنیا دامن دل بر میان مشکن 50
غزل شمارهٔ ۶۲۲۸ : نیابد ره به بزمش گر دل پر اضطراب من 32
غزل شمارهٔ ۶۲۲۹ : به خاموشی بدل شد نغمه های دلفریب من 23
غزل شمارهٔ ۶۲۳۰ : نبندد دشمن آتش زبان طرف از گزند من 37
غزل شمارهٔ ۶۲۳۱ : سبک جولانتر از برق است حسن لاله زار من 65
غزل شمارهٔ ۶۲۳۲ : به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من 27
غزل شمارهٔ ۶۲۳۳ : نشد کم در حریم وصل یک مو پیچ و تاب از من 33
غزل شمارهٔ ۶۲۳۴ : ز بی عشقی بهار زندگی دامن کشید از من 55
غزل شمارهٔ ۶۲۳۵ : نشان از بی وجودی نیست در روی زمین از من 57
غزل شمارهٔ ۶۲۳۶ : به هم پیوسته از بس در حریم سینه داغ من 29
غزل شمارهٔ ۶۲۳۷ : نبالد بر خود از شهرت دل نازک خیال من 36
غزل شمارهٔ ۶۲۳۸ : گهی در بحر سرگردان و گاهی در سرابم من 28
غزل شمارهٔ ۶۲۳۹ : ندارد جوهر افشای غم، تیغ زبان من 30
غزل شمارهٔ ۶۲۴۰ : نه امروزست گرم از داغ سودای تو نان من 23
غزل شمارهٔ ۶۲۴۱ : ز بس دامن کشد در خون مردم نازنین من 64
غزل شمارهٔ ۶۲۴۲ : ز آه من ندارد هیچ پروا کج کلاه من 28
غزل شمارهٔ ۶۲۴۳ : اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من 41
غزل شمارهٔ ۶۲۴۴ : به خون غلطد چمن از ناله دردآشنای من 41
غزل شمارهٔ ۶۲۴۵ : دل نشکسته نتوان برد از ارض و سما بیرون 26
غزل شمارهٔ ۶۲۴۶ : به جز خالش که خط عنبرین فام آورد بیرون 44
غزل شمارهٔ ۶۲۴۷ : ز بزم وصل ذوق انتظارم می کشد بیرون 31
غزل شمارهٔ ۶۲۴۸ : منه زنهار ای غافل ز حد خود قدم بیرون 50
غزل شمارهٔ ۶۲۴۹ : ز ابر آن روز آید روشنی بخش جهان بیرون 57
غزل شمارهٔ ۶۲۵۰ : چو آید از چمن آن یوسف گل پیرهن بیرون 62
غزل شمارهٔ ۶۲۵۱ : شنیدم دختر رز را ز محفل کرده ای بیرون 23
غزل شمارهٔ ۶۲۵۲ : نیم غمگین که مرگ آرد مرا از زندگی بیرون 29
غزل شمارهٔ ۶۲۵۳ : اگر پوشیده گردد دیگران را تن ز پیراهن 55
غزل شمارهٔ ۶۲۵۴ : عالمی نیست که عزلت نبود بهتر از آن 54
غزل شمارهٔ ۶۲۵۵ : آب شد بس که در آتشکده دل پیکان 26
غزل شمارهٔ ۶۲۵۶ : ای لب لعل تو مهر لب شیرین سخنان 124
غزل شمارهٔ ۶۲۵۷ : نیست بی مغز حقیقت سخن خودشکنان 43
غزل شمارهٔ ۶۲۵۸ : چشم خورشید به رخسار تو باشد روشن 57
غزل شمارهٔ ۶۲۵۹ : می دهم گر چه به ظاهر چو قلم داد سخن 32
غزل شمارهٔ ۶۲۶۰ : چند دندان تأمل به جگر افشردن؟ 42
غزل شمارهٔ ۶۲۶۱ : دیده زان حسن به سامان چه تواند بردن؟ 25
غزل شمارهٔ ۶۲۶۲ : در دل سخت تو نتوان به سخن جا کردن 69
غزل شمارهٔ ۶۲۶۳ : نیست مقدور علاج غم دنیا کردن 32
غزل شمارهٔ ۶۲۶۴ : باده با حوصله ما چه تواند کردن؟ 28
غزل شمارهٔ ۶۲۶۵ : آه با دیده اختر چه تواند کردن؟ 41
غزل شمارهٔ ۶۲۶۶ : با گرانجانی تن دل چه تواند کردن؟ 27
غزل شمارهٔ ۶۲۶۷ : آه ما با دل جانان چه تواند کردن؟ 22
غزل شمارهٔ ۶۲۶۸ : توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟ 30
غزل شمارهٔ ۶۲۶۹ : گر چو شبنم دل خود آب توانی کردن 21
غزل شمارهٔ ۶۲۷۰ : پیش غافل سخن از پند و نصیحت راندن 61
غزل شمارهٔ ۶۲۷۱ : نرسد هیچ کمالی به سخن سنجیدن 32
غزل شمارهٔ ۶۲۷۲ : بی بصیرت چه گل از غیب تواند چیدن؟ 52
غزل شمارهٔ ۶۲۷۳ : سرد شد دست و دعا صبح به یک خندیدن 30
غزل شمارهٔ ۶۲۷۴ : پرده عیب جهان است نظر پوشیدن 33
غزل شمارهٔ ۶۲۷۵ : من و دزدیده در آن چاک گریبان دیدن 56
غزل شمارهٔ ۶۲۷۶ : نیست ممکن ز سخن سیر توان گردیدن 52
غزل شمارهٔ ۶۲۷۷ : کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن 67
غزل شمارهٔ ۶۲۷۸ : چند چون مردم کوتاه نظر خندیدن؟ 28
غزل شمارهٔ ۶۲۷۹ : خون پامال بود شبنم گلزار وطن 52
غزل شمارهٔ ۶۲۸۰ : خاک ره باش و تماشای تن آسانی کن 37
غزل شمارهٔ ۶۲۸۱ : روی از خلق نگردانده به حق روی مکن 56
غزل شمارهٔ ۶۲۸۲ : عاشق سلسله زلف گرهگیرم من 26
غزل شمارهٔ ۶۲۸۳ : لب به نیسان نگشاید صدف دیده من 22
غزل شمارهٔ ۶۲۸۴ : می کند آن که علاج دل بیچاره من 32
غزل شمارهٔ ۶۲۸۵ : غنچه از باده نگردد گل خمیازه من 48
غزل شمارهٔ ۶۲۸۶ : دلنشین است ز بس گوشه غمخانه من 42
غزل شمارهٔ ۶۲۸۷ : گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه من 29
غزل شمارهٔ ۶۲۸۸ : غم دنیا نبود در دل دیوانه من 47
غزل شمارهٔ ۶۲۸۹ : نیست امروز ز مژگان گهرافشانی من 39
غزل شمارهٔ ۶۲۹۰ : من که بیخود شدم از می، چه کند ساز به من؟ 19
غزل شمارهٔ ۶۲۹۱ : نشود دام رهم جلوه هر تر دامن 35
غزل شمارهٔ ۶۲۹۲ : داغ بر دل شدم از انجمن یار برون 45
غزل شمارهٔ ۶۲۹۳ : جام می غم ز دل تنگ نیارد بیرون 39
غزل شمارهٔ ۶۲۹۴ : ز آستین دست تو گر یک سحر آید بیرون 57
غزل شمارهٔ ۶۲۹۵ : اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون 28
غزل شمارهٔ ۶۲۹۶ : خار غم از دل عشاق کم آید بیرون 27
غزل شمارهٔ ۶۲۹۷ : عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون 31
غزل شمارهٔ ۶۲۹۸ : راز عشق از دل غمناک نیاید بیرون 47
غزل شمارهٔ ۶۲۹۹ : غم به اشک از دل غمناک نیاید بیرون 39
غزل شمارهٔ ۶۳۰۰ : شور عشق از دل دیوانه نیاید بیرون 55
غزل شمارهٔ ۶۳۰۱ : چون دهد چشم ترم اشک به دامان بیرون 50
غزل شمارهٔ ۶۳۰۲ : نیست در روی زمین سیمبری بهتر ازین 24
غزل شمارهٔ ۶۳۰۳ : حذر کن از عرق روی لاله رخساران 37
غزل شمارهٔ ۶۳۰۴ : به شکر این که نه ای، ای صراحی از دوران 35
غزل شمارهٔ ۶۳۰۵ : هلال سیل فنایند خانه پردازان 22
غزل شمارهٔ ۶۳۰۶ : خمار سوخت مرا ساقیا شراب رسان 22
غزل شمارهٔ ۶۳۰۷ : صدای پا نبود در خرام درویشان 47
غزل شمارهٔ ۶۳۰۸ : مخور ز حرف خنک بر دماغ سوختگان 46
غزل شمارهٔ ۶۳۰۹ : دل دو نیم بود ذوالفقار زنده دلان 38
غزل شمارهٔ ۶۳۱۰ : اگر چه خاک کند کشته از نظر پنهان 53
غزل شمارهٔ ۶۳۱۱ : نمی شود سخن راست در دهان پنهان 52
غزل شمارهٔ ۶۳۱۲ : زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن 28
غزل شمارهٔ ۶۳۱۳ : به آه گرم ز خود پاک می توان رفتن 29
غزل شمارهٔ ۶۳۱۴ : سخن ز مهر و وفا با تو بی وفا گفتن 47
غزل شمارهٔ ۶۳۱۵ : به درد و داغ توان گشت کامیاب سخن 58
غزل شمارهٔ ۶۳۱۶ : گشوده است در فیض رخنه دیوار 48
غزل شمارهٔ ۶۳۱۷ : خوش است مشق قناعت ز بوریا کردن 41
غزل شمارهٔ ۶۳۱۸ : ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن 60
غزل شمارهٔ ۶۳۱۹ : گرفتم این که نظر باز می توان کردن 49
غزل شمارهٔ ۶۳۲۰ : ز عشق صبر تمنا نمی توان کردن 47
غزل شمارهٔ ۶۳۲۱ : خجل ز کوشش تدبیر بایدم بودن 30
غزل شمارهٔ ۶۳۲۲ : مرا که دست به خواب است وقت گل چیدن 36
غزل شمارهٔ ۶۳۲۳ : زکات صحت جسم است خسته پرسیدن 31
غزل شمارهٔ ۶۳۲۴ : خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن 29
غزل شمارهٔ ۶۳۲۵ : ز سینه غم به می ناب می توان چیدن 51
غزل شمارهٔ ۶۳۲۶ : مباش درصدد بی شمار خندیدن 41
غزل شمارهٔ ۶۳۲۷ : مکن تعجب اگر شد چراغ ما روشن 36
غزل شمارهٔ ۶۳۲۸ : چنان که سرمه سواد نظر کند روشن 54
غزل شمارهٔ ۶۳۲۹ : ز نور شمع چه مقدار جا شود روشن؟ 49
غزل شمارهٔ ۶۳۳۰ : مرا ز لاله چراغ نظر شود روشن 72
غزل شمارهٔ ۶۳۳۱ : رواق چرخ شد از شمع کلک من روشن 38
غزل شمارهٔ ۶۳۳۲ : نظر به زلف و خط آن بهشت سیما کن 61
غزل شمارهٔ ۶۳۳۳ : به آب و گل چه فرو رفته ای نظر وا کن 64
غزل شمارهٔ ۶۳۳۴ : شکوه عشق جهانگیر را تماشا کن 55
غزل شمارهٔ ۶۳۳۵ : حضور می طلبی سینه را مصفا کن 27
غزل شمارهٔ ۶۳۳۶ : بپوش چشم ز وضع جهان و عشرت کن 49
غزل شمارهٔ ۶۳۳۷ : دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن 58
غزل شمارهٔ ۶۳۳۸ : ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟ 59
غزل شمارهٔ ۶۳۳۹ : کرم به ابر سبکدست همچو عمان کن 33
غزل شمارهٔ ۶۳۴۰ : قدم ز خویش برون نه فلک سواری کن 49
غزل شمارهٔ ۶۳۴۱ : به رنگ سرو درین باغ زندگانی کن 39
غزل شمارهٔ ۶۳۴۲ : به هر چه رنگ کنی می شود سفید آخر 39
غزل شمارهٔ ۶۳۴۳ : ز باده توبه در ایام نوبهار مکن 56
غزل شمارهٔ ۶۳۴۴ : هوای جام صبوح و می شبانه مکن 68
غزل شمارهٔ ۶۳۴۵ : صبا برون نرود از غبار خاطر من 52
غزل شمارهٔ ۶۳۴۶ : زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من 25
غزل شمارهٔ ۶۳۴۷ : به تن علاقه ندارد روان ساده من 33
غزل شمارهٔ ۶۳۴۸ : اگر به سوخته جانی رسد شراره من 36
غزل شمارهٔ ۶۳۴۹ : ز جوش نشأه به تنگ آمده است شیشه من 46
غزل شمارهٔ ۶۳۵۰ : هلاک جلوه برق است آشیانه من 35
غزل شمارهٔ ۶۳۵۱ : شده است در همه عالم سمر غریبی من 71
غزل شمارهٔ ۶۳۵۲ : رحیم شد دل دشمن ز ناتوانی من 57
غزل شمارهٔ ۶۳۵۳ : کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون 33
غزل شمارهٔ ۶۳۵۴ : ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون 38
غزل شمارهٔ ۶۳۵۵ : لب ترا خط سبز آمد از کمین بیرون 31
غزل شمارهٔ ۶۳۵۶ : غم حریص ز دینار می شود افزون 28
غزل شمارهٔ ۶۳۵۷ : ز نقش چپ رود آب سیه به جوی نگین 33
غزل شمارهٔ ۶۳۵۸ : ز بی قراری من می کند سفر بالین 64
غزل شمارهٔ ۶۳۵۹ : در آتش است نعل می ناب دیگران 20
غزل شمارهٔ ۶۳۶۰ : خون دل است باده گلفام عاشقان 46
غزل شمارهٔ ۶۳۶۱ : چرخ مقوس است ترا خانه کمان 46
غزل شمارهٔ ۶۳۶۲ : گشتم غبار و غیرت ناورد من همان 37
غزل شمارهٔ ۶۳۶۳ : مژگان او ز سنگ کند جوی خون روان 55
غزل شمارهٔ ۶۳۶۴ : چند ای دل غمین به مداران گریستن؟ 39
غزل شمارهٔ ۶۳۶۵ : خامی بود سر از پی دنیا گذاشتن 24
غزل شمارهٔ ۶۳۶۶ : امروز رخ نشسته به خون جگر سخن 43
غزل شمارهٔ ۶۳۶۷ : بوی گل و نسیم صبا می توان شدن 51
غزل شمارهٔ ۶۳۶۸ : پیش قضای حق دم چون و چرا مزن 44
غزل شمارهٔ ۶۳۶۹ : خاکم به چشم در نگه واپسین مزن 39
غزل شمارهٔ ۶۳۷۰ : دلهای صیقلی بود آیینه دار حسن 23
غزل شمارهٔ ۶۳۷۱ : دل را به هم شکن که فروزان شود ز حسن 21
غزل شمارهٔ ۶۳۷۲ : دل را به آتش نفس گرم آب کن 36
غزل شمارهٔ ۶۳۷۳ : ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن 29
غزل شمارهٔ ۶۳۷۴ : از آب زندگی به شراب التفات کن 32
غزل شمارهٔ ۶۳۷۵ : چون آفتاب و ماه نظر را بلند کن 32
غزل شمارهٔ ۶۳۷۶ : ساقی دمید صبح، علاج خمار کن 48
غزل شمارهٔ ۶۳۷۷ : مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن 51
غزل شمارهٔ ۶۳۷۸ : یا حلقه ارادت ساغر به گوش کن 36
غزل شمارهٔ ۶۳۷۹ : عمر عزیز را به می ناب صرف کن 33
غزل شمارهٔ ۶۳۸۰ : پیش از وصال، ترک تمنای خام کن 46
غزل شمارهٔ ۶۳۸۱ : دل از گناه پاک چو دارالسلام کن 33
غزل شمارهٔ ۶۳۸۲ : از زنگ کبر آینه خویش ساده کن 43
غزل شمارهٔ ۶۳۸۳ : از خود برون نرفته هوای سفر مکن 46
غزل شمارهٔ ۶۳۸۴ : غیرت کن و ز آه برافروز شمع خویش 52
غزل شمارهٔ ۶۳۸۵ : بیجا سخن چو طوطی شکرشکن مکن 45
غزل شمارهٔ ۶۳۸۶ : عرض صفا به اهل هنر می کنی مکن 60
غزل شمارهٔ ۶۳۸۷ : در بیخودی گذشت زمان شباب من 36
غزل شمارهٔ ۶۳۸۸ : بارست خنده بر دل کلفت پرست من 37
غزل شمارهٔ ۶۳۸۹ : در کاسه سپهر کند خاک گرد من 33
غزل شمارهٔ ۶۳۹۰ : یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من 32
غزل شمارهٔ ۶۳۹۱ : همچشم آبله است دل اشکبار من 59
غزل شمارهٔ ۶۳۹۲ : دایم به یک قرار بود مشت خار من 20
غزل شمارهٔ ۶۳۹۳ : دلدار رفت و برد دل خاکسار من 33
غزل شمارهٔ ۶۳۹۴ : دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟ 25
غزل شمارهٔ ۶۳۹۵ : چون تخم سوخته است ز سودا دماغ من 47
غزل شمارهٔ ۶۳۹۶ : موقوف انقطاع بود اتصال من 82
غزل شمارهٔ ۶۳۹۷ : دل می برد ز قند مکرر کلام من 60
غزل شمارهٔ ۶۳۹۸ : از دستبرد ناله آتش زبان من 62
غزل شمارهٔ ۶۳۹۹ : فیض نسیم صبح بود با فغان من 73
غزل شمارهٔ ۶۴۰۰ : در روز حشر سایه کوه گناه من 46
غزل شمارهٔ ۶۴۰۱ : گمراه شد ز غفلت من رهنمای من 56
غزل شمارهٔ ۶۴۰۲ : آرد به وجد سوختگان را نوای من 28
غزل شمارهٔ ۶۴۰۳ : شد خشک از گشودن لب آبروی من 31
غزل شمارهٔ ۶۴۰۴ : نازکترست از رگ جان گفتگوی من 26
غزل شمارهٔ ۶۴۰۵ : زین گریه ها که هست گره در گلوی من 66
غزل شمارهٔ ۶۴۰۶ : هر شبنمی است دیده بینا درین چمن 59
غزل شمارهٔ ۶۴۰۷ : گریان ز کوی او دل ما می رود برون 57
غزل شمارهٔ ۶۴۰۸ : از تن خجل ز شرم گنه رفت جان برون 40
غزل شمارهٔ ۶۴۰۹ : هر تیره دل کجا شنود بوی پیرهن؟ 42
غزل شمارهٔ ۶۴۱۰ : افشان خال بر رخ آن دلربا ببین 33
غزل شمارهٔ ۶۴۱۱ : در انتهای کار خود از ابتدا ببین 32
غزل شمارهٔ ۶۴۱۲ : آن چشم مست و غمزه هشیار را ببین 54
غزل شمارهٔ ۶۴۱۳ : ما از صفای سینه بی کینه بر زمین 31
غزل شمارهٔ ۶۴۱۴ : بی درد مشکل است سخن گفتن این چنین 34
غزل شمارهٔ ۶۴۱۵ : با درد بود صاف دل ساغر مستان 32
غزل شمارهٔ ۶۴۱۶ : صاف است به گردون دل بی کینه مستان 46
غزل شمارهٔ ۶۴۱۷ : تا از خودی خود نبریدند عزیزان 50
غزل شمارهٔ ۶۴۱۸ : حیرت زدگان را نشود خواب پریشان 28
غزل شمارهٔ ۶۴۱۹ : سیلاب حواس است نظرهای پریشان 28
غزل شمارهٔ ۶۴۲۰ : از ریگ توان روغن بادام گرفتن 58
غزل شمارهٔ ۶۴۲۱ : گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن 46
غزل شمارهٔ ۶۴۲۲ : بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن 28
غزل شمارهٔ ۶۴۲۳ : خونابه درد از دل غم پیشه طلب کن 34
غزل شمارهٔ ۶۴۲۴ : اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن 53
غزل شمارهٔ ۶۴۲۵ : در عشق اگر صادقی از قرب حذر کن 30
غزل شمارهٔ ۶۴۲۶ : دزدیده در آن ابروی پیوسته نظر کن 27
غزل شمارهٔ ۶۴۲۷ : از زلف پر از پیچ و خم یار حذر کن 21
غزل شمارهٔ ۶۴۲۸ : جانا که ترا گفت که ترک می و نی کن؟ 34
غزل شمارهٔ ۶۴۲۹ : ای دل به خرابات حقیقت گذری کن 51
غزل شمارهٔ ۶۴۳۰ : لب تشنگی حرص ندارد جگر من 26
غزل شمارهٔ ۶۴۳۱ : هر چند به ظاهر چون روان در بدنم من 42
غزل شمارهٔ ۶۴۳۲ : از داغ بود چهره افروخته من 41
غزل شمارهٔ ۶۴۳۳ : یک چند خواب راحت بر خود حرام گردان 45
غزل شمارهٔ ۶۴۳۴ : اشکی که از ندامت ریزند باده خواران 50
غزل شمارهٔ ۶۴۳۵ : دارد متاع یوسف در هر گذر صفاهان 40
غزل شمارهٔ ۶۴۳۶ : چون غنچه هر که ننشست در خار تا به گردن 31
غزل شمارهٔ ۶۴۳۷ : ای قامت بلندت معراج آفریدن 24
غزل شمارهٔ ۶۴۳۸ : ای خطت رهنمای سوختگان 45
غزل شمارهٔ ۶۴۳۹ : گوشه آن نقاب را بشکن 48
غزل شمارهٔ ۶۴۴۰ : مکن منع تماشایی ز دیدن 46
غزل شمارهٔ ۶۴۴۱ : رهن می ناب شد، جبه و دستار من 50
غزل شمارهٔ ۶۴۴۲ : پاک کن از لوح جهان زنگ من 44
غزل شمارهٔ ۶۴۴۳ : شد گلستان خارخار من به من 43
غزل شمارهٔ ۶۴۴۴ : روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنین 48
غزل شمارهٔ ۶۴۴۵ : لاله رنگ از خون دل شد نرگس سیراب او 21
غزل شمارهٔ ۶۴۴۶ : من که در فردوس افتادم به نقد از یاد او 42
غزل شمارهٔ ۶۴۴۷ : دیده روشن می شود از خط عنبر یار او 30
غزل شمارهٔ ۶۴۴۸ : بوسه ریزد گاه حرف از لعل شکربار او 64
غزل شمارهٔ ۶۴۴۹ : عشق سلطان و زمین میدان، فلک چوگان در او 38
غزل شمارهٔ ۶۴۵۰ : آتشین رویی که شد آیینه دل آب ازو 45
غزل شمارهٔ ۶۴۵۱ : عشق صیادی است گردون حلقه فتراک او 60
غزل شمارهٔ ۶۴۵۲ : هر که را دل آب شد از روی آتشناک او 35
غزل شمارهٔ ۶۴۵۳ : می دود هر کس ز خود بیرون به استقبال او 21
غزل شمارهٔ ۶۴۵۴ : دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او 45
غزل شمارهٔ ۶۴۵۵ : زهر آب زندگانی می شود در جام او 58
غزل شمارهٔ ۶۴۵۶ : خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او 36
غزل شمارهٔ ۶۴۵۷ : از نگاه گرم گردد آفتابی روی او 38
غزل شمارهٔ ۶۴۵۸ : قسمت آیینه محرومی است از دیدار تو 32
غزل شمارهٔ ۶۴۵۹ : نیست ممکن برگرفتن دیده از دیدار تو 34
غزل شمارهٔ ۶۴۶۰ : می خورد خون فراغت تشنه آزار تو 51
غزل شمارهٔ ۶۴۶۱ : می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو 49
غزل شمارهٔ ۶۴۶۲ : جرم اندک را نبخشد رحمت بسیار تو 34
غزل شمارهٔ ۶۴۶۳ : می کشد گردن هدف از اشتیاق تیر تو 21
غزل شمارهٔ ۶۴۶۴ : نیست صید لاغر من قابل نخجیر تو 26
غزل شمارهٔ ۶۴۶۵ : صد زبان در پرده درد غنچه خاموش تو 58
غزل شمارهٔ ۶۴۶۶ : می چکد آب حیات از سبزه زار خط تو 28
غزل شمارهٔ ۶۴۶۷ : از پریشانی نیندیشد گدای زلف تو 52
غزل شمارهٔ ۶۴۶۸ : ای بهار آفرینش خط چون ریحان تو 39
غزل شمارهٔ ۶۴۶۹ : خون رغبت را به جوش آرد لب میگون تو 82
غزل شمارهٔ ۶۴۷۰ : می شود روشن چراغ از چهره رنگین تو 34
غزل شمارهٔ ۶۴۷۱ : گر چه شد از سرنوشت من نگارین پای تو 31
غزل شمارهٔ ۶۴۷۲ : از کدامین باغ سوزد عاشق شیدای تو؟ 64
غزل شمارهٔ ۶۴۷۳ : ای بهار آفرینش گرده سیمای تو 41
غزل شمارهٔ ۶۴۷۴ : ای قیامت پیش خیز قامت رعنای تو 66
غزل شمارهٔ ۶۴۷۵ : جوش غیرت می زند خون حنای پای تو 49
غزل شمارهٔ ۶۴۷۶ : بس که تندی کرد با پهلونشینان خوی تو 48
غزل شمارهٔ ۶۴۷۷ : ای زبان شعله از زنهاریان خوی تو 50
غزل شمارهٔ ۶۴۷۸ : برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو 37
غزل شمارهٔ ۶۴۷۹ : نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو 68
غزل شمارهٔ ۶۴۸۰ : دوست را از دیگران ای عاشق شیدا مجو 25
غزل شمارهٔ ۶۴۸۱ : نیست همدوشی به نخل قامت او، شان سرو 30
غزل شمارهٔ ۶۴۸۲ : عقده ای نگشود آزادی ز کارم همچو سرو 81
غزل شمارهٔ ۶۴۸۳ : رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو 33
غزل شمارهٔ ۶۴۸۴ : محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو 24
غزل شمارهٔ ۶۴۸۵ : قانع از رزق پریشان با دل صدپاره شو 48
غزل شمارهٔ ۶۴۸۶ : خوشدلی می خواهی از هوش و خرد بیگانه شو 53
غزل شمارهٔ ۶۴۸۷ : تلخرو از هر نسیم سهل چون دریا مشو 36
غزل شمارهٔ ۶۴۸۸ : از گرانجانی گران بر خاطر دنیا مشو 58
غزل شمارهٔ ۶۴۸۹ : در برون رفتن ز بزم زندگی کاهل مشو 61
غزل شمارهٔ ۶۴۹۰ : در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو 50
غزل شمارهٔ ۶۴۹۱ : از نسیم ای ساکن بیت الحزن غافل مشو 62
غزل شمارهٔ ۶۴۹۲ : بی طلب زنهار بر خوان کسان مهمان مشو 30
غزل شمارهٔ ۶۴۹۳ : غافل از داغ جنون ای دیده روشن مشو 61
غزل شمارهٔ ۶۴۹۴ : چو بنشیند، شود صد کوه تمکین همنشین با او 43
غزل شمارهٔ ۶۴۹۵ : نگردد بی صفا از خط لب گوهرنثار او 58
غزل شمارهٔ ۶۴۹۶ : جنون گنجی است گوهرخیز، زنجیر اژدهای او 29
غزل شمارهٔ ۶۴۹۷ : چه خوش باشد که گردد دیده روشن از عذار تو 33
غزل شمارهٔ ۶۴۹۸ : چه باشد حاصل مرغ چمن ای گلعذار از تو؟ 43
غزل شمارهٔ ۶۴۹۹ : بهار آفرینش را نگاری نیست غیر از تو 57
غزل شمارهٔ ۶۵۰۰ : زهی گردون کف بی مغزی از دریای عاشق تو 38
غزل شمارهٔ ۶۵۰۱ : ندارد اختیار در گشودن باغبان تو 29
غزل شمارهٔ ۶۵۰۲ : من آن بخت از کجا دارم که پیچیم بر میان تو 40
غزل شمارهٔ ۶۵۰۳ : خط شبرنگ با لعل لب جانان زند پهلو 31
غزل شمارهٔ ۶۵۰۴ : زمین از اشک پرشورم به طوفان می زند پهلو 39
غزل شمارهٔ ۶۵۰۵ : هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او 84
غزل شمارهٔ ۶۵۰۶ : برخوری زان لب میگون که ز اندیشه او 27
غزل شمارهٔ ۶۵۰۷ : کشت بی خوشه خجالت کشد از روی درو 34
غزل شمارهٔ ۶۵۰۸ : نه خط است این که دمید از لب جان پرور تو 39
غزل شمارهٔ ۶۵۰۹ : چشم را خیره کند پرتو زیبایی تو 58
غزل شمارهٔ ۶۵۱۰ : چرب نرمی ز رقیبان ستمکار مجو 51
غزل شمارهٔ ۶۵۱۱ : کی دوبین می شود از سایه تماشایی سرو؟ 50
غزل شمارهٔ ۶۵۱۲ : از سر کوی قناعت به در شاه مرو 46
غزل شمارهٔ ۶۵۱۳ : ای دل غافل از اسباب جهان دست بشو 45
غزل شمارهٔ ۶۵۱۴ : بیا که سوخت مرا هجر بی مروت تو 60
غزل شمارهٔ ۶۵۱۵ : عنان به طول امل داده ای دریغ از تو 32
غزل شمارهٔ ۶۵۱۶ : ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو 29
غزل شمارهٔ ۶۵۱۷ : رسید خانه زین عاقبت به کام از تو 36
غزل شمارهٔ ۶۵۱۸ : زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو 59
غزل شمارهٔ ۶۵۱۹ : ز گل فزود مرا خارخار خنده تو 34
غزل شمارهٔ ۶۵۲۰ : چه دل گشایدم از باغ و بوستان بی تو؟ 45
غزل شمارهٔ ۶۵۲۱ : شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو 46
غزل شمارهٔ ۶۵۲۲ : زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو 67
غزل شمارهٔ ۶۵۲۳ : ز من شکیب به قدر دل فگار بجو 46
غزل شمارهٔ ۶۵۲۴ : چو از تو دیده و دل کامیاب شد هر دو 26
غزل شمارهٔ ۶۵۲۵ : مشو چو موج شلاین به هر کنار و برو 61
غزل شمارهٔ ۶۵۲۶ : ز شرم قد بلند تو آب گردد سر 57
غزل شمارهٔ ۶۵۲۷ : ز جلوه های صنوبرقدان ز راه مرو 32
غزل شمارهٔ ۶۵۲۸ : روزی که پسته دید لب همچو قند او 30
غزل شمارهٔ ۶۵۲۹ : شد خط مشکبار عیان از عذار او 23
غزل شمارهٔ ۶۵۳۰ : خطت که رفت در بغل هاله ماه ازو 24
غزل شمارهٔ ۶۵۳۱ : میخانه ای که شوق تو باشد مدام او 33
غزل شمارهٔ ۶۵۳۲ : از گرد خط گرفته مباد آفتاب تو 43
غزل شمارهٔ ۶۵۳۳ : چون سر زند ز مشرق زین آفتاب تو 32
غزل شمارهٔ ۶۵۳۴ : از بس ز خون ما شده گلگون عقیق تو 30
غزل شمارهٔ ۶۵۳۵ : خون لاله لاله می چکد از رنگ آل تو 58
غزل شمارهٔ ۶۵۳۶ : نتوان در آب و آینه دیدن مثال تو 48
غزل شمارهٔ ۶۵۳۷ : از بس که سرکش است قد چون نهال تو 62
غزل شمارهٔ ۶۵۳۸ : ای فتنه سایه پرور سرو روان تو 49
غزل شمارهٔ ۶۵۳۹ : تا کرد تیغ غمزه حمایل نگاه تو 52
غزل شمارهٔ ۶۵۴۰ : ای شاخ گل شکسته طرف کلاه تو 35
غزل شمارهٔ ۶۵۴۱ : در خون نشست لاله ز چشم سیاه تو 43
غزل شمارهٔ ۶۵۴۲ : مپسند پر ز داغ کنم از جفای تو 66
غزل شمارهٔ ۶۵۴۳ : کردم اگر چه هر دو جهان رونمای تو 45
غزل شمارهٔ ۶۵۴۴ : در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو 45
غزل شمارهٔ ۶۵۴۵ : ای دل گشاد کار خود از آن و این مجو 52
غزل شمارهٔ ۶۵۴۶ : دام و کمند گردن دلهاست آرزو 57
غزل شمارهٔ ۶۵۴۷ : یک صافدل در انجمن روزگار کو؟ 71
غزل شمارهٔ ۶۵۴۸ : خط بر عذار ساده نباشد مباش گو 55
غزل شمارهٔ ۶۵۴۹ : از اهل حق اگر نظری یافتی بگو 47
غزل شمارهٔ ۶۵۵۰ : شد رعشه پیری پر و بال طلب تو 39
غزل شمارهٔ ۶۵۵۱ : وحشی تر از آهوست نشان قدم تو 32
غزل شمارهٔ ۶۵۵۲ : چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو 49
غزل شمارهٔ ۶۵۵۳ : ای دل ز اوضاع جهان بیگانه شو بیگانه شو 33
غزل شمارهٔ ۶۵۵۴ : چشمی که فتاد بر لقای تو 24
غزل شمارهٔ ۶۵۵۵ : خامش گویا بود چشم سخنگوی تو 33
غزل شمارهٔ ۶۵۵۶ : بوالهوس از خط نظر پوشید زان روی چو ماه 52
غزل شمارهٔ ۶۵۵۷ : نفس ظلمانی نمی دارد محابا از گناه 46
غزل شمارهٔ ۶۵۵۸ : می کند دل را سیه چندان که خواب صبحگاه 48
غزل شمارهٔ ۶۵۵۹ : حسن را از چشم بد شرم و حیا دارد نگاه 71
غزل شمارهٔ ۶۵۶۰ : چون به یاد شرم می افتم در اثنای نگاه 29
غزل شمارهٔ ۶۵۶۱ : از مزار اهل حق جز دولت عقبی مخواه 34
غزل شمارهٔ ۶۵۶۲ : از سر عشاق در زیر فلک سامان مخواه 37
غزل شمارهٔ ۶۵۶۳ : تا ز خط پشت لب جان بخش جانان شد سیاه 40
غزل شمارهٔ ۶۵۶۴ : تا مه روی تو پرتو بر جهان انداخته 56
غزل شمارهٔ ۶۵۶۵ : لعل او را بین به دلها بی حجاب آویخته 38
غزل شمارهٔ ۶۵۶۶ : یارب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده 35
غزل شمارهٔ ۶۵۶۷ : صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده 27
غزل شمارهٔ ۶۵۶۸ : این چه خورشیدست یارب از افق تابان شده؟ 31
غزل شمارهٔ ۶۵۶۹ : نوبهارست این به احیای گلستان آمده؟ 46
غزل شمارهٔ ۶۵۷۰ : عمر خود صرف نصیحت ساختم بی فایده 40
غزل شمارهٔ ۶۵۷۱ : در گلستان برگ عیش اندوختم بی فایده 61
غزل شمارهٔ ۶۵۷۲ : بی توام در دل شراب ناب می گردد گره 27
غزل شمارهٔ ۶۵۷۳ : در گلویم اشک رنگارنگ می گردد گره 37
غزل شمارهٔ ۶۵۷۴ : در دل من رشته آمال می گردد گره 64
غزل شمارهٔ ۶۵۷۵ : در دل از نادان فزون صاحب هنر دارد گره 29
غزل شمارهٔ ۶۵۷۶ : رحم کردن بر ستمکاران، ستم بر عالمی است 24
غزل شمارهٔ ۶۵۷۷ : بی تأمل بر بساط پاکبازان پا منه 24
غزل شمارهٔ ۶۵۷۸ : بر دل ارباب حاجت دست خود بی زر منه 23
غزل شمارهٔ ۶۵۷۹ : دل ز غفلت چون خودآرایان به رنگ و بو منه 38
غزل شمارهٔ ۶۵۸۰ : از دل سودایی ما آسمان رنگ است کوه 32
غزل شمارهٔ ۶۵۸۱ : تیشه زد بر پای خود هر کس که زد بر پای کوه 32
غزل شمارهٔ ۶۵۸۲ : صباحت آب در گلزارش از جوی گهربسته 34
غزل شمارهٔ ۶۵۸۳ : به ساغر نقل کرد از خم شراب آهسته آهسته 52
غزل شمارهٔ ۶۵۸۴ : به مطلب می رسد جویای کام آهسته آهسته 61
غزل شمارهٔ ۶۵۸۵ : به من شد نرم آن نامهربان آهسته آهسته 46
غزل شمارهٔ ۶۵۸۶ : نه تبخاله است بر گرد دهان یار افتاده 32
غزل شمارهٔ ۶۵۸۷ : مدان از بی نیازی طبع من گر سرکش افتاده 34
غزل شمارهٔ ۶۵۸۸ : مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟ 36
غزل شمارهٔ ۶۵۸۹ : شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده 48
غزل شمارهٔ ۶۵۹۰ : که یارب گرم در رخسار آن نازک میان دیده؟ 42
غزل شمارهٔ ۶۵۹۱ : می دهد عشق به شمشیر صلا بسم الله 165
غزل شمارهٔ ۶۵۹۲ : خنکی در اسد از مهر جهانگیر مخواه 30
غزل شمارهٔ ۶۵۹۳ : سرو من طرح نو انداخته ای یعنی چه؟ 57
غزل شمارهٔ ۶۵۹۴ : یارب آشفتگی زلف به دستارش ده 47
غزل شمارهٔ ۶۵۹۵ : چه شبی بود که آن نرگس خواب آلوده 18
غزل شمارهٔ ۶۵۹۶ : به ستم کی رود از جای دل غم دیده؟ 46
غزل شمارهٔ ۶۵۹۷ : به جان رسید دل روشنم ز بخت سیاه 52
غزل شمارهٔ ۶۵۹۸ : ز آستان تو کرد آن که پای ما کوتاه 53
غزل شمارهٔ ۶۵۹۹ : بمیر تشنه، منه پای بر کناره چاه 22
غزل شمارهٔ ۶۶۰۰ : چگونه زان گل رعنا دو چشم بردارم؟ 50
غزل شمارهٔ ۶۶۰۱ : گر از طعام تن عام می شود فربه 33
غزل شمارهٔ ۶۶۰۲ : ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته 42
غزل شمارهٔ ۶۶۰۳ : به صد دلیل نرفتن ره خدای که چه؟ 60
غزل شمارهٔ ۶۶۰۴ : بر آن عذار نه زلف مشوش افتاده 31
غزل شمارهٔ ۶۶۰۵ : رخی به شبنم می همچو برگ لاله بده 53
غزل شمارهٔ ۶۶۰۶ : نه سرخ چهره خورشید را شفق کرده 64
غزل شمارهٔ ۶۶۰۷ : عرق به برگ گلت می دود شتاب زده 63
غزل شمارهٔ ۶۶۰۸ : ز خط عذار تو تا عنبرین نقاب شده 55
غزل شمارهٔ ۶۶۰۹ : به هر کجا که خوری باده تن به خواب مده 28
غزل شمارهٔ ۶۶۱۰ : ز بس لب تو به ابرام می دهد بوسه 57
غزل شمارهٔ ۶۶۱۱ : بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله؟ 59
غزل شمارهٔ ۶۶۱۲ : روشن ز نور صدق بود جان صبحگاه 66
غزل شمارهٔ ۶۶۱۳ : از اشک ماست پاکی دامان صبحگاه 25
غزل شمارهٔ ۶۶۱۴ : در جسم خاکسار مرا جان سوخته 25
غزل شمارهٔ ۶۶۱۵ : لاله است این که از جگر خاک سرزده؟ 60
غزل شمارهٔ ۶۶۱۶ : ای عالم از ظهور صفاتت عیان شده 43
غزل شمارهٔ ۶۶۱۷ : خط غبار گرد رخ یار آمده 71
غزل شمارهٔ ۶۶۱۸ : جام صبوح خورده ز خلوت برآمده 45
غزل شمارهٔ ۶۶۱۹ : تا سبزه خط از لب جانان برآمده 47
غزل شمارهٔ ۶۶۲۰ : چون غافل است دل ز حق از دل چه فایده؟ 39
غزل شمارهٔ ۶۶۲۱ : آن را که نیست دلبری از دل چه فایده؟ 41
غزل شمارهٔ ۶۶۲۲ : محجوب را ز صحبت جانان چه فایده؟ 47
غزل شمارهٔ ۶۶۲۳ : در دور خط به حرف رسیدن چه فایده؟ 73
غزل شمارهٔ ۶۶۲۴ : کی بخت خفته وا کند از کار ما گره؟ 25
غزل شمارهٔ ۶۶۲۵ : بگشا ز بال همت عالی مکان گره 31
غزل شمارهٔ ۶۶۲۶ : در دل چو غنچه چند کنی رنگ و بو گره؟ 28
غزل شمارهٔ ۶۶۲۷ : ای راز نه فلک ز جبینت عیان همه 34
غزل شمارهٔ ۶۶۲۸ : هر چند هست مشرق دیدار آینه 40
غزل شمارهٔ ۶۶۲۹ : تا کرد خانه از رخ او روشن آینه 38
غزل شمارهٔ ۶۶۳۰ : ساقی قدحی از می اسرار مرا ده 55
غزل شمارهٔ ۶۶۳۱ : تا سرو ترا راه به گلزار فتاده 47
غزل شمارهٔ ۶۶۳۲ : از توبه شود سرکشی نفس زیاده 62
غزل شمارهٔ ۶۶۳۳ : زلفی که بر آن طرف بناگوش فتاده 46
غزل شمارهٔ ۶۶۳۴ : از حسن تو یک رقعه به گلزار رسیده 21
غزل شمارهٔ ۶۶۳۵ : از ناله نسیمیش به بستان نرسیده 52
غزل شمارهٔ ۶۶۳۶ : تا دیده خود کرد چو دستار شکوفه 53
غزل شمارهٔ ۶۶۳۷ : در مجمع ما نیست کسی را غم خانه 34
غزل شمارهٔ ۶۶۳۸ : ای چشم تو خونریزتر از دور زمانه 28
غزل شمارهٔ ۶۶۳۹ : دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته 36
غزل شمارهٔ ۶۶۴۰ : عشق اختیار دل را از دست ما گرفته 59
غزل شمارهٔ ۶۶۴۱ : بیگانگی ز حد رفت ساقی می صفا ده 25
غزل شمارهٔ ۶۶۴۲ : آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده 46
غزل شمارهٔ ۶۶۴۳ : چون چنگ هر رگ من، دارد سری به ناله 43
غزل شمارهٔ ۶۶۴۴ : خراب گشت ز می زاهد شراب ندیده 28
غزل شمارهٔ ۶۶۴۵ : به جرم این که کله کج نهاده است شکوفه 40
غزل شمارهٔ ۶۶۴۶ : مباش از سخن سخت در شکست پیاله 51
غزل شمارهٔ ۶۶۴۷ : به حوالی دو چشمش حشم بلا نشسته 27
غزل شمارهٔ ۶۶۴۸ : کشد گر به صورت ز دل صد زبانه 57
غزل شمارهٔ ۶۶۴۹ : ای که از شغل عمارت غافل از دل گشته ای 71
غزل شمارهٔ ۶۶۵۰ : کیستم من، مشت خار در محیط افتاده ای 57
غزل شمارهٔ ۶۶۵۱ : بوسه ای قیمت ازان لبها به صد جان کرده ای 63
غزل شمارهٔ ۶۶۵۲ : با لباس عنبرین امروز جولان کرده ای 39
غزل شمارهٔ ۶۶۵۳ : می فشانم آستین بر افسر گوهرنگار 32
غزل شمارهٔ ۶۶۵۴ : از نمکدان تو محشر گرد بیرون رانده ای 25
غزل شمارهٔ ۶۶۵۵ : در تمام عمر اگر یک روز عاشق بوده ای 185
غزل شمارهٔ ۶۶۵۶ : ای در آتش از هوایت نعل هر سیاره ای 46
غزل شمارهٔ ۶۶۵۷ : می کشد دل را ز دستم دلربای تازه ای 47
غزل شمارهٔ ۶۶۵۸ : نیست در مغز زمین چون گردبادم ریشه ای 38
غزل شمارهٔ ۶۶۵۹ : ای جهانی محو رویت، محو سیمای که ای؟ 58
غزل شمارهٔ ۶۶۶۰ : ای ز روی آتشینت هر دل آتشخانه ای 24
غزل شمارهٔ ۶۶۶۱ : ای زمین از سبحه ذکر تو کمتر دانه ای 94
غزل شمارهٔ ۶۶۶۲ : هر که دارد با پریزادان معنی خلوتی 21
غزل شمارهٔ ۶۶۶۳ : از شراب لعل تا رخسار را افروختی 26
غزل شمارهٔ ۶۶۶۴ : یک نفس فارغ ز وسواس تمنا نیستی 47
غزل شمارهٔ ۶۶۶۵ : دوش با ما سرگران بودی چه در سر داشتی؟ 68
غزل شمارهٔ ۶۶۶۶ : سرو من گر بر سر خاک شهیدان آمدی 48
غزل شمارهٔ ۶۶۶۷ : زاهد از خشکی سبکروحانه بیرون آمدی 43
غزل شمارهٔ ۶۶۶۸ : هر کجاگیری گلی در آب معمار خودی 24
غزل شمارهٔ ۶۶۶۹ : هر دو عالم یک قدم باشد به پای بیخودی 61
غزل شمارهٔ ۶۶۷۰ : پیش اغیار از بهار تازه رو گلشن تری 36
غزل شمارهٔ ۶۶۷۱ : بی تأمل زینهار از نقطه دل نگذری 35
غزل شمارهٔ ۶۶۷۲ : گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری 35
غزل شمارهٔ ۶۶۷۳ : می کند تن هم دل بی تاب را گردآوری 48
غزل شمارهٔ ۶۶۷۴ : دل چسان غم های جانان را کند گردآوری؟ 33
غزل شمارهٔ ۶۶۷۵ : فرصتی کو تا دل از دنیا کنم گردآوری؟ 54
غزل شمارهٔ ۶۶۷۶ : چون گل رعنا در ایام بهاران سعی کن 28
غزل شمارهٔ ۶۶۷۷ : از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟ 28
غزل شمارهٔ ۶۶۷۸ : یاد دارد تخت شاهان قلزم خضرا بسی 31
غزل شمارهٔ ۶۶۷۹ : زیر پای چرخ کجرفتار چون خوابد کسی؟ 48
غزل شمارهٔ ۶۶۸۰ : دل چه افتاده است در این خاکدان بندد کسی؟ 25
غزل شمارهٔ ۶۶۸۱ : تکیه چند از ضعف بر دوش عصا دارد کسی؟ 36
غزل شمارهٔ ۶۶۸۲ : شوق اگر شهپر شود پروا نمی دارد کسی 32
غزل شمارهٔ ۶۶۸۳ : چند ازان آرام بخش جان جدا باشد کسی؟ 38
غزل شمارهٔ ۶۶۸۴ : چند در ایام گل عزلت گزین باشد کسی؟ 54
غزل شمارهٔ ۶۶۸۵ : بر زبان و دل چو کج باشد نبخشاید کسی 32
غزل شمارهٔ ۶۶۸۶ : بیش ازین آتش مزن در عالم ای جان کسی 24
غزل شمارهٔ ۶۶۸۷ : گر چه در سیر بهشتم از گل روی کسی 41
غزل شمارهٔ ۶۶۸۸ : مستی و خمیازه بر خون دل ما می کشی 59
غزل شمارهٔ ۶۶۸۹ : سنگ را در جذبه از دست فلاخن می کشی 36
غزل شمارهٔ ۶۶۹۰ : دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی 57
غزل شمارهٔ ۶۶۹۱ : خاک ما در گوشه میخانه بودی کاشکی 36
غزل شمارهٔ ۶۶۹۲ : تابش برق و حیات مختصر باشد یکی 29
غزل شمارهٔ ۶۶۹۳ : بندگی کردن پسندیده است با آزادگی 48
غزل شمارهٔ ۶۶۹۴ : نیست نقشی دلپذیر عشق غیر از سادگی 45
غزل شمارهٔ ۶۶۹۵ : شهره می سازد سخن را در جهان استادگی 63
غزل شمارهٔ ۶۶۹۶ : سرفرازی را نباشد جنگ با افتادگی 45
غزل شمارهٔ ۶۶۹۷ : بی نیازست از دلیل و رهنما افتادگی 65
غزل شمارهٔ ۶۶۹۸ : نیست اکسیری به عالم بهتر از افتادگی 25
غزل شمارهٔ ۶۶۹۹ : نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی 26
غزل شمارهٔ ۶۷۰۰ : جلوه برقی است نور آفتاب زندگی 34
غزل شمارهٔ ۶۷۰۱ : من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام 70
غزل شمارهٔ ۶۷۰۲ : چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی 62
غزل شمارهٔ ۶۷۰۳ : گریه تلخ است صهبای ایاغ زندگی 62
غزل شمارهٔ ۶۷۰۴ : بر سر آب است بنیاد جهان زندگی 38
غزل شمارهٔ ۶۷۰۵ : کی کند غافل دل آگاه را خوابیدگی؟ 33
غزل شمارهٔ ۶۷۰۶ : چاره از من می کند پرهیز از بیچارگی 53
غزل شمارهٔ ۶۷۰۷ : خط حجاب آن رخ گلرنگ شد یکبارگی 35
غزل شمارهٔ ۶۷۰۸ : عقل و هوش و دین نگردد جمع با دیوانگی 51
غزل شمارهٔ ۶۷۰۹ : سر فرو نارد به گردون اختر دیوانگی 90
غزل شمارهٔ ۶۷۱۰ : گر چه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی 33
غزل شمارهٔ ۶۷۱۱ : شب که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی 50
غزل شمارهٔ ۶۷۱۲ : قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی 34
غزل شمارهٔ ۶۷۱۳ : ابر مظلم تیره گرداند جهان را در دمی 64
غزل شمارهٔ ۶۷۱۴ : تا نسوزد، عود در مجمر ندارد آدمی 62
غزل شمارهٔ ۶۷۱۵ : گر به کار خویشتن چون شمع بینا بودمی 52
غزل شمارهٔ ۶۷۱۶ : کاش من از روز اول بوالهوس گردیدمی 51
غزل شمارهٔ ۶۷۱۷ : گر سر دنیا نداری تاجدار عالمی 114
غزل شمارهٔ ۶۷۱۸ : جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی 55
غزل شمارهٔ ۶۷۱۹ : برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی 46
غزل شمارهٔ ۶۷۲۰ : ای ز رویت برق عالمسوز در هر خرمنی 17
غزل شمارهٔ ۶۷۲۱ : گریه ها در چشم تر دارم تماشاکردنی 37
غزل شمارهٔ ۶۷۲۲ : حیرتی از چشم مست یار دارم دیدنی 46
غزل شمارهٔ ۶۷۲۳ : بی تائمل صرف نقد وقت در دنیا کنی 27
غزل شمارهٔ ۶۷۲۴ : چند اسباب اقامت جمع در عالم کنی؟ 114
غزل شمارهٔ ۶۷۲۵ : تا به کی دل را سیاه از نعمت الوان کنی؟ 52
غزل شمارهٔ ۶۷۲۶ : ای که فکر چاره بیماری دل می کنی 26
غزل شمارهٔ ۶۷۲۷ : در عمارت زندگانی چند باطل می کنی؟ 34
غزل شمارهٔ ۶۷۲۸ : من به حال مرگ و تو درمان دشمن می کنی 52
غزل شمارهٔ ۶۷۲۹ : پشت پا زن بر دو عالم تا فلک پیما شوی 28
غزل شمارهٔ ۶۷۳۰ : صبر کن بر آب تلخ و شور تا گوهر شوی 61
غزل شمارهٔ ۶۷۳۱ : ترک عجب و کبر کن تا قبله عالم شوی 26
غزل شمارهٔ ۶۷۳۲ : سرمپیچ از داغ تا سرحلقه مردان شوی 48
غزل شمارهٔ ۶۷۳۳ : سر به جیب فکر بر تا از فلک بیرون شوی 31
غزل شمارهٔ ۶۷۳۴ : شکوه ای دارم به شرط آن که پنهان بشنوی 30
غزل شمارهٔ ۶۷۳۵ : خنده بیجا مزن تا طعن بیجا نشنوی 63
غزل شمارهٔ ۶۷۳۶ : خار دیوارست چون از اشک شد مژگان تهی 56
غزل شمارهٔ ۶۷۳۷ : جام هیهات است از صهبا کند پهلو تهی 32
غزل شمارهٔ ۶۷۳۸ : از بلند و پست نبود چاره تا گرد رهی 32
غزل شمارهٔ ۶۷۳۹ : چمن را داغ دارد رویت از گلهای پی در پی 29
غزل شمارهٔ ۶۷۴۰ : نباشد دولت بیدار را چون انقلاب از پی؟ 43
غزل شمارهٔ ۶۷۴۱ : مرا از عشق داغی بر دل افگار بایستی 29
غزل شمارهٔ ۶۷۴۲ : مرا باغ و بهاری از می گلفام بایستی 31
غزل شمارهٔ ۶۷۴۳ : مکن طول امل را پیروی تا پیشوا گردی 25
غزل شمارهٔ ۶۷۴۴ : تو آن هوش از کجا داری که از خود بی خبر گردی؟ 43
غزل شمارهٔ ۶۷۴۵ : به ظاهر نیست عشق را اگر بر دست و پا بندی 54
غزل شمارهٔ ۶۷۴۶ : چراغ گل اگر در زیر بال بلبلان بودی 52
غزل شمارهٔ ۶۷۴۷ : نمی آییم چون یوسف به چشم هر خریداری 43
غزل شمارهٔ ۶۷۴۸ : ز مطلب در حجابی تا نظر بر مدعا داری 44
غزل شمارهٔ ۶۷۴۹ : نمی آید ز دل با جلوه مستانه خودداری 58
غزل شمارهٔ ۶۷۵۰ : به ظاهر گر دریغ از نامرادان روی خود داری 31
غزل شمارهٔ ۶۷۵۱ : اگر چون نرگس نادیده بر کف جام زر داری 26
غزل شمارهٔ ۶۷۵۲ : گر اندک نیکیی از دستت آید در نظر داری 39
غزل شمارهٔ ۶۷۵۳ : مکن تقصیر در افسوس تا جان در بدن داری 50
غزل شمارهٔ ۶۷۵۴ : مکن با تلخکامان رو ترش تا شکری داری 47
غزل شمارهٔ ۶۷۵۵ : زمین از دامن تر عالم آب است پنداری 65
غزل شمارهٔ ۶۷۵۶ : ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری 29
غزل شمارهٔ ۶۷۵۷ : ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری 41
غزل شمارهٔ ۶۷۵۸ : فروغ زندگانی برق شمشیرست پنداری 53
غزل شمارهٔ ۶۷۵۹ : ز وحشت چرخ بر من حلقه دام است پنداری 33
غزل شمارهٔ ۶۷۶۰ : خرد در سر مرا در خم فلاطون است پنداری 32
غزل شمارهٔ ۶۷۶۱ : ز زلف پرشکن بتخانه چین است پنداری 37
غزل شمارهٔ ۶۷۶۲ : مجو چون غافلان از عالم اسباب بیداری 37
غزل شمارهٔ ۶۷۶۳ : ندارد سرو این گلزار تاب شیون ای قمری 104
غزل شمارهٔ ۶۷۶۴ : ز دل بیرون نرفت از قرب جانان داغ مهجوری 26
غزل شمارهٔ ۶۷۶۵ : گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی 23
غزل شمارهٔ ۶۷۶۶ : از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی 47
غزل شمارهٔ ۶۷۶۷ : مرا چون دیگران گرزان که اسبابی نشد روزی 52
غزل شمارهٔ ۶۷۶۸ : چه در طول امل از حرص بی باکانه آویزی؟ 43
غزل شمارهٔ ۶۷۶۹ : ز عاشق حرف درد و داغ پرس، از دل چه می پرسی 23
غزل شمارهٔ ۶۷۷۰ : فلک یک حلقه چشم است اگر صاحب نظر باشی 58
غزل شمارهٔ ۶۷۷۱ : چون طفلان کس به هر افسانه تا کی واکند گوشی؟ 44
غزل شمارهٔ ۶۷۷۲ : ازان پیچیده ام همچو صدا در ظرف خاموشی 30
غزل شمارهٔ ۶۷۷۳ : نگه چون شمع درگیرد ز روی روشن ساقی 76
غزل شمارهٔ ۶۷۷۴ : حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی 30
غزل شمارهٔ ۶۷۷۵ : به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی 48
غزل شمارهٔ ۶۷۷۶ : ز جویای سخن گر این چنین گردد جهان خالی 41
غزل شمارهٔ ۶۷۷۷ : مکن با ارتکاب جرم اظهار پشیمانی 45
غزل شمارهٔ ۶۷۷۸ : کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی 29
غزل شمارهٔ ۶۷۷۹ : اگر چه دارد از الفاظ چندین ترجمان معنی 46
غزل شمارهٔ ۶۷۸۰ : خودآرا را برابر می کند با خاک خودبینی 41
غزل شمارهٔ ۶۷۸۱ : به این پستی فراز چرخ جای خویش می خواهی 53
غزل شمارهٔ ۶۷۸۲ : جنونم پهن شد صبر از من شیدا چه می خواهی؟ 42
غزل شمارهٔ ۶۷۸۳ : درون دل بود یار از جهان گر چه می خواهی؟ 53
غزل شمارهٔ ۶۷۸۴ : به ظاهر گر به چشمم ای سمن سیما نمی آیی 55
غزل شمارهٔ ۶۷۸۵ : چرا هرگز به سر وقت من بیدل نمی آیی؟ 38
غزل شمارهٔ ۶۷۸۶ : چرا از سینه ای آه سحر بیرون نمی آیی؟ 26
غزل شمارهٔ ۶۷۸۷ : نمی باید ترا مشاطه ای بهر خودآرایی 53
غزل شمارهٔ ۶۷۸۸ : ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی 31
غزل شمارهٔ ۶۷۸۹ : شنیدم بلبل خود را ستایش کرده ای جایی 64
غزل شمارهٔ ۶۷۹۰ : مرا افکنده رخسار عرقناکش به دریایی 29
غزل شمارهٔ ۶۷۹۱ : که غیر از سنگ طفلان می کند دیوانه آرایی؟ 17
غزل شمارهٔ ۶۷۹۲ : به توحید خدا همچون الف گویاست تنهایی 35
غزل شمارهٔ ۶۷۹۳ : ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی 48
غزل شمارهٔ ۶۷۹۴ : چهره را صیقلی از آتش می ساخته ای 88 1
غزل شمارهٔ ۶۷۹۵ : تا ز رخسار چو مه پرده برانداخته ای 56
غزل شمارهٔ ۶۷۹۶ : تا رخ از باده گلرنگ برافروخته ای 34
غزل شمارهٔ ۶۷۹۷ : روی دل با همه کس در همه جا داشته ای 57
غزل شمارهٔ ۶۷۹۸ : دست اگر در کمر راهبر دل زده ای 69
غزل شمارهٔ ۶۷۹۹ : طعمه مور شوی گر چه سلیمان شده ای 79
غزل شمارهٔ ۶۸۰۰ : شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای 71
غزل شمارهٔ ۶۸۰۱ : در کدامین چمن ای سرو به بار آمده ای؟ 48
غزل شمارهٔ ۶۸۰۲ : دلربایانه دگر بر سر ناز آمده ای 59
غزل شمارهٔ ۶۸۰۳ : ای که از بی بصران راه خدا می طلبی 39
غزل شمارهٔ ۶۸۰۴ : نی خود را بشکن گر شکری می طلبی 30
غزل شمارهٔ ۶۸۰۵ : می گزد راحتم ای خار مغیلان مددی 51
غزل شمارهٔ ۶۸۰۶ : چه ثمر می دهد آن دل که نه آبش کردی؟ 29
غزل شمارهٔ ۶۸۰۷ : نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی 52
غزل شمارهٔ ۶۸۰۸ : عیب صاحب هنران چند به بازار آری؟ 48
غزل شمارهٔ ۶۸۰۹ : اگر از موج خطر چشم به ساحل داری 35
غزل شمارهٔ ۶۸۱۰ : پرده بردار ز رخسار که دیدن داری 60
غزل شمارهٔ ۶۸۱۱ : رخصت بوسه اگر از لب جامی داری 44
غزل شمارهٔ ۶۸۱۲ : هر کس از اهل نظر را به بیانی داری 48
غزل شمارهٔ ۶۸۱۳ : کوش تا دل به تماشای جهان نگذاری 31
غزل شمارهٔ ۶۸۱۴ : بیخبر شو ز جهان گر خبری می گیری 36
غزل شمارهٔ ۶۸۱۵ : تا کی از خواب گران پرده دولت سازی؟ 56
غزل شمارهٔ ۶۸۱۶ : چه بر این آتش هستی چو دخان می لرزی؟ 40
غزل شمارهٔ ۶۸۱۷ : نیست پروای بهارم، من و کنج قفسی 38
غزل شمارهٔ ۶۸۱۸ : بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی 28
غزل شمارهٔ ۶۸۱۹ : در سر مرده دلان شور ندیده است کسی 28
غزل شمارهٔ ۶۸۲۰ : غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی 51
غزل شمارهٔ ۶۸۲۱ : خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی 39
غزل شمارهٔ ۶۸۲۲ : آنچه من یافتم از چهره زیبای کسی 58
غزل شمارهٔ ۶۸۲۳ : نه چنان دانه دل سوخت ز سودای کسی 57
غزل شمارهٔ ۶۸۲۴ : چند در فکر سرا و غم منزل باشی؟ 40
غزل شمارهٔ ۶۸۲۵ : سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی 46
غزل شمارهٔ ۶۸۲۶ : سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی 63
غزل شمارهٔ ۶۸۲۷ : قطره را بحر نماید سفر یکرنگی 80
غزل شمارهٔ ۶۸۲۸ : می وصل تو به کم حوصله ها ارزانی 27
غزل شمارهٔ ۶۸۲۹ : دل نبندند عزیزان جهان در وطنی 49
غزل شمارهٔ ۶۸۳۰ : چه شود گر به پیامی دل من شاد کنی؟ 35
غزل شمارهٔ ۶۸۳۱ : تا کی اندیشه این عالم پرشور کنی؟ 28
غزل شمارهٔ ۶۸۳۲ : از سر صدق اگر سینه خود چاک کنی 53
غزل شمارهٔ ۶۸۳۳ : دل چون شیشه خود گر تهی از باده کنی 29
غزل شمارهٔ ۶۸۳۴ : تا تو چون شانه دل چاک مهیا نکنی 44
غزل شمارهٔ ۶۸۳۵ : از خودی چشم بپوشان اگر اهل دینی 51
غزل شمارهٔ ۶۸۳۶ : چند چون چشم هوسناک به هر سو بینی؟ 42
غزل شمارهٔ ۶۸۳۷ : چه به هر سوی چو کوران به عصا می بینی؟ 67
غزل شمارهٔ ۶۸۳۸ : خاک شو خاک ازان پیش که بر باد روی 29
غزل شمارهٔ ۶۸۳۹ : به خبر چند تسلی ز رخ یار شوی؟ 56
غزل شمارهٔ ۶۸۴۰ : غنچه را راه در آن چاک گریبان ندهی 44
غزل شمارهٔ ۶۸۴۱ : بی حجابانه به آغوش کجا می آیی؟ 86
غزل شمارهٔ ۶۸۴۲ : رخ برافروخته دیگر به نظر می آیی 47
غزل شمارهٔ ۶۸۴۳ : عیش فرش است در آن محفل روح افزایی 43
غزل شمارهٔ ۶۸۴۴ : باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی 45
غزل شمارهٔ ۶۸۴۵ : بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی 34
غزل شمارهٔ ۶۸۴۶ : مباش معجب و خودبین که در بلا افتی 39
غزل شمارهٔ ۶۸۴۷ : تو تا ز هستی خود بی خبر نمی افتی 52
غزل شمارهٔ ۶۸۴۸ : ز خط سیه رخ چون لاله زار خود کردی 29
غزل شمارهٔ ۶۸۴۹ : اگر مقید کسب هوا نمی گردی 52
غزل شمارهٔ ۶۸۵۰ : دل مرا به نگاهی ز من برآوردی 25
غزل شمارهٔ ۶۸۵۱ : هزار عقد محبت به این و آن بندی 25
غزل شمارهٔ ۶۸۵۲ : اگر سرای جهان در خور سزا بودی 39
غزل شمارهٔ ۶۸۵۳ : اگر نسیم سحرگاه مهربان بودی 23
غزل شمارهٔ ۶۸۵۴ : غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟ 32
غزل شمارهٔ ۶۸۵۵ : ز برگریز، دل بی قرار ازان داری 60
غزل شمارهٔ ۶۸۵۶ : دگر چه شد که به عشاق سرگران بودی؟ 38
غزل شمارهٔ ۶۸۵۷ : هزار حیف که از رهگذار بی بصری 33
غزل شمارهٔ ۶۸۵۸ : درین حدیقه پر میوه تا جگر نخوری 27
غزل شمارهٔ ۶۸۵۹ : دگر چه شد که ز حالم خبر نمی گیری 74
غزل شمارهٔ ۶۸۶۰ : مآل تیغ زبان نیست غیر سربازی 39
غزل شمارهٔ ۶۸۶۱ : اگر به جسم درین تیره خاکدان باشی 41
غزل شمارهٔ ۶۸۶۲ : کجاست دولت آنم که یار من باشی؟ 25
غزل شمارهٔ ۶۸۶۳ : قدم برون مگذار از حصار خاموشی 63
غزل شمارهٔ ۶۸۶۴ : اگر چه هست به ظاهر خراب درویشی 42
غزل شمارهٔ ۶۸۶۵ : قرار گیر به دارالقرار درویشی 62
غزل شمارهٔ ۶۸۶۶ : حضور فرش بود در جهان درویشی 58
غزل شمارهٔ ۶۸۶۷ : قدم برون مگذار از سرای درویشی 52
غزل شمارهٔ ۶۸۶۸ : ازان همیشه بود تازه روی درویشی 36
غزل شمارهٔ ۶۸۶۹ : ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی 44
غزل شمارهٔ ۶۸۷۰ : گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی 33
غزل شمارهٔ ۶۸۷۱ : ز ماه رنگ نبازد کتان بیرنگی 59
غزل شمارهٔ ۶۸۷۲ : نیی که جیب و کنار از شکر کند خالی 29
غزل شمارهٔ ۶۸۷۳ : زبان شکوه اگر همچو خار داشتمی 26
غزل شمارهٔ ۶۸۷۴ : تو قدر درد و غم جاودان چه می دانی؟ 45
غزل شمارهٔ ۶۸۷۵ : مکش چو تنگدلان آه از پریشانی 27
غزل شمارهٔ ۶۸۷۶ : ز من مدار توقع سخن از انجمنی 22
غزل شمارهٔ ۶۸۷۷ : چه خون که در جگر ماه و آفتاب کنی 46
غزل شمارهٔ ۶۸۷۸ : به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی 67
غزل شمارهٔ ۶۸۷۹ : بر این مباش که خون در دل نیاز کنی 42
غزل شمارهٔ ۶۸۸۰ : چرا به سلسله زلف او نظر نکنی؟ 57
غزل شمارهٔ ۶۸۸۱ : برون نیامده از خویشتن سفر نکنی 64
غزل شمارهٔ ۶۸۸۲ : صفای وقت درین خاکدان چه می خواهی؟ 60
غزل شمارهٔ ۶۸۸۳ : دل عزیز به این تیره خاکدان چه دهی؟ 44
غزل شمارهٔ ۶۸۸۴ : همین نه در نظر ای سیمبر نمی آیی 64
غزل شمارهٔ ۶۸۸۵ : فکنده شور محبت مرا به صحرایی 49
غزل شمارهٔ ۶۸۸۶ : گرفته است مرا در میان تماشایی 41
غزل شمارهٔ ۶۸۸۷ : ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی 51
غزل شمارهٔ ۶۸۸۸ : نماند دشت جنون را رمیده آهویی 58
غزل شمارهٔ ۶۸۸۹ : ای آن که دل به ابروی پیوسته بسته ای 29
غزل شمارهٔ ۶۸۹۰ : ای آن که دل به دولت بیدار بسته ای 43
غزل شمارهٔ ۶۸۹۱ : از زهر چشم، چشم من زار بسته ای 31
غزل شمارهٔ ۶۸۹۲ : طومار عمر طی شد و غافل نشسته ای 50
غزل شمارهٔ ۶۸۹۳ : ای صید پیشه ای که دل از ما گرفته ای 64
غزل شمارهٔ ۶۸۹۴ : روی زمین به زلف معنبر گرفته ای 49
غزل شمارهٔ ۶۸۹۵ : از مردمان اگر چه کناری گرفته ای 32
غزل شمارهٔ ۶۸۹۶ : در خاک و خون کشید مرا ترک زاده ای 56
غزل شمارهٔ ۶۸۹۷ : ای آن که دل به عمر سبکرو نهاده ای 56
غزل شمارهٔ ۶۸۹۸ : از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای 30
غزل شمارهٔ ۶۸۹۹ : من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای 58
غزل شمارهٔ ۶۹۰۰ : با زهر چشم خنده هم آغوش کرده ای 25
غزل شمارهٔ ۶۹۰۱ : تا چهره گلگل از می گلفام کرده ای 29
غزل شمارهٔ ۶۹۰۲ : بی پرده رو در آینه ما نکرده ای 41
غزل شمارهٔ ۶۹۰۳ : دارم ز اشک گرم دل تاب خورده ای 44
غزل شمارهٔ ۶۹۰۴ : ای دل چه در قلمرو میخانه مانده ای 56
غزل شمارهٔ ۶۹۰۵ : چون آب در لباس گل و خار بوده ای 35
غزل شمارهٔ ۶۹۰۶ : ای کوه بیستون که چنین سرکشیده ای 23
غزل شمارهٔ ۶۹۰۷ : ای غنچه لب که سر به گریبان کشیده ای 36
غزل شمارهٔ ۶۹۰۸ : آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای 32
غزل شمارهٔ ۶۹۰۹ : ما را بس است سلسله جنبان اشاره ای 38
غزل شمارهٔ ۶۹۱۰ : آن را که هست گردش چشم غزاله ای 21
غزل شمارهٔ ۶۹۱۱ : ای شمع طور از آتش حسنت زبانه ای 45
غزل شمارهٔ ۶۹۱۲ : ای جان به قید گنبد خضرا چگونه ای؟ 64
غزل شمارهٔ ۶۹۱۳ : طفلی کز او مراست تمنای آشتی 23
غزل شمارهٔ ۶۹۱۴ : ای زلف مشکبار تو از رحمت آیتی 27
غزل شمارهٔ ۶۹۱۵ : ای حسن خط ز مصحف روی تو آیتی 60
غزل شمارهٔ ۶۹۱۶ : ای دل مرا به عالم امکان چه می بری؟ 27
غزل شمارهٔ ۶۹۱۷ : حیف است عمر صرف تماشا کند کسی 75
غزل شمارهٔ ۶۹۱۸ : بر مردم زمانه چه رحمت کند، کسی؟ 38
غزل شمارهٔ ۶۹۱۹ : قطع نظر چگونه ز جانان کند، کسی؟ 49
غزل شمارهٔ ۶۹۲۰ : تا کی به هر مشاهده از جا رود کسی؟ 24
غزل شمارهٔ ۶۹۲۱ : تا کی غبار خاطر صحرا شود کسی؟ 45
غزل شمارهٔ ۶۹۲۲ : حیف است حرف عشق ز ما نشنود کسی 45
غزل شمارهٔ ۶۹۲۳ : آن را که نیست ذوق وصال شکستگی 41
غزل شمارهٔ ۶۹۲۴ : تیغ تو در نیام کند قطع زندگی 56
غزل شمارهٔ ۶۹۲۵ : آسودگی مجو ز گرفتار زندگی 27
غزل شمارهٔ ۶۹۲۶ : صائب ز طول بیش بود عرض راه تو 52
غزل شمارهٔ ۶۹۲۷ : ای گل ز شوخ چشمی اغیار غافلی 29
غزل شمارهٔ ۶۹۲۸ : کوچکدلی است مایه تسخیر عالمی 37
غزل شمارهٔ ۶۹۲۹ : تا کی ز کف عنان توکل رها کنی؟ 47
غزل شمارهٔ ۶۹۳۰ : تا کی ز جهل چاره حرص از طلب کنی؟ 30
غزل شمارهٔ ۶۹۳۱ : چند از بهار عشق قناعت به خس کنی؟ 50
غزل شمارهٔ ۶۹۳۲ : گر فکر زاد آخرت ای دوربین کنی 50
غزل شمارهٔ ۶۹۳۳ : بر خاک راه اگر گذری مشکبو کنی 59
غزل شمارهٔ ۶۹۳۴ : در پیری ارتکاب می ناب می کنی 57
غزل شمارهٔ ۶۹۳۵ : دایم ستیزه با دل افگار می کنی 38
غزل شمارهٔ ۶۹۳۶ : زین گریه دروغ که ای پیر می کنی 32
غزل شمارهٔ ۶۹۳۷ : هرگاه رخ ز باده عرقناک می کنی 52
غزل شمارهٔ ۶۹۳۸ : زیر سپهر خواب فراغت چه می کنی؟ 28
غزل شمارهٔ ۶۹۳۹ : تسکین دل به زلف پریشان چه می کنی؟ 22
غزل شمارهٔ ۶۹۴۰ : لنگر درین خراب برای چه می کنی؟ 19
غزل شمارهٔ ۶۹۴۱ : پنهان رخ چو ماه برای چه می کنی؟ 43
غزل شمارهٔ ۶۹۴۲ : ای غافلی که در پی دینار می روی 22
غزل شمارهٔ ۶۹۴۳ : ای بی خبر ز خود به تماشا چه می روی؟ 90
غزل شمارهٔ ۶۹۴۴ : چندان به خضر ساز که از خود بدر شوی 47
غزل شمارهٔ ۶۹۴۵ : تا رهنورد وادی سودا نمی شوی 82
غزل شمارهٔ ۶۹۴۶ : دل را اگر چه نیست ز دلدار آگهی 35
غزل شمارهٔ ۶۹۴۷ : گر درد طلب رهبر این قافله بودی 52
غزل شمارهٔ ۶۹۴۸ : یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی 91
غزل شمارهٔ ۶۹۴۹ : دستی به سر زلف خود از ناز کشیدی 21
غزل شمارهٔ ۶۹۵۰ : چون رشته به همواری اگر نام برآری 44
غزل شمارهٔ ۶۹۵۱ : دل آب کند برق جلالی که تو داری 50
غزل شمارهٔ ۶۹۵۲ : محراب نظرهاست کمانی که تو داری 37
غزل شمارهٔ ۶۹۵۳ : خون می چکد از تیغ نگاهی که تو داری 61
غزل شمارهٔ ۶۹۵۴ : با اهل دل ای گردش افلاک چه داری؟ 36
غزل شمارهٔ ۶۹۵۵ : زنهار دل خویش به عالم نگذاری 33
غزل شمارهٔ ۶۹۵۶ : ای آه جگرسوز ز شست تو خدنگی 45
غزل شمارهٔ ۶۹۵۷ : حیف است درین فصل دماغی نرسانی 87
غزل شمارهٔ ۶۹۵۸ : ظلم است که درمان خود از درد ندانی 63
غزل شمارهٔ ۶۹۵۹ : ای جاده سودای تو هر رشته آهی 33
غزل شمارهٔ ۶۹۶۰ : در سینه عشاقی و از سینه جدایی 63
غزل شمارهٔ ۶۹۶۱ : با زلف تو دم می زند از نافه گشایی 34
غزل شمارهٔ ۶۹۶۲ : ما صلح نمودیم ز گلزار به بویی 45
غزل شمارهٔ ۶۹۶۳ : خرابم کرده چشم نیم مستی 30
غزل شمارهٔ ۶۹۶۴ : زمین از ترکتاز او غباری 64
غزل شمارهٔ ۶۹۶۵ : هوا را گر به فرمان کرده باشی 37
غزل شمارهٔ ۶۹۶۶ : به روی گرم اگر تابنده باشی 52
غزل شمارهٔ ۶۹۶۷ : اگر دل از علایق کنده باشی 101
غزل شمارهٔ ۶۹۶۸ : اگر بی پرده خود را دیده باشی 70
غزل شمارهٔ ۶۹۶۹ : تجلی سنگ را نومید نگذاشت 54
غزل شمارهٔ ۶۹۷۰ : تو دست افشانی جان را چه دانی؟ 51
غزل شمارهٔ ۶۹۷۱ : مکن ای بی وفا ناآشنایی 36
غزل شمارهٔ ۶۹۷۲ : گر بگذری ز هستی آرام جان بیابی 30
غزل شمارهٔ ۶۹۷۳ : تا کی ز دود غلیان دل را تباه سازی؟ 27
غزل شمارهٔ ۶۹۷۴ : افتاده کار ما را با یار شوخ و شنگی 29
غزل شمارهٔ ۶۹۷۵ : اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی 23
غزل شمارهٔ ۶۹۷۶ : از بس که خوش عنان است سیلاب زندگانی 43
غزل شمارهٔ ۶۹۷۷ : آن را که نیست قسمت از روزی خدایی 56
غزل شمارهٔ ۶۹۷۸ : یا غمم را شمار بایستی 74
غزل شمارهٔ ۶۹۷۹ : تلخ منشین شراب اگر داری 48
غزل شمارهٔ ۶۹۸۰ : دلفروزست جام خاموشی 49
غزل شمارهٔ ۶۹۸۱ : نمی آید از من دگر بردباری 32
غزل شمارهٔ ۶۹۸۲ : ورق تا نگردانده باد خزانی 137
غزل شمارهٔ ۶۹۸۳ : منزه ز لاف است حیران معنی 59
غزل شمارهٔ ۶۹۸۴ : تا چند مرا از خود ای دوست جدا داری؟ 38
غزل شمارهٔ ۶۹۸۵ : هر چند که مهر شرم بر درج دهن داری 45
غزل شمارهٔ ۶۹۸۶ : در نظر هر که داد عشق تواش سروری 58
غزل شمارهٔ ۶۹۸۷ : خاک سیه روز را شمع شبستان تویی 66
غزل شمارهٔ ۶۹۸۸ : حرف آن لب در میان افکنده ای 64
غزل شمارهٔ ۶۹۸۹ : کشتی تن را شکستم یللی 57
غزل شمارهٔ ۶۹۹۰ : پا به ادب نه که زخم خار نیابی 51
غزل شمارهٔ ۶۹۹۱ : مرکز عیش است آن دهان که تو داری 79
غزل شمارهٔ ۶۹۹۲ : ای از خراباتت زمین درد ته پیمانه ای 54
غزل شمارهٔ ۶۹۹۳ : با دختر رز دگر نشستی 38
غزل شمارهٔ ۶۹۹۴ : رویی به طراوت قمر داری 76
غزل شمارهٔ ۶۹۹۵ : دارد از خط گل رخسار تو فرمان خدایی 97
غزل شمارهٔ ۱ : نه احتیاج که ساقی ویره شراب سنه؟ 103
غزل شمارهٔ ۲ : عاشقین گوز یاشینه رحم ایله مز اول آفتاب 111
غزل شمارهٔ ۳ : الدن چیخارام زلف پریشانینی گورجک 111
غزل شمارهٔ ۴ : اولمادی خورشیددن داغلارد رنگین قاشلار 114
غزل شمارهٔ ۵ : منی محروم ایدن رخساردن زلف پریشاندور 84
غزل شمارهٔ ۶ : عاشق قانینی وسمه لو قاشون نهان ایچر 91
غزل شمارهٔ ۷ : گل کیمی هر کیم که گلزار ایچره نقد جانی وار 116
غزل شمارهٔ ۸ : چیخارتدی خط و منم زلف مبتلاسی هنوز 82
غزل شمارهٔ ۹ : کونلوم اول مخمور گوزلردن دگول آزارسیز 127
غزل شمارهٔ ۱۰ : توتولموش کونلوم جام ایله شادان ایلمک اولماز 116
غزل شمارهٔ ۱۱ : رحم قیل صائبه ساقی، می ایلن دوت الینی 97
غزل شمارهٔ ۱۲ : خط غباری عارضین آیات قرآن ایلمیش 93
غزل شمارهٔ ۱۳ : عمر گیچدی، سفر اسبابینی آماده قیلین 93
غزل شمارهٔ ۱۴ : دوتما اول گل دامنین محشر گونینده جان ایچون 126
غزل شمارهٔ ۱۵ : مه شبگرد اگر گورسون اونین خورشید رخسارین 119
غزل شمارهٔ ۱۶ : ساقیا می دن رفوقیل چاک بولموش کونلومی 100
غزل شمارهٔ ۱۷ : بیزنه ایمدی ذره تک جولانه گلمیشلر دنوز 117
غزل شمارهٔ ۱۸ : داغ اولدی درونیمده منیم ناز محبت 92
غزل شمارهٔ ۱۹ : مین دل محزونیله بیر تازه قربانیز هله 164 1
غزل شمارهٔ ۲۰ - در مغلوب شدن ندر محمدخان از پادشاه هند گفته شده : غفلت دن اولدی خسرو توران زبون هند 136
شمارهٔ ۱ : زشت رو چون سازد از خود دور خوی زشت را؟ 77
شمارهٔ ۲ : چرخ می داند عیار آه پرتائثیر را 72
شمارهٔ ۳ : چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را 101
شمارهٔ ۴ : چون دریغ از دیده داری حسن ذات خویش را 69
شمارهٔ ۵ : از دست کار رفته بود پیش، کار ما 73
شمارهٔ ۶ : گردون سنگدل نبود مرد جنگ ما 85
شمارهٔ ۷ : زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما 56
شمارهٔ ۸ : تا چند نهد روی به رو آن کف پا را؟ 78
شمارهٔ ۹ : بگذار شود زیر و زبر جسم گران را 72
شمارهٔ ۱۰ : بیدار کند بانگ نی افسرده دلان را 85
شمارهٔ ۱۱ : کلید فتح بود از دل شکسته گدا را 67
شمارهٔ ۱۲ : قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را 77
شمارهٔ ۱۳ : زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها 78
شمارهٔ ۱۴ : نیست پروای کدورت دل بی کینه ما را 73
شمارهٔ ۱۵ : گریه مستانه بی می می کند ما را خراب 63
شمارهٔ ۱۶ : از ترحم حسن جولان می نماید در نقاب 85
شمارهٔ ۱۷ : می شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب 76
شمارهٔ ۱۸ : عمر را پاس نفس باز ندارد ز شتاب 71
شمارهٔ ۱۹ : چه خیال است کند مست ترا باده ناب 53
شمارهٔ ۲۰ : روز در جام می آویز که در شب می ناب 64
شمارهٔ ۲۱ : چو ساخت قد ترا حلقه عمر پا به رکاب 95
شمارهٔ ۲۲ : یکی دو شد ز اجل ماتم روان غریب 70
شمارهٔ ۲۳ : زردرویی می کشد مهر از ترنج غبغبت 111
شمارهٔ ۲۴ : عمر چون از چل گذشت از وی وفاجستن خطاست 92
شمارهٔ ۲۵ : حاصل ما از نظربازی نگاه حسرت است 75
شمارهٔ ۲۶ : لعل جان بخش ترا خط دورباش آفت است 67
شمارهٔ ۲۷ : قسمت روشندلان از زندگانی کلفت است 85
شمارهٔ ۲۸ : در کهنسالی ز نسیان شکوه کفر نعمت است 57
شمارهٔ ۲۹ : بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است 108
شمارهٔ ۳۰ : شیوه چشم کبود از چشم ها دلکشترست 74
شمارهٔ ۳۱ : باده لعلی ز لعل و شیشه از کان خوشترست 63
شمارهٔ ۳۲ : راحت مرگ فقیران ز اغنیا افزونترست 77
شمارهٔ ۳۳ : نیست شاه آن کس که او را تاج گوهر بر سرست 128
شمارهٔ ۳۴ : صندل بی مغز عالم گرده دردسرست 88
شمارهٔ ۳۵ : آنچه ما را از شراب زندگی در ساغرست 78
شمارهٔ ۳۶ : می شوم گل، در گریبان خار می افتد مرا 104
شمارهٔ ۳۷ : بحر نتواند غبار غم ز دل شستن مرا 94
شمارهٔ ۳۸ : می گشاید ذکر بر رویت در الله را 70
شمارهٔ ۳۹ : خط مشکین خواست عذر آن عذار ساده را 64
شمارهٔ ۴۰ : نیست سوی حق به جز تسلیم راهی بنده را 90
شمارهٔ ۴۱ : نیست پروای علایق طبع وحشت دیده را 78
شمارهٔ ۴۲ : عشق می پاشد ز یکدیگر دل غم پیشه را 99
شمارهٔ ۴۳ : حسن عالمسوز دارد بی قرار اندیشه را 66
شمارهٔ ۴۴ : زلف طرار تو می بندد زبان شانه را 60
شمارهٔ ۴۵ : بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را 76
شمارهٔ ۴۶ : نیل چشم زخم باشد زنگ کلفت سینه را 62
شمارهٔ ۴۷ : شوخی راز محبت می شکافد سینه را 91
شمارهٔ ۴۸ : بیخودی فرش است در چشم و دل بی تاب ما 59
شمارهٔ ۴۹ : می کند در پرده شب جلوه دایم روز ما 70
شمارهٔ ۵۰ : از گرانخوابی چو چشم دام آزادیم ما 76
شمارهٔ ۵۱ : بر زبان حرف طلب هرگز نمی آریم ما 74
شمارهٔ ۵۲ : دور شو ای آستین از دیده گریان ما 96
شمارهٔ ۵۳ : به همواری توان بردن سبق از همرهان اینجا 96
شمارهٔ ۵۴ : به احسان همتم می کرد قارون اهل دنیا را 60
شمارهٔ ۵۵ : تمنای تو دارد در کشاکش آسمان ها را 93
شمارهٔ ۵۶ : ز بدگویان امان خواهی، ز غیبت پاک کن لب را 115
شمارهٔ ۵۷ : ز خط اندیشه نبود چهره آن سرو قامت را 80
شمارهٔ ۵۸ : کجا اندیشه عقباست عقل ذوفنونت را؟ 89
شمارهٔ ۵۹ : کند هر جا پریشان باد زلف مشکبارش را 59
شمارهٔ ۶۰ : توجه نیست با دلهای سنگین عشق سرکش را 76
شمارهٔ ۶۱ : به گلشن چون روی، بنما به گل چاک گریبان را 72
شمارهٔ ۶۲ : نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ 72
شمارهٔ ۶۳ : به آسانی شود دلها مسخر گوشه گیران را 66
شمارهٔ ۶۴ : کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را 62
شمارهٔ ۶۵ : ز نقصان گهر باشد گران خیزی بزرگان را 66
شمارهٔ ۶۶ : نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟ 105
شمارهٔ ۶۷ : عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را 83
شمارهٔ ۶۸ : مصیبت می کند بر دل گوارا زهر مردن را 89
شمارهٔ ۶۹ : بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را 73
شمارهٔ ۷۰ : نمی گردد حجاب از دورگردی لفظ مضمون را 63
شمارهٔ ۷۱ : چه حاصل کز غزالان بزم رنگین است مجنون را؟ 74
شمارهٔ ۷۲ : به خاموشی سرآور روزگار زندگانی را 65
شمارهٔ ۷۳ : نمی آیی به بیداری چو در آغوش من شبها 85
شمارهٔ ۷۴ : به چشم مردم آگاه، این فرسوده قالبها 57
شمارهٔ ۷۵ : بخیل دوربین زان می کند وحشت ز صحبت ها 89
شمارهٔ ۷۶ : شود زیر و زبر مجموعه خاطر ز محفل ها 87
شمارهٔ ۷۷ : ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانه دلها 65
شمارهٔ ۷۸ : به چشم عاقبت بین هر که خود را دید در دنیا 80
شمارهٔ ۷۹ : (سر تسلیم خرد بر خط جام است اینجا 68
شمارهٔ ۸۰ : (هر که خاموش شد از اهل بیان است اینجا 68
شمارهٔ ۸۱ : جز یتیمی چه بر این داشت در گوش ترا 80
شمارهٔ ۸۲ : این نه خط است سیه کرده بناگوش ترا 80
شمارهٔ ۸۳ : زاهد خشک بود دشمن جان میکش را 55
شمارهٔ ۸۴ : پند ارباب خرد پنبه گوش است مرا 110
شمارهٔ ۸۵ : چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما 73
شمارهٔ ۸۶ : می تپد در جگر خاک همان طینت ما 65
شمارهٔ ۸۷ : چرخ خونخوار دلیرست به خونریزی ما 104
شمارهٔ ۸۸ : چه نسبت است به یوسف رخ نکوی ترا؟ 100
شمارهٔ ۸۹ : مسنج با دل شب فیض صبح انور را 75
شمارهٔ ۹۰ : چه آتش است به جان این دل مشوش را؟ 85
شمارهٔ ۹۱ : حذر ز ناخن الماس نیست داغ مرا 64
شمارهٔ ۹۲ : فراغبال محال است راست کیشان را 69
شمارهٔ ۹۳ : رخسار آتشین نپذیرد نقاب را 91
شمارهٔ ۹۴ : گردد دو نیم، دل ز گلستان ملول را 66
شمارهٔ ۹۵ : خال تو سوخت جان من غم سرشته را 96
شمارهٔ ۹۶ : زخم زبان به جوش نیارد فسرده را 61
شمارهٔ ۹۷ : کم کم کن آشنا به لب زخم دشنه را 87
شمارهٔ ۹۸ : عقل شرع باطن است و شرع عقل ظاهرست 73
شمارهٔ ۹۹ : داغدار عشق را نور و صفای دیگرست 71
شمارهٔ ۱۰۰ : جای برگ گل به بستر اشک رنگینم بس است 74
شمارهٔ ۱۰۱ : عیب مردم بر هنر تا چند بگزینی، بس است 63
شمارهٔ ۱۰۲ : نغمه های جانفزا در پرده نی مدغم است؟ 86
شمارهٔ ۱۰۳ : شانه با صد دست از بست و گشادش درهم است 69
شمارهٔ ۱۰۴ : بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است 62
شمارهٔ ۱۰۵ : عمر را بر باد دادن تن به صحبت دادن است 103
شمارهٔ ۱۰۶ : آتشین رویی که داغ ما گلی از باغ اوست 85
شمارهٔ ۱۰۷ : حاصل دنیا و بال جان فارغبال توست 87
شمارهٔ ۱۰۸ : کاکل او دام در راه صبا انداخته است 56
شمارهٔ ۱۰۹ : یوسف از بی مهری اخوان به چاه افتاده است 90
شمارهٔ ۱۱۰ : تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است 79
شمارهٔ ۱۱۱ : کی نسیم صبحدم با غنچه گل کرده است 83
شمارهٔ ۱۱۲ : بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است 75
شمارهٔ ۱۱۳ : تا دل بی تاب من گرم طلب گردیده است 69
شمارهٔ ۱۱۴ : هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است 171
شمارهٔ ۱۱۵ : بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است 65
شمارهٔ ۱۱۶ : آب حیوان با لب لعل تو خون مرده ای است 73
شمارهٔ ۱۱۷ : نغمه شیرین در مذاقم بی شراب تلخ نیست 116
شمارهٔ ۱۱۸ : دل به صحبت ذوق خلوت دیده را در بند نیست 64
شمارهٔ ۱۱۹ : جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست 92
شمارهٔ ۱۲۰ : گوش ناقص طینتان را پرده انصاف نیست 84
شمارهٔ ۱۲۱ : در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت 76
شمارهٔ ۱۲۲ : بعد سالی در گلستان جلوه ای گل کرد و رفت 60
شمارهٔ ۱۲۳ : از دعا در صبح کام دل توان آسان گرفت 49
شمارهٔ ۱۲۴ : خبرها می دهد از می پرستی رنگ غمازت 49
شمارهٔ ۱۲۵ : مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است 92
شمارهٔ ۱۲۶ : غرض از خوردن می مستی بالادست است 84
شمارهٔ ۱۲۷ : ناله نی حدی قافله ارواح است 97
شمارهٔ ۱۲۸ : پیر را قامت خم سوی عدم راهبرست 67
شمارهٔ ۱۲۹ : (در خموشی لب من چهره گشای رازست 66
شمارهٔ ۱۳۰ : چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست 72
شمارهٔ ۱۳۱ : بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است 52
شمارهٔ ۱۳۲ : هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است 90
شمارهٔ ۱۳۳ : تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است 61
شمارهٔ ۱۳۴ : تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است 77
شمارهٔ ۱۳۵ : رگ جان من و آن زلف به هم پیوسته است 68
شمارهٔ ۱۳۶ : دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است 77
شمارهٔ ۱۳۷ : از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است 80
شمارهٔ ۱۳۸ : باز سرمشق جنونم خط نازک رقمی است 66
شمارهٔ ۱۳۹ : هر چه جز حیرت دیدار بود نادانی است 86
شمارهٔ ۱۴۰ : گر چه رخسار ترا آب طراوت کم نیست 80
شمارهٔ ۱۴۱ : عشق را چشم به سامان تن آسانی نیست 64
شمارهٔ ۱۴۲ : از سرانجام عمارت خوشی از دلها رفت 96
شمارهٔ ۱۴۳ : به گریه جوهر بینش ز دیده ما ریخت 81
شمارهٔ ۱۴۴ : چه غم اگر تهی از باده جام و شیشه ماست؟ 91
شمارهٔ ۱۴۵ : چنان که مهر خموشی سپند آفتهاست 81
شمارهٔ ۱۴۶ : دلم ربوده خط شکسته بسته اوست 70
شمارهٔ ۱۴۷ : چه سود ازین که کتبخانه جهان از توست؟ 83
شمارهٔ ۱۴۸ : دلیل راه توکل امید کوتاه است 69
شمارهٔ ۱۴۹ : خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است 799
شمارهٔ ۱۵۰ : پلنگ اگر چه ز خشم آتش فروخته ای است 86
شمارهٔ ۱۵۱ : هزار رنگ بلا در خمار میخواری است 81
شمارهٔ ۱۵۲ : گل سر سبد روزگار، خوش خویی است 70
شمارهٔ ۱۵۳ : چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست 75
شمارهٔ ۱۵۴ : به زور خرده جان را نگاه نتوان داشت 59
شمارهٔ ۱۵۵ : یعقوب از فروغ جمال تو چشم باخت 78
شمارهٔ ۱۵۶ : جایی مرو نخوانده که گر خانه خداست 61
شمارهٔ ۱۵۷ : ابر سیاه حامل باران رحمت است 91
شمارهٔ ۱۵۸ : با قبله طاق ابروی او را چه نسبت است؟ 81
شمارهٔ ۱۵۹ : موی سفید ریشه آه ندامت است 79
شمارهٔ ۱۶۰ : ای شانه زلف و کاکل دلدار نازک است 65
شمارهٔ ۱۶۱ : موی سفید صبحدم جان غافل است 50
شمارهٔ ۱۶۲ : چندان که خار در پی آزار بلبل است 69
شمارهٔ ۱۶۳ : این شور در جهان نه از افلاک و انجم است 57
شمارهٔ ۱۶۴ : دیدار یار در گره چشم بستن است 79
شمارهٔ ۱۶۵ : درمان درد هجر ز جان دست شستن است 88
شمارهٔ ۱۶۶ : شکرفروش مصر حلاوت زبان توست 53
شمارهٔ ۱۶۷ : خال است این که بر لب او چشم دوخته است؟ 56
شمارهٔ ۱۶۸ : چشمم ز پهلوی دل دیوانه پر شده است 82
شمارهٔ ۱۶۹ : نی انجمن فروز شراب شبانه است 63
شمارهٔ ۱۷۰ : ز پیری حاصل من مد آه است 85
شمارهٔ ۱۷۱ : ظرافت آتش افروز جدایی است 79
شمارهٔ ۱۷۲ : در چمن روزگار فال شکفتن خطاست 82
شمارهٔ ۱۷۳ : حسن را با عشق شان دیگرست 63
شمارهٔ ۱۷۴ : عشق هر چند مجازی است خوش است 73
شمارهٔ ۱۷۵ : حسن در دوستی یگانه خوش است 61
شمارهٔ ۱۷۶ : عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد 81
شمارهٔ ۱۷۷ : از تراش آن خط مشکین جلوه زان رخسار کرد 56
شمارهٔ ۱۷۸ : منع ما کی می توان از دستبوس امروز کرد؟ 54
شمارهٔ ۱۷۹ : از حیا نتوان به چشم او نگاه تیز کرد 59
شمارهٔ ۱۸۰ : ذات حق را چون توان در این جهان ادراک کرد؟ 75
شمارهٔ ۱۸۱ : دانه خال تو خون از چشم صیاد آورد 84
شمارهٔ ۱۸۲ : عالمی از منع زینت خرم و دلشاد شد 75
شمارهٔ ۱۸۳ : خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد 60
شمارهٔ ۱۸۴ : بی تائمل هر که در محفل سخن پرداز شد 51
شمارهٔ ۱۸۵ : خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد 79
شمارهٔ ۱۸۶ : تازه رو زخم کهن از زخم های تازه شد 81
شمارهٔ ۱۸۷ : داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد 84
شمارهٔ ۱۸۸ : تا مسیحا رفت از عالم دل خرم نماند 66
شمارهٔ ۱۸۹ : ساده لوحانی که رو در کنج عزلت کرده اند 74
شمارهٔ ۱۹۰ : تا نقاب از رخ برافکنده است در مشکین پرند 82
شمارهٔ ۱۹۱ : غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند 59
شمارهٔ ۱۹۲ : در دل معشوق جای خود ادب وا می کند 78
شمارهٔ ۱۹۳ : آن که لب باز از سر رغبت به غیبت می کند 82
شمارهٔ ۱۹۴ : میکشان را باده گلرنگ خندان می کند 68
شمارهٔ ۱۹۵ : تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود 82
شمارهٔ ۱۹۶ : دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود 71
شمارهٔ ۱۹۷ : در بساط آسمان خشک، همت کم بود 88
شمارهٔ ۱۹۸ : حاصل جمعیت عالم پریشانی بود 95
شمارهٔ ۱۹۹ : بخت با ما بر خلاف راه مقصد می رود 60
شمارهٔ ۲۰۰ : دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود 62
شمارهٔ ۲۰۱ : هر که گرداند ز دنیا روی، از مردان شود 71
شمارهٔ ۲۰۲ : فیض روشن گوهران از ارتحال افزون شود 61
شمارهٔ ۲۰۳ : از شراب لاله گون همت دوبالا می شود 97
شمارهٔ ۲۰۴ : حسن خط از حلقه گشتن ها زیادت می شود 85
شمارهٔ ۲۰۵ : در وجود ما شراب تلخ باطل می شود 72
شمارهٔ ۲۰۶ : عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود 80
شمارهٔ ۲۰۷ : آسمان افتادگان را غمگساری می شود 80
شمارهٔ ۲۰۸ : خون می را از عروق تاک می باید کشید 72
شمارهٔ ۲۰۹ : ساغر می را به دست می پرست ما دهید 52
شمارهٔ ۲۱۰ : کجا چشم بد از دود سپندم در گزند افتد؟ 79
شمارهٔ ۲۱۱ : به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد 70
شمارهٔ ۲۱۲ : به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد 56
شمارهٔ ۲۱۳ : چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد 92
شمارهٔ ۲۱۴ : طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد 94
شمارهٔ ۲۱۵ : ز پرگویی دهان هرزه گویان باز می گردد 89
شمارهٔ ۲۱۶ : دلی دارم که از یاد طرب غمناک می گردد 76
شمارهٔ ۲۱۷ : به هر کس آسمان شد مهربان بیچاره می گردد 70
شمارهٔ ۲۱۸ : غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد 76
شمارهٔ ۲۱۹ : به می خشکی ز طبع زاهدان زایل نمی گردد 65
شمارهٔ ۲۲۰ : ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک می بارد 69
شمارهٔ ۲۲۱ : ز بس اندیشه سرو از قامت آن دلربا دارد 56
شمارهٔ ۲۲۲ : مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد 51
شمارهٔ ۲۲۳ : شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد 47
شمارهٔ ۲۲۴ : که جز من می تواند تا مرا گرم سخن دارد؟ 87
شمارهٔ ۲۲۵ : به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد 77
شمارهٔ ۲۲۶ : نهان در پرده هر موی من آه آتشین دارد 83
شمارهٔ ۲۲۷ : به هر رنگی که باشد دل، همان صورت جهان گیرد 73
شمارهٔ ۲۲۸ : که دارم غیر خط تا از رخ او داد من گیرد؟ 64
شمارهٔ ۲۲۹ : من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد 82
شمارهٔ ۲۳۰ : به ماتم هر که کام خود ز افغان تلخ می سازد 51
شمارهٔ ۲۳۱ : سیه مستان غفلت را فلک هشیار می سازد 75
شمارهٔ ۲۳۲ : آب حیات آتش رخساره ها می است 58
شمارهٔ ۲۳۳ : حسنت هلال را به سر آسمان شکست 58
شمارهٔ ۲۳۴ : رخسار او مقید زلف بلند نیست 74
شمارهٔ ۲۳۵ : ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست 89
شمارهٔ ۲۳۶ : ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست 80
شمارهٔ ۲۳۷ : در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست 52
شمارهٔ ۲۳۸ : عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست 58
شمارهٔ ۲۳۹ : گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت 66
شمارهٔ ۲۴۰ : از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت 88
شمارهٔ ۲۴۱ : از روی عرقناک تو خورشید کباب است 96
شمارهٔ ۲۴۲ : از پرده شرم تو دلم داغ و کباب است 88
شمارهٔ ۲۴۳ : تنها نه همین با تو مرا روی نیازست 78
شمارهٔ ۲۴۴ : صد در صد آفاق، بیابان جنون است 66
شمارهٔ ۲۴۵ : دایم دلم از دخل نفهمیده غمین است 73
شمارهٔ ۲۴۶ : با عشق تو اندیشه کونین گناه است 62
شمارهٔ ۲۴۷ : هر قطره شبنم به چمن دانه ذکری است 74
شمارهٔ ۲۴۸ : هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است 60
شمارهٔ ۲۴۹ : از رفتن گل صحن چمن نوحه سرایی است 84
شمارهٔ ۲۵۰ : با خوی سرکش او آتش سخن پذیرست 64
شمارهٔ ۲۵۱ : رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت 55
شمارهٔ ۲۵۲ : 76
شمارهٔ ۲۵۳ : تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد 72
شمارهٔ ۲۵۴ : دلم چون برگ بید از حرف بی هنگام می لرزد 96
شمارهٔ ۲۵۵ : تبسم کن که جان باده لعلی قبا سوزد 82
شمارهٔ ۲۵۶ : اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد 71
شمارهٔ ۲۵۷ : ز بس گفتار من از دل غبارآلود می خیزد 65
شمارهٔ ۲۵۸ : به تمکینی ز جای خویش آن طناز می خیزد 87
شمارهٔ ۲۵۹ : زخامی هر کبابی اشک خونین بر زمین ریزد 68
شمارهٔ ۲۶۰ : ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد 94
شمارهٔ ۲۶۱ : چه پروا عاشق بیتاب را از سوختن باشد؟ 87
شمارهٔ ۲۶۲ : بزرگان را به تعلیم کسی حاجت نمی باشد 66
شمارهٔ ۲۶۳ : ز شهرت ناقص از کامل عیاران بیش می بالد 85
شمارهٔ ۲۶۴ : دلی کز خامشی روشن شود مردن نمی داند 56
شمارهٔ ۲۶۵ : ز بی دردی پر و بال طلب از کار می ماند 63
شمارهٔ ۲۶۶ : مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود 69
شمارهٔ ۲۶۷ : نگردم چون سبو غافل ز حفظ آبروی خود 76
شمارهٔ ۲۶۸ : گریبان چاک در گلشن چو آن طناز می آید 68
شمارهٔ ۲۶۹ : ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید 60
شمارهٔ ۲۷۰ : به قلب خصم عاجز تاختن از ما نمی آید 75
شمارهٔ ۲۷۱ : به روی نرم، کار از اهل دنیا برنمی آید 69
شمارهٔ ۲۷۲ : نشاط ظاهری دل را گره از کار نگشاید 80
شمارهٔ ۲۷۳ : چون فروزان ز می آن آینه طلعت گردد 84
شمارهٔ ۲۷۴ : سر ما گرم ز زور می بی غش گردد 105
شمارهٔ ۲۷۵ : صحبت مردم افسرده سکون می آرد 70
شمارهٔ ۲۷۶ : صبح وصل است و مرا حال چنین می گذرد 90
شمارهٔ ۲۷۷ : طفل محبوبم اگر رخ ز شراب افروزد 64
شمارهٔ ۲۷۸ : بی تائمل به مقامی دل غافل نرسد 66
شمارهٔ ۲۷۹ : از سفر با رخ افروخته جانان آمد 68
شمارهٔ ۲۸۰ : اهل بازار ز زهاد به انصافترند 70
شمارهٔ ۲۸۱ : پیش سایل چه ضرورست بپا برخیزند؟ 59
شمارهٔ ۲۸۲ : گر مصور قلم از موی میان تو کند 76
شمارهٔ ۲۸۳ : اول و آخر الله ازان آه بود 71
شمارهٔ ۲۸۴ : از حیات آنچه ترا صرف به طاعات شود 66
شمارهٔ ۲۸۵ : حسن اگر بدرقه شعله آواز شود 98
شمارهٔ ۲۸۶ : گر چنین جلوه گر آن سرو قباپوش شود 61
شمارهٔ ۲۸۷ : زود از خنده بی مغز دهن بسته شود 55
شمارهٔ ۲۸۸ : یوسف از دیدن رخسار تو خودبین نشود 80
شمارهٔ ۲۸۹ : دل سودازده داغ تو به افسر ندهد 53
شمارهٔ ۲۹۰ : گریه امروز به رنگ دگرم می آید 67
شمارهٔ ۲۹۱ : کیست آن کس که نه بر حال مسافر گرید؟ 78
شمارهٔ ۲۹۲ : مدار خویش بزرگی که بر شراب نهاد 111
شمارهٔ ۲۹۳ : خسیس باده چو نوشد خسیس تر گردد 92
شمارهٔ ۲۹۴ : می مدام دل لاله را سیه دارد 61
شمارهٔ ۲۹۵ : اگر نه اشک مرادست بر گلو گیرد 76
شمارهٔ ۲۹۶ : همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد 61
شمارهٔ ۲۹۷ : ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد 64
شمارهٔ ۲۹۸ : خدنگ بی غرضان را خطا نمی باشد 81
شمارهٔ ۲۹۹ : ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد 73
شمارهٔ ۳۰۰ : به روی لاله و گل هر که می نمی نوشد 57
شمارهٔ ۳۰۱ : پیاله ای به لبم چرخ آشنا نکند 83
شمارهٔ ۳۰۲ : دلی که آب شد از عشق برقرار بود 78
شمارهٔ ۳۰۳ : دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود 69
شمارهٔ ۳۰۴ : به دست من کمر نازک تو چون آید؟ 78
شمارهٔ ۳۰۵ : اگر ز دست تهی، کام برنمی آید 62
شمارهٔ ۳۰۶ : نخلی که سرکشی نکند پایمال باد! 72
شمارهٔ ۳۰۷ : سیر شکوفه عقل مرا زیر دست کرد 64
شمارهٔ ۳۰۸ : در گلشنی که حسن تو عارض جمال کرد 57
شمارهٔ ۳۰۹ : حسن از حجاب، غصه و تشویش می خورد 88
شمارهٔ ۳۱۰ : با جسم کس به عالم بالا نمی رسد 109
شمارهٔ ۳۱۱ : دل از سفید گشتن مو ناامید شد 74
شمارهٔ ۳۱۲ : حسن تو زیردست خط مشکبار شد 79
شمارهٔ ۳۱۳ : غلیان ز دودمان وجود آشکار شد 70
شمارهٔ ۳۱۴ : از اختیار دم دل گمراه می زند 67
شمارهٔ ۳۱۵ : گر چه در ظاهر به زه دارم کمان اختیار 74
شمارهٔ ۳۱۶ : تیشه من چون زند دامان جرائت بر کمر 92
شمارهٔ ۳۱۷ : گر باغبان زکات زر گل برون کند 57
شمارهٔ ۳۱۸ : اشکم همیشه خون به دل آستین کند 116
شمارهٔ ۳۱۹ : خوبان اگر چه زبده اولاد آدمند 70
شمارهٔ ۳۲۰ : روشندلان که قبله خود روی او کنند 71
شمارهٔ ۳۲۱ : در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود 74
شمارهٔ ۳۲۲ : بیداد آسمان چه خیال است کم شود 66
شمارهٔ ۳۲۳ : از باده چون عقیق تو سیراب می شود 75
شمارهٔ ۳۲۴ : از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود 80
شمارهٔ ۳۲۵ : از بانگ نی دلی که جراحت نمی شود 86
شمارهٔ ۳۲۶ : از تاج باج خواه فریدون حذر کنید 65
شمارهٔ ۳۲۷ : تقصیر میانش ز خم و پیچ ندارد 66
شمارهٔ ۳۲۸ : حاشا که طلبکار حق آرام پذیرد 69
شمارهٔ ۳۲۹ : جز سرکشی از آدم بی درد چه خیزد؟ 72
شمارهٔ ۳۳۰ : از شهد جهان جز غم و تشویش چه خیزد؟ 68
شمارهٔ ۳۳۱ : از موی چو کافور دلم بیت حزن شد 67
شمارهٔ ۳۳۲ : تا گوهر ذات تو نهان زیر زمین شد 92
شمارهٔ ۳۳۳ : می خورد و فروزان شد و از شرم برآمد 70
شمارهٔ ۳۳۴ : کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ 82
شمارهٔ ۳۳۵ : طول امر از دل چه خیال است برآید؟ 105
شمارهٔ ۳۳۶ : زنگ از دل ما آن خط شبرنگ زداید 85
شمارهٔ ۳۳۷ : خط در دل روشن گهران مهر فزاید 65
شمارهٔ ۳۳۸ : در کسوت فقر آن رخ چون ماه ببینید 74
شمارهٔ ۳۳۹ : در صیدگاه دنیا هر کس که هوش دارد 84
شمارهٔ ۳۴۰ : تا خط دمید با من دلدار هم سخن شد 72
شمارهٔ ۳۴۱ : دل ز من خال یار می گیرد 90
شمارهٔ ۳۴۲ : هیچ شریفی خسیس رای نباشد 77
شمارهٔ ۳۴۳ : خسیس از هنرپیشگان عیب بیند 51
شمارهٔ ۳۴۴ : از نمدپوشان زبان طعن را کوتاه دار 75
شمارهٔ ۳۴۵ : گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار 76
شمارهٔ ۳۴۶ : شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار 58
شمارهٔ ۳۴۷ : پوچ گو را بر سر گفتار بی حاصل میار 66
شمارهٔ ۳۴۸ : وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر 50
شمارهٔ ۳۴۹ : هر که برگش بیش، وقت مرگ لرزد بیشتر 60
شمارهٔ ۳۵۰ : هست حاجت در بساط کج کلاهان بیشتر 78
شمارهٔ ۳۵۱ : می رسد هر دم مرا از نوخطان نیش دگر 63
شمارهٔ ۳۵۲ : بر دل موری درین عبرت سرا غافل مخور 71
شمارهٔ ۳۵۳ : کریم سایل خود را غنی کند یکبار 80
شمارهٔ ۳۵۴ : یکی هزار شود داغ در دل افگار 85
شمارهٔ ۳۵۵ : ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر 69
شمارهٔ ۳۵۶ : با چهره شکسته و با چشم اشکبار 91
شمارهٔ ۳۵۷ : سامان دهر را همه اسباب غم شمار 53
شمارهٔ ۳۵۸ : در دیده ها اگر چه بود راه هند دور 65
شمارهٔ ۳۵۹ : مخور فریب محبت ز ناله همه کس 71
شمارهٔ ۳۶۰ : برنیایی خوش به اهل فکر، ناخوش هم مباش 102
شمارهٔ ۳۶۱ : یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش 62
شمارهٔ ۳۶۲ : از ته دل نیست از همصحبتان رنجیدنش 63
شمارهٔ ۳۶۳ : یار گندم گون جوی نگذاشت در من عقل و هوش 657 1
شمارهٔ ۳۶۴ : در کهنسالی نیفتد کافر از سامان خویش! 82
شمارهٔ ۳۶۵ : حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش 71
شمارهٔ ۳۶۶ : صنوبر قامتی کز خاک می روید گرفتارش 89
شمارهٔ ۳۶۷ : در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش 66
شمارهٔ ۳۶۸ : تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش 74
شمارهٔ ۳۶۹ : دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش 96
شمارهٔ ۳۷۰ : قلم ماری است کز رشوت بود افسون گیرایش 78
شمارهٔ ۳۷۱ : به دوری محو از خاطر نگردد قد رعنایش 67
شمارهٔ ۳۷۲ : سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش 58
شمارهٔ ۳۷۳ : غوطه در زنگ زد آیینه روشن گهرش 70
شمارهٔ ۳۷۴ : عمر گویی است سبک، قامت خم چوگانش 63
شمارهٔ ۳۷۵ : به عزم صید چنان گرم خاست شهبازش 80
شمارهٔ ۳۷۶ : مطرب مکن ز صافی آواز انتعاش 70
شمارهٔ ۳۷۷ : محو کی از صفحه دلها شود آثار من؟ 144
شمارهٔ ۳۷۸ : بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من 83
شمارهٔ ۳۷۹ : دارد از سبقت ز چشم بد خطرها جان من 73
شمارهٔ ۳۸۰ : از علایق دل ز آب و گل نمی آید برون 86
شمارهٔ ۳۸۱ : آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین 65
شمارهٔ ۳۸۲ : در جبین تاک، نور باده بی غش ببین 85
شمارهٔ ۳۸۳ : خط مشکین را به گرد خال آن مهوش ببین 87
شمارهٔ ۳۸۴ : ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگران بردن 107
شمارهٔ ۳۸۵ : ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن 69
شمارهٔ ۳۸۶ : ازان خرسند گردیدم ز دیدن ها به نادیدن 59
شمارهٔ ۳۸۷ : ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن 70
شمارهٔ ۳۸۸ : جوانی برد با خود آنچه می آمد به کار از من 51
شمارهٔ ۳۸۹ : نباشد در مقام دلبری نازک نهال من 73
شمارهٔ ۳۹۰ : ندارد حاجت تکرار گفتار تمام من 54
شمارهٔ ۳۹۱ : به پرگار از توکل شد چنان برگ و نوای من 85
شمارهٔ ۳۹۲ : تا سر خود به گریبان نتوانی بردن 86
شمارهٔ ۳۹۳ : می گشاید ز خموشان دل بی کینه من 94
شمارهٔ ۳۹۴ : اگر عزیز توان شد به آبروی کسان 63
شمارهٔ ۳۹۵ : توان به خامشی از عمر کام دل بردن 108
شمارهٔ ۳۹۶ : به طوق غبغب سیمین او نظر واکن 73
شمارهٔ ۳۹۷ : عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین 75
شمارهٔ ۳۹۸ : از توست آنچه می دهی آن را به دیگران 67
شمارهٔ ۳۹۹ : ز احسان بنای دولت خود باثبات کن 90
شمارهٔ ۴۰۰ : ای غنچه لب رعایت اهل نیاز کن 117
شمارهٔ ۴۰۱ : عیش جهان در آن لب خندان نظاره کن 70
شمارهٔ ۴۰۲ : پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن 76
شمارهٔ ۴۰۳ : بر جام باده چشم ندارد حباب من 61
شمارهٔ ۴۰۴ : در سوختن زیاده شود آب و تاب من 99
شمارهٔ ۴۰۵ : متراش خط ز چهره خود پر عتاب من 69
شمارهٔ ۴۰۶ : آشفته می شود ز نصیحت دماغ من 69
شمارهٔ ۴۰۷ : در لعل یار خنده دندان نما ببین 120
شمارهٔ ۴۰۸ : عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی 73
شمارهٔ ۴۰۹ : زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی 118
شمارهٔ ۴۱۰ : کند گل جمع خود را چون تو در گلزار می آیی 68
شمارهٔ ۴۱۱ : سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای 92
شمارهٔ ۴۱۲ : بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی 66
شمارهٔ ۴۱۳ : جام جم مهر خموشی است اگر بینایی 79
شمارهٔ ۴۱۴ : عرق فشان رخ خود از شراب ساخته ای 73
شمارهٔ ۴۱۵ : کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی 78
شمارهٔ ۴۱۶ : عبیر فتنه به زلف سیاهت ارزانی! 65
شمارهٔ ۴۱۷ : مخالفت نبود در جهان تنهایی 62
شمارهٔ ۴۱۸ : در ماه روزه سیر مه ما نکرده ای 76
شمارهٔ ۴۱۹ : ای خط سبز کز لب جانان دمیده ای 67
شمارهٔ ۴۲۰ : هر لحظه خرابم کند آن چشم به رنگی 67
شمارهٔ ۴۲۱ : با خود پرداز از منزل طرازی 54
شمارهٔ ۴۲۲ : گر می نمی ستانی ای زاهد ریایی 67
شمارهٔ ۴۲۳ : در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی 71
شمارهٔ ۴۲۴ : بر گردن است خون دو صد کشته چون منش 103
شمارهٔ ۴۲۵ : ماهی که عرض می دهد از فلس، مال خویش 52
شمارهٔ ۴۲۶ : از کرم آن کس که شهرت است مرادش 70
شمارهٔ ۴۲۷ : چون آتش است رغبت بی منتهای حرص 57
شمارهٔ ۴۲۸ : با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق 53
شمارهٔ ۴۲۹ : بی فسادی نیست گر رو در صلاح آرند خلق 72
شمارهٔ ۴۳۰ : مرو از راه به احسان خسیسانه خلق 70
شمارهٔ ۴۳۱ : نیست از گرد مذلت متواضع را باک 71
شمارهٔ ۴۳۲ : برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک 66
شمارهٔ ۴۳۳ : می کند عیب نمایان را هنرپرور کمال 62
شمارهٔ ۴۳۴ : روزگاری شد دل افسرده دارم در بغل 60
شمارهٔ ۴۳۵ : هر که را از سایلان ناشاد می سازد بخیل 85
شمارهٔ ۴۳۶ : هر که از لاغری انگشت نما شد چو هلال 67
شمارهٔ ۴۳۷ : تن گران و جان نزار و دل کباب است از طعام 73
شمارهٔ ۴۳۸ : لازم یکدیگر افتاده است ناکامی و کام 86
شمارهٔ ۴۳۹ : حرص کرد از دعوی فقر و فنا شرمنده ام 80
شمارهٔ ۴۴۰ : می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام 79
شمارهٔ ۴۴۱ : اشک خونین بس که زد جوش از دل دیوانه ام 64
شمارهٔ ۴۴۲ : ناز آن لبها ز خط از قدردانی می کشم 87
شمارهٔ ۴۴۳ : گر چه در راه سخن کرده است از سر پا قلم 76
شمارهٔ ۴۴۴ : از خموشی ما ز دست هرزه نالان رسته ایم 87
شمارهٔ ۴۴۵ : ما به رنجش اکتفا از تندخویان کرده ایم 91
شمارهٔ ۴۴۶ : غم به آه از سینه افگار برمی آوریم 68
شمارهٔ ۴۴۷ : چند دل ز اندیشه بیش و کم روزی خوریم؟ 92
شمارهٔ ۴۴۸ : بر زمین خط از خیال سرو قدی می کشیم 60
شمارهٔ ۴۴۹ : کجا شور قیامت تلخ سازد خواب شیرینم؟ 59
شمارهٔ ۴۵۰ : ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم 93
شمارهٔ ۴۵۱ : چنان که جمله عبادات از وضوست تمام 78
شمارهٔ ۴۵۲ : نجست ناوک آهی درست از شستم 97
شمارهٔ ۴۵۳ : مرا که هست میسر سبو به دوش کشم 72
شمارهٔ ۴۵۴ : به دست چون شکن زلف او شمار کنم 73
شمارهٔ ۴۵۵ : کجاست مشت زری تا چو گل به باد دهیم 86
شمارهٔ ۴۵۶ : دل را ز زلف آن بت پرفن گرفته ام 60
شمارهٔ ۴۵۷ : از بس که بی گمان به در دل رسیده ام 55
شمارهٔ ۴۵۸ : جان دگر ز بوسه دلدار یافتم 70
شمارهٔ ۴۵۹ : از جلوه ات ز هوش من زار می روم 67
شمارهٔ ۴۶۰ : ما در جهان قرار اقامت نداده ایم 57
شمارهٔ ۴۶۱ : ز اهل کرم به هند کسی را ندیده ایم 54
شمارهٔ ۴۶۲ : پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم 86
شمارهٔ ۴۶۳ : ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم 61
شمارهٔ ۴۶۴ : طرفی ز نهال قد آن شوخ نبستم 69
شمارهٔ ۴۶۵ : از دل نبرد زنگ الم باد بهارم 77
شمارهٔ ۴۶۶ : ما از لب خامش ز سخن داد گرفتیم 67
شمارهٔ ۴۶۷ : ما همچو شرر تلخی غربت نکشیدیم 89
شمارهٔ ۴۶۸ : یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم 87
شمارهٔ ۴۶۹ : ز تن عضوی بود دلهای خودکام 72
شمارهٔ ۴۷۰ : روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان 66
شمارهٔ ۴۷۱ : حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان 70
شمارهٔ ۴۷۲ : نوشها درج است در نیش عتاب آلودگان 67
شمارهٔ ۴۷۳ : عیب دنیا را نمی بینند کوته دیدگان 58
شمارهٔ ۴۷۴ : دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان 76
شمارهٔ ۴۷۵ : شد چو سوزن خشک، خار از قرب گل پیراهنان 60
شمارهٔ ۴۷۶ : کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن 70
شمارهٔ ۴۷۷ : هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن 123
شمارهٔ ۴۷۸ : می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن 55
شمارهٔ ۴۷۹ : تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟ 90
شمارهٔ ۴۸۰ : با دل پر خون برون زان زلف شبگون آمدن 73
شمارهٔ ۴۸۱ : روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن 81
شمارهٔ ۴۸۲ : شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن 56
شمارهٔ ۴۸۳ : در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن 61
شمارهٔ ۴۸۴ : فارغ است از دیو مردم خاطر آزاد من 54
شمارهٔ ۴۸۵ : در جوهر نهفته من سرسری مبین 68
شمارهٔ ۴۸۶ : به هیچ جا نرسد زهد خشک صومعه داران 54
شمارهٔ ۴۸۷ : چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟ 66
شمارهٔ ۴۸۸ : هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو 70
شمارهٔ ۴۸۹ : گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو 60
شمارهٔ ۴۹۰ : بس که سرزد شکوه رزق از لب گویای تو 76
شمارهٔ ۴۹۱ : قامت او چون شود در بوستان همدوش سرو 62
شمارهٔ ۴۹۲ : زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو 71
شمارهٔ ۴۹۳ : پریزادی است دست آموز زلف مشکبار او 57
شمارهٔ ۴۹۴ : یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو 76
شمارهٔ ۴۹۵ : کجا سرپنجه خورشید گیرد جای دست تو؟ 100
شمارهٔ ۴۹۶ : شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو 68
شمارهٔ ۴۹۷ : سرونازی که منم محو رخ انور او 68
شمارهٔ ۴۹۸ : می چکد بوسه ز لعل لب میخواره تو 72
شمارهٔ ۴۹۹ : اگر چه لاله طورست روی روشن او 63
شمارهٔ ۵۰۰ : ز انفعال خرام تو آب گردد سرو 70
شمارهٔ ۵۰۱ : صد پرده شوختر بود از چشم خال تو 84
شمارهٔ ۵۰۲ : خرقه بر دوشان از فرزند و زن بگسیخته 96
شمارهٔ ۵۰۳ : در علم ظاهری چه کنی عمر خود تباه؟ 67
شمارهٔ ۵۰۴ : ز ذکر جهر مکن منع صوفیان لله 82
شمارهٔ ۵۰۵ : از اشک برد راه به کوی تو نظاره 97
شمارهٔ ۵۰۶ : زان لب نتوان کرد به دشنام کناره 84
شمارهٔ ۵۰۷ : چند غم از دل به اشک لاله گون شوید کسی؟ 77
شمارهٔ ۵۰۸ : ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی 89
شمارهٔ ۱ - مثنوی رزمیه (کذا) (قندهارنامه) : برازنده تاج و تخت و کلاه 115
شمارهٔ ۲ - قطعه (در) تاریخ : چون به الهام الهی، گرداند 137
شمارهٔ ۵۰۹ : قد رعنای ترا تا دید، از شرمندگی 69
شمارهٔ ۵۱۰ : خون تاک از شوق می جوشد اگر ساغرزنی 89
شمارهٔ ۵۱۱ : این که زاهد کرد پهلوی خود از دنیا تهی 99
شمارهٔ ۵۱۲ : خضاب تازه ای هر دم به روی کار می آری 84
شمارهٔ ۵۱۳ : میم در جام، اخگر در گریبان است پنداری 65
شمارهٔ ۵۱۴ : گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می سازی؟ 93
شمارهٔ ۵۱۵ : ز مستی دیگران را می کنی تکلیف می نوشی 59
شمارهٔ ۳ : گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را 109
شمارهٔ ۴ : سرگرانی مانع است از آمدن تیر ترا 76
شمارهٔ ۵ : تا نگیرم بوسه از لب گلعذار خویش را 125
شمارهٔ ۶ : آتش افروز جنون شد دامن صحرا مرا 85
شمارهٔ ۷ : چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ 96
شمارهٔ ۸ : پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟ 76
شمارهٔ ۹ : بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام 99 2
شمارهٔ ۱۰ : نیست ظرف راز عشق او حریم سینه را 89
شمارهٔ ۱۱ : سر به دیوار ندامت می زند تدبیر ما 84
شمارهٔ ۱۲ : کام خود از کوشش امید می گیریم ما 71
شمارهٔ ۱۳ : تا ز زیر سنگ می آید برون مجنون ما 63
شمارهٔ ۱۴ : ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را 122
شمارهٔ ۱۵ : (سپندی شد عقیق صبر در زیر زبان ما را 71
شمارهٔ ۱۶ : یکی صد شد ز گلچین برگ عشرت گلشن ما را 98
شمارهٔ ۱۷ : فروغ عارضت پروانه سازد شمع بالین را 71
شمارهٔ ۱۸ : به خودسازی بدل کن ای سیه دل خانه سازی را 68
شمارهٔ ۱۹ : ز هجران که دارد لاله داغی دلسیاهی را؟ 68
شمارهٔ ۲۰ : نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما! 93
شمارهٔ ۲۱ : بزم عشق است میا از در عادت به درون 85
شمارهٔ ۲۲ : جان من رفتن ازین سینه بی کینه چرا؟ 98
شمارهٔ ۲۳ : گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا 84
شمارهٔ ۲۴ : نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا 102
شمارهٔ ۲۵ : تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟ 80
شمارهٔ ۲۶ : رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما 95
شمارهٔ ۲۷ : صیقلی می شود از زخم زبان سینه ما 93
شمارهٔ ۲۸ : رنگ بر روی گل آید ز وفاداری ما 80
شمارهٔ ۲۹ : زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا 68
شمارهٔ ۳۰ : (مده ز دست درین فصل جام صهبا را 84
شمارهٔ ۳۱ : اسیر ساخت به یک خنده نهان ما را 60
شمارهٔ ۳۲ : در زیر بار مهره گل نیست دست ما 74
شمارهٔ ۳۳ : غافل مشو ز رتبه شوق بلند ما 76
شمارهٔ ۳۴ : قانع به جرعه نیست لب میگسار ما 62
شمارهٔ ۳۵ : تا کی به شعله ای نزند جوش داغ ما؟ 81
شمارهٔ ۳۶ : (مردانه ازین خرقه سالوس برون آ 78
شمارهٔ ۳۷ : از نغمه عشاق چه ذوق اهل هوس را؟ 90
شمارهٔ ۳۸ : بلبل به ثنای تو گشوده است زبان را 86
شمارهٔ ۳۹ : هر نگه صد کاسه خون می خورد 88
شمارهٔ ۴۰ : چه غم از کشمکش ماست جهان گذران را؟ 66
شمارهٔ ۴۱ : لعل از کان بدخشان، گوهر از عمان طلب 82
شمارهٔ ۴۲ : چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب 68
شمارهٔ ۴۳ : گر ز روی خود براندازی نقاب 82
شمارهٔ ۴۴ : گل رخسار او در عالم آب 57
شمارهٔ ۴۵ : (ای لعل تو جان بخش ترا ز عیسی مشرب 79
شمارهٔ ۴۶ : (حاجت از خاک مراد در میخانه طلب 62
شمارهٔ ۴۷ : هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست 78
شمارهٔ ۴۸ : سجده گاه بوسه من نقش پای او بس است 64
شمارهٔ ۴۹ : شیوه ما گرد جانان بی خبر گردیدن است 66
شمارهٔ ۵۰ : خاکساری مشرب و افتادگی دین من است 78
شمارهٔ ۵۱ : چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟ 72
شمارهٔ ۵۲ : خوش آن شبی که کنم مست دیده بانش را 79
شمارهٔ ۵۳ : سرشته اند به دیوانگی سرشت مرا 115
شمارهٔ ۵۴ : ز ناز بوسه لب دلستان نداد مرا 58
شمارهٔ ۵۵ : نمی کشد دل غمگین به صبحگاه مرا 68
شمارهٔ ۵۶ : سلاح جوهر ذاتی است شیرمردان را 90
شمارهٔ ۵۷ : ز جلوه تو حیاتی است خاکساران را 64
شمارهٔ ۵۸ : بهار مایه غفلت بود گرانان را 72
شمارهٔ ۵۹ : به دست شانه مده زلف عنبرین بو را 83
شمارهٔ ۶۰ : چه نسبت است به روی تو روی آینه را؟ 76
شمارهٔ ۶۱ : چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را 87
شمارهٔ ۶۲ : گذشت عمر و نگردید پخته طینت ما 65
شمارهٔ ۶۳ : باقی به حق، ز خویش فنا می کند ترا 70
شمارهٔ ۶۴ : کو باده تا به سنگ زنم جام عقل را؟ 75
شمارهٔ ۶۵ : (از رحم بر زمین نزد آسمان مرا 82
شمارهٔ ۶۶ : کو عشق تا به هم شکند هستی مرا؟ 83
شمارهٔ ۶۷ : عیدست مرگ دست به هستی فشانده را 79
شمارهٔ ۶۸ : مجنون کند فریب نگاهت غزاله را 64
شمارهٔ ۶۹ : غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است 102
شمارهٔ ۷۰ : آن که صد شیوه به آن چشم سخنگو داده است 93
شمارهٔ ۷۱ : لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است 102
شمارهٔ ۷۲ : سبزه خط تو راه دل آگاه زده است 80
شمارهٔ ۷۳ : داغ مشکینم که ناف لاله ها را سوخته است 96
شمارهٔ ۷۴ : در غلط می افکند هر دم سپند بزم را 80
شمارهٔ ۷۵ : دل به دام زلف آن مشکین کمند افتاده است 67
شمارهٔ ۷۶ : بخت ما چون بیدمجنون سرنگون افتاده است 164
شمارهٔ ۷۷ : تا خیال عارضش در دیده مأوا کرده است 94
شمارهٔ ۷۸ : بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است 69
شمارهٔ ۷۹ : از خمار خواب خوش یوسف به زندان آمده است 87
شمارهٔ ۸۰ : گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده است 62
شمارهٔ ۸۱ : آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است 84
شمارهٔ ۸۲ : هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست 65
شمارهٔ ۸۳ : چشم ما طرفی کز آن رخسار آتشناک بست 81
شمارهٔ ۸۴ : بس که تند و تلخ و خشم آلود آن بدخو نشست 55
شمارهٔ ۸۵ : بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست 66
شمارهٔ ۸۶ : خوشدلی فرش است در هر جا شراب و ساز هست 102
شمارهٔ ۸۷ : در محبت جز تهیدستی متاعی باب نیست 84
شمارهٔ ۸۸ : (آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست 85
شمارهٔ ۸۹ : ذوقی از حرف محبت بی صفای سینه نیست 93
شمارهٔ ۹۰ : تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت 56
شمارهٔ ۹۱ : در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافت 111
شمارهٔ ۹۲ : پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست 95
شمارهٔ ۹۳ : به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایت 86
شمارهٔ ۹۴ : هر کجا قامت دلدار به دعوی برخاست 74
شمارهٔ ۹۵ : تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست 74
شمارهٔ ۹۶ : پیش ارباب خرد رسم تکلف باب است 72
شمارهٔ ۹۷ : پیش اشکم که خروشنده تر از سیلاب است 79
شمارهٔ ۹۸ : چشمت از گوشه میخانه بلاخیزترست 77
شمارهٔ ۹۹ : در شکست دل ما سعی نه از تدبیرست 74
شمارهٔ ۱۰۰ : فکر دنیای دنی کار خدانشناس است 69
شمارهٔ ۱۰۱ : چاره خاک نشینان به قضا ساختن است 76
شمارهٔ ۱۰۲ : تا به کام است فلک، خار گل پیرهن است 61
شمارهٔ ۱۰۳ : شور دریای وجود از سر پرشور من است 81
شمارهٔ ۱۰۴ : اشک از گرمی آه دل من گلگون است 94
شمارهٔ ۱۰۵ : نامه لاله که داغ جگرش مضمون است 67
شمارهٔ ۱۰۶ : یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است 68
شمارهٔ ۱۰۷ : روزگاری است که پایم ز چمن کوتاه است 67
شمارهٔ ۱۰۸ : اشک خالی کن دلهای غم اندوخته است 45
شمارهٔ ۱۰۹ : راحت و محنت عالم به هم آمیخته است 119
شمارهٔ ۱۱۰ : دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است 80
شمارهٔ ۱۱۱ : جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت 72
شمارهٔ ۱۱۲ : دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت 95
شمارهٔ ۱۱۳ : (دلم ز سینه به آن زلف تابدار گریخت 69
شمارهٔ ۱۱۴ : مرا گشایش خاطر ز دامگاه بلاست 77
شمارهٔ ۱۱۵ : سیاه روی کتاب از ورق شماری ماست 75
شمارهٔ ۱۱۶ : ترا که پنبه گوش شعور سیماب است 101
شمارهٔ ۱۱۷ : زبان شانه درازست بر سر عالم 63
شمارهٔ ۱۱۸ : دل آرمیده بود گفتگو چو هموارست 111
شمارهٔ ۱۱۹ : ستاره سحر عشق چشم بیدارست 83
شمارهٔ ۱۲۰ : ترا که خط بناگوش ابجد نازست 58
شمارهٔ ۱۲۱ : کلام تلخ جبینان حلاوت آمیزست 88
شمارهٔ ۱۲۲ : تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است 77
شمارهٔ ۱۲۳ : سخن بلند چو گردد به وحی مقرون است 88
شمارهٔ ۱۲۴ : ز ناله ام در و بام قفس نگارین است 56
شمارهٔ ۱۲۵ : هزار گرگ هوس در کمین عصمت توست 66
شمارهٔ ۱۲۶ : حیرتکده چشم مرا خواب ندیده است 65
شمارهٔ ۱۲۷ : بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است 61
شمارهٔ ۱۲۸ : اندیشه ز مستی نکند هر که شرابی است 72
شمارهٔ ۱۲۹ : ارباب همم را چه غم از بی پر و بالی است؟ 84
شمارهٔ ۱۳۰ : جز گوشه میخانه مرا جای دگر نیست 72
شمارهٔ ۱۳۱ : جز نام تو بر لوح دلم هیچ رقم نیست 72
شمارهٔ ۱۳۲ : ارباب حیا را لب نانی ز جهان نیست 78
شمارهٔ ۱۳۳ : در چشم و دل پاک ز دنیا خبری نیست 80
شمارهٔ ۱۳۴ : هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت 78
شمارهٔ ۱۳۵ : زاهدان را گوشه خلوت بس است 64
شمارهٔ ۱۳۶ : ای دل بی درد، آزادی بس است 95
شمارهٔ ۱۳۷ : در چشم پاکبازان آن دلنواز پیداست 123
شمارهٔ ۱۳۸ : سرکشم ز ابر بهاری گذشته است 107
شمارهٔ ۱۳۹ : غم پوشش برونم را گرفته است 109
شمارهٔ ۱۴۰ : ای که گفتی نگاه خیره تو 81
شمارهٔ ۱۴۱ : زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ 80
شمارهٔ ۱۴۲ : شنیدم آنقدر از دوستان تلخ 74
شمارهٔ ۱۴۳ : زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد 103
شمارهٔ ۱۴۴ : سرو را از جلوه مستانه از جا می برد 80
شمارهٔ ۱۴۵ : عقل را از مغز بیرون داغ سودا می برد 68
شمارهٔ ۱۴۶ : قسم به شمع تجلی که پرتوش ازلی است 117
شمارهٔ ۱۴۷ : ترا که برق بلا خوشه چین خرمن نیست 88
شمارهٔ ۱۴۸ : خیال طره او در دل خراب گذشت 90
شمارهٔ ۱۴۹ : مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت 111
شمارهٔ ۱۵۰ : ترخنده از عرق به می ناب زد رخت 84
شمارهٔ ۱۵۱ : هستی نماند و در سر پوچ آرزو بجاست 63
شمارهٔ ۱۵۲ : ز اهل سخن مپرس مقام سخن کجاست 89
شمارهٔ ۱۵۳ : ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست 7597 1
شمارهٔ ۱۵۴ : چون غنچه گر زبان تو با دل موافق است 65
شمارهٔ ۱۵۵ : موج خطر سفینه اهل توکل است 79
شمارهٔ ۱۵۶ : یعقوب بد نکرد که در هجر چشم باخت 310
شمارهٔ ۱۵۷ : امروز حسن خط به رخ او مسلم است 84
شمارهٔ ۱۵۸ : نرمی حصار عافیت جان روشن است 92
شمارهٔ ۱۵۹ : ناخن به سینه ریزی حسن هلال ازوست 67
شمارهٔ ۱۶۰ : تا عارضت ز آتش می برفروخته است 77
شمارهٔ ۱۶۱ : زلفت که همچو شام غریبان گرفته است 89
شمارهٔ ۱۶۲ : از سرد مهری آتش شوقم فسرده است 76
شمارهٔ ۱۶۳ : در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است 70
شمارهٔ ۱۶۴ : خال تو ریشه در شکرستان دوانده است 63
شمارهٔ ۱۶۵ : دل بی خیال طایر شهپر بریده است 62
شمارهٔ ۱۶۶ : از پسته تو شور ملاحت چکیده است 104
شمارهٔ ۱۶۷ : آتش ز شرم خوی تو تا سر کشیده است 65
شمارهٔ ۱۶۸ : دارد سری به کاکل او هر سری که هست 98
شمارهٔ ۱۶۹ : (در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست 73
شمارهٔ ۱۷۰ : عشق ترا به رونق ما احتیاج نیست 43
شمارهٔ ۱۷۱ : بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست 66
شمارهٔ ۱۷۲ : در گلشن وجود ره بوالفضول نیست 77
شمارهٔ ۱۷۳ : بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت 70
شمارهٔ ۱۷۴ : از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت 74
شمارهٔ ۱۷۵ : تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟ 90
شمارهٔ ۱۷۶ : رخساره گلرنگ تو گلزار بهشت است 61
شمارهٔ ۱۷۷ : رخسار تو شاداب تر از لاله طورست 74
شمارهٔ ۱۷۸ : می بی نمک صحبت احباب حرام است 68
شمارهٔ ۱۷۹ : آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است 87
شمارهٔ ۱۸۰ : از وصل، ملال دل خرم نمکین است 71
شمارهٔ ۱۸۱ : روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست 97
شمارهٔ ۱۸۲ : (راه سخنم معنی بسیار گرفته است 70
شمارهٔ ۱۸۳ : 116
شمارهٔ ۱۸۴ : از خموشی هر که سر در جیب فکرت می برد 95
شمارهٔ ۱۸۵ : ناله بلبل به بال شیون ما می پرد 97
شمارهٔ ۱۸۶ : تا به برگ سبز، خط او چمن را یاد کرد 74
شمارهٔ ۱۸۷ : کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد 72
شمارهٔ ۱۸۸ : ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد 64
شمارهٔ ۱۸۹ : بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد 89
شمارهٔ ۱۹۰ : می چسان مغز من آتش روان را پرورد؟ 53
شمارهٔ ۱۹۱ : بر گل رخسار او تا زلف پیچ و تاب زد 75
شمارهٔ ۱۹۲ : من کیم تا دست امیدم به آن دامن رسد؟ 71
شمارهٔ ۱۹۳ : بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد 74
شمارهٔ ۱۹۴ : تا دل از زلفش جدایی کرد از جان سیر شد 77
شمارهٔ ۱۹۵ : از فضولی چشم بستم خار و گل همرنگ شد 58
شمارهٔ ۱۹۶ : دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد 63
شمارهٔ ۱۹۷ : وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد 64
شمارهٔ ۱۹۸ : هر قدر نقاش نقش او به دقت می کشد 66
شمارهٔ ۱۹۹ : شوربختم، دل به آن کنج دهانم می کشد 88
شمارهٔ ۲۰۰ : خط ظالم از گل رخسار او کین می کشد 91
شمارهٔ ۲۰۱ : داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد 67
شمارهٔ ۲۰۲ : هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد 70
شمارهٔ ۲۰۳ : زخم گستاخم لب تیغ شهادت می مکد 91
شمارهٔ ۲۰۴ : از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند 68
شمارهٔ ۲۰۵ : شد بهار و غنچه ما همچنان در خاک ماند 85
شمارهٔ ۲۰۶ : یادگار عشق داغی در دل دیوانه ماند 85
شمارهٔ ۲۰۷ : رفت ایام جوانی، شوق در جانم نماند 122
شمارهٔ ۲۰۸ : روز قسمت چون ادا فهمی به ابرو داده اند 72
شمارهٔ ۲۰۹ : وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کرده اند 71
شمارهٔ ۲۱۰ : فتنه و آشوب از هر سو به من رو کرده اند 82
شمارهٔ ۲۱۱ : زهر در پیمانه کردم انگبین پنداشتند 198
شمارهٔ ۲۱۲ : نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرند 74
شمارهٔ ۲۱۳ : پنبه از بی طالعی ناخن به داغم می زند 73
شمارهٔ ۲۱۴ : ناله ام ناخن به داغ عندلیبان می زند 57
شمارهٔ ۲۱۵ : روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند 81
شمارهٔ ۲۱۶ : اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند 102
شمارهٔ ۲۱۷ : گه لب لعلش دهد دشنام و گه تحسین کند 92
شمارهٔ ۲۱۸ : می گذارد کفش هر کس پیش پای میهمان 69
شمارهٔ ۲۱۹ : روح را با تن شکم پرور برابر می کند 83
شمارهٔ ۲۲۰ : میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم 79
شمارهٔ ۲۲۱ : ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد 79
شمارهٔ ۲۲۲ : کدامین سینه مجروح مهمان تو می گردد؟ 76
شمارهٔ ۲۲۳ : دل عاشق به جنت قانع از دلبر نمی گردد 69
شمارهٔ ۲۲۴ : کسی تا کی برای رزق دل بر آسمان بندد؟ 81
شمارهٔ ۲۲۵ : خطش خورشید را در دامگاه هاله می آرد 68
شمارهٔ ۲۲۶ : ز آب تیغ او هر بیجگر سربرنمی آرد 61
شمارهٔ ۲۲۷ : نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ 133 1
شمارهٔ ۲۲۸ : خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد 65
شمارهٔ ۲۲۹ : (غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد 80
شمارهٔ ۲۳۰ : ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد 88
شمارهٔ ۲۳۱ : خوشا دردی که مهرم از لب خاموش بردارد 74
شمارهٔ ۲۳۲ : چه زنگ از خاطر من دیده نمناک بردارد؟ 99
شمارهٔ ۲۳۳ : برای دیگران صد گل گشایش بر جبین دارد 79
شمارهٔ ۲۳۴ : مگر شمشیر او امروز آب تازه ای دارد؟ 60
شمارهٔ ۲۳۵ : خوش آن آزاده کز منت به خاطر بار نگذارد 75
شمارهٔ ۲۳۶ : کسی چون چشم ازان رخسار آتشناک برگیرد؟ 99
شمارهٔ ۲۳۷ : گه تبسم از لبش، گاهی سخن گل می کند 65
شمارهٔ ۲۳۸ : نشأه دیوانگی تکلیف باغم می کند 63
شمارهٔ ۲۳۹ : داغ عاشق سازگاری کی به مرهم می کند؟ 58
شمارهٔ ۲۴۰ : چشم مستت سرمه را بیهوشدارو می کند 59
شمارهٔ ۲۴۱ : با دلم آتش نگاهی دستبازی می کند 81
شمارهٔ ۲۴۲ : (دود دل را اشک چشم تر تلافی می کند 78
شمارهٔ ۲۴۳ : چند حرف بوسه او بر لب جان بشکند؟ 76
شمارهٔ ۲۴۴ : رهروان چون بر میان دامان استغنا زنند 113
شمارهٔ ۲۴۵ : حق پرستانی که از عشق خدا دم می زنند 87
شمارهٔ ۲۴۶ : یکه تازان جنون چون روی در هامون کنند 84
شمارهٔ ۲۴۷ : چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود 72
شمارهٔ ۲۴۸ : یاد ایامی که رویش را بهار شرم بود 67
شمارهٔ ۲۴۹ : چشم من دایم سپند آتش رخساره بود 97
شمارهٔ ۲۵۰ : شمع دل را روشنی در وقت خاموشی بود 56
شمارهٔ ۲۵۱ : در جنون عقل از سر دیوانه بیرون می رود 86
شمارهٔ ۲۵۲ : بی تو گر ساغر زنم خون در رگم نشتر شود 65
شمارهٔ ۲۵۳ : دل سیاه ارباب غیرت را ز منت می شود 64
شمارهٔ ۲۵۴ : گنج در ویرانه من مار ارقم می شود 70
شمارهٔ ۲۵۵ : کی دل دیوانه من رام آهو می شود؟ 70
شمارهٔ ۲۵۶ : عافیت می خواهم از گردون، ملالم می دهد 69
شمارهٔ ۲۵۷ : عشوه ها از طالع ناساز می باید کشید 88
شمارهٔ ۲۵۸ : آنچه آن روی لطیف از سایه مژگان کشید 80
شمارهٔ ۲۵۹ : خوش بهاری می رسد فکر می و ساغر کنید 82
شمارهٔ ۲۶۰ : گل نشکفته من در چمن هرگز نمی خوابد 94
شمارهٔ ۲۶۱ : خیال زلف او در دیده خونبار می زیبد 89
شمارهٔ ۲۶۲ : ز شور بلبلان گل از هوای خود نمی افتد 51
شمارهٔ ۲۶۳ : مصفا چون شود دل در غبار تن نمی گنجد 77
شمارهٔ ۲۶۴ : شکوه خامشی در ظرف گفت و گو نمی گنجد 72
شمارهٔ ۲۶۵ : ز راه چشم، غم در جان غم فرسود می پیچد 60
شمارهٔ ۲۶۶ : امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل 81
شمارهٔ ۲۶۷ : چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می گردد 72
شمارهٔ ۲۶۸ : ز می هرگاه روی یار عالمسوز می گردد 92
شمارهٔ ۲۶۹ : به کوی عشق زاهد دشمن ناموس می گردد 69
شمارهٔ ۲۷۰ : به درویش از تهیدستی گوارا مرگ می گردد 89
شمارهٔ ۲۷۱ : کم و بیش جهان در نیستی همسنگ می گردد 76
شمارهٔ ۲۷۲ : زمین خشک، گلزار از می گلفام می گردد 75
شمارهٔ ۲۷۳ : (جنون از نشأه هشیاری من ننگ می گیرد 91
شمارهٔ ۲۷۴ : قضا تا نسخه کفر از خط جانانه می گیرد 77
شمارهٔ ۲۷۵ : ز فکر قامتی در دل خرامان شعله ای دارم 66
شمارهٔ ۲۷۶ : نشد قسمت که چندان چشم شوخ او به ما سازد 74
شمارهٔ ۲۷۷ : کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان 68
شمارهٔ ۲۷۸ : نفس را یاد رویش شعله بی باک می سازد 64
شمارهٔ ۲۷۹ : تماشای تو از دل سینه ها را پاک می سازد 89
شمارهٔ ۲۸۰ : نفس را صافی از کلفت خراش سینه می سازد 76
شمارهٔ ۲۸۱ : بدآموز قفس در آشیان مسکن نمی سازد 67
شمارهٔ ۲۸۲ : نه لاله (است) این که پای بیستون را در حنا دارد 76
شمارهٔ ۲۸۳ : که می گفت از دل یاقوت دود عنبرین خیزد؟ 69
شمارهٔ ۲۸۴ : صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد 82
شمارهٔ ۲۸۵ : کشد در خاک و خونم گر غباری در من آویزد 70
شمارهٔ ۲۸۶ : ز دندان ریختن حرص کهنسالان فزونتر شد 70
شمارهٔ ۲۸۷ : ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد 105
شمارهٔ ۲۸۸ : جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد 73
شمارهٔ ۲۸۹ : رهین منت درمان شدن آسان نمی باشد 50
شمارهٔ ۲۹۰ : چه لذت دیدن رخسار آن مه پاره می بخشد 83
شمارهٔ ۲۹۱ : همان خشک است مژگان گر به خوناب دگر غلطد 78
شمارهٔ ۲۹۲ : گل از شرم رخ او خون به روی خویشتن مالد 74
شمارهٔ ۲۹۳ : کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟ 75
شمارهٔ ۲۹۴ : به قتل من چنان تیغش به استعجال می آمد 80
شمارهٔ ۲۹۵ : اگر ملک دو عالم را کند یک کاسه اقبالش 68
شمارهٔ ۲۹۶ : گرانخوابی که آه سرد را مهتاب می داند 70
شمارهٔ ۲۹۷ : دل سودایی من یار را اغیار می داند 58
شمارهٔ ۲۹۸ : گرفتار محبت دوست از دشمن نمی داند 67
شمارهٔ ۲۹۹ : دلم در سینه درس ناله مستانه می خواند 101
شمارهٔ ۳۰۰ : حجاب بی زبانم رخصت گفتار می خواهد 76
شمارهٔ ۳۰۱ : طبیب پست فطرت خلق را رنجور می خواهد 135
شمارهٔ ۳۰۲ : شود رد خلایق هر که را الله می خواهد 93
شمارهٔ ۳۰۳ : خوشا دردی که هر مو بر تن من در خروش آید 85
شمارهٔ ۳۰۴ : ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید 91
شمارهٔ ۳۰۵ : به لب از شوق صدره بیش جان نامه می آید 66
شمارهٔ ۳۰۶ : مگر پروانه حرفی از کنار و بوس می گوید؟ 73
شمارهٔ ۳۰۷ : (صبا در هم خبر از طره جانانه می گوید 95
شمارهٔ ۳۰۸ : آن که چشمان ترا نشأه بیهوشی داد 59
شمارهٔ ۳۰۹ : (یک ادای نمکین در همه عمر نکرد 75
شمارهٔ ۳۱۰ : زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟ 64
شمارهٔ ۳۱۱ : گر چنین سرو ز بالای تو درهم گردد 85
شمارهٔ ۳۱۲ : اگر ابروی تو محراب نمازم گردد 56
شمارهٔ ۳۱۳ : حسن خط پرده فهمیدن مضمون گردد 74
شمارهٔ ۳۱۴ : عیب در چشم و دل پاک هنر می گردد 67
شمارهٔ ۳۱۵ : شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد 74
شمارهٔ ۳۱۶ : بوی گل مژده آشوب جنون می آرد 73
شمارهٔ ۳۱۷ : شوربختی ز دو چشم تر ما می بارد 65
شمارهٔ ۳۱۸ : هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد 79
شمارهٔ ۳۱۹ : ناله ام کاوش ازان خنجر مژگان دارد 91
شمارهٔ ۳۲۰ : نمک لعل تو کی چشمه حیوان دارد؟ 67
شمارهٔ ۳۲۱ : اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد 79
شمارهٔ ۳۲۲ : چمن خلد کی این لاله و نسرین دارد؟ 120
شمارهٔ ۳۲۳ : با رخت آینه خوش عیش تمامی دارد 71
شمارهٔ ۳۲۴ : خنک آن دل که ز وسواس تمنا گذرد 93
شمارهٔ ۳۲۵ : رهنوردی که مدارش به توکل گذرد 68
شمارهٔ ۳۲۶ : داغم از خنده بیهوده خود، می ترسم 63
شمارهٔ ۳۲۷ : قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد 63
شمارهٔ ۳۲۸ : برو ای غیر به ما داغ محبت مفروش 76
شمارهٔ ۳۲۹ : هر که شبها ز سر زانوی خود بالین کرد 62
شمارهٔ ۳۳۰ : هر کجا از خط سبز تو سخن می خیزد 82
شمارهٔ ۳۳۱ : مرغ من در بغل بیضه هم آزاد نبود 64
شمارهٔ ۳۳۲ : نکشم ناز بتی را که جفاجو نبود 68
شمارهٔ ۳۳۳ : مصر روشن ز جمال مه کنعان نشود 56
شمارهٔ ۳۳۴ : رام عاشق نشدن، کام زلیخا دادن 72
شمارهٔ ۳۳۵ : سخنی کز دهن تنگ تو برمی آید 62
شمارهٔ ۳۳۶ : خون به جوشم ز خط غالیه گون می آید 69
شمارهٔ ۳۳۷ : مگر از ناله بلبل دل ما بگشاید 91
شمارهٔ ۳۳۸ : گلی از عیش نچیدم که ملالی نرسید 72
شمارهٔ ۳۳۹ : دو دل شوم چو به زلفش مرا نگاه افتد 75
شمارهٔ ۳۴۰ : کجا دماغ تو گرم از شراب می گردد؟ 83
شمارهٔ ۳۴۱ : درین ریاض کسی خوشه اش دو سر دارد 75
شمارهٔ ۳۴۲ : کسی که کاوش عشقی درون خود دارد 79
شمارهٔ ۳۴۳ : چو دست خود به دعا می پرست بردارد 68
شمارهٔ ۳۴۴ : لبش به ظاهر اگر حرف شکرین دارد 72
شمارهٔ ۳۴۵ : شراب روز دل لاله را سیه دارد 76
شمارهٔ ۳۴۶ : ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد 68
شمارهٔ ۳۴۷ : به حسن، خیرگی ما چه می تواند کرد؟ 71
شمارهٔ ۳۴۸ : به آه سرد دل خود دو نیم باید کرد 81
شمارهٔ ۳۴۹ : ز سرنوشت قضا احتراز نتوان کرد 76
شمارهٔ ۳۵۰ : سخن چو هر دو لب او به یکدگر می خورد 59
شمارهٔ ۳۵۱ : سبکروی به صف دشمنان شبیخون زد 119
شمارهٔ ۳۵۲ : چو شبنم آن که دل خویش با صفا سازد 81
شمارهٔ ۳۵۳ : غریب کوی تو در هر کجا وطن سازد 80
شمارهٔ ۳۵۴ : دل رمیده به این خاکدان نمی سازد 62
شمارهٔ ۳۵۵ : غبار خط چو به عزم نبرد می خیزد 62
شمارهٔ ۳۵۶ : به دل علاقه نداریم تا به جان چه رسد 85
شمارهٔ ۳۵۷ : مس وجود مرا درد کیمیا باشد 66
شمارهٔ ۳۵۸ : شکسته بند قناعت مرا دهان بسته است 91
شمارهٔ ۳۵۹ : کجا به سیر چمن با رخ گشاده نشد 74
شمارهٔ ۳۶۰ : رخ تو روی نگاه از پری بگرداند 95
شمارهٔ ۳۶۱ : سحر که پرده ز رخ گلرخان براندازند 60
شمارهٔ ۳۶۲ : درست سازد اگر شیشه شیشه گر شکند 59
شمارهٔ ۳۶۳ : دلاوران که صف کارزار می شکنند 67
شمارهٔ ۳۶۴ : ترا که چتر زراندود آفتاب بود 64
شمارهٔ ۳۶۵ : ز هر نهال به قد سرو اگر زیاده بود 89
شمارهٔ ۳۶۶ : به تیغ هر که شود کشته پایدار شود 59
شمارهٔ ۳۶۷ : ز درد می دل زهاد با صفا نشود 88
شمارهٔ ۳۶۸ : محنت مردم آزاده فزونتر باشد 64
شمارهٔ ۳۶۹ : فیض در دامن صحرای جنون می باشد 79
شمارهٔ ۳۷۰ : آب بر آتش هر بی سر و پا افشاند 74
شمارهٔ ۳۷۱ : ساده لوحان که بدآموز به صحبت شده اند 87
شمارهٔ ۳۷۲ : سرزلف سخن آن روز به دستم دادند 59
شمارهٔ ۳۷۳ : نی اگر از دل پررخنه صدایی نزند 83
شمارهٔ ۳۷۴ : دل چو آرایش مژگان تر خویش کند 57
شمارهٔ ۳۷۵ : عشق چون شعله کشد اشک دمادم چه کند؟ 85
شمارهٔ ۳۷۶ : آه را یاد سر زلف تو پیچیده کند 94
شمارهٔ ۳۷۷ : خلد تسخیر دل اهل محبت نکند 78
شمارهٔ ۳۷۸ : باده ای را نپرستم که خرابم نکند 65
شمارهٔ ۳۷۹ : عاشقانی که دل از گریه سبکبار کنند 66
شمارهٔ ۳۸۰ : عشقبازان چو جلای نظر پاک دهند 70
شمارهٔ ۳۸۱ : داغ سودای ترا بر دل بی کینه نهند 88
شمارهٔ ۳۸۲ : دل به خال تو عبث چشم طمع دوخته بود 68
شمارهٔ ۳۸۳ : می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود 72
شمارهٔ ۳۸۴ : پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود 81
شمارهٔ ۳۸۵ : (چشمت که راه توبه احباب می زند 79
شمارهٔ ۳۸۶ : چون لاله هر که باده حمرا نمی زند 74
شمارهٔ ۳۸۷ : دم گر چه پیش آینه عالم نمی زند 80
شمارهٔ ۳۸۸ : ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند 75
شمارهٔ ۳۸۹ : تا چند رخ ز باده کسی لاله گون کند؟ 81
شمارهٔ ۳۹۰ : چندان که ممکن است کسی مردمی کند 60
شمارهٔ ۳۹۱ : اول به ظالمان اثر ظلم می رسد 68
شمارهٔ ۳۹۲ : در خشت خم به چشم حقارت نظر مکن 86
شمارهٔ ۳۹۳ : این ناقصان که فخر به انساب می کنند 60
شمارهٔ ۳۹۴ : تیر از فراق شست تو می کرد ناله دوش؟ 71
شمارهٔ ۳۹۵ : مژگان من ز اشک دمی بی گهر نبود 97
شمارهٔ ۳۹۶ : خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود 76
شمارهٔ ۳۹۷ : دل روبرو به خنجر مژگان چرا شود 66
شمارهٔ ۳۹۸ : آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود 82
شمارهٔ ۳۹۹ : عمرم به تلخکامی مل خرج می شود 93
شمارهٔ ۴۰۰ : ای سنگدل عقیق تو بدنام می شود 70
شمارهٔ ۴۰۱ : از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود 74
شمارهٔ ۴۰۲ : هر کس که از رخ تو نظر آب می دهد 69
شمارهٔ ۴۰۳ : گل بوی بی وفایی ارواح می دهد 62
شمارهٔ ۴۰۴ : آیینه ات ز چشم بدان بی صفا شده است 64
شمارهٔ ۴۰۵ : عاشق عنان به چرخ مقوس نمی دهد 106
شمارهٔ ۴۰۶ : هرگز کسی ز قافله دل نشان ندید 76
شمارهٔ ۴۰۷ : به جای قطره باران به کشت طالع ما 76
شمارهٔ ۴۰۸ : تبسمی پی دشنام تلخ در کارست 69
شمارهٔ ۴۰۹ : چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟ 75
شمارهٔ ۴۱۰ : مرا در آتش بی رحمی عتاب مسوز 75
شمارهٔ ۴۱۱ : نسیم از چمن و مشک از ختن گوید 78
شمارهٔ ۴۱۲ : رونق ز لاله زار تو خط سیاه برد 55
شمارهٔ ۴۱۳ : گفتار او غم از دل ناکام می برد 80
شمارهٔ ۴۱۴ : تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟ 92
شمارهٔ ۴۱۵ : تنها نه کار من به نگاه نخست کرد 66
شمارهٔ ۴۱۶ : کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟ 67
شمارهٔ ۴۱۷ : تا عشق هست ناله به فریاد می رسد 61
شمارهٔ ۴۱۸ : جان چون کمال یافت به جانانه می رسد 79
شمارهٔ ۴۱۹ : از بس ادب که یافت دل ما ادیب شد 96
شمارهٔ ۴۲۰ : آخر غبار خط تو گرد کساد شد 70
شمارهٔ ۴۲۱ : خالش بلای جان ز خط مشکبار شد 53
شمارهٔ ۴۲۲ : بال و پر محیط ز موج آشکاره شد 70
شمارهٔ ۴۲۳ : آثار عشق در دل چون سنگ من نماند 69
شمارهٔ ۴۲۴ : گردنکشی مکن که ضعیفان به آه سرد 68
شمارهٔ ۴۲۵ : مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند 65
شمارهٔ ۴۲۶ : روشندلان که آینه جان زدوده اند 57
شمارهٔ ۴۲۷ : این ریش پروران که گرفتار شانه اند 84
شمارهٔ ۴۲۸ : جوش سخن من بود از جذبه مردان 51
شمارهٔ ۴۲۹ : رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟ 80
شمارهٔ ۴۳۰ : می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد 65
شمارهٔ ۴۳۱ : از دیده حیرت زده چون آب نریزد؟ 79
شمارهٔ ۴۳۲ : در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد 94
شمارهٔ ۴۳۳ : لب تشنه تو، سوخته ای نیست نباشد 62
شمارهٔ ۴۳۴ : توفیق، مرا رخت به منزل نرساند 63
شمارهٔ ۴۳۵ : ترسم که مرا عشق به مردی نرساند 74
شمارهٔ ۴۳۶ : چون حرف زند، غنچه ز گفتار بماند 59
شمارهٔ ۴۳۷ : جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند 63
شمارهٔ ۴۳۸ : کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ 83
شمارهٔ ۴۳۹ : جویای تو آسودگی از مرگ نبیند 58
شمارهٔ ۴۴۰ : تا صدق طلب خضر من آبله پا بود 64
شمارهٔ ۴۴۱ : احوال دل خسته به اغیار مگویید 96
شمارهٔ ۴۴۲ : (شکست حال پریشان ما چه فایده دارد؟ 96
شمارهٔ ۴۴۳ : کدام شوخ که با من سر عتاب ندارد؟ 96
شمارهٔ ۴۴۴ : عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد 68
شمارهٔ ۴۴۵ : خراب شو که به ملک خراب باج نباشد 89
شمارهٔ ۴۴۶ : همت عالی نظر به پست ندارد 57
شمارهٔ ۴۴۷ : دور قدح را مه تمام ندارد 69
شمارهٔ ۴۴۸ : ره به فروغ رخش نقاب نگیرد 87
شمارهٔ ۴۴۹ : طالع ما عیش را غم می کند 106
شمارهٔ ۴۵۰ : گریه ما دل به طوفان می دهد 67
شمارهٔ ۴۵۱ : نه هر دل جای سودای تو باشد 69
شمارهٔ ۴۵۲ : هر که نبرد آب خود چشمه کوثر شود 191
شمارهٔ ۴۵۳ : خار پیراهن مشو آسودگان خاک را 83
شمارهٔ ۴۵۴ : غم مرا در جان بی حاصل نمی گیرد قرار 66
شمارهٔ ۴۵۵ : آشیان بلبلان پر گل شد از جوش بهار 76
شمارهٔ ۴۵۶ : باز دارم نعل در آتش ز پیکان دگر 81
شمارهٔ ۴۵۷ : ای ز رویت هر نظر محو تماشای دگر 70
شمارهٔ ۴۵۸ : نوازش می کند بی حاصلان را آسمان کمتر 70
شمارهٔ ۴۵۹ : با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟ 97
شمارهٔ ۴۶۰ : درویش خامش است ز مبرم کشنده تر 64
شمارهٔ ۴۶۱ : اقبال، گلی از چمن نیت خیرست 80
شمارهٔ ۴۶۲ : ای دل بی تاب زاری واگذار 83
شمارهٔ ۴۶۳ : رزق نزدیکان حق آید به پای خویشتن 69
شمارهٔ ۴۶۴ : رنگ من کرده به بال و پر عنقا پرواز 54
شمارهٔ ۴۶۵ : سرو از قد تو کسب رعونت کند هنوز 95
شمارهٔ ۴۶۶ : چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش 77
شمارهٔ ۴۶۷ : مست ناز من چنین مغرور و بی پروا مباش 90
شمارهٔ ۴۶۸ : یوسف من از زلیخا مشربان دامن بکش 69
شمارهٔ ۴۶۹ : سرمه یعقوب را مالیده گرد دامنش 88
شمارهٔ ۴۷۰ : کاکل او درهم است از شورش سودای خویش 53
شمارهٔ ۴۷۱ : فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش 74
شمارهٔ ۴۷۲ : آن که از چاک دل خویش بود محرابش 71
شمارهٔ ۴۷۳ : آه کان سرو گل اندام ز رعنایی ها 79
شمارهٔ ۴۷۴ : موجه ای کو که ز دریا نبود ما و منش؟ 75
شمارهٔ ۴۷۵ : خرقه ای دوختم از داغ جنون بر تن خویش 84
شمارهٔ ۴۷۶ : به گوشه قفس از آشیانه قانع باش 101
شمارهٔ ۴۷۷ : از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش 59
شمارهٔ ۴۷۸ : خطی که دمید گرد رخسارش 77
شمارهٔ ۴۷۹ : تیغی که غمزه تو کند سایه پرورش 82
شمارهٔ ۴۸۰ : در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش 79
شمارهٔ ۴۸۱ : هر که پیش از مرگ مرد از یک جهان غم شد خلاص 67
شمارهٔ ۴۸۲ : لاله آتش زبان افروخت در گلشن چراغ 88
شمارهٔ ۴۸۳ : هر کس که چون صدف دهن خویش کرد پاک 70
شمارهٔ ۴۸۴ : زلفت ز کجا و ز کجا سلسله مشک 77
شمارهٔ ۴۸۵ : بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل 98
شمارهٔ ۴۸۶ : گر چه زنگ خاطر تن پروران چون روزه ام 91
شمارهٔ ۴۸۷ : می تراود وحشت از بوم و بر کاشانه ام 87
شمارهٔ ۴۸۸ : دیده از صورت پرستی بسته بود آیینه ام 69
شمارهٔ ۴۸۹ : من که بودم رونق کوی خرابات، این زمان 65
شمارهٔ ۴۹۰ : جلوه ای مستانه زان گلگون قبا می خواستم 95
شمارهٔ ۴۹۱ : چند زور آرد جنون بر من، گریبان نیستم 85
شمارهٔ ۴۹۲ : تیغ کوه همتم، دامن ز صحرا می کشم 85
شمارهٔ ۴۹۳ : پرده بر حسن عمل از دامن تر می کشم 61
شمارهٔ ۴۹۴ : در لباس از سینه تفسیده آهی می کشم 98
شمارهٔ ۴۹۵ : چون نظر بر روی آن دشمن مروت می کنم 63
شمارهٔ ۴۹۶ : گریه را بی طاقتی آموختن حق من است 96
شمارهٔ ۴۹۷ : نیست ناخن در کف و مشکل گشایی می کنم 68
شمارهٔ ۴۹۸ : (تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟ 74
شمارهٔ ۴۹۹ : در دل است آن کس که از نادیدنش دیوانه ایم 69
شمارهٔ ۵۰۰ : ما به زور اشک، موج از روی جیحون می بریم 70
شمارهٔ ۵۰۱ : چون به دریا روی با این دیده پر نم کنیم 72
شمارهٔ ۵۰۲ : ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم 2356 1
شمارهٔ ۵۰۳ : به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم 82
شمارهٔ ۵۰۴ : من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟ 84
شمارهٔ ۵۰۵ : به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟ 82
شمارهٔ ۵۰۶ : نمی کردم به نیرنگ خزان ترک وفاداری 144
شمارهٔ ۵۰۷ : فضای چرخ تنگی می کند بر مغز پرشورم 89
شمارهٔ ۵۰۸ : من آن رندم که راز دل ز لوح سینه می خوانم 80
شمارهٔ ۵۰۹ : بر سر خوان امل دست هوس می بندم 64
شمارهٔ ۵۱۰ : نتوان کرد به زندان بدن محصورم 68
شمارهٔ ۵۱۱ : جذبه ای کو که ازین نشأه به پرواز آیم؟ 92
شمارهٔ ۵۱۲ : گر چه خاکیم پذیرای دل و جان شده ایم 80
شمارهٔ ۵۱۳ : اگر سیاه دلم داغ لاله زار توام 105
شمارهٔ ۵۱۴ : دلی گرفته تر از غنچه در بغل دارم 68
شمارهٔ ۵۱۵ : خدنگ او نظری دوخته است بر بالم 60
شمارهٔ ۵۱۶ : شکار جذبه توفیق شد گریبانم 81
شمارهٔ ۵۱۷ : ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم 63
شمارهٔ ۵۱۸ : برون ز شیشه افلاک همچو رنگ زدیم 63
شمارهٔ ۵۱۹ : کمند زلف ترا چون به خویش رام کنیم؟ 97
شمارهٔ ۵۲۰ : به هفت آب، دهن از شراب می شویم 84
شمارهٔ ۵۲۱ : فرهادم و ثبات قدم هست پیشه ام 79
شمارهٔ ۵۲۲ : صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم 89
شمارهٔ ۵۲۳ : در کار عشق سعی چو فرهاد می کنم 68
شمارهٔ ۵۲۴ : گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم 90
شمارهٔ ۵۲۵ : کو می که اختیار خرد را به او دهم؟ 59
شمارهٔ ۵۲۶ : دل را به زلف حسن شمایل نمی دهم 81
شمارهٔ ۵۲۷ : حاشا که دل به ناز و نعیم جهان نهم 79
شمارهٔ ۵۲۸ : از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم 67
شمارهٔ ۵۲۹ : پیش قضا طلسم ز تدبیر بسته ایم 83
شمارهٔ ۵۳۰ : دام امید در ره ایام بسته ایم 64
شمارهٔ ۵۳۱ : راه نشاط بر دل دیوانه بسته ایم 66
شمارهٔ ۵۳۲ : از خط به مهربانی ما بدگمان مشو 76
شمارهٔ ۵۳۳ : رفتیم و کوی او به رقیبان گذاشتیم 131
شمارهٔ ۵۳۴ : گرم نصیحت دل دیوانه خودیم 68
شمارهٔ ۵۳۵ : چون گل پی رنگینی دستار نباشم 63
شمارهٔ ۵۳۶ : ما را به تو شد راهنما راهبر چشم 101
شمارهٔ ۵۳۷ : ما حسرت دیدار تو در سینه شکستیم 75
شمارهٔ ۵۳۸ : دلبستگیی با دل بی کینه نداریم 61
شمارهٔ ۵۳۹ : ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم 66
شمارهٔ ۵۴۰ : به کویش مشت خاکی می فرستم 75
شمارهٔ ۵۴۱ : گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن 82
شمارهٔ ۵۴۲ : مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن 79
شمارهٔ ۵۴۳ : درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من 68
شمارهٔ ۵۴۴ : از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من 78
شمارهٔ ۵۴۵ : خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من 77
شمارهٔ ۵۴۶ : نیست غیری در حریم دیده نمناک من 91
شمارهٔ ۵۴۷ : منقلب گشته است از دور فلک احوال من 69
شمارهٔ ۵۴۸ : خون ز چشم عاشقان بیگناه آمد برون 68
شمارهٔ ۵۴۹ : زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ 69
شمارهٔ ۵۵۰ : ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن 75
شمارهٔ ۵۵۱ : کجا طی راه حق با جان غافل می توان کردن؟ 68
شمارهٔ ۵۵۲ : به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدن 56
شمارهٔ ۵۵۳ : بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن 71
شمارهٔ ۵۵۴ : نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من 115
شمارهٔ ۵۵۵ : به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون 101
شمارهٔ ۵۵۶ : راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون 90
شمارهٔ ۵۵۷ : ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن 83
شمارهٔ ۵۵۸ : ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن 68
شمارهٔ ۵۵۹ : خوش است چاشنی سود در زیان دیدن 63
شمارهٔ ۵۶۰ : ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو 73
شمارهٔ ۵۶۱ : در مجلس شراب رخ شرمگین مجو 96
شمارهٔ ۵۶۲ : می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه 88
شمارهٔ ۵۶۳ : چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب 80
شمارهٔ ۵۶۴ : دستی که ریزشی نکند زیر خشت به 69
شمارهٔ ۵۶۵ : از عرق رخسار گلگون را گلستان کرده ای 71
شمارهٔ ۵۶۶ : پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی 78
شمارهٔ ۵۶۷ : با خموشی هستی از نیکان عالم بی سخن 56
شمارهٔ ۵۶۸ : ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی 65
شمارهٔ ۵۶۹ : ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی 71
شمارهٔ ۵۷۰ : دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی 88
شمارهٔ ۵۷۱ : عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای 97
شمارهٔ ۵۷۲ : بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای 69
شمارهٔ ۵۷۳ : از کجی ناخنه دیده انور گردی 78
شمارهٔ ۵۷۴ : از سخن چند چو سی پاره پریشان گردی؟ 91
شمارهٔ ۵۷۵ : کند چه نشو و نما دانه زمین گیری 67
شمارهٔ ۵۷۶ : زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی 104
شمارهٔ ۵۷۷ : ز چهره تو چو خوشید نور می بارد 61
شمارهٔ ۵۷۸ : غافل ز سیر عالم انوار مانده ای 82
شمارهٔ ۵۷۹ : در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای 59
شمارهٔ ۵۸۰ : آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای 61
شمارهٔ ۵۸۱ : زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟ 71
شمارهٔ ۵۸۲ : ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی 93
شمارهٔ ۵۸۳ : صبر مرا حواله به سیماب می کنی 63
شمارهٔ ۵۸۴ : محبت چون کند زورآزمایی 86
شمارهٔ ۵۸۵ : مرا چون نیست طالع ز آشنایی 99
شمارهٔ ۵۸۶ : باز رنگت شکسته است امروز 68
شمارهٔ ۵۸۷ : تا چو سرزلف صد شکست نیابی 72
شمارهٔ ۵۸۸ : نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی 69
شمارهٔ ۵۸۹ : بهار می گذرد، سیر گلستانی کن 62
شمارهٔ ۵۹۰ : به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن 69
شمارهٔ ۵۹۱ : یکی هزار شد از عشق ناتمامی من 59
شمارهٔ ۵۹۲ : ختم است بر خرام تو راه نظر زدن 80
شمارهٔ ۵۹۳ : اول علاج ما به نگاه کشند کن 54
شمارهٔ ۵۹۴ : خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن 65
شمارهٔ ۵۹۵ : تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من 86
شمارهٔ ۵۹۶ : هر نغمه طرازی نرباید دل مستان 93
شمارهٔ ۵۹۷ : ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن 60
شمارهٔ ۵۹۸ : دل ز مهر بوالهوس آزاد کن 78
شمارهٔ ۵۹۹ : برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او 66
شمارهٔ ۶۰۰ : نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او 80
شمارهٔ ۶۰۱ : عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او 72
شمارهٔ ۶۰۲ : می به جامم می کند چشم خمارآلود تو 73
شمارهٔ ۶۰۳ : ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو 78
شمارهٔ ۶۰۴ : ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو 71
شمارهٔ ۶۰۵ : مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را 75
شمارهٔ ۶۰۶ : قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو 70
شمارهٔ ۶۰۷ : یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او 59
شمارهٔ ۶۰۸ : اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو 68
شمارهٔ ۶۰۹ : 97
شمارهٔ ۶۱۰ : به کویش مشت خاکی می فرستم 70
شمارهٔ ۶۱۱ : گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن 82
شمارهٔ ۶۱۲ : مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن 79
شمارهٔ ۶۱۳ : درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من 57
شمارهٔ ۶۱۴ : از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من 85
شمارهٔ ۶۱۵ : خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من 60
شمارهٔ ۶۱۶ : نیست غیری در حریم دیده نمناک من 69
شمارهٔ ۶۱۷ : منقلب گشته است از دور فلک احوال من 89
شمارهٔ ۶۱۸ : خون ز چشم عاشقان بیگناه آمد برون 85
شمارهٔ ۶۱۹ : زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ 65
شمارهٔ ۶۲۰ : ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن 82
شمارهٔ ۶۲۱ : کجا طی راه حق با جان غافل می توان کردن؟ 77
شمارهٔ ۶۲۲ : به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدن 93
شمارهٔ ۶۲۳ : بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن 77
شمارهٔ ۶۲۴ : نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من 64
شمارهٔ ۶۲۵ : به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون 89
شمارهٔ ۶۲۶ : راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون 80
شمارهٔ ۶۲۷ : ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن 64
شمارهٔ ۶۲۸ : ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن 62
شمارهٔ ۶۲۹ : خوش است چاشنی سود در زیان دیدن 62
شمارهٔ ۶۳۰ : ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو 79
شمارهٔ ۶۳۱ : در مجلس شراب رخ شرمگین مجو 97
شمارهٔ ۶۳۲ : می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه 71
شمارهٔ ۶۳۳ : چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب 74
شمارهٔ ۶۳۴ : دستی که ریزشی نکند زیر خشت به 70
شمارهٔ ۶۳۵ : از عرق رخسار گلگون را گلستان کرده ای 78
شمارهٔ ۶۳۶ : پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی 68
شمارهٔ ۶۳۷ : با خموشی هستی از نیکان عالم بی سخن 64
شمارهٔ ۶۳۸ : ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی 63
شمارهٔ ۶۳۹ : ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی 73
شمارهٔ ۶۴۰ : دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی 76
شمارهٔ ۶۴۱ : عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای 77
شمارهٔ ۶۴۲ : بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای 71
شمارهٔ ۶۴۳ : از کجی ناخنه دیده انور گردی 85
شمارهٔ ۶۴۴ : از سخن چند چو سی پاره پریشان گردی؟ 75
شمارهٔ ۶۴۵ : کند چه نشو و نما دانه زمین گیری 102
شمارهٔ ۶۴۶ : زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی 73
شمارهٔ ۶۴۷ : ز چهره تو چو خوشید نور می بارد 58
شمارهٔ ۶۴۸ : غافل ز سیر عالم انوار مانده ای 61
شمارهٔ ۶۴۹ : در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای 68
شمارهٔ ۶۵۰ : آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای 63
شمارهٔ ۶۵۱ : زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟ 76
شمارهٔ ۶۵۲ : ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی 60
شمارهٔ ۶۵۳ : صبر مرا حواله به سیماب می کنی 68
شمارهٔ ۶۵۴ : محبت چون کند زورآزمایی 61
شمارهٔ ۶۵۵ : مرا چون نیست طالع ز آشنایی 61
شمارهٔ ۶۵۶ : باز رنگت شکسته است امروز 60
شمارهٔ ۶۵۷ : تا چو سرزلف صد شکست نیابی 77
شمارهٔ ۶۵۸ : نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی 84
شمارهٔ ۶۵۹ : بهار می گذرد، سیر گلستانی کن 67
شمارهٔ ۶۶۰ : به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن 93
شمارهٔ ۶۶۱ : یکی هزار شد از عشق ناتمامی من 91
شمارهٔ ۶۶۲ : ختم است بر خرام تو راه نظر زدن 98
شمارهٔ ۶۶۳ : اول علاج ما به نگاه کشند کن 74
شمارهٔ ۶۶۴ : خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن 111
شمارهٔ ۶۶۵ : تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من 76
شمارهٔ ۶۶۶ : هر نغمه طرازی نرباید دل مستان 100
شمارهٔ ۶۶۷ : ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن 81
شمارهٔ ۶۶۸ : دل ز مهر بوالهوس آزاد کن 64
شمارهٔ ۶۶۹ : برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او 98
شمارهٔ ۶۷۰ : نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او 76
شمارهٔ ۶۷۱ : عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او 107
شمارهٔ ۱ - در وصف کعبه و تخلص به مدح امیرالمؤمنین علی (ع) : ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین 108
شمارهٔ ۲ - در تعمیر تربت پاک امیرالمؤمنین علی (ع) و آوردن نهری از فرات به نجف به فرمان شاه صفی : منت خدای را که به توفیق کردگار 93
شمارهٔ ۶۷۲ : می به جامم می کند چشم خمارآلود تو 77
شمارهٔ ۶۷۳ : ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو 80
شمارهٔ ۶۷۴ : ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو 98
شمارهٔ ۶۷۵ : مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را 64
شمارهٔ ۶۷۶ : قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو 90
شمارهٔ ۶۷۷ : یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او 66
شمارهٔ ۶۷۸ : اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو 78
شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رضا(ع) : این حریم کیست کز جوش ملایک روزبار 117
شمارهٔ ۴ - در مدح حضرت رضا(ع) : عقل ضعیف خویش نگه دار از شراب 119
شمارهٔ ۵ - در مدح شاه صفی : نشست گل به سریر چمن سلیمان وار 112
شمارهٔ ۶ - در مدح شاه صفی : ای روی چون بهشت ترا کوثر آینه 99
شمارهٔ ۷ - در مرثیه شاه صفی : پادشاهی و جوانی سد راه او نشد 104
شمارهٔ ۸ - در مدح شاه عباس دوم : ای زمان دلگشایت نوبهار روزگار 151
شمارهٔ ۹ - در مدح شاه عباس دوم : هزار شکر که گوهر فروز جاه و جلال 94
شمارهٔ ۱۰ - در مدح شاه عباس دوم و تهنیت ورود او به اصفهان : منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان 87
شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو : منت ایزد را که از لطف خدای مستعان 134
شمارهٔ ۱۲ - در فتح قندهار و مدح شاه عباس دوم : صبح ظفر ز مطلع دولت شد آشکار 139
شمارهٔ ۱۳ - در شکست یافتن داراشکوه از قلعه داران ایرانی قندهار : شکر کز اقبال روزافزون شاه تاجدار 93
شمارهٔ ۱۴ - در تهنیت ورود شاه عباس دوم به اصفهان : چه دولت بود یارب اصفهان را در کنار آمد 120
شمارهٔ ۱۵ - در صفت گرما و مدح شاه عباس دوم : بس که شد تفسیده عالم از فروغ آفتاب 104
شمارهٔ ۱۶ - در مدح شاه عباس دوم : زنگی شب را کند خورشید منظر ماهتاب 109
شمارهٔ ۱۷ - در مدح شاه عباس دوم : کرد میزان حساب آماده بهر خاکیان 93
شمارهٔ ۱۸ - در مدح شاه عباس دوم : سرمه چشم ملایک شد غبار اصفهان 118
شمارهٔ ۱۹ - در مدح شاه عباس دوم : هوا را کند پر ز اختر شکوفه 87
شمارهٔ ۲۰ - در مدح شاه عباس دوم : روی در برج شرف آورد دیگر آفتاب 92
شمارهٔ ۲۱ - در مدح حضرت سیدالشهداء (ع) : خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست 168
شمارهٔ ۲۲ - درتهنیت ورود شاه عباس دوم از مازندران به اصفهان : منت خدای را که سلیمان روزگار 115
شمارهٔ ۲۳ - در مدح شاه عباس دوم : زهی عذار تو آیینه دار حیرانی 100
شمارهٔ ۲۴ - در مدح شاه عباس دوم : شد از بهار دل افروز، عالم امکان 112
شمارهٔ ۲۵ - در تهنیت جلوس مجدد شاه صفی بر تخت با نام شاه سلیمان : دگربار از جلوس شاه دوران 85
شمارهٔ ۲۶ - در مدح شاه سلیمان و تاریخ بنای عمارت هشت بهشت : اصفهان شد غیرت افزای بهشت جاودان 111
شمارهٔ ۲۷ - در توصیف زاینده رود : چشمه حیوان ندارد آب و تاب زنده رود 109
شمارهٔ ۲۸ - در توصیف دومین پلی که بر زاینده رود بسته شده : شد دو بالا زین پل نوآب و تاب زنده رود 100
شمارهٔ ۲۹ - ایضا در وصف زاینده رود : می شود جان تازه از بوی بهار زنده رود 102
شمارهٔ ۳۰ - در توصیف زاینده رود و پل آن : زنده رود از جلوه مستانه طوفان می کند 97
شمارهٔ ۳۱ - در ورود شاه عباس دوم به شهر اشرف : کرد تا پابوس اشرف کشور مازندران 96
شمارهٔ ۳۲ - شفای شه به دعا از خدا طلب کرده : خدایا شاه ما را صحت کامل کرامت کن 83
شمارهٔ ۳۳ - در موعظه و تخلص به مدح نبی اکرم (ص) : تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار 121
شمارهٔ ۳۴ - در افتتاح پل خواجو : اصفهان یک دل روشن ز چراغان شده است 119
شمارهٔ ۳۵ - در توصیف اشرف : کیمیای خوشدلی خاک دیار اشرف است 130
شمارهٔ ۳۶ - در توصیف صفی آباد : می می چکد از آب و هوای صفی آباد 102
شمارهٔ ۳۷ - در مدح نواب ظفرخان : این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب 155
شمارهٔ ۳۸ - در توصیف جشن بهار و مدح نواب ظفرخان : تذرو بال فشان گردد از غبار بسنت 130
شمارهٔ ۳۹ - در مدح نواب ظفرخان : بحر طبعم در سخن چون گوهر افشانی کرد 124
شمارهٔ ۴۰ - قصیده : مردم به زرق طره دستار می روند 115
شمارهٔ ۴۱ - در توصیف کابل و مدح نواب ظفرخان : خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش 230
شمارهٔ ۱ : از حباب آموز همت را که با صد احتیاج 118
شمارهٔ ۲ : خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید 101
شمارهٔ ۳ : همه تن شانه صفت پنجه گیرا شده ام 117
شمارهٔ ۴ : دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم 107
شمارهٔ ۵ : چه حاجت است به می لعل سیررنگ ترا؟ 91
شمارهٔ ۴۲ - در مدح نواب ظفرخان : زهی ز نرگس خوش سرمه آهوی مشکین 105
شمارهٔ ۴۳ - در مدح نواب ظفرخان : زهی ز چین جبین آیه آیه سوره نور 85
شمارهٔ ۴۴ - در مدح نواب ظفرخان : اگر چه از نفس گرم برق سوزانم 105
شمارهٔ ۴۵ - در مدح نواب خواجه ابوالحسن تربتی پدر ظفرخان : اقبالمند آن که به تأیید کردگار 97
شمارهٔ ۶ : فزود تیرگی خاطر از ایاغ مرا 108
شمارهٔ ۷ : در خوش قماشی از بر رو دست برده ام 102
شمارهٔ ۸ : باغبان بیرون کن این گستاخ بادآورده را 112
شمارهٔ ۹ : عیش در زیر فلک با خاکساران مشکل است 78
شمارهٔ ۱۰ : روز محشر سرخ رویی از خدا دارم امید 108
شمارهٔ ۱۱ : گرچه دست سرو کوتاه است از دامان گل 82
شمارهٔ ۱۲ : آن که بی شیرازه دارد کهنه اوراق مرا 99
شمارهٔ ۱۳ : از رمیدن ها خیال چشم آن وحشی غزال 103
شمارهٔ ۱۴ : نیست هر چند از لباس گل جدایی رنگ را 118
شمارهٔ ۱۵ : چشم خود را داده بود از آب حیوان خضر آب 91
شمارهٔ ۱۶ : چاک در پیرهن یوسف عقل افکندن 87
شمارهٔ ۱۷ : نیست سودی که زیانش نبود در دنبال 82
شمارهٔ ۱۸ : به گرد دامن منزل کجا رسی صائب؟ 103
شمارهٔ ۱۹ : شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است 100
شمارهٔ ۲۰ : تلاش بیهده ای می کند سر خورشید 74
شمارهٔ ۲۱ : چو داغ لاله مرا در حدیقه هستی 85
شمارهٔ ۲۲ : شیرینی نشاط، جهان را گرفته است 70
شمارهٔ ۲۳ : عکس رخ تو آینه را چون نگار بست 100
شمارهٔ ۲۴ : موجی است که تاج از سر فغفور رباید 94
شمارهٔ ۲۵ : کاکل چه گنه دارد، دستش ز قفا واکن 98
شمارهٔ ۲۶ : به فریب کسی ز راه مرو 95
شمارهٔ ۲۷ : آرزوی بوسه شسته است از دلم پیغام تلخ 98
شمارهٔ ۲۸ : از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند 84
شمارهٔ ۲۹ : تخم نیکی را زمین پاک، اکسیر بقاست 88
شمارهٔ ۳۰ : سهل باشد بند کردن ناخنی در بیستون 101
شمارهٔ ۳۱ : به فریاد کس از خواب صبوحی برنمی خیزد 129
شمارهٔ ۳۲ : در آن گلشن که آید در سخن لعل گهربارش 95
شمارهٔ ۳۳ : بهای بوسه اش سر می دهم چون زر نمی گیرد 112
شمارهٔ ۳۴ : ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش 85
شمارهٔ ۳۵ : مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد 85
شمارهٔ ۳۶ : آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد 118
شمارهٔ ۳۷ : نفس شمرده زن ای بلبل نوا پرداز 94
شمارهٔ ۳۸ : ز برگ پان لب جانان عقیق پیما شد 94
شمارهٔ ۳۹ : شود سعادت دولت نصیب اهل قلم 103
شمارهٔ ۴۰ : جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند 96
شمارهٔ ۴۱ : تا شرم داشت منصب آیینه داریت 106
شمارهٔ ۴۲ : دلبر چه زود خط به رخ دلستان کشید 86
شمارهٔ ۴۳ : در پرده نمود از عرق شرم تلافی 88
شمارهٔ ۴۴ : شد سیه روز من از چشم کبود او، که هست 84
شمارهٔ ۴۵ : سیه گر کرد روزم چشم او، خود هم کشید آخر 83
شمارهٔ ۴۶ : صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند 94
شمارهٔ ۴۷ : با بد و نیک جهان در دشمنی یکرو مکن 74
شمارهٔ ۴۸ : ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد 105
شمارهٔ ۴۹ : تشنه معنی تازه است مرا ساغر گوش 81
شمارهٔ ۵۰ : مکن به حرف طمع تیره زندگانی خویش 91
شمارهٔ ۵۱ : نکند هیچ یتیم به عسس ساخته ای 92
شمارهٔ ۵۲ : افتادگی گزین که دهد فیض بیشتر 85
شمارهٔ ۵۳ : نفس در سینه باد خزان می سوخت نومیدی 77
شمارهٔ ۵۴ : هر کسی چیزی ز اسباب جهان برداشته است 90
شمارهٔ ۵۵ : گر نباشد در میان روی تو، از یک آه گرم 99
شمارهٔ ۵۶ : درین بستانسرا خود را چنان صائب سبک کردم 82
شمارهٔ ۵۷ : گر چه هر گوشه ای از کنج دهانش گیر است 107
شمارهٔ ۵۸ : فیضی که گوشه گیر ز عزلت نیافته است 81
شمارهٔ ۵۹ : اینجا به خواب غفلت و آنجا به خواب مرگ 130
شمارهٔ ۶۰ : لنگر نکرده ایم چو گوهر درین محیط 80
شمارهٔ ۶۱ : سالم از سنگلاخ تن به کنار 104
شمارهٔ ۶۲ : بر سینه نعل و داغم بس لاله و گل من 100
شمارهٔ ۶۳ : اگر این رنگ دارد خنده های شرم بیزارش 105
شمارهٔ ۶۴ : چراغ زندگی را می کند مستغنی از روغن 127
شمارهٔ ۶۵ : چسان در حلقه آغوش گیرم شوخ چشمی را 125
شمارهٔ ۶۶ : فتاده است مرا کار با خودآرایی 144
شمارهٔ ۶۷ : گر به این عنوان کمان چرخ خواهد حلقه شد 113
شمارهٔ ۶۸ : چنان که باده کند پشت دار صهبا را 120
شمارهٔ ۶۹ : افزود شوق بوسه مرا از لبان تو 147
شمارهٔ ۷۰ : می تواند چنگ در فتراک زد خورشید را 123
شمارهٔ ۷۱ : شمع نیلوفر ماتم زده از شعله به سر 117
شمارهٔ ۷۲ : ز بعد مرگ، کسی خط به قبر ما نکشید 116